زبان و ادبیات فرانسه
زبان و ادبیات فرانسه
1-9 معرفی زبان و خط رسمی و زبان های رایج
در اواخر قرن دوم قبل از میلاد پس از آن که رومیان بر کشور اسپانیا دست یافتند بر قسمت جنوبی سرزمین گٌل که امروز به نام پرووانس[1] خوانده می شود حمله برده و بخش بزرگی از سرزمین گٌل را به تصرف خویش درآوردند، اما نتوانستند بر سراسر این خطه دست یابند. جنگ بین رومیان و اهالی گٌل قریب شصت سال ادامه یافت تا این که در سال 58 ق.م ژول سزار(سردار معروف رومی101-44 ق.م) قیصر معروف روم به تسخیر تمام سرزمین گٌل مصمم شد و سرانجام پس از پنج اردوکشی و هفت سال جنگ در سال 51 ق.م. مقاومت اهالی گٌل را بکلی درهم شکست و سرزمین گٌل را ضمیمه ممالک روم کرد. از این تاریخ به بعد رومیان حاکم مطلق و صاحب اختیار کامل کشور گٌل شدند و این استیلا بیش از پانصد سال دوام یافت. از همان نخستین روزهای تسلط رومیان، زبان و فرهنگ لاتینی در جنوب کشور گٌل شکوفا شد و تا شهر لیون اشاعه یافت. بتدریج اهالی گٌل آداب و زبان فاتحان را اختیار کردند و وضع کشور گٌل و اهالی آن بکلی تغییر کرد و اندک اندک ملت گٌل در وجود رومیان مستهلک شد. سازمان مستحکمی که رومیان در این مستعمره به وجود آوردند، مدارسی که تاسیس کردند، اعطای امتیازات به کسانی که به زبان رومی تکلم می کردند و نیز الزام و ضرورتی که مردم شکست خورده گٌل به هنگام تنظیم اوراق و اسناد عمومی و رسمی در استعمال این زبان داشتند، سبب شد که از همان دقایق نخست زبان فاتحان در سرزمین گٌل اشاعه یابد. همچنین موجب گردید که خصایص روحی و تمدن رومیان در قلب اهالی گٌل نفوذ کند. پس از فتوحات ژول سزار، در حدود سال 30 ق.م.، پس از آن که سلطنت و حکومت به دست اگوست امپراتور معروف روم افتاد و پیروزی و سلطه رومیان در گٌل به حد کمال رسید،آیین مسیحیت نیز از طریق کلیسای لیون به اهالی گٌل تحمیل شد و اندک اندک اکثر ساکنان شهرها و روستاهای کشور گٌل دین عیسوی را پذیرفتند و این مساله موجب شد زبان لاتین- که زبان کلیسا و روحانیون و مذهب مسیح بود- در سراسر سرزمین گٌل نفوذ و رواج بیشتری یابد.
زبان لاتین در گٌل به دو شکل اشاعه یافت: یکی "لاتین کلاسیک" که در ادارات و سازمان های دولتی و کلیسا و جوامع رسمی و امور بازرگانی رواج یافت- و این همان زبانی بود که سیسرون(خطیب معروف رومی ، 106-43 ق.م.) و سزار بدان تکلم می کردند- و دیگری زبان"لاتین عامیانه" که در میان طبقات متوسط و عامی گٌل و سربازان رومی در محاورات عادی به کار می رفت و این زبان اخیر- که زبان توده ملت بود- خیلی سریع تر و عمیق تر در کشور گٌل بسط یافت.
زبان "لاتین کلاسیک" زبان طبقه ممتاز جامعه بود. افرادی که به طبقه اشراف کشور تعلق داشتند زبان مذکور را در مدارس فرا می گرفتند، اما این زبان برای آنان یک زبان مصنوعی و بی روح بود و به همین دلیل از حدود آموزشگاه ها و سازمان های اداری و رسمی کشور نیز فراتر نرفت و عملا در کلیساها باقی ماند. لیکن زبان دیگر، یعنی "لاتین عامیانه" – که سربازان روم و توده ملت بدان تکلم می کردند- به سرعت در سرزمین گٌل توسعه یافت و در همه جا ریشه دوانید. در این "زبان عامیانه" ، اهالی گٌل بر حسب عادت محلی خود به هنگام تلفظ کلمات لاتینی برخی از اجزا یا حروف غیر مصوت را ساقط و در ساختمان جملات و ترکیبات نیز تصرفاتی می نمودند و با این عمل بسیاری از الفاظ و کلمات رومی را تحریف می کردند.بدین طریق نه فقط زبان رومی جایگزین زبان اولیه مردم گل شد بلکه زبان مذکور از شکل اصلی و نخستین خود نیز خارج گردید و صورت و حالتی دیگر یافت. در این میان، تعداد بی شماری از لغات و الفاظ یونانی و زبان های دیگر از قبیل سلتی و ژرمنی و ایبری در آن داخل گشت و زبان لاتینی چهره نوینی به خود گرفت، به عبارت دیگر از خلط و امتزاج زبان رومی با لغات و لهجه های مختلف، زبان جدیدی پدید آمد که در واقع آمیخته ای از عناصر و لغات گوناگون بود که به زبان رمان شهرت یافت. طولی نکشید که زبان "رٌمان"[2] نیز به دو شاخه مهم تقسیم گردید: یکی زبان "اٌک" که در جنوب گٌل بدان تکلم می کردند و دیگری زبان "ٌیل"که در شمال بدان سخن می گفتند. در قرن هشتم میلادی، یعنی در دوران حکومت سلاطین سلسله کارولنژین زبان لاتین- که در نزد توده مردم زبانی مرده و متروک و نامتداول به شمار می آمد- منحصرا به کلیسا و مطالعات ادبا و کشیشان اختصاص یافت و زبان علم و سیاست و دین و شعر و ادب شد وبکلی از زبان "رٌمان" جدا گردید. هر یک از دو زبان " اٌک"[3] و "اٌیل"[4] نیز به نوبه خود به عللی- که یکی از آنها ایجاد حکومت های ملوک الطوایفی و تجزیه و تفکیک خاک فرانسه بود- به چند زبان محلی تقسیم شدند؛ مثلا از زبان " اٌک" سه زبان محلی پروونسال، لانگدوسین[5] و لیموزن[6] و از زبان "اٌیل" که تحول بیشتری پذیرفته بود زبان های محلی پیکارد[7]،والون[8]، بورگینیون[9]، نورماند،لورن[10]،پواتون[11] و مخصوصا زبان محلی ایل دو فرانس یا فرانسین[12]منشعب گشت و تا اواخر قرن دوازدهم نیز آثار متعددی به زبان های محلی مذکور نوشته شد؛ ولی از قرن سیزدهم به بعد عموم زبان های مزبور، اعتبار و اهمیت خود را از دست دادند و به لهجه محلی (پاتوا) تنزل یافتند و از میان آنها زبان فرانسین به سبب موقعیت سیاسی خاص خود بر دیگر زبان ها رجحان و برتری یافت و زبان واحد به سبب موقعیت سیاسی خاص خود بر دیگر زبان ها رجحان و برتری یافت و زبان واحد فرانسویان گردید و به عنوان زبان رسمی و دربار فرانسه برگزیده شد و آنچنان اعتباری یافت که مارکوپولو جهانگرد ایتالیایی سفرنامه خود را در باب جغرافیا و عجایب چین و ترکستان و مغولستان به زبان فرانسه نگاشت و فلورانتن برونتو لاتینی سیاستمدار و محقق فلورانسی معاصر دانته نیز کتاب مشهور خویش گنجینه علوم و فنون را به زبان فرانسه نوشت،زیرا می گفت: "زبان فرانسه زبانی خوش و دلکش و متداول در میان همه مردم است".[13]
زبان فرانسه يكي از بزرگ ترين زبان هاي دنياست كه در مقام زبان جامعه بين المللي و ديپلماسي تنها با انگليسي مقابل مقايسه است. زبان فرانسه دركشورفرانسه تكلم مي شود و علاوه بر آن،در كشورهاي بلژيك ، سوييس و كانادا يكي از زبانهاي رسمي است ؛ در لوكزامبورگ ، سنت پير و ميكلان (در نزديكي ساحل نيوفاندلند) گوادلوپ و مارتينيك ( در درياي كارائيب )، گينه فرانسه ( در آمريكاي جنوبي ) ، يونيون ( در اقيانوس هند ) و در كالدونياي نو و تاهيتي ( در جنوب اقيانوس آرام ) زبان رسمي به شمار مي رود. از اين گذشته ، در تعدادي از كشورها فرانسوي ، زبان دوم غير رسمي است كه از آن جمله اند : مراكش، تونس ، الجزاير، لبنان، سوريه، لائوس ، كامبوج و ويتنام . در مجموع زبان فرانسوي، زبان مادري حدود 75 ميليون نفر است و در همين حال ميليونها نفر با آن آشنايي دارند وكم وبيش به عنوان زبان دوم از آن استفاده مي كنند.
الفباي فرانسوي همانند الفباي زبان انگليسي است ، اگر چه حرف w تنها در واژه هاي بيگانه ظاهر مي شود . تكيه هاي سنگين (è) و سبك(é) خمان (ô) در كلماتي مانند père پدر ، été تابستان ، élève دانش آموز و âme روح كاربرد دارند و سديل ( ç) زير حرف c ، قبل از حروف a ، o يا uمي چسبد و در نتيجه به جاي « ك » صداي « س» مي دهد، مثل leçon درس .
املاي كلمات فرانسوي عموماً با گفتار چهار يا پنج قرن قبل مطابقت دارد واز اين رو راهنماي خوبي براي دستيابي به تلفظ امروزي كلمات نيست. حروف ناملفوظ به ويژه در پايان كلمات بسيار است ( كلمه hommes را um و كلمه aiment را em تلفظ مي كنند). ولي هر گاه يك همخوان پاياني كه معمولاً ناملفوظ است قبل از كلمه آغاز شده با واكه آمده باشد به تلفظ درمي آيد. در جريان اين فرايند كه پيوند ناميده مي شود همخوان مورد نظر به صورت بخشي از هجاي اول كلمه بعدي در مي آيد به گونه اي كه جمله il est assis (او نشسته است) e-le-ta- si تلفظ مي شود . اگر چه قوانيني كم و بيش ثابت بر تلفظ فرانسوي حاكم است ، صداهاي واقعي زبان براي انگليسي زبانها بسيار دشواراست تا آنجا كه مي توان گفت « لهجه فرانسوي » خوب چيزي است كه به سادگي حاصل نمي شود.
انگليسي و فرانسوي به عنوان دو زبان عمده جهان غرب طبيعتاً واژه هاي فراواني را با هم دادوستد كرده اند. از جمله داده هاي اخير فرانسوي به انگليسي – كه تلفظ فرانسوي آنها تا حد امكان حفظ شده – مي توان از كلمات و عبارات زير ياد كرد :
Hors d’œuvre , à la carte , table , d’hôte , en route , en masse , rendezvous , cart blanche, savoir – faire , faux pas , fait accompli , par excellelence , bon vivani , joie de vivre , raison d’être , coup d’état , nouveau riche , esprit de corps , laissez faire , chargé d’affaires ,pièce de résistance , R.S.V.P.
اما در سالهاي اخيرمسير حركت عمدتاً جهت معكوس يافته است. زبان فرانسه بر خلاف ميل طرفداران زبان پاك – آكادمي فرانسه كه جاي خود دارد – از انواع و اقسام واژه هاي انگليسي لبريز شده تا بدانجا كه زبان موجود را جارگون فرانگليسي ( فرانگله franglais ) ناميده اند كه تركيبي از فرانسوي francais و انگليسي anglais است. به عنوان مشتي نمونه خروار مي توان از كلمات و اصلاحات زير نام برد :
le hamburger , le drugstore, le week– end , le strip – tease , le pull- over , le tee – shirt , le chewing gum , les blue – jeans , le snack – bar , la cover- girl
آكادمي فرانسه بسياري از اين كلمات را رسماً رد كرده است و با اين حال در اينجا نيز نوعي مصالحه مصداق يافته است. آكادمي به تازگي استفاده از كلمات pijpeline le و le bulldozer را در زبان فرانسه پذيرفته است با قيد اين شرط مؤكد كه بايد PEEP – LEEN و bool – do- ZAIR تلفظ شوند.[14]
2-9- ادبيات فرانسه تا قرون وسطي
«هر زبان نماينده روحيات ملتي است که بدان سخن مي گويد و مکنونات ضمير خود را به وسيله آن فاش مي سازد. کلام را با فکر رابطه ي مستقيم و نزديک است و بر حسب تسلط و اقتدار گوينده، اين دو کم و بيش با يکديگر منطبق مي شوند. به اين ترتيب لطف يا انسجام کلام زير و بم فکر و احساسات را بيان مي کند. از طرف ديگر ظرافت طبع و بلندي پايه ي فکر هر قوم در ادبيات و آثار هنري آن قوم متجلي مي گردد. پس دلبستگي بادبيات جهاني و مطالعه آن بر صاحبدلي واجبست» (واندري يس)
تاريخ ادبيات فرانسه از قرن دهم ميلادي آغاز مي گردد. پيش از آن وحدت ملي و نژادي فرانسه در حال تحول و زبان فرانسه نيز در دوره کودکي بوده است. اين نکته هنوز به تحقق نپيوسته که نژاد ملت فرانسه بيشتر از چه عناصري تشکيل يافته است. همين قدر مسلم است که سکنه ي اوليه اين کشور از اقوام «سلت» بوده اند و سپس روميها آن را فتح کرده ، سازمان امپراتوري را در فرانسه برقرار نمودند. پس از آنها هم قبايل ژرمن که فرانسويان آنها را «بربر» مي خوانند براي اين ناحيه مانند ديگر کشورهاي امپراتوري رم هجوم آور شدند.تنها در قرن نهم ميلادي پادشاه نيرومندي بنام «شارلماني» وحدت سازمانی به اين کشور داد و در اين قرن است که کشور فرانسه به معني واقعي بوجود آمد.
فرهنگ فرانسوي به مرور زمان از عوامل گوناگون تشکيل يافته و در حقيقت معجوني است از:
1- آثار تفکر جوانمردي و پهلواني که همواره جوانان و سلحشوران فرانسوي را به مبارزه با ظلم و بيدادگري، حمايت از ضعفا و طرفداري حق و عدالت بدون بيم از خطر يا اميد به سودي برمي انگيخته است.
2- عقل سليم هشيار و شوخ که از هرگونه هيجانهاي افراطي و زياده روي اجتناب ورزيده.
3- ايمان به آئين مسيحيت
بدين مناسبت فرهنگ قرون وسطي دارای سه جنبه پهلواني – روحاني – توده است.
زبان فرانسه از لاتين مشتق است که در نيم قرن پيش از ميلاد به وسيله روميها (فتح گل توسط ژول سزار) وارد اين کشور شده و به آساني و تندي جانشين زبان بومي گرديد. علت اساسي اين پيشرفت سريع اين بود که فاتحين رومي آنرا در سازمان جديد کشور گل به طور رسمي و اداري و تجاري و ريشه هاي تحميل نمودند. بدين جهت زبان لاتين از همان دقايق اوليه چنان ريشه هاي نيرومند دوانيد که زبان ها ي طوايف مهاجم شمالي نه تنها به انهدام آن قادر نيامدند بلکه خود آن عشائر و قبايل وحشي که در آن سرزمين رحل اقامت افکندند آن را چون زبان رسمي خويش پذيرفتند. ليکن بايد در نظر گرفت که زبان ارتش روم زبان نويسندگان کلاسيک لاتين قديم نبوده بلکه زبان توده ملت يعني لاتين عاميانه بود.پس از مدت کوتاهي اهالي گل بر حسب عادت و قريحه محلي جزء صدادار کلمه را تلفظ نموده و اجزای بيصدا را به تلفظ نمي آوردند. بدين ترتيب زبان اوليه قيافه نويني به خود گرفته و به زبان «رومن» معروف گشت. نخستين آثار ادبي زبان رومن، لوکانتيلن دوسنت اولالي[15](قرن دهم) و سيرت سنت الکسي[16](قرن يازدهم) مي باشند.
بزودي دو جريان اصلي در زبان رومن به ظهور پيوست: (لانگ دک)در جنوب فرانسه و (لانگ دویل)در شمال[17].لانگ دک پس از دوره بسيار درخشاني به درجه لهجه محلي سقوط يافت و لانگ دویل زبان رسمي کشور فرانسه شناخته شد.
ادبيات قرون وسطي (از قرن يازدهم تا پايان قرن پانزدهم)
قرون وسطي دوره ايمان آتشين به آئين مسيحيت است که در زمينه معماري با کليساهاي عظيم، در زمينه سلحشوري و پهلواني به نيروي ايمان، پادشاهان و توده ها براي بدست آوردن سرزمين مقدس بر ضد مسلمين ( جنگهاي صليبي)، در زمينه روحانيت اشعار و مراثي لاتيني جلوه گری می کند. به طور کلي بنياد تمدن مغرب زمين بر روي اين روح ايمان به آئين و آداب مسيحيت استوار گرديده است و ليکن در اين دوره زبان فرانسه هنوز فقير بوده و از عهده اداي افکار و بيان هيجان هاي دروني ارواح بزرگ بر نمي آمد.
قرون وسطي به دو دوره تقسيم مي شود: از آغاز قرن يازدهم تا پايان قرن سيزدهم فرانسه به منزله نيروي جاندار و عظيمي است که در راه ايمان کمر خدمت بسته و جانفشاني مي کند. هيجانات، التهابات دروني و زندگاني روحي وي به صورت آثار هنري و معماري رومن وگوتيک و همچنين به وسيله ادبياتي ظريف و موزون بيان مي شود.ليکن در طي قرون چهاردهم و پانزدهم دچار جنگ هاي خانمان سوزي مي شود که يکباره ايمان اوليه را معدوم مي سازد. در اين دوره ادبيات نيز به استثناي چند نمونه درخشان مغشوش و ناچيز است. روي هم رفته ادبيات قرون وسطي، ادبيات ملي يعني نماينده افکار و احساسات مختلف اجتماع مي باشد در اين اجتماع سه دسته بزرگ: روحانيان – اشراف – توده را بايد در نظر گرفت.
1- روحانيان مهمترين اين سه دسته مي باشند زيرا فرهنگ و ادبيات فرانسه را از آسيب قبايل وحشي محفوظ داشته و همواره ازضعيف بر ضد هوسراني هاي قوي حمايت نموده اند. آن دو طبقه ديگر نيز به ماموريت الهي روحانيان ايمان و اعتقاد کامل داشتند. بعلاوه روحانيان وسائل موثري مانند کليساها، زيارتگاه ها، صومعه ها و دارالعلم هایی براي راهنمائي و هدايت طبقات ديگر ايجاد کرده بودند. ضمناً تشکيلات جهاد برضد کفار به دست روحانيان انجام گرفت. بالاخره نفوذ سياسي اين طبقه موجب تعديل تمنيات طبقه اشراف و خود سري هاي سلاطين مي گشت.
2- طبقه اشراف صاحب ملک و آب و قصر هاي مستحکم بود و بجز جنگ و سلحشوري کار ديگري نداشت. البته به مرور زمان خشونت و سبعيت اوليه اين طبقه به ظرافت طبع و جوانمردي مبدل گشت به نحوي که قصرها و بارگاه نجبا ، بتدريج جايگاه مظاهر هنري و ادبي گرديد. زندگاني پهلواني اين طبقه سرچشمه ادبيات مفصلي است که انواع مختلف آن عبارتند از حماسه، رمان و تاريخ.
3- توده: توده ملت در قرون وسطي فقط از رعایا و زارعین و برزگراني که پاي بند زمين بودند تشکيل نگرديده بود بلکه بزودي پيشه وران و بازرگانان از طريق مجاهدت براي خود زندگاني مستقلي ترتيب داده و طبقه ثروتمندي را تشکيل دادند که از هر جهت با سوادتر و با فرهنگ تر از طبقه اشراف گشت – از طرف ديگر استقلال«کمون ها» سبب اعطاي حقوق قانوني به توده ملت گرديد و به موجب آن پادشاه موظف بود توده را از تعديات و اجحافات اشراف حمايت کند. بنابر اين توده ملت نيز به نوبه خود صاحب روح و فکر و ادبيات گشت. اين ادبيات داراي جنبه هاي «کوميک»( شوخي و مطايبه) و "ساتيريک" (طنز گزنده)[18]مي باشد که اغلب اوقات از حدود نزاکت و ظرافت خارج مي شود.
ادبيات پهلواني
1- حماسه سرائي: حماسه، داستان منظومي است از وقايع تاريخي که از طريق افسانه رنگ ايدهال به خود گرفته باشد. چنين داستاني در طي قرن دهم در ادبيات فرانسه پديدار گشت و دودمانهاي بزرگ سلحشور و مکان هاي مقدس سرچشمههاي حقيقي اينگونه داستانها ميباشند. حماسههاي فرانسوي در پيرامون سه پهلوان نامور مجتمع ميشود: 1- شارلماني 2- گيوم دُرانژ[19] 3- دن دومايانس[20]. بنابراين سه نوع «ژست»[21]بهظهور پيوست:
1- ژست پادشاه که از اعمال محيرالعقول و فتوحات شارلماني و سردارانش حکايت ميکند.
2- ژست گارن دومون گلان[22] که از فتوحات دو کارن- آیمري دو ناربن[23] و گيوم دورانژ سخن ميراند .
3- ژست دون دومايانس که از جنگهاي ملوک الطوايفي سخن ميراند.
حماسههاي اوليه جنبه مذهبي دارند ولي بهزودي جنبه پهلواني و سلحشوري جانشين جنبه مذهبي گرديد و در قرن دوازدهم هم به منتهي درجه کمال رسيد. از اين تاريخ به واسطه عدم اعتقاد بهاعمال و سجاياي پهلواني حماسه رو به انحطاط گذاشت. بالاخره در قرن پانزدهم حماسه به نثر نگاشته شد و در مجموعههاي «کتابخانه آبي» محو و ناپديد گشت.
2- رمان: رمان هم مايه سرگرمي اشراف و سلحشوران بود. ظاهر رمان به حماسه شباهت داشت ولي در معني با آن يکسان نبود. زيرا موضوع حماسه وقايع حقيقي تاريخي کشور بود و حال آنکه رمان زائيده تخيل و تصور است. رمانهاي قرون وسطي بهسه دسته تقسيم ميشوند: رمانهاي قديمي - رمانهاي برتن - و رمانهاي پهلواني.
رمانهاي قديم: عمدهترين رمانهاي قديمي عبارتند از رمان تروا - رمان آنه آس[24] و رمان اسکندر. همه اين آثار داراي خصوصيات مشابه و مشترکي ميباشند. نويسنده موضوع داستان را از سرچشمههاي مظنون تاريخي اقتباس نموده و آن را بهاراده خود بسط ميدهد.
رمانهاي برتن[25]: رمانهاي برتن به نوبه خود ادعاي توصيف حقايق تاريخي را دارند وليکن اين موضوع درباره آنها صدق نميکند زيرا مانند رمانهاي قديم افسانههاي خيالي را بهعنوان حقايق تاريخي جلوهگر ميسازند. اغلب آنها در اطراف افسانه «آرتوس» يا «آرتور» پادشاه خيالي بريتانياي کبير دور ميزنند. از لحاظ صوري رمانهاي بر تن چهرههاي گوناگون بهخود گرفت در آغاز بهصورت منظومههاي توصيفي کوتاه بنام «له» مانند «له دوماري دو فرانس»[26] و سپس بهشکل منظومههاي مفصل مانند رمانهاي کرتي ين جلوهگر شد. اين رمانها عبارتند از رمان «تريستان و ايزو» - «پرسووال» و «شواليه شير گير».
رمانهاي پهلواني : اين رمانها که معمولا داستان عشقي را در خلال اعمال محير العقول پهلواني توصيف مينمايد در قرون 12 و 13 خيلي متداول گشت. مشهورترين آنها عبارتند از رمان «فلوار و بلانش فلور»[27]، «گيوم» و «آئليس» و «اوکاسن و نيکولت» که بهنظم و نثر نگاشته شده و لطيفترين نمونه اين رمانها محسوب ميشود.
3- تغزل: تغزل به آثار موزوني اطلاق ميشود که براي سرائيدن و بيان احساسات دروني بهکار ميرود. اين شيوه در طي قرون وسطي در شمال و جنوب فرانسه نضج گرفت. سرايندگان جنوب متعدد و ظريف طبع بودند و «تروبا دور»[28] نام داشتند و سرايندگان شمال «تروور»[29] ناميده ميشدند. انواع شعريکه سرايندگان مزبور احساسات و دردهاي دروني خود را به وسيله آنها بيان ميکردند عبارت بود از شانسون دوتوال، لاپاستورل، لوروندو، لابالت. اغلب سرايندگان اين اشعار از طبقه اشراف بودند.
4- تاريخ : اشراف و نجباي قرون وسطي خاصه بعد از جنگهاي صليبي آرزو داشتند که خاطره اعمال سلحشوري آنان بوسيله تاريخ ضبط شود. تا آنزمان تاريخ مختصراً بهزبان لاتين نوشته ميشد و مختص روحانيان بود و حماسه براي توده ملت کار تاريخ را ميکرد ولي زمان آن رسيده بود که تاريخ نگاري به صورتي روشن و محقق در آيد. مورخان سه گانه (ويل لهاردوئن ، ژوئن ويل و فروآسار)[30] مبتکرين فن تاريخ نويسي محسوب ميشوند.
ادبيات توده
روح توده مکنونات خود را در ضمن آثار متعدد و متنوعي ابراز داشته است که گاهي آن را «بورژواز» مينامند و اين صفت براي مشخص نمودن جنبه معقولانه و مبتذل آنهاست. گاهي نيز صفت «گولواز» به آنها اطلاق ميشود و اين از لحاظ روح بذله گوئي و سبکسري نسبت به مباني اخلاقي و مقدسات مذهبي ميباشد. آثار ادبيات توده را ميتوان بهسه دسته تقسيم نمود: هجا ، فابل ، رومان دورنات يا قصه حيوانات.
1- هجا يا هجو گفتن: هجا در طي قرون وسطي جنبه عمومي دارد و روح هجائي تقريباً در تمامي آثار حتي گاهي بهطور غيرمترقبه نفوذ کرده است. مشهورترين هجونويسان روتبوف[31] نام دارد که قلندري بدبخت و عياش بود در اواخر عمر با ايمان گشت و آثار مبني بر زهد و تقوي از خود باقي گذاشت.
2- فابل (قصص و حکايات): استعداد و قريحه توده در فابل به طرز شاياني جلوهگر شد. فابل ها منظومههاي مضحک و خنده آوري هستند که به دست روحانيون اخراج شده، براي تفريح و خوش آيند توده بهرشته تحرير در آمده است. منظومههاي مزبور در عين حال مولد شادي و خنده طبيعي بوده و نسبت به ضعفا و خاضعين نيشدار ميباشد. بسياري از آنها از جاده نزاکت خارج شده اند.
3- رمان دور نارت يا قصه حيوانات : مجموعه هجائيهايست از داستان حيوانات که مبارزه روباه را با گرگ توصيف مينمايد. يعني در حقيقت مبارزه حيله و تدبير را با زور مجسم ميسازد. البته کليه حيوانات در اين داستان شرکت دارند و بهطور کلي رمان دورنارت تقليد مسخرهآميزي از حماسه است. در طي قرن سيزدهم جنبه هجائي اين داستانها تقويت شد و در قرن چهاردهم يک نوع «سمبوليسم» در آن وارد گشت بهطوريکه روباه، مظهر شيطان قلمداد شده که همه مردمان بايد بر ضد وي جهاد نمايند.
ادبيات کليسا
روحانيت و علوم: در قرون وسطي کليسا پناه گاه علم و معرفت محسوب ميشود و کشيش مترادف با لفظ عالم است. بهاين مناسبت نفوذ کليسا در بسياري از آثار ادبي که بهدست روحانيون نگاشته شده مشاهده ميشود. اين نفوذ مخصوصاً در وعظ و خطابه، ادبيات آموزشي و در تئاتر بارز و آشکار گرديد.
1- وعظ و خطابه: وعظ و خطابه در اوايل قرون وسطي بهزبان لاتين ادا ميشد. سپس بهزبان عاميانه انجام گرفت و بهطور قطع خطبائي که تودههاي بزرگ را بهجهاد وادار نمودند داراي فصاحت و بلاغت سحر انگيزي بودهاند.
2- ادبيات آموزشي: کشيشان که مظهر علم و معرفت بودند براي هدايت و تعليم توده به کارهاي مختلفي دست زدند مانند رساله حيوانات- رساله اخلاقي- علم الاشيا و دائره المعارف- روش آموزشي کشيشها بسيار سخت و غير قابل هضم بوده و بهضرب سمبوليسم و اشارات انجام ميگرديد. جمادات و حيوانات بهمنزله مظاهر اصول اخلاقي و ترييتي ميباشند.
3- نمايش: روحانيون و کليسا تئاتر« پائي ين»[32] يعني تئاتر روم و يونان قديم را به عنوان مکتب منافي اخلاق محکوم کرده و تئاتر مذهبي را براي تعليم و تربيت توده جايگزين آن قرار داده بودند. بدينطريق نمايش از آئين و تشريفات مذهبي مستقل گشته و بهصورت درام ليتورژيک و درام پيامبران در آمد. اين درامها مخصوصا در شب اعياد بزرگ مذهبي نمايش داده ميشد. بزودي صحنه درام نيز از آستان قدس بهجلوي خان کليسا و سپس بهميدان عمومي مهاجرت نمود و تئاتر بهصورت نمايشهاي عمومي در آمد.
درامهاي قرن سيزدهم و چهاردهم بهنام «ميراکل»[33] معروفند و عموماً درامهاي کوتاه و پاكيزه ميباشند که معجزات و کرامات حضرت مريم يا اولياي ديگر را نمايش ميدهند. درام مذهبي در قرن پانزدهم «ميستر»[34] ناميده ميشود و به وسيله آن تاريخ مذاهب بشر از روز خلقت و از روي کتاب مقدس و نيز سنن و روايات و افسانههاي ملي نمايش داده ميشود. اين طرز نمايش تا سال 1548 متداول بود و از آن تاريخ بهموجب حکم «پارلمان» منسوخ و متروک گشت.
تئاتر کوميک : تئاتر کوميک از توده ملت سرچشمه گرفته است منشاء حقيقي آن به کليسا يعني بهدستههايي مربوط مي شوند که کشيشهاي درجه پايين در بعضي از ايام سال در «ساکريستي» راه ميانداختند. در طي قرن سيزدهم دو پي يس کوميک نگاشته شده است. در قرن پانزدهم تئاتر کوميک توسعه يافت و بهصورتهاي سه گانه ذيل در آمد: «فارس»[35] که منظور نهائي آن تنها خنده بيظرافت ميباشد. «موراليته»[36] که در ضمن خنده پندي ميآموزد و «سوتي »[37] که منظور سياسي دارد. در اين زمينه شاهکاري به عنوان «پاتلن»[38] از قرون وسطي بهيادگار مانده که نگارنده آن ناشناس است.
قرون چهاردهم و پانزدهم و پايان قرون وسطي
اين دو قرن از لحاظ ادبي بسيار فقير بوده و عصر کج سليقگي محسوب ميشود. در طي اين دويست سال جنگهاي سخت و قحطي در سراسر فرانسه فرانسه حکمفرما گشت و ايمان مسيحيت و مباني اخلاقي سست گرديد. تنها يک مورخ نامي و يک شاعر نابغه در اين عهد پيدا شد که «کومين»[39] و «ويون»[40] نام دارند.
شعر و شاعري در اين عهد جنبه فضل فروشي داشته و بسيار ناچيز است. فرانسوا ويون (1485- 1431) يگانه شاعر بزرگ اواخر قرون وسطي محسوب ميشود اين شاعر ولگرد و اوباش زندگاني پرتشويش و پر آشويي داشته است. بههمين مناسبت در بيان احساسات و شکنجههاي دروني خويش لحني شاعرانه و فصاحتي سحرانگيز نصيب وي گشت.آثار وي عبارتند از«لوپتي تستامان» که در اواخر جواني نگاشته و «لوگران تستامان» که در سالهاي اخير عمر خود به رشته تحرير درآورده است.
ويل لون استثنائي بيش نيست ادبيات اين عهد بسيار فقير و ناچيز است. قرون وسطائي که عظمت خود را بهوسيله ايمان، عمل و هنر نشان داده بود، در اواخر قرن پانزدهم به انحطاط پيوست ولي بزودي نشانههاي ادبيات جديدي در شرف ظهور بود. اکتشافات بزرگ مانند چاپ و غيره جنبش جديدي برپا کرد و آثار روم و يونان قديم را در دسترس اهل مطالعه قرار داد. فرانسه از ديدن و شناختن فرهنگ ايتاليا خيره شد و اولين اشعه رنسانس در افق پديدار گشت.
3-9-ادبیات فرانسه در قرن شانزدهم
دوره اي كه بي كم و كاست با قرن 16 منطبق مي شود و از آغاز جنگ هاي ايتاليا در 1494، تا پايان جنگ هاي داخلي فرانسه در سال 1598، دوره رنسانس يعني دوره تجديد حيات مي خوانند.[41]در نیمه دوم قرن شانزدهم میلادی مدنیت قرون وسطی از هم فرو پاشید و از لحاظ اجتماعی و سیاسی و دینی در معرض تغییرات و تبدلات عدیده واقع شد. بورژواها به خاطر رونق بازار تجارت و صنعت، توانگر و بانفوذ شدند تا بدان حد که کارگزاران دولت در بسیاری از موارد از میان آنان انتخاب می شدند.وقایع گوناگون و مهم دیگری از قبیل اختراعات جدید و اکتشافات تازه دریایی و نیز جنگ های معروف به جنگ های ایتالیا همه دست به دست هم دادند و شرایط و نظامات زندگی و اوضاع اجتماعی فرانسه را بکلی دگرگون ساختند. علاوه برآن در آغاز قرن شانزدهم پس از ظهور لوتر و کالون و اصلاح مذهب، آبای کلیسا اعتبار و قدرت سابق خویش را از دست دادند، عقیده مردم نسبت به تعالیم کشیشان کاستی یافت و از آن پس مسیحیت به مشتی آداب و تشریفات مذهبی محدود شد. از سوی دیگر در آثار ادبی علاقه و توجه به اندیشه های بزرگ و پرمایه از میان رفت و ادبیات دچار یک نوع خشکی و جمود شد و بتدریج راه زوال در پیش گرفت. اما طولی نکشید که افکار و اذهان مردم برانگیخته و بیدار شد. ترقیات و اکتشافات جدید موجب شد که فرضیه های علمی قدیم و عقاید کهن بکلی واژگون شود، به افکار فرانسویان جنبش و جهش تازه ای ببخشد و به آنان بفهماند که تلاش و فعالیت بشر باید بدون هیچگونه مانعی گسترش یابد. از این پس افکار نوین به مردم آموخت که آدمی ضمن بهره مندی از زندگی در دنیایی آکنده از سرور، در خلق آثار نفیس هنری و ادبی نیز بکوشد. بنابراین، نه فقط در صد برآمدند که به مظاهر دنیوی توجه کنند بلکه در آثار نفیس ادبی نویسندگان و شعرای دوران باستان نیز تفحص نمایند و آنچه زیباست در آن بیابند. از این رو آثار ادبی و هنری روم و یونان قدیم در نظر آنان قدر و منزلتی عظیم یافت و سرچشمه الهام و اقتباس گشت. در نتیجه تحولی سریع در ذوق سرایندگان و نویسندگان و تغییرات شگرفی در قالب ها و فنون ادبی و نیز رونق شگفت آوری در هنر پدید آمد . این تحول و شكفتگی که در عالم ادب و هنر به ظهور رسید به نام رنسانس خوانده می شود.
در قرن شانزدهم، همزمان با پیدایش رنسانس، نهضت دیگری به منصه ظهور رسید که وحدت مسیحیت را از میان برد و در مقابل آئین کاتولیک، مذهب تازه ای به نام پروتستانیزم به وجود آورد. این جنبش دینی مهم رفرم یا اصلاح مذهب نام داشت. این نهضت نیز در افکار و جامعه آن روز فرانسه تاثیرات مهمی برجای گذاشت. بدین معنا که سبب شد زبان و خط لاتین که تا آن هنگام زبان و خط رایج دینی و رسمی کشور بود از ادبیات فرانسه طرد شد و حتی کتب دینی نیز از آن پس به زبان ملی تحریر و انشا گردد. در نتیجه برای عموم فرانسویان این امکان فراهم آمد که از آن هنگام به بعد بتوانند تورات و انجیل را به زبان ملی و مادری خود بخوانند و مندرجات آن را به سهولت درک کنند.
در قرن شانزدهم دو نویسنده مبتکر و بلند مرتبه در فرانسه، یکی رابله[42] در نیمه اول و دیگری مونتنی[43] در نیمه دوم قرن ظهور کردند که بر ادبیات فرانسه و مغرب زمین به طور مستقیم و غیر مستقیم تاثیرات شگرفی گذاشتند.
جنبش فکری و هنری بزرگی که در نیمه اول قرن شانزدهم به دنبال دو نهضت بزرگ اومانیسم و رنسانس در کشور فرانسه پدید آمد در ادب این کشور وقتی محسوس و نمودار گشت به طوری که در سال 1532 کتاب پانتاگروئل و در سال 1535 سرگذشت گارگانتوا به قلم فرانسوا رابله نویسنده مشهور فرانسوی انتشار یافت. این داستان سرای نامی یکی از اطبای مشهور زمان خود و در عین حال مردی با ذوق و بیداردل و نویسنده ای توانا و نکته یاب بود. وی ذهنی بلند و مزاجی لطیف و قریحه ای روشن داشت و بدین سبب نوشته ها و آثارش از ظریف ترین قطعات انتقادی و مطایبه آمیز ادبیات فرانسه به شمار می آید.
رابله در این دو کتاب به شیوه ای مطایبه آمیز معارف اسکولاستیک و مجعولات کشیشان و رفتار نابهنجار طبقه اشراف را به باد مذمت و انتقاد گرفت و فرهنگ فاسد عصر خویش را با شوخ طبعی خاص در لباس حکایاتی غریب و خارق العاده توصیف کرد . کتاب های وی که در واقع واکنشی علیه زراندوزان و زاهدان ریاکار زمان او بود در نزد عامه با حسن قبول مواجه گشت ولی از طرف اولیای سوربون و استادان حکمت الهی مورد سوئ ظن قرار گرفت و محکوم شد. بر اثر این واقعه رابله ناگزیر از شهر لیون به پوآتو گریخت و در آن شهر مدتی در خانه دوست خود در اختفا به سر برد.
آثار رابله داستان هایی نیستند که از مشتی خیالات خوش و واهی ترکیب یافته باشند بلکه تار و پودی استوار و منطقی دارند و در هر فصل و هر باب از آنها نکته های عمیق و عبرت آموز فراوان وجود دارد که همه خواندنی و درخور تحقیق و تعمق و مطالعه مکرر است. با آنکه رابله در آثار خود واژه های کهن و دشوار بسیار به کار برده معذلک سخنش رسا و شیوا و اسلوب بیان او بسیار نرم و دلکش است. گذشته از این، عبارات او اغلب سرشار از کنایات و استعارات متنوع و دلپذیر و مطایبه آمیز است. در طنز نظیر ندارد و از این حیث به درجه و مرتبه ای است که بعد از او کمتر کسی جز مولیر توانسته همتراز وی قرار گیرد. رابله در قصه پردازی نیز چیره دست و استاد است بدان حد که قبل از او هیچ نویسنده ای بدان پایه و درجه از مهارت نبوده است.
میشل دو مونتنی یکی از نویسندگان بلند پایه و مشهور قرن شانزدهم فرانسه و از نوادر علم و ادب این کشور است. وی در سال 1533 میلادی در خانواده ای ثروتمند و متمکن پا به عرصه وجود نهاد. پدرش تعلیم و تربیت او را از همان آغاز دوران کودکی بر عهده مربی و استادی آلمانی سپرد که هیچ فرانسه نمی دانست و ناگزیر برای سخن گفتن با شاگرد خود می بایستی اززبان لاتینی استفاده کند. بدین طریق مونتنی زبان مذکور را مانند زبان ملی و مادری خویش در خانه فرا گرفت. مونتنی ضمن مطالعه آثار فلاسفه و اندیشه وران جهان و غور و تامل در آرا و عقاید متقدمان و شرح موضو عات و درک شبهات متاخران و سیر در تفکر آنان در دوران های مختلف،و مداقه در اختلاف آداب و رسوم ملل ، نتیجه مطالعات خود را در اثری گرانبها به نام " تتبعات"فراهم ساخت که نه تنها بر افکار فرانسویان، بلکه بر ادبیات تمام کشورهای اروپایی تاثیر بخشید. مونتنی چاپ اول این کتاب را در سال 1850 در دو مجلد منتشر ساخت و بتدریج تا پایان عمر خویش فصول تازه ای بر آن افزود و سرانجام چاپ کامل کتاب خود را در سه مجلد در سال 1588 میلادی به طبع رسانید.
کتاب تتبعات او اثری است ممتاز و بدیع در موضوعاعات و مسائل مختلف فلسفی، اجتماعی، تاریخی و سرشار از نکته های عالی اخلاقی، تربیتی و انسانی. کتاب تتبعات اندک زمانی پس از انتشار ، مقبول طبع مردم صاحب نظر واقع گردید و شهرتی عظیم کسب کردو در ادبیات قرن هفدهم و حتی قرون بعد ، تاثیر فراوان بخشید، بدین معنی که بسیاری از نویسندگان و مصنفان قرن مذکور به پیروی از روش مونتنی، در آثار خود به تجزیه و تحلیل انسان و طبیعت بشری به سبک مونتنی پرداختند.علاوه بر این، آرمان انسانگرایی مونتنی و آداب و رسوم مقبول او در جامعه قرن هفدهم قبول عام یافت و مرسوم و معمول گشت. آزادی فکر و عقیده و تسامح مذهبی یکی از میراث های معنوی و گرانبهایی است که نویسندگان و فلاسفه قرن هجدهم و اصحاب دایره المعارف از مونتنی به یادگار گرفتند.[44]
4-9-ادبیات فرانسه قرن هفدهم
قرن هفدهم فرانسه که غالبا آن را " قرن بزرگ" نامیده اند در واقع عظمت خود را مدیون دو چیز است: کثرت نویسندگان و تنوع آثار آنان و دیگری حمایت حکومت از نویسندگان و هنرمندان. لويي چهاردهم بخشنده ترين ادب پرور سراسر تاريخ فرانسه شناخته شده است. هنوز دو سال از آغاز فرمانروايي اش نگذشته بود که دستور داد تا فهرست هايي از نويسندگان و دانشمندان و عالمان تهيدست تهيه كنند و طبق آن چهل و پنج نفر فرانسوي و پانزده نفر از بزرگان علم و ادب كشورهاي بيگانه به دريافت مقرري شاهانه مفتخر شدند.
لويي نه تنها به مردان علم ادب كمك هاي مالي رساند، بلكه ايشان را در پناه حمايت و احترام خود گرفت، مقام اجتماعي شان را بالا برد و دربار خود را به وجودشان مزين ساخت. در برابر دسيسهها و كينه توزي هاي اشراف و روحانيان از مولير حمايت كرد و بلندپروازي هاي شاعرانه راسين، مورد تشويق او قرار گرفت. شخصا پشتيباني از آكادمي فرانسه را بر عهده گرفت، آن را به مقام يكي از سازمان هاي مهم دولتي رساند، بودجه اي هنگفت براي نگاهداري اش اختصاص داد و محل آن را در كاخ لوور قرار داد. اين اقدام عمده بنیان دقت، ظرافت، پاكي، و صراحت زبان فرانسه را مستحكم ساخت و زبان فرانسه با رواني انعطاف پذير گفت و شنود مولير، فصاحت پر طنين شعر كورني، و نغزگويي خوشاهنگ راسين و نمايشنامه نويسي و شعر کورنی به دوره كمال خود رسيد.
مولیر[45](1673-1622): دوران فعالیت ادبی و نمایشی مولیر هر چند کوتاه ، اما بسیار پر ثمر بود مولیر در آثار خود به کمک مایه های کمدی و طنز ی پخته به عادات زشت مردم زمان خود، مدهای رایج و هوس بازی ها و وسوسه های روح انسان به طور کلی حمله می کند . آثار وی به منزله اسناد کاریکاتور مانندی است که اخلاقیات جامعه دهه شصت قرن هفدهم را تصویر می کند. در این آثار همه طبقات حضور دارند: آدم های راحت طلب و منزوی( در مردم گریز)، آدم های عیاش هرزه طبقات ممتاز( در دون ژوآن)، طبقه ای از اشراف رو به افول و نابودی که چشم به عنایت طبقه جدید بورژوا دوخته اند( در اشراف زاده نجیب)، آدم های دسیسه باز و طماع( در تارتوف، زاهد ریاکار و خسیس)، بعضی چهره های روستایی نازه به دوران رسیده( در ژرژ داندن)؛ اما در مجموع می توان گفت آثار مولیر آئیینه تمام نمای طبقه بورژواست: بازرگانان، اطبا، وکلای مدافع.[46]
راسين[47] (1699-1639): زندگي راسين تا حدودي شبيه به زندگي پر مرارت و سخت پاسكال بود. او همچون پاسكال خود را بر سر دوراهي ايمان و زندگي اشرافي مي ديد.[48] در آندروماك، راسين به كمال قدرت داستان پردازي و شيوه شعرسرايي خود رسيد. با اين حال نمايشنامه مزبور بيشتر رعب انگيز است تا رقت آور و پايان آن به همان گونه فاجعه اجتناب ناپذيري منجر مي شود كه از تراژدي هاي اشيل و سوفوكلس انتظار مي رود. تار و پود داستان از رشتههاي عشق به وجود آمده است. اين بزرگ ترين تراژدي راسين و شايسته برابري با آثار شكسپير و ائوريپيدس است. داستان با استحكام طرح ريزي شده است; تا اعماق روح قهرمانان مورد بررسي قرار گرفته است و عواطف آدمي در اوج پيچيدگي و شدتي كه دارند به وصف در آمده اند; جملگي با چنان اشعار موزون و بلندپايه اي كه كشور فرانسه پس از رونسار مانند آن را به خود نديده بود. در اندك مدتي آندروماك به مقام شاهكاري بزرگ رسيد و شهرت راسين را به عنوان جانشين كورني[49]، و حتي شاعري بالا دست وي، تثبيت كرد.
راسين، كه مقتداي شعراي كلاسيك فرانسه بود، در وصف هيجانات عشق لطيف بر شعراي رمانتيك نيز پيشي گرفت. كشور فرانسه راسين را در مقام بزرگترين سرايندگان خود قرار مي دهد و آثار او و كورني را عالي ترين نمونه تكامل نمايشنامه كلاسيك در عصر جديد مي شمارد. وي از آميختن ماجراهاي فرعي و امتزاج تراژدي با كمدي اجتناب ورزيد، عوام الناس را بكلي از تراژدي هاي خود بيرون راند، و عموما شاهزادگان و شاهزاده خانم ها و پادشاهان و ملكهها را قهرمانان نمايشنامههاي خود قرار داد. مجموعه كلماتش ، پاك و منقح بود.
در واقع كورني و راسين به ترتيب مظهر يا معرف دو جنبه مردي و زني در عالم شعر آن قرن بزرگ به شمار مي آيند اولي شرف مردانه را و دومي شور دلدادگي زنانه را با بياني موثر تجليل مي كنند. براي پي بردن به وسعت و اهميت تراژدي كلاسيك در فرانسه، بايد كورني و راسين را باهم در نظر آورد.
لافونتن [50]( 1695-1621): در آن دوران كه بازار دشمني هاي ادبي گرم بود و سبك ها با يكديگر در پيكار بودند، به ميان آوردن ذكري از دوستي معروف و نيمه افسانه اي ميان بوالو، مولير، راسين و لافونتن يا انجمن دوستان چهارگانه مايه خشنودي خاطر مي شود. لافونتن بزرگ آن جمع بود. او نيز چون ديگر دوستانش در خانواده اي از طبقه متوسط به دنيا آمده بود و نخستين مجلد قصههاي منظوم را به چاپ رساند (1664)،که مجموعه اي بود از حكايت هاي كوچك به نظم كه چون اشعار بوكاتچو آميخته به هزل و هرزگي فراوان بودند، ليكن با چنان سادگي مجذوب كننده اي به بيان آمده بودند كه در اندك زماني نيمي از مردم فرانسه، حتي دوشيزگان با آزرم، سرگرم خواندن آنها شدند. وي به نگارش قصههاي منظوم ادامه داد و شش مجلد نخست از فابل هاي منتخب منظوم سحرانگيز خود را براي ناشرش فرستاد (1668). که البته رويهم رفته بيشتر آنها در چشمه جوشان ذهن و جويبار روان شعر لافونتن باز آفريده شده اند. نخستين فابل لافونتن به طور ندانسته خلاصه اي است از زندگي شخصيش كه در غفلت كاري و غزل سرايي صرف ميشد. اما این شاعر سالخورده هنوز ميان تقوا و گناه تميزي قايل نمي شد، بلكه گويي فقط امور طبيعي را از غيرطبيعي تشخيص مي داد; زيرا تعليمات اخلاقي خود را در جنگل آموخته بود. چندي به گروه آزادانديشان پيوست، ليكن روزي كه نزديك بود بر اثر يك حمله قلبي در خيابان از پا درآيد، موقع را مناسب يافت كه با كليسا آشتي كند، گرچه هنوز در اين شك بود كه آيا قديس آوگوستينوس به اندازه رابله عقل داشت.
مادام دو سوينيه[51] ( 1696- 1626):اما از آن دوران پادشاهي، ده مجلد ديگر نيز بر جاي مانده است و باز آن هم به قلم زني كه حتي در عصر شتابزده ما مي تواند لذتي آرام بخش نصيب خواننده خود سازد. مجموعه اين نامهها يكي از بهترين چهره سازي ها در عالم ادب به شمار مي آيد، صاحب قلمي كه در عين فروتني حاضر نمي شد اثري از خود منتشر كند و حال اينكه قادر بود بهترين نثر فرانسه را در آن دوران رواج نثر عالي به وجود آورد. گاهي جملاتش را چنان به اوج آسمان فصاحت پرواز مي داد كه گويي بوي مركب چاپ را در مشام دارد. امروزه نامههاي مادام دوسوينيه يكي از گنجينههاي باقيمانده از ادبيات كلاسيك فرانسه به شمار مي آيند; يا بايد گفت از آن دسته گل هاي گرانبهايي هستند كه رايحه شان با گذشت قرون فزوني مي يابد.[52]
5-9- ادبيات فرانسه در قرن هجدهم
قرن هجدهم همان قرنی است که در تاریخ علم و فلسفه به "عصر روشنگری" مشهور است. این قرن ادبی که معمولا ابتدای آن را سال 1715( مرگ لویی چهاردهم) و انتهای آن را سال 1789( انقلاب کبیر فرانسه) به شمار می آورند، قرنی است که زمینه ساز اولین انقلاب بزرگ اجتماعی جهان شد. در این قرن بارزترین اندیشه های آزادیخواهانه فرصت رشد یافت.قرن هجدهم دو ويژگي بارز داشته است ؛ اول خردگرايي كه ميراث دوره كلاسيك است و دوم روحيه احساس گرا، كه خبر از تولد مكتب رمانتيسم مي دهد. با توجه به رابطه بين عقل و احساس در اين قرن، شاهد ادبياتي هستيم كه به مسائل انساني از ديدگاه " منافع و كاربرد" آن مي نگرد.
مونتسكيو[53] (1755-1689): بسیاری از منتقدان و ادب شناسان سعی کرده اند مونتسکیو را پیشکسوت انقلابیون فرانسه و استاد اندیشه های انقلابی معرفی کنند ولی این قضاوتی کاملا بی پایه است زیرا وی اهل سخن و مرد میدان خطابه بود ، اما هرگز مرد عمل نبود. کتاب روحالقوانين را همگان برجستهترين اثر فكري آن روزگار ميشمردند. این كتاب ثمره پنجاه سال تجربه، چهل سال مطالعه، و بيست سال تدوين بود. مونتسکیو در سيودوسالگي، با نشر درخشان ترين اثر خود، پاريس دوران نيابت سلطنت را متوجه خود ساخت. نامههاي ايراني (1721) را بدون ذكر نام خود انتشار داد، زيرا كتاب حاوي مطالبي بود كه با شأن رئيس پارلمان تناسب نداشت.
تنها در اين دوره فترت بود كه بدعت هاي سياسي و ديني نامههاي ايراني ميتوانستند از خشم دولت مصون بمانند. بدعت هاي ديني این کتاب از بدعت هاي سياسي آن تكان دهنده ترند. پس از آنكه نامههاي ايراني، راه آزادي انديشه را هموار ساخت، ولتر توانست سيزده سال بعد نامههايي درباره انگليسي ها را منتشر سازد. اين دو كتاب را بايد منادي عصر روشنگري در فرانسه شمرد.
ولتر[54](1778-1694): فرانسوا ماری آروئه معروف به ولتر در پاریس به دنیا آمد و در مدرسه ژزوئیت ها از تحصیلات خوبی برخوردار شد. بعد از اقامتی کوتاه در هلند، به سبب نوشتن مطالبی علیه حکومت فرانسه توقیف و به زندان مشهور باستیل افکنده شد در ایام توقیف یک تراژدی به نام اودیپ نگاشت که در سال 1718 پس از آزادی اش از زندان روی صحنه رفت و مورد استقبال قرار گرفت. از آن زمان بود که این جوان به شهرت رسید و نوشته هایش را با نام مستعار " ولتر" معرفی کرد. در تمام دوران پرتلاطم زندگی اش، وي به نوشتن ادامه مي داد و با حجم، تنوع، و كيفيتي باورنكردني تاريخ، رساله، نمايشنامه، داستان، شعر، مقاله، جزوه، نامه، و بررسي هاي انتقادي براي خوانندگان و بينندگان بين المللي، كه مشتاقانه منتظر هر كلمه از نوشتههاي او بودند، مي فرستاد. تقريبا هر روز يك شعر كوتاه، سبك، زيبا و تفريحي كه داراي وزن و قافيه بود مي ساخت; وي در اين زمينه در سراسر تاريخ ادبيات، حتي در جميع آثار عالي برگزيده يوناني، همتا ندارد.
ولتر با اداي دين خود نسبت به تاريخ، به جانب فلسفه و مبارزه اش عليه كليساي كاتوليك بازگشت. او بسرعت و پشت سرهم آن كتاب هاي كوچك را به عنوان توپخانه سبك در جنگ عليه زشتي ها منتشر مي كرد. در تمام اين حجم عظيم مكاتبات، حتي يك برگ بي روح و كسل كننده پيدا نمي شود، زيرا از خلال صفحات اين مكاتبات مي توان صداي درخشان ترين مصاحب عصر خود را ديد كه با صميميت يك دوست سخن مي گويد. هيچ گاه تا آن زمان و بعد از آن، نويسنده اي مانند او از نوك قلم پربركت خود، اين همه ادب، سرزندگي، جذبه، و لطف جاري نساخته است. مطالب اين نوشتهها، سفرهاي رنگين، نه تنها از ظرافت طبع و فصاحت كلام، بلكه همچنين از دوستي صميمانه، عواطف انساني، و افكار صائب مي باشد.
به سختي مي توان باور كرد كه او يك فيلسوف بود، زيرا مطالب خود را به وضوح و صراحت بسيار نوشته است. او مستقيما سر مطلب مي رود و به قسمت حياتي موضوع مي پردازد. از زياده روي در به كار بردن صفات و تشبيهات خودداري مي كند تا فكر اصلي پيچيده نشود، و تقريبا يك جمله در ميان، پرتو فكر تازه اي را ساطع مي كند.
دني ديدرو[55] (1784-1713) : ديدروبا انديشه اي مواج و اشرافي كه بر فلسفه و هنر و ادب داشت يكي از چهره هاي جالب قرن هجدهم فرانسه به شمار مي آيد. علاوه بر وظيفه سنگيني كه در تنظيم و انتشار دائره المعارف داشت‘ مي توان گفت در همه زمينه هاي معارف زمان خود صاحب نظر بود. او هم نظريه پرداز در هنر تئاتر،هم منتقد هنري، هم رمان نويس و هم پژوهشگر بود. وي بدون آنكه در قيد و بند يك نظام فكري خاص باقي بماند ، با تحرك ذهني اعجاب آور و با نگاهي نافذ سعي كرد به نوعي وحدت فلسفي دست يابد كه مبتني بر تعادل عقل و احساس قلبي باشد.
ديدرو در دهه 1740 با نوشتن كتابهايي مانند "تاملات فلسفي" و "نامهاي درباره يك نابينا" به فرهنگ و رسوم عصر خود به شدت تاخت و تا جايي كه در سال 1749 به دليل اين افكار سه ماه در زندان "باستيل" محبوس بود.ديدرو علي رغم مخالفت هاي شديدي كه با تفكراتش ميشد دست از كار نكشيد و در يكي از كتاب هايش نوشت: ميان تعصب و بربريگري تنها يك قدم فاصله وجود دارد. او به همراه "دالامبر"[56], رياضيدان هم عصرش، نگاشتن دايرهالمعارف را در سال 1745 آغاز كرد و 26 سال از عمرش را صرف آن كرد. اين دايرهالمعارف در 17 جلد نوشتار و 11 جلد تصاوير منتشر شده است.
برادران گنگور[57] اولين كساني بودند كه ديدرو را به عنوان رمان نويس و منتقد هنري مدرن و نوپرداز معرفي كردند و مطالعات و پژوهش هاي معاصر نيز بر اين انتخاب مهر تاييد زده است.به اين حقيقت بايد اذعان كرد كه ديدرو، هم از نظر شخصيت فردي و هم به عنوان نويسنده و فيلسوف توانسته است در قرن معاصر تاثير بگذاردو نسل جديد را مسحور كند.
ژان ژاك روسو[58] (01778-1712): روسو از جمله نویسندگان عصر روشنگری است که هولدرلین شاعر بزرگ آلمانی او را پیغمبر عصر خود می داند زیرا پیش بینی های او را در زمینه اخلاق سیاسی و اجتماعی صائب می بیند. شرح حال روسو را در کتاب اعترافات وی و هم در دفتر خاطرات نویسنده می توان مطالعه کرد. از سبک نگارش اعترافات چنین بر می آید که نویسنده به صورتی کاملا ارادی و آگاهانه تصمیم گرفته که خواننده اثر خود را بشدت تحت تاثیر قرار دهد.
وي در سال ۱۷۵۸، نامهای به دالامبر نوشت و در ۱۷۵۹، رمان پرآوازه خود به نام "هلوئیز جدید" و در ۱۷۶۲، "قرارداد اجتماعی"و سرانجام، در همان سال کتاب "امیل" را منتشر كرد كه خشم پارلمان فرانسه را نسبت به نويسنده برانگیخت و حکم بازداشت او صادر شد، تا اینکه در شب دهم ژوئن ۱۷۶۲ به سویس گريخت. از این زمان به بعد، آرامش و راحتی نسبی از او گرفته شد. به هنگام آوارگی بود که "هیوم" فیلسوف معاصر و سرشناس انگلیسی، نویسنده دربهدر را در انگلستان پناه داد و در انگلستان، نوشتن کتاب اتوبیوگرافی خود، "اعترافات" را آغاز کرد. اگرچه شیوه نویسندگی روسو( که خوانندگان عصر خود را شیفته کرده بود) امروزه ممکن است کهنه و کم رنگ شده باشد، اما اندیشه ها و درک شاعرانه او هنوز به قوت خود باقی است و از همان جلا و رونق اولیه برخوردار است. در واقع ژان ژاک روسو هم به عنوان نویسنده و هم به اعتبار بار فلسفی اثارش بر نسل های بعد از خود نیز تاثیر فراوان گذاشته است.[59]
6-9- ادبیات فرانسه قرن نوزدهم
انقلاب كبير فرانسه ، اگر چه همه آرزوهاي انقلابيون را تحقق نبخشيد ، ولي داراي نتايج و عواقبي شگرف و بي سابقه بود، كه در زمينه هاي مختلف نمودار گرديد، و اينك ما آنچه را كه بيش و كم به جهان ادبيات مربوط است ، با نظري اجمالي مي نگريم. انقلاب كبير فرانسه پيوندهاي ادبيات با گذشته را به دلايل زيراز هم گسست:
1- با بستن سالن ها و محافل ادبي و ظريفان.
2- با معوق نهادن بررسي ادبيات كلاسيك كه آن همه مورد توجه خاص قرون پيش بود.
3- با افزايش معجزه آساي شمار خوانندگان كتاب.
خداوندان نظم و نثر كه از بند نظارت جامعه ظريف طبعان و اهل تصنع رسته و ديگر از كسي بجز ذوق خداداد و طبع خويش پند نگرفتند. قدرتي نوين گام به عرصه ظهور نهاد: قدرت شعر كه آرا و انديشه هاي ساخته و پرداخته اي براي خوانندگان بي تجربه فراهم مي آورد. اطلاعات روزمره خوانندگان جدي را از قيود عادات خويش، كه از نسل ها به يادگار مانده بود، آزاد كرد و ذوق ها و هيجان هاي خشن و شديدي به بار آورد. پهنه ادبيات بيرون از حد اعتدال گسترش پذيرفت. مسائلي كه تا بدان زمان در خور حوزه خاص سياست ، اجتماع و مذهب بود، آزادانه مورد پژوهش و كاوش قرار گرفت. نوع ادب جديدي با نظام هاي آزادي به منصه ظهور پيوست: همان نوع فصاحت و بلاغت سياسي، كه در آغاز ظهور خود خطيبي نابغه آسا به نام ميرابو[60](1791-1749) را به بار آورد0
سده نوزدهم را مي توان به سه دوره ممتاز بخش كرد:
1- از سال 1800 تا 1820 كه عصر ماقبل رمانتيسم است: عصر خلاقيت مادام دواستال[61] و شاتو بريان[62] و از 1820 تا 1851 عصر رمانتيك.
2- از سال 1850 الي 1880 عصر طبيعت گرايي و طبيعت پردازي ( ناتوراليسم).
3- از سال 1880 تا 1900 ، دوران آئين تمثيل گرايي( سمبوليسم).
زير و رو شدن جامعه بر اثر انقلاب و امپراتوري، ادبيات را از سد و بندهاي گذشته رهانيد.انقلاب با بستن محافل ادبي و سالن ها، جامعه ظرفا و طبقات ممتاز را منهدم كرد، همان سالن هايي كه از دو قرن ، نفوذي مطلقه و بلمنازع بر ادبيات اعمال مي كردند. مدت ده دوازده سال اين نفوذ از ميان رفت. هنگامي كه آن محافل دگرباره گشايش يافت، ديگر نتوانستقدرت گذشتهرا به دست آورد. نويسندگان ديگر براي سازگار شدن با ذوق طبقات ممتاز و خواص جامعه كوششي نكردند و ديگر آنان را ممتاز و از خواص نشمردند، و از آن پس از روحيات خاص خود الهام گرفتند. جامعه مهذب و ظريف طبع، يعني بانوان ديگر تاثيري در ادبيات نكردند. انقلاب به همراه طبقه ممتاز و اهل دنيا، بررسي هاي كلاسيك را هم به سوي فنا برد. درهاي مدارس بسته شد و وقتي بار ديگر گشوده شد، خواستاران خود را ديگر بود آن را علامت ننگ مي دانست، و منحصرا به آراستن روح خود مي پرداخت.
افزايش شگفت شماره خوانندگان، آزادي نويسندگان را به اوج خود رسانيد. پيش از آن بيشتر ارباب قلم براي خواص قلم مي زدند و هماهنگ شدن با ذوق آنان نسبتا كاري سهل و ساده بود. ولي اكنون با ذوق هايي سرو كار داشتند كه سخت ناهمگون بود، ذوق مردماني كه بي نهايت متنوع و پراكنده در سراسر نقاط كشور بودند.
با اين وصف قدرت جديدي بسيار زود وجود خود رانشان داد، قدرتي كه به رهبري افكار عمومي، در زمينه ادبيات و هم در عرصه سياست پرداخت: اين قدرت همان ژورناليسم(روزنامه نگاري) بود. روزنامه خود وارث بر حق سالن هاي ظريف طبعان بود و اقناع خوانندگان صاحب حسن نظر ولي بي بهره از صلاحيت فني را آسان كرد، خوانندگاني كه لازم نبود فلان كتاب رابخوانند و از آن لذت ببرند، وگرنه جز نابخردان به شمار مي آمدند. اين توسعه شگفت انگيز مطبوعات قطعا در ادبيات به انحاي مختلف تاثير مي كرد، اطلاعات روزمره و دمادم حس كنجكاوي را بر مي انگيخت و عادت تفكرات ممتد و طولاني آثار جدي را از آنان سلب مي نمود. در مقابل ، ذوق به احساسات خشن و شديد و هيجان هاي پر شور را رايج ميساخت و نويسندگان را به سوي به كار بردن مطالب هيجان انگيز پيش مي راند ، وگرنه آثارشان بي لطف شمرده مي شد.
حتي يك نوع ادب وجود دارد كه گسترش تازه خود را مرهون انقلاب كبير است: همان نوع فصاحت و بلاغت ، كه تا بدان زمان طرح مسائل سياسي بر آن تحريم شده بود. در عهد نظام قديم، نهادها به هيچ روي براي فصاحت و بلاغت سياسي مقامي قائل نبودند. اكنون، بر عكس اين نهادها به توسعه و يشرفت آن ياري مي رسانيدند.
تقسيم بندي هاي بزرگ سده ادبي نوزدهم
قرن ادبي نوزدهم، با شاتو بريان و مادام دواستال آغاز گرديد . با اين وصف اين دو نابغه تا سال 1820 منفرد و منزوي ماندند و كسي با آنان همنوايي نكرد . در اين سال بود كه مكتب رمانتيسم ظهور كرد. از سال 1820 تا 1850 بيش و كم، دوره رمانتيك است، هر نويسنده اي يكسره از قيد قواعد و قوانين سنتي آزاد است، وتنها به بيان روحيه خاص خود، به صورتي كه مناسب حال اوست مي پردازد. از سال 1850 تا 1880 واكنشي به وقوع مي پيوندد. ادبيات دگرباره غير شخصي مي شود و اين همان واقع گرايي (رئاليسم) است. ادبيات حتي در عدم حساسيت علوم هم نفوذ مي كند و اين همان طبيعت گرايي( ناتوراليسم) است. از سال 1880، واكنش جديدي عليه خشونت ها و ابتذال طبيعت گرايي روي مي دهد و بار ديگر برخي از عناصر رمانتيسم را اعتبار و منزلت مي دهد، و اين همان تمثيل گرايي( سمبوليسم) است. به حقيقت رمانتيسم، با عدم محدوديت و تعين خود‘ شامل همه عناصر مكتب هايي است كه مدعي مبارزه با آن و جايگزين شدن آن بودند: مكتب ها همه بدان مديونند و ما خود نيز وامدار آنيم.
ادبيات ضد ناپلئوني ( سانسور )
ناپلئون به تئاتر بيشتر علاقهمند بود تا به ادبيات. و در طرد ولتر و احياي كورني و راسين بيش از همه سهيم بود. سليقه او در ادبيات چندان جالب نبود و مطلقاً علاقهاي به شكسپير نداشت. ناپلئون دستور داد كه نامههاي خصوصي را باز كنند؛ از عبارات خصمانه يادداشت بردارند؛ سرپاكت ها را دوباره ببندند؛ و درباره محتويات و تمايلات سياسي هر نمايشنامه، ظرف چهل و هشت ساعت، گزارشي تهيه كنند؛ و همچنین آگهي هاي معمولي و آگهي هاي ديواري و در دبيرستان هاي مختلف، انجمن هاي ادبي، مجالس وعظ. و دستور داد كه جلو انتشار شصت روزنامه از هفتاد و سه روزنامه گرفته شود و تا آخر آن سال تنها نه روزنامه باقي ماند.
درسال 1800 سانسور، به درام نيز راه يافت. سانسور هر گونه انتقاد از سلطنت و هر گونه ستايش از دموكراسي را در نمايشنامههاي عمومي ممنوع ساخت. مرگ قيصر از آن لحاظ از پهنه تئاتر خارج شد كه تماشاچيان، پس از سخنراني هاي بروتوس عليه ديكتاتوري، كف زده بودند. سرانجام، دولت نظارت بر هر گونه نشريات را به عهده گرفت.در اين زندان فكري بود كه ادبيات مبارزه ميكرد تا در دوره ناپلئون زنده بماند. قهرماني ترين كوشش از طرف زني به عمل آمد:
مادام دوستال (1817 -1799): مادام دوستال بزرگ ترين نويسنده زن روزگار خود، و بزرگ ترين مؤلف فرانسه (به استثناي شاتوبريان )، بود. دو داستان به نام هاي دلفين و كورين به رشته تحرير در آورد كه او را در سراسر اروپا مشهور ساخت. بين سال هاي 1810 و 1813 بزرگ ترين نبرد عمر خود را جهت انتشار شاهكارش، تحت عنوان درباره آلمان، با موفقيت به انجام رسانيد. در زمان مرگ، كتاب عمده ديگري تحت عنوان (ملاحظاتي درباره انقلاب فرانسه و ده سال در تبعيد ) به جاي گذاشت. همه اینها تأليفاتي معتبر و جدي است، مادام دوستال سخت كار ميكرد؛ با صميميت دوست ميداشت؛ و با حالتي پرشور مينوشت؛ تا پايان كار با نيرومند ترين مرد روزگار خود جنگيد و جشن سقوط او را محزونانه برپا كرد.
ناپلئون چون متقاعد شده بود كه مادام دوستال قلم پدر خود را هدايت كرده است، دستور اخراج او را از پاريس صادر كرد يعني در واقع سالن فتنهانگيز او را بست. ولي فراموش كرده بود كه آن زن هم ميتوانست بنويسد و هم حرف بزند. با انتشار كتاب دلفين، دوباره نامش در پاريس بر سر زبان ها افتاد. زيرا بخشي از كشمكشي مردانه بود ميان يك زن و روزگار او. طرح بيمعني و اساساً رمانتيك کتاب برايش به صورت سكوي خطابهاي درآمد تا در آنجا درباره مشروعيت طلاق و تعصب كاتوليك ها به بحث بپردازد و همچنين حقوق اخلاقي زنان را در برابر اعمال تبعيض عليه آنان، و اعتبار وجدان فردي را در مقابل مقررات شرافتي يك طبقه مخصوص مورد بحث قرار دهد. دلايل او مورد قبول روشنفكران پاريس واقع شد، ولي ناپلئون را، كه به آيين كاتوليك به عنوان داروي آشفتگي فكري و اخلاقي فرانسه روي آورده بود، خشنود نساخت. مادام دوستال بزرگ ترين زن عصر خود ، و مشهورترين نام در ادبيات فرانسه از زمان روسو تا عصر شاتوبريان بود. آثار او از لحاظ هدف و وسعت مهم تر بود تا از لحاظ هنري، و فكر او بيشتر نافذ بود تا عميق. با دشمن منتخب خود داراي صفات مشترك بود: شخصيت قوي، شجاعت در مقابل نابرابري ها، روحيه برتري جويانه، فخر به قدرت، و عدم تحمل مخالفت؛ اما فاقد فكر واقع گرايانه او بود، و قوه تصور او، در مقايسه با وسعت رؤياهاي سياسي، كودكانه مينمود.
شاتوبريان (1815-1768): در نظر معاصران فرانسوي خود، بزرگترين نويسنده آن زمان بود. ترديد نيست كه تسلط او بر ادب فرانسه به پايه ولتر ميرسد. تفوق او حاكي از غلبه مذهب بر فلسفه است، همانگونه كه تفوق ولتر ناشي از غلبه فلسفه بر مذهب به شمار ميآيد؛ وي به اندازهاي عمر كرد كه تولد مجدد لامذهبي را به چشم خود ببيند.
از لحاظ ادبيات، مهم نبود كه شاتوبريان ايمان مذهبي خود را از دست بدهد يا بسياري از توصيف هايش تخيلي باشد نه واقعي، يا صدها اشتباه، اغراق، يا مطالب غيرممكن، به وسيلة منتقدان در سفرنامهاش كشف شود؛ نثري كه در اينجا به چشم ميخورد قلب زنان و مردان بسیاری را به طپش انداخت؛ نثر فرانسه از زمان روسو يا برنارد دوسن- پير تا اين حد شيوا و زيبا نبوده، و طبيعت آن جلال و شكوه را نداشت، و تمدن اين قدر بيهوده به نظر نميآمد. نهضت رمانتيك اينك در انتظار آن بود که مذهب به منزله مادر اخلاق و هنر و رستگاري معرفي شود. شاتو بريان اندكي بعد، يكي را در آتالا و رنه، و ديگري را در روح مسيحيت نشان داد. از آنجا كه مايل بود به عنوان فيلسوف شهرت يابد، در لندن كتابي تحت عنوان مقاله تاريخي، سياسي، و اخلاقي درباره انقلاب هاي قديم و جديد (1797) منتشر كرد. اين اثر كه از لحاظ نظم ضعيف، ولي از لحاظ افكار غني بود، براي جواني بيست و نه ساله كار قابل توجهي به شمار ميرفت.
احتمالاً شاتوبريان، كه در وجودش جنبه فيلسوفي هرگز از جنبه شاعري متمايز نبود، فرايندي را كه تحت تأثير آن از بيايماني به عيسويت گراييد به يك لحظه نسبت داده است. تصميم گرفت تا در دفاع از مسيحيت مطالبي نه با عبارات علمي و فلسفي، بلكه با اصطلاحات اخلاقي و هنري بنويسد. مهم نبود كه آن قصههاي شيرين و دلفريب جواني بيشتر داراي جنبه افسانهاي باشد تا تاريخي؛ در هر حال، باعث شيفتگي و الهام ميشد و تا اندازهاي نظم اجتماعي و تمدن مسيحي، بر پايه آن بنا نهاده شده بود.
توصيف شاتوبريان از مراسم تدفين آتالا و دست به دست هم دادن كشيش و كافر براي پوشاندن جسد او با خاك از زيباترين قطعات ادبيات رمانتيك است؛ همچنين موضوع يكي از تابلوهاي بزرگ دوره ناپلئون شد به نام تدفين آتالا، (اثر ژيروده- تريوزون)[63]، كه نيمياز اهالي پاريس را در 1808 به گريه انداخت.
شاتوبريان خود را ضد فيلسوف ميخواند، و به مراتب بيش از روسو عليه راسيوناليسم (خردگرايي) عكس العمل نشان ميداد و مادام دوستال را كه از عصر روشنگري دفاع ميكرد به باد انتقاد ميگرفت. از اين رو با استعداد از احساس و عاطفه شروع كرد، و خرد را گذاشت تا پس از آنكه احساس راه را باز كرد، به راه بيفتد. شاتوبريان سپس فضايلي را كه فيلسوفان كافر توصيه ميكنند با آنچه كه مسيحيت تعليم ميدهد مقايسه ميكند: از يك طرف، بردباري، اعتدال، و احتياط ( كه همگي از لحاظ پيشرفت فرد مهم است )؛ از طرف ديگر، ايمان، اميد، و دستگيري ( عقيدهاي كه زندگي را عالي، و پيوستگي اجتماعي را مستحكم، و مرگ را رستاخيزي ميشمارد ). تمدن اروپايي ( به عقيده او) تقريباً به كلي مرهون كليساي كاتوليك است . كتاب مقدس از آثار هومر بزرگ تر است؛ پيامبران الهام بخش تر از فيلسوفانند؛ و چه افسانهاي از لحاظ لطافت و تأثير با زندگي و تعليمات عيسي قابل مقايسه است؟
کتاب روح مسيحيت بيان عمده نهضت رمانتيك در زمينه مذهبي بود، و بازگشت ايمان و اميد ( اگر نه صدقه ) را نشان ميداد؛ از شعر و هنر قرون وسطايي تمجيد ميكرد؛ و موجب احياي معماري گوتيك در فرانسه ميشد. اثر مزبور به صورت منبع و معيار هزاران ناله نوميدي خوش الحان درآمد.
کتاب خاطرات او از لحاظ فكري، گستاخانه و از لحاظ احساسات، كودكانه و از لحاظ سبك، عالي است. خاطرات پس از مرگ وی پايدارترين اثر اوست.بيشتر اوقات خود را صرف نوشتن خاطرات خود كرد.
آلفونس دولامارتين[64] ( 1869-1790): کسي که به حق توانست بنيانگذار مکتب رمانتيسم باشد و اولين شاهکار ادبي به شيوه رمانتيک را به نام " تفکرات" خلق و عرضه کرد، شاعر و نويسنده و سياستمدار " آلفونس دولامارتين" بود که پس از تحصيلات به سرودن و نوشتن پرداخت و اولين اثر ش به نام تفکرات بود که مايه شهرت وي گشت و همين اثر سبب شد که نويسندگان و شاعران مردد که نمي دانستند به مکتب جديد دل ببندند يا از شيوه هاي ادبي قديم طرفداري کنند، روي به سبک رمانتيک آوردند. با اين که لامارتين مي توانست رهبري طرفداران مکتب رمانتيسم را بر عهده بگيرد اما چنين کاري نکرد بلکه فقط به جانبداري رمانتيک ها و احترامي که اين گروه به وي روا مي داشتند، بسنده کرد.
ویکتور هوگو[65] (۱۸85 - ۱۸02): رماننویس، شاعر، و هنرمند فرانسوی است. وی مهمترین نویسنده رمانتیک جهان به حساب میآید. اگر این اصل کلی که «مردان بزرگ حاصل اتفاقات بزرگ هستند» را قبول داشته باشیم، هوگو احتمالا خوش شانس بوده که در سال 1802 در فرانسه (در بزانسون، در شرق فرانسه) به دنیا آمده است؛ یعنی فرانسه در زمان هوگو مملو از اتفاقات بزرگ سیاسی، اجتماعی و حتی ادبی بوده است. دهه قبل از به دنیا آمدن ویکتور ماری هوگو، همان دهه معروف انقلاب فرانسه است و ویکتور سه سال بعد از پیروزی انقلاب فرانسه و سقوط امپراتوری بوربونها به دنیا آمد. ویکتور دو ساله بود که ناپلئون رسما امپراتور جدید فرانسه شد، هر چند قبل از تولد 18 سالگی ویکتور، ناپلئون سقوط کرد و امپراتوری بوربون قدرت را دوباره به دست گرفت. در پاريس رشد كرد و استعدادش بسيار زود در اين شهر ظاهر گشت. در 1816 و در چهارده سالگي در يادداشتش نوشته است:«ميخواهم شاتوبريان باشم يا هيچ». هوگو پس از آن با عشق شديد و شيوه خاص به نويسندگي، شاعري، رماننويسي و نقد هنري پرداخت. وي كه از قريحه شاعري برخوردار بود به اين نكته پي برد كه شعر حرفهاي است كه بايد ابتدا فنون آن را فرا گرفت. پس در عين جواني، با تمرينهاي مداوم به آموختن علم عروض و فن معاني و بيان روي آورد. در هفده سالگي با بردارانش مجله كنسرواتوار ليترر را تأسيس كرد كه تا ماه مارس 1821 دوام يافت. در اين مجله مقالههاي فراوان انتقادي با قضاوتي ساده و قابل توجه و سبكي متين انتشار داد. شعرهای هوگو در 15 سالگی کم کم به جوامع ادبی وقت فرانسه راه پیدا کردند. اولین دیوان شعر هوگو در سال 1822 وقتی 20 ساله بود، منتشر شد. پس از ان ديسلند را در 1823 منتشر كرد كه از نظر قالب و مبنا بيش از آثار گذشتهاش جنبه رمانتيك داشت. در 1824 كتاب جديد وي جديد انتشار يافت و چهارمين چاپ از اشعار او در سالهاي 1828ـ1825 در سه جلد بهعمل آمد كه سومين جلد شامل اشعار جديد و متنوع بود. اين ديوانها هوگو را در نظر نسل جديد ادبي استاد انكارناپذير سبك تازه شعر معرفي كرد. در ديباچهاي كه هوگو به چاپهاي متوالي مينوشت و در آن جنبه زيباييشناسي را بهصورت گسترده مورد تفسير قرار داد، از تحولي در هنر شاعري و نويسندگي خبر ميداد.
«آخرین روز یک محکوم» که اولین داستان مستقل اوست، هفت سال بعد از اولین دیوان اشعارش به چاپ رسید. ويكتور هوگو در ساختن «افسانه قرون» كه خودشاهكاري است بزرگ، از شاهنامه فردوسي الهام گرفت .[66]در سال 1827 هوگو درام «کرامول» را منتشر کرد؛ کتابی که مقدمه اش از خودش مهم تر شد و بعدها مقدمه مفصل کتاب به مرامنامه مکتب رمانتیسم ادبی جهان تبدیل شد. از همین جا رمانتیسم به عنوان یک مکتب مستقل به دنیا آمد. گوژپشت نوتردام اولین رمان پرفروش و محصول قلم 29 سالگی آقای هوگو در همان ماههای اول چاپش رکورد پرفروش ترین کتاب تا آن زمان را شکست و در همان سال اول به بیشتر زبانهای اروپایی ترجمه شد. بعد از گوژ پشت نوتردام هوگو به فکر افتاد کتابی درباره فقر و انسانیت یا به قول خودش «کتابی برای همه آزادگان جهان» بنویسد اما نوشتن و انتشار این کتاب سالهای سال طول کشید تا بالاخره در سال 1862 بینوایان به دنیا آمد؛ کتابی که هنوز یکی از پرفروشترین کتابهای دنیاست. هوگو در رمان بعدی اش- کارگران دریا- کمی از دید تلخ و تیره سیاسی- اجتماعی اش دور شد و کتاب را به جزیره جرنسی تقدیم کرد؛ جزیره ای در غرب سواحل نورماندی فرانسه و جنوب انگلیس که هوگو 15 سال تبعدیش را در آن جا گذراند. در سال 1869 او با رمان مردی که میخندد دوباره به دنیای ادبیات انتقادی- سیاسی برگشت، هوگو در این رمان حسابی به فرهنگ فئودالیسم، آریستو کراسی و سرمایه داری انتقاد کرده بود، انتقادی که فلوبر و حتی امیل زولا به خودشان گرفتند و این شروع یک سلسله جنگ لفظی- ادبی – بین فلوبر و هوگو بود که چندین سال طول کشید. آخرین رمان او، «نود و سه» باز هم درباره دوره ترور یا همان یک سال و دو ماه معروف خونین و خشن بعد از انقلاب فرانسه است.رمان وقتی چاپ شد که شهرت و محبوبیت هوگو به دلایل سیاسی روبه افول بود و کسی آن چنان از آخرین کتاب آقای نویسنده استقبال نکرد. اما بعدها بسیاری از منتقدان گفته اند و نوشتند که نود و سه میتواند بهترین رمان ویکتور هوگو باشد.
در سال 1881 هوگو 79 سالگی خودش را جشن گرفت و به افتخار ورود آقای نویسنده به دهه هشتاد زندگی اش یکی از با شکوه ترین جشن تولدهای تاریخ ادبیات جهان برگزار شد. جشن از روز بیست و پنجم فوریه (یک روز قبل از روز تولد هوگو) آغاز شد و در روز بیست و هفتم با یکی از بزرگ ترین رژههای تاریخ ارتش فرانسه پایان گرفت. رژه در سرتاسر شانزه لیزه و خیابانهای مرکزی پاریس اجرا شد و شش ساعت طول کشید تا کل رژه روندگان از پای پنجره ای که هوگو پشت آن نشسته بود، رد بشوند. چهار سال بعد هوگو در 83 سالگی چشم از جهان فرو بست و 2 میلیون نفر در مراسم خاکسپاری اش در پانتئون شرکت کردند و آقای نویسنده بالاخره در کنار نویسندگانی مثل دوما و زولا، منتقد قدیمیاش آرام گرفت.
آلفرد دووينيي[67] ( 1863-1797): وینیی از 29 سالگي به محفل ويکتور هوگو و ياران رمانتيک وي پيوست و در راه خلاقيت و اهميت و اعتبار مکتب رمانتيسم کوشش هايي به عمل آورد.اولين مجموعه اشعارش را به سبک رمانتيک انتشار داد و پس از چندي مجموعه اي به نام اشعار کهنه و نو منتشر کرد. در سال 1845 به عضويت فرهنگستان درآمد و آثاري جالب از قبيل مارشال وانگر و درام هاي اتللو خلق کرد.
هانري بل مشهور به استندال[68] (1842-1783): از نويسندگان نام آور فرانسه است در 18 سالگي از شهر خود به پاريس رفت و به کارهاي ادبي و نويسندگي پرداخت. در صحنه سياست نيز موفقيت هايي به دست آورد و آثار جالبي از جمله رمان سرخ وسياه،راهبه کاسترو، زندگي هايدن، زندگي موزارت، زندگي ناپلئون، صومعه پارم را پديد آورد.
الکساندر دوماي پدر[69]( 1870-1803)از ميان نويسندگان برجسته مي توان دوماي پدر را بر شمرد.وي آثار ارزنده اي خلق کرد و براي تهيه پاره اي مطالب تاريخي، جغرافيايي و روانشناسي و علمي چند منشي در اختيار داشت. از آثار مشهور او که به بيشتر زبان ها ترجمه شده که از جمله مي توان سه تفنگدار، کنت مونت کريستو را نام برد. دوماي پدر در رمان نويسي و خلق قهرمان هاي جالب در آثار خويش مهارت فراوان داشت. الکساندر دومانمايشنامه هاي متعددي نيز پديد آورد که پاره اي از آن ها در صحنه تئاتر موفقيت فراوان به دست آورد.
فرانسوا ارنه شاتو بريان ( 1868-1748) از شاعران بزرگ فرانسه، داراي آثار منشور و منظوم فراوان از قبيل مسافرت به بيت المقدس، رنه، نبوغ مسيحيت، مناظره پس از مرگ، عشق و عفت، سفرنامه، موهبت آتشين و مسيح بود.
اونوره دوبالزاک[70] (1850-1799) نويسنده نامدار و بزرگ، نخست به تجارت پرداخت و در اين راه زيان هاي فراوان ديد، اما در شناسايي سفته بازان، رباخواران و بازاريان تجربه هاي سوودمند آموخت. سبک رئاليستي را در بيان انديشه هاي تابناک و تشريح سيماي عصر خويش از جهات مختلف فردي و اجتماعي، اقتصادي و تاريخي و رواني به کار بست. بسياري از نويسندگان بزرگ از جمله فلوبر، آلفونس دوده، اميل زولا، موپاسان کم و بيش از شيوه بالزاک استفاده کرد. اوژني گرانده، زنبق دره، چرم ساغري، گبسک رباخوار، آرزوهاي برباد رفته و باباگوريو برخي از آثار بالزاک است.
لوئي شارل آلفرد دوموسه[71] ( 1810-1757) شاعر و نويسنده از 18 سالگي به مکتب رمانتيک ادبي فرانسه پيوست. با انتشار اولين اثرش به نام قصه هاي اسپانيا و ايتاليا به شهرت رسيد. با ژرژ ساند نويسنده ماجراهاي عاشقانه اي داشت که منتهي به ناکامي شد. اعتراف يک کودک قرن، خاطرات و مجموعه اشعارش برخي از آثار دو موسه است.
مادموازل اوسيل و رودوپن معروف به ژرژ ساند[72] ( 1876-1804) نخست به روزنامه نگاري پرداخت اما چندي بعد به راهنمايي ژول ساندو به رمان نويسي دل بست. به محافل ادبي رفت و آمد کرد و با نويسندگان و شاعران بزرگ از جمله آلفرد دو موسه آشنا شد و با موسه به ايتاليا سفر کرد. بعد از چندي از موسه بريد و به شوپن موسيقيدان پيوست . ژرژ ساند آثار متعددي از قبيل نامه هاي يک مسافر، تاريخ زندگي من، رمانهاي روستايي،مات کوچک و گناه موسيو آنتوان نوشت.
سبک ناتوراليسم در ادبيات قرن نوزدهم
سبک ناتوراليسم در ادبيات قرن نوزدهم ظهور کرد.اين سبک از نظر فلسفي به قدرت کامل و محض طبيعت که نظم بي نظيري داشته باشدگفته مي شود و از نظر ادبي تقليد مو به مو و دقيق از طبيعت است. عده اي از نويسندگان ناتوراليست عقيده دارند که ادبيات و هنر بايستي جنبه علمي داشته باشد. از طرفداران اين سبک اميل اوژيه[73] (1889-1820) و الکساندر دوماي پسر( 1895-1824) هستند. در آغاز سبک ناتوراليسم تا حدي متنوع از سبک و شيوه پوزيتيويسم بود و در کمدي هاي اوژه و برخي نمايشنامه هاي دوماي پسر نقشي از اين سبک ديده مي شود و به طرز صريح و آشکار پيروي از سبک ناتوراليسم به وسيله برادران گنکور ( ادموند 1896-1822 و ژول 1870-1830) که دو برادر از لحاظ فکري و ادبي عجيب بودند و آثار ادبي جالبي پديد آوردند و در آثار آنان طبيعت به طرز دقيقي وصف و زيبايي هاي آن شرح داده شده است و مي توان پاره اي از آثارشان را باليني دانست. اميل زولا[74]ا (1902-1840) نويسنده بزرگ و پيشواي سبک ناتوراليسم عقيده داشت که داستان بايستي بر تفکر علمي و وصف دقيق موضوع مورد بحث ، آن طور که هست متکي باشد و براي نوشتن مقصودي قائل بود. در داستان روگون مارکار ، تاثير وراثت و عوامل طبيعي و اجتماعي را به خوبي وصف کرد ، همچنين عمده شهرت وي به واسطه داستان دريفوس بود اما همين مقاله سبب شد که دشمنانش حکم محکوميت اورا از دادگاه بگيرند تا وي را توقيف کنند، ولي زولا به انگلستان گريخت و بعد از چند ماه درگذشت. زولا از مرام اشتراکي و طبقه کارگر سخت حمايت مي کرد . خطاي کشيش ، انسان وحشي، رويا، خوشي زندگي، شکار و قلب پاريس از آثار زولا است.
آناتول فرانس[75] ( 1924-1844)از نويسندگان نام آور ديگر فرانسه است که آثار جالبي خلق و نثري پخته به ادبيات فرانسه عرضه کرد. ذکر نام و آثار آلفونس دوده[76] (1840-1797) در ادبيات فرانسه ضروري است. وي در 21 سالگي اولين اثر خود را به نام "نامه هايي از آسيابم" انتشار داد. اين کتاب کوچک شهرتي فراوان برايش به ارمغان آورد. گوستاو فلوبر[77] ( 1880-1821) در داستان نويسي،استاد و در پرورش مضامين دقيق و باريک بيني و بيان نکته هاي ادبي کم نظير بود. رمان مادام بواري از آثار پر ارزش اين نويسنده است. خانه اش محفل انس بزرگان ادب نظير تورگنيف، زولا، برادران گنکور و موپاسان بود.
هانري رنه آبر گي دو موپاسان[78] ( 1893-1850) داستان پرداز، استاد مسلم داستان کوتاه، خالق مجموعه هاي جالب و داستان هايي از قبيل لبخند بخت، تفرج مادام تبيه، مونت اوريول و هورلا بود.
ژولين ويو معروف به پير لوتي[79] ( 1923-1850)عضو فرهنگستان فرانسه و نويسنده مشهور ، صاحب آثاري از قبيل عروسي لوتي، بروتوني، پري رويان ناکام، کاپيتان روسو، ماهيگير ايسلند، به سوي اصفهان ، تبعيد شده و آخرين روزهاي پکن است.
ژان نيکلا آرتور رمبو[80] ( 1891-1854)شاعر فرانسوي از طرفداران سبک سوررئاليسم و از پيشوايان مکتب سمبوليسم است.
پل ورلن [81]( 1896-1844) شاعري بزرگ ولي شوريده بخت اولين اثر منظوم خود را در 21 سالگي و در 25 سالگي جشن هاي هوس آميز و در 26 سالگي آواز دلپذير را انتشار داد. مدتي در زندان بسر برد و سرانجام با فقر و شوربختي در گذشت. افسانه هاي عاشقانه ، خردمندي ، ترانه براي او ، زمان خوشبختي و قطعه مرگ برخي از آثار پل ورلن است.
شارل بودلر[82](1868-1821) زندگي اندوهباري داشت و از شاعران بزرگ مکتب رمانتيک بود. مجموعه اشعارش به نام " ميوه هاي بدي اندوه" مقامي ارجمند در ادبيات فرانسه دارد، اما بدبيني و سايه مرگ در آن چهره مي نمايد. حشيش ، تابلوهاي پاريس و سنگفرش ها برخي از آثار اين شاعر است.[83]
7-9-ادبیات قرن بیستم فرانسه
در نخستین سال های قرن بیستم، مردم فرانسه غرق در خوش بینی منتظر دورانی بودند که آن را "دوران طلایی" نام نهاده اند. نمایشگاه پاریس در سال 1900 را می توان مظهر این رضایتمندی و ساده اندیشی ناشی از آن دانست. دراین دوره با پیش آمدن ماجرای دریفوس، برنده نهایی طبقه متوسط جامعه بود و همین خرده بورژوازی، با خرسندی تمام مبارزات نخست وزیر وقت را علیه انجمن های مذهبی و همچنین جدایی دولت را از کلیسا در سال 1905 تایید می کند. ادبیات این دوره در مجموع "ادبیات بقا" است که گاه دریچه ای به دنیای خارج گشوده، ولی بیشتر تحت تاثیر افکار برگسون، معطوف به عوالم درونی بوده است. شاید بتوان نقطه اوج این ادبیات را شاهکار مارسل پروست دانست.
تئاتر
در ابتدای قرن بیستم ، هنگامی که نمایشنامه نویسان بزرگی همچون آلفرد ژاری[84] و پل کلودل[85] از تماشاگران کهنه پرست فاصله می گیرند ، وضع تئاتر در کشور فرانسه بیش از پیش آشفته گشته و صحنه بازیچه دست گرایش های مبهم ومتفاوت می شود. شاید بتوان تنها وجه اشتراک این گرایش ها را اطاعت بی چون و چرا از تمایلات تماشاگران دانست.
شعر
اگر آغاز قرن بیستم در زمینه شعر با نوآوری کامل همراه بود، ذهن هایی که به طبقه بندی های سهل و آسان گرایش دارند،بسیار خشنود می شدند. اما واقعیت اندکی پیچیده است؛ چرا که نخستین سال های این قرن بیش از آنکه بیانگر شکاف و فاصله باشد، نشان دهنده نوعی تحول غالبا مبهم است. شاعرانی که در حول و حوش 1880 در دنیای ادب به فعالیت پرداخته بودند، کم و بیش از میراث سمبولیسم بهره می گرفتند. در حالی که شاعرانی چون والری[86]،کلودل و پگی[87] کوشیدند تا این میراث را پشت سر نهند و از آن، تنها به عنوان تجربه بهره جویند و از خلال آن آثاری غنی و بدیع پدید آورند؛آثاری که در طبقه بندی مکتب ها نمی گنجند. تعداد خوانندگان و علاقمندان شعر و اعتبار ناشی از فعالیت های ادبی شاعران، سبب تسهیل ملاقات ها و مراودات ، خلاقیت های گروهی و پیدایش مجلات و تحقیقات می شودو جنبش های ادبی متعدد و گوناگونی شکل می گیرد: ناتوریسم، اونانیمیسم و فانتزیسم در پی یافتن روش ها و قواعد شعری نوینی هستند که با تحول افکار و عقاید ، همگون تر باشد. این جوش و خروش ذهنی و زیبایی شناختی بویژه در دو محله مونمارتر و مونپارناس تجلی می کند، زیرا در این دو مححله شاعران با نقاشان سبک جدید ملاقات و مراوده هنری داشتند. پربارترین نوآوری ها نیز از خلال همین جوش و خروش پدید می آیند. آثار گوناگون گیوم آپولینر[88]، که گویی وداعی حزن آلود با دوران گذشته است، پیروزی قطعی طرز تفکر جدید را نیز آشکار می سازد. این آثار، در پایان دوره تحول، انقلابی را درزمینه شعر بشارت می دهند.
رمان
رمان در قرن بیستم از سویی تجربیات قرن نوزدهم را دنبال کرده و از سوی دیگر جویای روش های جدیدی است که در نتیجه دستخوش بحران میشود و حضور استادان مسلم وقت آن را تشدید می کند. امید نجات از این بحران روزنه امیدی است که ابتدا از جانب آنده ژید با "مجله جدید فرانسوی " و پس از آن از جانب پروست گشوده می شود.
آلن فورنیه[89] ( 1914-1886) در کتاب معروف خود به نام مولن بزرگ( 1913) با توفیق بزرگی روبرو شد. وی توانست از خلال یک داستان تخیلی سرگذشت خود را برای خواننده بازگو کند و بتواند با زبانی ساده زوایای روح و جنبه های مختلف وجود خود را به تصویر بکشد. چنین توفیقی درزمینه رمان امری استثنایی بود زیرا کثرت و فزونی رمان در این دوران به نوعی آشفتگی و ابهام منتهی گشت.
موریس بارس[90]( 1923-1862): شخصیت موریس بارس طي سال های آغازین قرن بیستم تاثیر بسیار زیادی بر زمانه خود گذاشت .
آناتول فرانس[91] ( 1924-1844): وی بر خلاف پارس که در سیاست و اجتماع شیوه ای محافظه کارانه اختیار کرده بود ، همگان را به سوی سوسیالیسمی آرمانی و تخیلی فرا می خواند. وی در قالب یک محقق و رساله نویس به بررسی نبوغ تمدن لاتین(1913) می پردازد و در قالب یک رمان نویس به شخصیت تائیس( 1890) بانوی درباری عهد باستان حیاتی تازه می بخشد. او در کتاب خدایان تشنه اند( 1912) شخصیت روبسپیر را به تصویر می کشد یا به شیوه خود به روایت زندگی ژاندارک(1908) می پردازد و در جزیره پنگوئن ها ( 1908) از خلال تمثیلی گزنده و گیرا، تاریخچه ملت فرانسه را تا زمان قضیه دریفوس به رشته تحریر درآورد. آناتول فرانس به عنوان وقایع نگار ادبی از سال 1887 تا 1893 با روزنامه زمان همکاری می کند و طی مقالاتی در این روزنامه خود را مخالف سرسخت موج نوآوری نشان می دهد .
آندره ژید[92] (1951-1869): آندره ژید به سبب نوشته های طنزآلودش مورد توجه نویسندگان بود و چنین به نظر می رسد که وی بیش از نیمی از تاریخ ادبیات قرن بیستم را درآثارش خلاصه کرده است و علات آن این است که او از تمامی گرایش های ممکن قرن اقتباس کرده و نیروهای متعدد بالقوه اش را متجلی و بارور ساخته است. وی در کتاب مائده های زمینی ( 1897) بر این مفهوم تاکید دارد که برای چشیدن و بهره بردن از تمام لذات دنیوی باید مفهوم گناه را به دور افکند. داستان مانداب ها0 1895) سرگذشت کسی است که بقه مفهوم زندگی پی نبرد و در مرداب قید و بندهای اجتماعی و بحث های بی حاصل و محافل ادبی فرو رفت. او در سال 1919 در دومین بخش از زندگی نامه اش به نام اگر دانه بمیرد،می نویسد: "من هرگز نپذیرفتم که بدون قاعده و اصول زندگی کنم و نیازهای جسم وابسته به رضایت روحم بودند". کتاب سرداب های واتیکان ( 1914) مانند کارناوالی است رومی و افسانه ای که نویسنده در آن به منظور بر ملا ساختن حقایق ، قالب کاریکاتوررا بر می گزیند: کاریکاتور پارسایان ، ادبا و ولگردان از هر قماش را. در کتاب آوای شبانی ( 1919) وی در مورد شخصیت کشیش پی می برد که چگونه دروغی که به خویشتن گفته در پس نیات والا پنهان شده است.
آندره ژید برای نخستین بار در اثر خود سکه سازان( 1925) واژه رمان را به کار می بردو به وضوح خاطر نشان می سازد که قصد دارد تغییراتی در فن رمان نویسی ایجاد کند. او با تعدد شخصیت ها و گوناگونی رویداد های داستان هدفش این است که خواننده را دچار حیرت و سردرگمی کند. پس از سکه سازان خلاقیت ادبی ژیذ کاهش چشمگیری می یابد و خود وی اذعان می کند که دیگر " نیاز شدید به نوشتن" اورا نمی آزارد. در سال 1935 ژید ضمیمه ای به نام مائده های جدید بر کتاب مائده های زمینی می افزاید. در کتاب سفربه کنگ ( 1927) شاهد نظام ننگین استثمار در مستعمره ها گشت . گرایش وی به حزب کمونیست بهت و حیرت همگان را برانگیخت، اما دیری نپایید که هنگام بازگشت از شوروی از آن بند نیز خود را رها کرد. در سال 1946 ژید کتاب " تزه" به عنوان آخرین نوشته اش عرضه کرد. این کتاب سرگذشت شخصیتی را روایت می کندکه در پیچ و خم ماجراهای بی شمارش سرانجام به فرزانگی دست می یابد.
مارسل پروست[93] (1922-1871): مارسل پروست که در خانواده ای بورژوا در پاریس دیده به جهان گشود از همان اوان مسحور جوامع اشرافی بودو در محافل با شکوه با اشراف طرح دوستی ریخت، همچنین با هنرمندان و موسیقیدانان آشنا شد.وی با نوشتن چند مقاله در مجلات ، مجموعه نوشته های مختلف، کتاب خوشی ها و روزها(1896) و ترجمه آثار منتقد انگلیسی( روسکین) شهرتی به دست آورد. با این حال از همان زمان به نگارش قسمت اعظم رمانی نیمه تمام به نام ژان سانتوی پرداخت که در سال 1952 منتشر شد. پروست که مرگ مادرش در سال 1905 او را به شدت متزلزل ساخته بود، از آن پس زندگی خود را صرف نگاشتن شاهکار اصلی خویش یعنی در جستجوی زمان از دست رفته کرد. جلد اول را که هیچ یک از ناشران آن زمان قبول نکردند انتشارات گراسه با هزینه خود نویسنده در سال 1913 منتشر ساخت و با بی اعتنایی همگان مواجه شد. اما افتخار و شهرت زمانی نصیب او گشت که جلد دوم با عنوان در سایه دختران شکوفا در سال 1919 برنده جایزه ادبی گنکور شد. بعد از آن طرف گرمانت در سال 1920 و سدوم و عموره در سال 1921 به چاپ رسید و پس از مرگ پروست جلدهای بعدی یعنی اسیر(1923)، فراری(1925) و زمان بازیافته(1927) منتشر شد. این نوشته ها گواهی است بر یک قریحه ادبی که از آشوب و آشفتگی به دور است. قریحه ای که وقف تجلی کامل یک تجربه درونی شده است. رمان بیش از آنکه وقایع یک زندگی را بنگارد، شکوفایی یک بینش است و رویدادها در واقع بهانه و دستاویزی بیش نیستند. انچه که هم است کشف و شهود است و ابزار این کشف و شهود نوعی زبان خاص است. در اثر پروست می توان بازتابی از عظمت و شکوه کمدی انسانی و شدت و عمق گل های رنج را یافت، اما پروست به همان اندازه که وارث سنت استدر نوگرایی نیز پیشگام و طلایه دار است.
ادبیات در فاصله دو جنگ
چهار سال جنگ جراحات عمیقی گذاشت و افرادی مانند پگی، آلن فورنیه، ارنست پسی شاری[94]، آندره لافون[95] و شاعرانی گمنام قربانی این کشتار وحشیانه بودند.
سوررئالیسم : اساس فعالیت سوررئالیسم را می توان بین سال های 1924 و 1939 تعیین کرد. اما پیش از ان که آندره برتون[96] ( 1896-1966)، لویی آراگون[97] ( 1982-1897) و پل الوار[98] (1952-1895) یعنی مشهورترین نویسندگان سوررئالیست طرز تفکر و مشی سوررئالیست را مشخص و متجلی سازند،این عوامل وجود داشتند و درزمینه های بسیار گوناگون – هنر،اخلاق و حتی تبلیغات- تاثیر می گذاشتند و این امر حتی پس از مرگ بنیانگذاران این جنبش یا تغییر جهت آنها ادامه یافت.هدف نویسندگان و نقاشانی که این جنیش را بنیان نهادند یا به آن پیوستند این بود که تا حدودی با توسل به خلاقیت های هنری بتوانند زندگانی جدید و انسان تازه ای بیافرینند. سوررئالیسم کوشید تا بر بقایای فرهنگی، انسان گرایی اصیلی را پایه گذاری کند و تمام ابعاد انسانی را که بی انتها جلوه می کردند و همچنین آزادی انسان و تمایلات او را در نظر بگیرد. بی گمان دستاورد اساسی سوررئالیسم همین بررسی مجد دنیا با توسل به فعالیت ادبی است و بخش مهمی از ادبیات سنتی نتوانست در برابر بیان این تمایل مقاومت کند.
رمان در دهه های سی
منتقدان سال 1930 را " سالی پرتحول برای سرنوشت رمان" ، پایان دوران پس از جنگ" و حتی" پایان حقیقی قرن نوزدهم" نامیده اند. در این دوران آنچه مطرح است نوآوری در شیوه و فن رمان نیست ، بلکه گشایش و تلاشی است به سوی دنیایی نو و جهت گیری در باره مسائل زمانه. بین سال های 1918 و 1930 در آسمان تاریخ ابری مشاهده نمی شد، اما بر عکس پس از سال 1930 آسمان به تیرگی می گراید و هر چه زمان به پیش می رود آثار ادبی بیش از پیش به سوی یاس و تیرگی می روند. ادبیات یاس آمیز تنها از مکتب اگزیستانسیالیسم نشات نمی گیرد، بلکه قبل از آن رمان های سلین مانند سفر در انتهای شب( 1932) و مرگ قسطی(1936) اوج این یاس و بدبینی را بیش از حد تصور به تصویر می کشند.
آنتوان سنت اگزوپری[99] ( 1944-1900): این نویسنده که در سن 44 یالگی در " پهنه آسمان افتخار" به شهادت رسید، خالق نمونه ای از مردمی ترین ادبیات قهرمانی است که خصایل نیکو و پسندیده و احساسات والایش زیبایی ها و ارزش های هنری آن را تحت الشعاع قرار می دهند. وی که در سال 1927 شغل خلبانی هواپیما را پیشه خود ساخته بود،شاهد آغاز ارتباطات هوایی بین قاره ای بود: در هواپیمای پتی جنوب( 1930)مسیر بین تولوز و داکار را به تصویر می کشدو در پرواز شبانه( 1931)نویسنده انتظار سه هواپیمای پستی را در باند فرودگاه بوئنوس آیرستوصیف می کند و پیشروی دشوار و اضطراب آوریکی از آنها را در آسمان آمریکا دنبال می کند. وی پس از ترک خدمت در پست هوایی به حرفه روزنامه نگاری،نویسندگی و سخنرانی روی می آورد.حکایت شازده کوچولو( 1943) از نوشته های معروف اگزوپری است که شهرتی جهانی دارد.
از سال 1930 تا 1939 دگرگونی و تحول رمان بیش تر در زمینه محتواست تا قالب. رمان نویسان نسل جدید بیشتر جویای اخلاقیات هستند تا زیباشناسی، همچنین توجه خود را به نقش و عملکرد رمان معطوف می دارند تا به شیوه های ساخت و نگارش آن. در حدود سال 1930 رمان های دوره ای یا جاری با تنوع چشمگیری ظهورکرده و گسترش می یابد، به طوری که تصور می شد بر سراسر قلمرو ادبیات چیره گرد.ژان کریستف اثر رومن رولان[100] (1944-1866) نمونه بارزی از این نوع رمان است. یکی ازویژگی ها و توانایی های رمان دوره ای روایت سرگذشت یک خانواده است. رمان سرگذشت خانواده پاسکیه (1941-1933) اثر دو هامل[101] اثری است غنی و پربار از احساسات بشر دوستانه و در ان از خلال سرگذشت یک خانواده، تصویر یک اجتماع متجلی می گردد.
طعم زندگی
در میان انبوه آثار داستانی،هنوز فضایی برای نفس کشیدن آزاد و چشیدن طعم زندگی وجود دارد، با این همه در دوران بین دو جنگ جهانی ، اضطراب و نگرانی بر رمان نویسانی که دلبسته لذات دنیوی بودند چیره می گردد و آنان نیز ناگزیر به نوعی تعهد می شوند .
گابریل کولت[102] (۱۹۵۴-۱۸۷۳)از سویی با رموز گناه آشنا شده و از سوی دیگر رسالتی را که مادر پاک و بی گناهش به او محول کرده ، از خاطر نبرده و راه او را پی می گیرد. هانری پورا [103]( 1959-1887) در زمره اولین کسانی است که به منظور ستودن زندگی در آغوش طبیعت و زمین کوشید تا " ادبیاتی روستایی" بیافریند. یعنی بازیافتن آنچه از دیرباز انسان را با خاک پیوند داده است . رامو[104] ( 1947-1878) در پی آن است که به "اصل طبیعت که از ماوراالطبیعه مایه می گیرد" بپردازد. در این دنیای تیره و پرمخاطره که انسان دستخوش هراس و نگرانی است واسطه ها " نشانه هایی" را بر وی آشکار می کنند تا با یاری آنها آدمی بتواند جایگاه خود را در طبیعت باز یابد و به درک آنها نائل شود. ژان ژیونو[105] ( 1970-1895) بر این باور است که اگر از بدبختی گریزی نیست باید کوشید تا " با تمام نیرو خوشیخت بود" و به همین دلیل شخصیت های ژیونو به شکار خوشبختی می روند.
رمان نویسان کاتولیک
موریاک[106] ( 1970-1885) از این که به عنوان " رمان نویس کاتولیک" قلمداد شود اکراه داشت و در مورد خود عبارت" کاتولیکی که رمان می نویسد" را به کار می برد یعنی جهان نفسانیات و گناهان را از دیدگاهی کاتولیکی به تصویر می کشد.
برنانوس[107]( 1948-1894) دیر هنگام وارد دنیای ادبیات شد یعنی از چهل سالگی شروع به نوشتن کرد. در مارس 1926 اولین رمان او با عنوان" زیر آفتاب اهریمن" منتشر شدو طی چندین سال سیر و سفر در اقصی نقاط فرانسه دو رمان تزویر ( 1927) و لذت ( 1929) زاده می شوند که در اصل رمان واحدی محسوب می شوند. وی در اس÷انیا معروف ترین کتاب خود، خاطرات یک کشیش روستایی ( 1934) را منتشر می کند . در حقیقت برنانوس با نوشتن با درون خود صلح می کند و از ارتکاب به بدترین گناهان که همان نفرت از خویشتن است دوری می جوید.
سلین[108] ( 1961-1894): لویی فردیناند دٍتوش با نام مستعار سلین در حومه پاریس چشم به دنیا گشود . در سال 1914 به عنوان افسر سواره نظام در جبهه های جنگ مجروح می شود. با حمایت پدزنش که در شهر رن به حرفه پزشکی اشتغال داشت،در سال 1924 به دریافت درجه دکتری در رشته پزشکی نائل می شود. در سال 1932 اولین رمان خود" سفر در انتهای شب" را که هیچ شباهتی به نوشتهیک نویسنده تازه کار ندارد، منتشر می سازد. در کتاب " مرگ قسطی" ( 1936) خواننده با جزئیات زندگی نویسنده آشنا می شود اما آنچه که مهم است زبان سلین از جایگاه خاصی برخوردار است که نه می توان آن را زبان نوشتار و نه زبان محاوره به شمار آورد.
آندره مالرو[109]( 19-1901) : مالرو پیش از آن که جنگجو باشد روحیه ای ماجراجو و مبارز داشت. این نویسنده که در دولت دوگل به مقام وزارت فرهنگ رسید، نه تنها زندگی اش را در آثارش گنجاند بلکه وقایع پس از آثارش نیز براین امر مهر تایید زد. مالرو پس از تحصیلات ازاد خود در رشته شرق شناسی، رمان اولیه خود فاتحین( 1928) ئو راه شاهی( 1930) را از طریق سفر به چین و هندوچین نوشت.
ادبیات پس از 1939
حیات ادبی طی جنگ جهانی دوم بر خلاف جنگ جهانی اول ، دچار وقفه نشدشکست فرانسه در پوئن 1940 و خمودگی سال های اشغال فرانسه تا زمان آزاد سازی آن در سال 1944 نتوانست خللی در آثار نویسندگانی چون سارتر و کامو وارد کند. در سال های اشغال فرانسه، سارتر کتاب هستی و نیستی( 1943) و کامو بیگانه ( 1942) را منتشر کرد. در عین حال فضای اضطاب آلود این سال های سیاه زمینه مساعدی را برای رواج مکتب اگزیستانسالیسم فراهم آورد.
ژان پل سارتر[110]( 1980-1905): اگر از دیدگاه ادبی ، قرن هجدهم به ولتر و قرن نوزدهم به ویکتورهوگو تعلق دارد قرن بیستم نیز شاید چهره نمادین خود را در وجود ژان پل سارتر بیابد. او از طریق کتاب " کلمات" داستان زندگی خود را به ثبت می رساند. سارتر با قریحه ای که دارد تلاش می کند فلسفه را به شکل عامه پسند تر ترویج نماید و در عرصه تئاتر نیز به نمایشنامه نویسی موفق بدل می شود، و از آنجا که نگران پسند خوانندگان خود است سبک نگارش خود را با ظرافت های کلاسیک می آراید.در زمینه سبک او در واقع کاملا نویسنده ای کلاسیک محسوب می شود.
کامو[111] ( 1960-1913): بر خلاف سارتر ، آلبر کامو بیشتر به عنوان یک ادیب معروف است. بيگانه كه شاهكار رمان عيني است ، مقلدان زيادي پيدا مي كند .پنج سال بعد رمان طاعون ( 1947)بر موفقيت جاني نويسنده صحه مي گذارد. قهرمانان کامو( مانند مورسو در بیگانه) گواه زمانه ای هستند که انسان را پایمال کرده و او را در حیرت و سرگردانی باقی می گذارند، اما آنان سرانجام پاسخ "پوچی" زندگی را در " عصیان" می یابند.[112]
سیمون دوبووار[113] ( 1986-1906): همراهی و هم نشینی سیمون دوبووار با سارتر موجب شد که همواره در مبارزات و جهت گیری های سارتر او نیز سهیم باشداو سعی داشت اساس فرضیه اخلاقی اگزیستانسیالیسم را مشخص کند( نظام اخلاقی ابهام،1947) و از سوی دیگر تلاش می کرد وضعیت زنانرا که تا حدکالای مصرفی و جنسی تنزل یافته بودند تشریح کند(جنس دوم،1949)و سرانجام او قصد داشت که در کتاب های خاطرات خود( سن کمال،1960 و شرایط و مقتضیات زندگی،1963) گواهی بر جریان های فکری عصر خویش باشد.
شعر
شعر پس از دوران جنگ با دستاوردهای قبل از سال 1939 قطع رابطه نکرد بلکه اکثر شاعران بزرگ این دوره به نسلی تعلق داشتند که قبل از جنگ دوم جهانی نیز آثار فراوانی ارائه داده بودند. در طول سال های جنگ شاعران مختلف فرانسه با دیدگاه های بسیار متفاوت – لویی آراگون، پل الوار،ژول سوپرویل، پیرامانوئل و رنه شار- در فراخوانی برای مقاومت ندای مشابهی سر می دهند و ارزش های ملی را باشور و هیجان می ستایند. در این دوره به تعداد مجلات و مجموعه های زیر زمینی افزوده می شود: دفترچه های جنوب فونتن، شعر40،41و غیره، انتشارات مینویی... و از خلال این مطبوعات، نداهای بی شماری نغمه برادری سر می دهند.اما در مورد شاعران پس از جنگ، شاعرانی چون ژاک پره ور[114](1977-1900)، هانری میشو[115] (1985-1899) و فرانسی پونژ(1988-1899) کوچک ترین شباهتی به یکدیگر ندارند مگر از این نظر که متمایز و متفاوت بودن و همچنین به گریز از مسیرهای مبتذل و شاهراههای شهر سنتی تمایل داشته اند.
رمان پس ازجنگ
پس از برقراری صلح، رمان های متعددی که کم وبیش گرایش های سنتی دارند، از روایت وقایع اجتماعی گرفتهتا تجزیه و تحلیل روانشناختی، رو به فزونی می نهند.جنبش جدیدی بر علیه ادبیات متعهد به وجود آمد که آن را " واکنش نئوکلاسیک"نامیدند. این جنبش را می توان مدیون ذوق و قریحه آزاد و گستاخانه نویسندگانی مانند روژه نیمیه[116] ، ژاک لوران[117]، آنتوان بلوندن[118] و فرانسواز ساگان[119] دانست. این نویسندگان بر این عقیده بودند که نوشتن و خواندن یک رمان باید مجددا برای ایجاد لذت گام بردارد حتی اگر این لذت گاهی با اندوه و تلخکامی آمیخته شود.
در این میان نویسندگان دیگری وجود دارند که به دور از جنجال و جلب توجه خوانندگان تنها به لذت نوشتن اکتفا نمی کنند و در پی ابداع یک " رمان تحقیقی" هستند. ریموند کنو[120] (1976-1903)از نخستین کسانی است که هم آواز با سلین به زبان ادبی می تازد و از آزادی زبان محاوره در مقابل اصول و قواعد دستوری دفاع می کند. کتاب تمرینات سبک(1947) و زازی در مترو(1959) برای کنو شهرت و افتخار به دنبال اوردو ماهیت ححقیقی هنر ادبی مبتنی بر ذوق و قریحه را در فنون و بازی های ادبی بر همگان آشکار ساخت.
رمان نو
در سال 1963 آلن رب گریه[121] مجموعه مقالات خود را با عنوان " به سوی رمان نو" منتشر می کند؛در سال 1967 ژان ریکاردو[122] کتابی به نام " مسائل رمان نو" می نویسد و در سال 1971 اثر دیگری با عنوان" به سوی نظریه رمان نو" از او به چاپ می رسد.به این ترتیب به دوران تازه ای قدم می نهیم که دوران رمان نو به شمار می آید. نخستین رمان آلن رب گریه ( 199-1922)با عنوان مداد پاک کن ها ( 1953) به عنوان یک رویداد مهم ادبی تحسین شد. توفیق رمان های میشل بوتور[123]( 199-1926) هم مدیون بدعت و تازگی آنهاستو به علت همین بدعت انها را به مکتب رمان نو نسبت داده اند. از سال 1957 نیز که کلود سیمون[124](199-1913) کتاب هایش را در انتشارات مینویی به چاپ رساند عملا وارد جرگه نویسندگان رمان نو شد. ناتالی ساروت[125](199-1902) نیز نویسنده ای است که مجموعه مقالاتش در باره رمان در میان پژوهش هاینظری در باره رمان نو در زمره ارزنده ترین و برجسته ترین آنها به شمار می رود . مارگریت دوراس[126] ( 199-1914) نیز در رمان هایش تصمیم دارد که مرز میان انواع ادبی را از میان بردارد تا بتواند در دل مشغولی های رمان نو سهیم شود.[127]
8-9- وضعیت شعر در فرانسه
هانری دولویی[128] سردبیر مجله شعر آکسیون پوئتیک چاپ فرانسه و صاحب بیش از 60 کتاب در زمینه های مختلف ادبی و سردبير مجله شعر (آکسیون پوئتیک) یکی از مجلات معتبر و قدیمی فرانسه در زمینه شعر است. از نظر وي. شعر در فرانسه از 60 میلیون نفر جمعیت تنها 2000 خواننده دارد و این نشانه یک چرخش آشکار در گرایش به شعر است. دولويي بر اين باور است که اين گرايش نشانه این است که بسیاری از رنج هایی که شاعران در شعرهایشان انعکاس میدهند مداوا شده و مخاطب فرانسوی امروز دیگر به دنبال شعر نیست. شعر هیچ مشکلی را حل نمیکند بلکه بیشتر به حل مسائل روشنفکری، سیاسی، اجتماعی و فلسفی گرایش دارد که اتفاقاً این مسئله هم جای خوشحالی است. در حال حاضر تعداد مجلات شعری فرانسه بسیار کم است و اگر مجلات شعری هم منتشر میشوند خوانندهای ندارند. اما نمیتوان وجود و فعالیت سایت های بی شمار را درباره شعر در فرانسه انکار کرد.[129]
گفتني است در فرانسه، جايزه نوبل ادبيات بيشتر از آنكه محركى براى فروش بيشتر آثار نويسنده باشد، مشوّقى است براى قلم زنى اهل ادب بدون آنكه اين امر تأثير چندانى در فروش آثار نويسنده داشته باشد. البته ناشران هنوز نمى خواهند بپذيرند كه جنبه افتخارى اين انتخاب بيشتر از جنبه تجارى آن حائز اهميت است و آنها نبايد بى دليل از شنيدن خبر برنده شدن يكى از نويسندگانشان زياد خوشحال باشند. به طور مثال چند سال پيش شاعره لهستانى ويسلاوا شمبورسكا جايزه نوبل را ربود. بلافاصله انتشارات فايار چند كتاب از مجموعه اشعار او را ترجمه و به زير چاپ برد. اما نتيجه واقعاً چشم گير نبود. اين نشان مى دهد كه شعر حتى اگر به جايزه نوبل هم مفتخر شود باز طرفدار چندانى در اين كشور ندارد. از «درباره مرگ بدون اغراق» كه در 1996 چاپ شده تا بحال 8000 نسخه به فروش رفته و از كتاب شعر «نمى دانم چه كسانى» كه درست پس از اهداء جايزه منتشر شد تنها 3500 جلد تا به امروز فروخته شده است. بهمين ترتيب است در مورد خوزه ساراماگو نويسنده پرتغالى، برنده جايزه نوبل ادبيات 1998 كه آثارش قبل از بردن جايزه از سوى انتشارات سوى2 و آلبن ميشل ترجمه و چاپ شده بود رويهمرفته از اين دو اثر تنها چند هزار نسخه به فروش رفته است. واقعاً جاى بسى تأسف است كه خوانندگان كتاب در فرانسه به مجموعه آثار برندگان جايزه نوبل چندان علاقه اى نشان نمى دهند.
مجله خواندنی "لير"[130] فرانسه نيز يكي ازمعتبرترين نشريات ادبی اين كشور است
9-9- بحران در ادبیات فرانسه
ادبیات فرانسه از دیرباز یکی از غنی ترین ادبیات های دنیا و زاده بزرگترین مکتب ها و نویسندگان و شاعران و سایر هنرمندان بوده است. ادبیات این سرزمین در طول سال های بعد از رنسانس با پیشرفت چشمگیری مواجه شد، تا جایی که سایر کشورها را نیز به تبعیت از خود واداشت اما در سالهای اخیر به ویژه از سال 2000 به بعد ادبیات فرانسه نه در تولید بلکه در کیفیت با افت شدیدی روبرو بوده است؛ به طوری که هفته نامه "تایم" فرهنگ فرانسه را فرهنگی مرده قلمداد کرد. فقدان اثری درخور توجه در سطح ملی و بین المللی بیانگر این است که ادبیات غنی فرانسه - که مهد روشنفکران بزرگی چون سارتر، کامو، پروست، ولتر، سلین و غیره بوده است - روبه سقوط می رود.
این عبارت معروف است که "هیچ کشوری به اندازه فرانسه فرهنگ را جدی نمی گیرد". فرانسویها همواره هزینه زیادی برای ترویج فرهنگ متحمل می شوند. رسانه های گروهی بهای بیشتری به آن می دهند و حتی در مجلات مد هم صفحاتی به مرور کتاب اختصاص دارد. در این کشور سالیانه 900 جایزه فرهنگی اعطا می شود. گران ترین و معتبرترین این جوایز، گنکور است.
هفته نامه تایم در مقاله ای با عنوان "مرگ فرهنگ فرانسه" نوشت: "امروزه ادبیات فرانسه و تولیدات آن کیفیت گذشته خود را از دست داده است و بیشتر آثار ادبی، ترجمه از زبان انگلیسی یا سایر زبانها محسوب می شوند. به طوری که نویسندگان گذشته فرانسه از مولیر، هوگو، بالزاک و فلوبر گرفته تا پروست، سارتر، کامو و مالرو مخاطبین خود را هنوز در جهان دارند. می توان گفت ادبیات امروز فرانسه همان ادبیاتی است که در گذشته نویسندگانی را پرورش داد و بیشترین برندگان نوبل را هم از آن خود کرد."
همچنین در بخشی از این مقاله آمده است: فرانسه در عرصه فرهنگ و هنر زادگاه مکاتبی گوناگون از جمله سوررئالیسم، امپرسیونیسم و سایر ایسم هاست. اینجا کشوری است که "تاثیر فرهنگی بر سایرین" قرنها سیاست ملی این کشور محسوب می شده، به طوری که فیلسوفان بحث برانگیز و رمان نویسان مطرح آنها نماد غرور و وطن پرستی هستند. همین فرانسویها زمانی چنان به فرهنگ خود بها می دادند که فیلم "پارک ژوراسیک" استیون اسپیلبرگ را نوعی تهدید به فرهنگ فرانسه تلقی کردند.
در فرانسه هر شخصیت ملی ویژگی های خاصی داشته که نقش مهمی در ایجاد فرهنگ آن سرزمین ایفا کرده است. نظریه پردازی و تفکرات انتزاعی در عرصه روشنفکری فرهنگ فرانسه زیاد رواج داشته و در مکاتب هم به آن توجه فراوانی شده است. نباید فراموش کنیم که مکاتبی چون سوررئالیسم و دادائیسم توسط جوانان 20 ساله فرانسوی مانند آندره برتون، پل الوار و غیره بنیان گذاشته شد که خیلی از فرهنگها را تحت شعاع خود قرار داد. سایر فرهنگها از رمان نویسی فرانسه تاثیر زیادی پذیرفته اند اما به اعتراف کارشناسان در سالهای اخیر اثری جدی در این سرزمین خلق نشده است. برای اثبات این گفته می توان به رمانهای نوشته شده در سالهای اخیر اشاره کرد که هرچند بعضا برنده جوایز مختلف و معتبری هم شده اند، اما نه از سوی مردم فرانسه مورد استقبال واقع شده و نه توانسته اند از مرزهای سرزمین خود فراتر روند.
برای درک بهتر این مطلب می توان این طور موضوع را روشن ساخت که در سال 2007 حدود 15 رمان از میان صدها رمان منتشر شده در فرانسه نامزدهای جوایز مختلف در فصل پاییز بودند. به عبارتی جوایز گنکور، فمینا، رنودو، اینترالیه، گنکور دبیرستانی ها و چندین جایزه دیگر که در فصل پاییز اعطا می شوند، تمام نامزدهایشان منحصر و محدود به 15 نویسنده بوده است. قدیمی ترین و ارزشمندترین جایزه فرانسه جایزه گنکور بود که به اثری اعطا شد که نویسنده اش چندان شهرتی نداشته و اثرش نه تنها در فرانسه مورد استقبال واقع نشده، بلکه به هیچ زبانی هم ترجمه نشده است.
این در حالی است که نویسندگان آمریکا و آمریکای لاتین آثاری بسیار قوی خلق می کنند که گذشته از اینکه در کشورهای خود و سایر کشورها از استقبال بالایی برخوردارند بلکه در کشور فرانسه هم جزو پرفروش ترین آثار به حساب می آیند. به نظر می رسد رمان نویسان فرانسه سردرگم مانده اند و موضوعاتی را در آثار خود منعکس می کنند که به درد خواننده های امروز نمی خورد. مسئله دیگری که اکنون شاهد آن هستیم هجوم ترجمه های مختلف از زبانهای دیگر به فرانسه است که رمان فرانسه را به حاشیه رانده است. از این رو شاید بتوان گفت که فرهنگ و ادبیاتی که زمانی حاکم برکل دنیا بوده است دیگر حالا روبه زوال می رود.[131]
[1] Provence
[2] Langue romane
[3] langue d'oc
[4]langue d'oïl
[5] languedocien
[6] limousin
[7] picard
[8] wallon
[9] bourguignon
[10] lorrain
[11] poitevin
[12] Île-de-France - francien
[13] http://fr.wikipedia.org/wiki/Fran%C3%A7ais
[14] منبع : كتاب زبانهاي جهان : كنت كاتسنر ترجمه رضي هيرمندي ( خداداي ) مركز نشر دانشگاهي چاپ اول 1376 ص 58
[15] Le Cantilène de Sainte Eulalie
[16] La vie de Saint Alexis
[17] {oïl , oc {La langue d"oc – La langue d"oïl هر دو بمعني کلمات آري يا بلي مي باشند و به سبب اختلاف تلفظ در شما و جنوب فرانسه وسيله تشخيص بين اين دو رشته زبان مي باشند.
[18] satiric et comic
[19] Guillaume d'Orange
[20] Doon de Mayence
[21] gesta به معني اعمال پهلواني و تاريخ آن
[22] La Geste de Garin de Monglane
[23] Aymeri de Narbonne
[24] Le Roman d'Énéas
[25] bretonne
[26] Les Lais de Marie de France
[27] Floire et Blancheflor
[28] troubadour
[29] Trouvère
[30] VILLEHARDOUlN , JOINVILLE et FROISSART
[31] Rutebeuf
[32] Païen
[33] Miracle
[34] Le mystère
[35]La farce
[36] La moralité
[37] sotie
[38]pathelin
[39] commynes
[40] François Villon
[41] ادبيات فرانسه در قرون وسطي و رنسانس مترجم عبدالحسين زرين كوب؛ انتشارات اميركبير 1357 ص 167
[42]François Rabelais
[43]Michel de Montaigne
[44] شكورزاده،ابراهيم/تاريخ ادبيات فرانسه/قرون وسطي و قرن شانزدهم/ انتشارات سمت/1377 ص 175
[45]Jean-Baptiste Poquelin connu Molière
[46] تئاتر در فرانسه مهوش قويمي و شهناز شاهين مركز نشر دانشگاهي تهران 1375 ص 22
[47]Jean Racine
[48] مروري بر تاريخ ادبيات قرن هفده فرانسه رابرت هرويل مترجم نكوئي نائيني- نسيم؛ نشر مترجم 1374 ص 107
[49]Pierre Corneille
[50] Jean de La Fontaine
[51]Madame de Sévigné
[52] تاريخ ادبيات فرانسه جلد دوم: قرن هفدهم/پير برونل و... ترجمه افضل وثوقي/انتشارات سمت/1376 ص 258
[53] Montesquieu
[54]Voltaire
[55]Denis Diderot
[56] Jean-Baptiste le Rond d'Alembert
[57] frères Goncourt
[58] Jean-Jacques Rousseau
[59] تاريخ ادبيات فرانسه جلد سوم:قرن هيجدهم/پير برونلو...ترجمه افضل وثوقي انتشارات سمت1375 ص 193
[60] Mirabeau
[61]Madame de Staël
[62]Chateaubriand
[63] Anne-Louis Girodet-Trioson
[64] Alphonse de Lamartine
[65] Victor Hugo
[66] از سعدي تا آراگون جواد حديدي مركز نشر دانشگاهي تهران 1373 ص 267
[67] Alfred de Vigny
[68] Henri Beyle connu Stendhal
[69]Alexandre Dumas
[70] Honoré de Balzac
[71]Alfred de Musset
[72] George Sand
[73]Émile Augier
[74]Émile François Zola
[75] Anatole France
[76] Alphonse Daudet
[77] Gustave Flaubert
[78] Henri René Albert Guy de Maupassant
[79]Pierre Loti
[80] Arthur Rimbaud
[81] Paul-Marie Verlaine
[82] Charles Pierre Baudelaire
[83] تاريخ ادبيات فرانسه جلد چهارم: قرن نوزدهم/ پير بر.نل و...سيد ضيائالدين دهشيري انتشارات سمت 1378 ص 180
[84] Alfred Jarry
[85] Paul Claudel
[86] Paul Valéry
[87] charles péguy
[88] Guillaume Apollinaire
[89] Alain-Fournier
[90] Maurice Barrès
[91] anatole france
[92] andré gide
[93] marcel proust
[94] Ernest Psichari
[95] André Lafon
[96] André Breton
[97] Louis Aragon
[98] Paul Éluard
[99] Antoine de Saint-Exupéry
[100] Romain Rolland
[101]Georges Duhamel
[102]Sidonie-Gabrielle Colette
[103] Henri Pourrat
[104] Charles-Ferdinand Ramuz
[105] Jean Giono
[106] François Mauriac
[107] Georges Bernanos
[108] Louis-Ferdinand Céline
[109] André Malraux
[110] Jean-Paul Sartre
[111] Albert Camus
[112] ادبيات داستاني فرانسه در قرن بيستم ؛ پيردو بوادفر مترجم سميعي خسرو؛ انتشارات موسسه ايران؛ 1376 ص 85
[113]Simone de Beauvoir
[114] Henry Micheau
[115] Francis Ponge
[116] Roger Nimier
[117] Jacques Laurent-Cély
[118] Antoine Blondin
[119]Françoise Sagan
[120] Raymond Queneau
[121]Alain Robbe-Grillet
[122]Jean Ricardou
[123]Michel Butor
[124]Claude Simon
[125] Nathalie Sarraute
[126] Marguerite Duras
[127] ادبیات فرانسه: قرن بیستم جلد پنجم/نویسنده پيير برونل و...ترجمه نسرين خطاط و مهوش قويمي انتشارات سمت 1378 ص 324
[128] Henri Deluy
[129] http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=792904
[130] Lire (revue)
[131] http://www.mehrnews.ir/NewsPrint.aspx?NewsID=598954 بحران در ادبيات فرانسه / احسان لامع