پیشینه موسیقی فرانسه: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «فرانسه در قرن دوازده ، سیزده و چهارده مرکز اصلی هنر محسوب می شد. تعلیمات فیلیپ دو ویتری[1] در موسیقی قدیمی و نیز موسیقی نوین عملی در پاریس آنقدر بارور و جاندار بود که به تنهایی الهام بخش هنر موسیقی در بسیاری از کشورهای غیر فرانسوی گردید. در حقیقت...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
فرانسه در قرن دوازده ، سیزده و چهارده مرکز اصلی هنر محسوب | [[فرانسه]] در قرن دوازده ، سیزده و چهارده مرکز اصلی هنر محسوب میشد. تعلیمات فیلیپ دو ویتری(philippe de vitry) در موسیقی قدیمی و نیز موسیقی نوین عملی در [[پاریس]] آنقدر بارور و جاندار بود که به تنهایی الهامبخش هنر موسیقی در بسیاری از کشورهای غیرفرانسوی گردید. در حقیقت حرف سی که در نتنویسی مدرن معمول است دقیقا همان علامتی است که برای نخستین بار دو ویتری معمول کرد.[[پرونده:۷.jpg|بندانگشتی|philippe de vitry. برگرفته از سایت imusicblog، قابل بازیابی از https://www.imusic-school.com/]]از نیمه دوم سده 12 میلادی در مدتی بیش از یکصد سال منطقه ایل دو فرانس هسته مرکزی فرهنگ مذهبی مسیحیت به شمار میرفت و در اینجا بود که نخستین فرم موسیقی پلی فونی پایهگذاری شد. نواختن ارگ با شکوه توسط دو نفر از اساتید بزرگ موسیقی آنقدر زیبا و موثر بود که پلی فونی را از فرم ابتدایی ارگانوم اولیه خارج ساخت. این آهنگها با گامهای وسیع خود میتوانستند بیانگر عمیقترین عرفان مذهبی باشند. این آهنگها بری روزهای مهم جشنها و اعیاد و مراسم باشکوه ساخته میشدند. | ||
برنامههای موسیقی در تالارهای خاندانهای شاهی و اشرافی، معمولا بعد از صرف ناهار یا شام اجرا میشد. اشراف و شاهزادگان علاقه بسیار داشتند که شکوه و تعالی کار هنرمندان خود را به نمایش بگذارند و به داشتن بهترین و ماهرترین نوازندگان تفاخر میکردند. موسیقی به وسیله این حامیان هنرپرور در درون اشرافیت در قرن چهاردهم پرورش داده شده است و مهمترین عوامل موثر در تکامل موسیقی دو چهره درخشان فیلیپ دو ویتری و گیوم دو ماشو(Guillaume de Machaut)یعنی همان کسانی بودند که معاصرانشان ایشان را به ترتیب " گل و نگین موسیقیدان" و " خدای هارمونی در روی زمین" مینامیدند. از اواخر قرن پانزدهم رقص و تماشایی کردن صحنه، بر باله دوکور فرانسوی مسلط بود و رسیتها در این باله، در واقع با کلام شفاهی در معرفی هر صحنه یا برای متصل کردن دو صحنه گفته میشد. | |||
قرن شانزدهم را عصر موسیقی نمازخانهها (یعنی گروهسرایی بدون همراهی) نامیدهاند. در اين قرن همانند قرن پانزدهم موسیقی جزئی جداییناپذیر زندگانی یک مرد تحصیلکرده محسوب میشد. گروههای شاعران، موسیقیدانان، هنرمندان، نقاشان و آماتورها انجمنهایی را پدید میآوردند که به آن نام آکادمی داده بودند. این آکادمیها جلسههای منظمی تشکیل میدادند، تا ضمن آن درباره مباحث هنری و روشنفکری گفتگو کنند و برنامههای اجرای موسیقی را سازمان داده، شعر و موسیقی اعضای خود را مورد بحث و انتقاد قرار دهند. از اواسط قرن شانزدهم رونسار(Pierre de Ronsard) که اشعار خود را "به گونهای عالی برای موسیقی" توصیف میکرد، آرزو داشت روی شعرش، موسیقی پلی فونیک گذاشته شود. خیلی زود و تقریبا بزرگترین آهنگسازان زمان از جمله كلمان ژانکن(Clément Janequin) و لاسوس (Orlande de Lassus)برای گذاشتن موسیقی روی اشعار رونسار، با یکدیگر به رقابت برخاستند و هریک مجموعههای کاملی از آثار موسیقی پدید آوردند که منحصرا روی اشعار رونسار ساخته شده بود. گفتنی است در اين سده فرم شانسون فرانسوی غلبه داشت. شانسون فرانسوی از روی ساختار ادبیات شعری ساخته میشد ژانکن نماینده آهنگسازان فرانسوی عصر خود حدود 300 شانسون از خود برجای گذاشت. بف(Jean-Antoine de Baïf) در سال 1570 به تاسیس یک " آکادمی شعر و موسیقی" اقدام کرد. کلود لوژون(Claude Le Jeune)( کلودجوان) در حلقه این آکادمی از برجستهترین آهنگسازان طرفدار گروه محسوب میشد. | |||
آكادمی سلطنتی موسيقی كه در اواخر قرن ۱۷ بنيان نهاده شد، در طول دوران «باروک» تنها مركز رسمی بود كه به عنوان جايگاه آموزش و ترويج موسيقی تاسيس شد. در آن هنگام سنت برگزاری كنسرتهای عمومی و خصوصی در مكانهای عمومی و شخصی شروع به شكل گرفتن كرده بود. بدون تردید بزرگترین چهره موسیقی فرانسه در سده 17 میلادی از آن ژان باپتیست لولیJean-Baptiste Lulli) (87-1633)) بود كه خدای موسیقی ملی فرانسه در آن زمان بشمار میرفت. لولی به هنر زیبایی شناسی فرانسوی، که خود او به آن شکل بخشیده بود و در آن رقص و رسیتاتیف را حکمفرما میساخت، وفادار ماند. در 1725 میلادی نخستین کنسرتهای عمومی در فرانسه روی کار آمدند. همچنين فیلیدور(philidor) انجمن "کنسرت روحانی" را در سال 1725 بنیاد گذاشت که هدف آن اجرای آثار ربانی بود، اما از اواسط قرن، برنامههای این کنسرت به تدريج شامل سمفونی و کنسرتوها نیز گردید و خیلی زود به عنوان یکی از مراکز عمده موسیقایی ماقبل کلاسیک و کلاسیک در سراسر جهان شهرت یافت. اين انجمن در جریان [[انقلاب فرانسه]] منحل گشت. اما اپرای فرانسه، مدتها قبل از این، همگانی شده بود. اولین اجرای عمومی اپرا در فرانسه مقارن با افتتاح "آکادمی اپراها" در سال 1671 انجام گرفته است. افزایش کنسرتهای همگانی و نمایش اپرایی برای عامه مردم موجب شد که دانشوران و آهنگسازان و نظریهپردازان فرانسوی به تحقیق، تفسیر و نقد موسیقی بپردازند.<ref>رابرتسون ، الک و استیونس ، دنیس ، ترجمه باشی ، بهزاد ، تاریخ جامع موسیقی ، [https://www.agahbookshop.com/ انتشارات آگاه] ج ا ، ص.483.</ref> | |||
از طرفی فرانسویان از هنرهای توصیفی – روایی واقعگرا و خردگرایانه طرفداری میکردند. از آنجا که موسیقی اصالتا انتزاعیترین هنرها و دور از هر گونه خردگرایی است، فرانسویان تنها آن نژادهای موسیقایی را پرورش دادند یعنی آواز ، اپرا، رقص و موسیقی برنامهای را، که برای آنها پیوندهای ملموس و بنیانی مییافتند. | |||
در | در نیمه دوم سده 18 میلادی ، فرانسه آهنگساز برجستهای نداشت، اما پاریس به عنوان مرکز نشر موسیقی و به عنوان مرکز فعالیت موسیقایی ، اهمیت ویژهای یافت. فرانسوا مارتین(François Martin)، بل ویل و گوسک در سالهای 1745 و 1765 پیشگامان سنفونی در فرانسه بشمار میرفتند. | ||
موسیقی " | در سالهای نخست انقلاب فرانسه، موسیقی پیرو حوادث روز بود و با تغییرات سیاسی و اجتماعی مطابقت داشت و این تغییر بویژه در شانسون نمایان شد. سرود ملی فرانسه با عنوان لا مارسییز توسط «كلودژوزف روژه» (Claude Joseph Rouget dit de Lisle)در سال ۱۷۹۲ تدوين شد. سازمانهای جديد مرتبط با موسيقی همچون «كنسرواتوار عالی موسيقی ملی» نیز در طول دوران انقلاب تاسيس شدند. در سالهای نخست جمهوری "سرودی برای آزادی" ساخته شد و بعدها این سرود با نام "سلامتی امپراطور" به عنوان ترانه رسمی دوره ناپلئون به اجرا درآمد. نخستین جشنهای ملی در 1791 تشکیل یافت و موسیقی در این جشنها جایگاه ویژهای داشت و از درون کلیساها و کنسرتهای خصوصی بیرون آمد و به خیابانها و معابر عمومی راه یافت. پاریس از برکت فتوحات ناپلئون ، به کعبه آهنگسازان و نوازندگان تبدیل شد. اولین مراحل برافراشتن و بنای بزرگترین اپراکده اروپا در دوران حکومت ناپلئون انجام گرفت. فرانسه 1800 تا 1850 گراند اپرا، برلیوز و شوپن را تداعی میکند. هکتور برلیوز(Hector Berlioz) تنها آهنگساز رومانتیک فرانسوی در اين دوره بشمار میرود. ظهور ناگهانی او جهان رو به اضمحلال موسیقی فرانسه را تکان داد. ظاهر آثارش در وهله نخست مردم را به خود جلب میکرد، اما ریزهکاری آنها را تنها موسیقیدانان حرفهای درک میکردند. در آن زمان، اپرا مرکز هنر رمانتیک پاریس بشمار میرفت و پاریس یکی از مراکز مهم موسیقی برای خارجیها محسوب میشد. نواختن پیانو یکی دیگر از شیوههای نمایش هنر رمانتیک در پاریس بشمار میرفت، اما شوپن و لیست همه پیانیستها را تحت الشعاع قرار دادند. | ||
درک تاریخ فرهنگی فرانسه، بدون تامل و تحلیل موقعیت شعر و به ویژه تبدیل اشعار به آنچه | موسیقی "سزار فرانک"(César Franck) و پنج تن از معاصرانش بود که موسیقی فرانسه را از بیهودگی کامل در زمان برلیوز و فوره رهانید. ترانههای شارل گونو(Charles Gounod)، اپراهای بیزه(Georges Bizet) ، موسیقی مجلسی لالو(Édouard Lalo) ، فرمالیزم سن – سان(Camille Saint-Saëns) و قطعات پیانوی شابریه (Emmanuel Chabrier)هم موسیقی فرانسه را از زیر سلطه هنر بورژوازی آزاد كرد. پس از مرگ برلیوز فرانسه تا ظهور دوبوسی آهنگسازی در سطح جهانی نداشت. موریس راولJoseph Maurice Ravel) ( 1937-1875)) ، آلبرت روسلAlbert Charles Paul Marie Roussel)(1937-1869)) ، پل دوکاPaul Dukas)(1935-1865)) از موسیقیدانان این دوره محسوب میشوند. ژان کوکتو در برابر آوانگارديسم افراطی در 1920 گروه شش نفری را ایجاد میکند که خواستار موسيقی با جذابيت بيانی و درکپذير همواره با شوخطبعی میشوند. در پی جنگ جهانی اول، شمار زيادی از سياهان آمريكايی راهی پاريس شدند چرا كه در اينجا تبعيضنژادی و مسائل تفكيک رنگ و نژاد عموماً كمتر از آمريكا مطرح بود. در ميان اين مهاجران، آهنگسازان و موسيقيدانهای بسياری نيز وجود داشت و همان گونه كه پاريس به برجسته كردن جاز آمريكايی پرداخته بود، تعداد روزافزونی از موسيقيدانهای آمريكايی به زندگی و كار در پاريس رو آوردند.[[پرونده:۱۱.jpg|بندانگشتی|Jacques Prévert. برگرفته از سایت lelephant ، قابل بازیابی از https://lelephant-larevue.fr/]]درک تاریخ فرهنگی فرانسه، بدون تامل و تحلیل موقعیت شعر و به ویژه تبدیل اشعار به آنچه میتوان به فارسی «ترانه»(chanson) ترجمه کرد، ممکن نیست. در فرهنگ لاتین قرن بیستم ، ترانهسرایان که اغلب خود شاعران مدرن این کشورها نیز بودهاند، نقشی عظیم در ایجاد محبوبیت برای ادبیات کلاسیک و جدید کشورهای خود، پس از دموکراتیزاسیون فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم داشتند و این به ویژه در کشور فرانسه واقعیت دارد. یکی از تاثیرگزارترین شاعران قرن بیستم فرانسه، ژاک پره وه(Jacques Prévert( (1900-1997 در همان حال ترانهسرایی بود که مهمترین خوانندگان فرانسه اشعار او را به ترانههایی مردمی و محبوب تبدیل کردهاند. خوانندگان بزرگی در فرانسه، از ژان فرا(Jean Ferrat(1930-2010)) تا ژرژ برسن(Georges Brassens(1921-1981)) نیز خود جزو مهمترین شاعران فرانسه قرن بیستم شمرده میشوند.<ref>صارمی ، کتایون ، دایره المعارف موسیقی جهان ،چاپ اول ، [https://www.chaponashr.ir/pishro انتشارات پیشرو] ،1374،ص.152-153.</ref> | ||
ترانهسرایی، شکلی از تولید فرهنگی مردمی و گسترده در حوزه زبان فرانسه و گاه در برابر موسیقی نخبگان بود، که در فرانسه به ویژه پس از جنگ جهانی دوم اوج گرفت و این دقیقا زمانی بود که لئو فره، خواننده آنارشیست فرانسوی کار خود را ابتدا با خواندن در کابارههای پاریس آغاز کرد. از این زمان یعنی از حدود سال 1946 تا هنگام مرگ، فره هرگز از خواندن باز نایستاد و محبوبیت او به صورتی روزافزون افزایش یافت. به صورتی که نه تنها برای اشعار خود آهنگ میساخت و به اجرا در میآورد ، نقشی مهم در مردمی کردن و گسترش و شناخت اشعار بودلر، ورلن، رمبو و مالارمه نیز کرد. | |||
لئو فره در طول عمر خود به ویژه با پای | لئو فره در طول عمر خود به ویژه با پای فشاریاش بر آرمانهای سیاسی خود و مردمی کردن شعر و حتی ارکستراسیون کلاسیک (با چندین رهبری در اجرای ارکسترهای فیلارمونیک) به بالاترین مرزها و نمادهای وجدان بیدار فرانسه در قرن بیستم تبدیل شده بود به گونهای که شاید بتوان در کنار برسنس و پیاف او را محبوبترین خواننده قرن بیستم فرانسه به حساب آورد. | ||
سالهای شصت را باید سالهای بحرانی در عرصه موسیقی دانست. در چنین شرایطی [[آندره مالرو]] وزیر فرهنگ وقت به فکر چارهاندیشی میافتد و رهایی از این بحران را در ایجاد مراکز جدید موسیقیایی مییابد. او نخست در وزارت تازه تاسیس فرهنگ، ادارهای را به نام موسیقی راهاندازی کرد. اداره کل موسیقی با مدیریت مارسل لاندووسکی(Marcel Landowski)، آهنگساز معروف فرانسوی به مهمترین بخش وزارت فرهنگ تبدیل شد. لاندووسکی در چهار چوب برنامهای ده ساله سه عرصه توزیع، آموزش و تولید را هدف قرار داد به گفته لاندووسکی این برنامه هرمی بود و در راس این بنا سه نهاد ملی و مهم پاریس کنسرواتوار پاریس،ارکستر پاریس و اپرای پاریس قرار داشتند . دومین سطح این بنای هرمی مناطق قرار داشتند و سومین بخش این هرم در شهرها بنا شد. در دوره ژیسکاردستن ایجاد مرکز اسناد موسیقی معاصر در مرکز بزرگ هنرهای مدرن ژرژ پمپیدو از اقداماتی محسوب میشد که برای گسترش موسیقی معاصر ایجاد شد. در دوره [[فرانسوا میتران]] تاسیس جشنوارههای موسیقایی در نقاط مختلف کشور اتخاذ گردید و امروز کمتر شهری است که جشنوارهای مخصوص به خود نداشته باشد. طراحی جشن موسیقی در اولین شب تابستان نیز در این دوره باب شد. در این برنامه،که هر سال در فرانسه اجرا میشود، تمامی میادین مهم شهرها و مراکز فرهنگی از غروب تا نیمی از شب پذیرای اجرای رایگان موسیقیهای مختلف توسط گروههای مختلف است<ref>نعيمی گورابی، محمد حسين(1392). جامعه و فرهنگ [[فرانسه]]. تهران: [https://www.icro.ir سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی]( در دست انتشار)</ref>. | |||
== نیز نگاه کنید به == | |||
[[پیشینه موسیقی سیرالئون]]؛ [[پیشینه موسیقی روسیه]]؛ [[پیشینه موسیقی سوریه]]؛ [[پیشینه موسیقی سودان]] | |||
== کتابشناسی == | |||
[[رده:موسیقی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۰۵
فرانسه در قرن دوازده ، سیزده و چهارده مرکز اصلی هنر محسوب میشد. تعلیمات فیلیپ دو ویتری(philippe de vitry) در موسیقی قدیمی و نیز موسیقی نوین عملی در پاریس آنقدر بارور و جاندار بود که به تنهایی الهامبخش هنر موسیقی در بسیاری از کشورهای غیرفرانسوی گردید. در حقیقت حرف سی که در نتنویسی مدرن معمول است دقیقا همان علامتی است که برای نخستین بار دو ویتری معمول کرد.
از نیمه دوم سده 12 میلادی در مدتی بیش از یکصد سال منطقه ایل دو فرانس هسته مرکزی فرهنگ مذهبی مسیحیت به شمار میرفت و در اینجا بود که نخستین فرم موسیقی پلی فونی پایهگذاری شد. نواختن ارگ با شکوه توسط دو نفر از اساتید بزرگ موسیقی آنقدر زیبا و موثر بود که پلی فونی را از فرم ابتدایی ارگانوم اولیه خارج ساخت. این آهنگها با گامهای وسیع خود میتوانستند بیانگر عمیقترین عرفان مذهبی باشند. این آهنگها بری روزهای مهم جشنها و اعیاد و مراسم باشکوه ساخته میشدند.
برنامههای موسیقی در تالارهای خاندانهای شاهی و اشرافی، معمولا بعد از صرف ناهار یا شام اجرا میشد. اشراف و شاهزادگان علاقه بسیار داشتند که شکوه و تعالی کار هنرمندان خود را به نمایش بگذارند و به داشتن بهترین و ماهرترین نوازندگان تفاخر میکردند. موسیقی به وسیله این حامیان هنرپرور در درون اشرافیت در قرن چهاردهم پرورش داده شده است و مهمترین عوامل موثر در تکامل موسیقی دو چهره درخشان فیلیپ دو ویتری و گیوم دو ماشو(Guillaume de Machaut)یعنی همان کسانی بودند که معاصرانشان ایشان را به ترتیب " گل و نگین موسیقیدان" و " خدای هارمونی در روی زمین" مینامیدند. از اواخر قرن پانزدهم رقص و تماشایی کردن صحنه، بر باله دوکور فرانسوی مسلط بود و رسیتها در این باله، در واقع با کلام شفاهی در معرفی هر صحنه یا برای متصل کردن دو صحنه گفته میشد.
قرن شانزدهم را عصر موسیقی نمازخانهها (یعنی گروهسرایی بدون همراهی) نامیدهاند. در اين قرن همانند قرن پانزدهم موسیقی جزئی جداییناپذیر زندگانی یک مرد تحصیلکرده محسوب میشد. گروههای شاعران، موسیقیدانان، هنرمندان، نقاشان و آماتورها انجمنهایی را پدید میآوردند که به آن نام آکادمی داده بودند. این آکادمیها جلسههای منظمی تشکیل میدادند، تا ضمن آن درباره مباحث هنری و روشنفکری گفتگو کنند و برنامههای اجرای موسیقی را سازمان داده، شعر و موسیقی اعضای خود را مورد بحث و انتقاد قرار دهند. از اواسط قرن شانزدهم رونسار(Pierre de Ronsard) که اشعار خود را "به گونهای عالی برای موسیقی" توصیف میکرد، آرزو داشت روی شعرش، موسیقی پلی فونیک گذاشته شود. خیلی زود و تقریبا بزرگترین آهنگسازان زمان از جمله كلمان ژانکن(Clément Janequin) و لاسوس (Orlande de Lassus)برای گذاشتن موسیقی روی اشعار رونسار، با یکدیگر به رقابت برخاستند و هریک مجموعههای کاملی از آثار موسیقی پدید آوردند که منحصرا روی اشعار رونسار ساخته شده بود. گفتنی است در اين سده فرم شانسون فرانسوی غلبه داشت. شانسون فرانسوی از روی ساختار ادبیات شعری ساخته میشد ژانکن نماینده آهنگسازان فرانسوی عصر خود حدود 300 شانسون از خود برجای گذاشت. بف(Jean-Antoine de Baïf) در سال 1570 به تاسیس یک " آکادمی شعر و موسیقی" اقدام کرد. کلود لوژون(Claude Le Jeune)( کلودجوان) در حلقه این آکادمی از برجستهترین آهنگسازان طرفدار گروه محسوب میشد.
آكادمی سلطنتی موسيقی كه در اواخر قرن ۱۷ بنيان نهاده شد، در طول دوران «باروک» تنها مركز رسمی بود كه به عنوان جايگاه آموزش و ترويج موسيقی تاسيس شد. در آن هنگام سنت برگزاری كنسرتهای عمومی و خصوصی در مكانهای عمومی و شخصی شروع به شكل گرفتن كرده بود. بدون تردید بزرگترین چهره موسیقی فرانسه در سده 17 میلادی از آن ژان باپتیست لولیJean-Baptiste Lulli) (87-1633)) بود كه خدای موسیقی ملی فرانسه در آن زمان بشمار میرفت. لولی به هنر زیبایی شناسی فرانسوی، که خود او به آن شکل بخشیده بود و در آن رقص و رسیتاتیف را حکمفرما میساخت، وفادار ماند. در 1725 میلادی نخستین کنسرتهای عمومی در فرانسه روی کار آمدند. همچنين فیلیدور(philidor) انجمن "کنسرت روحانی" را در سال 1725 بنیاد گذاشت که هدف آن اجرای آثار ربانی بود، اما از اواسط قرن، برنامههای این کنسرت به تدريج شامل سمفونی و کنسرتوها نیز گردید و خیلی زود به عنوان یکی از مراکز عمده موسیقایی ماقبل کلاسیک و کلاسیک در سراسر جهان شهرت یافت. اين انجمن در جریان انقلاب فرانسه منحل گشت. اما اپرای فرانسه، مدتها قبل از این، همگانی شده بود. اولین اجرای عمومی اپرا در فرانسه مقارن با افتتاح "آکادمی اپراها" در سال 1671 انجام گرفته است. افزایش کنسرتهای همگانی و نمایش اپرایی برای عامه مردم موجب شد که دانشوران و آهنگسازان و نظریهپردازان فرانسوی به تحقیق، تفسیر و نقد موسیقی بپردازند.[۱]
از طرفی فرانسویان از هنرهای توصیفی – روایی واقعگرا و خردگرایانه طرفداری میکردند. از آنجا که موسیقی اصالتا انتزاعیترین هنرها و دور از هر گونه خردگرایی است، فرانسویان تنها آن نژادهای موسیقایی را پرورش دادند یعنی آواز ، اپرا، رقص و موسیقی برنامهای را، که برای آنها پیوندهای ملموس و بنیانی مییافتند.
در نیمه دوم سده 18 میلادی ، فرانسه آهنگساز برجستهای نداشت، اما پاریس به عنوان مرکز نشر موسیقی و به عنوان مرکز فعالیت موسیقایی ، اهمیت ویژهای یافت. فرانسوا مارتین(François Martin)، بل ویل و گوسک در سالهای 1745 و 1765 پیشگامان سنفونی در فرانسه بشمار میرفتند.
در سالهای نخست انقلاب فرانسه، موسیقی پیرو حوادث روز بود و با تغییرات سیاسی و اجتماعی مطابقت داشت و این تغییر بویژه در شانسون نمایان شد. سرود ملی فرانسه با عنوان لا مارسییز توسط «كلودژوزف روژه» (Claude Joseph Rouget dit de Lisle)در سال ۱۷۹۲ تدوين شد. سازمانهای جديد مرتبط با موسيقی همچون «كنسرواتوار عالی موسيقی ملی» نیز در طول دوران انقلاب تاسيس شدند. در سالهای نخست جمهوری "سرودی برای آزادی" ساخته شد و بعدها این سرود با نام "سلامتی امپراطور" به عنوان ترانه رسمی دوره ناپلئون به اجرا درآمد. نخستین جشنهای ملی در 1791 تشکیل یافت و موسیقی در این جشنها جایگاه ویژهای داشت و از درون کلیساها و کنسرتهای خصوصی بیرون آمد و به خیابانها و معابر عمومی راه یافت. پاریس از برکت فتوحات ناپلئون ، به کعبه آهنگسازان و نوازندگان تبدیل شد. اولین مراحل برافراشتن و بنای بزرگترین اپراکده اروپا در دوران حکومت ناپلئون انجام گرفت. فرانسه 1800 تا 1850 گراند اپرا، برلیوز و شوپن را تداعی میکند. هکتور برلیوز(Hector Berlioz) تنها آهنگساز رومانتیک فرانسوی در اين دوره بشمار میرود. ظهور ناگهانی او جهان رو به اضمحلال موسیقی فرانسه را تکان داد. ظاهر آثارش در وهله نخست مردم را به خود جلب میکرد، اما ریزهکاری آنها را تنها موسیقیدانان حرفهای درک میکردند. در آن زمان، اپرا مرکز هنر رمانتیک پاریس بشمار میرفت و پاریس یکی از مراکز مهم موسیقی برای خارجیها محسوب میشد. نواختن پیانو یکی دیگر از شیوههای نمایش هنر رمانتیک در پاریس بشمار میرفت، اما شوپن و لیست همه پیانیستها را تحت الشعاع قرار دادند.
موسیقی "سزار فرانک"(César Franck) و پنج تن از معاصرانش بود که موسیقی فرانسه را از بیهودگی کامل در زمان برلیوز و فوره رهانید. ترانههای شارل گونو(Charles Gounod)، اپراهای بیزه(Georges Bizet) ، موسیقی مجلسی لالو(Édouard Lalo) ، فرمالیزم سن – سان(Camille Saint-Saëns) و قطعات پیانوی شابریه (Emmanuel Chabrier)هم موسیقی فرانسه را از زیر سلطه هنر بورژوازی آزاد كرد. پس از مرگ برلیوز فرانسه تا ظهور دوبوسی آهنگسازی در سطح جهانی نداشت. موریس راولJoseph Maurice Ravel) ( 1937-1875)) ، آلبرت روسلAlbert Charles Paul Marie Roussel)(1937-1869)) ، پل دوکاPaul Dukas)(1935-1865)) از موسیقیدانان این دوره محسوب میشوند. ژان کوکتو در برابر آوانگارديسم افراطی در 1920 گروه شش نفری را ایجاد میکند که خواستار موسيقی با جذابيت بيانی و درکپذير همواره با شوخطبعی میشوند. در پی جنگ جهانی اول، شمار زيادی از سياهان آمريكايی راهی پاريس شدند چرا كه در اينجا تبعيضنژادی و مسائل تفكيک رنگ و نژاد عموماً كمتر از آمريكا مطرح بود. در ميان اين مهاجران، آهنگسازان و موسيقيدانهای بسياری نيز وجود داشت و همان گونه كه پاريس به برجسته كردن جاز آمريكايی پرداخته بود، تعداد روزافزونی از موسيقيدانهای آمريكايی به زندگی و كار در پاريس رو آوردند.
درک تاریخ فرهنگی فرانسه، بدون تامل و تحلیل موقعیت شعر و به ویژه تبدیل اشعار به آنچه میتوان به فارسی «ترانه»(chanson) ترجمه کرد، ممکن نیست. در فرهنگ لاتین قرن بیستم ، ترانهسرایان که اغلب خود شاعران مدرن این کشورها نیز بودهاند، نقشی عظیم در ایجاد محبوبیت برای ادبیات کلاسیک و جدید کشورهای خود، پس از دموکراتیزاسیون فرهنگی نیمه دوم قرن بیستم داشتند و این به ویژه در کشور فرانسه واقعیت دارد. یکی از تاثیرگزارترین شاعران قرن بیستم فرانسه، ژاک پره وه(Jacques Prévert( (1900-1997 در همان حال ترانهسرایی بود که مهمترین خوانندگان فرانسه اشعار او را به ترانههایی مردمی و محبوب تبدیل کردهاند. خوانندگان بزرگی در فرانسه، از ژان فرا(Jean Ferrat(1930-2010)) تا ژرژ برسن(Georges Brassens(1921-1981)) نیز خود جزو مهمترین شاعران فرانسه قرن بیستم شمرده میشوند.[۲]
ترانهسرایی، شکلی از تولید فرهنگی مردمی و گسترده در حوزه زبان فرانسه و گاه در برابر موسیقی نخبگان بود، که در فرانسه به ویژه پس از جنگ جهانی دوم اوج گرفت و این دقیقا زمانی بود که لئو فره، خواننده آنارشیست فرانسوی کار خود را ابتدا با خواندن در کابارههای پاریس آغاز کرد. از این زمان یعنی از حدود سال 1946 تا هنگام مرگ، فره هرگز از خواندن باز نایستاد و محبوبیت او به صورتی روزافزون افزایش یافت. به صورتی که نه تنها برای اشعار خود آهنگ میساخت و به اجرا در میآورد ، نقشی مهم در مردمی کردن و گسترش و شناخت اشعار بودلر، ورلن، رمبو و مالارمه نیز کرد.
لئو فره در طول عمر خود به ویژه با پای فشاریاش بر آرمانهای سیاسی خود و مردمی کردن شعر و حتی ارکستراسیون کلاسیک (با چندین رهبری در اجرای ارکسترهای فیلارمونیک) به بالاترین مرزها و نمادهای وجدان بیدار فرانسه در قرن بیستم تبدیل شده بود به گونهای که شاید بتوان در کنار برسنس و پیاف او را محبوبترین خواننده قرن بیستم فرانسه به حساب آورد.
سالهای شصت را باید سالهای بحرانی در عرصه موسیقی دانست. در چنین شرایطی آندره مالرو وزیر فرهنگ وقت به فکر چارهاندیشی میافتد و رهایی از این بحران را در ایجاد مراکز جدید موسیقیایی مییابد. او نخست در وزارت تازه تاسیس فرهنگ، ادارهای را به نام موسیقی راهاندازی کرد. اداره کل موسیقی با مدیریت مارسل لاندووسکی(Marcel Landowski)، آهنگساز معروف فرانسوی به مهمترین بخش وزارت فرهنگ تبدیل شد. لاندووسکی در چهار چوب برنامهای ده ساله سه عرصه توزیع، آموزش و تولید را هدف قرار داد به گفته لاندووسکی این برنامه هرمی بود و در راس این بنا سه نهاد ملی و مهم پاریس کنسرواتوار پاریس،ارکستر پاریس و اپرای پاریس قرار داشتند . دومین سطح این بنای هرمی مناطق قرار داشتند و سومین بخش این هرم در شهرها بنا شد. در دوره ژیسکاردستن ایجاد مرکز اسناد موسیقی معاصر در مرکز بزرگ هنرهای مدرن ژرژ پمپیدو از اقداماتی محسوب میشد که برای گسترش موسیقی معاصر ایجاد شد. در دوره فرانسوا میتران تاسیس جشنوارههای موسیقایی در نقاط مختلف کشور اتخاذ گردید و امروز کمتر شهری است که جشنوارهای مخصوص به خود نداشته باشد. طراحی جشن موسیقی در اولین شب تابستان نیز در این دوره باب شد. در این برنامه،که هر سال در فرانسه اجرا میشود، تمامی میادین مهم شهرها و مراکز فرهنگی از غروب تا نیمی از شب پذیرای اجرای رایگان موسیقیهای مختلف توسط گروههای مختلف است[۳].
نیز نگاه کنید به
پیشینه موسیقی سیرالئون؛ پیشینه موسیقی روسیه؛ پیشینه موسیقی سوریه؛ پیشینه موسیقی سودان
کتابشناسی
- ↑ رابرتسون ، الک و استیونس ، دنیس ، ترجمه باشی ، بهزاد ، تاریخ جامع موسیقی ، انتشارات آگاه ج ا ، ص.483.
- ↑ صارمی ، کتایون ، دایره المعارف موسیقی جهان ،چاپ اول ، انتشارات پیشرو ،1374،ص.152-153.
- ↑ نعيمی گورابی، محمد حسين(1392). جامعه و فرهنگ فرانسه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)