ادبیات نمایشی در لبنان

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۴ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۴ توسط Mahdi (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
مارون النقاش - برگرفته از سایت arrafid - قابل بازیابی از: https://arrafid.ae/Article-Preview?I=Sy%2FzlMfspcc%3D&m=5U3QQE93T%2F0%3D

تا پیش از نیمه قرن نوزدهم، نمایشنامه به مفهوم جدید آن برای اعراب تقریباً ناشناخته بود. نمایشنامه نویسی در کشورهای عرب برای اولین بار در لبنان ظهور کرد و اولین کسی که نمایشنامه نوشت، مارون النقاش (1817-1855) بود. او که برای تجارت میان لبنان و ایتالیا رفت و آمد داشت، در آن کشور با تئاتر و اپرا آشنا و شیفته این هنر مدرن شد. این شیفتگی عزم او را جزم کرد تا این هنر را به لبنان منتقل کند و چنین کرد. او در لبنان، در سال 1847 متن نمایشنامه‌ای را با عنوان بخیل با الهام از نمایشنامه خسیس مولیر نوشت که آن را اولین نمایشنامه در جهان عرب دانسته‌اند.[۱] نقاش در سال‌های بعد دو نمایشنامه دیگر نوشت، یکی نمایشنامه ابوالحسن المغفل یا‌هارون الرشید در سال 1849 و دیگر، حسود گستاخ در سال 1853 که در هر دوی آن‌ها از نمایشنامه‌های مولیر الهام گرفته بود. پس از او خلیل الیازجی دومین لبنانی بود که نمایشنامه جوانمردی و وفاداری را در سال 1876 نوشت.[۲] از آن پس هم تعدادی از نمایشنامه‌های اروپایی به عربی ترجمه شد. نمایشنامه‌نویسی به عنوان گونه‌ای ادبی از دهه‌های اولیه قرن بیستم با فزونی گرفتن انتشار آثار ادیبان لبنان و ترجمه‌هایی که از نمایشنامه‌های اروپایی صورت می‌گرفت، تبلور یافت. نمایشنامه‌های این دوران عموماً متأثر از مکاتب ادبی مدرن نوشته می‌شد و در آن‌ها به موضوعات اجتماعی و فلسفی و مهم‌ترین مسائل روز پرداخته می‌شد و نوعی رئالیسم اجتماعی بر آن‌ها غلبه داشت. به عنوان نمونه، میخائیل نعیمه در نمایشنامه پدران و پسران (1917) توجه خود را به چالش سنت و مدرنیته معطوف ساخت که در زمان خود با استقبال بسیاری روبرو شد؛ سبب این استقبال آن بود که به جای پرداختن صرف به افتخارات گذشته و پند و اندرز دادن به مخاطبان، به واقعیت‌های ملموس و و نقد آن اهتمام داشت.[۳] نمایشنامه نعیمه راه را برای نمایشنامه‌نویسان بعدی باز کرد تا به طرح و نقد مسائل اجتماعی بپردازند. خلیل مطران در همین دوران تعدادی از آثار نمایشنامه‌نویسان اروپایی چون شکسپیر، مولیر، راسین و هوگو را به عربی ترجمه کرد. با ظهور نمایشنامه‌های شعری در آثار نمایشنامه‌نویسانی چون احمد شوقی در مصر، برخی ادیبان لبنانی نیز به این گونه ادبی روی آوردند که پیشگام آن‌ها سعید عقل بود. او نمایشنامه‌های دختر یفتاح را در سال 1935 و نمایشنامه قدموس[i] را در سال 1944 نوشت که هر دو نمایشنامه‌های منظوم بودند. در این نوع نمایشنامه‌ها معمولاً به موضوعاتی پرداخته می‌شد که با مسائل تاریخی یا اجتماعی مخاطبان ارتباطی نداشت و بدین دلیل استقبال چندانی از آن‌ها نشد و تنها گروه‌های خاصی از جامعه، مخاطبان آن‌ها بودند. نمایشنامه‌های اجتماعی اما همچنان مورد استقبال قرار می‌گرفت.خلیل تقی‌الدین نویسنده مطرح دهه‌های سی و چهل قرن گذشته با چنین رویکردی چندین نمایشنامه نوشت که سرچشمه هنر، مشتی از باد و اگر وکیل مدافع نبود از جمله آن‌هاست و نویسنده در آن‌ها روحیات اجتماعی مردم لبنان را به نقد کشیده است.[۴] از دهه شصت این قرن، با شکل‌گیری گروه‌های تئاتری، نمایشنامه‌های بیشتری نوشته و ترجمه نمایشنامه‌های خارجی هم ادامه یافت. توفیق یوسف عواد از جمله نویسندگانی بود که در این دوران چندین نمایشنامه نوشت که یکی از آن‌ها

عصام محفوظ

گردشگر و مترجم (1962)، نمایشنامه‌ای گفت و گو محور بود. سهیل ادریس، ادیب و داستان‌نویس معاصر لبنانی هم نمایشنامه شهیدان را در سال 1965 و نمایشنامه گلی از خون را در سال 1969 نوشت. میخائیل

نعیمه نیز نیم قرن پس از نوشتن نمایشنامه پدران و پسران، نمایشنامه‌ ایوب را نوشت که در سال 1967 چاپ و زمینه نشر یافت. انسی الحاج شاعر نوگرای نیمه دوم قرن بیستم که در بنیادگذاری نمایشنامه‌نویسی در لبنان سهمی به‌سزا داشت، ترجمه‌هایی را از نمایشنامه‌نویسان بزرگ جهان چون شکسپیر، یونسکو، برشت و کامو به انجام رسانید .[۵]

عصام محفوظ، شاعر، منتقد و نمایشنامه‌نویس، از چهره‌های بارز این گونه ادبی بود که بسیاری از نمایشنامه‌نویسان نیمه دوم قرن گذشته، تحت تأثیر او قرار داشتند. از جمله مهم ترین نمایشنامه‌هایی که محفوظ نوشت می‌توان از زنزلخت[ii] (1963)، دیکتاتور (1967)، کارت بلانش (1970) و قتل نام برد که اولین نمایشنامه سیاسی بود که توسط یک لبنانی نوشته می‌شد.[۶] در نیمه دوم قرن گذشته همچنین نمایشنامه‌های متعددی توسط هنرمندان تئاتر لبنان نوشته و عموماً توسط خود آن‌ها نیز کارگردانی شد که از جمله آن‌ها می‌توان به نام‌هایی چون ریمون جباره، شکیب خوری و یعقوب شدراوی اشاره کرد.[۷]

پاورقی

[i] پادشاه فینیقی

[ii] نوعی درخت پرشاخ و برگ كه در شمال ایران به آن زیتون تلخ می‌گویند

نیز نگاه کنید به

کتابشناسی

  1. نجم. (1980). ص. 33.
  2. نجم. (1980). ص. 245.
  3. الراعی. (1992). ص. 208-210.
  4. الراعی. (1992). ص. 214.
  5. 3. اسوار، موسی. (1381). از سرود باران تا مزامیر گل سرخ: پیشگامان شعر امروز غرب. تهران: انتشارات سخن، ص. 391.
  6. الراعی. (1992). ص. 219.
  7. صدر هاشمی، سید محمد (۱۳۹۲). جامعه و فرهنگ لبنان. تهران: موسسه فرهنگی،هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص. 208-211.