تاریخ معاصر اردن: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''تاريخ معاصر'''
'''تاريخ معاصر'''


[[شورش بزرگ اعراب]]:
ريشه بسياري از ناملايمات و آسيب‌هاي وارده بر مردم خاورميانه در قرن بيستم را بايد در حوادث جنگ جهاني اول جست‌وجو كرد. شريف حسين بن علي امير مكه و پادشاه اعراب با مناسب ديدن موقعيت براي بازپس گيري سرزمين‌هاي اعراب از حكومت ترك‌ها و اعتماد به مقامات انگليسي و تعهد آن‌ها مبني بر حمايت از پادشاهي متحد عربي شورش بزرگ اعراب را به راه انداخت. اما بعد از پايان نتايج جنگ، مقامات انگليسي بر معاهدات خود با اعراب عمل نكردند. (117)


ريشه بسياري از ناملايمات و آسيب هاي وارده بر مردم خاور ميانه در قرن بيستم را بايد در حوادث جنگ جهاني اول جستجو کرد. شريف حسين بن علي امير مکه و پادشاه اعراب با مناسب ديدن موقعيت براي بازپيگيري سرزمين هاي اعراب از حکومت ترک ها و اعتماد به مقامات انگليسي و تعهد آن ها مبني بر حمايت از پادشاهي متحد عربي شورش بزرگ اعراب را به راه انداخت.
به منظور درك انگيزه خاندان‌هاشمي از قبول قيام، بايد سياست اتخاذ شده توسط امپراطوري عثماني در سال هاي منتهي به جنگ جهاني اول را درك كنيم.


اما بعد از پايان نتايج جنگ، مقامات انگليسي بر معاهدات خود با اعراب عمل نکردند و در حالي که قدرت هاي استعماري معاهدات خود با اعراب مبني بر حکومت واحد عربي را انکار کردند و اين خود برهاني بود بر تاثيرگذاري شورش بزرگ اعراب و اين که خاندان هاشميه توانايي لازم براي حفظ قدرت اعراب در اردن، سوريه و عربستان را دارا هستند. به منظور درک انگيزه خاندان هاشميه از قبول قيام، بايد سياست اتخاذ شده توسط امپراطوري عثماني در سال هاي منتهي به جنگ جهاني اول را درک کنيم.
اردن که در سده شانزدهم ميلادي، به  بخشي از امپراتوري عثماني مبدل گرديده و ضميمه استان دمشق شده بود همچنان تا سال 1918 تحت تسلط عثماني ها ماند. (118) به دنبال كودتاي سال 1908، عثماني ها سياست متعهدانه و اسلام خواهانه خود را رها كردند و به جاي آن سياست سكولار ملي گرايانه ترك را دنبال كردند. امپراطور عثماني چند مليتي و بردبار پيشين، اكنون آشكارا شروع به تفكيك ساكنان غير ترك خود كرد. اعراب به طور خاص با آزارهاي سياسي، فرهنگي، و زباني رو در رو شدند. در اين زمان گروه‌هاي ملي گرا در سوريه، عراق و عربستان شروع به پشتيباني و صف آرايي به پرچم داري عبدالله و فيصل، پسران حسين بن علي پادشاه اعراب كردند. هنگامي كه عثماني‌ها در سال 1914 به نفع ابر قدرت‌ها وارد جنگ جهاني اول شدند، قوانين مبني بر منع استفاده رسمي از زبان عربي و تدريس آن در مدارس را تقويت كردند. در اين دوره بسياري از شخصيت‌هاي ملي گراي عرب در دمشق و بيروت دستگير شدند. از سويي اعراب همچنين به وسيله راه آهن حجاز كه دمشق را به مكه متصل مي ساخت و حركت لشكريان ترك به قلب سرزمين اعراب را تسهيل مي كرد تهديد مي شدند. در نتيجه در سال 1916، شريف حسين رهبر ملي گراي عرب با كمك انگلستان و فرانسه شورش بزرگ اعراب بر ضد حكومت عثماني را به راه انداخت.


به دنبال کودتاي سال 1908، عثماني ها سياست متعهدانه و اسلام خواهانه خود را رها کردند و به جاي آن سياست سکولار ملي گرايانه ترک را دنبال کردند.
عبدالله و فيصل، پسران شريف كه هدايت نيروها را بر عهده داشتند، در سال 1918 ميلادي توانستند دمشق را از سلطه عثماني­ها رها كنند. در پايان جنگ نيروهاي عرب تمام اردن، بسياري از مناطق شبه جزيره عربستان و بسياري از مناطق جنوب سوريه را در كنترل خود داشتند. هدف شريف حسين از به عهده گرفتن شورش بزرگ اعراب تأسيس دولت خودمختار و متحد عربي از آلپو (سوريه) تا آدن (يمن) بر اساس سنن و فرهنگ باستاني مردم عرب بود. (119)


امپراطور عثماني چند مليتي و بردبار پيشين، اکنون آشکارا شروع به تفکيک ساکنان غير ترک خود کرد.
دولت بريتانيا در توافق نامه مشهور به حسين - مَك ماهُن، متعهد شد كه به شرط اينكه نيروهاي شريف حسين شورش كنند از آن‌ها پشتيباني مي كنند. در اصل، انگلستان در آن چه امروز به مکاتبات حسين - مک ماهُن، شناخته مي‌شود متعهد شد که اگر حسين برعليه ترکيه شورش کند اعراب را در برقراري استقلال حمايت خواهد کرد. اين تعهدنامه سه بخش را مستثني کرد: ولايات (استان‌هاي عثماني) بصره و بغداد، مناطق ترکيه از الکساندرتا و مرسين و از همه مهم تر بخش هايي از سوريه که در کنار منطقه دمشق قرار دارد، حمص، حما و حلب. بريتانيا بعداً مدعي شد كه منظور از مناطق غربي دمشق، فلسطين بوده است. به دلايل روشن صهيونيست‌ها هم موضعي موافق بريتانيا اتخاذ كردند. در حقيقت اعراب توافق نامه را همان طور كه خوانده مي شد: «لبنان، و نه فلسطين، منطقه شرق دمشق هستند و ساير مناطقي كه ذكر شد» تعبير و تفسير كردند. ترجمه و تفسير آخرين بند از توافق نامه علت اختلاف‌هاي بزرگ گرديد.


اعراب به طور خاص با آزارهاي سياسي، فرهنگي، و زباني رو در رو شدند. در اين زمان گروه هاي ملي گرا در سوريه، عراق و عربستان شروع به پشتيباني و صف آرايي به پرچم داري عبدالله و فيصل، پسران حسين بن علي پادشاه اعراب کردند. هنگامي که عثماني ها در سال 1914 به نفع ابر قدرت ها وارد جنگ جهاني اول شدند قوانين خود مبني بر منع استفاده رسمي از زبان عربي و تدريس آن در مدارس را تقويت کردند. در اين دوره بسياري از شخصيت هاي ملي گراي عرب در دمشق و بيروت دستگير شدند.
در هر صورت علايق قدرت هاي استعمارگر بر تعهدات آنها نسبت به اعراب غلبه كرد، درحالي كه طبق توافق نامه حسين - مک ماهُن استقلال اعراب مورد قبول بود، انگلستان، فرانسه و روسيه در توافق نامه سيكس- پيكت منطقه را با مرزهاي دائمي استعماري تقسيم كردند. در توافقنامه سيكس - پيكت آورده شده است كه بخش اعظم فلسطين بايد به سازمان ملل واگذار شود كه آشكارا تعهدات داده شده به شريف حسين را نقض مي كرد.


اعراب همچنين به وسيله راه آهن حجاز که دمشق را به مکه متصل مي ساخت و حرکت لشکريان ترک به قلب سرزمين اعراب را تسهيل مي کرد تهديد مي شدند.
در سال 1917 آرتور جيمز بالفور منشي خارجه بريتانيا در حركتي فريبكارانه نامه اي بةك يهودي مشهور انگليسي به نام لُرد راسچلد كه متعهد و پشتيبان انگليسي خانة يهوديان در فلسطين بود ارسال كرد. در بخشي از اين نامه مشهور به اعلاميه بال فور، آمده است: «در تأسيس خانه ملي براي مردم يهودي ساكن فلسطين و ... اين موضوع به وضوح درك مي شود كه هيچ كاري در جهت تحريك تعصبات جمعيت‌هاي غير يهودي ساكن و نقض حقوق مذهبي آن‌ها در فلسطين انجام نخواهد شد ...»


در نتيجه در سال 1916، شريف حسين رهبر ملي گراي عرب با کمک انگلستان و [[فرانسه]] شورش بزرگ اعراب بر ضد حکومت عثماني را به راه انداخت.
امير فيصل در سال 1918 حكومتي مستقل در دمشق تأسيس كرد اما تقاضاي او براي استقلال در كنفرانس صلح پاريس در سال 1919 با مخالفت قدرت‌هاي استعماري رو به رو شد. امارت اميرعبدالله بر عراق نيز که منتخب نمايندگان عراقي بود توسط حاكمان انگليسي مورد مخالفت واقع شد. مدت كوتاهي بعد از آن، جامعه مللِ تازه تأسيس اختيار اردن، فلسطين و عراق را به انگلستان و اختيار سوريه و لبنان را به فرانسه واگذار شد. فرانسه با توسل به زور شاه فيصل را از حاكميتش كه به وسيله انتخاب كنگره عمومي سوريه در سال 1920 به او داده شده بود، خلع كرد.


عبدالله و فيصل، پسران شريف که هدايت نيروها را بر عهده داشتند، در سال 1918 ميلادي توانستند دمشق را از سلطه عثماني ها رها کنند. در پايان جنگ نيروهاي عرب تمام اردن، بسياري از مناطق شبه جزيره عربستان و بسياري از مناطق جنوب سوريه را در کنترل خود داشتند.
امير عبدالله در نوامبر سال 1920 نيروهاي خود را براي احياي حكومت برادرش روانه سوريه كرد، اما به هر حال تسلط فرانسه بر سوريه به خوبي طرح ريزي شده بود و شاه عبدالله مجبور بود اهداف خود را مبني بر تشکيل دولت عربي به تعويق بيندازد و بر تشكيل دولت در امان متمركز شود.


مقصود شريف حسين از به عهده گرفتن شورش بزرگ اعراب تأسيس دولت خودمختار و متحد عربي از آلپو (سوريه) تا آدن (يمن) بر اساس سنن و فرهنگ باستاني مردم عرب بود.
در پايان جنگ، انگلستان اردن را به سه بخش اداري مجزا تقسيم كرد: ناحيه شمالي عجلون كه اداره مركزي آن در ايربد بود، ناحيه مركزي بلكا در سلت واقع بود و ناحيه جنوبي كه به وسيله دولت مؤابي عرب اداره مي شد و در كراك مستقر بود. (120)


تقابل تعهدها و علايق:
پس از ظهور حكومت‌هاي نامنظم محلي، بريتانيا راه نفوذ ديگري را آزمود. رويكرد جديد آنها اين بود كه براي حفظ تسلط غير مستقيم، به جاي انتقال قدرت به واحدهاي محلي، قدرت را تنها بةك حكومت تفويض كند: حكومت عبدالله بن حسين، كه در ابتدا مسئوليت دولت موقت شش ماهه را پذيرفته بود.(121)


دولت بريتانيا در توافق نامه مشهور به حسين - مَک ماهُن<sup>11</sup>، متعهد شد که به شرط اينکه نيروهاي شريف حسين شورش کنند از آن ها پشتيباني مي کنند. اما اين توافق نامه سه منطقه بصره، بغداد، و از همه مهم تر مناطقي از سوريه که در غرب دمشق بودند يعني حُمص، حاما و آلپورا شامل نمي شد. ترجمه و تفسير آخرين بند از توافق نامه علت اختلاف هاي بزرگ بود.
به اين ترتيب هنگامي كه دولت بريتانيا با تصميم اميرعبدالله براي اتحاد سرزمين‌هاي عربي زير پرچم‌هاشمي رو به رو شد، اميرعبدالله را حاكم هر سه منطقه (فرا اردن) اعلام كرد. اراده او براي اتحاد ملت عرب سرانجام به ثمر رسيد و اميرعبدالله در سال 1921 نخستين نظام حكومتي متمركز را در آنچه امروز، اردن مدرن مي خوانيم تأسيس كرد. (122) چيدمان اين حكومت به نحوي بود كه وي، تحت حمايت قدرت حاكمه بريتانيا در فلسطين، حاكم فرا اردن مي شد، حكومتي كه در نهايت بتواند سبب تأسيس پادشاهي‌هاشمي اردن به عنوان حكومتي دائمي‌شود. تجربه اي كه در سه سالة نخست پادشاهي بريتانيايي‌هاشمي، نقش تعيين كننده اي بر آينده حكومت اردن گذاشت. عدم وجود نقشه (پيش طرح) مشخص براي توسعه حيات سياسي جديد از سوي بريتانيا و ارائه دستور كارهاي متفاوت از جانب بازيگران سياسي گوناگون، سبب بالا رفتن ميزان شورش‌هاي شديد بومي شد. تكرار و تعداد شورش‌ها باعث برخورد شخصي بين عبدالله و مقامات بريتانيايي گرديد كه ريسك ناديده گرفته شدن اصل ماجرا را به دنبال داشت. به نظر مي رسيد اين برخورد، چيزي بيش از يك اختلاف نظر شخصي و در حقيقت اختلاف نظري اساسي در مورد توسعه كشور باشد.


تعدد مراكز قدرت در فرا اردن، رقابت و كشمكش بين نيروها در جهات مختلف را به دنبال داشت. اجزاء گوناگون حكومت جديد، هر يك انتظارات، دستور كارها و روش‌هاي اجرايي خود را مطرح مي كردند.


بريتانيا بعداً مدعي شد که منظور از مناطق غربي دمشق، فلسطين بوده است. به دلايل روشن صهيونيست ها هم موضعي موافق بريتانيا اتخاذ کردند. در حقيقت اعراب توافق نامه را همان طور که خوانده مي شد: "لبنان، و نه فلسطين، منطقه شرق دمشق هستند و ساير مناطقي که ذکر شد" تعبير و تفسير کردند.
عبدالله به فرا اردن به عنوان رياستي موقتي و سكوي پرشي براي احياي مابقي سوريه مي نگريست. ضمناً علاقه مند بود به منظور تأمين امنيت قبايل، يك حكومت ائتلافي از قبايل معتمد، به عنوان شاخه­اي از شورش هاي عربي تأسيس كند. معتمدان ملي گراي او كه كهنه سربازان سوريه اي و فلسطيني حكومت فيصل بودند، مطالبات خود مبني بر بازگشت به دمشق را اعلام كردند. قاطعيت آنان در انجام اين امر، از عبدالله بيشتر بود. آنان تلاش مي كردند فرا اردن را به عنوان سكوي پرتابي براي فعاليت هاي ضد ارتش فرانسه شان به كار گيرند. و با اشغال كردن اكثر سمت هاي دولتي، موقعيت تحقق دولت مدرن و قومي اي كه در نظر داشتند را هم به دست مي آورند.


در هر صورت علايق قدرت هاي استعمارگر بر تعهدات آن ها نسبت به اعراب غلبه کرد، در حالي که طبق توافق نامه حسين-ملک ماهن استقلال اعراب مورد قبول بود، انگلستان، فرانسه و روسيه در توافق نامه سيکس- پيکت منطقه را با مرزهاي دائمي استعماري تقسيم کردند.
عوامل بريتانيا در اَمان و اورشليم با وجود اين كه تصور واضحي از آينده وضع مملكت نداشتند، نقشه جاه طلبانه اي براي دولت در ذهن مي پروراندند و در جهت ترويج مفهوم حكومت مشروطه كه از طريق مؤسسات مركزي معرفي شده بود و حكومتي قانون مدار و جوابگو بود، تلاش مي كردند و در نهايت، به دنبال تقسيم جمعيت كشور در استانهاي مجزا بودند. اين امر ريشه در تجربه حكومت ايالتي كهن عثماني ها داشت.


در اين توافق نامه علاقه فرانسه به سوريه و شمال عراق و برنامه ريزي هاي انگلستان بر مديترانه به خليج فارس به منظور حمايت از تجارت و رابطه خود با شبه قاره هند مشهور بود.
بازيگران سياسي مختلف در موضوعاتي كه اسباب تكامل و عملكرد بهتر دولت را فراهم مي نمود، رقابت مي كردند: روابط با قدرت مركزي، چگونگي و ميزان قدرت امير در نظام دولتي، محدود نمودن نفوذ بوروكراسي و كار مؤسسات در چارچوب مشخص شده از سوي حكومت و بالاخره بحث حول محور روابط دولت با قبايل (چه عشاير و چةكجا نشين) و كنترل آنها. در حقيقت رويكرد قانون گذارانه براي قبايل، تبديل بةكي از بزرگترين اركان مشاجره بين بازيگران سياسي شد.


در توافق نامه سيکس-پيکت آورده شده است که بخش اعظم فلسطين بايد به سازمان ملل واگذار شود که آشکارا تعهدات داده شده به شريف حسين را نقض مي کرد.
روابط پرتنش و بحران‌هاي گاه به گاه، كل چيدمان حكومت را تهديد مي كرد. اين بحران‌ها در تابستان 1924 با رويارويي جدي ميان دولت بريتانيا و عبدالله، به اوج خود رسيد. پس از اين زمان، دولت بريتانيا چارچوب حكومتي را تحميل كرد كه در عين تمام رقابت‌ها و چالش‌ها، در نهايت سبب اصلاح امور مي شد. در طول اين سال ها اگرهاي مختلف تشكيل حكومت و اداره جامعه ظهور كرد كه راه توسعه كشور را مشخص مي نمود.


در سال 1917 آرتور جيمز بالفور<sup>12</sup> منشي خارجه بريتانيا در حرکتي فريبکارانه نامه اي به يک يهودي مشهور انگليسي به نام لُرد راسچلد<sup>13</sup> که متعهد و پشتيبان انگليسي خانه يهوديان در فلسطين بود ارسال کرد.
در ابتداي اين دوره، قدم‌هاي اوليه در جهت تشكيل دولت برداشته شد، اگر چه مرددّ و به شكل محدود. دولت همچنان ضعيف بود و رياست قبايل اجازه دخالت در ساختار اين دولت تازه تأسيس را داشتند و از اِعمال نفوذ در آن سود مي بردند. به همين ترتيب تشكيل چنين دولتي در قبايل عشايري و نيمه عشايري تأثير عميقي نگذاشت و آنان همچنان از مزاياي وجود يك دولت ضعيف و محدود برخوردار بودند و در بيابان ها كاملاً خودمختار عمل مي كردند؛ بيابان‌هايي كه 80 درصد كشور را تشكيل مي داد. در اينجا قدرت دولتي تنها از طريق نفوذ شخصي عبدالله، تأمين مي شد. (123)


در بخشي از اين نامه که مشهور است به اعلاميه بال فور، آمده است: "در تاسيس خانه ملي براي مردم يهودي ساکن فلسطين و ... اين موضوع به وضوح درک مي شود که هيچ کاري در جهت تحريک تعصبات جمعيت هاي غير يهودي ساکن و نقض حقوق مذهبي آن ها در فلسطين انجام نخواهد شد ..."
به دنبال آن در 15 مي‌1923 انگلستان طي معاهده انگلوترانسجردن، فرا اردن را دولتي تحت رهبري اميرعبدالله اعلام کرد که موجب خشم صهيونيست‌ها گرديد و در سال 1925معان وعقبه بخشي از اردن گرديد.


امير فيصل در سال 1998 حکومتي مستقل در دمشق تاسيس کرد اما تقاضاي او براي استقلال در کنفرانس صلح پاريس در سال 1919 با مخالفت قدرت هاي استعماري رو به رو شد. با اين وجود حاکمان انگليسي با پيشنهاد مردم عراق مخالفت کردند. مدت کوتاهي بعد از آن، جامعه مللِ تازه تاسيس اختيار اردن، فلسطين و عراق را به انگلستان تقديم کرد و اختيار سوريه و [[لبنان]] به فرانسه واگذار شد.
در همين زمان شاه فيصل اول پادشاهي عراق را به عهده گرفت. خاندان‌هاشمي تا زمان شاه فيصل دوم بر عراق حكومت كرد. بعد از به قتل رسيدن شاه فيصل دوم و خانواده اش در جولاي سال 1958، خاندان‌هاشمي دومين ضربه را هنگام سقوط علي بن الحسين برادر بزرگ تر عبدالله و فيصل از پادشاهي حجاز توسط عبدالعزيز از نجد متحمل شد. شكستي كه باعث اتحاد ابن سعود و پيروان وهابي و تأسيس پادشاهي عربستان سعودي و خاتمه دادن به بيش از هزار سال حكومت خاندان‌هاشمي بر مكه بود. (124)


فرانسه با توسل به زور شاه فيصل را از حاکميتش که به وسيله انتخاب کنگره عمومي سوريه در سال 1920 به او داده شده بود، خلع کرد.
سال هاي بين جنگ هاي جهاني اول و دوم دوره تثبيت و تحكيم در اردن بود. عبدالله به نيرويي امنيتي به جهت ايجاد و تثبيت قدرت حكومت در دفاع، ماليات و ساير مسائل را اساسي تشخيص داد، بنابراين سپاه افسانه اي عرب را به عنوان عنصري اساسي براي دولت نوپاي خود تأسيس کرد.


امير عبدالله در نوامبر سال 1920 نيروهاي خود را براي احياي حکومت پدرش روانه سوريه کرد.
سپاه عرب با کمک افسران انگليسي که مشهورترين شان جي.بي.گلاب بود، به وجود آمد. هرچند سپاه عرب قدرت و تسلط شاه عبدالله را در اردن تأمين مي کرد، اما او به فکر تأسيس يک مجلس قانونگذاري افتاد. اين مجلس در سال 1929 تشکيل شد که اعضاي آن 21 نفر بودند.


اما به هر حال تسلط فرانسه بر سوريه به خوبي طرح ريزي شده بود و شاه عبدالله مجبور بود اهداف خود را به تعويق بيندازد و بر تشکيل دولت در امان متمرکز شود.
بين  سال هاي 1928 و 1946 مجموعه اي از معاهدات انگلستان و فرا اردن منجر به استقلال کامل فرا اردن شد. درحالي که انگلستان درجه اي از کنترل بر امور خارجي، نيروهاي مسلح، ارتباطات و امور مالي دولت را حفظ مي‌کرد، اميرعبدالله فرماندهي تشکيلات اداري و نظامي‌دولت را در دست گرفت. وي در تاريخ 22 مارس 1946 معاهده جديد انگلستان - فرا اردن را به پاي ميز مذاکره برد که در نتيجه آن به قيمومت انگلستان پايان داد و فرا اردن به استقلال کامل رسيد. در زماني که فرا اردن امکانات نظامي‌اش را ارتقاء مي‌داد، انگلستان همچنان به پرداخت يارانه‌هاي مالي و حمايت از سپاه آنها مي‌پرداخت. دو ماه بعد در تاريخ 25 ماه مي‌1946 پارلمان فرا اردن، عبدالله را شاه اعلام کرد.


در پايان جنگ، انگلستان [[اردن]] را به سه بخش اداري مجزا تقسيم کرد: ناحيه شمالي عجلون که اداره مرکزي آن در ايربد بود، ناحيه مرکزي بلکا در سالت واقع بود و ناحيه جنوبي که به وسيله دولت مؤابي عرب اداره مي شد و در کراک مستقر بود.
در سال 1949 با الحاق کرانه باختري، نام اين کشور از فرا- اردن به پادشاهي اردن تغيير کرد. در سال 1951، شاه عبدالله، در مقابل مسجد الاقصي در اورشليم توسط نيروهايي که گمان مي کردند عبدالله در تلاش براي مصالحه با اسرائيل است ترور شد. نوة 14 ساله عبدالله، حسين در لحظه ترور در کنارش بود. (125) پس از او طلال پسرش به پادشاهي رسيد ولي به دليل بيماري و تحت فشار انگستان و خانواده‌هاشمي، به نفع پسر بزرگ خود حسين در سال 1952 از قدرت کناره گرفت. (126) مجلس اردن پس از بيماري ملک طلال در 11 اوت 1952 او را از پادشاهي خلع کرد و حسين را که هنوز به سن قانوني نرسيده بود، به پادشاهي برگزيد. شوراي سلطنتي تا رسيدن وي به سن قانوني، تصدي امور را بر عهده گرفت و حسين بن طلال در 2 مه 1953 رسماً پادشاه اردن شد. بعد از به قدرت رسيدن حسين بن طلال، توفيق عبدالهدي، نخست وزير و از رجال با نفوذ اردن در مه 1953 از مقام خود کناره گرفت و حسين، فوزي المُلتقي را به اين مقام منصوب کرد.


هنگامي که دولت بريتانيا با تصميم امير عبدالله براي اتحاد سرزمين هاي عربي زير پرچم هاشميه رو به رو شد، امير عبدالله را حاکم هر سه منطقه اعلام کرد. اراده او براي اتحاد ملت عرب سرانجام به ثمر رسيد و امير عبدالله در سال 1921 نخستين سيستم حکومتي متمرکز را در آن چه امروز، اردن مدرن مي خوانيم تاسيس کرد.
از اقدامات مهم حسين، عزل گلوب پاشا، فرمانده انگليسي كل نيروهاي مسلح اردن بود. گلوب كه  سال ها اين سمت را بر عهده داشت به دستور ملك حسين در مارس 1956 از اردن اخراج شد. حسين اعلام كرد اين اقدام به منظور عربي كردن رهبري ارتش اردن و كاستن مداخلات انگليس در فرماندهي تشكيلات امنيتي بود. با اين اقدام، او نزد مردم اردن و بسياري از كشورهاي عربي وجهه اي كسب كرد.


شاه فيصل اول در همين زمان پادشاهي عراق را به عهده گرفت. خاندان هاشميه تا زمان شاه فيصل دوم بر عراق حکومت کرد. بعد از به قتل رسيدن شاه فيصل دوم و خانواده اش در جولاي سال 1958، خاندان هاشميه دومين ضربه را هنگام سقوط علي بن الحسين برادر بزرگ تر عبدالله و فيصل از پادشاهي حجاز توسط عبدالعزيز ازنجد متحمل شد.
در 1956 اولين انتخابات مجلس در كشور برگزار شد و حسين بن طلال كه ابتدا از دخالت مجلس در امور سياسي چندان استقبال نمي كرد، قدرت بيشتري به مجلس بخشيد. اما با تشديد مشكلات داخلي و افزايش تهديدات خارجي، وي در نوامبر 1958 با صدور فرماني، مجلس و فعاليت هاي قانونگذاري را تعطيل كرد كه وظيفه آن را دولت بر عهده گرفت و براي اداره امور قوانين موقت صادر كرد. (127)


شکستي که باعث اتحاد ابن سعود و پيروان وهابي و تاسيس پادشاهي عربستان سعودي و خاتمه دادن به بيش از هزار سال حکومت خاندان هاشميه بر مکه بود.
حسين از سال 1953 تا زمان مرگش 1999 بر اردن حکمراني کرد و کشورش را بيش از چهار دهه، از جنگ و بحران‌ها حفاظت کرد که شبيه راه رفتن روي طناب ظريف ميان قدرت‌هاي بزرگ در خاورميانه بود. در طول اين مدت، اردن بيش از يک ميليون پناهنده از جنگ 1948 و 1967 پذيرفته و به آنها تابعيت داده است. همان گونه که به بيش از 300 هزار فلسطيني که پس از درگيري‌هاي جنگ خليج فارس سال 1991 که از کويت و ديگر کشورهاي حوزه خليج فارس اخراج شده بودند، پناه داد. (128)


سال هاي بين جنگ هاي جهاني اول و دوم دوره تثبيت و تحکيم در اردن بود. عبدالله نياز خود براي يک نيروي امنيتي به جهت ايجاد و تثبيت قدرت حکومت در دفاع، ماليات و ساير مسائل را اساسي دانست. بنابراين او سپاه افسانه ای عرب را به عنوان یک اساس برای دولت نوپای خود تاسیس کرد.
پس از او پسرش عبدالله که تحصيل کرده غرب است به قدرت رسيد و تا کنون زمام قدرت را به دست دارد به نظر مي رسد که او مصمم است سياست‌هاي پدر را در ارتباط با مسئله فلسطين و اسرائيل در منطقه تعقيب کند. در سرزميني عاري از نفت و با منابع طبيعي محدود، اردن بةکي از جوامع مترقي و پرانرژي در خاورميانه تبديل شد، اما با قبول و جذب تعداد زيادي پناهنده، بدون دريافت کمک از جهان خارج، درآمد سرانه سالانه از حدود 2000 دلار در 1990، به کمتر از 1400 دلار در سال بعد نزول کرد. (129)
 
سپاه عرب با کمک افسران انگلیسی که مشهورترین شان جی. بی. گلاب<sup>14</sup> بود، به وجود آمد. هرچند سپاه عرب قدرت و تسلط شاه عبدالله را در اردن تامین می کرد اما او به فکر تاسیس یک مجلس قانون گذاری افتاد. این مجلس در سال 1929 تشکیل شد که اعضای آن 21 نفر بودند.
 
بین سال های 1928 تا 1946، مجموعه ای از معاهده های انگلیسی-اردنی به استقلال کامل اردن ختم شد.
 
مجلس اردن در 25 می سال 1946 پادشاهی عبدالله را رسماً اعلام کرد و به طور رسمی نام کشور را از امپراطوری اردن به پادشاهی اردن هاشمی تغییر داد.
 
تراژدی فلسطین:
 
اعلامیه بالفور به خانه ملی یهود در منطقه تحت سلطه انگلستان خیلی زود به مسئله بین انگلستان و اعراب مبدل شد. اعراب از این که مهمان ناخوانده فلسطین معرفی شدند بسیار خشمگین شدند.
 
جمعیت اعراب در پایان جنگ جهانی دوم حدود 90 درصد جمعیت فلسطین را تشکیل می داد. این در حالی بود که مهاجرت یهودیان به فلسطین در سال 1920 اعلان خطرهای اندکی را برانگیخت اما این موضوع با ظهور آزار و اذیّت های نازی ها در اروپا کم رنگ جلوه کرد.
 
سیل جمعیت یهودیان اروپایی به سمت فلسطین باعث نگرانی و سرانجام قیام مردم فلسطین شد. این قیام که شبیه به قیام مردم در سال 1980 بود اولین برخورد فلسطینیان و یهودیان به شمار می رود. تلاش های شاه عبدالله برای جلوگیری از اختصاص زمین های اعراب به یهودیان مهاجر توسط خانه ملی یهودیان و گسترش شمار یهودیان در فلسطین بالا گرفت. هر دو طرف انگلستان را مقصر می دانستند. اختلافات با شروع جنگ جهانی دوم و به دلیل اینکه هر دو طرف با انگلستان همکاری می کردند کاهش یافت.
 
بحران فلسطین یک سال بعد از جنگ سرعت بالا گرفت. سران صهیونیست از همدردی جامعه بین الملل برای فشار انگلستان و پذیرش هزاران یهودی بدون مکان توسط انگلستان استفاده کردند.
 
در همین زمان گروه مخفی همچون ایرگان<sup>15</sup> و استرن گنگ<sup>16</sup> شروع به یک مبارزه تروریستی علیه انگلستان کردند.
 
انگلستان برای مبرا کردن خود از مشکلات به وجود آمده اعلام کرد که سلطه او بر فلسطین در 14 می سال 1948 پایان خواهد یافت.
 
سازمان ملل پس از نقشه های بسیار سرانجام به تقسیم فلسطین بین اعراب و یهودیان رأی داد.
 
بیش از نصف فلسطین شامل مناطق ارزشمند ساحلی به یهودیان که تنها 6% سرزمین فلسطین را مالک بودند واگذار شد. پس از اعلام پایان تسلط انگلستان بر فلسطین، یهودیان بلافاصله استقلال دولت اسرائیل را اعلام نمودند.
 
جماهیر شوروی اولین کشوری بود که اسرائیل را به رسمیت شناخت و بلافاصله بعد از آن [[ایالات متحده]] [[آمریکا]] اسرائیل را قانونی اعلام کرد و تراژدی فلسطین متولد شد.
 
جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1948:
 
بعد از تصمیم سازمان ملل مبنی بر تقسیم فلسطین، شاه عبدالله اعزام سپاه عرب را برای دفاع از فلسطینی ها پیشنهاد کرد. بلافاصله بعد از اعلام استقلال دولت اسرائیل، لبنان، [[مصر]] و عراق لشکریان خود را برای پیوستن به نیروهای اردنی به منظور دفاع از ساکنین حقیقی فلسطین اعزام کردند. در هر صورت به علل زیادی همچون، بی نظمی نیروهای عرب، لشکر بی شمار اسرائیل که حدود 80000 نفر بودند و آزمودگی نیروهای اسرائیلی در جنگ جهانی دوم جنگ به سرعت به نفع اسرائیل به پایان رسید.
 
تشکیل خشونت بار دولت اسرائیل به آواره شدن پانصد هزار فلسطینی از خانه هایشان ختم شد.
 
کشتارهای دسته جمعی 245 فلسطینی در دیر یاسین و همچنین کشتار مردم در کَفَر قاسم از جمله جنایات اسرائیل به منظور ترساندن مردم فلسطین و فراری دادن آن ها بود.
 
قدس سومین شهر مقدس مسلمانان بعد از مکه و مدینه است و مکانی است که پیامبر اسلام (ص) از آن جا به معراج رفت و به عقیده عيسويان مسیح (ع) در آن جا به صلیب کشیده شد.
 
در جنگ سنگین اعراب و یهودی ها بر سر شهر اورشلیم (قدس) نیروهای سپاه عرب توانستند نیروهای یهودی را از آن جا بیرون کنند.
 
جنگ اعراب و اسرائیل سرانجام با توافق نظامی اعراب و اسرائیل در سال 1948 به پایان رسید.
 
به قتل رسیدن شاه عبدالله:
 
بعد از دفاع موفقیت آمیز اعراب از اورشلیم، شاه عبدالله برای شرکت در نماز جمعه در مسجد الاقصی به آن جا سفر کرد. در تاریخ 2 جولای 1951 شاه عبدالله به همراه شاهزاده حسین عازم مسجد بودند که شخصی تنها، شاه عبدالله را به ضرب گلوله به قتل رساند. قاتل به شاهزاده حسین نیز تیراندازی کرد اما او جان سالم به در برد.
 
سلطنت شاه طلال:
 
بعد از به قتل رسیدن شاه عبدالله، سلطنت به پسر بزرگ او طلال رسید. اما شاه طلال به علت بیماری در کمتر از یک سال سلطنت را به پسر بزرگ تر خود، شاهزاده حسین واگذار کرد. شورای سلطنتی تا رسیدن شاهزاده حسین به سن قانونی، تصدی امور را به عهده گرفت و حسین بن طلال در 2 می 1953 رسماً پادشاه اردن شد.
 
سلطنت شاه حسین طلال:
 
حسین بن طلال در نوامبر 1935 در عمان به دنیا آمد. پدرش طلال بن عبدالله، در آن زمان ولیعهد اردن بود. وی ابتدا در دانشکده "ویکتوریا" در اسکندریه مصر، سپس در 1950 م در دانشکده "هارو"، و پس از آن در دانشگاه سلطنتی نظامی "سندهرست" انگلیس تحصیل کرد. پس از ترور ملک عبدالله در 20 ژوئیه 1951 پسر او، طلال به پادشاهی رسید و حسین ولیعهد وی شد. مجلس اردن پس از بیماری ملک طلال در 11 اوت 1952 او را از پادشاهی خلع کرد و حسین را که هنوز به سن قانونی نرسیده بود، به پادشاهی برگزید. شورای سلطنتی تا رسیدن وی به سن قانونی، تصدی امور را بر عهده گرفت و حسین بن طلال در 2 مه 1953 رسماً پادشاه اردن شد.
 
بعد از به قدرت رسیدن حسین بن طلال، توفیق عبدالهدی، نخست وزیر و از رجال با نفوذ اردن در مه 1953 از مقام خود کناره گرفت و حسین، فوزی المُلتقی را به این مقام منصوب کرد.
 
از اقدامات مهم حسین، عزل گلوب پاشا، فرمانده انگليسي کل نيروهاي مسلح اردن بود. گلوب که سال ها اين سمت را بر عهده داشت به دستور ملک حسين در مارس 1956 از اردن اخراج شد. حسين اعلام کرد اين اقدام به منظور عربي کردن رهبري ارتش اردن و کاستن مداخلات انگليس در فرماندهي تشکيلات امنيتي بود. با اين اقدام، او نزد مردم اردن و بسياري از کشورهاي عربي وجهه اي کسب کرد.
 
در 1956 اولين انتخابات مجلس در کشور برگزار شد و حسين بن طلال که ابتدا از دخالت مجلس در امور سياسي چندان استقبال نمي کرد، قدرت بيشتري به مجلس بخشيد. اما با تشديد مشکلات داخلي و افزايش تهديدات خارجي، وي در نوامبر 1958 با صدور فرماني، مجلس و فعاليت هاي قانون گذاري را تعطيل کرد که وظيفه آن را دولت بر عهده گرفت و براي اداره امور قوانين موقت صادر کرد.
 
مسائل اردن در سال 1950:
 
سال 1950 دوره تحولات سیاسی به هم ریخته در جهان عرب بود. بسیاری از این بی نظمی ها نتیجه به وجود آمدن دولت اسرائیل و از دست رفتن فلسطین بود.
 
قدرت های استعماری تلاش های خود را برای تاثیر بر ملت عرب ادامه دادند و این تلاش ها به نارضایتی های توده مردم می انجامید.
 
او در 1956 با لغو پيمان 1948 اردن و انگليس، دخالت اين کشور را در امور اردن کم کرد و کمک هاي مالي کشورهاي عربي، به ويژه عربستان سعودي، مصر و سوريه را جانشين آن نمود. وي در مه 1956 درباره تشکيل فرماندهي مشترک نظامي، با مصر و سپس با سوريه پيمان بست. حسين در جريان بحران سوئز، براي اجراي تعهداتش در قبال مصر در 31 اکتبر 1956 رابطه سياسي خود را با فرانسه قطع کرد و آمادگي ارتش اردن را براي جنگ با اشغالگران اعلام نمود.
 
در 31 آوريل 1957 برخي نيروهاي ارتش با هدف ترور حسين بن طلال و براندازي نظام پادشاهي، کودتاي معروف به الزرقاء را شکل دادند. ميان دو گروه ارتش در پادگان شهر الزرقاء درگيري خونيني رخ داد که به شکست عوامل کودتا انجاميد.
 
یکی از بازیگران اصلی در سیاست های اعراب در دهه 1950 و 1960 رئیس جمهور مصر به نام جمال عبدالناصر بود.
 
پس از درخواست حسین مبنی بر خروج نیروهای سوری، مناسبات ديپلماتي اردن با مصر تقريبا به حالت تعليق درآمد. اما روابط خوب اردن با عربستان سعودي همچنان ادامه يافت.
 
حسين بن طلال وملک فيصل دوم، پادشاه عراق در واکنش به تاسيس جمهوري متحد عربي و دستيابي به پيوندهاي مشترک خارجي و دفاعي و گمرکي و آموزشي ، فدراسيون عربي<sup>17</sup> را در امّان تشکيل دادند. اين فدراسيون که مورد تاييد آمريکا و انگليس بود، در پي کودتاي عبدالکريم قاسم در عراق، در اوت 1958 به فرمان حسين بن طلال منحل شد.
 
از 20 اوت 1963 حسين با شوروي و برخي کشورهاي بلوک شرق مناسباتش را آغاز کرد و در 30 مارس 1964، نخستين سفير اردن به شوروي اعزام شد. در 1964 م حسين بن طلال در دو کنفرانس سران عرب که به ترتيب در [[قاهره]] و اسکندريه برگزار شدند، شرکت نمود و پس از ديدار وي با جمال عبدالناصر، مناسبات دو کشور بهتر شد.
 
در ژوئيه 1966 حسين بن طلال حمايت خود را از سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف)، با اين اتهام که احمد شقيري دبير اين سازمان، از کمونيست ها هواداري مي کند، قطع کرد. در 1967 م با تشديد تهديد هاي اسرائيل در خاورميانه، حسين بن طلال در 30 مه 1967 به قاهره رفت و پس از مذاکراتي با جمال عبدالناصر، بين دو کشور براي پنج سال معاهده دفاعي مشترکي بسته شد. با شروع جنگ شش روزه در پي حمله رژيم اسرائيل به مصر در ژوئن 1967، ارتش اردن در آن شرکت نمود که به شکست اردن و اشغال کرانه باختري [[رود اردن]] انجاميد. (16)
 
در 21 مارس 1968 اسرائيل به بهانه انفجار يک اتوبوس، به شهر مرزي الکرامه اردن حمله کرد. حسين بن طلال، با کمک چريک هاي فلسطين به رهبري جرج حبش سبب شد درگيري دولت اردن و چريک هاي فلسطيني به بحراني ترين نقطه خود برسد. حسين با تشکيل دولت نظامي در  16 سپتامبر 1970 به چريک ها حمله کرد که پس از کشته و مجروح شدن عده زيادي، بحران در 25 سپتامبر همان سال به پايان رسيد و اين رخداد به سپتامبر سياه مشهور شد. در 10 سپتامبر 1971، حسين "اتحاديه ملي اردن" را تنها حزب سياسي اين کشور معرفي کرد. اين تشکيلات فرمايشي در مارس 1972 به "اتحاديه ملي عربي" تغيير نام داد و در آوريل 1974 به فرمان شاه، کميته مرکزي آن منحل شد.
 
اين اتحاديه حدود صد هزار عضو داشت و رهبري آن بر عهده حسين بن طلال بود و شاهزاده حسن، وليعهد اردن قائم مقام آن بود.
 
حسين در همان سال با شرکت در کنفرانس اتحاديه عرب در "رباط" عملا از ادعاي ديرينه خود در مورد اداره و نظارت بر کرانه باختري رود اردن چشم پوشيد. اين امر سبب تقويت و بهبود مناسبات اردن با جهان عرب، به ويژه سوريه شد و مناسبات سياسي اردن با سازمان آزادي بخش فلسطين که از1970 م قطع شده بود، مجددا برقرار گرديد. پس از انعقاد پيمان کمپ ديويد در 17 سپتامبر 1978 بين مصر و اسرائيل، حسين بن طلال در نشست اتحاديه عرب در 2 نوامبر 1978 در بغداد، اين معاهده را به طور کامل مردود دانست و در اعمال تحريم ها عليه مصر شرکت کرد. وي در 29 مارس 1979 مناسبات ديپلماتيک خود را با مصر قطع کرد. (16)
 
 
 
 
فروپاشی نظام پهلوی و تشکیل جمهوری اسلامی:
 
پس از فروپاشي نظام پهلوي در ايران، حسين بن طلال با اينکه متحد سنتي خود را در منطقه از دست داد، با ارسال پيامي در 20 فوريه 1979 جمهوري اسلامي ايران را به رسميت شناخت و پيروزي انقلاب را تبريک گفت. اما با شروع جنگ عراق با ايران، اردن اولين کشور عربي بود که در 14 اکتبر 1980 به حمايت از عراق برخاست. اين امر جمهوري اسلامي ايران را واداشت تا در اول فوريه 1981 مصادف با 12 بهمن 1359 مناسبات ديپلماتيک خود را با اردن قطع کند.
 
اردن از لحاظ اقتصادی پس از جنگ 1967 که با برتری اسرائیل و شکست اردن و [[سوریه]] و تصرف مناطقی از این کشور به پایان رسید، متحمل ضررهای فراوانی شد.
 
حسين در 1983 م از اجراي طرح رونالد ريگان در مورد تشکيل يک کشور خودمختار فلسطيني در کرانه باختري رود اردن و نوار غزه در اتحاد کنفدراسيوني، حمايت کرد. وي کوشيد با ديدار از کشورهاي عربي، روند مذاکرات صلح را در خاورميانه تسريع نمايد.
 
حسین بن طلال دستور تشکيل مجدد مجلس نمايندگان را در 5 ژانويه 1984صادر کرد و با احياي آن تلاش کرد از انتقاد گروه هاي مخالف بکاهد. در دوران تعطيلي مجلس، قانون گذاري ها و سياست گذاري ها به طور کامل در اختيار وي بود، شخص پادشاه به هيچ نهادي پاسخگو نبود و هيئت وزيران در صدور قوانين و اداره کشور مجري فرمان هاي او بودند. البته بعد از بازگشايي مجلس نيز نخست وزيران بيشتر تابع شاه و تمايلات او بودند به طوري که اين امر بارها مخالفت نمايندگان مجلس را برانگيخت.
 
حسين بن طلال در اين سال ها چندين بار با سازمان آزادي بخش فلسطين و مقامات اسرائيل ديدار و گفتگو کرد. او وقتي تلاش هاي خود را براي بستن پيمان صلح با اسرائيل و بازگرداندن کرانه باختري به اردن بي نتيجه ديد و از سوي ديگر هنگامي که گروه هاي فلسطيني وي را به دخالت در امور داخلي خود متهم کردند، در 31 ژوئيه 1988 جدايي ارتباط قانوني واداري کرانه باختري و نوار غزه و براي حمايت از ملت فلسطين است. اين تصميم مورد استقبال سازمان آزادي بخش فلسطين و کشورهاي عربي قرار گرفت.
 
بر اثر تلاش هاي حسين بن طلال در نشست اتحاديه عرب در دارالبيضاء (کازابلانکا) در مه 1989 مصر مناسبات خود را با ديگر کشورهاي عربي از سرگرفت و مقرّ اتحاديه عرب نيز به قاهره برگشت.
 
اردن به همراه مصر و عراق و يمن شمالي، "شوراي همکاري عرب"<sup>18</sup> را در فوريه 1989 تشکيل داد. در سال 1988 تا 1989 ارزش دينار اردن در برابر دلار بسيار کاهش يافت و دولت با کسري بودجه شديدي مواجه شد. از سوي ديگر بدهي هاي اردن بسيار بالا بود. اين اوضاع زندگي را براي طبقات متوسط و پايين جامعه سخت کرده بود.
 
ناآرامي ها در 18 آوريل 1989 از شهرهاي معان در جنوب اردن شروع شد و به شهرهاي ديگر گسترش يافت. پس از آن حسين براي ساماندهي اوضاع، "زيد بن شاکر" را مأمور تشکيل دولت جديد نمود. دولت جديد با اجراي طرح هاي مؤثر و با کمک گرفتن از موسسات اقتصادي بين المللي توانست تا حدودي از شدت بحران بکاهد و بر اوضاع مسلط شود.
 
هنگام اشغال کويت از سوي عراق در 2 اوت 1990 حسين راه حل نظامي را براي حل بحران مردود دانست و آن را مسئله اي عربي مي پنداشت که خود اعراب بايد آن را فيصله دهند. وي به اين منظور تلاش زيادي نمود و در ائتلاف بين المللي در جنگ با عراق شرکت نکرد و به جمع کشورهاي مخالف پيوست. پس از آن شوراي همکاري عرب عملاً منحل شد.
 
حسين بن طلال براي برگزاري کنفرانس صلح مادريد که راه کارهاي آمريکا براي حل مسئله فلسطين بود، تلاش هاي زيادي کرد. سرانجام هيئت اردني در اين کنفرانس که در 30 اکتبر 1991 برگزار شد حضور يافت. به اين ترتيب مذاکرات صلح بين اردن و اسرائيل آغاز شد و پس از مذاکرات فراوان، معاهده صلح بين دو طرف در 26 اکتبر 1994 در "وادي عربه" به امضا رسيد. بر اساس اين معاهده، دو طرف متعهد شدند که موجوديت سياسي يکديگر را به رسميت شناخته و برطبق مرزهاي تعيين شده به طور مسالمت آميز در کنار هم ديگر زندگي کنند.
 
در 21 ژانويه 1992 حسين با الغاي قانون مبازره با کمونيسم، که مجلس تصويب کرده بود موافقت کرد. همچنين در 30 مارس 1992 با مصوبه هيئت وزيران در مورد پايان صدور احکام و دستورهاي عرضي در کشور موافقت نمود. وي در 23 اوت 1992 قانون احزاب سياسي را که مجلس تصويب کرده بود، پذيرفت. به موجب اين قانون، فعاليت تمام احزاب کشور مجاز دانسته شد و پس از آن، احزاب سياسي فراواني در اردن پديد آمد که از جمله آن ها "حزب بعث" و "حزب کمونيست" بود.
 
حسين بن طلال در ژوئيه 1998 براي معالجه به آمريکا رفت و حدود شش ماه در آن جا اقامت گزيد. وي به دليل تشديد بيماري و طولاني شدن مدت معالجه اش، در 12 اوت 1998 اختيار تغيير يا انتخاب دولت را به برادرش، حسن بن طلال، سپرد. در ژانويه 1999 حسين بن طلال با حالي وخيم تر به اردن بازگشت و در 25 ژانويه، امير عبدلله پسر ارشدش را به جاي برادرش وليعهد خود کرد و بلافاصله براي ادامه معالجه به آمريکا بازگشت تا اينکه در 7 فوريه 1999 از دنيا رفت و در همان روز، پسرش پادشاه اردن شد. (17)
 
عملکرد فرهنگي و اجتماعي حسين بن طلال بر احياي آموزه هاي تمدن اسلامي-عربي تاکيد مي کرد. توجه به ميراث گذشته در دستور کار او قرار داشت. وي آموزش و پرورش را اجباري کرد و به تاسيس مراکز آموزش عالي اهتمام ورزيد. او دستور داد وزارت خانه فرهنگ و جوانان، به منظور گسترش علم و فرهنگ در ميان شهروندان اردني، تاسيس شود. اهداف ديگر او از تاسيس اين وزارت خانه، انتشار و گسترش ميراث کهن عرب در علوم جديد، توجه به ادبيات و هنرهاي گوناگون، تشويق و حمايت از نويسندگان و هنرمندان و به طور کلي تدوين و انتشار کتاب بود. اما همه اين تلاش ها با محافظه کاري همراه بود و در عمل موفقيت چنداني به دست نياورد. نبود آزادي هاي عمومي، پيشينه نه چندان کهن اردن،‌ اولويت نداشتن مسئله فرهنگ و هنر به صورت عملي در جامعه، انحصاري شدن عرصه دانش در دست وي و برخي دولتمردان و دلالان فرهنگي و نبود آزادي فکري و فرهنگي از جمله دلايل شکست برنامه هاي فرهنگي او بود. در زمان وي، با افزايش مهاجرت مردم باديه نشين و روستايي به شهرها، روند تشکيل نهاد هاي مدني تا حدودي تسريع شد. با اينکه او مانع دخالت اين نهاد ها در امور سياسي مي شد، اما اين محدوديت ها سبب شد تا گروه ها به سمت فعاليت اجتماعي خارج از چهارچوب سياسي سوق داده شوند و اين گرايش به تاسيس گروه ها و نهاد هاي اجتماعي، فرهنگي، ورزشي، دانشجويي و جمعيت هاي خيريه و مذهبي و همچنين اتحاديه کارگري انجاميد.
 
رويکرد اقتصادي حسين بن طلال از همان ابتداي حکومت، بر پايه مالکيت فردي و اقتصاد آزاد در چهارچوب قانون اساسي اردن قرار داشت و پيگيري آن سبب خصوصي سازي و پرهيز از اقتصاد دولتي شد. اين روش اقتصادي بر فرآيند توسعه به مثابه اولويت نخست و پايدار دولت، به ويژه در عرصه هاي خدمات آموزشي و بهداشتي و اجتماعي، تاکيد مي نمود و سپس به فضاي باز اقتصادي و دستيابي به معيارهاي نو توجه مي کرد.
 
نظام سياسي در دوران حسين بن طلال به گونه اي به نظام ليبرالي و سرمايه داري متمايل بود. کمک هاي ايالات متحده آمريکا و انگليس به اين کشور سبب شد حتي در زمان گسترش ايدئولوژي کمونيستي در منطقه و سراسر جهان، حسين بن طلال از مالکيت فردي و بخش خصوصي حمايت کند. اتخاذ اين رويکرد اقتصادي سبب شد تا بخش خصوصي در مسير استقلال نسبي از دولت گام بردارد و به طور متوازن و مساوي با بخش دولتي در امور اقتصادي اردن تاثيرگذار باشد.
 
[[ملک عبدالله دوم]]:
 
عبدالله بن حسین زاده 30 ژانویه 1962 در امّان پادشاه کنونی اردن هاشمی است. وی پس از مرگ پدرش، شاه حسین بن طلال در سال 1999 به پادشاهی رسید. مادر او ملکه مونا آل یاسین نام داشت.
 
ملک عبدالله در کودکی، آموزش ابتدایی خود را در مدرسه اسلامی پایتخت اردن گذراند، و پس از آن تحصیلات خود را در مدرسه سنت ادموند<sup>19</sup> در سوری انگلستان ادامه داد. سپس او تحصیلات خود را در آکادمی دیرفیلد<sup>20</sup> ایالات متحده آمریکا به پایان رساند. وی در سال 1980 به دانشکده افسری سلطنتی پمبروک<sup>21</sup> آکسفورد وارد شد.
 
عبدالله در سال بعد با درجه ستوان دوم وارد سواره نظام سلطنتی سیزدهم/هیجدهم ملکه مری شد. او در سواره نظام سیک، که یک هنگ زرهی است به درجه سرهنگی رسید و جانشین فرمانده سواره نظام سلطنتی شد. شاه حسین بن طلال در بستر بیماری عبدالله را ولیعهد خواند و او را جایگزین برادرش شاهزاده حسن کرد که سال های زیادی این منصب را در اختیار داشت. این تصمیم شاه به این علت که مادر عبدالله شاهزاده مونا معروف به تونی آوریل گاردینر اصالتاً انگلیسی بود، چندان مطلوب عموم واقع نشد. در هر صورت عبدالله در 7 فوریه سال 1999 به پادشاهی رسید.
 
اقتصاد اردن پس از به قدرت رسیدن ملک عبدالله به سرعت توسعه یافت. در نتیجه این اصلاحات، رشد اقتصادی اردن به سالیانه 6% افزایش یافت و سرمایه گذاری مستقیم خارجی غرب و کشورهای حاشیه خلیج فارس افزایش یافت.
 
وی توافق نامه تجارت آزاد با ایالات متحده آمریکا را اعلام کرد و اردن اولین کشور عربی بود که چنین مناسبات اقتصادی با آمریکا برقرار می کرد.
 
ملک عبدالله پروژه صلح اسرائیلی فلسطینی را دنبال می کند و تا به حال دیدارهای بسیاری برای این منظور انجام داده است.
 
منتقدان، حکومت عبدالله را حکومتی استبدادی می دانند که آزادی های اولیه همچون آزادی بیان، آزادی مطبوعات و حق اعتراض را محدود کرده است.
 
دیدبان حقوق بشر در نشریات گوناگون خود، سیاست داخلی ملک عبدالله و به ویژه دیدگاه وی در مورد شکنجه و آزار و اذیت انسان را محکوم کرده است و این امر نام وی را نزد بسیاری از جوامع و سازمان های بین المللی خدشه دار کرده است.
 
موضوعی که امروز در اردن بسیار قابل انتقاد است بحث حکومت پادشاهی است و این موضوع نه به خاطر مسائل دیگر در اردن، بلکه به دلیل افزایش نارضایتی ها از ملک عبدالله و همسر اوست. بسیاری از این نارضایتی ها به دلیل شیوه زندگی ملک عبدالله و خانواده اوست و بی تفاوتی او در قبال فساد جامعه. ملکه راینا که اصالتاً فلسطینی است در حالی که در خارج بسیار مورد تشویق و تمجید است اما در داخل اردن مورد انتقاد است.
 
ملکه به دست داشتن و کنترل احکام قضایی به نفع خانواده خود متهم است. دیگر انتقادات به بی اهمیتی او نسبت به رفتار و اعمالش بر میگردند، به طور مثال او در سال 2010 میهمانی اي در منطقه وادی الروم برای خود ترتیب داد که 600 نفر میهمان داخلی و خارجی در آن دعوت بودند.
 
بسیاری از تپه های اطراف واقع در منطقه که به 40 عدد می رسیدند همگی به وسیله لامپ برق تزئین شده بودند و این در حالی بود که مردم این منطقه در بعضی نواحی از داشتن برق محرومند.
 
یکی از دلائلی که گسترش هر انقلابی در اردن را تضعیف می کند آن است که نگرانی ها و انتقادات متفاوت و گاهی حتی متناقض هستند و حکومت با مخالفت جدی همانند آن چه در مصر و [[تونس]] اتفاق می افتد رو به رو نیست.
 
تحولات سياسي، اجتماعي و فکري در تاريخ معاصر
 
تحولات سياسي در تاريخ معاصر:
 
به گزارش خبرگزاري فارس، هنگامي که در پايان سال 2009 ميلادي و پس از استعفاي نادر ذهبي، عبدالله دوم پادشاه اردن دوست صميمي خود سمير رفاعي را به عنوان نخست وزير جديد انتخاب کرد، بسياري از شهروندان و احزاب اردن از اين انتخاب ابراز نارضايتي کردند. پس از گذشت تقريباً 4 ماه از روي کارآمدن سمير رفاعي در پي عملکرد ضعيف وي در زمينه اقتصادي و معيشتي، اعتراضات شهروندان و احزاب اردني بيشتر شد و پس از شعله ور شدن آتش اعتراضات در تونس، اعتراضات شهرونداني اردني نيز به اوج خود رسيد. در همين راستا شهروندان اردني، احزاب و اتحاديه هاي صنفي اين کشور با برپايي تظاهرات، تحصن و اجتماع، خشم و نارضايتي خود را از عملکرد دولت رفاهي
 
اعلام کردند. شهروندان و احزاب اردني معتقدند که سمير رفاعي با سياست هاي غلط و ناکارآمد خود ضربه عظيمي به کشور وارد کرده و سبب افزايش فقر، بيکاري، تورم، فساد و بسياري از ناهنجاري هاي ديگر در کشور گرديده است. از اين رو، شهروندان و احزاب اردني در اعتراضات خود خواستار برکناري دولت رفاعي و نيز تشکيل حکومتي مرد مي شدند.
 
پادشاه اردن نيز که جايگاه خود را متزلزل مي ديد، از بيم دچار شدن به سرنوشت بن علي و مبارک، در نخستين ماه سال 2011 ميلادي، دوست قديمي خود را از کار بر کنار کرد و معروف بخيت نخست وزير سابق اين کشور را به عنوان جانشين وي معرفي کرد. البته از نخستين ماه هاي روي کارآمدن معروف بخيت، نه تنها اعتراضات متوقف نشد بلکه بيشتر نيز شد.
 
کارنامه سياه معروف بخيت از جمله دست داشتن در بزرگ ترين پرونده فساد مالي اين کشور (به نام پرونده کازينو)، مخالفت آشکار با اسلامگرايان و زمينه سازي براي انجام تقلب در انتخابات پارلماني سال 2007 براي جلوگيري از به قدرت رسيدن اسلامگرايان، سبب شد که اين انتخاب شاه اردن از ابتدا با مخالفت شديد احزاب و شهروندان رو به رو شود، با تغيير پست مقامات جهت فرونشاندن آتش خشم مردمي طي سال 2011، نظام اردن کوشيد تا مانع از افزايش اعتراضات مردمي شود و در اين راستا اقداماتي نيز انجام داد اما هيچ يک از اين اقدامات به کاهش نارضايتي هاي شهروندان نيانجاميد.
 
حکومت اردن ابتدا سعي کرد با تشکيل کميته هاي مختلف از جمله کميته تعديل قانون اساسي، کميته گفت و گوهاي ملي و کميته گفت و گوهاي اقتصادي به شهروندان نشان دهد که به دنبال جلب رضايت آنان است اما خروجي اين کميته ها چيزي نبود ک احزاب و شهروندان مي خواستند. جنبش اعتراضي اردن به دنبال کاهش صلاحيت هاي پادشاه، تبديل نظام از پادشاهي مطلقه به پادشاهي مشروطه، تغيير قانون اساسي، تشکيل دولت پارلماني، مبارزه با فساد و مفسدان، تحقق فوري و جامع اصلاحات اقتصادي و سياسي، جلوگيري از موروثي شدن پست ها و بسياري مسائل ديگر بود ولي هيچ يک از خواسته ها تامين نشد.
 
سرانجام پس از گذشت 10 ماه از آغاز اعتراضات شهروندان اردني، پادشاه اردن معروف بخيت، نخست وزير پيشين اين کشور را برکنار و عون خضاوئه رييس اسبق دربار پادشاهي اردن را به جاي او انتخاب کرد. وي همچنين بلافاصله پس از اين انتخاب، محمد رقاد رييس دستگاه اطلاعاتي کشورش را نيز برکنار و فيصل شوبکي را به جاي او بر سر کار نهاد. تغيير رييس دربار پادشاهي، رييس پارلمان و بسياري از استانداران و مقامات بلندپايه اردني از ديگر تغييراتي بود که در سال گذشته ميلادي صورت گرفت. کارشناسان انتظار داشتند که با اين تغييرات در کشور فعاليت هاي اعتراضي شهروندان متوقف و فضاي متشنج کشور آرام شود. اما اين تغييرات نه تنها نتوانست از ميزان خشم و نارضايتي شهروندان بکاهد بلکه سبب افزايش نارضايتي آنان نسبت به عملکرد نظام شد. تا پايان سال 2011 يک سال از آغاز اعتراضات مردمي در اردن مي گذرد اما هيچ يک از خواسته هاي شهروندان و معترضين اردني برآورده نشده است. بسياري از کارشناسان بر اين عقيده اند که عدم اتحاد و انسجام انقلابيون و مخالفان دولت اردن از اصلي ترين دلايل محقق نشدن خواسته هاي آنان است و از همين رو مخالفان دولت تصميم گرفتند يک جبهه ملي به منظور تحکيم نيروهاي مخالف در راستاي دستيابي به اصلاحات در کشور تشکيل دهند.
 
در سال 2010 ميلادي مخالفان دولت اردن گردهمايي برگزار کردند که در آن گام هاي اوليه تشکيل اين جبهه برداشته شد. در اين گردهمايي تمامي گروه هاي مخالف دولت از جمله اسلامگرايان، چپگرايان، جوانان و نيروهاي قبيله اي حضور داشتند و به يکسان سازي ديدگاه هاي سياسي خود به ويژه در زمينه تعديل قانون اساسي پرداختند. در اين گردهمايي مقرر شد جبهه ملي اصلاحات به رياست احمد عبيدات نخست وزير سابق اردن برگزار شود. در اين جبهه بيش از 250 تن از شخصيت هاي سياسي و حزبي اردن حضور دارند، عمل در راستاي تصويب قانون جديد انتخاباتي، بازنگري و تعديل قانون اساسي اين کشور به منظور رسيدن به پادشاهي مشروطه که در آن نخست وزير توسط نمايندگان ملت انتخاب شود و کاهش ميزان دخالت نيروهاي امنيتي در زندگي سياسي و اجتماعي شهروندان، مسئوليت اصلي اين کميته است. اين جبهه در حالي تشکيل شد که مخالفان دولت اردن در برخي موارد با يکديگر به اختلاف نظر رسيده بودند. از جمله اختلافات ميان معارضان اردني، اختلاف پيش آمده در پايان سال 2010 ميلادي و جريان مشارکت در انتخابات يا تحريم آن بود.
 
در انتخابات پارلماني شانزدهم اردن که در روزهاي پاياني سال 2010 برگزار شد، از مجموع 7 حزب عضو کميته عالي احزاب مخالف دولت اردن، احزاب چپگرا و ملي در انتخابات شرکت کردند اما جبهه عمل اسلامي و حزب وحدت مردمي اين کشور آن را تحريم کردند. همچنين يکي ديگر از اختلافات نظرات ميان مخالفان دولت اردن پيرامون موضع آنان در قبال انقلاب هاي مردمي در کشورهاي مختلف عربي بود. شوراي همکاري خليج فارس در نيمه نخست سال 2011 با درخواست اردن براي پيوستن به اين شورا موافقت کرد و از وزراي خارجه خود خواست تا جهت پذيرفتن شروط عضويت با عمان وارد مذاکره شوند.
 
اردن نيز ضمن استقبال از پذيرفته شدن در شوراي همکاري خليج فارس، اعلام کرد به زودي ناصر جوده وزير امور خارجه اين کشور، جهت بررسي شروط عضويت با وزراي خارجه شوراي مذکور وارد مذاکره خواهد شد. بلافاصله پس از اعلام موافقت شوراي همکاري خليج فارس با پيوستن اردن به اين شورا، مقامات اردني رايزني هاي خود را به منظور تقويت روابط با کشورهاي عضو اين شورا آغاز کردند.
 
در همين راستا عبدالله دوم پادشاه، معروف بخيت نخست وزير، ناصر جوده وزير امور خارجه و هايل سرور وزير کشور وقت اردن رايزني هاي خود را با مقامات کشورهاي عربي خليج فارس آغاز کردند و ديدارهاي متعددي را با آنان ترتيب دادند. البته از همان ابتداي اعلام موافقت اوليه پيوستن اردن به شوراي همکاري خليج فارس، اين مساله از سوي احزاب، شهروندان و فعالان سياسي اردن مردود اعلام شد و به عنوان مثال، شخصيت هاي سياسي اردن با محکوم کردن پيوستن اردن به شوراي همکاري خليج فارس، اين اقدام را کمک به سرکوب ملت هاي انقلابي عربي دانستند. البته کشورهاي عضو شوراي همکاري خليج فارس نيز از همان ابتدا موضع يکساني در قبال عضويت اردن در اين شورا اتخاذ نکردند و به عنوان مثال کشور پادشاهي عمان از همان ابتدا کاملاً با پيوستن اردن به شوراي همکاري مخالفت کرد. امارات و کويت نيز با ترديد به اين موضوع مي نگريستند و شروطي را براي عضويت اردن در اين شورا وضع کردند.
 
قطر نيز موضع روشني در اين زمينه نداشت و در اين مدت به عناوين مختلف در اين مورد اظهار نظر کرد، در اين ميان تنها کشورهاي عربستان سعودي و بحرين بودند که موافقت خود را با عضويت اردن در شوراي همکاري خليج فارس اعلام کردند. البته اردن به منظور قانع کردن کشورهاي عضو شوراي همکاري از هيچ کوششي فروگذار نکرد و اقدامات بسياري به منظور خشنود کردن مقامات کشورهاي حاشيه خليج فارس صورت داد؛ به عنوان مثال در سال 2011 ميلادي اردن کوشيد تا بيش از پيش به کشورهاي حاشيه خليج فارس نزديک شود و سفر عبدالله دوم به عربستان، اعزام نيروهاي نظامي به بحرين جهت سرکوب معترضين و حمايت لجستيک از قطر در عمليات نظامي عليه قذافي از جمله اين تلاش ها بود. هر چند اردن دلخوش به حمايت قاطع عربستان سعودي از پيوستن اين کشور به شوراي همکاري بود اما در ماه پاياني سال 2011، آخرين و تنها اميد اردن جهت پيوستن به اين شورا نيز به طور آشکار به اين کشور خيانت کرد. عربستان سعودي به عنوان تنها کشور حامي پيوستن اردن به شوراي همکاري، از موضع خود عقب نشيني کرد و اين گونه روياي پيوستن اردن به شوراي مذکور تبديل به سراب شد.
 
پس از اين مساله، شوراي همکاري تلاش کرد که به شکلي از اردن دلجويي کند و اين هم پيمان خود را براي مواقع ضروري از جمله سرکوب شهروندان (در صورت نياز) حفظ نمايد. پس از مخالفت شوراي همکاري خليج فارس با عضويت اردن و مغرب، سران کشورهاي عضو اين شورا از تاسيس صندوق توسعه با سرمايه 5 ميليارد دلار براي حمايت از اردن و مغرب خبر دادند.
 
عبداللطيف بن راشد انرياني دبير کل شوراي همکاري خليج فارس پس از پايان نشست دو روزه سران اين شورا در ماه پاياني سال 2011 در رياض، از تاسيس صندوق اين شورا با سرمايه 5 ميليارد دلار که از طرح هاي توسعه در اردن و مغرب حمايت مي کند، خبر داد. وي همچنين يادآور شد کشورهاي عضو اين شورا توافق کردند که زمينه همکاري مشترک و تشکيل کميته هاي همکاري متخصص براي رسيدن به شراکت مناسب را مورد بررسي قرار دهند. اکنون تحليل گران سياسي سران خليج فارس خدشه دار شده و اقدامات اعضاي شوراي همکاري، توهيني بزرگ به اردن و ملت آن به شمار مي رود. (18)
 
دولت اردن 12 سال پيش با اخراج رهبران حماس از اين کشور به خواست صهيونيست ها پاسخ داد و پرونده ارتباط خود را با جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) بست.
 
آخرين ارتباط دولت اردن با جنبش حماس به سال 2008 ميلادي بازمي گردد که در آن محمد ذهبي رييس وقت دستگاه اطلاعاتي اردن با اعضاي دفتر سياسي حماس ديدار کرد و پس از آن ضمن برکناري ذهبي و اخراج نيروهاي حماس مقيم اردن، روابط اين کشور با جنبش مقاومت اسلامي فلسطين به طور کامل قطع شد.
 
حال، در سال 2012 پس از گذشت يک دهه از قطع ارتباط اردن با حماس، اين کشور تلاش بسياري در راستاي از سرگيري روابط خود با جنبش مقاومت اسلامي فلسطين مي کند. اوايل سال 2011 ميلادي، يک منبع آگاه در جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) اعلام نمود که ملاقاتي ميان برخي مقامات حماس و مسئولان امنيتي اردن صورت گرفته است. وي تاکيد کرد که دولت اردن آمادگي کامل خود را جهت پايان دادن به اختلافات فتح و حماس اعلام کرده است و اين موضوع مورد استقبال مسئولين حماس در دمشق قرار گرفته است.
 
محمد نزال و محمد نصر از رهبران جنبش حماس در ابتداي سال 2011 ميلادي در شهر امان (پايتخت اردن) با مسئولان اين کشور ملاقات کردند که در آن مسئله صلح گروه هاي فلسطيني و برخي مسائل ديگر مورد بحث و بررسي قرار گرفت. از ابتداي سال 2011 مساله سرگيري روابط اردن و حماس همواره به عنوان يکي از سوژه هاي مهم، در رسانه ها و محافل سياسي مطرح شد، اما به دلايل مختلف از جمله روند اعتراضات مردمي و تغيير دو دولت در فاصله کمتر از يک سال اين مساله به تعويق افتاد. ترديدي نيست که در اثر افزايش روند خيزش عربي سياست خارجي اردن نيز از اين مساله تاثير پذيرفته و اين کشور در منطقه به دنبال هم پيمانان جديد مي باشد تا بتواند از ميزان اعتراضات مردمي بکاهد. در اين راستا، عون خصاوئه نخست وزير اردن در سال 2011 و اندکي پس از روي کار آمدن خود اعلام کرد که اخراج رهبران حماس از اردن يک اشتباه بزرگ بود و اين اشتباه بايد جبران شود. وي در ديدار با اصحاب رسانه اعلام کرد که اخراج رهبران حماس از اين کشور مخالف قانون اساسي است، زيرا رهبران حماس داراي تابعيت اردني مي باشند و بر اساس ماده 9 قانون اساسي اخراج آنان از کشور مسئله قانوني دارد.
 
اين سخنان وزير اردن مورد استقبال حماس قرار گرفت و موسي ابو مرزوق عضو دفتر سياسي جنبش مقاومت اسلامي فلسطين با استقبال از سخنان عون خصاوئه در رابطه با اشتباه کشورش درباره قطع روابط با حماس گفت: به نظر من سخنان نخست وزير اردن کاملا مثبت بود و ما اميدواريم دولت اين کشور هر چه زودتر اشتباه خود را جبران کند.
 
ابو مرزوق افزود با برقراري روابط مجدد اردن و حماس به ويژه در شرايط کنوني کشورهاي عربي، به نفع هر دو ملت اردن و فلسطين است. اين عضو دفتر سياسي جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) گفت که در ديدار آينده رهبران حماس با مسئولان اردني، راه هاي تصحيح اين اشتباه بررسي شد و اميدوارند که شاهد رقم خوردن برگ جديدي در دفتر روابط حماس و اردن باشند.
 
در تحليل علت تمايل اردن به برقراري روابط با حماس، مسائل متعددي وجود دارد. به طور مثال کارشناسان معتقدند به دليل شرايط حساس منطقه و افزايش روز افزون اعتراضات شهروندان اردني به عملکرد نظام، حکومت اين کشور به دنبال برقراري ارتباط با حماس در راستاي کسب مشروعيت است.
 
مسئله از سرگيري رابطه اردن با حماس همواره به عنوان يکي از شعارهاي معترضين اردني در اواخر سال 2011 مطرح بود و دولت اردن اميدوار است که اينگونه از فشارهاي مردمي بکاهد. (18)
 
 
تحولات اجتماعي و فکري در تاريخ معاصر:
 
هر چند که فرهنگ و آداب و رسوم کرانه غربي و شرقي رود اردن از يکديگر جدايي ناپذيرند اما ما در اين قسمت به بررسي جنبه هاي مختلف تحولات اجتماعي در کرانه شرقي رود اردن مي پردازيم. نويسندگان مختلفي تعاريف کلي تر يا جزئي تري از تحولات اجتماعي ارائه کرده اند اما در اين قسمت ما از تعريفي که به وسيله لوئر<sup>22</sup> عرضه شده استفاده مي کنيم.
 
لوئر تحولات اجتماعي را اين چنين تعريف مي کند: "يک مفهوم کامل و دربرگيرنده که به تغييرات پديده هاي اجتماعي در سطوح مختلف زندگي انسان از فردي تا جهاني معطوف است."
 
يکي از مهم ترين تغييرات اجتماعي در اردن، تغيير بارز آمار نفوس در دهه هاي اخير است. جمعيت کرانه شرقي رود اردن فقط در طي 20 سال دو برابر شد يعني جمعيت از 900800 نفر در سال 1961 به 2223000 در سال 1980 افزايش يافت. متخصصين جمعيت، جمعيت اردن در سال 2000 را 6 ميليون تخمين مي زدند که گذشت زمان نشان دهنده درستي اين پيش بيني ها است.
 
اين آمار و ارقام مهمند اما آن چه تامل برانگيز است نسبت سريع رشد جمعيت است. رشد جمعيت حاصل اثر متقابل مرگ و مير، مواليد و مهاجرت در يک بازه زماني است. در اردن نسبت رشد جمعيت بالاست.
 
اين نسبت از 4.2% سالانه در سال 1961 به 4.8% در سال 1979 رسيد که اين آمار اردن را در زمره کشورهايي قرار داد که داراي بيشترين رشد جمعيت هستند. (19)
 
البته رشد جمعيت تنها تغيير به وجود آمده در سال هاي اخير نيست. در حوزه فرهنگ و ارزش ها نيز تغييرات فراواني در اردن رخ داده است. هم زمان با گسترش فرهنگ شهرنشيني بسياري از ارزش هاي سنتي نيز دگرگون شدند. فرهنگ مردم اردن به خصوص در شهرهاي بزرگي همچون امان متأثر از فرهنگ غرب است.
 
از طرف ديگر جنبش هاي اخير در کشورهاي عربي از جمله اردن بيانگر تغيير در جامعه و نگرش مردم اين مناطق است. البته بايد اين موضوع را در نظر گرفت که ماهيت آن چه امروز در اردن اتفاق مي افتد با آن چه در کشورهايي همچون مصر، تونس و بحرين شکل گرفته است متفاوت است. با وجود اين تظا[[هرات]] خياباني معترضان به دولت اردن که رويدادي نادر در اين کشور به شمار مي آيد، اين کشور را در کنار ديگر کشورهاي عربي در کانون توجه رسانه هاي جهان قرار داده است. در اردن چندي پيش انتخابات پارلماني برگزار شد. اين انتخابات رويداد سياسي مهمي بود که بيش از پيش ميان طايفه ها و قبايل اردني شکاف ايجاد کرد.
 
پادشاه اردن در پي تظاهرات گسترده مردم، نخست وزير کشور را برکنار کرد اما تحولات اردن به اينجا ختم نمي شود.
 
تشکيل مجلس شانزدهم، که به دليل ساختار قبيله اي خود احتمالا به حکومت وفادار مي ماند، مي تواند تحولات آينده اردن را رقم بزند و تغييراتي ايجاد کند. با وجود راي اعتماد پارلمان، پادشاه اردن براي کاستن از موج اعتراضات مجبور شد نخست وزير را برکنار کند.
 
الگوهاي قديمي روابط اجتماعي و سياسي در پادشاهي اردن در حال رنگ باختن است و موجي نو از گرايش هاي جديد در حال ظهور است و اين موضوع يعني مديريت مناقشات ديگر داخل مجلس شکل نمي گيرد و گروه هاي مخالف قديمي و جديد ممکن است عليه نظم سياسي و اجتماعي فعلي با يکديگر متحد شوند. درچنين شرايطي نيروهاي سنتي و اعضاي حزب مخالف به تدريج نهادهاي سياسي را که براي مناقشات سياسي و اجتماعي بي اهميت مي دانند، حذف مي کنند.
 
در چنين شرايطي به سختي مي توان آينده سياسي و اجتماعي اردن را پيش بيني کرد.اعتراضات اين روزهاي اردن از اواسط ژانويه سال جاري آغاز شد و خواسته اوليه معترضان کاهش بهاي سوخت و مواد غذايي و بهبود وضعيت اشتغال بود. اگرچه اعتراضات اردن تا به امروز جنبه اقتصادي و اجتماعي داشته است ولي ممکن است در صورت محقق نشدن خواسته هايشان دامنه اين اعتراضات به ساختار سياسي حاکميت نيز کشيده شود. (20)
 
'''دهه ثبات و رشد اقتصادي:''' دهه 60 با رشد اقتصادي بسيار خوب خود اردن همراه بود. ستون اصلي اقتصاد مدرن اردن - صنعت پتاس، فسفات و سيمان - در اين دوران پيشرفت کرد. در زرقاء، در شرق امان، يک پالايشگاه نفت ساخته شد. کشور توسط شبکه اي از بزرگراه ها با هم مرتبط شدند و سيستم مهندسي جديدي به کشور معرفي شد. در سال 1962، اولين دانشگاه ملي در اردن بنا شد: دانشگاه اردن در جبيهه<sup>[74]</sup> در حومه شهر امان. قبل از جنگ 1967، اردن شاهد رشد نرخ اقتصادي  بالاتر نسبت به ساير کشورهاي در حال توسعه بود. صنعت پر رونق ساخت و ساز فرصت‌هاي شغلي فراواني در اردن پديد آورد، از طرف ديگر گردشگري از اورشليم، بيت اللحم و بسياري از جاذبه‌هاي کرانه‌هاي شرقي اين کشور درآمد ارزي را افزايش داد. اقتصاد اردن همچنين به لطف پول‌هاي ارسالي مهاجراني که در کشورهاي عربي حوزه خليج فارس کار مي کردند، پررونق تر شد.
 
'''- فاجعه 1967:''' در اوايل سال 1963، اسرائيل اعلام کرد که قصد دارد بخشي از آب رود اردن را جهت آبياري کوير نقب<sup>[75]</sup> (که همچنين به نام صحراي نقب نيز شناخته مي‌شود) به سمت اسرائيل منحرف کند. در پاسخ، رهبران عرب در اجلاس 1964 قاهره تصميم به کاهش جريان آب به درياچه طبريه و انحراف برخي از شاخه‌هاي فرعي در لبنان  و سوريه گرفتند و براي آمادگي جهت دفاع به حملة احتمالي اسرائيل به خاطر اين تقسيم آب، يک نيروي مشترک عربي ايجاد شد؛ ارتش متحد عربي از کشورهاي مصر، سوريه، اردن ولبنان به سرکردگي سپهبد علي عامر از مصر تشکيل شد.
 
يکي ديگر ازنتايج نشست قاهره استقرار سازمان آزادي بخش فلسطين بود. همزمان با ديگر رهبران عرب، شاه حسين نياز به يک سازمان که مي‌تواند تلاش‌هاي فلسطينان را هماهنگ کند تشخيص  داد. تنها نگراني او اين بود که سازمان آزادي بخش فلسطين بايد با اردن همکاري کند و فعاليت‌هاي نظامي‌خود را تحت کنترل شديد فرماندهي متحده عربي انجام دهد، تا مبادا سهوا اعراب را بدون آمادگي به جنگ با اسرائيل سوق دهد.
 
اواسط دهه 60 شاهد ظهور گروه‌هاي مستقل چريکي فلسطيني (در زبان عربي با نام فدائيان شناخته مي شدند) و از جمله قابل توجه ترين آنها جنبش فتح ياسرعرفات بود. دولت سوريه در تلاش بي وقفه خود براي برتري نسبت به ناصر، حمله پارتيزاني به اسرائيل را مورد حمايت قرار داد - نه از طرف سوريه، بلکه از طرف لبنان و اردن. اقدامات تلافي جويانه اسرائيل به اين حملة نظامي‌کاملا قابل پيش بيني بود و رهبري چريک ها را به اردن نسبت داد. به همين دليل اردن دوباره در قاهره، دمشق و بغداد مورد حملة تبليغاتي قرار گرفت. در 1966 اسرائيل طي حمله موفقي به سامو به حمله فداييان فلسطيني پاسخ گفت که بار ديگر اردن در دفاع از اين تجاوز با شکست مواجه شد.
 
رقابت احزاب عرب با يکديگر اين اجازه را به اسرائيل داد که براي از بين بردن نيروي هوايي مصر در تاريخ 5 ژوئن 1967 حمله غافلگيرانه اي به انجام برساند. در پاسخ نيروهاي اردن به اسرائيل حمله کردند، اما با ضد حمله نيروهاي اسرائيل به کرانه باختري و شرق عرب نشين اورشليم، مجبور به عقب نشيني شدند. پس از نابودي نيروي هوايي مصر، اسرائيل با تسلط کامل بر آسمان مصر، بمب‌هاي ناپالم را بر سر نيروهاي عرب فرو ريخت. هنگامي‌که در تاريخ 11 ژوئن سازمان ملل آتش بس را بر طرفين تحميل کرد، اسرائيل بخش وسيعي از سرزمين عرب را تحت تصرف خود داشت که شامل صحراي سينا در مصر، بلندي‌هاي جولان سوريه و مهم تر از همه بخشي از فلسطين که متعلق به اعراب بود: کرانه باختري که شامل شرق عربي بيت المقدس و نوار غزه بود.
 
گفتني است که اردن طي اين درگيري­ها هزينه سنگيني پرداخت که داراي ابعاد اقتصادي و اجتماعي بود؛ از جمله 000/300 فلسطيني به اردن پناهنده شدند. حدود 70 درصد از زمين‌هاي کشاورزي اردن در کرانه غرب قرار داشت که 60 تا 65 درصد از ميوه ها و سبزيجات اردن را توليد مي کرد. به علاوه نيمي‌از بنگاه هاي صنعتي نيز در کرانه غربي قرار داشت و در همين حال با اشغال اورشليم و مکان هاي مذهبي درآمدهاي توريسم نيز از ميان رفت. در نهايت 38 درصد از توليد ناخالص ملي اردن کاهش يافت. عليرغم اين کاهش همچنان مسئوليت پرداخت حقوق و اداره کرانه غربي که شامل هزينه‌هاي آموزشي وحقوق کارکنان و بازنشستگان بود همچنان بر عهده دولت سنگيني مي‌کرد. (132)
 
'''- طرح‌هاي ديپلماتيک و نظامي:''' بين  سال هاي 70 - 1967 اردن استراتژي دوگانه اي از طرح هاي سياسي و نظامي‌براي بازپس گرفتن سرزمين هاي عربي که در جنگ 1967 از دست داده بود، در پيش گرفت. در 22 نوامبر 1967، شوراي امنيت سازمان ملل متحد به اتفاق آرا قطعنامه 242 را به تصويب رساند که در آن از اسرائيل دعوت مي شد تا از مناطقي که در جنگ اخير اشغال کرده بود بيرون رود و از تمامي‌ساکنين خاورميانه درخواست شد به حقوق ديگران احترام گذاشته «درون مرزهاي امن و شناخته شده و در صلح زندگي کنند». تدوين اين قطعنامه مهم، که هنوز هم نقطه مرجع اصلي براي ايجاد صلح در خاورميانه مي‌باشد، ابتکار ملک حسين بود. (133) در اين فاصله ارتش اسرائيل به سمت اردن نشين رود اردن حمله کرد که توسط نيروهاي مشترک فلسطين و اردن در جنگ کرامه شکست خورد و ضربات سنگيني به نيروهاي اسرائيلي وارد آمد. (134)
 
'''- درگيري سال 1970:''' همکاري با فلسطيني ها که روزي مورد تأييد ملک حسين بود، در سپتامبر 1970 به جدايي منجر شد. حضور فراگير و پر هرج و مرج گروه­هاي مسلح فدائيان فلسطيني که انتظار مصونيت از قوانين اردن را داشتند، در سرتاسر اردن بي نظمي‌ايجاد کرد. رهبران ميانه رو فلسطين قادر به مهار عناصر افراطي نبودند، افرادي که دوبار به کاروان موتوري شاه حمله کردند و مرتکب چندين عمليات هواپيما ربايي شدند. (135) در نهايت در سپتامبر سياه ارتش اردن جنگنده‌هاي فلسطين را شکست داد و آنها را از اردن اخراج کرد. در 1971 نيروهاي ارتش اردن، فلسطيني‌هاي مسلح را از کشور بيرون کردند که بسياري از آنها به لبنان پناهنده شدند. (136)
 
'''- اردن در دهه 70:''' تلاشهاي اقتصادي: بعد از حوادث 71 - 1970 سياست‌هاي داخلي به سمت ترويج وحدت ملي در ميان مردم اردن پيش رفت. اين وحدت مورد تضمين نهايي براي بقا و امنيت اردن محسوب مي‌شود. در اين زمان، نگراني اصلي رژيم نظم و امنيت اردن بود. براي بازگشت تدريجي ثبات سياسي، دوباره سرمايه گذاري در اردن از سر گرفته شد. در اين سال­ها اردن شاهد رشد بي سابقه در تعدادي مناطق، مخصوصا بخش خدمات، ساخت و ساز و بخش مالي بود. توسعه اقتصادي و اجتماعي سريع اردن، همچنين مديون رونق نفت در سراسر خاورميانه در اواسط و اواخر دهه 70 مي‌باشد. وجوه ارسالي فراوان که توسط 400 هزار يا تعداد بيشتري از شهروندان اردني که به عنوان نيروي کار ماهر در کشورهاي عربي حوزه خليج فارس کار مي‌کردند نيز به رونق اقتصادي اردن کمک کرد. در نتيجه جنگ داخلي لبنان در سال 1975 که منجر به جنگ در پايتخت بيروت شد، بسياري از بانک‌ها و زير ساخت‌هاي کشور از بين رفت، به همين سبب، بسياري از اين بخش‌ها به امان نقل مکان کردند که باعث رونق صنعتي در امان شد. در اوايل دهه 80 امان بةکي از پوياترين پايتخت‌هاي دنياي عرب تبديل شد. (137) در همين دهه در 1972 طرح حسين در خصوص اتحاد کرانه غربي و شرقي مورد قبول واقع نمي شود. (138) اردن در 1973 مستقيماً وارد جنگ نمي شود و تنها با اعزام نيرو به سوريه کمک مي کند. جنگ 1973 و به دنبال آن کمپ ديويد 1976 را مي توان مهمترين حادثه اين دهه به شمار آورد. (139) شاه حسين و بسياري از رهبران عرب اين معاهده را عامل بي ثباتي منطقه شمرده و آن را نپذيرفتند. (140) طي همين سالها نشست اتحاديه عرب، سازمان آزادي بخش فلسطين را به عنوان نماينده قانوني مردم فلسطين - به جاي اردن - معرفي کرد. (141)
 
'''- [[اردن در کنار عراق و غرب عليه ايران]]:''' در سال 1980 نگاه‌ها از جنگ اعراب و اسرائيل به خليج فارس معطوف شد، هنگامي‌که جنگ بين ايران و عراق درگرفت. در طول جنگ 8 ساله، اردن در کنار ايالات متحده، فرانسه و کشورهاي عربي حوزه خليج فارس از عراق در برابر ايران حمايت مي کرد. با اين وجود، اردن هميشه در پي حل و فصل مسالمت آميز جنگ بود. در همين زمان بود که تجارت بين دو کشور اردن و عراق رونق گرفت. به طور خاص، خط عرضه از بندر درياي سرخ اردن، عقبه به مناطق استراتژيک عراق، باعث پيشرفت و ترقي اقتصادي اردن شد. اين جريان در خلال مشکلات اقتصادي بين سوريه و عراق رخ داد. هنگامي‌که سوريه با ايران متحد شد و تجارت با عراق را متوقف ساخت.(142)
 
در 1985 بار ديگر طرح شاه حسين در ارتباط با فلسطين و کرانه غربي و نوار غزه عليرغم توافق اردن و فلسطين بر هماهنگي در روند صلح نه تنها توسط اسرائيل رد شد (143) بلکه از درون سازمان آزادي­بخش فلسطين نيز مورد مخالفت واقع شد. (144)
 
1987 شاهد اولين انتفاضه فلسطين است و در 1988 اردن تمام روابط اداري و حقوقي خود را با کرانه باختري قطع مي کند. (145) در پايان اين دهه اردن اجراي قوانين صندوق بين المللي پول براي تنظيم مجدد اقتصاد را شروع مي کند و با ظهور شورش در معان اولين انتخابات عادلانه و آزاد برگزار شده و اسلامگرايان پيروز مي شوند. (146) همچنين در پي حمله عراق به کويت اردن به دنبال راهي مسالمت آميز است و سلطان حسين تلاش مي کند تا ميانجيگري کند. (147)
 
'''- [[انتخابات آزاد اردن]]:''' در سال هاي اخير، چنانکه گفته شد پادشاهي اردن‌هاشمي، پيشرفت چشمگيري در جهت استقرار پايه‌هاي کثرت گرايي انجام مي ­دهد. (148) هنگامي‌که اردن تعهدات خود را به سياست پارلماني از سرگرفت، اصلاحات گسترده­اي، براي اطمينان از سرمايه گذاري امن به تصويب رسيد. قابل توجه ترين رويداد اين دوره، بازگشت مجدد احزاب سياسي به پارلمان، تهيه پيش نويس قانون اساسي، گسترش آزادي مطبوعات و تعهدي استوار به کثرت گرايي و حقوق بشر مي‌باشد. در سال 1989 اصلاحات سياسي با انتخابات مجلس شروع شد. پارلمان جديد به عنوان يک نيروي سياسي که قدرت کامل قانون گذاري داشت، ظهور يافت. علاوه بر اين، تدوين قانون اساسي براي فعاليت‌هاي سياسي سازمان يافته در کشور چارچوب تعيين کرد. اين منشور، که از حقوق بشر حمايت مي‌کند، يک مدل بومي‌از کثرت گرايي دموکراتيک بر اساس تنها ضامن واقعي ثبات: مشارکت عمومي‌و مسئوليت جمعي مي‌باشد. (149)
 
'''- شوراي مشاوره ملي:''' در ماه آوريل سال 1975، به فرمان ملک حسين شوراي مشاوره ملي تشکيل و به صورت موقت جايگزين پارلمان شد. بين  سال هاي 1978 تا 1984 سه شورا تشکيل شدند که اعضاي آن نمايندگان انتخابي ملک حسين بودند که از بخش‌هاي مختلف [[جامعه اردن]] انتخاب شده بودند.(150) بنا بر اظهارات سايت‌هاي دولتي اردن اين شوراها به عنوان جايگزين براي پارلماني که آزادانه انتخاب شوند در نظر گرفته نشده بود و تنها يک اقدام موقت در مقابل پارلماني بود که بيشتر کرسي‌هاي آن از کرانه باختري دراشغال اسرائيل بود. آخرين شوراي مشاوره ملي در ژانويه 1984 توسط فرمان سلطنتي منحل شد.(151)
 
'''- جدايي از کرانه باختري:''' پيش از سال 1989، دو ماه قبل از اين که اسرائيل کرانه باختري را اشغال کند؛ آخرين انتخابات پارلماني اردن در آوريل 1967 برگزار شد از زمان اتحاد دو کرانه در سال 1950، شرق و غرب در پارلمان حضور برابر داشتند؛ هرکدام سي نماينده در مجلس نمايندگان داشتند. در سال 1967 اسرائيل کرانه باختري را اشغال کرد، همچنين قطعنامه نشست سران عرب در رباط در سال 1974 که ساف<sup>[76]</sup> (سازمان آزادي بخش فلسطين) را به عنوان «نماينده انحصاري مشروع» از مردم فلسطين تعيين کرده بود، موانع قانوني و عملي براي برگزاري انتخابات عمومي ‌را نشان داد. (152)
 
در 1988 اردن تمام روابط اداري و حقوقي خود را با کرانه باختري قطع مي‌کند(153) و به دنبال موج شورش در برخي از مناطق که سايت ملک حسين آن را ناشي از مشکلات اقتصادي مي داند، نخستين انتخابات پس از 1966 در کرانه شرقي انجام مي‌پذيرد. (154)
 
'''- انتخابات 1989:''' در ماه آوريل 1989، دولت موقت به شريف زيد بن شاکر به عنوان رئيس براي نظارت بر انتخابات دموکراتيک براي مجلس نمايندگان اردن سپرده شد و بدين وسيله اصلاحات سياسي کشور را تقويت کرد. سانسور برداشته شد، کانديداها براي انتخابات مجلس شروع به مبارزات انتخاباتي مستقل کردند هرچند ديدگاه‌هاي ايدئولوژيکي متفاوتي داشتند. در 8 نوامبر 1989 اردني‌ها به پاي صندوق‌هاي رأي رفتند و پس از 22 سال در اولين انتخابات عمومي‌شرکت کردند. تمام شهروندان بالاي 19 سال حق راي داشتند. زنان اردن هم مي‌توانستند رأي بدهند، حقي که در سال 1974 به آنها اعطا شده بود. (155)
 
انتخابات پارلماني در سال 1993 و 1997 برگزار شد بيش از 640 نامزد از جمله 12 زن، براي تصاحب کرسي در مجلس نمايندگان، که از60 به 80 عضوافزايش يافت به رقابت پرداختند. تعداد اعضاي مجلس سنا نيز به 40 عضو افزايش يافت. براي اولين بار در تاريخ اين کشور، تمام طيف­هاي جامعه اردن در قوه مقننه شرکت کردند. پس از انتخابات سال 1989، شاه حسين حکومت نظامي‌بيست ساله را لغو اعلام کرد. با کاهش تنش‌ها، مقررات وضعيت اضطراري نيز که در سال 1989 متوقف شده بود، به طور رسمي‌در ماه آوريل سال 1992 برداشته شد. اين آزادي جديد راه را براي قانوني کردن احزاب سياسي و معرفي قوانين مطبوعات جديد باز کرد. در 5 ژوئيه سال 1992، پارلمان به طور رسمي‌احزاب سياسي را قانوني اعلام کرد. (156)
 
'''- منشور ملي:''' به منظور جلوگيري از مشکلات دهه 50، در ماه آوريل سال 1990 کميسيون سلطنتي اي متشکل از شصت عضو با هدف تهيه پيش نويس دستورالعمل براي  فعاليت احزاب سياسي در اردن توسط شاه حسين منصوب شد. اين کميسيون از اعضايي تشکيل شده بود که نماينده همه گروه‌هاي سياسي در اين کشور محسوب مي شدند و طي چند ماه اجماع خود را در قالب يک منشور ملي ارائه دادند که در ماه ژوئن سال 1991 در يک کنفرانس ملي  با حضور 2000 تن از رهبران اردني به تصويب رسيد. (157)
 
منشور ملي به تشريح دستورالعمل‌هاي عمومي‌براي گفتگوي سازنده بين ارگانهاي اجرايي و مقننه و همچنين بين تصميم گيرندگان و نخبگان سياسي و فکري درارتباط با مسائل قدرت، حقوق و مسئوليت مي پردازد. (158) به نظر مي رسد که تدوين اين منشور و طرح‌هاي مشابه در پاسخ به نيازهاي مشروع مردم براي آزادي عمل سياسي بيشتر و پيشگيري از بحران‌هايي است که تقريبا تمام کشورهاي عربي را درسالهاي اخيردر برگرفته است.
 
'''- بحران خليج فارس و جنگ کويت:''' تحولات سياسي و اجتماعي بار ديگر جهان عرب را تکان داد، زماني که در تاريخ  2 اوت 1990، نيروهاي عراقي به کشور همسايه، کويت حمله کرده و قصد اشغال آن را داشتند. با توجه به نزديکي اردن به اين بحران و موضع سياسي و تجاري اش به عنوان شريک تجاري اصلي عراق، در طول جنگ در هر دو جبهه سياسي و اقتصادي ضرر و زيان فوق العاده­اي را متحمل شد. موقعيت سياسي اردن در اين دوران بسيار نامناسب بود. اردن در توافق با جامعه بين المللي قرار گرفت که تهاجم و حمله عراق به کويت نقض قوانين بين المللي مي باشد. با اين حال از نظر اردن اين مشکلات بايد به صورت منطقه اي حل و فصل مي‌شد. اردن در تلاش براي حل مشکل از طريق دفاتر اتحاديه عرب بود و ملک حسين شخصا از صدام خواست تا به درخواست جامعه بين المللي عمل کند. از آنجا که عراق يکي از شرکاي تجاري اردن محسوب مي‌شد، بحران هاي خليج فارس و تحريم هاي بين المللي عليه عراق، اردن را با مشکلات اقتصادي شديدي روبه رو کرد. برآورد شده است که بحران از دست دادن تجارت و يا کاهش آن، هزينه اي بيش از سه ميليارد دلار براي اردن در برداشته است. اردن با تمام ضرر و زيان هايي که متحمل شد، از تحريم هاي عراق حمايت کرد. هرچند اين عمل باعث فلج شدن تجارت در بندر عقبه و قطع مسير تجارت زميني به عراق شد. روابط اقتصادي عراق و اردن، که زماني رونق فراوان داشت، کاملاً قطع شده و اين به ضرر هر دو ملت بود. (159)
 
گذشته از عراق و کويت، هيچ دولتي بيش از اردن از بحران خليج زيانمند نشد. با جمعيتي تنها حدود سه و نيم ميليون نفر در آن زمان، ميزباني بيش از يک ميليون پناهنده را عهده­دار گشت که بسياري از اين اتباع که ميان خليج واردن تردد داشتند به شکل دائمي‌در اردن اقامت گزيدند. بسياري از اين پناهندگان فلسطيني بودند. هجوم اين پناهندگان به افزايش تقاضا در منابع آب محدود کشور و زيرساخت‌ها منجرشد که افزايش فقر و بيکاري را به حدود 30 درصد در پي داشت. (160)
 
'''- روند صلح مادريد:''' اوايل دهه 90 در تاريخ درگيري‌هاي اعراب و اسرائيل نقطه عطفي محسوب مي‌شود. پس از آزادسازي کويت، ايالات متحده و فدراسيون روسيه، بانيان کنفرانس صلح مادريد در اکتبر 1991 شدند. در طي مذاکرات مادريد، اردن هيأت فلسطيني را تحت حمايت قرار داد تا با اسرائيل براي اولين بار، به صورت مستقيم وارد مذاکره شوند. تقريبا دو سال بعد، در تاريخ 13 سپتامبر 1993، ساف و اسرائيل توافقنامه اي را امضا کردند که منجر به وضعيت کنوني فلسطين و اسرائيل شد. اين معاهده راه را براي اردن جهت مذاکره با اسرائيل باز کرد، دستور کار مشترک اردن - اسرائيل يک روز پس از معاهده ساف - اسرائيل شروع شد. 25 جولاي 1994، ملک حسين، نخست وزير اسرائيل رابين را در کاخ سفيد ملاقات کرد و معاهده واشنگتن به امضا رسيد که به جنگ 46 ساله بين اردن و اسرائيل خاتمه داد. پيمان صلح اردن و اسرائيل در 26 اکتبر 1994 در مرز جنوبي وادي عربه امضا شد. اين معاهده به اردن ضمانت داد تا مناطق اشغالي (حدود 380 کيلومتر مربع) بازسازي شود و تضمين کرد تا پادشاهي اردن سهم عادلانه آب ازرودخانه‌هاي يرموک و اردن داشته باشد. اين معاهده مرزهاي غربي اردن را براي اولين بار به وضوح تعريف مي‌کند و به پيشنهاد صهيونيست ها مبني بر «اردن، فلسطين است» خاتمه داد. (161)
 
'''- تحولات بعد از 2000 ميلادي:''' هنگامي كه در پايان سال 2009 ميلادي و پس از استعفاي نادر ذهبي، عبدالله دوم پادشاه اردن دوست صميمي خود سمير رفاعي را به عنوان نخست وزير جديد انتخاب كرد، بسياري از شهروندان و احزاب اردن از اين انتخاب ابراز نارضايتي كردند. پس از گذشت تقريباً 4 ماه از روي كارآمدن سمير رفاعي در پي عملكرد ضعيف وي در زمينه اقتصادي و معيشتي، اعتراضات شهروندان و احزاب اردني بيشتر شد و پس از شعله ور شدن آتش اعتراضات در تونس، اعتراضات شهروندان اردني نيز به اوج خود رسيد. در همين راستا شهروندان اردني، احزاب و اتحاديه‌هاي صنفي اين كشور با برپايي تظاهرات، تحصن و اجتماع، خشم و نارضايتي خود را از عملكرد دولت رفاعي اعلام كردند. شهروندان و احزاب اردني معتقدند كه سمير رفاعي با سياست­هاي غلط و ناكارآمد خود ضربه عظيمي به كشور وارد كرده و سبب افزايش فقر، بيكاري، تورم، فساد و بسياري از ناهنجاري‌هاي ديگر در كشور گرديده است. از اين رو، شهروندان و احزاب اردني در اعتراضات خود خواستار بركناري دولت رفاعي و تشكيل حكومتي مردمي شدند.
 
در نهايت پادشاه اردن براي جلوگيري از فروپاشي در نخستين ماه سال 2011 ميلادي، دوست قديمي خود را از كار بر كنار كرد و معروف بخيت نخست وزير سابق اين كشور را به عنوان جانشين وي معرفي كرد.
 
البته از نخستين ماه‌هاي روي كارآمدن معروف بخيت، نه تنها اعتراضات متوقف نشد بلكه بيشتر نيز شد.
 
كارنامه سياه معروف بخيت از جمله دست داشتن در بزرگ ترين پرونده فساد مالي اين كشور (به نام پرونده كازينو)، مخالفت آشكار با اسلامگرايان و زمينه سازي براي انجام تقلب در انتخابات پارلماني سال 2007 براي جلوگيري از به قدرت رسيدن اسلامگرايان، سبب شد كه اين انتخاب شاه اردن از ابتدا با مخالفت شديد احزاب و شهروندان رو به رو شود، با تغيير پست مقامات جهت فرونشاندن آتش خشم مردمي طي سال 2011، نظام اردن كوشيد تا مانع از افزايش اعتراضات مردمي‌شود و در اين راستا اقداماتي نيز انجام داد، اما هيچ يك از اين اقدامات به كاهش نارضايتي هاي شهروندان نيانجاميد.
 
حكومت اردن ابتدا سعي كرد با تشكيل كميته‌هاي مختلف از جمله كميته تعديل قانون اساسي، كميته گفت و گوهاي ملي و كميته گفت و گوهاي اقتصادي به شهروندان نشان دهد كه به دنبال جلب رضايت آنان است اما خروجي اين كميته‌ها چيزي نبود كه احزاب و شهروندان مي خواستند. جنبش اعتراضي اردن به دنبال كاهش صلاحيت‌هاي پادشاه، تبديل نظام از پادشاهي مطلقه به پادشاهي مشروطه، تغيير قانون اساسي، تشكيل دولت پارلماني، مبارزه با فساد و مفسدان، تحقق فوري و جامع اصلاحات اقتصادي و سياسي، جلوگيري از موروثي شدن پست‌ها و بسياري مسائل ديگر بود ولي هيچ يك از اين خواسته‌ها تأمين نشد.
 
سرانجام پس از گذشت 10 ماه از آغاز اعتراضات شهروندان اردني، پادشاه اردن معروف بخيت، نخست وزير پيشين اين كشور را بركنار و عون خصاوئه رئيس اسبق دربار پادشاهي اردن را به جاي او انتخاب كرد. وي همچنين بلافاصله پس از اين انتخاب، محمد رقاد رئيس دستگاه اطلاعاتي كشورش را نيز بركنار و فيصل شوبكي را به جاي او بر سر كار نهاد. تغيير رئيس دربار پادشاهي، رئيس پارلمان و بسياري از استانداران و مقامات بلندپايه اردني از ديگر تغييراتي بود كه صورت گرفت. كارشناسان انتظار داشتند كه با اين تغييرات در كشور فعاليت‌هاي اعتراضي شهروندان متوقف و فضاي متشنج كشور آرام شود. اما اين تغييرات نه تنها نتوانست از ميزان خشم و نارضايتي شهروندان بكاهد بلكه سبب افزايش نارضايتي آنان نسبت به عملكرد نظام شد. تا پايان سال 2011 هيچ يك از خواسته‌هاي شهروندان و معترضين اردني برآورده نشد. بسياري از كارشناسان بر اين عقيده اند كه عدم اتحاد و انسجام انقلابيون و مخالفان دولت اردن از اصلي ترين دلايل محقق نشدن خواسته‌هاي آنان است و از همين رو مخالفان دولت تصميم گرفتند يك جبهه ملي به منظور تحكيم نيروهاي مخالف در راستاي دستيابي به اصلاحات در كشور تشكيل دهند.
 
در سال 2010 ميلادي مخالفان دولت اردن يک گردهمايي برگزار كردند كه در آن گام هاي اوليه تشكيل اين جبهه برداشته شد. در اين گردهمايي تمامي گروه‌هاي مخالف دولت از جمله اسلامگرايان، چپگرايان، جوانان و نيروهاي قبيله اي حضور داشتند و بةكسان سازي ديدگاه‌هاي سياسي خود به ويژه در زمينه تعديل قانون اساسي پرداختند. در اين گردهمايي مقرر شد جبهه ملي اصلاحات به رياست احمد عبيدات نخست وزير سابق اردن برگزار شود. در اين جبهه بيش از 250 تن از شخصيت هاي سياسي و حزبي اردن حضور داشتند. عمل در راستاي تصويب قانون جديد انتخاباتي، بازنگري و تعديل قانون اساسي اين كشور به منظور رسيدن به پادشاهي مشروطه كه در آن نخست وزير توسط نمايندگان ملت انتخاب شود و كاهش ميزان دخالت نيروهاي امنيتي در زندگي سياسي و اجتماعي شهروندان، مسئوليت اصلي اين كميته بود. اين جبهه درحالي تشكيل شد كه مخالفان دولت اردن در برخي موارد با يكديگر به اختلاف نظر رسيده بودند. از جمله اختلافات ميان معارضان اردني، اختلاف پيش آمده در پايان سال 2010 ميلادي و جريان مشاركت در انتخابات يا تحريم آن بود.
 
در انتخابات پارلماني شانزدهم اردن كه در روزهاي پاياني سال 2010 برگزار شد، از مجموع 7 حزب عضو كميته عالي احزاب مخالف دولت اردن، احزاب چپگرا و ملي در انتخابات شركت كردند اما جبهه عمل اسلامي و حزب وحدت مردمي اين كشور آن را تحريم كردند. همچنين يكي ديگر از اختلاف نظرهاي ميان مخالفان دولت اردن پيرامون موضع آنان در قبال انقلاب‌هاي مردمي در كشورهاي مختلف عربي بود. شوراي همكاري خليج فارس در نيمه نخست سال 2011 با درخواست اردن براي پيوستن به اين شورا موافقت كرد و از وزراي خارجه خود خواست تا جهت پذيرفتن شروط عضويت با اَمان وارد مذاكره شوند.  اردن نيز ضمن استقبال از پذيرفته شدن در شوراي همكاري خليج فارس، اعلام كرد به زودي ناصر جوده وزير امور خارجه اين كشور، جهت بررسي شروط عضويت با وزراي خارجه شوراي مذكور وارد مذاكره خواهد شد. بلافاصله پس از اعلام موافقت شوراي همكاري خليج فارس با پيوستن اردن به اين شورا، مقامات اردني رايزني‌هاي خود را به منظور تقويت روابط با كشورهاي عضو اين شورا آغاز كردند. در نهايت تلاش هاي آنان بي ثمر ماند و اين گونه روياي پيوستن اردن به شوراي مذكور تبديل به سراب شد.
 
پس از مخالفت شوراي همكاري خليج فارس با عضويت اردن و مغرب، سران كشورهاي عضو اين شورا به منظور دلجويي از اردن و مغرب از تأسيس صندوق توسعه با سرمايه 5 ميليارد دلار براي حمايت از اردن و مغرب خبر دادند.
 
در اين راستا عبداللطيف بن راشد انرياني دبير كل شوراي همكاري خليج فارس يادآور شد كشورهاي عضو اين شورا توافق كردند كه زمينه همكاري مشترك و تشكيل كميته‌هاي همكاري تخصصي براي رسيدن به شراكت مناسب را مورد بررسي قرار دهند.
 
دولت اردن در سال 2008 با اخراج رهبران حماس از اين كشور به خواست صهيونيست­ها پاسخ داد و پرونده ارتباط خود را با جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) بست. در سال 2012 پس از گذشت يك دهه از قطع ارتباط اردن با حماس، اين كشور تلاش بسياري در راستاي از سرگيري روابط خود با جنبش مقاومت اسلامي فلسطين به انجام رساند.
 
محمد نزال و محمد نصر از رهبران جنبش حماس در ابتداي سال 2011 ميلادي در شهر امان با مسئولان اين كشور ملاقات كردند كه در آن مسئله صلح گروه‌هاي فلسطيني و برخي مسائل ديگر مورد بحث و بررسي قرار گرفت. از ابتداي سال 2011 مسئله سرگيري روابط اردن و حماس همواره به عنوان يكي از سوژه هاي مهم، در رسانه ها و محافل سياسي مطرح شد، اما به دلايل مختلف از جمله روند اعتراضات مردمي و تغيير دو دولت در فاصله كمتر از يك سال به تعويق افتاد.
 
در تحليل علت تمايل اردن به برقراري روابط با حماس، مسائل متعددي وجود دارد. به طور مثال كارشناسان معتقدند به دليل شرايط حساس منطقه و افزايش روز افزون اعتراضات شهروندان اردني به عملكرد نظام، حكومت اين كشور به دنبال برقراري ارتباط با حماس در راستاي كسب مشروعيت است.
 
مسئله از سرگيري رابطه اردن با حماس همواره به عنوان يكي از شعارهاي معترضين اردني در اواخر سال 2011 مطرح بود. (162)
 
همزمان با ادامه اعتراضات در سال 2012، الخصاونه استعفا داد و پادشاه، فايز طراونه را رئيس دولت اعلام کرد. اما بار ديگر شهروندان اردني در اعتراض به تصميم دولت براي افزايش قيمت‌ها با برپايي تظاهرات در سراسر اين کشور خواستار سرنگوني حکومت فايز الطراونه شدند.
 
جماعت اخوان المسلمون اردن نيز که بزرگ‌ترين گروه سياسي معارض در اين کشور به حساب مي‌رود اعتراضات متعددي را در امان پايتخت اردن برگزار کرد.ده‌ها فعال اخواني با برپايي تظاهرات خواستار انحلال پارلمان و محاکمه عادلانه نمايندگان پارلمان و مقاماتي شدند که مليون‌ها دلار از اموال دولتي اختلاس کرده‌اند. (163)
 
در نهايت دولت طراونه در اکتبر 2012 استعفاي خود را تسليم ملک عبدالله نمود (164) و پادشاه در پي پذيرش آن طي حکمي‌وزير پيشين امور خارجه اين کشورعبدالله نسور را به عنوان نخست وزير جديد اردن منصوب کرد و وي را مسئول تشکيل دولت جديد کرد، دولتي که مسئوليت آن، فراهم کردن شرايط برگزاري انتخابات آينده پارلماني در اين کشور است.
 
نخست وزير جديد اردن که در سال 2009 از سوي پادشاه اين کشور به عنوان يکي از اعضاي مجلس اعيان منصوب شده بود، پس از يک سال فعاليت، از اين سمت استعفا داد و در انتخابات سال 2010 مجلس نمايندگان اردن توانست به پيروزي برسد و بار ديگر وارد پارلمان اين کشور شود.
 
عبدالله النسور طي دوره حضور خود در دو بخش انتصابي و انتخابي پارلمان اردن (مجلس اعيان و مجلس نمايندگان)، همواره از سياست‌ها و اقدامات دولت هاي معروف البخيت و فايز الطراونه، نخست وزيران پيشين اين کشور انتقاد مي کرد. (165) پس از عبدالله النسور به ترتيب‌هاني الملقي و عمر رزاز نخست وزيران انتصابي بودند. سپس از اکتبر 2020 بُشير خصاونه سمت نخست وزيري اردن را تاکنون عهده دار است. به هر حال به نظر مي ­رسد که اردن توانسته تا کنون از بهار عربي جان سالم بدر برد. در همان سال­ها نورمن موراد، طي يادداشتي که در الجزيره منتشر شد به اين مسئله اشاره کرد و نوشت برخي معتقدند اردن به دليل بلوغ مردمش تحت تأثير بهار عربي قرار نگرفته است، اما در اين ميان برخي ديگر از تحليلگران نجات اردن از بهار عربي را ناشي از کمک‌هاي مالي غرب، جنگ داخلي سوريه و معضل پناهندگان و مديريت هدفمند فضاي مجازي و رسانه‌هاي اجتماعي عنوان کرده اند. در حقيقت بايد گفت که تمامي‌عوامل فوق مانع از تحقق بهار عربي در اين کشور کوچک شد. کشوري که مانند ساير کشورهايي که انقلاب‌هاي عربي را تجربه کردند در مرحله گذار دموکراتيک قرار داشت و مردمش بر خواسته‌ها و مطالبات دموکراتيک تأکيد داشتند. اما دولتمردان اردن محدوديت‌هاي بسياري را بر مطبوعات اعمال کردند. در ژوئن 2013 دولتمردان اين کشور طي دستوري 200 وب سايت را به بهانه نداشتن مجوز رسمي‌از نهادهاي دولتي تعطيل کردند.
 
اقدامات دولت صرفا محدود به اعمال محدوديت بر فضاي مجازي و مقابله با روزنامه نگاران و خبرنگاران نبود. اردن از دادگاه‌هاي نظامي‌و نهادهاي امنيتي براي سرکوب تجمعات مسالمت آميز استفاده  کرد. به عنوان نمونه در سال 2012 جواني به اتهام در دست داشتن عکس پادشاه و به جرم توهين به پادشاه محاکمه شد. بسياري از فعالان به اتهامات گوناگوني چون اخلال در نظم عمومي، تخريب اموال دولتي و توهين به مقام‌هاي دولتي محکوم شده و در دادگاه‌هاي فرمايشي محاکمه شدند.
 
دولت اردن با تکيه بر تاکتيک‌ها و با مهارت زياد تلاش دارد تا بحران‌هاي داخلي کشورش را مديريت کند. نيروهاي امنيتي بر بسياري از نهادهاي کليدي اين کشور خيمه زده اند، در برابر دولت با در دست گرفتن رسانه‌هاي اصلي و اعمال محدوديت بر ساير ابزارهاي ارتباطات جمعي تلاش دارد نقش مترسک در يک مزرعه را ايفا کند. بنابراين دولت اردن در حوزه داخلي با تکيه بر سياست رعب و وحشت تاکنون توانسته اهدافش را محقق کرده و پايه هاي حکومتش را مستحکم کند. تحولات و هرج و مرج‌هاي منطقه نيز توسط مقام‌هاي اردن مورد استفاده قرار گرفته است. اردن به شکل ماهرانه اي توانسته ثبات اقتصادي و سياسي خود را در يک مثلث خونين حفظ کند. هجوم پناهجويان از سوريه و عراق، توجه جامعه بين الملل به حوادث خونين سوريه و گسترش موج افراط گرايي در منطقه موجب شده است که توجه جامعه بين الملل به مسائل اردن کم تر شود.(166)

نسخهٔ ‏۲۹ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۱۶

تاريخ معاصر

ريشه بسياري از ناملايمات و آسيب‌هاي وارده بر مردم خاورميانه در قرن بيستم را بايد در حوادث جنگ جهاني اول جست‌وجو كرد. شريف حسين بن علي امير مكه و پادشاه اعراب با مناسب ديدن موقعيت براي بازپس گيري سرزمين‌هاي اعراب از حكومت ترك‌ها و اعتماد به مقامات انگليسي و تعهد آن‌ها مبني بر حمايت از پادشاهي متحد عربي شورش بزرگ اعراب را به راه انداخت. اما بعد از پايان نتايج جنگ، مقامات انگليسي بر معاهدات خود با اعراب عمل نكردند. (117)

به منظور درك انگيزه خاندان‌هاشمي از قبول قيام، بايد سياست اتخاذ شده توسط امپراطوري عثماني در سال هاي منتهي به جنگ جهاني اول را درك كنيم.

اردن که در سده شانزدهم ميلادي، به  بخشي از امپراتوري عثماني مبدل گرديده و ضميمه استان دمشق شده بود همچنان تا سال 1918 تحت تسلط عثماني ها ماند. (118) به دنبال كودتاي سال 1908، عثماني ها سياست متعهدانه و اسلام خواهانه خود را رها كردند و به جاي آن سياست سكولار ملي گرايانه ترك را دنبال كردند. امپراطور عثماني چند مليتي و بردبار پيشين، اكنون آشكارا شروع به تفكيك ساكنان غير ترك خود كرد. اعراب به طور خاص با آزارهاي سياسي، فرهنگي، و زباني رو در رو شدند. در اين زمان گروه‌هاي ملي گرا در سوريه، عراق و عربستان شروع به پشتيباني و صف آرايي به پرچم داري عبدالله و فيصل، پسران حسين بن علي پادشاه اعراب كردند. هنگامي كه عثماني‌ها در سال 1914 به نفع ابر قدرت‌ها وارد جنگ جهاني اول شدند، قوانين مبني بر منع استفاده رسمي از زبان عربي و تدريس آن در مدارس را تقويت كردند. در اين دوره بسياري از شخصيت‌هاي ملي گراي عرب در دمشق و بيروت دستگير شدند. از سويي اعراب همچنين به وسيله راه آهن حجاز كه دمشق را به مكه متصل مي ساخت و حركت لشكريان ترك به قلب سرزمين اعراب را تسهيل مي كرد تهديد مي شدند. در نتيجه در سال 1916، شريف حسين رهبر ملي گراي عرب با كمك انگلستان و فرانسه شورش بزرگ اعراب بر ضد حكومت عثماني را به راه انداخت.

عبدالله و فيصل، پسران شريف كه هدايت نيروها را بر عهده داشتند، در سال 1918 ميلادي توانستند دمشق را از سلطه عثماني­ها رها كنند. در پايان جنگ نيروهاي عرب تمام اردن، بسياري از مناطق شبه جزيره عربستان و بسياري از مناطق جنوب سوريه را در كنترل خود داشتند. هدف شريف حسين از به عهده گرفتن شورش بزرگ اعراب تأسيس دولت خودمختار و متحد عربي از آلپو (سوريه) تا آدن (يمن) بر اساس سنن و فرهنگ باستاني مردم عرب بود. (119)

دولت بريتانيا در توافق نامه مشهور به حسين - مَك ماهُن، متعهد شد كه به شرط اينكه نيروهاي شريف حسين شورش كنند از آن‌ها پشتيباني مي كنند. در اصل، انگلستان در آن چه امروز به مکاتبات حسين - مک ماهُن، شناخته مي‌شود متعهد شد که اگر حسين برعليه ترکيه شورش کند اعراب را در برقراري استقلال حمايت خواهد کرد. اين تعهدنامه سه بخش را مستثني کرد: ولايات (استان‌هاي عثماني) بصره و بغداد، مناطق ترکيه از الکساندرتا و مرسين و از همه مهم تر بخش هايي از سوريه که در کنار منطقه دمشق قرار دارد، حمص، حما و حلب. بريتانيا بعداً مدعي شد كه منظور از مناطق غربي دمشق، فلسطين بوده است. به دلايل روشن صهيونيست‌ها هم موضعي موافق بريتانيا اتخاذ كردند. در حقيقت اعراب توافق نامه را همان طور كه خوانده مي شد: «لبنان، و نه فلسطين، منطقه شرق دمشق هستند و ساير مناطقي كه ذكر شد» تعبير و تفسير كردند. ترجمه و تفسير آخرين بند از توافق نامه علت اختلاف‌هاي بزرگ گرديد.

در هر صورت علايق قدرت هاي استعمارگر بر تعهدات آنها نسبت به اعراب غلبه كرد، درحالي كه طبق توافق نامه حسين - مک ماهُن استقلال اعراب مورد قبول بود، انگلستان، فرانسه و روسيه در توافق نامه سيكس- پيكت منطقه را با مرزهاي دائمي استعماري تقسيم كردند. در توافقنامه سيكس - پيكت آورده شده است كه بخش اعظم فلسطين بايد به سازمان ملل واگذار شود كه آشكارا تعهدات داده شده به شريف حسين را نقض مي كرد.

در سال 1917 آرتور جيمز بالفور منشي خارجه بريتانيا در حركتي فريبكارانه نامه اي بةك يهودي مشهور انگليسي به نام لُرد راسچلد كه متعهد و پشتيبان انگليسي خانة يهوديان در فلسطين بود ارسال كرد. در بخشي از اين نامه مشهور به اعلاميه بال فور، آمده است: «در تأسيس خانه ملي براي مردم يهودي ساكن فلسطين و ... اين موضوع به وضوح درك مي شود كه هيچ كاري در جهت تحريك تعصبات جمعيت‌هاي غير يهودي ساكن و نقض حقوق مذهبي آن‌ها در فلسطين انجام نخواهد شد ...»

امير فيصل در سال 1918 حكومتي مستقل در دمشق تأسيس كرد اما تقاضاي او براي استقلال در كنفرانس صلح پاريس در سال 1919 با مخالفت قدرت‌هاي استعماري رو به رو شد. امارت اميرعبدالله بر عراق نيز که منتخب نمايندگان عراقي بود توسط حاكمان انگليسي مورد مخالفت واقع شد. مدت كوتاهي بعد از آن، جامعه مللِ تازه تأسيس اختيار اردن، فلسطين و عراق را به انگلستان و اختيار سوريه و لبنان را به فرانسه واگذار شد. فرانسه با توسل به زور شاه فيصل را از حاكميتش كه به وسيله انتخاب كنگره عمومي سوريه در سال 1920 به او داده شده بود، خلع كرد.

امير عبدالله در نوامبر سال 1920 نيروهاي خود را براي احياي حكومت برادرش روانه سوريه كرد، اما به هر حال تسلط فرانسه بر سوريه به خوبي طرح ريزي شده بود و شاه عبدالله مجبور بود اهداف خود را مبني بر تشکيل دولت عربي به تعويق بيندازد و بر تشكيل دولت در امان متمركز شود.

در پايان جنگ، انگلستان اردن را به سه بخش اداري مجزا تقسيم كرد: ناحيه شمالي عجلون كه اداره مركزي آن در ايربد بود، ناحيه مركزي بلكا در سلت واقع بود و ناحيه جنوبي كه به وسيله دولت مؤابي عرب اداره مي شد و در كراك مستقر بود. (120)

پس از ظهور حكومت‌هاي نامنظم محلي، بريتانيا راه نفوذ ديگري را آزمود. رويكرد جديد آنها اين بود كه براي حفظ تسلط غير مستقيم، به جاي انتقال قدرت به واحدهاي محلي، قدرت را تنها بةك حكومت تفويض كند: حكومت عبدالله بن حسين، كه در ابتدا مسئوليت دولت موقت شش ماهه را پذيرفته بود.(121)

به اين ترتيب هنگامي كه دولت بريتانيا با تصميم اميرعبدالله براي اتحاد سرزمين‌هاي عربي زير پرچم‌هاشمي رو به رو شد، اميرعبدالله را حاكم هر سه منطقه (فرا اردن) اعلام كرد. اراده او براي اتحاد ملت عرب سرانجام به ثمر رسيد و اميرعبدالله در سال 1921 نخستين نظام حكومتي متمركز را در آنچه امروز، اردن مدرن مي خوانيم تأسيس كرد. (122) چيدمان اين حكومت به نحوي بود كه وي، تحت حمايت قدرت حاكمه بريتانيا در فلسطين، حاكم فرا اردن مي شد، حكومتي كه در نهايت بتواند سبب تأسيس پادشاهي‌هاشمي اردن به عنوان حكومتي دائمي‌شود. تجربه اي كه در سه سالة نخست پادشاهي بريتانيايي‌هاشمي، نقش تعيين كننده اي بر آينده حكومت اردن گذاشت. عدم وجود نقشه (پيش طرح) مشخص براي توسعه حيات سياسي جديد از سوي بريتانيا و ارائه دستور كارهاي متفاوت از جانب بازيگران سياسي گوناگون، سبب بالا رفتن ميزان شورش‌هاي شديد بومي شد. تكرار و تعداد شورش‌ها باعث برخورد شخصي بين عبدالله و مقامات بريتانيايي گرديد كه ريسك ناديده گرفته شدن اصل ماجرا را به دنبال داشت. به نظر مي رسيد اين برخورد، چيزي بيش از يك اختلاف نظر شخصي و در حقيقت اختلاف نظري اساسي در مورد توسعه كشور باشد.

تعدد مراكز قدرت در فرا اردن، رقابت و كشمكش بين نيروها در جهات مختلف را به دنبال داشت. اجزاء گوناگون حكومت جديد، هر يك انتظارات، دستور كارها و روش‌هاي اجرايي خود را مطرح مي كردند.

عبدالله به فرا اردن به عنوان رياستي موقتي و سكوي پرشي براي احياي مابقي سوريه مي نگريست. ضمناً علاقه مند بود به منظور تأمين امنيت قبايل، يك حكومت ائتلافي از قبايل معتمد، به عنوان شاخه­اي از شورش هاي عربي تأسيس كند. معتمدان ملي گراي او كه كهنه سربازان سوريه اي و فلسطيني حكومت فيصل بودند، مطالبات خود مبني بر بازگشت به دمشق را اعلام كردند. قاطعيت آنان در انجام اين امر، از عبدالله بيشتر بود. آنان تلاش مي كردند فرا اردن را به عنوان سكوي پرتابي براي فعاليت هاي ضد ارتش فرانسه شان به كار گيرند. و با اشغال كردن اكثر سمت هاي دولتي، موقعيت تحقق دولت مدرن و قومي اي كه در نظر داشتند را هم به دست مي آورند.

عوامل بريتانيا در اَمان و اورشليم با وجود اين كه تصور واضحي از آينده وضع مملكت نداشتند، نقشه جاه طلبانه اي براي دولت در ذهن مي پروراندند و در جهت ترويج مفهوم حكومت مشروطه كه از طريق مؤسسات مركزي معرفي شده بود و حكومتي قانون مدار و جوابگو بود، تلاش مي كردند و در نهايت، به دنبال تقسيم جمعيت كشور در استانهاي مجزا بودند. اين امر ريشه در تجربه حكومت ايالتي كهن عثماني ها داشت.

بازيگران سياسي مختلف در موضوعاتي كه اسباب تكامل و عملكرد بهتر دولت را فراهم مي نمود، رقابت مي كردند: روابط با قدرت مركزي، چگونگي و ميزان قدرت امير در نظام دولتي، محدود نمودن نفوذ بوروكراسي و كار مؤسسات در چارچوب مشخص شده از سوي حكومت و بالاخره بحث حول محور روابط دولت با قبايل (چه عشاير و چةكجا نشين) و كنترل آنها. در حقيقت رويكرد قانون گذارانه براي قبايل، تبديل بةكي از بزرگترين اركان مشاجره بين بازيگران سياسي شد.

روابط پرتنش و بحران‌هاي گاه به گاه، كل چيدمان حكومت را تهديد مي كرد. اين بحران‌ها در تابستان 1924 با رويارويي جدي ميان دولت بريتانيا و عبدالله، به اوج خود رسيد. پس از اين زمان، دولت بريتانيا چارچوب حكومتي را تحميل كرد كه در عين تمام رقابت‌ها و چالش‌ها، در نهايت سبب اصلاح امور مي شد. در طول اين سال ها اگرهاي مختلف تشكيل حكومت و اداره جامعه ظهور كرد كه راه توسعه كشور را مشخص مي نمود.

در ابتداي اين دوره، قدم‌هاي اوليه در جهت تشكيل دولت برداشته شد، اگر چه مرددّ و به شكل محدود. دولت همچنان ضعيف بود و رياست قبايل اجازه دخالت در ساختار اين دولت تازه تأسيس را داشتند و از اِعمال نفوذ در آن سود مي بردند. به همين ترتيب تشكيل چنين دولتي در قبايل عشايري و نيمه عشايري تأثير عميقي نگذاشت و آنان همچنان از مزاياي وجود يك دولت ضعيف و محدود برخوردار بودند و در بيابان ها كاملاً خودمختار عمل مي كردند؛ بيابان‌هايي كه 80 درصد كشور را تشكيل مي داد. در اينجا قدرت دولتي تنها از طريق نفوذ شخصي عبدالله، تأمين مي شد. (123)

به دنبال آن در 15 مي‌1923 انگلستان طي معاهده انگلوترانسجردن، فرا اردن را دولتي تحت رهبري اميرعبدالله اعلام کرد که موجب خشم صهيونيست‌ها گرديد و در سال 1925معان وعقبه بخشي از اردن گرديد.

در همين زمان شاه فيصل اول پادشاهي عراق را به عهده گرفت. خاندان‌هاشمي تا زمان شاه فيصل دوم بر عراق حكومت كرد. بعد از به قتل رسيدن شاه فيصل دوم و خانواده اش در جولاي سال 1958، خاندان‌هاشمي دومين ضربه را هنگام سقوط علي بن الحسين برادر بزرگ تر عبدالله و فيصل از پادشاهي حجاز توسط عبدالعزيز از نجد متحمل شد. شكستي كه باعث اتحاد ابن سعود و پيروان وهابي و تأسيس پادشاهي عربستان سعودي و خاتمه دادن به بيش از هزار سال حكومت خاندان‌هاشمي بر مكه بود. (124)

سال هاي بين جنگ هاي جهاني اول و دوم دوره تثبيت و تحكيم در اردن بود. عبدالله به نيرويي امنيتي به جهت ايجاد و تثبيت قدرت حكومت در دفاع، ماليات و ساير مسائل را اساسي تشخيص داد، بنابراين سپاه افسانه اي عرب را به عنوان عنصري اساسي براي دولت نوپاي خود تأسيس کرد.

سپاه عرب با کمک افسران انگليسي که مشهورترين شان جي.بي.گلاب بود، به وجود آمد. هرچند سپاه عرب قدرت و تسلط شاه عبدالله را در اردن تأمين مي کرد، اما او به فکر تأسيس يک مجلس قانونگذاري افتاد. اين مجلس در سال 1929 تشکيل شد که اعضاي آن 21 نفر بودند.

بين  سال هاي 1928 و 1946 مجموعه اي از معاهدات انگلستان و فرا اردن منجر به استقلال کامل فرا اردن شد. درحالي که انگلستان درجه اي از کنترل بر امور خارجي، نيروهاي مسلح، ارتباطات و امور مالي دولت را حفظ مي‌کرد، اميرعبدالله فرماندهي تشکيلات اداري و نظامي‌دولت را در دست گرفت. وي در تاريخ 22 مارس 1946 معاهده جديد انگلستان - فرا اردن را به پاي ميز مذاکره برد که در نتيجه آن به قيمومت انگلستان پايان داد و فرا اردن به استقلال کامل رسيد. در زماني که فرا اردن امکانات نظامي‌اش را ارتقاء مي‌داد، انگلستان همچنان به پرداخت يارانه‌هاي مالي و حمايت از سپاه آنها مي‌پرداخت. دو ماه بعد در تاريخ 25 ماه مي‌1946 پارلمان فرا اردن، عبدالله را شاه اعلام کرد.

در سال 1949 با الحاق کرانه باختري، نام اين کشور از فرا- اردن به پادشاهي اردن تغيير کرد. در سال 1951، شاه عبدالله، در مقابل مسجد الاقصي در اورشليم توسط نيروهايي که گمان مي کردند عبدالله در تلاش براي مصالحه با اسرائيل است ترور شد. نوة 14 ساله عبدالله، حسين در لحظه ترور در کنارش بود. (125) پس از او طلال پسرش به پادشاهي رسيد ولي به دليل بيماري و تحت فشار انگستان و خانواده‌هاشمي، به نفع پسر بزرگ خود حسين در سال 1952 از قدرت کناره گرفت. (126) مجلس اردن پس از بيماري ملک طلال در 11 اوت 1952 او را از پادشاهي خلع کرد و حسين را که هنوز به سن قانوني نرسيده بود، به پادشاهي برگزيد. شوراي سلطنتي تا رسيدن وي به سن قانوني، تصدي امور را بر عهده گرفت و حسين بن طلال در 2 مه 1953 رسماً پادشاه اردن شد. بعد از به قدرت رسيدن حسين بن طلال، توفيق عبدالهدي، نخست وزير و از رجال با نفوذ اردن در مه 1953 از مقام خود کناره گرفت و حسين، فوزي المُلتقي را به اين مقام منصوب کرد.

از اقدامات مهم حسين، عزل گلوب پاشا، فرمانده انگليسي كل نيروهاي مسلح اردن بود. گلوب كه  سال ها اين سمت را بر عهده داشت به دستور ملك حسين در مارس 1956 از اردن اخراج شد. حسين اعلام كرد اين اقدام به منظور عربي كردن رهبري ارتش اردن و كاستن مداخلات انگليس در فرماندهي تشكيلات امنيتي بود. با اين اقدام، او نزد مردم اردن و بسياري از كشورهاي عربي وجهه اي كسب كرد.

در 1956 اولين انتخابات مجلس در كشور برگزار شد و حسين بن طلال كه ابتدا از دخالت مجلس در امور سياسي چندان استقبال نمي كرد، قدرت بيشتري به مجلس بخشيد. اما با تشديد مشكلات داخلي و افزايش تهديدات خارجي، وي در نوامبر 1958 با صدور فرماني، مجلس و فعاليت هاي قانونگذاري را تعطيل كرد كه وظيفه آن را دولت بر عهده گرفت و براي اداره امور قوانين موقت صادر كرد. (127)

حسين از سال 1953 تا زمان مرگش 1999 بر اردن حکمراني کرد و کشورش را بيش از چهار دهه، از جنگ و بحران‌ها حفاظت کرد که شبيه راه رفتن روي طناب ظريف ميان قدرت‌هاي بزرگ در خاورميانه بود. در طول اين مدت، اردن بيش از يک ميليون پناهنده از جنگ 1948 و 1967 پذيرفته و به آنها تابعيت داده است. همان گونه که به بيش از 300 هزار فلسطيني که پس از درگيري‌هاي جنگ خليج فارس سال 1991 که از کويت و ديگر کشورهاي حوزه خليج فارس اخراج شده بودند، پناه داد. (128)

پس از او پسرش عبدالله که تحصيل کرده غرب است به قدرت رسيد و تا کنون زمام قدرت را به دست دارد به نظر مي رسد که او مصمم است سياست‌هاي پدر را در ارتباط با مسئله فلسطين و اسرائيل در منطقه تعقيب کند. در سرزميني عاري از نفت و با منابع طبيعي محدود، اردن بةکي از جوامع مترقي و پرانرژي در خاورميانه تبديل شد، اما با قبول و جذب تعداد زيادي پناهنده، بدون دريافت کمک از جهان خارج، درآمد سرانه سالانه از حدود 2000 دلار در 1990، به کمتر از 1400 دلار در سال بعد نزول کرد. (129)