ژاپنی کردن فرهنگ بیگانه: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «دونالد کین[1] ژاپن‌شناس، مورخ، نویسنده و مترجم مشهور ادبیات ژاپن عقیده داشت، نگاه به تاریخ ژاپن ما را به این نکته می‌رساند که در فرهنگ ژاپن همیشه نوعی رابطه عشق و تنفر و پذیرش و مقاومت در برابر فرهنگ خارجی وجود داشته است (شیبا و کین، 2012: 24). هم ب...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:


رابطه پذیرش و مقاومت در مقابل فرهنگ وارداتی تبدیل به سنتی خاص در فرهنگ ژاپن شده است که می‌توان آن را در قالب تصوير شماره 1 خلاصه کرد.  
رابطه پذیرش و مقاومت در مقابل فرهنگ وارداتی تبدیل به سنتی خاص در فرهنگ ژاپن شده است که می‌توان آن را در قالب تصوير شماره 1 خلاصه کرد.  
 
[[پرونده:Picture10.png|بندانگشتی|تصوير شماره 1: نحوه هضم فرهنگ بيگانه توسط فرهنگ ژاپني (تاناكا، 2011: 33).]]
 
همان طور که در تصوير هم به خوبی معلوم است، ژاپنی‌ها به راحتی فرهنگ بیگانه را می‌پذیرند و حتی می‌توان گفت که نسبت به آن مشتاقند؛ چنان که در دوران باستان و سده‌های میانه نسبت به فرهنگ چین مشتاق بودند و در دوران بعد از مدرن نسبت به فرهنگ غرب. بعد از آموختن فرهنگ بيگانه و فهم كامل يا هضم آن، اقدام به آميختن‌ آن با سنت‌هاي ژاپني و داشته‌هاي خود مي‌كنند كه اين فرايند در نهايت منجر به ژاپني شدن فرهنگ وارداتي مي‌گردد بطوري كه هيچ شكي در ژاپني بودن آن باقي نمي‌ماند. به اين خاطر مرتون (2005) در توصيف فرهنگ ژاپني مي‌گويد:<blockquote>''...'' با آن كه ژاپني‌ها به لحاظ شكل فرهنگ خود سخت وام‌دار چين هستند، اما آنچه حاصل مي‌شود، به شكل متمايزي ژاپني است. آنها هميشه نيرويي عظيم در تبديل مواد وام گرفته به هدف‌هاي خاص خودشان نشان داده‌اند، هدف‌هايي كه در چهارچوب عميق‌تر آگاهي ملي هستند و فرهنگ شكل گرفته‌اي كه هيچ فكري درباره آن جز ژاپني بودنش نمي‌توان كرد (مرتون، 2005: 1).</blockquote>اين سنت ژاپني باعث شده است تا فرهنگ اين كشور كمتر وارد ستيز فرهنگي با فرهنگ‌هاي بيگانه شود و در عين مدارا با آنها در نهايت به چيزي برسد كه كاملا ژاپني است. اين كه ژاپن به نمونه‌اي بدل شد كه با حفظ اصالت و سنت خود به توسعه صنعتي دست يافت و ثابت كرد كه پيشرفت كردن مستلزم كنار گذاشتن سنت‌ها نيست، مي‌توان گفت بر آمده از همين سنت ژاپني است[2].  
تصوير شماره 1: نحوه هضم فرهنگ بيگانه توسط فرهنگ ژاپني (تاناكا، 2011: 33).
 
همان طور که در تصوير هم به خوبی معلوم است، ژاپنی‌ها به راحتی فرهنگ بیگانه را می‌پذیرند و حتی می‌توان گفت که نسبت به آن مشتاقند؛ چنان که در دوران باستان و سده‌های میانه نسبت به فرهنگ چین مشتاق بودند و در دوران بعد از مدرن نسبت به فرهنگ غرب. بعد از آموختن فرهنگ بيگانه و فهم كامل يا هضم آن، اقدام به آميختن‌ آن با سنت‌هاي ژاپني و داشته‌هاي خود مي‌كنند كه اين فرايند در نهايت منجر به ژاپني شدن فرهنگ وارداتي مي‌گردد بطوري كه هيچ شكي در ژاپني بودن آن باقي نمي‌ماند. به اين خاطر مرتون (2005) در توصيف فرهنگ ژاپني مي‌گويد:
 
''... با آن كه ژاپني‌ها به لحاظ شكل فرهنگ خود سخت وام‌دار چين هستند، اما آنچه حاصل مي‌شود، به شكل متمايزي ژاپني است. آنها هميشه نيرويي عظيم در تبديل مواد وام گرفته به هدف‌هاي خاص خودشان نشان داده‌اند، هدف‌هايي كه در چهارچوب عميق‌تر آگاهي ملي هستند و فرهنگ شكل گرفته‌اي كه هيچ فكري درباره آن جز ژاپني بودنش نمي‌توان كرد (مرتون، 2005: 1).''
 
اين سنت ژاپني باعث شده است تا فرهنگ اين كشور كمتر وارد ستيز فرهنگي با فرهنگ‌هاي بيگانه شود و در عين مدارا با آنها در نهايت به چيزي برسد كه كاملا ژاپني است. اين كه ژاپن به نمونه‌اي بدل شد كه با حفظ اصالت و سنت خود به توسعه صنعتي دست يافت و ثابت كرد كه پيشرفت كردن مستلزم كنار گذاشتن سنت‌ها نيست، مي‌توان گفت بر آمده از همين سنت ژاپني است[2].  
----[1] Donald Keene (1922-2019).
----[1] Donald Keene (1922-2019).


[2]  اين مسأله در سال‌هاي بعد از انقلاب در كشور ما هم بسيار مورد توجه قرار گرفت. براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به (نقي‌زاده و ذاكري، 1397: 296).
[2]  اين مسأله در سال‌هاي بعد از انقلاب در كشور ما هم بسيار مورد توجه قرار گرفت. براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به (نقي‌زاده و ذاكري، 1397: 296).

نسخهٔ ‏۴ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۷:۰۰

دونالد کین[1] ژاپن‌شناس، مورخ، نویسنده و مترجم مشهور ادبیات ژاپن عقیده داشت، نگاه به تاریخ ژاپن ما را به این نکته می‌رساند که در فرهنگ ژاپن همیشه نوعی رابطه عشق و تنفر و پذیرش و مقاومت در برابر فرهنگ خارجی وجود داشته است (شیبا و کین، 2012: 24). هم به گفته او بارزترین نمود این عشق و نفرت توأمان را می‌توان در ابداع کانا دانست (همان: 27) که در کنار کانجی یا نویسه‌های چینی اخذ شده از چین برای نگارش زبان ژاپنی بکار می‌روند و خیلی زود بعد از اخذ کانجی از چین و در دوره هیان ابداع شدند. این مسأله وقتی برجسته‌تر می‌شود که بدانیم که بقیه کشورهای حوزه نفوذ فرهنگ چین مانند کره و ویتنام، یا اصلا اقدام به ابداع خط خود در برابر کانجی نکردند و یا با چند قرن تأخیر نسبت به ژاپن این کار را کردند، هر چند خیلی زودتر از ژاپن هم آن را اخذ کردند.

رابطه پذیرش و مقاومت در مقابل فرهنگ وارداتی تبدیل به سنتی خاص در فرهنگ ژاپن شده است که می‌توان آن را در قالب تصوير شماره 1 خلاصه کرد.

تصوير شماره 1: نحوه هضم فرهنگ بيگانه توسط فرهنگ ژاپني (تاناكا، 2011: 33).

همان طور که در تصوير هم به خوبی معلوم است، ژاپنی‌ها به راحتی فرهنگ بیگانه را می‌پذیرند و حتی می‌توان گفت که نسبت به آن مشتاقند؛ چنان که در دوران باستان و سده‌های میانه نسبت به فرهنگ چین مشتاق بودند و در دوران بعد از مدرن نسبت به فرهنگ غرب. بعد از آموختن فرهنگ بيگانه و فهم كامل يا هضم آن، اقدام به آميختن‌ آن با سنت‌هاي ژاپني و داشته‌هاي خود مي‌كنند كه اين فرايند در نهايت منجر به ژاپني شدن فرهنگ وارداتي مي‌گردد بطوري كه هيچ شكي در ژاپني بودن آن باقي نمي‌ماند. به اين خاطر مرتون (2005) در توصيف فرهنگ ژاپني مي‌گويد:

... با آن كه ژاپني‌ها به لحاظ شكل فرهنگ خود سخت وام‌دار چين هستند، اما آنچه حاصل مي‌شود، به شكل متمايزي ژاپني است. آنها هميشه نيرويي عظيم در تبديل مواد وام گرفته به هدف‌هاي خاص خودشان نشان داده‌اند، هدف‌هايي كه در چهارچوب عميق‌تر آگاهي ملي هستند و فرهنگ شكل گرفته‌اي كه هيچ فكري درباره آن جز ژاپني بودنش نمي‌توان كرد (مرتون، 2005: 1).

اين سنت ژاپني باعث شده است تا فرهنگ اين كشور كمتر وارد ستيز فرهنگي با فرهنگ‌هاي بيگانه شود و در عين مدارا با آنها در نهايت به چيزي برسد كه كاملا ژاپني است. اين كه ژاپن به نمونه‌اي بدل شد كه با حفظ اصالت و سنت خود به توسعه صنعتي دست يافت و ثابت كرد كه پيشرفت كردن مستلزم كنار گذاشتن سنت‌ها نيست، مي‌توان گفت بر آمده از همين سنت ژاپني است[2].


[1] Donald Keene (1922-2019).

[2]  اين مسأله در سال‌هاي بعد از انقلاب در كشور ما هم بسيار مورد توجه قرار گرفت. براي اطلاعات بيشتر رجوع كنيد به (نقي‌زاده و ذاكري، 1397: 296).