جنگ رمضان( تشرین) در سوریه
نخستین دیدار خارجی رئیسجمهور حافظ اسد بعد از جنبش اصلاحات، بازدید از مصر بود. جمال عبدالناصر درگذشته بود و انور سادات ریاست مصر را در دست داشت. مهمترین موضوع دیدار، مصیبت ذلتی بود که بعد از جنگ 1967 رخداده بود و تلاش برای اتخاذ راهبرد و برنامهای برای رهایی عرب از این قهقرایی که بدان مبتلا شده بود و تهیه برنامهای برای عملیات نظامی یا جنگ در آینده؛ برای بازگرداندن کرامت عربی و نیز بازگرداندن سرزمینهای عربی که در سال 1967 اشغالشده بود.
انور سادات مشاور امنیت ملیاش را نزد «کسینجر» (Kissinger) (زاده 1923) و ایالاتمتحده؛ برای رسیدن به یک معامله دیپلماتیک با آنها و آزادی صحرای سینا بدون جنگ، میفرستد؛ اما آنها نمیپذیرند و زمانی نیز برژنف، «گرومیکو» (Gromyko) (1909-1989) را به ملاقات رئیسجمهور آمریکا و کسینجر میفرستد. رهبر شوروی تلاش میکرد که از آمریکاییها قول خروج اسرائیل از سرزمینهای اشغالشده عربی در 1967 را بگیرد؛ اما موفق نشد. واضح بود که انور سادات میخواست روند امور به نحوی پیش رود و بس؛ زیرا او توان دیپلماتیک لازم را برای بازگرداندن سرزمینهای اشغالی؛ بدون جنگ نداشت، کسینجر نیز درباره مذاکراتش گفته بود که سادات میخواست نشان دهد که انعطافپذیری زیادی دارد؛ درحالیکه حافظ اسد در آن زمان در جریان گفتگوهای سیاسی، به دنبال تهاجم همهجانبه برای بازگرداندن تمامی سرزمینهای اشغالی بود؛ به همین خاطر، فراوان در بخشهای متعدد خاطرات «عبدالله خانی» (زاده 1922) و نیز در آثار بسیاری از کسانی که درباره این جنگ نوشتهاند، هست که رئیسجمهور حافظ اسد به دنبال نبردی آزادیبخش بود؛ اما انور سادات به دنبال نبردی انگیزشی برای افزایش توان دیپلماتیک در گفتگو با آمریکاییها و اسرائیلیها؛ بدون استمرار جنگ بود.
سادات و اسد روی این نقشه توافق کرده بودند که نیروهای مصری وقتی به دو تنگه «بیرجیدی» (Birgidi) و «میتلا»(MITLA) رسیدند، نیرویهای سوری تهاجم خودشان را به جبهه جولان آغاز کنند.
این، جنگ آزادسازی آن قسمت از سرزمینهای عربی بود که در اسرائیل در سال 1967 اشغال کرده بود؛ به همین خاطر، آن را تا آزادسازی جولان و سینا ادامه میخواستند بدهند؛ اما بعدازآن، معلوم شد که سادات دو نقشه داشت: اولی «گرانیت 2» (عملیات بدر) بود؛ همانکه با حافظ اسد روی آن توافق نموده بودند و این تنها نقشهای بود که حافظ اسد داشت؛ اما سادات نقشهی دیگری داشت؛ به نام «منارههای مرتفع»[38] (المآذن العالیه) که توقف زودهنگام، قبل از رسیدن به تنگهها بود و تنها، تلاشی بود برای عبور از کانال سوئز و توقف ارتش مصر بعدازآن. عملاً هم همین اجرا شد. ارتش مصر بعد از روز اول و بعد از موفقیت در عبور از کانال، دست از جنگ کشید؛ و تمام توان اسرائیل به جبهه سوریه منتقل شد.
«سعدالدین شاذلی» (۱۹۲۲ ۲۰۱۱)، طراح و مجری نقشه المآذن العالیه، میگوید: «از این موضوع احساس شرم کردم و این خاطرات را نوشتم. از خودم بارها پرسیدم که آیا حقیقت ماجرا را بگویم یا نگویم؟ و بعدازآن تصمیم گرفتم که بگویم! سادات دو نقشه داشت؛ درحالیکه با اسد روی یک نقشه توافق کرده بود؛ اما در جنگ، نقشه دوم را اجرا کرد. من احساس کردم که باید نسلهای آینده بدانند دقیقاً چه اتفاقی در این جنگ افتاده است و چه چیزی بین سادات و حافظ اسد رویداده است؟»
ارتش سوریه نبرد را آغاز نمود و یورش بزرگی به بلندیهای جولان داشت. بهسرعت پیشرفت نمود و خسارتهای سنگینی به ارتش اسرائیل که غافلگیر شده بودندوارد کرد؛ علاوه بر اینکه ارتش سوریه در این نبرد، وضعیت کاملاً متمایزی، نسبت به جنگ 1967 داشت؛ مجهز به دوربینهای دید در شب بر روی تانکهایی بود که حتی ارتش اسرائیل در آن هنگام نداشت؛ همچنین هواپیماها، وسایل نقلیه زرهی، موشکهای هدایتشونده و موشکهای زمین به زمین مدرن که اتحاد شوروی داده بود.
روز اول، جنگ طبق نقشه پیش رفت؛ اما ارتش مصر بعد از عبور از کانال سوئز، متوقف شد و یک وجب بعدازآن پیش نرفت و تماس خود را با حافظ اسد قطع نمود.
در این وضعیت که ارتش مصر از هرگونه تهاجمی ضد اسرائیلیها و ادامهی این جنگ متوقف شد، ارتش اسرائیل نیروهای احتیاط را فراخواند. نیروهای فراوانی را تجهیز و به جبهه سوریه فرستاد؛ به همین خاطر، ورق به شکل وحشتناکی در جبهه سوریه برگشت؛ این، نهتنها موجب بازگرداندن تمام آنچه نیروهای سوریه آزادکرده بودند، شد؛ بلکه موجب نفوذ دشمن در جنوب سوریه نیز گشت!
میدان دار اصلی جنگ کسینجر بود و تمایلی به توقف جنگ؛ درحالیکه مصریها و سوریها دست برتر را در آن داشتند، نداشت. او میخواست جنگ زمانی متوقف شود که اعراب در اضطرار و کوتاه آمدن باشند؛ یعنی در نقطهی شکست و نه پیروزی آنها؛ این، مشکل بزرگی در این نبرد بود. اسرائیل طبعاً با سلاح و سختافزار تجهیز میشد.
در آن هنگام، بین نیکسون و کسینجر در ایجاد یک کریدور هوایی به اسرائیل اختلافنظر بود. کسینجر توانست نیکسون را قانع کند؛ با این استدلال که :«برای ما فرقی نمیکند که 300 هواپیما بفرستیم یا یک پل هوایی بازکنیم. مشکلی نیست. این کاری است که بهزودی میکنیم.» و بدین ترتیب، یک پل هوایی بین ایالاتمتحده و اسرائیل کشیده و انتقال اسلحه آغاز شد؛ این، همزمان شد با توقف ارتش مصر از هرگونه تهاجم و ادامهی نبرد؛ به همین خاطر، اسرائیلیها در این ایام خسارتهایی بر نیرویهای سوری تحمیل نمودند.
اتحاد شوروی برای سوریه و مصر سلاح ارسال میکرد؛ اما این تسلیحات به سرعتی که تسلیحات آمریکایی به اسرائیل میرسید، نمیرسید؛ این، نتیجه دوری موقعیتهای جغرافیایی اسلحه روسی از جبهه جولان و مصر بود؛ نسبت به نزدیکی مرزهای سوری اسرائیل از مناطقی که سلاح آمریکایی به اسرائیل میرسید؛ چه از بندر «حیفا» و چه از فرودگاه «لاد» (Lod) در اسرائیل.
بندر اسکندریه [ی مصر]، لاذقیه [ی سوریه] و فرودگاه حلب بسیار دورتر از دو جبهه مصر و سوریه بودند. هیچ توازنی وجود نداشت. در روز نهم جنگ، ارتش مصر به تحرک درآمد؛ اما اسرائیلیها رسیدند و لشکر سوم [سوریه] را محاصره کردند؛ و «الدَفرسُوار»[40] اتفاق افتاد.
همینکه لشکر سوم محاصره شد و اسرائیل یورش همهجانبهای به جولان برای بازگرداندن آن تحت استیلای اسرائیلی نمود، انور سادات نخستین کسی بود که در آن لحظه درخواست توقف جنگ را داد. اینجا در حقیقت نقطهی هراسانگیزی بود که فرمانده ارتش درخواست آتشبس داد؛ زمانی که ارتش او شکستخورده و محاصره شد. واضح بود که در این لحظه، از دشمن نمیتوان توقعی داشت؛ اما بااینحال، دعوت به آتشبس شد. کسینجر هم طبعاً از این فرصت بهره جست؛ زیرا او در انتظار این لحظه بود؛ لحظهای که اعراب درخواست آتشبس بدهند؛ زمانی که دست برتر را در جنگ نداشته باشند.
در آن حال، کار به دست حافظ اسد افتاد؛ همانطور که گفته شد، چه میتوانست بکند؟ او نمیخواست این جنگ متوقف شود؛ اما سادات برای آن توافق کرده بود و اسرائیل توانسته بود پل هوایی ایالاتمتحده را برقرار کند. حافظ اسد هیچ انتخابی غیر از قبول قطعنامه 338 و توقف جنگ نداشت؛ بااینحال، بعد از صدور این قطعنامه، در دیداری که کسینجر از اسرائیل داشت، چراغ سبز حمله همهجانبه را به اسرائیل؛ علیرغم قطعنامه 338، داد و اسرائیل در عمل دو روز و حتی سه روز بعد از صدور قطعنامه از سوی شورای امنیت، بدون التزام به آن و طبیعتاً با چراغ سبز آمریکا، «جبل شیخ» را اشغال کرد و در جبهه مصر [صحرای سینا] نیز پیشروی کرد و بعدازآن، ملتزم به آتشبس شد.
حافظ اسد در ملاقاتش با برژنف در 1982 میگوید: «ما تصور میکردیم همزمان با صدور قطعنامه شورای امنیت، اسرائیل تمام سرزمینهای اشغالی را حداکثر ظرف شش ماه تخلیه میکند. فضای گفتگوها چنین بود؛ همچنین فضایی که ایالاتمتحده و اسرائیل به نجوا القا میکردند؛ اما متأسفانه، ما بعد از این ماجرا و بعدازآن که توپخانهها در 22 اکتبر، برای آخرین بار خاموش شدند، دانستیم که نبردی دردناکتر؛ یعنی نبرد سیاسی و دیپلماتیک برای پیشنویس خاورمیانه جدید، آغازشده است.»
قابلذکر است که همزمان با صدور قطعنامه 339 و عدم پایبندی اسرائیل و استمرار عملیات اشغال، اتحاد جماهیر شوروی تصمیم به بسیج نیروهای خود گرفت. ایالاتمتحده دریافت که شوروی آمادگی ورود به درگیری را دارد. در این زمان، اطلاعات حاکی از آن است که کسینجر شخصاً نیکسون را دور زد و دستور بسیج نیروی اتمی را صادر کرد و بدین ترتیب، دو ابرقدرت بعد از قطعنامه 339 به نقطه جنگ جهانی رسیدند. کسینجر در پرتو بسیج نیروی اتمی آمریکا، اتحاد شوروی را وادار به بازگشت از بسیج نیروهایش نمود و قطعنامه 340 با توافق تمام اعضا به تصویب رسید و تمام درگیریها و تلاشهای اسرائیل برای بلعیدن سرزمینها [ی بیشتر] متوقف شد.
در 25 اکتبر، توافق نهایی روی قطعنامه 340 صورت گرفت و صدای توپخانهها در تمام جبههها خاموش شد تا فرصتی گسترده برای فعالیت سیاسی و دیپلماتیک سختتر مهیا شود و در آینده نزدیک خاورمیانه جدید را تشکیل داده و تعریف کند.