وابستگی سیستم فردی و اجتماعی در چین
در زندگی روزانه، دو سیستم مرتبط جدایی ناپذیر وجود دارد: فرد و محیط اجتماعی. فرد به عنوان عضوی از جامعه، در بردارندهی دو نوع از هویت، فعالیت و کردار فیزیکی و بیولوژیکی است؛ و سیستم محیطی نیز متشکل از اتفاقات و فعالیت فیزیکی و بیولوژیکی است.
فرد و محیط اجتماعی چنان به هم وابسته و با هم مرتبط هستند که در مجموع سیستم بزرگی به نام عرصهی زندگی را تشکیل میدهند. ممکن است این عرصهی زندگی را مفهوم تفکیک ناپذیری دانست که در آن این دو مفهوم به طور مستمر در تعامل و تأثیر گذاری بر یکدیگر هستند. به عبارت دیگر، در درون این سیستم کلی، دوسیستم جزیی وجود دارد که از نظر ساختاری از هم جدا ولی از لحاظ عملکرد جدایی ناپذیر میباشند.
لذا، میان این دو سیستم یک چالش همیشگی برقرار است، چون فرد به یک سمت و محیط اجتماعی به سوی دیگر کشش دارد، که به تعبیر آنگیال(Angyal)، میتوان این جهتها را خودمختاری (فردگرایی(Autonomy)) و همگرایی(جامعه گرایی(Homonomy)) نامید[۱]. روند خود مختاری تمایل به توسعهی فردی از طریق جذب و هدایت محیط اجتماعی به سمت امیال خود دارد، درحالی که جامعه گرایی این فرد است که تلاش میکند تا با محیط اجتماعی هماهنگ شده و برای رسیدن به این هماهنگی در گروههای اجتماعی، ماوراء طبیعت، و یا نیروی مافوق جذب شده و نیازهای اجتماعی خود را با تعلق خاطر پیدا کردن، میهن پرستی، عشق به طبیعت و احساسات مذهبی برآورده سازد.
همزیستی این دو روند متضاد(فردگرایی و جامعه گرایی) در عرصهی زندگی و شدت و ضعف توان آنها، زمینه را برای اختلافات فراهم میسازد. اگر این دو روند با هم مقایسه شوند، چهار نوع الگوی تعاملی به دست میآید: قوی-قوی، قوی-ضعیف، ضعیف-قوی، و ضعیف-ضعیف. در الگوی نخست که هر دو روند قوی باشند، یک درگیری و چالش همیشگی بروز خواهد کرد، چون هر دو روند قوی بوده و برای تسخیر و سلطه بر دیگری تلاش میکنند.
چنین الگویی به هیچوجه مورد علاقهی مردم نیست، بنابراین امکان تحقق در جامعه را ندارد. الگوی نوع چهارم(هر دو ضعیف) نیز به دلیل اینکه در چنین وضعیتی عرصهی زندگی توأم با ناتوانی و نارسایی است، و جامعه نمیتواند در چنین شرایطی ادامهی حیات داده و به توفیق و شکوفایی دست یابد، مورد پذیرش و علاقهی مردم نخواهد بود. بنابراین، الگوهای دوم و سوم هستند که میتوانند در کنار هم و یکی در سایهی دیگری به حیات خود ادامه دهند. چون ضعف یکی مانع از به وجود آمدن چالش شده و ادامهی روند حاکمیت جنبهی قوی و سرکوب جنبهی ضعیف به تدریج تبدیل به عادت شده و به ثبات و پایداری تعامل فرد- محیط منجر خواهد شد.
در چنین شرایطی، انرژی و تلاش مردم در عرصهی زندگی هدر نرفته و برای فردای بهتر ذخیره خواهد شد. لذا، یکی از این دو الگو قابل دوام و با صرفهتر خواهد بود. در الگوی دوم فردگرایی غالب است و اشخاص انگیزهی بیشتری برای تسلط و کنترل بر محیط اجتماعی برای رسیدن به خواستهها و جاه طلبیهای خود دارند. در الگوی سوم، جامعه گرایی غالب است. در این روند، تمایل افراد به ایجاد و حفظ روابط هماهنگ با محیط اجتماعی از طریق تسلیم شدن، همکاری، و جذب شدن به محیط اجتماعی بیشتر است[۲].
براساس این تعریف، جوامع چینی ساکن در سرزمین اصلی، تایوان و هنگکنگ، جزء جوامع«جامعهگرا» به شمار میروند. جامعهگرایی در میان جوامع سنتی و معاصر چین ویژگیهایی دارد که ریشه در فرهنگ سنتی آنها داشته و در حوزههای مختلفی از عملکرد روزانهی اجتماعی-روانی آنها بروز و ظهور مییابد. با یک بررسی جامع در ادبیات چینی میتوان چهار مقررات عمدهی جامعهگرایی چینی را بدین شرح مشاهده کرد: خانوادهگرایی(نوع چینی گروهگرایی)؛ رابطه گرایی؛ استبداد گرایی؛ و سایر گرایشها. این مقررات چهارگانه، ظهور پویای جامعه گرایی چینی را در چهار زمینهی مهم زندگی اجتماعی به نمایش میگذارد. این مقررات، عملا راههای تنظیم مناسبات اجتماعی-روانی هستند که از سوی چینیها برای کنار آمدن با عوامل اجتماعی در عرصهی زندگی به کار گرفته شده و هرکدام دارای حوزهی فعالیت اجتماعی و فرایند روانی گستردهای هستند.[۳]