طبقات و قشرهای اجتماعی سوریه
در عربی معاصر، اصطلاح «ناسیونالیسم» (Nationalism) که یک ایده و جنبش سیاسی محسوب میشود و هدف آن ترقی بخشیدن به منافع یک ملت است، به «القومیة» ترجمه شده است؛ اما در این بخش، موضوع سخن، قومیت، به معنی گروههای قومی است و نه ناسیونالیسم؛ البته محتوای سخن، نه تنها با ناسیونالیسم و آنچه بعدها، راهبرد اصلی در سیاست سوریه شد، بی ارتباط نیست؛ بلکه به نوعی، جستاری در مبانی و مبادی آن نیز هست.
در یک تعریف ساده، «قوم»، به گروهی از انسانها گفته میشود که اعضای آن، دارای ویژگیهای نژادی یکسان و یا مشترکات زبانی، رفتاری و مذهبی هستند.
اصل و نسب، «اسطوره پیدایش» (Genesis Myth) که قوم عرب از این جهت فقیر است، تاریخ، میهن، زبان یا گویش، نظامهای نمادین؛ مانند مذهب، آداب و رسوم، سبک آشپزی و پوشش، هنرها و ظاهر فیزیکی، مجموعه مؤلفه های اصلی مطالعات قومشناسی است؛ البته ممکن است نَسَب ژنتیکی، در موارد خاص نیز مورد توجه باشد.
باید توجه داشت که از طریق زبان، فرهنگ پذیری و تغییر دین، افراد یا گروهها، ممکن است در طول زمان، از یک قوم به قومی دیگر تغییر مکان دهند؛ همچنین، ممکن است یک گروه قومی، به زیرگروهها یا قبیلههایی تقسیم شود و در طول زمان، هر کدام از این شاخهها، به هر دلیلی؛ مثل درونهمسری یا دوری از گروه اصلی، خود، به گروههای قومی جداگانه تبدیل شوند و برعکس، قومیتهای مجزا، میتوانند با هم ادغام شوند و یک قومیت جدید را تشکیل دهند که به هر دو صورت؛ یعنی تقسیم یا ادغام قومی، در ااصطلاح انسانشناسی، «قوم زایی» (Ethnogenesis) میگویند.
قومزایی، به دو صورت منفعلانه (Passive) و فعال (Active) میتواند باشد. در شکل منفعلانه که موارد بسیار و قدمت بیشتری دارد، نشانگرهای هویت گروهی، در قومی از قوم دیگر ناخواسته تحمیل و انباشته شده و قوم جدید شکل میگیرد که یک نتیجه ناخواسته است. مسیر این انباشتگی، مثل مهاجرتها، تهاجمات و ... است.
در قومزایی فعال، افراد به طور عمدی و مستقیم، هویتهای جداگانهای را در تلاش برای حل یک مشکل سیاسی - امنیتی یا تحمیل برخی ارزشهای فرهنگی، روابط قدرت، و غیره «مهندسی» می کنند؛ مثل ادعای مشترک فرانسویها، اسپانیایی ها و ایتالیایی ها در این که از قوم «گوت» (Goths) هستند؛ قومی از شاخه «ژرمن شرقی» که در 410 میلادی به امپراتوری روم تاختند.
ناسیونالیسم، شکل حاد قومزایی است؛ همچنین، در حال حاضر، در اغلب کشورها، سیاست یکپارچگی ملی اقضا میکند که همه افرادی که در یک کشور متولد شده یا به طور قانونی ساکن هستند؛ فارغ از نوع قومیت نژادی، قانوناً جزء قومیت آن کشور، محسوب شوند.
اعضای یک قوم، خود را دارای سنتهای فرهنگی و تاریخی میدانند که آنها را از سایر گروهها متمایز میکند. در واقع، هویت قومی یک مؤلفه روانی یا عاطفی قوی دارد که مردم جهان را به دو دستهی متضاد؛ یعنی «ما» و «دیگران» تقسیم میکند و بر خلاف قشربندی اجتماعی که افراد را در یک سری محورهای افقی بر اساس عوامل اجتماعی-اقتصادی تقسیم و متحد می کند، مردم را در یک سری محورهای عمودی تقسیم و متحد می کند؛ بنابراین، گروههای قومی، حداقل به لحاظ نظری، تفاوتهای طبقاتی اجتماعی-اقتصادی را از بین میبرند و اعضایی را از همه اقشار جامعه، جذب میکنند.
پس از دهه 1960، بعضی از پژوهشگران مسائل قوم شناسی (سازهگرایان/Constructivism)، بر خلاف گذشتگان (اولیه گرایان/Primordialists) که گروههای قومی را پدیدههای واقعی میدانستند که ویژگیهای متمایز آنها از گذشتههای دور باقی مانده است، معتقدند که پیوستگیهای اولیه تاریخی در دنیای معاصر، چندان اهمیتی ندارند و گروههای قومی، تنها بخشی از «سازههای اجتماعی» هستند که هویت آنها را قوانین اجتماعی تعیین میکند و به طور کلی، ویژگیهای فرهنگی که با تهاجم نظامی اقوام دیگر، مهاجرت، تجارت و پذیرش مذاهب، تکامل مییابند، شاخص مهمتری نسبت به اصالت نژادی محسوب میشود.
طیف قومیت (Ethnicity)[9] در سوریه
پیشتر، در بخش تاریخ و نیز جغرافیای انسانی بررسی شد که به جهت توجه قدرتهای بزرگ و مهاجم پیرامونی به سوریه و همچنین، ظهور ادیان بزرگ در این منطقه، جامعه سوریه، ترکیبی نامتجانس از گروههای قومی و دینی متعدد دارد که محصول یک فرایند قومزایی منفعلانه دراز مدت است.
در سوریه از ادوار باستان، قومزایی های متناوب و گسترده منفعلان های صورت گرفته است که قدیمیترین آنها استیلای قومیت آشوری و رُم مسیحی بوده است و جدیدترین و مهمترین آنها قوم پذیری عربی است؛ هر چند که سوریه از دیرباز، حداقل از هزاره قبل از میلاد، میزبان اقوام آرامی بودهاست. در عصر حاضر نیز قومزایی ناسیونالیستیِ عربیِ پرقدرتی از سوی حزب بعث که گرایشات شدید سوسیالیستی و کمونیستی نیز دارد، به جامعه سوریه فعالانه القا شده است.
در سرشماری سال 2010؛ یعنی پیش از بحران، از 22 میلیون نفر جمعیت سوریه، از نظر قومی 3/90 درصد عرب «عدنانی» و مابقی: 7/9 درصد، کردها و اقلیتهای آرامی، ارمنی، چرکس، ترکمن هستند. (آجرلو، 1390، ص 57) جزئیات این ترکیب قومی و پراکندگی آنها، تقریباً در همین حدود، پیشتر در بخش جغرافیای انسانی همین کتاب بررسی شد.
اعراب تقریباً در همه نقاط سوریه؛ به جز استان الحسکه، اکثریت را دارند؛ اعم از اعراب اصیل سوری و یا اعراب مهاجر از کشورهای دیگر عربی؛ خصوصاً آوارگان فلسطینی و گروههای لبنانی.
کثرت قومی و مذهبی، در این جمعیت نه چندان کثیر، مورثِ ضعف انسجام اجتماعی شده است؛ مضافاً این که این گروههای قومی یا مذهبی، در مناطق مشخص و جدا متمرکزاند و نه تنها فرایند «همانندسازی» (Assimilation) ایشان در وضعیت خوبی نیست؛ بلکه سیاستهای استعماری بعد از استقلال نیز بر «تکثرگرایی» (Pluralism) قومی و تضادها افزوده است. [11]
طرح این پرسش بدیهی است که عروبت یا قومزایی عربی جمعیت سوریه، در مقایسه با دیگر کشورها، ترکیب تقریباً واحدی از لحاظ نژاد باید داشته باشد و چرا باید، اقلیتهای قومی دیگر، در تضعیف انسجام ملی تا بدین حد نقش داشته باشند؟
اولاً قومیت عربی در سوریه، اصطلاحاً متشکل از عرب عاربه (بائده) یا عرب قحطانی نیست؛ بلکه از زمان اقتدار آرامیان (1100-800 پ.م.) و استیلای فرهنگ و زبان آنها که به زیرشاخههای آشوری، عبری و عربی تقسیم میشود، مردم این منطقه، عربیمآب شده و از نظر زبانی، متصل به قومیت عربی شدهاند و اصطلاحاً و با کمی تسامح، شاید عرب عدنانی[13] (اسماعیلی) محسوب شوند.[14] پیامبر اسلام (ص) نیز از اعراب عدنانی است.
عرب عدنانی به مردم عربی گفته میشود که دارای اصالت عرب خالص نیستند و اغلب از زمره اقوامی هستند که عربیسازی (مستعرب) شدهاند؛ برخلاف اعراب عاربه؛ یعنی اعراب خالص و اصیل یا قحطانیان که به ساکنان منطقه جنوبی شبه جزیره عربستان گفته میشود؛ قومی که خود را از نژاد «ابوالعرب»، «يعرب بن قحطان بن هود بن شالخ بن قینان بن ارفخشذ بن سام بن نوح نبی ع» و عرب خالص میدانند.
اعراب مستعربه؛ یعنی اعراب ناخالص و پیوسته با دیگران؛ مثل ساکنان منطقه بینانهرین (عراق/ بابل) و مرکز و جنوب شبه جزیره عربستان، خود را از نژاد عدنان، نواده اسماعیل نبی (ع) میدانند؛ اما امروزه، اصطلاح استعراب، توسعه یافته و عمده مردمان دنیای عرب، مستعرب هستند؛ اما عدنانی نیستند؛ مثل اعراب سوریه، مصر و شمال آفریقا.
در واقع، هرچند عدنانیانِ عراقی از نظر ژنتیکی، از زیرگروههای نژاد سامی هستند؛ اما مردم سرزمینهایی مثل سوریه، مستعربانی هستند که عدنانی هم نیستند و از نظر نژادی، آمیزهای از همه اقوام و نژادهایی هستند که دورهای از سیطره بر این منطقه را تجربه کردهاند.
عدنانیان و مستعربان، تا حدود زیادی با عرب عاربه اختلاف فرهنگی دارند و مانند اغلب ملتهای دیگر که اسلام را پذیرفتهاند، هم قرائت و برداشت خود را از اسلام دارند و هم سنت و فرهنگ بومی خود را تا جایی که امکان داشته است، با سنت و فرهنگ اسلامی تلفیق کردهاند؛ مثل هند، ایران، مالزی و دیگر ملتها؛ البته بدیهی است که پذیرش زبان، در این انطباق، بیشترین همخوانیها را ایجاد کردهاست؛ اما تفاوتهای فرهنگی در حداقلترین شکل هم میتوانند تأثیرگذار باشند؛ چنان که این اختلاف بین عرب حجازی و عراقی و شامی، زمینه جنگها و کشمکشهای خونین و دراز مدت بوده است؛ کما این که گروهی از تحلیلگران، واقعه کربلا را نتیجه این تضاد میانگارند.
نتیجه این که اختلافات قومی مردم سوریه، فراتر از محدوده عروبت آنهاست و در واقع، میراثی از دوران پیشعربی و مربوط به قومزاییهای متناوبِ خاص این منطقه که تابعی از فرایند تکثرِ برخاسته از مهاجرتها و لشکرکشیهای اقوام پیرامونی است و در ژنوم فرهنگی خود، عناصر بیشماری از نمادهای زیستی غیرعربی و یا به معنی دقیق کلمه، غیرسامی - آرامی دارد؛ خصوصاً یونانی – روم مسیحی.
از ساحل سوریه تا جنوب یونان راهی نیست. امروزه هنوز هم یک جامعه یونانی مسیحی با حدود 4500 نفر در سوریه وجود دارد که اکثر آنها ملیت سوری دارند و عمدتاً در حلب، بانیاس، طرطوس و دمشق زندگی میکنند؛ همچنین حدود 8000 مسلمان یونانی زبان با اصالت کِرتی در الحمیدیه زندگی میکنند.
جستجوی خط به خط تمام نشانگرهای فرهنگی و انسانشناختی این آمیزه قومی در سوریه و بررسی شدت و ضعف تأثیر هر کدام و نیز پایداری آنها تا روزگار معاصر، نیاز به پزوهش دراز دامنی دارد و در گنجایش این کتاب نیست؛ با این حال، در این قسمت، میتوان به بعضی مطالعات و آثار خوب در زمینه دادوستدهای فرهنگی بیناقومی در طیف قومیت سوریه اشاره کرد؛ مثل «هلنیسم و مردم آرامی»، «هویت سوری در جهان یونانی-رومی»، «روایات سوریه روم»
شهرسازی، معماری و خصوصاً ساخت حمام، از مهمترین اِلِمانهای فرهنگ شهرنشینی یونانیان ورومیان است که سوریان آن را اخذ و به خوبی حفظ و گسترش دادند؛ مثل حمامهای حمام های رومی در «پالمیرا» (تدمر)، «بُصرى»، «سرجیلا» و «شهبا». حمامهای قدیمی متعددی در سوریه از دوران ممالیک و عثمانی هنوز هم پابرجا هستند؛ مانند «حمام بهرام پاشا»، «حمام الممالک الظاهر» در دمشق، « حمام نورالدین شهید» در بازار « البزورية »، حمامهای پنچگانه شمال نهر «البردی»؛ مثل « حمّام أمونة» و ...
در مورد عنصر کردی که بعد از عربی، بیشترین تعداد را دارد، به دلیل عداوت تاریخی، قومزدایی فعالانهای در سوریه وجود داشتهاست تا حدی که تا زمان بشار اسد، کردهای سوریه خارجی محسوب شده و از داشتن اوراق هویت محروم بودند.
در سطح فرهنگی، تقسیم بندی واضحی بین کردهای شهری و روستایی سوری وجود دارد. کردهای ساکن در شهرها، معمولاً به جوامعی تعلق دارند که قرنها در فرهنگ و جامعه شهری عرب ادغام شده اند؛ به ویژه به عنوان بخشی از تشکیلات نظامی و اداری عثمانی در دمشق که بزرگترین و مهم ترین سکونتگاه کردهای شهری در سوریه است؛ در واقع، 40 درصد از جمعیت کرد سوری به طور کامل عرب شدهاند .شخصیت های مهمی مانند «محمد کرد علی»، متفکر برجسته ناسیونالیسم عرب و «خالد باکداش» که حزب کمونیست سوریه را در سال 1936 تأسیس کرد، از این گروه از کردها هستند. [22]
زبان کردی، تنها شاخص پایدار ارزشهای فرهنگی کردها در سوریه است؛ زیرا وابستگی مذهبی کردها متنوع است و علاوه بر اکثریت مسلمانان سنی، به ویژه در مناطق شهری، تعداد زیادی مسیحی، یهودی و ایزدی نیز در این کرد محسوب میشوند.
در مورد ترکان، وضع شدیدتر است؛ زیرا خاطرهی دیکتاتوری امپراتوری عثمانی، عاملی برای ترکیزدایی گسترده بعداز جنگ جهانی شود و سخت گیریها شدت یابد؛ به همین دلیل رسوخ فرهنگ ترکی با مخالفتهای جدی همراه بوده است؛ تا حدی که چاپ و نشر آثار به زبان ترکی در سوریه ممنوع است؛ همانطور که در امپراتوری عثمانی، تا 1855میلادی، چاپ نشریه به زبان عربی ممنوع بود؛ با این حال، نمادهای فرهنگ ترکی یکسره از ساختار قومی سوریه حذف نشده است.
در طول حکومت عثمانی، زبان ترکی و در تمام دوران عثمانی زبان رسمی در ادارات دولتی در سوریه بود؛ به همین جهت، تعداد زیادی از اصطلاحات ترکی وارد گویش سوری شده است؛ به ویژه اصطلاحات مربوط به سیاست، ارتش یا غذا؛ مانند:
«طَبَنْجَة» (Tabanca): تفنگ، « كُزلُكْ» (Gözlük): عینک، « شَنطة» (çanta): کیسه، «جُمرُك» (Gümrük): گمرک، «بَقشيش» (bagşiş): بخشش، عطا و رشوه، «بلكي» (belki): شاید؛ همچنین، القاب ترکی؛ مانند «پاشا» (Paşa)، «آغا» (Ağa) و «خواجه» (Hoca).
در ساختار صرفی نیز، از تکواژ «جی» در صفت استفاده می شود؛ مثل «مشکلجی»؛ یعنی بسیار مشکل دار است و «خضرجی»؛ یعنی سبزی فروش.
بر اساس تحقیقی که در سال 1929 انجام شد، گویش مردم دمشق شامل حدود 600 کلمه ترکی است.
قهوهخانههای ترکی و آیینهای آن؛ مثل نقالی و قصهگویی در قهوهخانه شاید از زیباترین و تأثیرگذارترین عناصر باقیمانده قوم ترک در فرهنگ سوری باشد.
غذاهای سوری نیز به نوبه خود تحت تأثیر غذاهای ترکی است؛ به ویژه غذاهای؛ مانند «شاورما» (Şavurma)[24]، «شیش طاووق» (Şiş tawook)[25]، «شیش برک/ شُشْبَرَك» (şiş barka)[26] و غیره .
در مورد پوشاک نیز «طَربوش»، «فَس» یا «فینه»، مشخصترین پوشش باقی مانده به میراث از قومیت ترک در میان اعراب غرب آسیا؛ خصوصاً سوریه است. فینه یا فِز گونهای کلاه است برای مردان؛ به صورت مخروط ناقص، از ماهوت سرخ یا سیاه. در عربی به آن «طربوش» میگویند و در زبان ترکی و زبان های اروپایی به «فَز» معروف است. فز تلفظ ترکی استانبولیِ«فاس» است که نام شهری در مراکش و خاستگاه اصلی است.
قومیت و مذهب، ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و گاهی یکی تلقی میشوند؛ زیرا گاهی گروههای مذهبی، در قومیت خاصی متمرکزاند؛ مثل ارامنه یا دروزیها؛ اما به طور کلی، موضوع قومیت، اعم از موضوع دین و مذهب است؛ به طور مثال، اعراب، تقریباً در سراسر رنکینگ دینی سوریه وجود دارند؛ ترکان و اکراد نیز همینگونهاند؛ اما با نسبتی کمتر.
شاکله دینی جامعه سوریه
دین هر چند مبدئی غیر زمینی دارد؛ اما مانند فرهنگ، اساساً موضوعی انسانی؛ و یا به تعبیر دقیقتر، مربوط به انسان است؛ بدین جهت، در تمام علوم انسانی، فصلی به ماهیت و نقش دین، اختصاص داده است. به همین دلیل، چالشی در موقعیت منطقی موضوع «بررسی شاکله دینی جوامع مختلف» در کتابهای فیروزهای سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، وجود دارد؛ اما حقیقتاً محل اصلی طرح مسئله کجاست؟
وقتی تاریخ یک کشوری را ورق میزنید، قطعاً تاریخ ادیان موضوعیت دارد و وقتی به بررسیهای جامعه شناسانه میرسید، باز دین جایگاه ویژهای مییابد؛ پس به همان دلیل که در کتب فیروزهای، مطالعات تاریخی و اجتماعی، قبل از بررسیهای فرهنگی جای داده شدهاست، دادههای مربوط به دین نیز باید ابتدا از بُعد تاریخی و اجتماعی بررسی شود تا طراحی نظام فرهنگی در کشور مورد نظر، صورت علمی و منطقیتری، حسب روند خطی کتابهای فیروزهای، داشته باشد؛ با این حال اصرار سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بر این است که موضوع دین در بخش فرهنگی کتاب مطرح شود؛ فلذا از خواننده محترم تقاضا میشود که ابتدا این بخش رادر نظام فرهنگی سوریه مطالعه نماید و سپس به قسمت جامعه شناسی کتاب بازگردد تا این بخش کاملتر تلقی وتصور شود.[۱]
نیز نگاه کنید به
نظام اجتماعی ژاپن؛ نظام اجتماعی کوبا؛ نظام اجتماعی سنگال؛ نظام اجتماعی معاصر چین؛ نظام اجتماعی تونس؛ نظام اجتماعی مالی؛ نظام اجتماعی سوریه؛ نظام اجتماعی سودان؛ نظام اجتماعی ساحل عاج؛ نظام اجتماعی اتیوپی
پاورقی
[9] . در عربی معاصر، ناسیونالیسم به «القومیة» معادل سازی شده است. در این بخش، موضوع سخن قومیت به معنی گروههای قومی مورد بحث است و نه عنوان ناسیونالیسم که یک ایده و جنبش سیاسی محسوب میشود و هدف آن ترقی بخشیدن به منافع یک ملت است؛ البته نه تنها با ناسیونالیسم و آنچه بعدها به راهبرد اصلی در سیاست سوریه منتهی شد، بی ارتباط نیست؛ بلکه به نوعی جستار مبانی و مبادی آن نیز هست.
[11] . در جوامع چند قومیتی، تعاملات گروههای قومی با یکدیگر و دولن، از سه الگوی عمده پیروی میکند: همانندسازی، تکثرگرایی مساوات طلبانه و تکثرگرایی نابرابر.
[13] . مورخان متفقاند که عدنان از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم (علیهما السلام) است و اهل حجاز به او منسوباند؛ بدین ترتیب که از عدنان، معد و از معد، نزار و از نزار، ربیعه و مضر پدید آمدند و بطون مضر و ربیعة بسیار شدند؛ بدین ترتیب که از ربیعة، بنیاسد و عبدقیس و عنزة و بکر و تغلب و وائل و اراقمه و دائل و جز آن منشعب شدند و قبائل مضر به دو شعبه، منشعب گردید: یکی قیس بن عیلان بن مضر و دیگر الیاس بن مضر از قیس بن عیلان غطفان و سلیم؛ از غطفان هم بغیض و عبس و ذبیان و فروعات آنها پدید آمد و از سلیم، بهتة و هوازن پدیدآمدند. از الیاس، تمیم و هذیل و اسد و بطون کنانة منشعب شدند و از کنانة، قریش منشعب شد و خود قریش، منشعب به شعبی شدند؛ مانند جمح، سهم، عدی، مخزوم، تمیم، زهره، عبدالدار اسدبن عبدالعزی و عبدمناف و از عبدمناف، عبدشمس، نوفل، مطّلب و هاشم آمدند و از هاشم، رسولاﷲ (ص ) و عباسیون آمدند و از عبد شمس، بنیامیه آمدند و بدین وسیله، بطون عدنان در سرتاسر حجاز تهامة، نجد، عراق و یمن منتشر شدند. (از اعلام زرکلی)
[14]. عدنان بن عاد بن آذر بن اوص بن الهمیس بن سلامن بن حمل بن سامی بن وضیح بن عرام بن قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم (علیهما السلام).
عدنان بن عاد بن آذر بن اوص بن الهمیس بن سلامن بن حمل بن سامی بن وضیح بن عرام بن قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم (علیهما السلام).
[22] . حول الدور الذي لعبه الكرد في مؤسسة الجيش والإدارة في دمشق في الفترة العثمانية انظر زي. غزال، الاقتصاد والسياسة في دمشق خلال القرن التاسع عشر، الهياكل التقليدية والرأسمالية، دمشق 1993، الصفحة 22، 50-51، 162؛ وانظر إل. سكاتكوسكي سكيليجر، العائلات والسياسية والجماعات الدمشقية والعقارية في القرنين الثامن عشر والتاسع عشر، (شتوتغارت: فرانز سفينر ويرلغ، 1985)، الصفحة 147-52، 160-65، 167-68. حول الكرد في دمشق بعد الحرب العالمية الأولى انظر نيلدا فوكارو. “كرد دمشق خلال الانتداب الفرنسي” ورقة قدمت في مؤتمر دولي بعنوان الكرد والمدينة، سيفر 19/20/21 أيلول 1996.
[24] . «شاورما» اصالتاً ترکی است و صورت صحیح تلفظ آذری آن «چویرمه» است؛ یعنی «پیچیده» یا «چرخان»؛اما نوع سوری آن مشهورتر است.
[25] . شیش تاووک نوعی غذای متشکل از گلولههای کوچک مرغ است که به روشهای مختلف چاشنی تر زده شدهاند.
[26] . شیش برک، اصل ترکی ازبکی دارد. خمیری است که با گوشت چرخ کرده پر شده و به شکل گوش انسان پیچیده شده است.
کتابشناسی
- ↑ شنی، کریم (۱۴۰۰). فرهنگ و تاریخ سوریه. تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی( در دست انتشار)