تاریخ معاصر کوبا: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
====کاسترو: مسیری به سوی قدرت==== | |||
[[پرونده:فیدل کاسترو.jpg|جایگزین=فیدل کاسترو|بندانگشتی|فیدل کاسترو]][[فیدل کاسترو]] در سال 1926 دریک منطقه روستایی در استان اورینته متولد شد. وی فرزند یک مهاجر اسپانیایی بود که در [[کوبا]] به وضعیت اقتصادی خوبی دست یافته بود. فیدل و برادرانش کودکی خود را در مزرعه بسیار بزرگ پدری گذراندند. موقعیت خوب اقتصادی پدر به فیدل اجازه داد تا در بهترین کالجهای مذهبی، از جمله کالج بلن در هاوانا تحصیل کند. اما بعد از ورود به دانشگاه هاوانا و تحصیل در رشته حقوق، علاقهاش به سیاست آشکار شد. در این دوره، دهه 1940، در دانشگاه هاوانا تعداد بسیاری از دانشجویان، گروههای مسلحی تشکیل داده بودند و بیشتر به اهداف سیاسی خود میپرداختند تا درس خواندن. فیدل نیز به زودی عضو یکی از این گروهها شد. پس از فراغت از تحصیل، علاقهای به کار در رشته حقوق نداشت. وی ترجیح داد که خود را به عنوان نامزد کنگره برای انتخابات 1952 از حزب ارتدوکس ادواردو چیباس معرفی نماید. اما همانطور که گفته شد انتخابات 1952 با کودتای باتیستا لغو گردید. بار دیگری که کوباییها از [[فیدل کاسترو]] چیزی شنیدند 26 جولای 1953 بود که وی پیشاپیش حدود 150 نفر، حمله ای را به پادگان نظامی مونکادا در شهر سانتیاگوی [[کوبا]] رهبری کرد. اگرچه این حمله با شکست کامل سرکوب شد، از کاسترو چهرهای بسیار شناخته شده در کوبا ساخت. در این حمله، [[فیدل کاسترو]] دستگیر شد و به 15 سال حبس متهم شد. وی از این محاکمه توانست برای خود موقعیتی بدست آورد تا اصول انقلابی خود که دربرگیرنده اصول دموکراتیکی قانون اساسی 1940 بود را معرفی نماید. در این محاکمه، وی وکیل مدافع خود نیز شد، سخنانش در آن دادگاه بعدها تحت عنوان "تاریخ مرا آزاد خواهد کرد" به انتشار رسید و به اولین منشور فیدلی مبدل شد. اما در سال 1955 طی عفوی از طرف باتیستا، [[فیدل کاسترو]] از زندان آزاد میشود. وی به مکزیک رفت و در آنجا گروه کوچکی متشکل از 82 نفر را آماده کرد که با قایقی به نام "گرانما" در ساحل جنوبی استان اورینته کوبا در دسامبر 1956 فرود آمدند. ارتش باتیستا، با حمله بر این گروه، بسیاری از آنها را از بین برد. فقط کاسترو و حدود 15 نفر توانستند جان سالم به در ببرند و در جنگلهای پوشیده سلسله جبالی با نام سییرا مائسترا پناه بگیرند. | |||
این چنین مرحله جدیدی در تاریخ کوبا آغاز میشود که طی آن کاسترو را بعد از دو سال به پیروزی میرساند. در فوریه 1957، روزنامه نگاری از نیویورک تایمز، با نام هربرت ماتئوس، موفق شد در سییرا مائسترا با او مصاحبه کند و عکسهایی با کاسترو بگیرد که در آنها، وی را با یونیفورم و ریشهای پرپشت و بلند و اسلحه چشمی در دستش نشان میداد. این چنین بود که افسانه کاسترو متولد شد و جاودانه ماند. از آن پس، باتیستا میبایست به مبارزه میپرداخت نه علیه گروه کوچکی چریکی، بلکه علیه یک مبارز افسانه ای که مردانش تعقیب و گریزهای ارتش را به تمسخر میگرفتند.<ref>Dariel Ramírez, B. (2003). Memorias de un Sol-dado Cubano. TusQuets. p119.</ref> | |||
در شهرهای مختلف [[کوبا]]، گروههای مخفی "جنبش 26 جولای" (Movimiento 26 de Julio) که کاسترو در مکزیک بنا نهاده بود، به تهیه پول و تسلیحات مشغول بودند. وقتی شورشیان موفق شدند یک ایستگاه رادیویی را در فوریه 1958 تصرف کنند، جنگ تبلیغاتی به عنوان ابزاری در درجه اول اهمیت قرار گرفت. اخبار "رادیو ربلده" (Radio Rebelde) به توصیف و تفسیر حرکات نیروهای شورشی در تمامی بخشهای سییرا مائسترا میپرداخت و درگیریهای موفقیتآمیزشان را با ارتش باتیستا شرح میداد. در تابستان 1957، ارتش کاسترو از 130 نفر تشکیل میشد؛ در بهار 1958، [[فیدل کاسترو|کاسترو]] گروهی که بیش از 450 نفر نبودند را فرماندهی میکرد. ولی ارتش باتیستا که از افسران فاسد و سربازان کم حقوق و بی انگیزه تشکیل شده بود قادر نبود تا مبارزه ای مداوم را در سییرا مائسترا که منطقهای صعب العبور بود ادامه دهد. در حالی که در شهرها و روستاها، پلیس ناامید و ارتش دیکتاتوری، بسیار بیرحمانه بر مردم فشار میآوردند، بسیاری از جوانان ترجیح دادند تا به مناطق تحت کنترل شورشیان بگریزند و به آنها بپیوندند که همین امر باعث شد تا به نیروهای کاسترو هر روز افزوده شود. به این ترتیب، در پاییز 1958، نیروهای کاسترو بیش از هزاران نفر بودند. مرحله پایانی زمانی بود که نیروهای شورشی مقاومت زیادی در برابر خود نمیدیدند و شروع به تصرف بقیه نواحی جزیره کردند و شهر سانتا کلارا (Santa Clara)، پایتخت لاس بییاس (Las Villas) استان مرکزی کوبا را به تصرف خود درآوردند. در این روزها، دولت آمریکای شمالی فروش تسلیحات به ارتش [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] را متوقف کرد. در31 دسامبر 1958، پس از جشن پایان سال نو، [[فولخنسیو باتیستا|باتیستا]] و [[نهاد خانواده کوبا|خانواده]] اش به همراه تعدادی از طرفدارانش با هواپیما به جمهوری دومینیکن گریختند که در آن زمان تحت حکومت دیکتاتوری تروخییو (Trujillo) بود. ورود پیروزمندانه کاسترو به هاوانا در 8 ژانویه 1959، با همرزمان افسانهای و ریشویش، یک اتفاق بسیار افتخارآمیز بود. چهره این جوانان انقلابی در مردم چنان هیجانی را برانگیخته بود که او را ستایش میکردند. "یک مجله در هاوانا عکسی از چهره کاسترو را به چاپ رساند که آن را یادآور نشانههای چهره مسیح میدانستند.<ref>Dariel Ramírez, B. (2003). Memorias de un Sol-dado Cubano. TusQuets. p128.</ref> | |||
کاسترو حکومت را به دست گرفت و از همان ابتدا مخالفت با آمریکا و مبارزه با مداخلات این کشور در کشورهای منطقه آمریکای لاتین را در برنامه سیاستهای خود قرار داد. در این راستا وی با پیروزی انقلاب، به مصادره اموال آمریکاییها و همینطور مرفهین پرداخت و کارفرمایان را مجبور کرد تا 5% مالیات بپردازند. از طرف دیگر، دستمزد کارگران مزارع نیشکر را افزایش داد. با ایدههای انقلابی کاسترو، تفاوت میان طبقات اجتماعی بسیار کم شد و رفاه عمومی دراختیار اقشار مختلف جامعه قرار گرفت. | |||
در موقعیتهای بسیاری، مخالفین [[فیدل کاسترو|کاسترو]] با حمایت دولت آمریکا سعی داشتند تا وی را به قتل برسانند، اما هربار حملات تروریستی به سوی وی نافرجام باقی میماند. از جمله اینکه در سال 1961 دولت آمریکا با حمایت ضدانقلابیون [[کوبا]]، حمله به خلیج خوکها (Bahia de Cochinos) را سازماندهی کرد که این عملیات نهتنها با شکست روبهرو شد، بلکه به نقطه اوج خصومت [[کوبا]] و ا[[آمریکا|یالاتمتحده]] مبدل شد. سرانجام، [[فیدل کاسترو]] در سال 2016 و پس از تحمل چندین سال بیماری درگذشت و بنا به وصیت وی جسدش در هاوانا سوزاندهشد.<ref>حقروستا، مریم. (1397). جامعه و فرهنگی کوبا. تهران:موسسه فرهنگیريا، هنری و انتشارات بین المللی الهدی، ص48-52.</ref> | |||
== نیز نگاه کنید == | |||
* [[تاریخ معاصر سنگال]] | |||
* [[تاریخ معاصر مصر]] | |||
* [[تاریخ معاصر ژاپن]] | |||
== کتابشناختی == | |||
== | |||
نسخهٔ ۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۷:۴۵
کاسترو: مسیری به سوی قدرت
فیدل کاسترو در سال 1926 دریک منطقه روستایی در استان اورینته متولد شد. وی فرزند یک مهاجر اسپانیایی بود که در کوبا به وضعیت اقتصادی خوبی دست یافته بود. فیدل و برادرانش کودکی خود را در مزرعه بسیار بزرگ پدری گذراندند. موقعیت خوب اقتصادی پدر به فیدل اجازه داد تا در بهترین کالجهای مذهبی، از جمله کالج بلن در هاوانا تحصیل کند. اما بعد از ورود به دانشگاه هاوانا و تحصیل در رشته حقوق، علاقهاش به سیاست آشکار شد. در این دوره، دهه 1940، در دانشگاه هاوانا تعداد بسیاری از دانشجویان، گروههای مسلحی تشکیل داده بودند و بیشتر به اهداف سیاسی خود میپرداختند تا درس خواندن. فیدل نیز به زودی عضو یکی از این گروهها شد. پس از فراغت از تحصیل، علاقهای به کار در رشته حقوق نداشت. وی ترجیح داد که خود را به عنوان نامزد کنگره برای انتخابات 1952 از حزب ارتدوکس ادواردو چیباس معرفی نماید. اما همانطور که گفته شد انتخابات 1952 با کودتای باتیستا لغو گردید. بار دیگری که کوباییها از فیدل کاسترو چیزی شنیدند 26 جولای 1953 بود که وی پیشاپیش حدود 150 نفر، حمله ای را به پادگان نظامی مونکادا در شهر سانتیاگوی کوبا رهبری کرد. اگرچه این حمله با شکست کامل سرکوب شد، از کاسترو چهرهای بسیار شناخته شده در کوبا ساخت. در این حمله، فیدل کاسترو دستگیر شد و به 15 سال حبس متهم شد. وی از این محاکمه توانست برای خود موقعیتی بدست آورد تا اصول انقلابی خود که دربرگیرنده اصول دموکراتیکی قانون اساسی 1940 بود را معرفی نماید. در این محاکمه، وی وکیل مدافع خود نیز شد، سخنانش در آن دادگاه بعدها تحت عنوان "تاریخ مرا آزاد خواهد کرد" به انتشار رسید و به اولین منشور فیدلی مبدل شد. اما در سال 1955 طی عفوی از طرف باتیستا، فیدل کاسترو از زندان آزاد میشود. وی به مکزیک رفت و در آنجا گروه کوچکی متشکل از 82 نفر را آماده کرد که با قایقی به نام "گرانما" در ساحل جنوبی استان اورینته کوبا در دسامبر 1956 فرود آمدند. ارتش باتیستا، با حمله بر این گروه، بسیاری از آنها را از بین برد. فقط کاسترو و حدود 15 نفر توانستند جان سالم به در ببرند و در جنگلهای پوشیده سلسله جبالی با نام سییرا مائسترا پناه بگیرند.
این چنین مرحله جدیدی در تاریخ کوبا آغاز میشود که طی آن کاسترو را بعد از دو سال به پیروزی میرساند. در فوریه 1957، روزنامه نگاری از نیویورک تایمز، با نام هربرت ماتئوس، موفق شد در سییرا مائسترا با او مصاحبه کند و عکسهایی با کاسترو بگیرد که در آنها، وی را با یونیفورم و ریشهای پرپشت و بلند و اسلحه چشمی در دستش نشان میداد. این چنین بود که افسانه کاسترو متولد شد و جاودانه ماند. از آن پس، باتیستا میبایست به مبارزه میپرداخت نه علیه گروه کوچکی چریکی، بلکه علیه یک مبارز افسانه ای که مردانش تعقیب و گریزهای ارتش را به تمسخر میگرفتند.[۱]
در شهرهای مختلف کوبا، گروههای مخفی "جنبش 26 جولای" (Movimiento 26 de Julio) که کاسترو در مکزیک بنا نهاده بود، به تهیه پول و تسلیحات مشغول بودند. وقتی شورشیان موفق شدند یک ایستگاه رادیویی را در فوریه 1958 تصرف کنند، جنگ تبلیغاتی به عنوان ابزاری در درجه اول اهمیت قرار گرفت. اخبار "رادیو ربلده" (Radio Rebelde) به توصیف و تفسیر حرکات نیروهای شورشی در تمامی بخشهای سییرا مائسترا میپرداخت و درگیریهای موفقیتآمیزشان را با ارتش باتیستا شرح میداد. در تابستان 1957، ارتش کاسترو از 130 نفر تشکیل میشد؛ در بهار 1958، کاسترو گروهی که بیش از 450 نفر نبودند را فرماندهی میکرد. ولی ارتش باتیستا که از افسران فاسد و سربازان کم حقوق و بی انگیزه تشکیل شده بود قادر نبود تا مبارزه ای مداوم را در سییرا مائسترا که منطقهای صعب العبور بود ادامه دهد. در حالی که در شهرها و روستاها، پلیس ناامید و ارتش دیکتاتوری، بسیار بیرحمانه بر مردم فشار میآوردند، بسیاری از جوانان ترجیح دادند تا به مناطق تحت کنترل شورشیان بگریزند و به آنها بپیوندند که همین امر باعث شد تا به نیروهای کاسترو هر روز افزوده شود. به این ترتیب، در پاییز 1958، نیروهای کاسترو بیش از هزاران نفر بودند. مرحله پایانی زمانی بود که نیروهای شورشی مقاومت زیادی در برابر خود نمیدیدند و شروع به تصرف بقیه نواحی جزیره کردند و شهر سانتا کلارا (Santa Clara)، پایتخت لاس بییاس (Las Villas) استان مرکزی کوبا را به تصرف خود درآوردند. در این روزها، دولت آمریکای شمالی فروش تسلیحات به ارتش باتیستا را متوقف کرد. در31 دسامبر 1958، پس از جشن پایان سال نو، باتیستا و خانواده اش به همراه تعدادی از طرفدارانش با هواپیما به جمهوری دومینیکن گریختند که در آن زمان تحت حکومت دیکتاتوری تروخییو (Trujillo) بود. ورود پیروزمندانه کاسترو به هاوانا در 8 ژانویه 1959، با همرزمان افسانهای و ریشویش، یک اتفاق بسیار افتخارآمیز بود. چهره این جوانان انقلابی در مردم چنان هیجانی را برانگیخته بود که او را ستایش میکردند. "یک مجله در هاوانا عکسی از چهره کاسترو را به چاپ رساند که آن را یادآور نشانههای چهره مسیح میدانستند.[۲]
کاسترو حکومت را به دست گرفت و از همان ابتدا مخالفت با آمریکا و مبارزه با مداخلات این کشور در کشورهای منطقه آمریکای لاتین را در برنامه سیاستهای خود قرار داد. در این راستا وی با پیروزی انقلاب، به مصادره اموال آمریکاییها و همینطور مرفهین پرداخت و کارفرمایان را مجبور کرد تا 5% مالیات بپردازند. از طرف دیگر، دستمزد کارگران مزارع نیشکر را افزایش داد. با ایدههای انقلابی کاسترو، تفاوت میان طبقات اجتماعی بسیار کم شد و رفاه عمومی دراختیار اقشار مختلف جامعه قرار گرفت.
در موقعیتهای بسیاری، مخالفین کاسترو با حمایت دولت آمریکا سعی داشتند تا وی را به قتل برسانند، اما هربار حملات تروریستی به سوی وی نافرجام باقی میماند. از جمله اینکه در سال 1961 دولت آمریکا با حمایت ضدانقلابیون کوبا، حمله به خلیج خوکها (Bahia de Cochinos) را سازماندهی کرد که این عملیات نهتنها با شکست روبهرو شد، بلکه به نقطه اوج خصومت کوبا و ایالاتمتحده مبدل شد. سرانجام، فیدل کاسترو در سال 2016 و پس از تحمل چندین سال بیماری درگذشت و بنا به وصیت وی جسدش در هاوانا سوزاندهشد.[۳]