دوره پادشاهی ویزیگوت‌ها در اسپانیا: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
برای درک تاریخ [[اسپانیا]] در دورۀ فرمانروایی ویزیگوت‌ها(711-456م)ابتدا باید وضع مذهبی ملل اروپایی و به‌خصوص شبه‌جزیرۀ ایبری را در خاتمۀ قرن پنجم به‌دقت بررسی کرد. پس از انهدام امپراتور روم، افکار عامۀ مردم لاتین‌نژاد متوجه مسائل مذهبی شد. دو دستگی متمایزی بین پیروان ارتدکسی و آریانیسم وجود داشت. فلسفۀ آریانیسم که در مجمع سران روحانی در سال 325م محکوم و مطرود شد، عبارت بود از این اصل کلی که حضرت عیسی برخلاف آنچه سایر مسیحیان مدعی هستند، خدایا پسر خدا نیست بلکه انسانی معمولی مانند سایر افراد بشر است. این فلسفه به‌ نحو روشنی مبانی مسحیت را ساده ساخت و به همین دلیل مروجان این مسلک توانستند به‌راحتی آن را در میان اقوام ژرمن گسترش دهند و در مدت کوتاهی آنان را متقاعد سازند که شخصیت حضرت عیسی را به‌عنوان شخصی ممتاز بپرستند. برعکس، اهالی لاتین‌نژاد شبه‌جزیرۀ ایبری و گول که متمدن‌تر بودند از پیروی مسلک عامیانه آریانیسم خودداری کردند و بدین ترتیب بین این دو دسته شکاف عمیقی به وجود آمد که منشأ اختلافات و مبارزات تاریخی این دوره به شمار می‌آید. در این میان اریک در طول عمر خود آریایی‌مسلک متعصبی بود. پسرش آلاریک که در سال 485م به جای او به تخت نشست، علاوه بر این تعصب، کینۀ سختی نیز از ارتدکس‌ها داشت. دوره سلطنت آلاریک در سلسله ویزیگوت‌ها دوره پرهیجانی محسوب می شود. وی در سال 507م در جنگ با کلویس، پادشاه گول، شکست سختی خورد و کشته شد. در نتیجه، قسمت اعظمی از گول جنوبی از حیطۀ تسلط ویزیگوت‌ها خارج شد و به کشور فرانک پیوست. علت عمدۀ این شکست تمایل اهالی جنوبی گول به انقیاد از فرانک‌ها بود، مخصوصاً که در مبارزات مذهبی آلاریک نهایت خشونت را در آن منطقه علیه ارتدکس‌ها به کار برده و احساسات مسیحیان غیر آرین را که قدرت و نفوذ معنوی فوق‌العاده‌ای یافته بودند، جریحه‌دار ساخته بود. آلاریک نمی‌دانست که این احساسات نقش بزرگی در سرنوشت مردم خواهد داشت. در نهایت نیز در دوران سلطنت خود سیاست خشنی را در پیش نگرفت و علاوه بر اتخاذ رویکردی مسالمت‌آمیز، در راه اصلاح وضع عمومی قدم‌های مؤثری برداشت و مقررات گوناگونی وضع کرد.


=== دوره پادشاهی ویزیگوت‌ها در اسپانیا ===
پس از شکست سال 507م، اضمحلال سلسلۀ ویزیگوت‌ها حتمی به نظر می‌رسید اما در این هنگام عاملی مداخله نمود و از بروز عواقب وخیم این شکست جلوگیری کرد. این عامل، تئودوریک بزرگ، سلطان استروگت ایتالیا بود که با آمالاریک، پادشاه خردسال جدید ویزیگوت، خویشاوند بود. وی با مداخلۀ خود نه‌تنها [[اسپانیا]] را نجات داد، بلکه قسمتی از خاک شمال پیرنه را نیز حفظ کرد و در ضمن قسمت جنوبی گول را هم به ایتالیا ضمیمه نمود. در این زمان بود که پایتخت اسپانیا از تولوز به داخل [[اسپانیا]] منتقل شد و بدین نحو از آن پس سلسلۀ ویزیگوت‌ها یک سلطنت به تمام معنا اسپانیولی شد و پادشاه جوان [[اسپانیا]] در سایه امنیت و آرامشی که با مراقبت سلطان ایتالیا برقرار شده بود، مقام خویش را حفظ کرد و توانست تشکیلات صحیح و منظمی را به وجود آورد.
برای درک تاریخ [[اسپانیا]] در دورۀ فرمانروایی ویزیگوت‌ها(711-456م ) ابتدا باید وضع مذهبی ملل اروپایی و به‌خصوص شبه‌جزیرۀ ایبری را در خاتمۀ قرن پنجم به‌دقت بررسی کرد. پس از انهدام امپراتور روم، افکار عامۀ مردم لاتین‌نژاد متوجه مسائل مذهبی شد. دودستگی متمایزی بین پیروان ارتدکسی و آریانیسم وجود داشت. فلسفۀ آریانیسم که در مجمع سران روحانی در سال 325م محکوم و مطرود شد، عبارت بود از این اصل کلی که حضرت عیسی برخلاف آنچه سایر مسیحیان مدعی هستند، خدا یا پسر خدا نیست بلکه انسانی معمولی مانند سایر افراد بشر است. این فلسفه به‌نحو روشنی مبانی مسحیت را ساده ساخت و به همین دلیل مروجان این مسلک توانستند به‌راحتی آن را در میان اقوام ژرمن گسترش دهند و در مدت کوتاهی آنان را متقاعد سازند که شخصیت حضرت عیسی را به‌عنوان شخصی ممتاز بپرستند. برعکس، اهالی لاتین‌نژاد شبه‌جزیرۀ ایبری و گول که متمدن‌تر بودند از پیروی مسلک عامیانه آریانیسم خودداری کردند و بدین ترتیب بین این دو دسته شکاف عمیقی به وجود آمد که منشأ اختلافات و مبارزات تاریخی این دوره به شمار می‌آید. در این میان اریک در طول عمر خود آریایی‌مسلک متعصبی بود. پسرش آلاریک که در سال 485م به جای او به تخت نشست، علاوه بر این تعصب، کینۀ سختی نیز از ارتدکس‌ها داشت. دوره سلطنت آلاریک در سلسله ویزیگوت‌ها دوره پرهیجانی محسوب می شود. وی در سال 507م در جنگ با کلویس، پادشاه گول، شکست سختی خورد و کشته شد. در نتیجه، قسمت اعظمی از گول جنوبی از حیطۀ تسلط ویزیگوت‌ها خارج شد و به کشور فرانک پیوست. علت عمدۀ این شکست تمایل اهالی جنوبی گول به انقیاد از فرانک‌ها بود، مخصوصاً که در مبارزات مذهبی آلاریک نهایت خشونت را در آن منطقه علیه ارتدکس‌ها به کار برده و احساسات مسیحیان غیر آرین را که قدرت و نفوذ معنوی فوق‌العاده‌ای یافته بودند، جریحه‌دار ساخته بود. آلاریک نمی‌دانست که این احساسات نقش بزرگی در سرنوشت مردم خواهد داشت. در نهایت نیز در دوران سلطنت خود سیاست خشنی را در پیش نگرفت و علاوه بر اتخاذ رویکردی مسالمت‌آمیز، در راه اصلاح وضع عمومی قدم‌های مؤثری برداشت و مقررات گوناگونی وضع کرد.


پس از شکست سال 507م، اضمحلال سلسلۀ ویزیگوت‌ها حتمی به نظر می‌رسید اما در این هنگام عاملی مداخله نمود و از بروز عواقب وخیم این شکست جلوگیری کرد. این عامل، تئودوریک بزرگ، سلطان استروگت ایتالیا بود که با آمالاریک، پادشاه خردسال جدید ویزیگوت، خویشاوند بود. وی با مداخلۀ خود نه‌تنها اسپانیا را نجات داد، بلکه قسمتی از خاک شمال پیرنه را نیز حفظ کرد و در ضمن قسمت جنوبی گول را هم به ایتالیا ضمیمه نمود. در این زمان بود که پایتخت اسپانیا از تولوز به داخل اسپانیا منتقل شد و بدین نحو از آن پس سلسلۀ ویزیگوت‌ها یک سلطنت به تمام معنا اسپانیولی شد و پادشاه جوان اسپانیا در سایه امنیت و آرامشی که با مراقبت سلطان ایتالیا برقرار شده بود، مقام خویش را حفظ کرد و توانست تشکیلات صحیح و منظمی را به وجود آورد.
سلطنت آلاماریک در سال 528م که به سن بلوغ رسید، رسمیت پیدا کرد. در این میان او برای احتراز از خطر جنگ، از یکی از دختران کلویس که خواهر پادشاه وقت بود، خواستگاری کرد و او را به همسری خود درآورد. اما این شاهزاده نیز مانند سایر افراد سلطنتی فرانک ارتدکس بود. آمالاریک در ضمن مبارزات خود علیه مخالفان مذهبی به این فکر افتاد که همسر خود را نیز به مسلک آریایی درآورد و چون موفق نشد، دست به آزار او زد. همین امر موجب تیرگی روابط و آغاز مخاصمات بین دو کشور گول و [[اسپانیا]] شد. در نتیجه، پادشاه گول در سال 531م به اسپانیا لشکرکشی کرد و نزدیک شهر ناریون قوای [[اسپانیا]] را شکست داد و در همین موقع آمالاریک نیز به قتل رسید.


سلطنت آلاماریک در سال 528م که به سن بلوغ رسید، رسمیت پیدا کرد. در این میان او برای احتراز از خطر جنگ، از یکی از دختران کلویس که خواهر پادشاه وقت بود، خواستگاری کرد و او را به همسری خود درآورد. اما این شاهزاده نیز مانند سایر افراد سلطنتی فرانک ارتدکس بود. آمالاریک در ضمن مبارزات خود علیه مخالفان مذهبی به این فکر افتاد که همسر خود را نیز به مسلک آریایی درآورد و چون موفق نشد، دست به آزار او زد. همین امر موجب تیرگی روابط و آغاز مخاصمات بین دو کشور گول و اسپانیا شد. در نتیجه، پادشاه گول در سال 531م به اسپانیا لشکرکشی کرد و نزدیک شهر ناریون قوای اسپانیا را شکست داد و در همین موقع آمالاریک نیز به قتل رسید.
پس از آلاماریک، تودیس که یکی از مستشاران تئودریک کبیر بود، به پادشاهی رسید. تاج‌گذاری او در روزهای آخر سال 531م و اوائل سال 532م بود. همان‌طور که آمالاریک را خطر حملۀ فرانک‌ها تهدید می‌کرد، تودیس هم در سال‌های 531م و 532م ناچار به دفاع در مقابل حملات آنان شد. در این زدوخوردها چندین شهر از تسلط [[اسپانیا]] خارج و به دست قوای گول افتاد؛ ولی در ساراگس[19] لشکریان [[اسپانیا]] به‌شدت مقاومت کردند و قوای دشمن را به عقب نشاندند.


پس از آلاماریک، تودیس که یکی از مستشاران تئودریک کبیر بود، به پادشاهی رسید. تاج‌گذاری او در روزهای آخر سال 531م و اوائل سال 532م بود. همان‌طور که آمالاریک را خطر حملۀ فرانک‌ها تهدید می‌کرد، تودیس هم در سال‌های 531م و 532م ناچار به دفاع در مقابل حملات آنان شد. در این زدوخوردها چندین شهر از تسلط اسپانیا خارج و به دست قوای گول افتاد؛ ولی در ساراگس[19] لشکریان اسپانیا به‌شدت مقاومت کردند و قوای دشمن را به عقب نشاندند.
در سال 534م تودیس موفق شد نیروی دشمن را وادار به عقب‌نشینی نماید. پس از دفع حملات فرانک‌ها تودیس شهر بارسلون(Barcelona)را به‌عنوان پایتخت انتخاب کرد و در آنجا مستقر شد. سپس توجه خود را به شمال آفریقا معطوف کرد و به ایجاد متصرفات [[اسپانیا]] در آن سرزمین مبادرت نمود. این پادشاه نیز در سال 548م به دست تئودیزل، یکی از سرداران اسپانیا، در شهر سویل به قتل رسید.
 
در سال 534م تودیس موفق شد نیروی دشمن را وادار به عقب‌نشینی نماید. پس از دفع حملات فرانک‌ها تودیس شهر بارسلون[20] را به‌عنوان پایتخت انتخاب کرد و در آنجا مستقر شد. سپس توجه خود را به شمال آفریقا معطوف کرد و به ایجاد متصرفات اسپانیا در آن سرزمین مبادرت نمود. این پادشاه نیز در سال 548م به دست تئودیزل، یکی از سرداران اسپانیا، در شهر سویل به قتل رسید.


پس از تئودیزل که سلطنت او کمتر از یک سال به طول کشید، تاج و تخت ویزیگوت‌ها نصیب آرژیلا شد. این پادشاه، آریایی‌مسلکِ متعصبی بود و بار دیگر به آتش اختلافات و مبارزات مذهبی دامن زد؛ اما از لحاظ کشورگشایی نقشه‌های تودیس را ادامه داد و باز قسمتی از سرزمین‌های پراکنده را که تحت فرمان حکومت مرکزی در نیامده بود، تصرف کرد. می‌توان گفت در دورۀ سلطنت این پادشاه، شبه‌جزیرۀ ایبری وحدت کامل یافت. آرژیلا در خاتمۀ فتوحات خود، رقیب سرسختی یافت که از نجبای ویزیگوت‌ها بود و آتاناژیلد نام داشت. بالاخره پس از یک رشته مبارزات طولانی، در نبرد سختی که در نزدیکی شهر سویل درگرفت آرژیلا شکست خورد و فرار کرد و پس از مدتی به قتل رسید.
پس از تئودیزل که سلطنت او کمتر از یک سال به طول کشید، تاج و تخت ویزیگوت‌ها نصیب آرژیلا شد. این پادشاه، آریایی‌مسلکِ متعصبی بود و بار دیگر به آتش اختلافات و مبارزات مذهبی دامن زد؛ اما از لحاظ کشورگشایی نقشه‌های تودیس را ادامه داد و باز قسمتی از سرزمین‌های پراکنده را که تحت فرمان حکومت مرکزی در نیامده بود، تصرف کرد. می‌توان گفت در دورۀ سلطنت این پادشاه، شبه‌جزیرۀ ایبری وحدت کامل یافت. آرژیلا در خاتمۀ فتوحات خود، رقیب سرسختی یافت که از نجبای ویزیگوت‌ها بود و آتاناژیلد نام داشت. بالاخره پس از یک رشته مبارزات طولانی، در نبرد سختی که در نزدیکی شهر سویل درگرفت آرژیلا شکست خورد و فرار کرد و پس از مدتی به قتل رسید.


در سال 551م آتاناژیلد پادشاهی خود را اعلام داشت و سرانجام رسماً در سال 554م تاج‌گذاری کرد. این پادشاه که از قدرت نفوذ امپراتوری شرق بیش از هرکس مطلع بود، برای احتراز از غافلگیر شدن پایتخت را از بارسلون به شهر تولد[21] در مرکز اسپانیا انتقال داد و از طرف دیگر برای اینکه خاطرش از جانب فرانک‌ها آسوده باشد، دختران خویش را به عقد نوادگان کلویس درآورد. برخلاف پادشاهان دیگر که همه به قتل می‌رسیدند، آتاناژیلد به مرگ طبیعی در گذشت.
در سال 551م آتاناژیلد پادشاهی خود را اعلام داشت و سرانجام رسماً در سال 554م تاج‌گذاری کرد. این پادشاه که از قدرت نفوذ امپراتوری شرق بیش از هرکس مطلع بود، برای احتراز از غافلگیر شدن پایتخت را از بارسلون به شهر تولد(Toledo) در مرکز [[اسپانیا]] انتقال داد و از طرف دیگر برای اینکه خاطرش از جانب فرانک‌ها آسوده باشد، دختران خویش را به عقد نوادگان کلویس درآورد. برخلاف پادشاهان دیگر که همه به قتل می‌رسیدند، آتاناژیلد به مرگ طبیعی در گذشت.


پس از مرگ آتاناژیلد، حکمرانی کشور اسپانیا به‌طور مسالمت‌آمیز میان دو برادرش تقسیم شد. یکی از این دو پادشاه در سال 570م درگذشت و سلطنت منحصر به برادر دیگر، لئویژیلد، گردید. دوران فرمانروایی این سلطان بعد از اریک، عظیم‌ترین دورۀ سلطنت ویزیگوت‌ها به شمار می‌رود. در درجۀ اول، وی مقدماتی را فراهم کرد تا دربار و مقام سلطنت عظمت و جبروت بیشتری یافت و بدین ترتیب توانست در برابر امپراتوری بیزانس عرض اندام کند. وی در مدت کوتاهی موفق شد تمام شورش‌های داخلی را سرکوب کند. سپس بلافاصله به سوی یونان حمله‌ور شد. سپاهیان بیزانس که انتظار چنین عملی را از جانب او نداشتند، غافلگیر شده و عقب‌نشینی کردند. به دنبال این فتح اولیه، لئویژیلد فرصت را از دست نداد و به شهر کوردو[22] حمله کرد و در سال 572م آن را نیز به تصرف خود درآورد.
پس از مرگ آتاناژیلد، حکمرانی کشور [[اسپانیا]] به‌طور مسالمت‌آمیز میان دو برادرش تقسیم شد. یکی از این دو پادشاه در سال 570م درگذشت و سلطنت منحصر به برادر دیگر، لئویژیلد، گردید. دوران فرمانروایی این سلطان بعد از اریک، عظیم‌ترین دورۀ سلطنت ویزیگوت‌ها به شمار می‌رود. در درجۀ اول، وی مقدماتی را فراهم کرد تا دربار و مقام سلطنت عظمت و جبروت بیشتری یافت و بدین ترتیب توانست در برابر امپراتوری بیزانس عرض اندام کند. وی در مدت کوتاهی موفق شد تمام شورش‌های داخلی را سرکوب کند. سپس بلافاصله به سوی یونان حمله‌ور شد. سپاهیان بیزانس که انتظار چنین عملی را از جانب او نداشتند، غافلگیر شده و عقب‌نشینی کردند. به دنبال این فتح اولیه، لئویژیلد فرصت را از دست نداد و به شهر کوردو( Cordova) حمله کرد و در سال 572م آن را نیز به تصرف خود درآورد.


با مرگ لئویژیلد، دورۀ سلطنت پادشاهان کاتولیک بر اسپانیا با پادشاهی دکارد آغاز شد. فیدل فیتا، تاریخ تاج‌گذاری این سلطان ویزیگوت را به‌طور دقیق 13 آوریل 586م می‌داند. اولین واقعۀ سلطنت این پادشاه تغییر مسلک از آرین به کاتولیک بود. این تحول را برخی در اثر تلقینات اسقف سویل که نفوذ زیادی در پادشاه جوان داشت می‌دانند و پاره‌ای هم معتقدند که لئویژیلد در بستر مرگ با تجربیاتی که در دوران سلطنت خود آموخته بود و صدماتی که در اثر بروز اختلافات مذهبی دیده بود، به پسر و جانشین خود توصیه کرد تا برای تأمین قطعی وحدت اسپانیا دین اکثریت [[جمعیت اسپانیا]] را اختیار کند. به هر حال، دکارد برای اینکه ارزش بیشتری برای تغییر مسلک خویش قائل شده و جنبۀ رسمی به آن بدهد مجمع سران روحانی را در شهر تولد دعوت به جلسه کرد. او این جلسه را در ششم ماه مه 589م با حضور پنج نفر از اسقف‌های رومی و 62 کشیش عالی‌رتبه اسپانیولی برگزار کرد.
با مرگ لئویژیلد، دورۀ سلطنت پادشاهان کاتولیک بر [[اسپانیا]] با پادشاهی دکارد آغاز شد. فیدل فیتا، تاریخ تاج‌گذاری این سلطان ویزیگوت را به‌طور دقیق 13 آوریل 586م می‌داند. اولین واقعۀ سلطنت این پادشاه تغییر مسلک از آرین به کاتولیک بود. این تحول را برخی در اثر تلقینات اسقف سویل که نفوذ زیادی در پادشاه جوان داشت می‌دانند و پاره‌ای هم معتقدند که لئویژیلد در بستر مرگ با تجربیاتی که در دوران سلطنت خود آموخته بود و صدماتی که در اثر بروز اختلافات مذهبی دیده بود، به پسر و جانشین خود توصیه کرد تا برای تأمین قطعی وحدت [[اسپانیا]] دین اکثریت [[جمعیت اسپانیا]] را اختیار کند. به هر حال، دکارد برای اینکه ارزش بیشتری برای تغییر مسلک خویش قائل شده و جنبۀ رسمی به آن بدهد مجمع سران روحانی را در شهر تولد دعوت به جلسه کرد. او این جلسه را در ششم ماه مه 589م با حضور پنج نفر از اسقف‌های رومی و 62 کشیش عالی‌رتبه اسپانیولی برگزار کرد.


دکارد در 601م پس از 15 سال فرمانروایی بر اسپانیا درگذشت. تاریخ قرن هفتم این کشور با سلطنت پسر او لئوای دوم آغاز گردید. در این هنگام مدعی دیگری برای تاج و تخت وجود نداشت و حقوق پادشاهی در خانواده آتاناژیلد باقی ماند؛ ولی این پادشاه بیش از دو سال سلطنت نکرد و دچار سرنوشت شومی شد چراکه یکی از نجبای ویزیگوت‌ها به نام ویتریک علم طغیان برداشت و عاقبت در سال 602م فرمان قتل او را صادر کرد. چون ویتریک از پیروان متعصب مسلک آرین بود و در مبارزات اوائل سلطنت دکارد با پیروان کاتولیک شرکت کرده بود، اختلاف این دو دسته باز رونق گرفت و ناامنی و اغتشاش در سراسر کشور به وجود آمد.
دکارد در 601م پس از 15 سال فرمانروایی بر اسپانیا درگذشت. تاریخ قرن هفتم این کشور با سلطنت پسر او لئوای دوم آغاز گردید. در این هنگام مدعی دیگری برای تاج و تخت وجود نداشت و حقوق پادشاهی در خانواده آتاناژیلد باقی ماند؛ ولی این پادشاه بیش از دو سال سلطنت نکرد و دچار سرنوشت شومی شد چراکه یکی از نجبای ویزیگوت‌ها به نام ویتریک علم طغیان برداشت و عاقبت در سال 602م فرمان قتل او را صادر کرد. چون ویتریک از پیروان متعصب مسلک آرین بود و در مبارزات اوائل سلطنت دکارد با پیروان کاتولیک شرکت کرده بود، اختلاف این دو دسته باز رونق گرفت و ناامنی و اغتشاش در سراسر کشور به وجود آمد.
خط ۲۳: خط ۲۱:
مرگ ویتریک را در سال 609م ذکر کرده‌اند. این پادشاه در مجلس جشنی به قتل رسید و جسد خونینش را دشمنان مسلکی او در کوچه‌های شهر تولد گرداندند. بدین وسیله کاتولیک‌ها ضربت سختی بر پیکر حریفان آرین خود وارد کردند. در خلال این هرج‌ومرج‌ها، یکی از نجبای ویزیگوت‌ها به نام گندمار که از سایرین مقتدرتر و بانفوتر بود، سلطنت را اشغال کرد. این پادشاه در سال 610م مجمع عمومی روحانیون کاتولیک را بار دیگر در شهر تولد تشکیل داد. وی نیز عمری کوتاه شد و در سال بعد درگذشت.
مرگ ویتریک را در سال 609م ذکر کرده‌اند. این پادشاه در مجلس جشنی به قتل رسید و جسد خونینش را دشمنان مسلکی او در کوچه‌های شهر تولد گرداندند. بدین وسیله کاتولیک‌ها ضربت سختی بر پیکر حریفان آرین خود وارد کردند. در خلال این هرج‌ومرج‌ها، یکی از نجبای ویزیگوت‌ها به نام گندمار که از سایرین مقتدرتر و بانفوتر بود، سلطنت را اشغال کرد. این پادشاه در سال 610م مجمع عمومی روحانیون کاتولیک را بار دیگر در شهر تولد تشکیل داد. وی نیز عمری کوتاه شد و در سال بعد درگذشت.


پس از مرگ گندمار، با رأی‌گیری از نجبای دربار، یکی از آنان به نام سیزبوت برای احراز مقام سلطنت انتخاب شد. دورۀ فرمانروایی این سلطان بسیار درخشان بود، چراکه آخرین قطعات شبه‌جزیره ایبری را که جزء دولت مرکزی نبود، مطیع ساخت و یونانی‌ها را در دو مرحله شکست داده و به منتهی‌الیه شبه‌جزیره راند. در این دوره، به لحاظ مذهبی جنبش عظیمی برای معدوم ساختن یهودی‌ها به راه افتاد. اما اینکه چرا این جنبش ایجاد شد را برخی مورخان این طور تفسیر کرده‌اند که امپراتور شرق در پایان جنگ‌های فیمابین قوای او و سیزبوت به این شرط حاضر به عقب‌نشینی و واگذرای قسمت عمده سواحل شبه‌جزیره ایبری به دولت اسپانیا شد که پادشاه ویزیگوت‌ها در مقابل اقدامات شدیدی را انجام دهد و بعضی دیگر معتقدند این جنبش در اثر فشار جامعۀ کاتولیک که تعصب آن‌ها در این موقع به نهایت خود رسیده بود، به راه افتاد. به هر حال، برای نخستین بار در تاریخ  اسپانیا قوانین و مقرراتی علیه یهودیان وضع شد و به موجب این قوانین به آنان یک سال مهلت داده شد که یا به دین مسیح گرویده یا اینکه از شبه‌جزیرۀ ایبری خارج شوند.
پس از مرگ گندمار، با رأی‌گیری از نجبای دربار، یکی از آنان به نام سیزبوت برای احراز مقام سلطنت انتخاب شد. دورۀ فرمانروایی این سلطان بسیار درخشان بود، چراکه آخرین قطعات شبه‌جزیره ایبری را که جزء دولت مرکزی نبود، مطیع ساخت و یونانی‌ها را در دو مرحله شکست داده و به منتهی‌الیه شبه‌جزیره راند. در این دوره، به لحاظ مذهبی جنبش عظیمی برای معدوم ساختن یهودی‌ها به راه افتاد. اما اینکه چرا این جنبش ایجاد شد را برخی مورخان این طور تفسیر کرده‌اند که امپراتور شرق در پایان جنگ‌های فیمابین قوای او و سیزبوت به این شرط حاضر به عقب‌نشینی و واگذرای قسمت عمده سواحل شبه‌جزیره ایبری به دولت [[اسپانیا]] شد که پادشاه ویزیگوت‌ها در مقابل اقدامات شدیدی را انجام دهد و بعضی دیگر معتقدند این جنبش در اثر فشار جامعۀ کاتولیک که تعصب آن‌ها در این موقع به نهایت خود رسیده بود، به راه افتاد. به هر حال، برای نخستین بار در تاریخ [[اسپانیا]] قوانین و مقرراتی علیه یهودیان وضع شد و به موجب این قوانین به آنان یک سال مهلت داده شد که یا به دین مسیح گرویده یا اینکه از شبه‌جزیرۀ ایبری خارج شوند.


پس از سیزبوت، فرزند او، دکارد دوم، جانشین وی شد ولی دو ماه بیشتر پادشاهی نکرد و درگذشت. بار دیگر برای تعیین سلطنت رأی‌گیری شد و در نهایت یکی از افسران زیر فرمان سیزبوت به نام سونتیلا برگزیده شد. دورۀ سلطنت او از 621م تا 631م یعنی ده سال دوام داشت. در این مدت، سونتیلا نه‌تنها به خاموش کردن اغتشاشات در شهرهای ش[[مالی]] پرداخت بلکه برای وحدت تام و تمام اسپانیا کوشش فراوانی کرد و آخرین پایگاه‌های امپراتوری شرق را که هنوز در منتهی‌الیه شبه‌جزیره ایبری وجود داشت از دست آنان گرفت. بدین ترتیب هیچ قطعه خاکی وجود نداشت که از دولت مرکزی تبعیت نکند و به همین دلیل سونتیلا را اولین پادشاه اسپانیا می‌دانند.
پس از سیزبوت، فرزند او، دکارد دوم، جانشین وی شد ولی دو ماه بیشتر پادشاهی نکرد و درگذشت. بار دیگر برای تعیین سلطنت رأی‌گیری شد و در نهایت یکی از افسران زیر فرمان سیزبوت به نام سونتیلا برگزیده شد. دورۀ سلطنت او از 621م تا 631م یعنی ده سال دوام داشت. در این مدت، سونتیلا نه‌ تنها به خاموش کردن اغتشاشات در شهرهای ش[[مالی]] پرداخت بلکه برای وحدت تام و تمام [[اسپانیا]] کوشش فراوانی کرد و آخرین پایگاه‌های امپراتوری شرق را که هنوز در منتهی‌الیه شبه‌جزیره ایبری وجود داشت از دست آنان گرفت. بدین ترتیب هیچ قطعه خاکی وجود نداشت که از دولت مرکزی تبعیت نکند و به همین دلیل سونتیلا را اولین پادشاه [[اسپانیا]] می‌دانند.


این موفقیت، سونتیلا را به این فکر انداخت تا سلطنت را در خانواده خود موروثی کند؛ اما این اقدامات نتیجه نبخشید و اعیان و اشراف زیر بار این نظریات نرفتند به‌طوری‌که به مخالفت برخاسته و از بین خود شخصی را به نام سیزموند برگزیدند. سیزموند توانست سونتیلا را مغلوب و متواری کند و خود بر تخت نشیند. با این حال، دورۀ پادشاهی سیزموند و همچنین جانشین او چندان طول نکشید و پس از خلع تولگا در سال 642م به یکی از شاهزادگان جنگجو به نام شیندا سوینت رسید. با جلوس این پادشاه، دورۀ آرامش و التیام خرابی‌هایی که در اثر اختلافات و تشنجات ایجاد شده بود، از بین رفت و نظم و انضباط بی‌سابقه‌ای برقرار گردید.
این موفقیت، سونتیلا را به این فکر انداخت تا سلطنت را در خانواده خود موروثی کند؛ اما این اقدامات نتیجه نبخشید و اعیان و اشراف زیر بار این نظریات نرفتند به‌طوری‌که به مخالفت برخاسته و از بین خود شخصی را به نام سیزموند برگزیدند. سیزموند توانست سونتیلا را مغلوب و متواری کند و خود بر تخت نشیند. با این حال، دورۀ پادشاهی سیزموند و همچنین جانشین او چندان طول نکشید و پس از خلع تولگا در سال 642م به یکی از شاهزادگان جنگجو به نام شیندا سوینت رسید. با جلوس این پادشاه، دورۀ آرامش و التیام خرابی‌هایی که در اثر اختلافات و تشنجات ایجاد شده بود، از بین رفت و نظم و انضباط بی‌سابقه‌ای برقرار گردید.


شیندا سوینت در 653م درگذشت و سلطنت به پسرش، رسوینت، رسید. این سلطان در 672م درگذشت و پس از مراجعه به آرای عمومی، وامبا برای جانشینی او انتخاب گردید. در دورۀ پادشاهی او، شورش‌های پی‌درپی محلی به وقوع پیوست و برای اولین بار در [[تاریخ اسپانیا]] نبرد دریایی بین کشتی‌های جنگی وامبا و کشتی‌های اعراب روی داد که منجر به شکست اعراب شد و این نخستین برخورد بین قوای اسپانیا و اعراب به شمار می‌رود. با مرگ وامبا دورۀ انحطاط و انقراض سلسلۀ سلاطین ویزیگوت‌ها در اسپانیا آغاز شد.
شیندا سوینت در 653م درگذشت و سلطنت به پسرش، رسوینت، رسید. این سلطان در 672م درگذشت و پس از مراجعه به آرای عمومی، وامبا برای جانشینی او انتخاب گردید. در دورۀ پادشاهی او، شورش‌های پی‌درپی محلی به وقوع پیوست و برای اولین بار در تاریخ اسپانیا نبرد دریایی بین کشتی‌های جنگی وامبا و کشتی‌های اعراب روی داد که منجر به شکست اعراب شد و این نخستین برخورد بین قوای اسپانیا و اعراب به شمار می‌رود. با مرگ وامبا دورۀ انحطاط و انقراض سلسلۀ سلاطین ویزیگوت‌ها در [[اسپانیا]] آغاز شد.
 
پس از وامبا، در 687م اژیکا به سلطنت رسید. در دورۀ سلطنت او، احساسات ضدیهودی مجدداً غلبه یافت. با مرگ اژیکا و به قدرت رسیدن آشیلا، وی با مدعی دیگری به نام ردریگ روبه‌رو شد و پس از یک دوره کشمکش بالاخره ردریگ که آخرین پادشاه ویزیگوت‌ها بود، روی کار آمد. به این ترتیب، دورۀ تسلط اعراب بر [[اسپانیا]] آغاز شد<ref>فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ [[اسپانیا]]. تهران: [https://www.icro.ir/ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی]( در دست انتشار)</ref>.
 
== نیز نگاه کنید به ==
[[تاریخ اسپانیا]]؛ [[تاریخ دوره باستان اسپانیا]]؛ [[جامعه اسپانیا در عصر ویزیگوت ها]]


پس از وامبا، در 687م اژیکا به سلطنت رسید. در دورۀ سلطنت او، احساسات ضدیهودی مجدداً غلبه یافت. با مرگ اژیکا و به قدرت رسیدن آشیلا، وی با مدعی دیگری به نام ردریگ روبه‌رو شد و پس از یک دوره کشمکش بالاخره ردریگ که آخرین پادشاه ویزیگوت‌ها بود، روی کار آمد. به این ترتیب، دورۀ تسلط اعراب بر اسپانیا آغاز شد.
== کتابشناسی ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۲

برای درک تاریخ اسپانیا در دورۀ فرمانروایی ویزیگوت‌ها(711-456م)ابتدا باید وضع مذهبی ملل اروپایی و به‌خصوص شبه‌جزیرۀ ایبری را در خاتمۀ قرن پنجم به‌دقت بررسی کرد. پس از انهدام امپراتور روم، افکار عامۀ مردم لاتین‌نژاد متوجه مسائل مذهبی شد. دو دستگی متمایزی بین پیروان ارتدکسی و آریانیسم وجود داشت. فلسفۀ آریانیسم که در مجمع سران روحانی در سال 325م محکوم و مطرود شد، عبارت بود از این اصل کلی که حضرت عیسی برخلاف آنچه سایر مسیحیان مدعی هستند، خدایا پسر خدا نیست بلکه انسانی معمولی مانند سایر افراد بشر است. این فلسفه به‌ نحو روشنی مبانی مسحیت را ساده ساخت و به همین دلیل مروجان این مسلک توانستند به‌راحتی آن را در میان اقوام ژرمن گسترش دهند و در مدت کوتاهی آنان را متقاعد سازند که شخصیت حضرت عیسی را به‌عنوان شخصی ممتاز بپرستند. برعکس، اهالی لاتین‌نژاد شبه‌جزیرۀ ایبری و گول که متمدن‌تر بودند از پیروی مسلک عامیانه آریانیسم خودداری کردند و بدین ترتیب بین این دو دسته شکاف عمیقی به وجود آمد که منشأ اختلافات و مبارزات تاریخی این دوره به شمار می‌آید. در این میان اریک در طول عمر خود آریایی‌مسلک متعصبی بود. پسرش آلاریک که در سال 485م به جای او به تخت نشست، علاوه بر این تعصب، کینۀ سختی نیز از ارتدکس‌ها داشت. دوره سلطنت آلاریک در سلسله ویزیگوت‌ها دوره پرهیجانی محسوب می شود. وی در سال 507م در جنگ با کلویس، پادشاه گول، شکست سختی خورد و کشته شد. در نتیجه، قسمت اعظمی از گول جنوبی از حیطۀ تسلط ویزیگوت‌ها خارج شد و به کشور فرانک پیوست. علت عمدۀ این شکست تمایل اهالی جنوبی گول به انقیاد از فرانک‌ها بود، مخصوصاً که در مبارزات مذهبی آلاریک نهایت خشونت را در آن منطقه علیه ارتدکس‌ها به کار برده و احساسات مسیحیان غیر آرین را که قدرت و نفوذ معنوی فوق‌العاده‌ای یافته بودند، جریحه‌دار ساخته بود. آلاریک نمی‌دانست که این احساسات نقش بزرگی در سرنوشت مردم خواهد داشت. در نهایت نیز در دوران سلطنت خود سیاست خشنی را در پیش نگرفت و علاوه بر اتخاذ رویکردی مسالمت‌آمیز، در راه اصلاح وضع عمومی قدم‌های مؤثری برداشت و مقررات گوناگونی وضع کرد.

پس از شکست سال 507م، اضمحلال سلسلۀ ویزیگوت‌ها حتمی به نظر می‌رسید اما در این هنگام عاملی مداخله نمود و از بروز عواقب وخیم این شکست جلوگیری کرد. این عامل، تئودوریک بزرگ، سلطان استروگت ایتالیا بود که با آمالاریک، پادشاه خردسال جدید ویزیگوت، خویشاوند بود. وی با مداخلۀ خود نه‌تنها اسپانیا را نجات داد، بلکه قسمتی از خاک شمال پیرنه را نیز حفظ کرد و در ضمن قسمت جنوبی گول را هم به ایتالیا ضمیمه نمود. در این زمان بود که پایتخت اسپانیا از تولوز به داخل اسپانیا منتقل شد و بدین نحو از آن پس سلسلۀ ویزیگوت‌ها یک سلطنت به تمام معنا اسپانیولی شد و پادشاه جوان اسپانیا در سایه امنیت و آرامشی که با مراقبت سلطان ایتالیا برقرار شده بود، مقام خویش را حفظ کرد و توانست تشکیلات صحیح و منظمی را به وجود آورد.

سلطنت آلاماریک در سال 528م که به سن بلوغ رسید، رسمیت پیدا کرد. در این میان او برای احتراز از خطر جنگ، از یکی از دختران کلویس که خواهر پادشاه وقت بود، خواستگاری کرد و او را به همسری خود درآورد. اما این شاهزاده نیز مانند سایر افراد سلطنتی فرانک ارتدکس بود. آمالاریک در ضمن مبارزات خود علیه مخالفان مذهبی به این فکر افتاد که همسر خود را نیز به مسلک آریایی درآورد و چون موفق نشد، دست به آزار او زد. همین امر موجب تیرگی روابط و آغاز مخاصمات بین دو کشور گول و اسپانیا شد. در نتیجه، پادشاه گول در سال 531م به اسپانیا لشکرکشی کرد و نزدیک شهر ناریون قوای اسپانیا را شکست داد و در همین موقع آمالاریک نیز به قتل رسید.

پس از آلاماریک، تودیس که یکی از مستشاران تئودریک کبیر بود، به پادشاهی رسید. تاج‌گذاری او در روزهای آخر سال 531م و اوائل سال 532م بود. همان‌طور که آمالاریک را خطر حملۀ فرانک‌ها تهدید می‌کرد، تودیس هم در سال‌های 531م و 532م ناچار به دفاع در مقابل حملات آنان شد. در این زدوخوردها چندین شهر از تسلط اسپانیا خارج و به دست قوای گول افتاد؛ ولی در ساراگس[19] لشکریان اسپانیا به‌شدت مقاومت کردند و قوای دشمن را به عقب نشاندند.

در سال 534م تودیس موفق شد نیروی دشمن را وادار به عقب‌نشینی نماید. پس از دفع حملات فرانک‌ها تودیس شهر بارسلون(Barcelona)را به‌عنوان پایتخت انتخاب کرد و در آنجا مستقر شد. سپس توجه خود را به شمال آفریقا معطوف کرد و به ایجاد متصرفات اسپانیا در آن سرزمین مبادرت نمود. این پادشاه نیز در سال 548م به دست تئودیزل، یکی از سرداران اسپانیا، در شهر سویل به قتل رسید.

پس از تئودیزل که سلطنت او کمتر از یک سال به طول کشید، تاج و تخت ویزیگوت‌ها نصیب آرژیلا شد. این پادشاه، آریایی‌مسلکِ متعصبی بود و بار دیگر به آتش اختلافات و مبارزات مذهبی دامن زد؛ اما از لحاظ کشورگشایی نقشه‌های تودیس را ادامه داد و باز قسمتی از سرزمین‌های پراکنده را که تحت فرمان حکومت مرکزی در نیامده بود، تصرف کرد. می‌توان گفت در دورۀ سلطنت این پادشاه، شبه‌جزیرۀ ایبری وحدت کامل یافت. آرژیلا در خاتمۀ فتوحات خود، رقیب سرسختی یافت که از نجبای ویزیگوت‌ها بود و آتاناژیلد نام داشت. بالاخره پس از یک رشته مبارزات طولانی، در نبرد سختی که در نزدیکی شهر سویل درگرفت آرژیلا شکست خورد و فرار کرد و پس از مدتی به قتل رسید.

در سال 551م آتاناژیلد پادشاهی خود را اعلام داشت و سرانجام رسماً در سال 554م تاج‌گذاری کرد. این پادشاه که از قدرت نفوذ امپراتوری شرق بیش از هرکس مطلع بود، برای احتراز از غافلگیر شدن پایتخت را از بارسلون به شهر تولد(Toledo) در مرکز اسپانیا انتقال داد و از طرف دیگر برای اینکه خاطرش از جانب فرانک‌ها آسوده باشد، دختران خویش را به عقد نوادگان کلویس درآورد. برخلاف پادشاهان دیگر که همه به قتل می‌رسیدند، آتاناژیلد به مرگ طبیعی در گذشت.

پس از مرگ آتاناژیلد، حکمرانی کشور اسپانیا به‌طور مسالمت‌آمیز میان دو برادرش تقسیم شد. یکی از این دو پادشاه در سال 570م درگذشت و سلطنت منحصر به برادر دیگر، لئویژیلد، گردید. دوران فرمانروایی این سلطان بعد از اریک، عظیم‌ترین دورۀ سلطنت ویزیگوت‌ها به شمار می‌رود. در درجۀ اول، وی مقدماتی را فراهم کرد تا دربار و مقام سلطنت عظمت و جبروت بیشتری یافت و بدین ترتیب توانست در برابر امپراتوری بیزانس عرض اندام کند. وی در مدت کوتاهی موفق شد تمام شورش‌های داخلی را سرکوب کند. سپس بلافاصله به سوی یونان حمله‌ور شد. سپاهیان بیزانس که انتظار چنین عملی را از جانب او نداشتند، غافلگیر شده و عقب‌نشینی کردند. به دنبال این فتح اولیه، لئویژیلد فرصت را از دست نداد و به شهر کوردو( Cordova) حمله کرد و در سال 572م آن را نیز به تصرف خود درآورد.

با مرگ لئویژیلد، دورۀ سلطنت پادشاهان کاتولیک بر اسپانیا با پادشاهی دکارد آغاز شد. فیدل فیتا، تاریخ تاج‌گذاری این سلطان ویزیگوت را به‌طور دقیق 13 آوریل 586م می‌داند. اولین واقعۀ سلطنت این پادشاه تغییر مسلک از آرین به کاتولیک بود. این تحول را برخی در اثر تلقینات اسقف سویل که نفوذ زیادی در پادشاه جوان داشت می‌دانند و پاره‌ای هم معتقدند که لئویژیلد در بستر مرگ با تجربیاتی که در دوران سلطنت خود آموخته بود و صدماتی که در اثر بروز اختلافات مذهبی دیده بود، به پسر و جانشین خود توصیه کرد تا برای تأمین قطعی وحدت اسپانیا دین اکثریت جمعیت اسپانیا را اختیار کند. به هر حال، دکارد برای اینکه ارزش بیشتری برای تغییر مسلک خویش قائل شده و جنبۀ رسمی به آن بدهد مجمع سران روحانی را در شهر تولد دعوت به جلسه کرد. او این جلسه را در ششم ماه مه 589م با حضور پنج نفر از اسقف‌های رومی و 62 کشیش عالی‌رتبه اسپانیولی برگزار کرد.

دکارد در 601م پس از 15 سال فرمانروایی بر اسپانیا درگذشت. تاریخ قرن هفتم این کشور با سلطنت پسر او لئوای دوم آغاز گردید. در این هنگام مدعی دیگری برای تاج و تخت وجود نداشت و حقوق پادشاهی در خانواده آتاناژیلد باقی ماند؛ ولی این پادشاه بیش از دو سال سلطنت نکرد و دچار سرنوشت شومی شد چراکه یکی از نجبای ویزیگوت‌ها به نام ویتریک علم طغیان برداشت و عاقبت در سال 602م فرمان قتل او را صادر کرد. چون ویتریک از پیروان متعصب مسلک آرین بود و در مبارزات اوائل سلطنت دکارد با پیروان کاتولیک شرکت کرده بود، اختلاف این دو دسته باز رونق گرفت و ناامنی و اغتشاش در سراسر کشور به وجود آمد.

مرگ ویتریک را در سال 609م ذکر کرده‌اند. این پادشاه در مجلس جشنی به قتل رسید و جسد خونینش را دشمنان مسلکی او در کوچه‌های شهر تولد گرداندند. بدین وسیله کاتولیک‌ها ضربت سختی بر پیکر حریفان آرین خود وارد کردند. در خلال این هرج‌ومرج‌ها، یکی از نجبای ویزیگوت‌ها به نام گندمار که از سایرین مقتدرتر و بانفوتر بود، سلطنت را اشغال کرد. این پادشاه در سال 610م مجمع عمومی روحانیون کاتولیک را بار دیگر در شهر تولد تشکیل داد. وی نیز عمری کوتاه شد و در سال بعد درگذشت.

پس از مرگ گندمار، با رأی‌گیری از نجبای دربار، یکی از آنان به نام سیزبوت برای احراز مقام سلطنت انتخاب شد. دورۀ فرمانروایی این سلطان بسیار درخشان بود، چراکه آخرین قطعات شبه‌جزیره ایبری را که جزء دولت مرکزی نبود، مطیع ساخت و یونانی‌ها را در دو مرحله شکست داده و به منتهی‌الیه شبه‌جزیره راند. در این دوره، به لحاظ مذهبی جنبش عظیمی برای معدوم ساختن یهودی‌ها به راه افتاد. اما اینکه چرا این جنبش ایجاد شد را برخی مورخان این طور تفسیر کرده‌اند که امپراتور شرق در پایان جنگ‌های فیمابین قوای او و سیزبوت به این شرط حاضر به عقب‌نشینی و واگذرای قسمت عمده سواحل شبه‌جزیره ایبری به دولت اسپانیا شد که پادشاه ویزیگوت‌ها در مقابل اقدامات شدیدی را انجام دهد و بعضی دیگر معتقدند این جنبش در اثر فشار جامعۀ کاتولیک که تعصب آن‌ها در این موقع به نهایت خود رسیده بود، به راه افتاد. به هر حال، برای نخستین بار در تاریخ اسپانیا قوانین و مقرراتی علیه یهودیان وضع شد و به موجب این قوانین به آنان یک سال مهلت داده شد که یا به دین مسیح گرویده یا اینکه از شبه‌جزیرۀ ایبری خارج شوند.

پس از سیزبوت، فرزند او، دکارد دوم، جانشین وی شد ولی دو ماه بیشتر پادشاهی نکرد و درگذشت. بار دیگر برای تعیین سلطنت رأی‌گیری شد و در نهایت یکی از افسران زیر فرمان سیزبوت به نام سونتیلا برگزیده شد. دورۀ سلطنت او از 621م تا 631م یعنی ده سال دوام داشت. در این مدت، سونتیلا نه‌ تنها به خاموش کردن اغتشاشات در شهرهای شمالی پرداخت بلکه برای وحدت تام و تمام اسپانیا کوشش فراوانی کرد و آخرین پایگاه‌های امپراتوری شرق را که هنوز در منتهی‌الیه شبه‌جزیره ایبری وجود داشت از دست آنان گرفت. بدین ترتیب هیچ قطعه خاکی وجود نداشت که از دولت مرکزی تبعیت نکند و به همین دلیل سونتیلا را اولین پادشاه اسپانیا می‌دانند.

این موفقیت، سونتیلا را به این فکر انداخت تا سلطنت را در خانواده خود موروثی کند؛ اما این اقدامات نتیجه نبخشید و اعیان و اشراف زیر بار این نظریات نرفتند به‌طوری‌که به مخالفت برخاسته و از بین خود شخصی را به نام سیزموند برگزیدند. سیزموند توانست سونتیلا را مغلوب و متواری کند و خود بر تخت نشیند. با این حال، دورۀ پادشاهی سیزموند و همچنین جانشین او چندان طول نکشید و پس از خلع تولگا در سال 642م به یکی از شاهزادگان جنگجو به نام شیندا سوینت رسید. با جلوس این پادشاه، دورۀ آرامش و التیام خرابی‌هایی که در اثر اختلافات و تشنجات ایجاد شده بود، از بین رفت و نظم و انضباط بی‌سابقه‌ای برقرار گردید.

شیندا سوینت در 653م درگذشت و سلطنت به پسرش، رسوینت، رسید. این سلطان در 672م درگذشت و پس از مراجعه به آرای عمومی، وامبا برای جانشینی او انتخاب گردید. در دورۀ پادشاهی او، شورش‌های پی‌درپی محلی به وقوع پیوست و برای اولین بار در تاریخ اسپانیا نبرد دریایی بین کشتی‌های جنگی وامبا و کشتی‌های اعراب روی داد که منجر به شکست اعراب شد و این نخستین برخورد بین قوای اسپانیا و اعراب به شمار می‌رود. با مرگ وامبا دورۀ انحطاط و انقراض سلسلۀ سلاطین ویزیگوت‌ها در اسپانیا آغاز شد.

پس از وامبا، در 687م اژیکا به سلطنت رسید. در دورۀ سلطنت او، احساسات ضدیهودی مجدداً غلبه یافت. با مرگ اژیکا و به قدرت رسیدن آشیلا، وی با مدعی دیگری به نام ردریگ روبه‌رو شد و پس از یک دوره کشمکش بالاخره ردریگ که آخرین پادشاه ویزیگوت‌ها بود، روی کار آمد. به این ترتیب، دورۀ تسلط اعراب بر اسپانیا آغاز شد[۱].

نیز نگاه کنید به

تاریخ اسپانیا؛ تاریخ دوره باستان اسپانیا؛ جامعه اسپانیا در عصر ویزیگوت ها

کتابشناسی

  1. فاخری، مهدی(1392). جامعه و فرهنگ اسپانیا. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)