تاريخ اديان و مذاهب فرانسه: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «'''تاریخچه مذهب كاتوليك و چگونگی گسترش آن در فرانسه''' کاتولیک مذهب اصلی در فرانسه است. اولین فرمانروای مسیحی شاه کلوویس[2] اهل فرانك بود. کلوویس در سال 481 بر تخت نشست و تحت تاثیر همسر دومش کلوتیلد[3] پذیرفت که توسط سن رومی اسقف ریم غسل تعمید داده ش...» ایجاد کرد) |
جز (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''تاریخچه مذهب كاتوليك و چگونگی گسترش آن در فرانسه''' | '''تاریخچه مذهب كاتوليك و چگونگی گسترش آن در [[فرانسه]]''' | ||
کاتولیک مذهب اصلی در فرانسه است. اولین فرمانروای مسیحی شاه کلوویس[2] اهل فرانك بود. کلوویس در سال 481 بر تخت نشست و تحت تاثیر همسر دومش کلوتیلد[3] پذیرفت که توسط سن رومی اسقف ریم غسل تعمید داده شود. وی به زودی به ستایش سن مارتن پیشوای مسیحیت در گل پرداخت.به دنبال این عمل توده جنگجویان فرانک به مسیحیت روی آوردندو اسقف های گلی رومی و جوامع مسیحی آکیتن راضی و خشنود شدند. از قرن ششم مقبره سن مارتن در تور نقطه پایان زائران زیادی بود. در قرن هفتم بسیاری از جوامع کلیسایی در گل اصول سن بنوا را پذیرفتندو وجود خود را صرف اقامه نماز، توبه ،وعظ و خطابه نمودند. ساکنان شهرها کلیساهای جدیدی می ساختند . اسقف ها که از خانواده های ثروتنمد بودند به شخصیت های قدرتمند مبدل گردیدند. آنان تقریبا مستقل از روم عمل کرده و در مواقع آشوب دفاع از شهر ها را سامان می دادند.هر اسقف نشین ثروتی متشکل از زمین های حاصلخیز و وسیع داشت. اسقف ها از پادشاهان مرونژین معافیت هایی برای زمین هایشان می گرفتند که به آنها اجازه می داد تا در مقابل خواسته های کنت مقاومت کنند. چنین قدرتی حاکمان را به کنترل بیشتری در انتخاب اسقف ها رهنمون می شد و سپس به طور مستقیم آنها را منصوب می کردند. | کاتولیک مذهب اصلی در فرانسه است. اولین فرمانروای مسیحی شاه کلوویس[2] اهل فرانك بود. کلوویس در سال 481 بر تخت نشست و تحت تاثیر همسر دومش کلوتیلد[3] پذیرفت که توسط سن رومی اسقف ریم غسل تعمید داده شود. وی به زودی به ستایش سن مارتن پیشوای مسیحیت در گل پرداخت.به دنبال این عمل توده جنگجویان فرانک به مسیحیت روی آوردندو اسقف های گلی رومی و جوامع مسیحی آکیتن راضی و خشنود شدند. از قرن ششم مقبره سن مارتن در تور نقطه پایان زائران زیادی بود. در قرن هفتم بسیاری از جوامع کلیسایی در گل اصول سن بنوا را پذیرفتندو وجود خود را صرف اقامه نماز، توبه ،وعظ و خطابه نمودند. ساکنان شهرها کلیساهای جدیدی می ساختند . اسقف ها که از خانواده های ثروتنمد بودند به شخصیت های قدرتمند مبدل گردیدند. آنان تقریبا مستقل از روم عمل کرده و در مواقع آشوب دفاع از شهر ها را سامان می دادند.هر اسقف نشین ثروتی متشکل از زمین های حاصلخیز و وسیع داشت. اسقف ها از پادشاهان مرونژین معافیت هایی برای زمین هایشان می گرفتند که به آنها اجازه می داد تا در مقابل خواسته های کنت مقاومت کنند. چنین قدرتی حاکمان را به کنترل بیشتری در انتخاب اسقف ها رهنمون می شد و سپس به طور مستقیم آنها را منصوب می کردند. | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
در نیمه اول قرن هیجدهم تفکر روشنگری پدید آمد و انتقاد از کلیسا و سلطنت آغاز شد. | در نیمه اول قرن هیجدهم تفکر روشنگری پدید آمد و انتقاد از کلیسا و سلطنت آغاز شد. | ||
در آستانه انقلاب فرانسه روحانيون كه به حكم دين و كليسا طبقه اول مملكت محسوب مي شدند داراي تشكيلات مرتب و منظم بودند و هميشه دو نفر از آنها در حضور شاه حاضر مي شدند تا از منافع اين طبقه دفاع كنند. روحانيون داراي ثروت هنگفتي نيز بودند و تقريبا يك پنجم فرانسه را مالك مي شدند و ماليات عشريه كه از مردم مي گرفتند درآمد آنان را تشكيل مي داد كه مقداري در اداره بناهاي خيريه ، مريض خانه ها ،مدارس و مكتب خانه ها صرف مي شد و در سال مقداري نيز به شاه مي دادند. البته بايستي اين نكته را اذعان كرد كه از اين طبقه تنها اسقف ها و روساي كليساها ثروتمند بوده و از تمام امتيازات برخوردار مي شدند ولي روحانيون عادي كه وظيفه ديني خود را انجام مي دادند مردماني فقير بودند و اينان نسبت به روحانيون ممتاز بغض و عداوت شديدي داشتندو چون با طبقه سوم تماس نزديك داشتند و از درد آنان آگاه بودند در تخريب بناي استبداد فرانسه كمك فراوان نمودند. | در آستانه [[انقلاب فرانسه]] روحانيون كه به حكم دين و كليسا طبقه اول مملكت محسوب مي شدند داراي تشكيلات مرتب و منظم بودند و هميشه دو نفر از آنها در حضور شاه حاضر مي شدند تا از منافع اين طبقه دفاع كنند. روحانيون داراي ثروت هنگفتي نيز بودند و تقريبا يك پنجم فرانسه را مالك مي شدند و ماليات عشريه كه از مردم مي گرفتند درآمد آنان را تشكيل مي داد كه مقداري در اداره بناهاي خيريه ، مريض خانه ها ،مدارس و مكتب خانه ها صرف مي شد و در سال مقداري نيز به شاه مي دادند. البته بايستي اين نكته را اذعان كرد كه از اين طبقه تنها اسقف ها و روساي كليساها ثروتمند بوده و از تمام امتيازات برخوردار مي شدند ولي روحانيون عادي كه وظيفه ديني خود را انجام مي دادند مردماني فقير بودند و اينان نسبت به روحانيون ممتاز بغض و عداوت شديدي داشتندو چون با طبقه سوم تماس نزديك داشتند و از درد آنان آگاه بودند در تخريب بناي استبداد فرانسه كمك فراوان نمودند. | ||
كليساي فرانسه كه نماد و نماينده طبقه روحانيون محسوب مي شد بر تمامي محصولات كشاورزي عُشريه اي بسته بود. جالب اينجاست كه عده كشيشان كاتوليك فرانسه تا سال 1789 (يعني سال وقوع انقلاب كبير فرانسه) در مجموع شايد بيشتر از صد هزار نفر هم نمي شد، اما نه تنها ثروت عظيمي از ماليات مردم عادي را دريافت مي كردند بلكه در تصميمات مهم مملكتي هم سخت درگير بودند. علاوه بر اين كليسا در آن زمان بزرگترين مالك اراضي فرانسه بود. اين تبعيض آشكار و توزيع ناعادلانه ثروت (كه حتي در بين خود اسقف ها و كشيشان هم قابل تعميم بود) يكي از علت هاي اصلي نزاع هاي طبقاتي جامعه فرانسه بود كه در نهايت به انقلابي بزرگ تبديل شد. | كليساي فرانسه كه نماد و نماينده طبقه روحانيون محسوب مي شد بر تمامي محصولات كشاورزي عُشريه اي بسته بود. جالب اينجاست كه عده كشيشان كاتوليك فرانسه تا سال 1789 (يعني سال وقوع انقلاب كبير فرانسه) در مجموع شايد بيشتر از صد هزار نفر هم نمي شد، اما نه تنها ثروت عظيمي از ماليات مردم عادي را دريافت مي كردند بلكه در تصميمات مهم مملكتي هم سخت درگير بودند. علاوه بر اين كليسا در آن زمان بزرگترين مالك اراضي فرانسه بود. اين تبعيض آشكار و توزيع ناعادلانه ثروت (كه حتي در بين خود اسقف ها و كشيشان هم قابل تعميم بود) يكي از علت هاي اصلي نزاع هاي طبقاتي جامعه فرانسه بود كه در نهايت به انقلابي بزرگ تبديل شد. |
نسخهٔ ۳ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۴۵
تاریخچه مذهب كاتوليك و چگونگی گسترش آن در فرانسه
کاتولیک مذهب اصلی در فرانسه است. اولین فرمانروای مسیحی شاه کلوویس[2] اهل فرانك بود. کلوویس در سال 481 بر تخت نشست و تحت تاثیر همسر دومش کلوتیلد[3] پذیرفت که توسط سن رومی اسقف ریم غسل تعمید داده شود. وی به زودی به ستایش سن مارتن پیشوای مسیحیت در گل پرداخت.به دنبال این عمل توده جنگجویان فرانک به مسیحیت روی آوردندو اسقف های گلی رومی و جوامع مسیحی آکیتن راضی و خشنود شدند. از قرن ششم مقبره سن مارتن در تور نقطه پایان زائران زیادی بود. در قرن هفتم بسیاری از جوامع کلیسایی در گل اصول سن بنوا را پذیرفتندو وجود خود را صرف اقامه نماز، توبه ،وعظ و خطابه نمودند. ساکنان شهرها کلیساهای جدیدی می ساختند . اسقف ها که از خانواده های ثروتنمد بودند به شخصیت های قدرتمند مبدل گردیدند. آنان تقریبا مستقل از روم عمل کرده و در مواقع آشوب دفاع از شهر ها را سامان می دادند.هر اسقف نشین ثروتی متشکل از زمین های حاصلخیز و وسیع داشت. اسقف ها از پادشاهان مرونژین معافیت هایی برای زمین هایشان می گرفتند که به آنها اجازه می داد تا در مقابل خواسته های کنت مقاومت کنند. چنین قدرتی حاکمان را به کنترل بیشتری در انتخاب اسقف ها رهنمون می شد و سپس به طور مستقیم آنها را منصوب می کردند.
شارلمانی[4] در روز 25 اکتبر سال 800 در روم توسط پاپ لئون سوم[5] به عنوان امپراطور مسیحیت غربی برگزیده شد. این عنوان ابهت بسیاری به پادشاه فرانک ها بخشید و از او هم رهبر بزرگ سیاسی و هم رهبری مذهبی پدید آورد. امپراطور بیزانس نسبت به او بدگمان شد اما خلیفه مسلمان ها هارون الرشید سفرای خویش و همچنین هدایای زیادی نظیر ساعت آبی، فیل و شطرنج نزد شارلمانی فرستاد.شارلمانی که خود را به عنوان رئیس دنیای مسیحیت می دانست حمایت خود را از کلیسا اعلان نمود، ساخت و ساز صومعه های متعد را میسر ساخت و به منظور دعوت ساکسون ها به آئین مسیحیت مبلغین دینی می فرستاد.امپراطور کشاورزان را ملزم می نمود تا بخشی از محصولات خویش را ( یک دهم یا عشریه) به کشیش کلیسای محل بدهند.
در پایان قرن دهم ( انجمن اسقف های شارو در پواتو به سال 989) مردان کلیسا جنبش صلح خدا را راه انداختند. از اواسط قرن یازدهم، مراسم تحلیف شوالیه ها شکلی از آئین مسیحیت به خود گرفت. کلیسا شوالیه های آشوب طلب و پرتحرک را تهییج می کرد تا نیروی خود را در خدمت آئین مسیحیت گذاشته و به سوی نبرد با اسپانیای مسلمان رهسپار شوند( مسئله ای که غنایم بسیاری از طلا را به همراه خود آورد). در سال 1095 پاپ اوربن سوم اشرافیت غرب را به جنگ های صلیبی فراخواند تا مقبره مسیح را در بیت المقدس آزاد کنند. حدود 60 هزار نفر پیاده و 4 تا 5 هزار شوالیه در اولین جنگ صلیبی شرکت کردند که خیلی از آنها فرانسوی بودند.
در اواخر قرن یازدهم ،کلیسا به واسطه پاپ گرگوار هفتم ( 1073-1085) از قرب و منزلت بیشتری برخوردار شد.
در قرن دوازدهم ، در شهرها اولین دیرهای راهبان فقیر ایجاد گردیدند. دومینکن ها در سال 1217 و فرانسیسکن ها در سال 1219 در پاریس مستقر شدند. این جریانات و جنبش ها در دین مسیحیت تحول ایجاد کردند. این فقرا از زندگی در عزلت امتناع کرده و تصمیم به زندگی با مردم گرفتند و بدین منظور صومعه خود را در قلب شهرها بنا کردند.دومینکن ها، فرانسیسکن ها و سپس اگوستین ها که خطیب های زبردست و باسوادی بودند خود را به عنوان واعظین دینی که به فقرا شخصیت و احترام می داد، معرفی کردند. موفقیت های آنها به حدی سریع بود که بر روی سن لویی هم تاثیر و نفوذ خود را بر جای گذاشت.عشق و شور مذهبی به ساخت کلیساها و شکوفایی و تکامل هنر فرانسوی با هنر گوتیک کمک کردند.
از پایان قرن چهاردهم بتدریج خرید و فروش آسایش و آرامش در برزخ توسط کلیسا رواج پیدا کرد. تا سال 1378 مقر پاپ که در آوینیون[6] قرار داشت تحت سلطه فرانسویان بود.پاپ ها همانند اشراف رفتار می کردند ، مالیات وضع می نمودند ، دارای تشکیلات اداری گسترده ای بودند و کمتر به مسائل اخلاقی و روحی می پرداختند. در سال 1378 ناگهان عالم مسیحیت تقسیم گردید .دو پاپ رقیب در مقابل یکدیگر قرار گرفتند( یکی در آوینیون که مورد حمایت فرانسه بود و دیگری در رم که انگلستان از او پشتیبانی می کرد).این جدال چهل سال طول کشید و پرسش هایی برای برخی از مسیحیان به وجود آورد.
در اواسط قرن پانزدهم زبان فرانسه بر زبان لاتین در متون و قراردادهای دولتی غلبه کرد.شارل هفتم( 1463-) کلیسای فرانسه را تشویق به رهایی از زیر سلطه و نیز از ادعاهای پاپ اعظم نمود. بدین ترتیب مسلک گالیکانیسم[7] ( اعتقاد به آزادی کلیساهای فرانسه) به وجود آمد.
در عصر رنسانس روحانیت کاتولیک از بدرفتاری مردم و معلومات اندک آنان از دین رنج می برد.کلیساها توانایی پاسخ به سوال های مذهبی را نداشتند. در همان زمان افکار جدید از ایتالیا به محافل فرهیخته فرانسه راه یافت.در سال 1518، بریسونه با پشتیبانی و حمایت فرانسوای اول به تجربه اصلاحی در کلیسا دست زد و کشیشان را مجبور کرد که در دیرهای خود اقامت کنند و تفسیر و توضیح جامعی از کتاب مقدس برای مومنان ارائه دهند.بااین وجود، این جریان به رم وفادار ماند و خیلی زود دو موج رادیکال از آن با منشا خارجی جدا گردید. اندیشه های لوتر[8] کشیش آلمانی که در سال 1517 از رم جدا شده بود طرفدارانی در فرانسه پیدا کرد. لوتر بر ابن اعتقاد بود که تنها ایمان انسان را نجات می دهد، اعمال خداپسندانه در درجه دوم اهمیت قرار دارد،تمام مسیحیان به هنگام غسل تعمید یکسان هستندو نقش روحانیون ثانوی است.هر مسیحی می تواند شخصا با خدا رابطه برقرار کند و به نظر او ستایش خداوند باید ساده و بی آلایش باشد.در سال 1521 یک راهب فرانسوی در آلمان به لوتر ملحق شد. گیوم فارل در سال 1523 افکار لوتر را در بوردو ترویج نمود. در ماه اوت ، اولین مقتول اصلاح طلب فرانسه به نام راهب ژان والیر با زبانی بریده، زنده زنده در آتش سوزانده شد. در همین حال ، اصلاح طلبان فرانسوی که جذب عقاید لوتر شده بودند به طور گسترده پذیرای موج دوم پروتستان گردیدند که اروپا را تکان داد و مروج آن کالون بود.
ژان کالون( 1564-1509)[9] در فرانسه به دنیا آمده بود و در همان جا به تحصیل و مطالعه در باب اومانیسم پرداخت. کالون که در سال 1533 به جنبش اصلاح طلبان گرویده بود از ترس توقیف به خارج از کشور پناهنده شد(1541-1535). او به زبان لاتین کتاب ( نهاد مسیحیت) را در سال 1536 نوشت، در سال 1541 آن را به زبان فرانسه برگرداند و در آن به طور جامع و عمیق افکار پروتستان را مورد توضیح و تفسیر قرار داد.کالون افکار لوتر را مورد تایید قرار داد و آن را با رنگ بدبینی و شدت بیشتری درهم آمیخت. او معتقد بود که سرنوشت هر انسانی از ازل مشخص گردیده و دس خداوند عده ای را می بخشد و عده ای را مجازات می کند و این همان مشیت الهی است. کالون در سال 1541 در ژنو مستقر شد و آنجا را تحت تاثیر افکار خود قرار داد. این روشنفکر انزواطلب که از بیماری و ضعف مزاج در رنج بود خیلی زود خود را به صورت فردی متعصب ، سختگیر، و انعطاف ناپذیر نشان داد. کالون که به کارش با جدیت فراوان ادامه می داد اهمیت بسیاری برای آموزش کشیشان قائل بود و آنها را به ماموریت هایی در تمام اروپا و به ویژه فرانسه اعزام می کرد.
از لحاظ جغرافیایی، کالوینیسم در قلب اقتصادی آن روزگار( لیون، حوزه پاریس، دره رود سن و رن، بنادر اقیانوس اطلس، گاسکونی و لانگ دوک) گسترش یافت و از نظر اجتماعی، در طبقات تحصیلکرده جامعه شهری( هنرمندان،حقوقدانان، پزشکان و اشراف) استقرار پیدا کرده بود. کشاورزان و طبقات پایین جامعه به مذهب کاتولیک وفادار ماندند. هانری دوم که از گسترش جنبش کالوینیسیم نگران بود در تمام طول سلطنت خود تدابیر سرکوب گرانه اعمال می کرد. کلیسای کاتولیک اقدام به مقاومت همه جانبه علیه هجوم پروتستانتیزم نمود و همچنین در صد اصلاح خویش برآمد. دادگاه های تفتیش عقاید به دستور پاپ مجددا پدید آمدند. به علاوه در سال 1563 شورای اسقف های ترانت با تزریق خون تازه در رگ های مذهب کاتولیک به اتمام رسید.قبول عقاید مذهب کاتولیک، ستایش حضرت مریم و قدیسین، انجام مراسم مذهبی به زبان لاتین، تقویت قدرت پاپ ، تشدید نظم در سلسله مراتب کلیسا، ایجاد حوزه های تدریس دینی، پوشش اجباری ردا برای کشیشان و... از جمله دستاوردهای آن شورا بود. در حقیقت فرمان شورای اسقف ها خیلی دیر در فرانسه به اجرا درآمد. با این وجود، محافل کاتولیک را یک روحیه تهاجمی فرا گرفت و شک و تردیداز آنها رخت بربست.
تاریخ بازگشایی اولین مدارس مذهبی فرانسه به سال 1567 بر می گردد در حالی که ژوزوئیت ها که در زمینه رونق مجدد آئین کاتولیک پیش کسوت بودند سال ها قبل کالج هایی را در فرانسه بنا کرده بودند( کالج کلرمون پاریس در 1564).[10]
این اختلافات مذهبی منجر به جنگ های صد ساله مذهبی در داخل کشور فرانسه گردید. یکی از وقایع مهم در این دوره کشتار سن بارتلمی[11] در 24 اوت 1572 است ، کشتار و قتل عام پروتستان ها که به مدت سه روز ادامه یافت و حدود 2 تا 3 هزار نفر از اهالی پاریس به قتل رسیدند.
در زمان حکومت هانری چهارم ، مذاکرات با نمایندگان پروتستان در شهر نانت به صلح مذهبی منجر گردید. فرمان نانت ( روز 13 آوریل 15989 منافع اقلیت مذهبی فرانسه را تایید نمود و به رسمیت شناخت. پروتستان ها از حقوق شهروندی همانند کاتولیک ها بهره مند شدند و در برگزاری مراسم خویش آزادی کامل یافتند. هانری چهارم برای تداوم تعادل بین کاتولیک ها و پروتستان ها در دستگاه حکومت خویش از پیروان هر دو مذهب بهره می برد. در سال 1603 فرمان روئن ، جنبش ژوزوئیت ها را در فرانسه به رسمیت شناخت. هانری چهارم به ژوزوئیت ها اجازه داد تا در لافلش در سال 1607 یک کالج سلطنتی تاسیس کند و وصیت نمود تا قلبش را در آنجا به خاک بسپارند.
ظهور و گسترش دوباره مذهب کاتولیک که از زمان سلطنت هانری چهارم مشهود بود،سرعت مضاعفی به خود گرفت. در سال 1615 تصمیمیات شورای اسقفان ترانت در فرانسه به طور رسمی اعلام گردید. شخصیت های معروفی عمیقا عصر خویش را تحت تاثیر قرار دادند. کوشش کاتولیک ها به پرورش مذهبی و روحانی مردم کمک کرد. این کوشش ها با انجام برخی اصلاحات در بافت روحانیون کلیسا آسان و میسر گردید، دیرها از نو سازماندهی گردیدند،خانه هایی برای راهبه ها بنا گردید، اسقف هایی تحصیلکرده و با درایت ظاهر شدند و باعث فراموشی برخی افراط گری های گذشته شدند. تعداد مدارس مذهبی رو به افزایش گذاشت . در ایالات که مردم به زبان ها و لهجه های محلی صحبت می کردند ماموریت های مذهبی توسط گروه های مذهبی صورت می پذیرفت. موسسات خیریه برای کمک به این جریان تشکیل گردید. در این عصر مجادله ای عالمانه در خصوص موضوع بخشش خداوند کاتولیک ها را به دو گروه تقسیم کرد. کلیسا در تمام دوران این مسئله را تشریح کرده بود که انسان گناهکار تنها با کمک و لطف خداوند رستگار می شود و به آرامش ابدی دست می یابد.برای نیل به این مقصود همراهی انسان و خداوند الزامی است. پرسش اساسی به این شکل مطرح گشت که عامل اساسی و مسبب این همراهی چه کسی است. ژانسنیوس ( 1638-1585)[12]اسقف ایپر با اعتقاد به آئین کاتولیک از تعالیم سن اگوستین الهام گرفت و توضیح داد که انسان به خاطر گناه آغازین غرق در فساد و تباهی گشته است و تنها اراده و بخشش الهی می تواند او را نجات دهد اما خداوند لطف خویش را فقط در مورد تعداد اندکی از مردم اعمال می کند. با رواج اندیشه های ژانسنیسم ، ژوزوئیت های معتقد به اختیار عکس العمل نشان داده و سوربون ژانسنیسم را محکوم و پاپ نیز رای آن را تایید کرد ( 1653).
در سال 1673 ، لوئی چهاردهم بر اساس قانون رگال اجازه یافت تا در زمان غیبت هر یک از اسقف های حوزه کشیشی ، از اموال آن حوزه به نفع خود استفاده کند. دو اسقف اعظم ژانسنیست با این قانون مخالفت و از شاه در نزد پاپ شکایت کردند و پاپ به حمایت از آنها برخاست. لوئی چهاردهم که به کفر گویی متهم شده بود جمعی از روحانیون فرانسه را گرد آوردو اظهار نامه ای را با این مفاد در چهار ماده تنظیم و تصویب کردند: پاپ مصون از گناه نیست، رای مجمع اسقف ها و حکمای الهی از فرمان پاپ برتر است، قدرت اسقف ها باید محدود شود و ... از این پس شرایط بحرانی بین روم و فرانسه ایجاد شد.پاپ اینوسان یازدهم از انتخاب و انتصاب اسقف های جدید طبق قواعد کلیسا سرباز زد و سفیر فرانسه در روم را تکفیر کرد. از طرف دیگر دلایل بسیاری سبب شد تا لوئی چهاردهم با پروتستان های فرانسه به مبارزه برخیزد.با این حال ، حضور پروتستان ها از سال 1629 از نظر حکومت کاملا قانونی بود.
در نیمه اول قرن هیجدهم تفکر روشنگری پدید آمد و انتقاد از کلیسا و سلطنت آغاز شد.
در آستانه انقلاب فرانسه روحانيون كه به حكم دين و كليسا طبقه اول مملكت محسوب مي شدند داراي تشكيلات مرتب و منظم بودند و هميشه دو نفر از آنها در حضور شاه حاضر مي شدند تا از منافع اين طبقه دفاع كنند. روحانيون داراي ثروت هنگفتي نيز بودند و تقريبا يك پنجم فرانسه را مالك مي شدند و ماليات عشريه كه از مردم مي گرفتند درآمد آنان را تشكيل مي داد كه مقداري در اداره بناهاي خيريه ، مريض خانه ها ،مدارس و مكتب خانه ها صرف مي شد و در سال مقداري نيز به شاه مي دادند. البته بايستي اين نكته را اذعان كرد كه از اين طبقه تنها اسقف ها و روساي كليساها ثروتمند بوده و از تمام امتيازات برخوردار مي شدند ولي روحانيون عادي كه وظيفه ديني خود را انجام مي دادند مردماني فقير بودند و اينان نسبت به روحانيون ممتاز بغض و عداوت شديدي داشتندو چون با طبقه سوم تماس نزديك داشتند و از درد آنان آگاه بودند در تخريب بناي استبداد فرانسه كمك فراوان نمودند.
كليساي فرانسه كه نماد و نماينده طبقه روحانيون محسوب مي شد بر تمامي محصولات كشاورزي عُشريه اي بسته بود. جالب اينجاست كه عده كشيشان كاتوليك فرانسه تا سال 1789 (يعني سال وقوع انقلاب كبير فرانسه) در مجموع شايد بيشتر از صد هزار نفر هم نمي شد، اما نه تنها ثروت عظيمي از ماليات مردم عادي را دريافت مي كردند بلكه در تصميمات مهم مملكتي هم سخت درگير بودند. علاوه بر اين كليسا در آن زمان بزرگترين مالك اراضي فرانسه بود. اين تبعيض آشكار و توزيع ناعادلانه ثروت (كه حتي در بين خود اسقف ها و كشيشان هم قابل تعميم بود) يكي از علت هاي اصلي نزاع هاي طبقاتي جامعه فرانسه بود كه در نهايت به انقلابي بزرگ تبديل شد.
14 ژوئیه 1789، زندان باستیل به تصرف مردم درآمد، 5 اوت امتیازات اشراف زادگان و روحانیون ملغی شد، و سه هفته بعد، حقوق بشر اعلام گردید. بدین ترتیب آزادی، برابری و برادری تضمین شد. آموزش که قبلاً تحت کنترل کلیسا بود، توسط روشنفكران به شدت رد شد.
10 اکتبر 1789، تالیران[13]، به منظور حل بحران مالی دولت، پیشنهاد داد که اموال روحانیت در اختیار ملت قرار بگیرد. این تصمیم که 2 نوامبر به تصویب رسید، آغاز جدایی انقلاب و کلیسای کاتولیک شد. طبق قانون 20 سپتامبر 1792، وظیفه برقراری پیوند ازدواج از کلیسا گرفته شد و به شهرداری سپرده شد تا پروتستان ها و یهودیان بتوانند به عنوان شهروند در جامعه محسوب شوند. طلاق نیز قانونی گشت. با معاهده 15 ژوئیه 1801 میان ناپلئون بناپارت و پاپ پی هفتم ، آزادي مذهب به وجود آمدو ديانت كاتوليك به عنوان مذهب اكثريت مردم فرانسه بازشناخته شد. در هر حال اجراي اين قرارداد موجب بازسازي كليساي فرانسه گرديد و نوعي آرامش مذهبي كه تا سال هاي اول قرن بيستم ادامه داشت به وجود آمد. امروزه نيز اين قرارداد در مناطق آلزاس و لورن همچنان به قوت خود باقي است.
این معاهده در سال 1806 به علت جدایی میان فرانسه و کلیسای رم لغو شد.زمانی که لوئی ناپلئون خود را امپراطور نامید، کلیسای کاتولیک پیوند دین و دولت را با خوشحالی نظاره گر بود و سقوط امپراطوری در 1870، همراه با خشونت هایی علیه روحانیت به خصوص در پاریس و لیون بود. در سال 1871، کمون پاریس دستور به جدایی دولت از کلیسا، حذف بودجه مذاهب و مردمی کردن اموال کلیسا داد. دولت جمهوری خواه 1879 که با رأی گیری بر سر کار آمده بود، مواضعی خلاف کلیسا گرفت. این حوادث به قطع روابط دیپلماتیک با واتیکان در تاریخ 30 ژوئیه ی 1904 منجر شد.