جایگاه فرهنگ در سیاست خارجی فرانسه: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه ملل
(صفحه‌ای تازه حاوی «'''سياست خارجي كشور و جايگاه فرهنگ در روابط خارجي آن''' از ديرباز فرهنگ و زبان نقشي كليدي در هویت مردم فرانسه داشته است، به طوري كه دولت اين كشور زودتر از ديگر دولت ها به اهميت آنها براي سياست قدرت پي برده است. كاردينال ريشليو در سال 1635 با تاسيس آ...» ایجاد کرد)
 
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)
خط ۱: خط ۱:
'''سياست خارجي كشور و جايگاه فرهنگ در روابط خارجي آن'''
'''سياست خارجي كشور و جايگاه فرهنگ در روابط خارجي آن'''


از ديرباز فرهنگ و زبان نقشي كليدي در هویت مردم فرانسه داشته است، به طوري كه دولت اين كشور زودتر از ديگر دولت ها به اهميت آنها براي سياست قدرت پي برده است. كاردينال ريشليو در سال 1635 با تاسيس آكادمي فرانسه[1]، اولين آكادمي دولتي در اروپا، بنيانگذار مركزي شد كه امروزه از آن به عنوان سياست فرهنگي نام مي برند. ريشليو با اين كار سنت فرانسوي خاصي را بنيان نهاد كه طبق آن دولت مراقبت از حيات فرهنگي و گسترش آن را وظيفه ذاتي خود مي داند. از اين رو، مداخله فرهنگي با اين وسعت و فشردگي، سابقه اي چند صد ساله در فرانسه دارد و تغيير نظام هاي سياسي از سلطنت تا انقلاب و از امپراتوري تا جمهوري، تغييري در آن به وجود نياورده است. در زمان جمهوري پنجم به رهبري ژنرال دوگل، سرانجام اين دخالت ها حالتي سازماني يافت و وزارت فرهنگ فرانسه به رهبري آندره مالرو در سال 1959 تاسيس شد.
از ديرباز فرهنگ و زبان نقشي كليدي در هویت مردم [[فرانسه]] داشته است، به طوري كه دولت اين كشور زودتر از ديگر دولت ها به اهميت آنها براي سياست قدرت پي برده است. كاردينال ريشليو در سال 1635 با تاسيس آكادمي فرانسه[1]، اولين آكادمي دولتي در اروپا، بنيانگذار مركزي شد كه امروزه از آن به عنوان سياست فرهنگي نام مي برند. ريشليو با اين كار سنت فرانسوي خاصي را بنيان نهاد كه طبق آن دولت مراقبت از حيات فرهنگي و گسترش آن را وظيفه ذاتي خود مي داند. از اين رو، مداخله فرهنگي با اين وسعت و فشردگي، سابقه اي چند صد ساله در فرانسه دارد و تغيير نظام هاي سياسي از سلطنت تا انقلاب و از امپراتوري تا جمهوري، تغييري در آن به وجود نياورده است. در زمان جمهوري پنجم به رهبري ژنرال دوگل، سرانجام اين دخالت ها حالتي سازماني يافت و [[وزارت فرهنگ فرانسه]] به رهبري [[آندره مالرو]] در سال 1959 تاسيس شد.


جايگاه والاي فرهنگ در سياست داخلي فرانسه، در سياست خارجي آن نيز انعكاس يافته است. از زمان سلطنت لودويگ چهاردهم و وزير خارجه آن، باتیست كولبر[2]، ديپلماسي پاريس همواره از درخشش فرهنگ، زبان و ادبيات فرانسه بهره گرفته تا ادعاي خود مبني بر جايگاه خاصش در بين ديگر كشورها را پيش ببرد. از اين رو، به خصوص از قرن 19 به بعد فرانسه خود را مهد روشن فكري و انقلاب و در نتيجه ترازوي جهاني حقوق بشر معرفي مي كند.
جايگاه والاي فرهنگ در سياست داخلي فرانسه، در سياست خارجي آن نيز انعكاس يافته است. از زمان سلطنت لودويگ چهاردهم و وزير خارجه آن، باتیست كولبر[2]، ديپلماسي پاريس همواره از درخشش فرهنگ، زبان و ادبيات فرانسه بهره گرفته تا ادعاي خود مبني بر جايگاه خاصش در بين ديگر كشورها را پيش ببرد. از اين رو، به خصوص از قرن 19 به بعد فرانسه خود را مهد روشن فكري و انقلاب و در نتيجه ترازوي جهاني حقوق بشر معرفي مي كند.

نسخهٔ ‏۳ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۳۱

سياست خارجي كشور و جايگاه فرهنگ در روابط خارجي آن

از ديرباز فرهنگ و زبان نقشي كليدي در هویت مردم فرانسه داشته است، به طوري كه دولت اين كشور زودتر از ديگر دولت ها به اهميت آنها براي سياست قدرت پي برده است. كاردينال ريشليو در سال 1635 با تاسيس آكادمي فرانسه[1]، اولين آكادمي دولتي در اروپا، بنيانگذار مركزي شد كه امروزه از آن به عنوان سياست فرهنگي نام مي برند. ريشليو با اين كار سنت فرانسوي خاصي را بنيان نهاد كه طبق آن دولت مراقبت از حيات فرهنگي و گسترش آن را وظيفه ذاتي خود مي داند. از اين رو، مداخله فرهنگي با اين وسعت و فشردگي، سابقه اي چند صد ساله در فرانسه دارد و تغيير نظام هاي سياسي از سلطنت تا انقلاب و از امپراتوري تا جمهوري، تغييري در آن به وجود نياورده است. در زمان جمهوري پنجم به رهبري ژنرال دوگل، سرانجام اين دخالت ها حالتي سازماني يافت و وزارت فرهنگ فرانسه به رهبري آندره مالرو در سال 1959 تاسيس شد.

جايگاه والاي فرهنگ در سياست داخلي فرانسه، در سياست خارجي آن نيز انعكاس يافته است. از زمان سلطنت لودويگ چهاردهم و وزير خارجه آن، باتیست كولبر[2]، ديپلماسي پاريس همواره از درخشش فرهنگ، زبان و ادبيات فرانسه بهره گرفته تا ادعاي خود مبني بر جايگاه خاصش در بين ديگر كشورها را پيش ببرد. از اين رو، به خصوص از قرن 19 به بعد فرانسه خود را مهد روشن فكري و انقلاب و در نتيجه ترازوي جهاني حقوق بشر معرفي مي كند.

فرانسه در قرن 19 با تاسيس سازمان آليانس فرانسز[3] (1883)«اتحاد فرانسه»به عنوان سازمان مركزي زبان آموزي در خارج و شماري موسسه باستان شناسي در شهرهايي، چون آتن و قاهره، ديپلماسي فرهنگي خود را در مفهوم امروزي آن پايه ريزي كرد. اين روند در قرن 20 هم ادامه يافت و فرانسه در آغاز اين قرن اولين بخش (بسيار كوچك) فرهنگي خود در وزارت امور خارجه (1909) و اولين موسسات فرهنگي فرانسه[4] در مادريد (1909)، فلورانس (1909)، لندن (1910) و سنت پترزبورگ (1914) را تاسيس نمود. در فاصله زماني بين دو جنگ جهاني، اين كشور نخستين مدارس خود در خارج را افتتاح كرد و وزارت خارجه در سال 1922 دبيرخانه اي را براي هنرهاي زيبا تاسيس نمود. [5]

بعد از جنگ جهاني دوم، فرانسه ديپلماسي فرهنگي جدي اي را در دستور كار خود قرار داد تا پس از سال هاي تاريك اشغال توسط آلمان ها، جاني تازه به فرهنگ فرانسه در خارج ببخشد. از نشانه هاي آغازين اين ديپلماسي، تاسيس مديريت كل روابط فرهنگي در وزارت خارجه در سال 1945 و اعزام رايزن فرهنگي به تمام سفارت خانه هاي فرانسه در جهان بود. بعدها و در زمان جمهوري پنجم به رهبري دوگل، ديپلماسي فرهنگي به نوك پيكان سياست خارجي فرانسه تبديل شد، كه تا به امروز و در تمام دوره هاي رياست جمهوري بعد از دوگل دست نخورده باقيمانده و گرايش سياسي رؤساي جمهور، تاثيري بر روي آن نگذاشته است.

گسترش زبان و فرهنگ فرانسه را نبايد هدف غايي ديپلماسي فرهنگي اين كشور برشمرد؛ چراكه پاريس از اين گسترش، اهداف نظامي، سياسي و اقتصادي خاصي را دنبال مي كند. به عنوان ابزارهاي غيرقابل چشم پوشي توصيف يك كشور از خود، كشوري كه همچنان خود را براساس هويت فرهنگي و زباني اش تعريف مي كند، ديپلماسي فرهنگي تا حد زيادي در خدمت تثبيت جايگاه فرانسه در جامعه بين المللي و نهادهاي وابسته به آن و مطرح ساختن پاريس نزد آنها مي باشد. اگر تا پيش از اين، منافع فرهنگي و سياسي به سختي از يكديگر تفكيك پذير بودند، امروزه و در عصر ديپلماسي نرم، اختلاط اين منافع با يكديگر آنقدر افزايش يافته كه برنارد كوشنر شخصاً براي افتتاح موسسه فرهنگي فرانسه ( انستيتو فرانسز) راهي اربيل در بخش كردستان عراق مي شود. به طور كلي استفاده فرانسه از زبان و فرهنگ غني اش به شكل هدفمند، به عنوان ابزار ديپلماسي به بخشي سازنده از سياست خارجي آن تبديل شده و تفاهمي ملي بر سر اين موضوع، چه در طبقه سياسي و چه در بين مردم عادي وجود دارد.