شافعیان سوریه
علیرغم اکثریت احناف در سوریه، منصب رسمی اِفتا که ریاست دینی مورد حمایت دولت است، مدتهاست در اختیار علمای فقه شافعی و تعییناً به عهده دو نفر؛ یعنی «شیخ احمد کفتارو» (1912 – 2004م.) از 1951 تا 2004 و «شیخ احمد بدرالدیین حسون» (زاده 1949م.) از سال 2005 تا 2021، بوده است.
شیخ احمدکفتارو، دمشقی و از پیشگامان تقریب مذاهب و از شیوخ طریقت «نقشبندیه»[46] نیز بود. وی در سال 1971 میلادی، مجتمع بزرگ اسلامی «سیدی ابی النور» را در منطقه «رکنالدین» دمشق، در هشت طبقه تأسیس کرد که بعد از او، نام آن به «مجتمع شیخ احمد کفتارو» تغییر یافت. این مجتمع، شامل یک مسجد، یک دانشکده و چندین مؤسسه آموزشی و خیریه است.
احمد بدرالدین حسون، زاده حلب است و دکترای فقه شافعی را از دانشگاه الازهر دریافت کرده است. او پیشتر، واعظ مسجد «الروضه» در حلب بود. سال گذشته؛ یعنی 2021، بشار اسد، شیخ احمد بدرالدین حسون را بازنشسته و همزمان، منصب مفتی اعظم سوریه را لغو کرد و اختیارات آن را به «شورای فقهی علمی» وزارت اوقاف واگذار نمود؛ طبق اصلاحیه جدید، مفتی اعظم دیگر عضو شورا نیست.
علت گرایش قدرت سیاسی در سوریه به فقه شافعی، شاید مربوط به ارادت بسیار «محمد ادریس شافعی» (105 -204 هـ. ق.) به اهل بیت (علیهم السلام) باشد که رکن اصلی مذهب علویان و خاندان اسد است.
شاید این دو بیت مشهور و منسوب به شافعی را شنیده باشید که بر سر ایوان نجف نیز منقوش است: «علیٌّ حُبُّه جُنَّة / قسیمُ النَّار و الجَنّة / وصیّ المصطفی حقاً / إمام الإنس و الجِنَّة»؛ یعنی «دوستداشتن علی(ع) سپر آتش است/ او تقسیمکننده جهنم و بهشت/ جانشین برحق پیامبر(ص)/ و پیشوای جن و انس است.»
شافعی در جای دیگر میسراید: «لَو اَنَّ المُرتَضَی اَبدَی مَحَلَّهُ / لَصَارَ النَّاسُ طُرّاً سُجّداً لَهُ / وَ مَاتَ الشَّافِعِی وَ لَیسَ یَدْرِی/ عَلِیٌّ رَبُّهُ اَمْ رَبُّهُ الله»؛ یعنی «هرگاه علی جایگاه و حقیقت خویش را برای مردم آشکار کند/ هر آینه مردم دسته دسته در برابر او به سجده خواهند افتاد/ شافعی مُرد و عاقبت نفهمید/ علی(ع) پروردگار اوست یا الله پروردگار اوست!»
ارادت به اهل بیت (علیهم السلام) منحصر به ابو حنیفه و شافعی نیست؛ کمااین که هنگامیکه به «مالک بن اَنس» (93 -179 هـ. ق.) امام مالکیه، گفتند: «علم تو نسبت به علم پسر عمویت، علی (علیه السلام)، به چه میزان است؟»، گفت: «کَنِسبةِ قُطرَةٌ مِنَ المَطَرِ اِلَی البَحرِ المُحیطِ.»؛ یعنی «مانند قطره بارانی، نسبت به دریای بی پایان»
نظر «احمد بن جنبل» (164 – 241 هجری قمری)، پیشوای حنابله، نیز جالب است. در روایتی تاریخی از پسرش، عبدالله، میخوانیم که از پدر خود میپرسد:
يا أبَتِ ما تَقولُ فِي التّفضيلِ؟
فِي الخلافةِ، أبو بكر وعمر وعثمان! وعليُّ بنُ أبي طالب؟ يا بُنَيَّ! عليُّ بنُ أبي طالبِ مِن أهلِ بيتٍ لا يُقاسُ بِهِم أحدُ! |
پدر جان، درباره برتری دادن چه میگویی؟
در خلافت، ابوبکر و عمر و عثمان! علی بن ابیطالب چه؟ پسرم، علی بن ابیطالب از اهل بیت است و کسی با ایشان قابل قیاس نیست! |
شاید علت دیگر به قدرت رسیدن فقهای شافعی در سوریه، آن باشد که، شافعی، مَکیُّ الاصل و قریشی؛ اما زاده غزهی فلسطین و به قولی سوریه، بود؛ علاوه بر این، فقه شافعی نیز بسیار متجانس با فقه امامیه است؛ کمااین که بنیانگذار دانش اصول فقه[51]، حداقل در میان اهل سنت نیز هموست؛ دانشی که نه تنها مورد قبول فقهای شیعه نیز هست؛ بلکه ادعا بر این است که واضع این علم، امام صادق (ع) و امام باقر (ع) علیهما السلام هستند.
علت دیگر، شاید رویکرد معتدل فقه شافعی در مقایسه با مذاهب دیگر است که مناسبت بیشتری برای ایجاد امنیت اجتماعی از جهت تعارضات و منازعات مذهبی دارد؛ خصوصاً این که مفتی منصوب، اهل طریقت و تصوف و مدارا و صلح باشد.
تحول و گسترش مکاتب چهارگانه فقهی در دمشق و شام، بحثی درازدامن است؛ خصوصاً رشد و گسترش آنها از زمان ممالیک که به بخشی از آن پیشتر اشاره شد؛ همچنین، ظهور مکتب حنفی و برتری فقهای آن در عصر عثمانی؛ یعنی روزگاری که منصب افتای دمشق، تنها به احناف اعطا میشد؛ مباحثی که برای شناخت فرایند دگردیسی اسلام در شام بسیار حائز اهمیت است؛ اما کتاب حاضر ظرفیت افتتاح و به فرجام رسانی مناسب آن را ندارد و خواننده محترم باید خود مستقلاً به مطالعه در این باب بپردازد.
پاورقی
[46] . طریقت نقشبندیه یکی از طریقتهای تصوف و عرفان و منسوب به خواجه بهاءالدین محمد نقشبند بخارایی (۷۹۱–۷۱۸ هـ. ق) است؛ شاخهای منشعب از سلسله خواجگان که اصل آن به عارف ایرانی «خواجه یوسف همدانی» بازمیگردد. بعدها این سلسله در هند نفوذ یافت و به خصوص در دوره اقتدار مغولان در هند. سلاطین هند، غالباً به این طریقه منسوب بودند؛ مثل تیمور گورکانی. طریقت نقشبندی از طریق «خالد نقشبندی کردی» به کردستان و بعد به سوریه رسیده است.
[51] . اصول فقه ،دانش دستیابی به قواعدی است که اولاً برای استنباط حکم شرعی بر اساس علم و ظن معتبر به کار گرفته میشود و ثانیاً در مقام عمل و بر اساس شک یا ظنِ غیرمعتبر به آن تمسک میشود؛ مانند اصول عملیه در شبهات حکمیه.