انقلاب فرانسه: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «انقلاب فرانسه كه در سال 1789 به ثمر رسيد، نتيجه ي تحولات و مبارزات دير پابي بود كه از مدتها پيش فرانسه را فرا گرفته بود. اين انقلاب كه به لحاظ ويژگي هاي بسيار، انقلابي متمايز محسوب مي شود، پيامدهاي ژرف و گسترده اي در اروپا و جهان داشته است. در سال 1...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
انقلاب فرانسه كه در سال 1789 به ثمر رسيد، نتيجه ي تحولات و مبارزات دير پابي بود كه از مدتها پيش فرانسه را فرا گرفته بود. اين انقلاب كه به لحاظ ويژگي هاي بسيار، انقلابي متمايز محسوب مي شود، پيامدهاي ژرف و گسترده اي در اروپا و جهان داشته است. در سال 1789، فرانسه با پيش از 24 ميليون نفر، پرجمعيت ترين كشور اروپايي محسوب مي شد و پاريس، مركز نهضت و كانون روشنگري بود.[33]
انقلاب فرانسه که در سال 1789 به ثمر رسید، نتیجه ی تحولات و مبارزات دیر پابی بود که از مدتها پیش فرانسه را فرا گرفته بود. این انقلاب که به لحاظ ویژگی‌های بسیار، انقلابی متمایز محسوب ‌می‌شود، پیامدهای ژرف و گسترده ای در اروپا و جهان داشته است. در سال 1789، [[فرانسه]] با پیش از 24 میلیون نفر، پرجمعیت ترین کشور اروپایی محسوب ‌می‌شد و [[پاریس]]، مرکز نهضت و کانون روشنگری بود<ref>پالمر، رابرت روزول (1393). تاریخ جهان نو. ترجمه: ابوالقاسم طاهری. تهران: [https://amirkabirpub.ir/ انتشارات امیر کبیر]، جلد اول، ص430.</ref>.[[پرونده:Mirabeau.png|بندانگشتی|200x200پیکسل|میرابو. برگرفته از سایت crozieronstuff، قابل بازیابی از<nowiki/>https://crozieronstuff.com/mirabeau]]در [[فرانسه]] آن زمان، سه طبقه متمایز روحانیون، اشراف (این دو گروه از مزایای فراوانی برخوردار بودند)‌ و عامه مردم جامعه وجود داشت. قوی‌ترین جبهه نیز طبقه بورژوازی در حال رشد بود. آنچه که انقلاب را تسریع کرد، بحران [[مالی]] بود که حداقل از سال 1787 [[فرانسه]] را در برگرفته بود. این بحران ناشی از قروض عمومی، حمایت [[فرانسه]] از [[آمریکا]] در جنگ استقلال، مخارج هنگفت دربار با شکوه ورسای و مخارج نگهداری ارتش ونیروی دریایی بود. آن گاه که تمام طرح‌های دولت و لویی شانزدهم، امپراتور وقت [[فرانسه]] برای رهایی از این بحران بی‌نتیجه ماند، به استدلال و اصرار مقامات حکومتی، امپراتور فرمان تشکیل "مجلس طبقاتی یا اتاژنرو" (États généraux) را برای نخستین بار پس از 1615 صادر کرد. مجلس طبقاتی متشکل از سه طبقه روحانیون، اشراف و توده مردم بود. در این مجلس رای‌گیری بر اساس طبقات انجام ‌می‌گرفت. بنابراین، اکثریت واقعی (طبقه سوم) که دیگر حاضر نبودند مانند گذشته از اشراف و روحانیون جدا باشند و در مجلس جداگانه‌ای رای دهند، درخواست کردند که مجلسی واحد مرکب از نمایندگان سه طبقه تشکیل شود و در آن مجلس، رای نمایندگان با هم برابر باشد. از آنجا که تعداد نمایندگان طبقه سوم به تنهایی با تعداد نمایندگان دو طبقه دیگر برابر بود، نمایندگان اشراف و روحانیون با این درخواست به شدت مخالفت کردند. لویی شانزدهم امر به پراکندگی نمایندگان داد. اما "میرابو" (Mirabeau) خطیب فرانسوی اعلام کرد: "ما به اراده ملت جمع شده ایم و جز با سرنیزه متفرق نخواهیم شد." دولت اوضاع را برای سرکوب نمایندگان عوام مناسب نمی‌دید. از همین رو، با آنان مخالفت نمی‌کرد. اگرچه بسیاری از نمایندگان اشراف و روحانیون از اتحاد با نمایندگان طبقه سوم سرباز زدند، اما نمایندگان عوام با این ادعا که نماینده اکثریت ملت هستند، هیئت خود را "مجلس ملی" نامیدند، مجلس طبقاتی را منحل ساختند و اعلام کردند که هیچ فرانسوی جز به تصویب مجلس ملی نباید به دولت مالیات دهد. در این هنگام، امپراتور به خشم آمد و دستور داد که تا لار اجتماع "مجلس ملی" را ببندند. اما اعضای مجلس ملی در زمین‌های محوطه کاخ ورسای گرد آمدند و سوگند خوردند که تا قانون اساسی کشور را تدوین نکنند، متفرق نخواهند شد. به این ترتیب، مجلس موسسان نیز پدید آمد و "مجلس ملی" بلافاصله شروع به نوشتن قانون اساسی کرد و توانست در ظرف دو سال، [[قانون اساسی فرانسه]] را تدوین کند. قانون مزبور که به قانون 1971 معروف است، حکومت [[فرانسه]] را مشروطه اعلام کرد. طبق این قانون قوای سه گانه مقننه، مجریه و قضاییه از هم منفک شدند و شاه تنها این حق را یافت که بتواند اجرای قوانین را برای مدتی به تعویق اندازد.[[پرونده:Emmanuel-Joseph Sieyès ou l'abbé Sieyès.jpg|پیوند=https://wikimelal.ir/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Emmanuel-Joseph%20Siey%C3%A8s%20ou%20l'abb%C3%A9%20Siey%C3%A8s.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|آبه سیه س. برگرفته از سایت alpha history، قابل بازیابی از<nowiki/>https://alphahistory.com/frenchrevolution/emmanuel-sieyes/]]نکته جالب توجه دیگر در این مورد، وجود مقدمه ای در قانون اساسی 1971، معروف به اعلامیه حقوق بشر است. این مقدمه بر آزادی نوع بشر، مساوات افراد با یکدیگر و حکومت ملی به عنوان حق یک ملت تاکید ‌می‌کرد. نویسنده اصلی این اعلامیه، "آبه سیه س" (Emmanuel-Joseph Sieyès ou l'abbé Sieyès) یکی از روحانیون دون پایه طبقه سوم است. اعلامیه حقوق بشردراصل، تحت تاثیر "اعلامیه استقلال امریکا " نگاشته شده است. بنابر این، نمایندگان طبقه سوم دو انقلاب بزرگ ایجاد کردند:


در فرانسه آن زمان، سه طبقه متمايز روحانيون ، اشراف (اين دو گروه از مزاياي فراواني برخوردار بودند)  و عامه مردم جامعه وجود داشت. قوي ترين جبهه نيز طبقه بورژوازي در حال رشد بود. آنچه كه انقلاب را تسريع كرد، بحران مالي بود كه حد اقل از سال 1787 فرانسه را در برگرفته بود. اين بحران ناشي از قروض عمومي، حمايت فرانسه از آمريكا در جنگ استقلال، مخارج هنگفت دربار با شكوه ورساي و مخارج نگهداري ارتش ونيروي دريايي بود. آن گاه كه تمام طرح هاي دولت و لويي شانزدهم، امپراتور وقت فرانسه براي رهايي از اين بحران بي نتيجه ماند، به استدلال و اصرار مقامات حكومتي، امپراتور فرمان تشكيل "مجلس طبقاتي يا اتاژنرو" [34]را براي نخستين بار پس از 1615 صادر كرد. مجلس طبقاتي متشكل از سه طبقه روحانيون، اشراف و توده مردم بود. در اين مجلس راي گيري بر اساس طبقات انجام مي گرفت. بنابر اين، اكثريت واقعي (طبقه سوم) كه ديگر حاضر نبودند مانند گذشته از اشراف و روحانيون جدا باشند و در مجلس جداگانه اي راي دهند، درخواست كردند كه مجلسي واحد مركب از نمايندگان سه طبقه تشكيل شود و در آن مجلس، راي نمايندگان با هم برابر باشد. از آنجا كه تعداد نمايندگان طبقه سوم به تنهايي با تعداد نمايندگان دو طبقه ديگر برابر بود، نمايندگان اشراف و روحانيون با اين درخواست به شدت مخالفت كردند. لويي شانزدهم امر به پراكندگي نمايندگان داد. اما "ميرابو"[35] خطيب فرانسوي اعلام كرد : "ما به اراده ملت جمع شده ايم وجز با سرنيزه متفرق نخواهيم شد." دولت اوضاع را براي سركوب نمايندگان عوام مناسب نمي ديد. از همين رو، با آنان مخالفت نمي كرد. اگر چه بسياري از نمايندگان اشراف و روحانيون از اتحاد با نمايندگان طبقه سوم سرباز زدند، اما نمايندگان عوام با اين ادعا كه نماينده اكثريت ملت هستند، هيئت خودرا "مجلس ملي" ناميدند، مجلس طبقاتي را منحل ساختند و اعلام كردند كه هيچ فرانسوي جز به تصويب مجلس ملي نبايد به دولت ماليات دهد. در اين هنگام، امپراتور به خشم آمد و دستور داد كه تا لار اجتماع "مجلس ملي" را ببندند. اما اعضاي مجلس ملي در زمين هاي محوطه كاخ ورساي گرد آمدند و سوگند خوردند كه تا قانون اساسي كشور را تدوين نكنند، متفرق نخواهند شد. به اين ترتيب، مجلس موسسان نيز پديد آمد و "مجلس ملي" بلافاصله شروع به نوشتن قانون اساسي كرد و توانست در ظرف دو سال، قانون اساسي فرانسه را تدوين كند. قانون مزبور كه به قانون 1971 معروف است، حكومت فرانسه را مشروطه اعلام كرد. طبق اين قانون قواي سه گانه مقننه، مجريه و قضاييه از هم منفك شدند و شاه تنها اين حق را يافت كه بتواند اجراي قوانين را براي مدتي به تعويق اندازد.
1- انقلاب سیاسی، که بر اثر آن سلطنت استبدادی از بین رفت و نمایندگان ملت درکار حکومت دخالت کردند.


نكته جا لب توجه ديگر در اين مورد، وجود مقدمه اي در قانون اساسي 1971 ، معروف به اعلاميه حقوق بشر است. اين مقدمه بر آزادي نوع بشر، مساوات افراد با يكديگر و حكومت ملي به عنوان حق يك ملت تاكيد مي كرد. نويسنده اصلي اين اعلاميه ، "آبه سيه س"[36] يكي از روحانيون دون پايه طبقه سوم است . اعلاميه حقوق بشردراصل ، تحت تاثير "اعلاميه استقلال امريكا " نگاشته شده است. بنابر اين ، نمايندگان طبقه سوم دو انقلاب بزرگ ايجاد كردند :
2- انقلاب اجتماعی، که در نتیجه آن همه ی مردم در برابر قانون مساوی شدند و امتیازات ویژه طبقات ممتاز ملغی گردید.


1- انقلاب سياسي ، كه بر اثر آن سلطنت استبدادي از بين رفت و نمايندگان ملت دركار حكومت دخالت كردند.
بدیهی است که این دو انقلاب به آسانی انجام نگرفت و زد و خوردهای شدیدی بین طبقات ممتاز و طبقه ی سوم روی داد. در چهارم ژوئیه 1789، گروهی از مردم پاریس به "باستیل" هجوم بردند تا به سلاح دست یابند. در واقع، زندان و دژ نظا‌می‌باستیل، نماد و سمبل استبداد سلطنتی و سرکوب سیاسی امپراتوری [[فرانسه]] بود. حمله به باستیل به عنوان نخستین حرکت جمعی توده‌ها در انقلاب فرانسه، منشا و سرآغاز نا آرامی‌های کارگری اوج یابنده در اغلب شهرهای فرانسه بود. از سوی دیگر، دهقانان نیز بسیاری از املاک و کاخ‌های اشراف را غارت کردند.


2- انقلاب اجتماعي، كه در نتيجه آن همه ي مردم در برابر قانون مساوي شدند و امتيازات ويژه طبقات ممتاز ملغي گرديد.
"مجلس ملی" که متشکل از نمایندگان طبقه سوم (بورژوازی بزرگ و خرده بورژوازی) و نمایندگان طبقات ممتاز بود، در یک جلسه قانونگذاری، تمام بقایای نظام فئودالی را لغو کرد. نمایندگان اشراف و روحانیون عضو مجلس ملی نیز از امتیازات اقتصادی خود چشم پوشیدند. در این هنگام، گروه‌هایی از شهروندان افراطی که به صورت باشگاه‌های سیاسی سازمان یافته بودند، به ویژه در [[پاریس]]، اعضای بسیاری جلب کردند و نفوذ زیادی یافتند. بزرگترین و مهمترین باشگاه سیاسی، باشگاه دوستان قانون اساسی بود که آن را به اختصار "ژاکوبن" (Jacobin) ‌می‌نامیدند. زیرا محل باشگاه دیرکهنسال فرقه ژاکوبن در پاریس بود. مترقی ترین و پیشروترین اعضای "مجلس ملی" همگی عضو باشگاه ژاکوبن بودند.


بديهي است كه اين دو انقلاب به آساني انجام نگرفت و زد و خوردهاي شديدي بين طبقات ممتاز و طبقه ي سوم روي داد. در چهارم ژوئيه 1789 ، گروهي از مردم پاريس به "باستيل" هجوم بردند تا به سلاح دست يابند. در واقع ، زندان و دژ نظامي باستيل، نماد و سمبل استبداد سلطنتي و سركوب سياسي امپراتوري فرانسه بود. حمله به باستيل به عنوان نخستين حركت جمعي توده ها در انقلاب فرانسه، منشا و سرآغاز نا آرامي هاي كارگري اوج يابنده در اغلب شهرهاي فرانسه بود. از سوي ديگر، دهقانان نيز بسياري از املاك و كاخ هاي اشراف را غارت كردند.
قحط و فقر در [[فرانسه]] بیداد ‌می‌کرد، رکود اقتصادی طبقات پایین را از پا انداخته بود. شایعاتی بر سر زبان‌ها بود مبنی بر اینکه شاه ‌می‌خواهد سربازانش را برای حمله به مجلس و متفرق کردن نماینگان بسیج کند. جماعت خشمگینی از پاریسی‌ها به سوی کاخ ورسای راهپیمایی کردند، شاه و ملکه که جانشان را در خطر دیده بودند، به قصر توئیلری در [[پاریس]] گریختند و عملاً در آنجا زندانی شدند. از سوی دیگر، گروهی از طبقات ممتاز ویا درباریان به کشورهای خارجی سفر کردند و دولت‌های بیگانه را به جنگ [[فرانسه]] برانگیختند. لویی شانزدهم نیز مخفیانه از حکومت‌های خارجی کمک ‌می‌خواست. دیگر امپراتوری‌های اروپا از جمله اتریش و پروس نیز از انقلاب فرانسه سخت در هراس بودند و ‌می‌کوشیدند از گسترش انقلاب به کشورهای خود جلوگیری کنند. در این زمان، پادشاه اتریش اعلام کرد که آماده است به سایر دول اروپایی بپیوندد تا رژیم سابق را به فرانسه بازگردانند. اتریش با پروس متحد شد. سپاه آنان به فرانسه هجوم آورد و به سمت پاریس پیشروی کرد. مجلس فرانسه نیز به اتریش اعلام جنگ داد.[[پرونده:دانتون.jpg|پیوند=https://wikimelal.ir/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%86.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|دانتون. برگرفته از سایت mediastorehouse، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.mediastorehouse.com/granger-art-on-demand/portraits/georges-jacques-danton-1759-1794-12347035.html]]سپاه بی نظم و آشفته [[فرانسه]] شکست خورد. شکست‌های پی در پی و شایعاتی مبنی بر خیانت لویی شانزدهم با ارسال نقشه‌های جنگ برای سرداران اتریشی، توده‌های خشمگین پاریس را به حرکت وادا شت. توده که ن‌می‌توانست ننگ شکست را تحمل کند، مجلس را به عزل لویی شانزدهم مجبور ساخت. قیام توده‌ها منجر به سقوط کمون پاریس گردید. "دانتون" (Georges Jacques Danton) از جمله اعضای برجسته کمون جدید، از حمایت گسترده مرد‌می‌ برخوردار بود. پس از عزل لویی شانزدهم و زندانی کردن خانواده سلطنتی، برای تعیین طرز حکومت وانتخابات عمو‌می‌برای تشکیل مجلس ملی قانونگذاری ریخته شد. مجلس تازه "کنوانسیون" (convention) نام گرفت. این مجلس، نخست حکومت جمهوری را در [[فرانسه]] اعلام و سپس لویی شانزدهم را محاکمه و اعدام کرد. بازداشت‌های جمعی حامیان واقعی و فرضی سلطنت آغاز شد. توده ضد سلطنت به زندان‌های سراسر [[فرانسه]] هجوم برده و صدها تن از حامیان سلطنت را به قتل رساندند. کنوانسیون مجبور شد با نیروهای بیگانه بجنگد و شورش‌های پیایی داخلی را خاموش سازد. کنوانسیون برای اینکه بتواند همه نیروهای خود را متوجه خارج کند، ابتدا به زندانی کردن و کشتن مسببین فتنه‌های داخلی روی آورد. این خونریزی‌ها ده ماه ادامه یافت.


"مجلس ملي" كه متشكل از نمايندگان طبقه سوم ( بورژوازي بزرگ و خرده بورژوازي) و نمايندگان طبقات ممتاز بود، در يك جلسه قانونگذاري، تمام بقاياي نظام فئودالي را لغو كرد. نمايندگان اشراف و روحانيون عضو مجلس ملي نيز از امتيازات اقتصادي خود چشم پوشيدند. در اين هنگام، گروه هايي از شهروندان افراطي كه به صورت باشگاه هاي سياسي سازمان يافته بودند، به ويژه در پاريس، اعضاي بسياري جلب كردند و نفوذ زيادي يافتند. بزرگترين و مهمترين باشگاه سياسي، باشگاه دوستان قانون اساسي بود كه آن را به اختصار "ژاكوبن"[37]  مي ناميدند. زيرا محل باشگاه ديركهنسال فرقه ژاكوبن در پاريس بود. مترقي ترين و پيشروترين اعضاي "مجلس ملي" همگي عضو باشگاه ژاكوبن بودند.
با وجود همه شورش‌های داخلی، کنوانسیون توانست به کمک وطن‌پرستان فرانسوی، پس از دو سال جنگ، بر همه دشمنان خارجی پیروز شود و حتی در شرق سرزمین‌های تازه‌ای را ضمیمه خاک خود کند. اما سرنوشت، طور دیگری بود. اعلام پادشاه، اعلامیه کنوانسیون مبنی بر حمایت از همه کسانی که علیه‌ استبداد قیام ‌می‌کنند و مانورهای نظا‌می‌– تجاری [[فرانسه]] در بلژیک هراسی بزرگ در دل امپراتوران اروپا افکند و به تشکیل اتحاد ضدفرانسوی قدرت‌های اروپایی انجامید – بریتانیای کبیر، [[اسپانیا]] و هلند از جمله کشورهایی بودند که به اعلام جنگ اتریش و پروس علیه [[فرانسه]] انقلابی پیوستند.
[[پرونده:روبسپیر.jpg|پیوند=link=https://wikimelal.ir/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Robespierre.webp|بندانگشتی|288x288پیکسل|روبسپیر. برگرفته از سایت geneastar، قابل بازیابی از<nowiki/>https://www.geneastar.org/celebrite/robespierre/maximilien-de-robespierre]]
در داخل کشور نیز، "ژیروندیستها" (Girondiste) یا میانه‌روها در کنوانسیون قدرت را از دست دادند و به جای آنها، ژاکوپن‌های تندرو قدرت را به دست گرفتند. پس از روی کارآمدن ژاکوپن‌ها، کنوانسیون کمیته دوم یا "امنیت ملی" یا "نجات ملی" را تشکیل داد. "روبسپیر" (Robespierre)، "سن ژوست" (Saint-Just) و "کارنو" (Carnot) برجسته ترین رهبران کمیته امنیت ملی بودند. "دوره ی وحشت" آغاز شده بود. یک دیکتاتوری جمعی به مبارزه با بحران‌های اقتصادی، اجتماعی‌ و سیاسی که توام با جنگ و ضد انقلاب است، برخاسته بود. کمیته با پشتیبانی طبقات فرودست پاریسی، اقتصاد ملی را اداره ‌می‌کرد. ضدانقلاب‌ها زندانی و اعدام ‌می‌شدند و سپاهیان جدیدی برای شرکت در جنگ‌های [[فرانسه]] تدارک دیده ‌می‌شد. هزاران ضدانقلاب واقعی یا فرضی از جمله ملکه، به گیوتین سپرده شدند. کارنو، نظم و نظا‌می‌ تازه به سپاهیان جمهوری داد و سربازگیری عمو‌می‌را آغاز کرد. "ژاک ابر" (Jacques-René Hébert) و دیگر انقلابی‌های افراطی که در صدد بودند قیا‌می‌ توده‌ای راه اندازند، دستگیر و اعدام شدند. دانتون و دیگرانی که با اقدامات افراطی و شدت عمل کمیته ی امنیت ملی مخالف بودند،‌ نیز دستگیر و اعدام شدند.. اما از این پس قدرت کمیته ملی کاستی ‌می‌یافت. اعضای کنوانسیون ملی که بسیار مقتدرتر از اعضای کمیته امنیت ملی شده‌بودند، روبسپیر را در نهم ترمیدور<sup>[i]‌</sup> دستگیر ‌می‌کنند. چند روز بعد روبسپیر زیر تیغه گیوتین بود، جایی که خود بسیاری را به آن سپرده بود. به این ترتیب "دوره ی وحشت" پایان گرفت.


قحط و فقر در فرانسه بيداد مي كرد، ركود اقتصادي طبقات پايين را از پا انداخته بود. شايعاتي بر سر زبانها بود مبني بر اينكه شاه مي خواهد سربازانش را براي حمله به مجلس و متفرق كردن نماينگان بسيج كند. جماعت خشمگيني از پاريسي ها به سوي كاخ ورساي راهپيمايي كردند، شاه و ملكه كه جانشان را در خطر ديده بودند، به قصرتوئيلري در پاريس گريختند وعملاً در آنجا زنداني شدند. از سوي ديگر ، گروهي از طبقات ممتاز ويا درباريان به كشورهاي خارجي سفر كردند و دولت هاي بيگانه را به جنگ فرانسه برانگيختند. لويي شانزدهم نيز مخفيانه از حكومت هاي خارجي كمك مي خواست.ديگر امپراتوريهاي اروپا از جمله اتريش و پروس نيز از انقلاب فرانسه سخت در هراس بودند و مي كوشيدند از گسترش انقلاب به كشورهاي خود جلوگيري كنند. در اين زمان، پادشاه اتريش اعلام كرد كه آماده است به ساير دول اروپايي بپيوندد تا رژيم سابق را به فرانسه بازگردانند. اتريش با پروس متحد شد. سپاه آنان به فرانسه هجوم آورد و به سمت پاريس پيشروي كرد. مجلس فرانسه نيز به اتريش اعلام جنگ داد.
آنهایی که این بار به قدرت رسیدند بورژواهای قدیمی‌ و تازه به دوران رسیده‌ای بودند که از طریق احتکار و به دلیل تورم، ثروتی اندوخته بودند. این دوره "ارتجاع ترمیدوری" نامیده ‌می‌شود. مرد‌می‌ که از این همه اغتشاش، شورش‌های داخلی، جنگ‌های خارجی و شکست‌های متعدد به ستوه آمده‌بودند. آرزوی حکومت نیرومندی را داشتند که بتواند در داخل کشور امنیت و آسایش را برقرار سازد و در برابر بیگانگان نیز از کشور محافظت کند. این اندیشه و آرزو با ظهور ناپلئون بناپارت، که در ایتالیا و اتریش فتوحات درخشانی کرده بود، جامه تحقق پوشید. به این ترتیب تنها چند سال از انقلاب، نظام (جمهوری اول) ساقط شد و مجدداً رژیم سلطنتی احیا گردید<ref>نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ [[فرانسه]]. تهران: [https://alhoda.ir/ موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی].</ref>.


سپاه بي نظم و آشفته فرانسه شكست خورد. شكست هاي پي در پي و شايعاتي مبني بر خيانت لويي شانزدهم با ارسال نقشه هاي جنگ براي سرداران اتريشي، توده هاي خشمگين پاريس را به حركت وادا شت. توده كه نمي توانست ننگ شكست را تحمل كند، مجلس را به عزل لويي شانزدهم مجبور ساخت. قيام توده ها منجر به سقوط كمون پاريس گرديد. "دانتون"[38] از جمله اعضاي برجسته كمون جديد، از حمايت گسترده مردمي برخوردار بود. پس از عزل لويي شانزدهم و زنداني كردن خانواده سلطنتي، براي تعيين طرز حكومت وانتخابات عمومي براي تشكيل مجلس ملي قانونگذاري ريخته شد. مجلس تازه "كنوانسيون"[39]  نام گرفت. اين مجلس، نخست حكومت جمهوري را در فرانسه اعلام و سپس لويي شانزدهم را محاكمه و اعدام كرد. بازداشتهاي جمعي حاميان واقعي و فرضي سلطنت آغاز شد. توده ضد سلطنت به زندان هاي سراسر فرانسه هجوم برده و صدها تن از حاميان سلطنت را به قتل رساندند. كنوانسيون مجبور شد بانيروهاي بيگانه بجنگد و شورش هاي پيايي داخلي را خاموش سازد. كنوانسيون براي اينكه بتواند همه نيروهاي خود را متوجه خارج كند، ابتدا به زنداني كردن و كشتن مسببين فتنه هاي داخلي روي آورد. اين خونريزي ها ده ماه ادامه يافت.
== نیز نگاه کنید به ==
[[تاریخ فرانسه]]


با وجود همه شورشهاي داخلي ، كنوانسيون توانست به كمك وطن پرستان فرانسوي، پس از دو سال جنگ، بر همه دشمنان خارجي پيروز شود و حتي در شرق سرزمين هاي تازه اي را ضميمه خاك خود كند. اما سرنوشت، طور ديگري بود. اعلام پادشاه، اعلامية كنوانسيون مبني بر حمايت از همه كساني كه عليه  استبداد قيام مي كنند و مانورهاي نظامي – تجاري فرانسه در بلژيك هراسي بزرگ در دل امپراتوران اروپا افكند و به تشكيل ا تحاد ضد فرانسوي قدرت هاي اروپايي انجاميد – بريتانياي كبير، اسپانيا و هلند از جمله كشورهايي بودند كه به اعلام جنگ اتريش وپروس عليه فرانسه انقلابي پيوستند.
== پاورقی ==
[i] یکی از ماه‌های تقویم انقلابی فرانسه


در داخل كشور نيز ، "ژيرونديستها"[40] يا ميانه روها در كنوانسيون قدرت را از دست دادند و به جاي آنها، ژاكوپن هاي تندرو قدرت را به دست گرفتند. پس از روي كارآمدن ژاكوپن ها، كنوانسيون كميته دوم يا "امنيت ملي" يا "نجات ملي" را تشكيل داد. "روبسپير"[41] ، "سن ژوست"[42] و "كارنو"[43] برجسته ترين رهبران كميته امنيت ملي بودند. "دوره ي وحشت" آغاز شده بود. يك ديكتاتوري جمعي به مبارزه با بحران هاي اقتصادي، اجتماعي  و سياسي كه توام با جنگ و ضد انقلاب است، برخاسته بود. كميته با پشتيباني طبقات فرودست پاريسي، اقتصاد ملي را اداره مي كرد. ضد انقلاب ها زنداني واعدام مي شدند و سپاهيان جديدي براي شركت در جنگ هاي فرانسه تدارك ديده مي شد. هزاران ضد انقلاب واقعي يا فرضي از جمله ملكه، به گيوتين سپرده شدند. كارنو، نظم و نظامي تازه به سپاهيان جمهوري داد و سربازگيري عمومي را آغاز كرد. "ژاك ابر"[44] وديگر انقلابي هاي افراطي كه در صدد بودند قيامي توده اي راه اندازند، دستگير واعدام شدند. دانتون و ديگراني كه با اقدامات افراطي و شدت عمل كميته ي امنيت ملي مخالف بودند،  نيز دستگير و اعدام شدند.. اما از اين پس قدرت كميتة ملي كاستي مي يافت. اعضاي كنوانسيون ملي كه بسيار مقتدرتر از اعضاي كميته امنيت ملي شده بودند، روبسپير را در نهم ترميدور[45]  دستگير مي كنند. چند روز بعد روبسپير زير تيغه گيوتين بود، جايي كه خود بسياري را به آن سپرده بود. به اين ترتيب "دوره ي وحشت" پايان گرفت.
== کتابشناسی ==
 
آنهايي كه اين بار به قدرت رسيدند بورژواهاي قديمي و تازه به دوران رسيده ا ي بودندكه از طريق احتكار و به دليل تورم، ثروتي اندوخته بودند. اين دوره "ارتجاع ترميدوري" ناميده مي شود. مردمي كه از اين همه اغتشاش، شورش هاي داخلي، جنگ هاي خارجي و شكست هاي متعدد به ستوه آمده بودند. آرزوي حكومت نيرومندي را داشتند كه بتواند در داخل كشور امنيت و آسايش را برقرار سازد و در برابر بيگانگان نيز از كشور محافظت كند. اين انديشه وآرزو با ظهور ناپلئون بناپارت، كه در ايتاليا واتريش فتوحات درخشاني كرده بود، جامه تحقق پوشيد. به اين ترتيب تنها چند سال از انقلاب ، نظام ( جمهوري اول ) ساقط شد و مجدداً رژيم سلطنتي احيا گرديد.

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۶:۱۶

انقلاب فرانسه که در سال 1789 به ثمر رسید، نتیجه ی تحولات و مبارزات دیر پابی بود که از مدتها پیش فرانسه را فرا گرفته بود. این انقلاب که به لحاظ ویژگی‌های بسیار، انقلابی متمایز محسوب ‌می‌شود، پیامدهای ژرف و گسترده ای در اروپا و جهان داشته است. در سال 1789، فرانسه با پیش از 24 میلیون نفر، پرجمعیت ترین کشور اروپایی محسوب ‌می‌شد و پاریس، مرکز نهضت و کانون روشنگری بود[۱].

میرابو. برگرفته از سایت crozieronstuff، قابل بازیابی ازhttps://crozieronstuff.com/mirabeau

در فرانسه آن زمان، سه طبقه متمایز روحانیون، اشراف (این دو گروه از مزایای فراوانی برخوردار بودند)‌ و عامه مردم جامعه وجود داشت. قوی‌ترین جبهه نیز طبقه بورژوازی در حال رشد بود. آنچه که انقلاب را تسریع کرد، بحران مالی بود که حداقل از سال 1787 فرانسه را در برگرفته بود. این بحران ناشی از قروض عمومی، حمایت فرانسه از آمریکا در جنگ استقلال، مخارج هنگفت دربار با شکوه ورسای و مخارج نگهداری ارتش ونیروی دریایی بود. آن گاه که تمام طرح‌های دولت و لویی شانزدهم، امپراتور وقت فرانسه برای رهایی از این بحران بی‌نتیجه ماند، به استدلال و اصرار مقامات حکومتی، امپراتور فرمان تشکیل "مجلس طبقاتی یا اتاژنرو" (États généraux) را برای نخستین بار پس از 1615 صادر کرد. مجلس طبقاتی متشکل از سه طبقه روحانیون، اشراف و توده مردم بود. در این مجلس رای‌گیری بر اساس طبقات انجام ‌می‌گرفت. بنابراین، اکثریت واقعی (طبقه سوم) که دیگر حاضر نبودند مانند گذشته از اشراف و روحانیون جدا باشند و در مجلس جداگانه‌ای رای دهند، درخواست کردند که مجلسی واحد مرکب از نمایندگان سه طبقه تشکیل شود و در آن مجلس، رای نمایندگان با هم برابر باشد. از آنجا که تعداد نمایندگان طبقه سوم به تنهایی با تعداد نمایندگان دو طبقه دیگر برابر بود، نمایندگان اشراف و روحانیون با این درخواست به شدت مخالفت کردند. لویی شانزدهم امر به پراکندگی نمایندگان داد. اما "میرابو" (Mirabeau) خطیب فرانسوی اعلام کرد: "ما به اراده ملت جمع شده ایم و جز با سرنیزه متفرق نخواهیم شد." دولت اوضاع را برای سرکوب نمایندگان عوام مناسب نمی‌دید. از همین رو، با آنان مخالفت نمی‌کرد. اگرچه بسیاری از نمایندگان اشراف و روحانیون از اتحاد با نمایندگان طبقه سوم سرباز زدند، اما نمایندگان عوام با این ادعا که نماینده اکثریت ملت هستند، هیئت خود را "مجلس ملی" نامیدند، مجلس طبقاتی را منحل ساختند و اعلام کردند که هیچ فرانسوی جز به تصویب مجلس ملی نباید به دولت مالیات دهد. در این هنگام، امپراتور به خشم آمد و دستور داد که تا لار اجتماع "مجلس ملی" را ببندند. اما اعضای مجلس ملی در زمین‌های محوطه کاخ ورسای گرد آمدند و سوگند خوردند که تا قانون اساسی کشور را تدوین نکنند، متفرق نخواهند شد. به این ترتیب، مجلس موسسان نیز پدید آمد و "مجلس ملی" بلافاصله شروع به نوشتن قانون اساسی کرد و توانست در ظرف دو سال، قانون اساسی فرانسه را تدوین کند. قانون مزبور که به قانون 1971 معروف است، حکومت فرانسه را مشروطه اعلام کرد. طبق این قانون قوای سه گانه مقننه، مجریه و قضاییه از هم منفک شدند و شاه تنها این حق را یافت که بتواند اجرای قوانین را برای مدتی به تعویق اندازد.

آبه سیه س. برگرفته از سایت alpha history، قابل بازیابی ازhttps://alphahistory.com/frenchrevolution/emmanuel-sieyes/

نکته جالب توجه دیگر در این مورد، وجود مقدمه ای در قانون اساسی 1971، معروف به اعلامیه حقوق بشر است. این مقدمه بر آزادی نوع بشر، مساوات افراد با یکدیگر و حکومت ملی به عنوان حق یک ملت تاکید ‌می‌کرد. نویسنده اصلی این اعلامیه، "آبه سیه س" (Emmanuel-Joseph Sieyès ou l'abbé Sieyès) یکی از روحانیون دون پایه طبقه سوم است. اعلامیه حقوق بشردراصل، تحت تاثیر "اعلامیه استقلال امریکا " نگاشته شده است. بنابر این، نمایندگان طبقه سوم دو انقلاب بزرگ ایجاد کردند:

1- انقلاب سیاسی، که بر اثر آن سلطنت استبدادی از بین رفت و نمایندگان ملت درکار حکومت دخالت کردند.

2- انقلاب اجتماعی، که در نتیجه آن همه ی مردم در برابر قانون مساوی شدند و امتیازات ویژه طبقات ممتاز ملغی گردید.

بدیهی است که این دو انقلاب به آسانی انجام نگرفت و زد و خوردهای شدیدی بین طبقات ممتاز و طبقه ی سوم روی داد. در چهارم ژوئیه 1789، گروهی از مردم پاریس به "باستیل" هجوم بردند تا به سلاح دست یابند. در واقع، زندان و دژ نظا‌می‌باستیل، نماد و سمبل استبداد سلطنتی و سرکوب سیاسی امپراتوری فرانسه بود. حمله به باستیل به عنوان نخستین حرکت جمعی توده‌ها در انقلاب فرانسه، منشا و سرآغاز نا آرامی‌های کارگری اوج یابنده در اغلب شهرهای فرانسه بود. از سوی دیگر، دهقانان نیز بسیاری از املاک و کاخ‌های اشراف را غارت کردند.

"مجلس ملی" که متشکل از نمایندگان طبقه سوم (بورژوازی بزرگ و خرده بورژوازی) و نمایندگان طبقات ممتاز بود، در یک جلسه قانونگذاری، تمام بقایای نظام فئودالی را لغو کرد. نمایندگان اشراف و روحانیون عضو مجلس ملی نیز از امتیازات اقتصادی خود چشم پوشیدند. در این هنگام، گروه‌هایی از شهروندان افراطی که به صورت باشگاه‌های سیاسی سازمان یافته بودند، به ویژه در پاریس، اعضای بسیاری جلب کردند و نفوذ زیادی یافتند. بزرگترین و مهمترین باشگاه سیاسی، باشگاه دوستان قانون اساسی بود که آن را به اختصار "ژاکوبن" (Jacobin) ‌می‌نامیدند. زیرا محل باشگاه دیرکهنسال فرقه ژاکوبن در پاریس بود. مترقی ترین و پیشروترین اعضای "مجلس ملی" همگی عضو باشگاه ژاکوبن بودند.

قحط و فقر در فرانسه بیداد ‌می‌کرد، رکود اقتصادی طبقات پایین را از پا انداخته بود. شایعاتی بر سر زبان‌ها بود مبنی بر اینکه شاه ‌می‌خواهد سربازانش را برای حمله به مجلس و متفرق کردن نماینگان بسیج کند. جماعت خشمگینی از پاریسی‌ها به سوی کاخ ورسای راهپیمایی کردند، شاه و ملکه که جانشان را در خطر دیده بودند، به قصر توئیلری در پاریس گریختند و عملاً در آنجا زندانی شدند. از سوی دیگر، گروهی از طبقات ممتاز ویا درباریان به کشورهای خارجی سفر کردند و دولت‌های بیگانه را به جنگ فرانسه برانگیختند. لویی شانزدهم نیز مخفیانه از حکومت‌های خارجی کمک ‌می‌خواست. دیگر امپراتوری‌های اروپا از جمله اتریش و پروس نیز از انقلاب فرانسه سخت در هراس بودند و ‌می‌کوشیدند از گسترش انقلاب به کشورهای خود جلوگیری کنند. در این زمان، پادشاه اتریش اعلام کرد که آماده است به سایر دول اروپایی بپیوندد تا رژیم سابق را به فرانسه بازگردانند. اتریش با پروس متحد شد. سپاه آنان به فرانسه هجوم آورد و به سمت پاریس پیشروی کرد. مجلس فرانسه نیز به اتریش اعلام جنگ داد.

دانتون. برگرفته از سایت mediastorehouse، قابل بازیابی ازhttps://www.mediastorehouse.com/granger-art-on-demand/portraits/georges-jacques-danton-1759-1794-12347035.html

سپاه بی نظم و آشفته فرانسه شکست خورد. شکست‌های پی در پی و شایعاتی مبنی بر خیانت لویی شانزدهم با ارسال نقشه‌های جنگ برای سرداران اتریشی، توده‌های خشمگین پاریس را به حرکت وادا شت. توده که ن‌می‌توانست ننگ شکست را تحمل کند، مجلس را به عزل لویی شانزدهم مجبور ساخت. قیام توده‌ها منجر به سقوط کمون پاریس گردید. "دانتون" (Georges Jacques Danton) از جمله اعضای برجسته کمون جدید، از حمایت گسترده مرد‌می‌ برخوردار بود. پس از عزل لویی شانزدهم و زندانی کردن خانواده سلطنتی، برای تعیین طرز حکومت وانتخابات عمو‌می‌برای تشکیل مجلس ملی قانونگذاری ریخته شد. مجلس تازه "کنوانسیون" (convention) نام گرفت. این مجلس، نخست حکومت جمهوری را در فرانسه اعلام و سپس لویی شانزدهم را محاکمه و اعدام کرد. بازداشت‌های جمعی حامیان واقعی و فرضی سلطنت آغاز شد. توده ضد سلطنت به زندان‌های سراسر فرانسه هجوم برده و صدها تن از حامیان سلطنت را به قتل رساندند. کنوانسیون مجبور شد با نیروهای بیگانه بجنگد و شورش‌های پیایی داخلی را خاموش سازد. کنوانسیون برای اینکه بتواند همه نیروهای خود را متوجه خارج کند، ابتدا به زندانی کردن و کشتن مسببین فتنه‌های داخلی روی آورد. این خونریزی‌ها ده ماه ادامه یافت.

با وجود همه شورش‌های داخلی، کنوانسیون توانست به کمک وطن‌پرستان فرانسوی، پس از دو سال جنگ، بر همه دشمنان خارجی پیروز شود و حتی در شرق سرزمین‌های تازه‌ای را ضمیمه خاک خود کند. اما سرنوشت، طور دیگری بود. اعلام پادشاه، اعلامیه کنوانسیون مبنی بر حمایت از همه کسانی که علیه‌ استبداد قیام ‌می‌کنند و مانورهای نظا‌می‌– تجاری فرانسه در بلژیک هراسی بزرگ در دل امپراتوران اروپا افکند و به تشکیل اتحاد ضدفرانسوی قدرت‌های اروپایی انجامید – بریتانیای کبیر، اسپانیا و هلند از جمله کشورهایی بودند که به اعلام جنگ اتریش و پروس علیه فرانسه انقلابی پیوستند.

روبسپیر. برگرفته از سایت geneastar، قابل بازیابی ازhttps://www.geneastar.org/celebrite/robespierre/maximilien-de-robespierre

در داخل کشور نیز، "ژیروندیستها" (Girondiste) یا میانه‌روها در کنوانسیون قدرت را از دست دادند و به جای آنها، ژاکوپن‌های تندرو قدرت را به دست گرفتند. پس از روی کارآمدن ژاکوپن‌ها، کنوانسیون کمیته دوم یا "امنیت ملی" یا "نجات ملی" را تشکیل داد. "روبسپیر" (Robespierre)، "سن ژوست" (Saint-Just) و "کارنو" (Carnot) برجسته ترین رهبران کمیته امنیت ملی بودند. "دوره ی وحشت" آغاز شده بود. یک دیکتاتوری جمعی به مبارزه با بحران‌های اقتصادی، اجتماعی‌ و سیاسی که توام با جنگ و ضد انقلاب است، برخاسته بود. کمیته با پشتیبانی طبقات فرودست پاریسی، اقتصاد ملی را اداره ‌می‌کرد. ضدانقلاب‌ها زندانی و اعدام ‌می‌شدند و سپاهیان جدیدی برای شرکت در جنگ‌های فرانسه تدارک دیده ‌می‌شد. هزاران ضدانقلاب واقعی یا فرضی از جمله ملکه، به گیوتین سپرده شدند. کارنو، نظم و نظا‌می‌ تازه به سپاهیان جمهوری داد و سربازگیری عمو‌می‌را آغاز کرد. "ژاک ابر" (Jacques-René Hébert) و دیگر انقلابی‌های افراطی که در صدد بودند قیا‌می‌ توده‌ای راه اندازند، دستگیر و اعدام شدند. دانتون و دیگرانی که با اقدامات افراطی و شدت عمل کمیته ی امنیت ملی مخالف بودند،‌ نیز دستگیر و اعدام شدند.. اما از این پس قدرت کمیته ملی کاستی ‌می‌یافت. اعضای کنوانسیون ملی که بسیار مقتدرتر از اعضای کمیته امنیت ملی شده‌بودند، روبسپیر را در نهم ترمیدور[i]‌ دستگیر ‌می‌کنند. چند روز بعد روبسپیر زیر تیغه گیوتین بود، جایی که خود بسیاری را به آن سپرده بود. به این ترتیب "دوره ی وحشت" پایان گرفت.

آنهایی که این بار به قدرت رسیدند بورژواهای قدیمی‌ و تازه به دوران رسیده‌ای بودند که از طریق احتکار و به دلیل تورم، ثروتی اندوخته بودند. این دوره "ارتجاع ترمیدوری" نامیده ‌می‌شود. مرد‌می‌ که از این همه اغتشاش، شورش‌های داخلی، جنگ‌های خارجی و شکست‌های متعدد به ستوه آمده‌بودند. آرزوی حکومت نیرومندی را داشتند که بتواند در داخل کشور امنیت و آسایش را برقرار سازد و در برابر بیگانگان نیز از کشور محافظت کند. این اندیشه و آرزو با ظهور ناپلئون بناپارت، که در ایتالیا و اتریش فتوحات درخشانی کرده بود، جامه تحقق پوشید. به این ترتیب تنها چند سال از انقلاب، نظام (جمهوری اول) ساقط شد و مجدداً رژیم سلطنتی احیا گردید[۲].

نیز نگاه کنید به

تاریخ فرانسه

پاورقی

[i] یکی از ماه‌های تقویم انقلابی فرانسه

کتابشناسی

  1. پالمر، رابرت روزول (1393). تاریخ جهان نو. ترجمه: ابوالقاسم طاهری. تهران: انتشارات امیر کبیر، جلد اول، ص430.
  2. نعيمی گورابی، محمد حسين (1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بین المللی الهدی.