طبقات و قشرهای اجتماعی سوریه: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «در سوریه از ادوار باستان، قومزاییهای متناوب و گسترده منفعلانهای صورت گرفته است که قدیمیترین آنها استیلای قومیت آشوری و رُم مسیحی بوده است و جدیدترین و مهمترین آنها قومپذیری عربی است؛ هر چند که سوریه از دیرباز، حداقل از هزاره قبل از...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''طیف قومیت ('''Ethnicity''')[9] در سوریه''' | |||
در سوریه از ادوار باستان، قومزاییهای متناوب و گسترده منفعلانهای صورت گرفته است که قدیمیترین آنها استیلای قومیت آشوری و رُم مسیحی بوده است و جدیدترین و مهمترین آنها قومپذیری عربی است؛ هر چند که سوریه از دیرباز، حداقل از هزاره قبل از میلاد، میزبان اقوام آرامی بودهاست. در عصر حاضر نیز قومزایی ناسیونالیستیِ عربیِ پرقدرتی از سوی حزب بعث که گرایشات شدید سوسیالیستی و کمونیستی نیز دارد، به جامعه سوریه فعالانه القا شده است. | در سوریه از ادوار باستان، قومزاییهای متناوب و گسترده منفعلانهای صورت گرفته است که قدیمیترین آنها استیلای قومیت آشوری و رُم مسیحی بوده است و جدیدترین و مهمترین آنها قومپذیری عربی است؛ هر چند که سوریه از دیرباز، حداقل از هزاره قبل از میلاد، میزبان اقوام آرامی بودهاست. در عصر حاضر نیز قومزایی ناسیونالیستیِ عربیِ پرقدرتی از سوی حزب بعث که گرایشات شدید سوسیالیستی و کمونیستی نیز دارد، به جامعه سوریه فعالانه القا شده است. | ||
در سرشماری سال 2010؛ یعنی پیش از بحران، از 22 میلیون نفر جمعیت سوریه، از نظر قومی 3/90 درصد عرب «عدنانی» و مابقی: 7/9 درصد، کردها و اقلیتهای آرامی، ارمنی، چرکس، ترکمن هستند. (آجرلو، 1390، ص 57)[10] | در سرشماری سال 2010؛ یعنی پیش از بحران، از 22 میلیون نفر جمعیت سوریه، از نظر قومی 3/90 درصد عرب «عدنانی» و مابقی: 7/9 درصد، کردها و اقلیتهای آرامی، ارمنی، چرکس، ترکمن هستند. (آجرلو، 1390، ص 57)[10] | ||
اعراب تقریباً در همه نقاط سوریه؛ به جز استان الحسکه، اکثریت را دارند؛ اعم از اعراب اصیل سوری و یا اعراب مهاجر از کشورهای دیگر عربی؛ خصوصاً آوارگان فلسطینی و گروههای لبنانی. | اعراب تقریباً در همه نقاط سوریه؛ به جز استان الحسکه، اکثریت را دارند؛ اعم از اعراب اصیل سوری و یا اعراب مهاجر از کشورهای دیگر عربی؛ خصوصاً آوارگان فلسطینی و گروههای لبنانی. |
نسخهٔ ۲۹ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۵:۱۵
طیف قومیت (Ethnicity)[9] در سوریه
در سوریه از ادوار باستان، قومزاییهای متناوب و گسترده منفعلانهای صورت گرفته است که قدیمیترین آنها استیلای قومیت آشوری و رُم مسیحی بوده است و جدیدترین و مهمترین آنها قومپذیری عربی است؛ هر چند که سوریه از دیرباز، حداقل از هزاره قبل از میلاد، میزبان اقوام آرامی بودهاست. در عصر حاضر نیز قومزایی ناسیونالیستیِ عربیِ پرقدرتی از سوی حزب بعث که گرایشات شدید سوسیالیستی و کمونیستی نیز دارد، به جامعه سوریه فعالانه القا شده است.
در سرشماری سال 2010؛ یعنی پیش از بحران، از 22 میلیون نفر جمعیت سوریه، از نظر قومی 3/90 درصد عرب «عدنانی» و مابقی: 7/9 درصد، کردها و اقلیتهای آرامی، ارمنی، چرکس، ترکمن هستند. (آجرلو، 1390، ص 57)[10]
اعراب تقریباً در همه نقاط سوریه؛ به جز استان الحسکه، اکثریت را دارند؛ اعم از اعراب اصیل سوری و یا اعراب مهاجر از کشورهای دیگر عربی؛ خصوصاً آوارگان فلسطینی و گروههای لبنانی.
کثرت قومی و مذهبی، در این جمعیت نه چندان کثیر، مورثِ ضعف انسجام اجتماعی شده است؛ مضافاً این که این گروههای قومی یا مذهبی، در مناطق مشخص و جدا متمرکزاند و نه تنها فرایند «همانندسازی» (Assimilation) ایشان در وضعیت خوبی نیست؛ بلکه سیاستهای استعماری بعد از استقلال نیز بر «تکثرگرایی» (Pluralism) قومی و تضادها افزوده است. [11]
طرح این پرسش بدیهی است که عروبت یا قومزایی عربی جمعیت سوریه، در مقایسه با دیگر کشورها، ترکیب تقریباً واحدی از لحاظ نژاد باید داشته باشد و چرا باید، اقلیتهای قومی دیگر، در تضعیف انسجام ملی تا بدین حد نقش داشته باشند؟
اولاً قومیت عربی در سوریه، اصطلاحاً متشکل از عرب عاربه (بائده) یا عرب قحطانی نیست؛ بلکه از زمان اقتدار آرامیان (1100-800 پ.م.) و استیلای فرهنگ و زبان آنها که به زیرشاخههای آشوری، عبری و عربی تقسیم میشود[12]، مردم این منطقه، عربیمآب شده و از نظر زبانی، متصل به قومیت عربی شدهاند و اصطلاحاً و با کمی تسامح، شاید عرب عدنانی[13] (اسماعیلی) محسوب شوند.[14] پیامبر اسلام (ص) نیز از اعراب عدنانی است.
عرب عدنانی به مردم عربی گفته میشود که دارای اصالت عرب خالص نیستند و اغلب از زمره اقوامی هستند که عربیسازی (مستعرب) شدهاند؛ برخلاف اعراب عاربه؛ یعنی اعراب خالص و اصیل یا قحطانیان که به ساکنان منطقه جنوبی شبه جزیره عربستان گفته میشود؛ قومی که خود را از نژاد «ابوالعرب»، «يعرب بن قحطان بن هود بن شالخ بن قینان بن ارفخشذ بن سام بن نوح نبی ع» و عرب خالص میدانند.
اعراب مستعربه؛ یعنی اعراب ناخالص و پیوسته با دیگران؛ مثل ساکنان منطقه بینالنهرین (عراق/ بابل) و مرکز و جنوب شبه جزیره عربستان، خود را از نژاد عدنان، نواده اسماعیل نبی (ع) میدانند[15]؛ اما امروزه، اصطلاح استعراب، توسعه یافته و عمده مردمان دنیای عرب، مستعرب هستند؛ اما عدنانی نیستند؛ مثل اعراب سوریه، مصر و شمال آفریقا.
در واقع، هرچند عدنانیانِ عراقی از نظر ژنتیکی، از زیرگروههای نژاد سامی هستند[16]؛ اما مردم سرزمینهایی مثل سوریه، مستعربانی هستند که عدنانی هم نیستند و از نظر نژادی، آمیزهای از همه اقوام و نژادهایی هستند که دورهای از سیطره بر این منطقه را تجربه کردهاند.
عدنانیان و مستعربان، تا حدود زیادی با عرب عاربه اختلاف فرهنگی دارند و مانند اغلب ملتهای دیگر که اسلام را پذیرفتهاند، هم قرائت و برداشت خود را از اسلام دارند و هم سنت و فرهنگ بومی خود را تا جایی که امکان داشته است، با سنت و فرهنگ اسلامی تلفیق کردهاند؛ مثل هند، ایران، مالزی و دیگر ملتها؛ البته بدیهی است که پذیرش زبان، در این انطباق، بیشترین همخوانیها را ایجاد کردهاست؛ اما تفاوتهای فرهنگی در حداقلترین شکل هم میتوانند تأثیرگذار باشند؛ چنان که این اختلاف بین عرب حجازی و عراقی و شامی، زمینه جنگها و کشمکشهای خونین و دراز مدت بوده است[17]؛ کما این که گروهی از تحلیلگران، واقعه کربلا را نتیجه این تضاد میانگارند.[18]
نتیجه این که اختلافات قومی مردم سوریه، فراتر از محدوده عروبت آنهاست و در واقع، میراثی از دوران پیشعربی و مربوط به قومزاییهای متناوبِ خاص این منطقه که تابعی از فرایند تکثرِ برخاسته از مهاجرتها و لشکرکشیهای اقوام پیرامونی است و در ژنوم فرهنگی خود، عناصر بیشماری از نمادهای زیستی غیرعربی و یا به معنی دقیق کلمه، غیرسامی - آرامی دارد؛ خصوصاً یونانی – روم مسیحی.
از ساحل سوریه تا جنوب یونان راهی نیست. امروزه هنوز هم یک جامعه یونانی مسیحی با حدود 4500 نفر در سوریه وجود دارد که اکثر آنها ملیت سوری دارند و عمدتاً در حلب، بانیاس، طرطوس و دمشق زندگی میکنند؛ همچنین حدود 8000 مسلمان یونانی زبان با اصالت کِرتی در الحمیدیه زندگی میکنند.
جستجوی خط به خط تمام نشانگرهای فرهنگی و انسانشناختی این آمیزه قومی در سوریه و بررسی شدت و ضعف تأثیر هر کدام و نیز پایداری آنها تا روزگار معاصر، نیاز به پزوهش دراز دامنی دارد و در گنجایش این کتاب نیست؛ با این حال، در این قسمت، میتوان به بعضی مطالعات و آثار خوب در زمینه دادوستدهای فرهنگی بیناقومی در طیف قومیت سوریه اشاره کرد؛ مثل «هلنیسم و مردم آرامی»[19]، «هویت سوری در جهان یونانی-رومی»[20]، «روایات سوریه روم»[21]
شهرسازی، معماری و خصوصاً ساخت حمام، از مهمترین اِلِمانهای فرهنگ شهرنشینی یونانیان ورومیان است که سوریان آن را اخذ و به خوبی حفظ و گسترش دادند؛ مثل حمامهای حمام های رومی در «پالمیرا» (تدمر)، «بُصرى»، «سرجیلا» و «شهبا». حمامهای قدیمی متعددی در سوریه از دوران ممالیک و عثمانی هنوز هم پابرجا هستند؛ مانند «حمام بهرام پاشا»، «حمام الممالک الظاهر» در دمشق، « حمام نورالدین شهید» در بازار « البزورية »، حمامهای پنچگانه شمال نهر «البردی»؛ مثل « حمّام أمونة» و ...
در مورد عنصر کردی که بعد از عربی، بیشترین تعداد را دارد، به دلیل عداوت تاریخی، قومزدایی فعالانهای در سوریه وجود داشتهاست تا حدی که تا زمان بشار اسد، کردهای سوریه خارجی محسوب شده و از داشتن اوراق هویت محروم بودند.
در سطح فرهنگی، تقسیم بندی واضحی بین کردهای شهری و روستایی سوری وجود دارد. کردهای ساکن در شهرها، معمولاً به جوامعی تعلق دارند که قرنها در فرهنگ و جامعه شهری عرب ادغام شده اند؛ به ویژه به عنوان بخشی از تشکیلات نظامی و اداری عثمانی در دمشق که بزرگترین و مهم ترین سکونتگاه کردهای شهری در سوریه است؛ در واقع، 40 درصد از جمعیت کرد سوری به طور کامل عرب شدهاند .شخصیت های مهمی مانند «محمد کرد علی»، متفکر برجسته ناسیونالیسم عرب و «خالد باکداش» که حزب کمونیست سوریه را در سال 1936 تأسیس کرد، از این گروه از کردها هستند. [22]
زبان کردی، تنها شاخص پایدار ارزشهای فرهنگی کردها در سوریه است؛ زیرا وابستگی مذهبی کردها متنوع است و علاوه بر اکثریت مسلمانان سنی، به ویژه در مناطق شهری، تعداد زیادی مسیحی، یهودی و ایزدی نیز در این کرد محسوب میشوند.
در مورد ترکان، وضع شدیدتر است؛ زیرا خاطرهی دیکتاتوری امپراتوری عثمانی، عاملی برای ترکیزدایی گسترده بعداز جنگ جهانی شود و سخت گیریها شدت یابد؛ به همین دلیل رسوخ فرهنگ ترکی با مخالفتهای جدی همراه بوده است؛ تا حدی که چاپ و نشر آثار به زبان ترکی در سوریه ممنوع است[23]؛ همانطور که در امپراتوری عثمانی، تا 1855میلادی، چاپ نشریه به زبان عربی ممنوع بود؛ با این حال، نمادهای فرهنگ ترکی یکسره از ساختار قومی سوریه حذف نشده است.
در طول حکومت عثمانی، زبان ترکی و در تمام دوران عثمانی زبان رسمی در ادارات دولتی در سوریه بود؛ به همین جهت، تعداد زیادی از اصطلاحات ترکی وارد گویش سوری شده است؛ به ویژه اصطلاحات مربوط به سیاست، ارتش یا غذا؛ مانند:
«طَبَنْجَة» (Tabanca): تفنگ، « كُزلُكْ» (Gözlük): عینک، « شَنطة» (çanta): کیسه، «جُمرُك» (Gümrük): گمرک، «بَقشيش» (bagşiş): بخشش، عطا و رشوه، «بلكي» (belki): شاید؛ همچنین، القاب ترکی؛ مانند «پاشا» (Paşa)، «آغا» (Ağa) و «خواجه» (Hoca).
در ساختار صرفی نیز، از تکواژ «جی» در صفت استفاده می شود؛ مثل «مشکلجی»؛ یعنی بسیار مشکل دار است و «خضرجی»؛ یعنی سبزی فروش.
بر اساس تحقیقی که در سال 1929 انجام شد، گویش مردم دمشق شامل حدود 600 کلمه ترکی است.
قهوهخانههای ترکی و آیینهای آن؛ مثل نقالی و قصهگویی در قهوهخانه شاید از زیباترین و تأثیرگذارترین عناصر باقیمانده قوم ترک در فرهنگ سوری باشد.
غذاهای سوری نیز به نوبه خود تحت تأثیر غذاهای ترکی است؛ به ویژه غذاهای؛ مانند «شاورما» (Şavurma)[24]، «شیش طاووق» (Şiş tawook)[25]، «شیش برک/ شُشْبَرَك» (şiş barka)[26] و غیره .
در مورد پوشاک نیز «طَربوش»، «فَس» یا «فینه»، مشخصترین پوشش باقی مانده به میراث از قومیت ترک در میان اعراب غرب آسیا؛ خصوصاً سوریه است. فینه یا فِز گونهای کلاه است برای مردان؛ به صورت مخروط ناقص، از ماهوت سرخ یا سیاه. در عربی به آن «طربوش» میگویند و در زبان ترکی و زبان های اروپایی به «فَز» معروف است. فز تلفظ ترکی استانبولیِ«فاس» است که نام شهری در مراکش و خاستگاه اصلی است.
قومیت و مذهب، ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و گاهی یکی تلقی میشوند؛ زیرا گاهی گروههای مذهبی، در قومیت خاصی متمرکزاند؛ مثل ارامنه یا دروزیها؛ اما به طور کلی، موضوع قومیت، اعم از موضوع دین و مذهب است؛ به طور مثال، اعراب، تقریباً در سراسر رنکینگ دینی سوریه وجود دارند؛ ترکان و اکراد نیز همینگونهاند؛ اما با نسبتی کمتر.