تاریخ معاصر اردن
ریشه بسیاری از ناملایمات و آسیبهای وارده بر مردم خاورمیانه در قرن بیستم را باید در حوادث جنگ جهانی اول جستوجو کرد. شریف حسین بن علی امیر مکه و پادشاه اعراب با مناسب دیدن موقعیت برای بازپسگیری سرزمینهای اعراب از حکومت ترکها و اعتماد به مقامات انگلیسی و تعهد آنها مبنی بر حمایت از پادشاهی متحد عربی شورش بزرگ اعراب را به راه انداخت. اما بعد از پایان نتایج جنگ، مقامات انگلیسی بر معاهدات خود با اعراب عمل نکردند[۱]. به منظور درک انگیزه خاندان هاشمی از قبول قیام، باید سیاست اتخاذ شده توسط امپراطوری عثمانی در سالهای منتهی به جنگ جهانی اول را درک کنیم.
اردن که در سده شانزدهم میلادی، به بخشی از امپراتوری عثمانی مبدل گردیده و ضمیمه استان دمشق شده بود همچنان تا سال 1918 تحت تسلط عثمانیها ماند[۲]. به دنبال کودتای سال 1908، عثمانیها سیاست متعهدانه و اسلام خواهانه خود را رها کردند و به جای آن سیاست سکولار ملیگرایانه ترک را دنبال کردند. امپراطور عثمانی چند ملیتی و بردبار پیشین، اکنون آشکارا شروع به تفکیک ساکنان غیر ترک خود کرد. اعراب به طور خاص با آزارهای سیاسی، فرهنگی، و زبانی رو در رو شدند. دراین زمان گروههای ملیگرا در سوریه، عراق و عربستان شروع به پشتیبانی و صف آرایی به پرچم داری عبدالله و فیصل، پسران حسین بن علی پادشاه اعراب کردند. هنگامی که عثمانیها در سال 1914 به نفع ابر قدرتها وارد جنگ جهانی اول شدند، قوانین مبنی بر منع استفاده رسمی از زبان عربی و تدریس آن در مدارس را تقویت کردند. دراین دوره بسیاری از شخصیتهای ملیگرای عرب در دمشق و بیروت دستگیر شدند. از سویی اعراب همچنین به وسیله راه آهن حجاز که دمشق را به مکه متصل میساخت و حرکت لشکریان ترک به قلب سرزمین اعراب را تسهیل میکرد تهدید میشدند. در نتیجه در سال 1916، شریف حسین رهبر ملیگرای عرب با کمک انگلستان و فرانسه شورش بزرگ اعراب بر ضد حکومت عثمانی را به راه انداخت.
عبدالله و فیصل، پسران شریف که هدایت نیروها را بر عهده داشتند، در سال 1918 میلادی توانستند دمشق را از سلطه عثمانیها رها کنند. در پایان جنگ نیروهای عرب تمام اردن، بسیاری از مناطق شبه جزیره عربستان و بسیاری از مناطق جنوب سوریه را در کنترل خود داشتند. هدف شریف حسین از به عهده گرفتن شورش بزرگ اعراب تأسیس دولت خودمختار و متحد عربی از آلپو (سوریه) تا آدن (یمن) بر اساس سنن و فرهنگ باستانی مردم عرب بود[۳].
دولت بریتانیا در توافق نامه مشهور به حسین - مَک ماهُن، متعهد شد که به شرط اینکه نیروهای شریف حسین شورش کنند از آنها پشتیبانی میکنند. در اصل، انگلستان در آن چه امروز به مکاتبات حسین - مک ماهُن، شناخته میشود متعهد شد که اگر حسین برعلیه ترکیه شورش کند اعراب را در برقراری استقلال حمایت خواهد کرد. این تعهدنامه سه بخش را مستثنی کرد: ولایات (استانهای عثمانی) بصره و بغداد، مناطق ترکیه از الکساندرتا و مرسین و از همه مهمتر بخشهایی از سوریه که در کنار منطقه دمشق قرار دارد، حمص، حما و حلب. بریتانیا بعداً مدعی شد که منظور از مناطق غربی دمشق، فلسطین بوده است. به دلایل روشن صهیونیستها هم موضعی موافق بریتانیا اتخاذ کردند. در حقیقت اعراب توافقنامه را همان طور که خوانده میشد: «لبنان، و نه فلسطین، منطقه شرق دمشق هستند و سایر مناطقی که ذکر شد» تعبیر و تفسیر کردند. ترجمه و تفسیر آخرین بند از توافق نامه علت اختلافهای بزرگ گردید.
در هر صورت علایق قدرتهای استعمارگر بر تعهدات آنها نسبت به اعراب غلبه کرد، درحالی که طبق توافق نامه حسین - مک ماهُن استقلال اعراب مورد قبول بود، انگلستان، فرانسه و روسیه در توافق نامه سیکس- پیکت منطقه را با مرزهای دائمی استعماری تقسیم کردند. در توافقنامه سیکس - پیکت آورده شده است که بخش اعظم فلسطین باید به سازمان ملل واگذار شود که آشکارا تعهدات داده شده به شریف حسین را نقض میکرد.
در سال 1917 آرتور جیمز بالفور منشی خارجه بریتانیا در حرکتی فریبکارانه نامهای به یک یهودی مشهور انگلیسی به نام لُرد راسچلد که متعهد و پشتیبان انگلیسی خانه یهودیان در فلسطین بود ارسال کرد. در بخشی از این نامه مشهور به اعلامیه بال فور، آمده است: «در تأسیس خانه ملی برای مردم یهودی ساکن فلسطین و ...این موضوع به وضوح درک میشود که هیچ کاری در جهت تحریک تعصبات جمعیتهای غیر یهودی ساکن و نقض حقوق مذهبی آنها در فلسطین انجام نخواهد شد ...»
امیر فیصل در سال 1918 حکومتی مستقل در دمشق تأسیس کرد اما تقاضای او برای استقلال در کنفرانس صلح پاریس در سال 1919 با مخالفت قدرتهای استعماری رو به رو شد. امارت امیرعبدالله بر عراق نیز که منتخب نمایندگان عراقی بود توسط حاکمان انگلیسی مورد مخالفت واقع شد. مدت کوتاهی بعد از آن، جامعه مللِ تازه تأسیس اختیار اردن، فلسطین و عراق را به انگلستان و اختیار سوریه و لبنان را به فرانسه واگذار شد. فرانسه با توسل به زور شاه فیصل را از حاکمیتش که به وسیله انتخاب کنگره عمومی سوریه در سال 1920 به او داده شده بود، خلع کرد. امیر عبدالله در نوامبر سال 1920 نیروهای خود را برای احیای حکومت برادرش روانه سوریه کرد، اما به هر حال تسلط فرانسه بر سوریه به خوبی طرح ریزی شده بود و شاه عبدالله مجبور بود اهداف خود را مبنی بر تشکیل دولت عربی به تعویق بیندازد و بر تشکیل دولت در امان متمرکز شود. در پایان جنگ، انگلستان اردن را به سه بخش اداری مجزا تقسیم کرد: ناحیه شمالی عجلون که اداره مرکزی آن درایربد بود، ناحیه مرکزی بلکا در سلت واقع بود و ناحیه جنوبی که به وسیله دولت مؤابی عرب اداره میشد و در کراک مستقر بود[۴]. پس از ظهور حکومتهای نامنظم محلی، بریتانیا راه نفوذ دیگری را آزمود. رویکرد جدید آنها این بود که برای حفظ تسلط غیر مستقیم، به جای انتقال قدرت به واحدهای محلی، قدرت را تنها به یک حکومت تفویض کند: حکومت عبدالله بن حسین، که در ابتدا مسئولیت دولت موقت شش ماهه را پذیرفته بودن[۵].
بهاین ترتیب هنگامی که دولت بریتانیا با تصمیم امیرعبدالله برای اتحاد سرزمینهای عربی زیر پرچم هاشمی رو به رو شد، امیرعبدالله را حاکم هر سه منطقه (فرا اردن) اعلام کرد. اراده او برای اتحاد ملت عرب سرانجام به ثمر رسید و امیرعبدالله در سال 1921 نخستین نظام حکومتی متمرکز را در آنچه امروز، اردن مدرن می خوانیم تأسیس کرد[۶]. چیدمان این حکومت به نحوی بود که وی، تحت حمایت قدرت حاکمه بریتانیا در فلسطین، حاکم فرا اردن می شد، حکومتی که در نهایت بتواند سبب تأسیس پادشاهی هاشمی اردن به عنوان حکومتی دائمی شود. تجربهای که در سه سال نخست پادشاهی بریتانیایی هاشمی، نقش تعیین کنندهای بر آینده حکومت اردن گذاشت. عدم وجود نقشه (پیش طرح) مشخص برای توسعه حیات سیاسی جدید از سوی بریتانیا و ارائه دستور کارهای متفاوت از جانب بازیگران سیاسی گوناگون، سبب بالا رفتن میزان شورشهای شدید بومی شد. تکرار و تعداد شورشها باعث برخورد شخصی بین عبدالله و مقامات بریتانیایی گردید که ریسک نادیده گرفته شدن اصل ماجرا را به دنبال داشت. به نظر می رسیداین برخورد، چیزی بیش از یک اختلاف نظر شخصی و در حقیقت اختلاف نظری اساسی در مورد توسعه کشور باشد.
تعدد مراکز قدرت در فرا اردن، رقابت و کشمکش بین نیروها در جهات مختلف را به دنبال داشت. اجزاء گوناگون حکومت جدید، هر یک انتظارات، دستور کارها و روشهای اجرایی خود را مطرح میکردند. عبدالله به فرا اردن به عنوان ریاستی موقتی و سکوی پرشی برای احیای مابقی سوریه مینگریست. ضمناً علاقهمند بود به منظور تأمین امنیت قبایل، یک حکومت ائتلافی از قبایل معتمد، به عنوان شاخهای از شورشهای عربی تأسیس کند. معتمدان ملیگرای او که کهنه سربازان سوریهای و فلسطینی حکومت فیصل بودند، مطالبات خود مبنی بر بازگشت به دمشق را اعلام کردند. قاطعیت آنان در انجام این امر، از عبدالله بیشتر بود. آنان تلاش میکردند فرا اردن را به عنوان سکوی پرتابی برای فعالیتهای ضد ارتش فرانسهشان به کار گیرند. و با اشغال کردن اکثر سمتهای دولتی، موقعیت تحقق دولت مدرن و قومیای که در نظر داشتند را هم به دست میآورند.
عوامل بریتانیا در اَمان و اورشلیم با وجوداین که تصور واضحی از آینده وضع مملکت نداشتند، نقشه جاه طلبانهای برای دولت در ذهن میپروراندند و در جهت ترویج مفهوم حکومت مشروطه که از طریق مؤسسات مرکزی معرفی شده بود و حکومتی قانون مدار و جوابگو بود، تلاش میکردند و در نهایت، به دنبال تقسیم جمعیت کشور در استانهای مجزا بودند. این امر ریشه در تجربه حکومت ایالتی کهن عثمانیها داشت. بازیگران سیاسی مختلف در موضوعاتی که اسباب تکامل و عملکرد بهتر دولت را فراهم مینمود، رقابت میکردند: روابط با قدرت مرکزی، چگونگی و میزان قدرت امیر در نظام دولتی، محدود نمودن نفوذ بوروکراسی و کار مؤسسات در چارچوب مشخص شده از سوی حکومت و بالاخره بحث حول محور روابط دولت با قبایل (چه عشایر و چه یکجا نشین) و کنترل آنها. در حقیقت رویکرد قانون گذارانه برای قبایل، تبدیل به یکی از بزرگترین ارکان مشاجره بین بازیگران سیاسی شد.
روابط پرتنش و بحرانهای گاه به گاه، کل چیدمان حکومت را تهدید میکرد.این بحرانها در تابستان 1924 با رویارویی جدی میان دولت بریتانیا و عبدالله، به اوج خود رسید. پس از این زمان، دولت بریتانیا چارچوب حکومتی را تحمیل کرد که در عین تمام رقابتها و چالشها، در نهایت سبب اصلاح امور میشد. در طول این سالها اگرهای مختلف تشکیل حکومت و اداره جامعه ظهور کرد که راه توسعه کشور را مشخص مینمود.
در ابتدای این دوره، قدمهای اولیه در جهت تشکیل دولت برداشته شد، اگر چه مرددّ و به شکل محدود. دولت همچنان ضعیف بود و ریاست قبایل اجازه دخالت در ساختار این دولت تازه تأسیس را داشتند و از اِعمال نفوذ در آن سود میبردند. به همین ترتیب تشکیل چنین دولتی در قبایل عشایری و نیمه عشایری تأثیر عمیقی نگذاشت و آنان همچنان از مزایای وجود یک دولت ضعیف و محدود برخوردار بودند و در بیابانها کاملاً خودمختار عمل میکردند؛ بیابانهایی که 80 درصد کشور را تشکیل میداد. دراینجا قدرت دولتی تنها از طریق نفوذ شخصی عبدالله، تأمین میشد[۷].
به دنبال آن در 15 می1923 انگلستان طی معاهده انگلوترانسجردن، فرا اردن را دولتی تحت رهبری امیرعبدالله اعلام کرد که موجب خشم صهیونیستها گردید و در سال 1925 معان وعقبه بخشی از اردن گردید. در همین زمان شاه فیصل اول پادشاهی عراق را به عهده گرفت. خاندان هاشمی تا زمان شاه فیصل دوم بر عراق حکومت کرد. بعد از به قتل رسیدن شاه فیصل دوم و خانوادهاش در جولای سال 1958، خاندان هاشمی دومین ضربه را هنگام سقوط علی بن الحسین برادر بزرگ تر عبدالله و فیصل از پادشاهی حجاز توسط عبدالعزیز از نجد متحمل شد. شکستی که باعث اتحاد ابن سعود و پیروان وهابی و تأسیس پادشاهی عربستان سعودی و خاتمه دادن به بیش از هزار سال حکومت خاندان هاشمی بر مکه بود[۸].
سالهای بین جنگهای جهانی اول و دوم دوره تثبیت و تحکیم در اردن بود. عبدالله به نیرویی امنیتی به جهت ایجاد و تثبیت قدرت حکومت در دفاع، مالیات و سایر مسائل را اساسی تشخیص داد، بنابراین سپاه افسانهای عرب را به عنوان عنصری اساسی برای دولت نوپای خود تأسیس کرد. سپاه عرب با کمک افسران انگلیسی که مشهورترین شان جی.بی.گلاب بود، به وجود آمد. هرچند سپاه عرب قدرت و تسلط شاه عبدالله را در اردن تأمین می کرد، اما او به فکر تأسیس یک مجلس قانونگذاری افتاد. این مجلس در سال 1929 تشکیل شد که اعضای آن 21 نفر بودند.
بین سالهای 1928 و 1946 مجموعهای از معاهدات انگلستان و فرا اردن منجر به استقلال کامل فرا اردن شد. درحالی که انگلستان درجهای از کنترل بر امور خارجی، نیروهای مسلح، ارتباطات و امور مالی دولت را حفظ میکرد، امیرعبدالله فرماندهی تشکیلات اداری و نظامیدولت را در دست گرفت. وی در تاریخ 22 مارس 1946 معاهده جدید انگلستان - فرا اردن را به پای میز مذاکره برد که در نتیجه آن به قیمومت انگلستان پایان داد و فرا اردن به استقلال کامل رسید. در زمانی که فرا اردن امکانات نظامیاش را ارتقاء میداد، انگلستان همچنان به پرداخت یارانههای مالی و حمایت از سپاه آنها میپرداخت. دو ماه بعد در تاریخ 25 ماه می1946 پارلمان فرا اردن، عبدالله را شاه اعلام کرد.
در سال 1949 با الحاق کرانه باختری، ناماین کشور از فرا-اردن به پادشاهی اردن تغییر کرد. در سال 1951، شاه عبدالله، در مقابل مسجد الاقصی در اورشلیم توسط نیروهایی که گمان می کردند عبدالله در تلاش برای مصالحه با اسرائیل است ترور شد. نوهی 14 ساله عبدالله، حسین در لحظه ترور در کنارش بود[۹]. پس از او طلال پسرش به پادشاهی رسید ولی به دلیل بیماری و تحت فشار انگستان و خانواده هاشمی، به نفع پسر بزرگ خود حسین در سال 1952 از قدرت کناره گرفت[۱۰]. مجلس اردن پس از بیماری ملک طلال در 11 اوت 1952 او را از پادشاهی خلع کرد و حسین را که هنوز به سن قانونی نرسیده بود، به پادشاهی برگزید. شورای سلطنتی تا رسیدن وی به سن قانونی، تصدی امور را بر عهده گرفت و حسین بن طلال در 2 مه 1953 رسماً پادشاه اردن شد. بعد از به قدرت رسیدن حسین بن طلال، توفیق عبدالهدی، نخست وزیر و از رجال با نفوذ اردن در مه 1953 از مقام خود کناره گرفت و حسین، فوزی المُلتقی را به این مقام منصوب کرد.
از اقدامات مهم حسین، عزل گلوب پاشا، فرمانده انگلیسی کل نیروهای مسلح اردن بود. گلوب که سالها این سمت را بر عهده داشت به دستور ملک حسین در مارس 1956 از اردن اخراج شد. حسین اعلام کرد این اقدام به منظور عربی کردن رهبری ارتش اردن و کاستن مداخلات انگلیس در فرماندهی تشکیلات امنیتی بود. بااین اقدام، او نزد مردم اردن و بسیاری از کشورهای عربی وجههای کسب کرد. در 1956 اولین انتخابات مجلس در کشور برگزار شد و حسین بن طلال که ابتدا از دخالت مجلس در امور سیاسی چندان استقبال نمیکرد، قدرت بیشتری به مجلس بخشید. اما با تشدید مشکلات داخلی و افزایش تهدیدات خارجی، وی در نوامبر 1958 با صدور فرمانی، مجلس و فعالیتهای قانونگذاری را تعطیل کرد که وظیفه آن را دولت بر عهده گرفت و برای اداره امور قوانین موقت صادر کرد[۱۱].
حسین از سال 1953 تا زمان مرگش 1999 بر اردن حکمرانی کرد و کشورش را بیش از چهار دهه، از جنگ و بحرانها حفاظت کرد که شبیه راه رفتن روی طناب ظریف میان قدرتهای بزرگ در خاورمیانه بود. در طولاین مدت، اردن بیش از یک میلیون پناهنده از جنگ 1948 و 1967 پذیرفته و به آنها تابعیت داده است. همان گونه که به بیش از 300 هزار فلسطینی که پس از درگیریهای جنگ خلیج فارس سال 1991 که از کویت و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس اخراج شده بودند، پناه داد[۱۲]. پس از او پسرش عبدالله که تحصیل کرده غرب است به قدرت رسید و تا کنون زمام قدرت را به دست دارد به نظر می رسد که او مصمم است سیاستهای پدر را در ارتباط با مسئله فلسطین و اسرائیل در منطقه تعقیب کند. در سرزمینی عاری از نفت و با منابع طبیعی محدود، اردن به یکی از جوامع مترقی و پرانرژی در خاورمیانه تبدیل شد، اما با قبول و جذب تعداد زیادی پناهنده، بدون دریافت کمک از جهان خارج، درآمد سرانه سالانه از حدود 2000 دلار در 1990، به کمتر از 1400 دلار در سال بعد نزول کرد[۱۳][۱۴].
نیز نگاه کنید به
روسیه معاصر؛ تاریخ معاصر مصر؛ تاریخ معاصر سنگال؛ تاریخ معاصر کوبا؛ دوران معاصر(جمهوری چین)؛ تاریخ دوران معاصر کانادا؛ لبنان معاصر؛ تاریخ معاصر ژاپن؛ تاریخ معاصر ساحل عاج؛ تاریخ معاصر قطر؛ تاریخ معاصر زیمبابوه؛ تاریخ معاصر اوکراین؛ تاریخ معاصر سیرالئون؛ تاریخ معاصر اوکراین؛ تاریخ معاصر سودان؛ تاریخ معاصر مالی؛ تاریخ معاصر گرجستان؛ تاریخ معاصر تاجیکستان؛ تاریخ معاصر قزاقستان؛ تاريخ معاصر بنگلادش؛ تاريخ معاصر سریلانکا
کتابشناسی
- ↑ برگرفته از http://www.kinghussein.gov.jo/
- ↑ اطلس گیتاشناسی نوین کشورها، مؤسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتاشناسی، ترجمه عباس جعفری، ص 83
- ↑ برگرفته ازhttp://www.kinghussein.gov.jo/
- ↑ برگرفته از http://www.kinghussein.gov.jo/
- ↑ Yoav Alon(2009), The Making of Jordan, I.B.TAURIS, , p. 37 , 38
- ↑ برگرفته از http://www.kinghussein.gov.jo/
- ↑ Yoav Alon(2009), The Making of Jordan, I.B.TAURIS, , p. 37 , 38
- ↑ برگرفته ازhttp://www.kinghussein.gov.jo/
- ↑ برگرفته از http://www.kinghussein.gov.jo/
- ↑ Seyd. M.H.(2007), World infopaedia, Jordan: Paragun Publication, p. 13 , 14
- ↑ برگرفته از http://www.kinghussein.gov.jo/
- ↑ برگرفته از http://www.kinghussein.gov.jo/
- ↑ برگرفته از http://www.kinghussein.gov.jo/
- ↑ لایقی، غلامرضا (1402). جامعه و فرهنگ اردن. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)