طبقات و قشرهای اجتماعی روسیه

از دانشنامه ملل

از زمان فروپاشی اتحادیه‌ی شوروی در سال 1991 تمایز میان طبقات اجتماعی بسیار بیشتر شد. خصوصی سازی مالکیت و تجارت عمدتا در دست اندک گروه امتیاز یافته بود. گروه‌های رسمی زیادی از حکومت و کمونیست، از قدرت سیاسی خود برای کنترل فرآیند خصوصی سازی و بدست آوردن شراکت کمپانی ها، سود جستند. برخی از افراد شانس سرمایه گذاری فساد انگیز، ثروتمند شدند. رهبران جنایت های سازمان یافته از طریق اخاذی، قاچاق مواد مخدر و دیگر فعالیت های غیر قانونی، به منفعت رسیدند. هرچند، تعداد زیادی از روسیه ای ها نیز با نوآوری ، اختراع و دیگر فعالیت های کارآفرینانه ثروتمند شدند. ثروتمندانی که به عنوان قشر مرفه جدید یا روس های جدید شناخته می شدند اغلب زندگی واقعا عجیبی دارند. اکثریت دیگری که در فقر زندگی می کنند، شامل بخش زیادی از سالمندان هستند که با در آمد های  ثابت همچون حقوق بازنشستگی دولتی زندگی می کنند. سایر روس ها درآمدی دارند که آنها را مابین این دو گستره قرار می دهد و این افراد طبقه متوسط را در بر می گیرند. تعداد زیادی از روس های طبقه ی متوسط در اوایل دهه  1990 از طریق خصوصی سازی مسکن که با آنها اجازه می داد تا آپارتمان‌هایشان را با قیمتی به مراتب کمتر از بازار بخرند، بهره بردند. به تبع این امر، آنها توانستند بخش زیادتری از درآمدشان را که صرف کرایه خانه هایشان نمی شد را برای خرید غذا و دیگر کالاها اختصاص دهند. طبقه ی متوسط اغلب منحصر به شهر های بزرگی همچون مسکو هستند. در تعداد زیادی از مناطق روستایی افراد کمی از طبقه ی متوسط حضور دارند، و تفاوت درآمدها بسیار بیشتر است.

در روسیه‌ی امروز، قشر بالای جامعه‌ی بورژوازی تکوین یافته است. این طبقه پنج‌درصد جامعه را تشکیل می‌دهد. بورژوازی در امر سازماندهی خود، از دیگر طبقات اجتماعی، آگاهانه‌تر عمل می‌کند. این طبقه توانسته است اتحادیه‌های صنفی، باشگاه‌های گوناگون، تشکیلات نیرومند و امکانات رفاهی ویژه‌ی خود را به‌وجود آورد. بورژوازی روسیه‌ی معاصر توانسته است خود را به‌مثابه‌ی یک طبقه‌ی مستقل سازماندهی کند و هدف‌ها و وظایف خود‌خواهانه‌ی خویش را درک کند. در قطب دیگر جامعه، یعنی در پایین‌ترین بخش‌های آن، یک قشر حاشیه‌ای و لمپن شکل گرفته است. این قشر از زندگی واقعی توده‌های مردم دور شده است. ویژگی آشکار این قشر آن است که با شرایط حقارت‌آمیز خود کنار آمده، با آن پیوند یافته و دیگر تمایلی به تغییرات اجتماعی ندارد. این قشر نه‌تنها از تغییر و دگرگونی می‌هراسد بلکه به دفاع از وضع موجود پرداخته است. تحلیل‌گران اجتماعی، این قشر اجتماعی را، ده تا پانزده درصد جمعیت کشور تخمین می‌زنند. این قشر به ویژه در انتخابات، از حکومت و نامزدهای آن حمایت می‌کند. تحلیل‌گران اجتماعی حتی در دوران «بوریس یلتسین» دریافته بودند که حامیان یلتسین و حزب‌ها و سازمان‌های طرفدار او به طور عمده در میان دو گروه اجتماعی قرار دارند: ثروتمند‌ترین و فقیرترین بخش‌های جامعه، تجربه‌های مبارزاتی نشان می‌دهد که این قشر یعنی لمپن‌ها، از مبارزان راه عدالت اجتماعی که به دفاع از حقوق اجتماعی آن‌ها برخاسته‌اند؛ حمایت نمی‌کنند. آن‌ها از اقشار و طبقاتی دفاع می‌کنند که به‌اصطلاح «زرنگ» بوده، موفق شده و ثروت بیش‌تری کسب کرده‌اند. گرایش اصلی لمپن پرولتاریا، به‌طور دقیق به سمت قشر فوقانی بورژوازی کشور است. بین این دو بخش اجتماعی- یعنی بخش فوقانی بورژوازی و اقشار لمپن- بخش‌های دیگری نیز وجود دارند که در شرایط بی‌ثباتی و ناپایداری قرار دارند[۱].

یکی از اقشار مهم جامعه روسیه جوانان هستند که در سال های اخیر مورد توجه بیشتری واقع شده و در حال حاضر از آزادی‌های بيشتری نسبت به گذشته برخوردارند. در روسيه از سال‌های دهه 1990 تاکنون جمعيت به سوی پير شدن پيش می رود، چراکه ميزان زاد و ولد در حد بسيار پايينی قرار دارد. از سال 1987 تا 1996، تعداد جوانان سنين 16 سال به ميزان 10% کاهش يافت. فعلا ميزان اشتغال در سطح جامعه جايگاه خود را برای نسل قديمی تر حفظ کرده است. اما طی ده سال آينده، تعداد جوانان با نياز جامعه به کار هماهنگی نخواهد داشت. در جامعه امروز روسيه تناقضاتی به چشم می خورد که نشان دهنده همين بازتاب ها هستند. 20سال بعد از پايان كمونيسم، نخستين نسلی كه پس از دوره اتحاد جماهير شوروی شكل گرفته، روسيه را متحول كرده است و رهبران روسيه چه بخواهند و چه نخواهند بايد اين را به‌عنوان يك واقعيت قبول كنند. حتی منتقدین غرب گرا هم بر این باورند که تاكنون هيچ نسلی در روسيه به اندازه نسل کنونی از آزادی برخوردار نبوده است. آن‌ها مفهوم سوسياليسم را از كتاب‌ها می‌آموزند. در سال 1993 ميلادی و هنگامی كه يلتسين دستور داد تانك‌ها را به سمت ساختمان پارلمان روسيه شليك كنند آن‌ها به‌دنبال تصويب قانون اساسی‌ای بود كه به رئيس‌جمهور قدرتی نامحدود بدهد. در آن زمان كودكان سركش دوره پوتين هنوز در قنداق بودند. وقتی والدين اين بچه‌ها تمام پول و پس‌اندازشان را در بحران اقتصادی 1998 روسيه از دست دادند، آن‌ها تازه دوره ابتدايی را شروع كرده بودند. كودكان ديروز روسيه كه جوانان امروز هستند به هم سن و سال‌هايشان در اروپا و آمريكا شباهت بيشتری دارند و كارها و رفتارهايشان اصلا شبيه پدر و مادرشان نيست. اكنون در واقع مرز بين شرق و غرب دارد ناپديد می‌شود.

در سال2012 ميلادی بسياری از كودكان دوره پوتين از فقر و فلاكت درآمده‌اند و اكنون جزو طبقه متوسط جديد روسيه به حساب می‌آيند. خاطرات آنها از سختی‌های گذشته مانند احساساتشان از دوران كودكی از بين رفته است. كاخ كرملين هنوز هم از تلويزيون دولتی استفاده می‌كند تا تبليغاتش را به خانه مردم ببرد و به آن‌ها اعلام كند كه چگونه بايد از پوتين به‌خاطر صلح و ثباتی كه در روسيه برقرار كرده است تشكر و قدردانی كنند. اما جوانان روسيه كمتر تلويزيون نگاه می‌كنند و در عوض بيشتر وقتشان را در دنيای آزاد اينترنت می‌گذرانند و اطلاعاتشان را به دست می‌آورند و از طريق وبلاگ، فيس‌بوك و توييتر گروه‌هايشان را سازماندهی می‌كنند. اين برای نخستين‌بار در دهه‌های گذشته است كه جوانان روسيه می‌توانند مسيرشان را از تبليغات دولت مسكو جدا كنند و نگذارند كه كاخ كرملين بر بيشتر بخش‌های زندگی آن‌ها كنترل و نفوذ داشته باشد. اين موضوع كاملا جديدی به حساب می‌آيد و باعث شده است كه ارزش‌ها و ديدگاه‌های جامعه روسيه تغيير كند. اكنون تعداد كودكانی كه در دوره پوتين به‌دنيا آمده‌اند بسيار زياد است. آن‌ها باورها و عقايد متفاوتی دارند و ديگر از هيچ‌چيز نمی‌ترسند. آن‌ها از ايده‌آل‌هايشان حمايت می‌كنند و اميدشان رسيدن به دمكراسی و مطبوعات آزاد است. بعضی از جوانان روسيه می‌خواهند در آينده سياستمدار يا خبرنگار شوند. عده‌ای ديگر هم‌ رؤيای رسيدن به يك روسيه ملی‌گرا را در سر می‌پرورانند[۲].

سطح تقاضای توليدات امروز بيش از توانايی فيزيکی نسل جوان است. تنها 10% از فارغ التحصيلان مدارس از سلامت کامل برخوردارند، 45-50% آنان دچار انحرافات هستند. آمار پزشکی تاييد کننده اين تحقيقات اجتماعی هستند. به عنوان مثال، طبق تحقيقات اجتماعی «تصوير اجتماعی دانشجوی امروز»، که در سال 1999 توسط محققين اوان ای ال انجام گرفته است، 90% پاسخ دهندگان به سوالات محققين، خود را در کمال سلامتی معرفی کرده و راضی هستند در حالی‌که واقعيت چيز ديگری نشان می دهد. ضمن تجزيه و تحليل های صورت گرفته، می توان گفت که تناقضی عينی ميان تصورات دانشجويان از احساسات خود و شرايط واقعی آن‌ها در خصوص سلامتی‌شان وجود دارد. شرايطی که جوان ضمن آن وارد فضای آموزشی و اشتغالات اقتصادی می شود، بدون اينکه خود متوجه شود، تضعيف می شود و به دنبال آن امکاناتش در زندگی دستخوش تغيير و تحول می گردد. چنين تصور می شود که اين مساله آنقدر که تحت تاثير عوامل عينی و متعدد اجتماعی قرار دارد، تحث تاثير عدم فراهم بودن امکانات مادی نيست. سطح تقاضاهای روانی - اجتماعی در جامعه امروز بيش از امکانات تجربی اجتماعی جوانان است. يکی از نشانه های اين تناقضات، رخ دادن ترس از بيکاری در ميان جوانان است. اين احساس ترس حتی در ميان قشر قوی اجتماعی نيز قابل مشاهده است. پاسخ ها به اين سوال «چه چيز تو را بيش از همه در حال حاضر نگران می کند؟» طی تحقيقات «دختر جوان دانشجو در فضای اقتصادی» که در يکی از شهرهای سيبری غربی زندگي می کند (نووسيبيرسک، آکادم گارادک، کراسنو اوبسک، بردسک، بارنائول، تومسک) در ميان فارغ التحصيلان مدرسه اين مساله را تاييد می کند. نتيجه تحقيقات ما نشان می دهند که بيش از همه فارغ التحصيلان نگران ورود به موسسات آموزش عالي هستند (9/90% از ميان پاسخ دهندگان)، هر چه قسمت بخواهد (7/48%)، بدست آوردن کار در آينده (6/47%)، ساير پاسخ ها بسيار کم بودند.

انقلاب، کودتا، تغییر نظام یا حوادث فراگیری مثل جنگ، یکی از عوامل تحول در جامعه است. بی‌تردید پرورش نسل جدید پس از هر رویداد تاریخی از مهم‌ترین پدیده‌های جامعه شناختی به شمار می‌آید. چه این که رشد و بالندگی این نسل ها در پرتو رخداد بزرگ اجتماعی، تفسیر می‌شود و فرآیندی دوسویه است؛ از یک سو اندیشه حاکم پس از انقلاب، کودتا، نظام جدید و پایان جنگ با شکست یا پیروزی، سنگ بنای تربیتی و پرورشی جوانان را تعیین می‌کند و از دیگر سو، این نسل می‌تواند بین پذیرش وضع موجود، سابق یا جدید، گزینش‌گر باشد. رخداد بزرگی که در جامعه روسی مورد توجه است، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تغییرات سیاسی در کشور روسیه می‌باشد. فرو ریختن ابهت و اقتدار قطب شرق و تجزیه آن به کشورهای کوچک با توجه به مرکزیت مسکو، در جامعه روسی تفاوت و تغییرات ویژه‌ای در پی دارد. جوانان روسی ناگهان چند گزینه را از دست می‌دهند و به چند گزینه جدید می‌رسند. قدرت جهانی را همراه با استبداد تعریف شده از دست می‌دهند؛ تفکر جهان شمول را همراه با غرور ملی و نظام کمونیستی را همراه با نظم اجتماعی و فرهنگی. بزرگسالان روسیه بر چند دسته‌اند؛ وفاداران به کمونیزم، میراث خود را به تاراج رفته می‌بینند و عامل آن را آمریکا و نفوذی‌های غرب‌زده می‌دانند. دسته‌ای دیگر که بیشتر مذهبی هستند ناباورانه شاهد برگشت رنگ و بوی مذهب به زندگی هستند. دسته سوم نیز تعلق خاطر خاصی ندارند و منتظر شرایط جدید می‌مانند؛ چه آنها که به لنین و استالین عشق می‌ورزند و چه آنها که در طول عمر خود در خفا به آیین مذهبی خود پرداخته‌اند و با نگاه حسرت‌آلود به ساختمان‌های اداری و تجاری که قبلاً کلیسا و مسجد بوده نگریسته‌اند و چه آنان که شرایط زندگی و رفاه اجتماعی برای‌شان مهم است، هر سه، عمر مفید خود را پشت سر گذاشته‌اند و دیگر طرز لباس پوشیدن، روابط عمومی، معماری و سخن گفتن‌شان تغییر زیادی نخواهد کرد. آنها تا لحظه آخر وفاداران کمونیزم، دین داران پرهراس و مردمانی در پی نان خواهند ماند.

همان طور که قابل تصدیق است، روسیه، پس از فروپاشی شوروی، در طیف جوانان روسی برای بررسی و تأمل، جذابیت بیشتری دارد. باید از نزدیک گزینش‌های نسل جوان در روسیه را مطالعه کرد تا به میزان تحول ناشی از رخداد فروپاشی پی برد. بدین منظور ابتدا به داشته های این نسل می‌پردازیم: بازماندگان نظام کمونیستی شوروی اکنون سه ارثیه بزرگ دارند؛ اول ارتش بزرگ و مجهز، دوم سازمان اطلاعاتی بسیار پیشرفته KGB و سوم دانشمندان و نهادهای علمی بسیار غنی. اما میراث داران جوان روسیه به رهبری یلتسین پیر، تمام ارث خود را به تاراج می دهند. رویه جدید نیازی به لشکر بزرگ و مجهز ندارد. چون دیگر نه تنها خود را در مقابل غرب نمی بیند، بلکه دست اندازی به کشورهای منطقه چون افغانستان هم برای آن مضحک است. نیروهای اطلاعاتی این کشور نیز که بر شالوده تفکر کمونیستی برپا شده ساختار خود را از دست داده و در جامعه‌ای که نسبت به نظام سابق حب و بغض دارد، حل می‌شود. دانشمندان این کشور نیز به سرعت جذب کشورهای دیگر می‌شوند؛ تا جایی که فرانسه تنها به کمک استادان هنر روسی، سه دانشگاه هنر راه‌اندازی می کند. روسیه در این دوره بدترین شرایط را تجربه می‌کند؛ یلتسین و دولتمردان روسی با پذیرش شکست، دست‌ گدایی به سوی آمریکا و بانک جهانی دراز می‌کنند. آمریکا تنها به کمک‌های روبنایی و فرهنگی اکتفا می‌کند و از تحقیر روسیه ابایی ندارد. یک هواپیمای باربری آمریکا پر از داروهای تاریخ مصرف گذشته، نمادی از نوع اندیشه همدردی غرب و آمریکا نسبت به شرق و روسیه است. وضعیت دیگر کشورهای اتحاد جماهیر شوروی نیز به همین منوال است. رقابت و جنگ سیاسی در روسیه فرسایشی شده و یلتسین با تمام ابزار قانونی و غیر قانونی در برابر فشارهای داخلی و خارجی و پارلمان ایستادگی می‌کند. کشور را هرج و مرج فرا گرفته و وادادگی بر افکار عمومی حکومت می‌کند. رئیس جمهور در دیدارها و سفرهای خارجی آن قدر شراب خواری می‌کند که مایه ننگ روسیان می‌شود. جوانان روسی در این شرایط به بیکاری، تبهکاری و میخوارگی پناه برده‌اند. پدرانی که تا دیروز با پذیرش یک نظام سخت‌گیر مقتدر و مستبد به نظم اجتماعی و قدرت جهانی رسیده بودند، اکنون فرزندانی دارند که در خلأ قدرت، نظم و غرور ملی گرفتار شده‌اند؛ این دوره شکننده و رنج‌آور همراه با بحران‌های داخلی، چون قضایای چچن تا پایان حضور سیاسی یلتسین و ظهور پوتین ادامه یافت. ولادیمیر پوتین چهره جوان‌تر سیاسی روسیه است که گذشته اطلاعاتی و نظامی دارد. او سابقه مثبتی در بحران چچن دارد و زندگی سیاسی جدید خود را بر ویرانه سازمان اطلاعاتی روسیه بنا کرده است. او با کمک دوستان قدیمی خود، در اوج بحران سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روسیه به قدرت می‌رسد. مهم‌ترین ویژگی‌اش، شناخت او از روسیه است.

رئیس جمهور جدید، حلقه اتصال گذشته و آینده روسیه است. او به کمونیزم پایبند نیست، اما به دستاوردهای نظام سابق احترام می‌گذارد. قدرت، افتخار و غرور ملی، دانشمندان و مراکز علمی، ارتش کوچک‌تر، اما کارآمد و سازمان بازسازی شده اطلاعات، از مواردی است که بدان اهتمام می‌ورزد. حضور دین در مظاهر گوناگون شئون اجتماعی روسیه جلوه‌گر می‌شود. رابطه رئیس جمهور با رهبر مسیحیان ارتودکس و رهبر اقلییت مسلمان روسیه محکم‌تر از هر زمانی است. پوتین به رفاه اجتماعی هم اهمیت می‌دهد و با آزادسازی سرمایه و تجارت و بهره‌گیری از فرصت‌های اقتصادی، درآمد خانواده‌های روسیه را بالا می‌برد و به آموزش، بهداشت و امنیت اجتماعی اهمیت فراوانی قائل است. در این دوره است که جوانان روسی در حال تجربه گزینه‌های متفاوت هستند. اکثر جوانان دل خوشی از نظام کمونیستی ندارند؛ به راحتی به معاشرت می‌پردازند و به شدت به رشد علمی و فنی علاقه‌مندند. در خیابان‌های مسکو کمتر می‌توان جوانی را دید که به علافی و شراب‌خواری مشغول باشد. در هر کابین مترو ده نفر یافت می‌شود که به مطالعه سرگرم‌اند. مشاهیر و بزرگان روسیه الگوی قابل احترامی برای آنهاست. رئیس جمهور هم به نمادهای افتخار کشور نظر خاصی دارد، مثلاً اولین زن فضانورد جهان را مورد توجه قرار می‌دهد و او را دوباره به افکار عمومی باز می‌گرداند تا یادآور دوران قدرت باشد. رئیس جمهور امروز، یک مشروب‌خوار نیست، بلکه ورزشکار است و میانسال. او سال جاری میلادی را سال زبان روسی نامگذاری کرده است. جوانان روسی اکنون یک دوره از تحول را پشت سر گذاشته‌اند؛ دوره بحرانی از پیله درآمدن. اما مسئله این جاست که جامعه روسی این توانایی را ندارد غذای پروانه ها را تأمین کند. 70 درصد شبکه‌های ماهواره‌ای به فیلم‌های آمریکایی تعلق دارند و به همراه تبلیغات کالای غربی ترجمه می‌شوند. رسانه های روسیه نیز امروز در مالکیت صهیونیزم است. پدران و مادران که به خاطر نظام کمونیستی، کار و حقوق ثابت و مشخصی داشتند، بیشتر وقت خود را سر میز غذا می‌گذرانند. امروز خیابان‌ها مغازه‌های جدیدی در خود دارند. مک _ دولاند روسیه را فتح کرده است و دختران و پسران دراین فروشگاه‌ها که به اینترنت رایگان نیز مجهز است، وقت گذرانی می‌کنند. تغذیه ساندویچی، نماد زندگی غربی است که به علت مشغله فراوان، دقت کافی برای تغذیه وجود ندارد. اکنون این فرهنگ در روسیه بی‌هیچ سنخیتی جا افتاده است. در روسیه به ازای هر 11 دختر، 9 پسر وجود دارد و ازدواج کردن بسیار آسان و کم هزینه است. ارتباط جنسی قبل از ازدواج امری معمولی تلقی می‌شود. یک دختر روسی به پرسش پژوهشگران در این باره می‌گوید: «فقط گوریل‌ها باکره می‌مانند!». دختران به دنبال شوهر هستند تا جایگاه محترم‌تری در جامعه داشته باشند؛ برای همین حتی به اغفال مردان متأهل دست می‌یازند و طلاق و ازدواج جدید در عرض یک هفته صورت می‌پذیرد. بنابراین بنیان خانواده در روسیه بسیار سست است. مردان متأهل به راحتی ارتباط نامشروع دارند و زنان، بیشتر تلاش می‌کنند، باور نکنند! مراسم عروسی هم در حد دعوت از یک یا دو دوست و در اماکن عمومی و باستانی مثل موزه و کاخ‌ها صورت می‌پذیرد. بسیار دیده می‌شود که جوانی کم سن و سال با یک زن بیوه ازدواج می کند تا پسر به امکانات زن دست یابد و زن نیز به جایگاه اجتماعی؛ وصلتی که پس از مدتی با هوسی دیگر به جدایی خواهد رسید. دختران و زنان روسی با توجه به سفیدی مفرط رنگ پوست و زیبایی اندام که به نژاد و فرهنگ و تغذیه سالم و ورزش همگانی وابسته است، مورد طمع کشورهای اروپایی و آمریکا هستند. بنابر این تعدادی از آنان به روش‌های مختلف از روسیه خارج می‌شوند. همچنین آمریکایی ها با پرداخت پول‌های گزاف، نوزادان روس را از مادران می‌خرند و به کشور خود منتقل می‌کنند. در برخی موارد نیز دختران روسی با اجاره رحم خود به پرورش نطفه آمریکایی‌ها می‌پردازند! این تحول نیز پیامد رهایی جامعه روسیه از کمونیزم و نیافتن قالب جدید است؛ همان طور که گسترش مالکیت خصوصی باعث خرید خودرو و معضل ترافیک سنگین در مسکو شده است[۳][۴].  

نیز نگاه کنید به

قشرهای جدید اجتماعی چین؛ طبقات و قشرهای اجتماعی کوبا؛ طبقات و قشرهای اجتماعی کانادا؛ طبقات اجتماعی مصر؛ طبقات و قشرهای اجتماعی ژاپن؛ طبقات و قشرهای اجتماعی لبنان؛ طبقات و قشرهای اجتماعی سنگال؛ طبقات و قشرهای اجتماعی تونس؛ طبقات و قشرهای اجتماعی سوریه؛ طبقات و قشرهای اجتماعی زیمبابوه؛ طبقات و قشرهای اجتماعی اسپانیا؛ طبقات، قشرها و نابرابری های اجتماعی اردن؛ طبقات و قشرهای اجتماعی سیرالئون

کتابشناسی

  1. چیستا، شماره 8 و 9 اردیبهشت و خرداد 86.
  2. جعفرنژاد،(1391).
  3. http://hamedona.parsiblog.com/Posts/9
  4. کرمی، جهانگیر (1392). جامعه و فرهنگ روسیه. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلداول، ص 86-91.