سیاست های مهاجرتی فرانسه
ریشه یابی مهاجرت به حومه های شهري فرانسه
مساله حومههاي شهرهاي بزرگ فرانسه و بافت مهاجرنشين اين مناطق به دوران پس از جنگ جهاني دوم و بازسازي فرانسه ويران شده در آتش جنگ باز مي شود. فرانسويان كه با پايان جنگ جهاني دوم با كمبود شديد نيروي انساني و ويراني گسترده مناطق شهري، صنعتي و حتي كشاورزي خود روبه رو بودند، به منظور استفاده از نيروي كار ارزان قيمت در بازسازي ويرانههاي كشور به مستعمرات خود در شمال افريقا روي آوردند. حضور استعمار فرانسه در قاره آفريقا و به ويژه در كشورهايي چون الجزاير، مغرب و تونس دولتمردان فرانسوي را بر آن داشت تا افراد داوطلب به كار در اين كشور را به طور موقت به استخدام خود درآورند و به فرانسه منتقل كنند. نخستين گروه از كارگران مهاجر از شمال آفريقا كه براي مشاركت در بازسازي فرانسه به اين كشور آمده بودند در قالب قرارداد كار به مدت چهار سال در سال ۱۹۴۶وارد فرانسه شدند. از آنجايي كه حضور اين كارگران در فرانسه به گونهاي موقت و تنها در دوراني چهار ساله پيش بيني شده بود، دولت مناطقي را در حومه پاريس و ديگر شهرهاي فرانسه چون ليل، ليون، مارسي، نانت و استراسبورگ به اقامت اين افراد اختصاص داد. اين مناطق در دوران ياد شده عموما خالي از سكنه بودند وشرايط يك زندگي كارگري و بدون حضور در جامعه فرانسه را براي مهاجران فراهم آورده بود. با اين حال پس از طي نخستين دوره چهار ساله اقامت كارگران در فرانسه به دليل ادامه نياز به حضور اين افراد دولت فرانسه با تمديد اقامت آنان موافقت كرد. از سوي ديگر با راه اندازي طرحهاي نوين بازسازي و سازندگي در كشور و با توجه به ارزان قيمت بودن نيروي كار مهاجران در مقايسه با ديگر كارگران فرانسوي شمار بيشتري از كارگران مهاجر را در خاك خود پذيرا شد. به تدريج حضور كارگران ارزان قيمت خارجي به حضوري طولاني در خاك فرانسه مبدل و دولت اين كشور نيز ناگزير به در نظر گرفتن شرايط خانوادگي آنان و اجازه اقامت بستگان درجه اول كارگران در خاك فرانسه شد.
از سوي ديگر قوانين جمهوري پنجم فرانسه كه شرط تعيين مليت به ساكنان اين كشور بر اساس محل تولد و اقامت طولاني را به رسميت شناخته است منجر به صدور تدريجي مليت فرانسوي براي فرزندان مهاجراني شد كه در خاك فرانسه به دنيا آمده بودند و هيچ سرزمين ديگري را به جز اين كشور به عنوان مامن و ماوي و محل سكونت و اقامت و زندگي خود نميشناختند. بنابر اين نسل دوم مهاجران كه از اوايل دهه ۱۹۷۰ميلادي شاهد شكلگيري آن در خاك فرانسه هستيم، فرزندان مهاجراني هستند كه مليت فرانسوي دارند.
با اين همه شرايط زندگي آنان كه در حومهها و يا بهتر بگوييم مناطق كارگرنشين به سر ميبرند، با سطح زندگي و فرهنگ ديگر نقاط شهري فرانسه تفاوتهايي آشكار و اساسي دارد.
با نگاهي دقيق تر شايد بتوان گفت كه پديده حضور مهاجران در حومه شهرهاي فرانسه در آغاز از منظر دولتمردان اين كشور پديدهاي موقت و گذرا بوده است، از اين روي سكني دادن آنان در مناطقي به دور از محل سكونت شهروندان فرانسوي و بيعلاقه بودن به جذب آنان در جامعه فرانسه از همين منظر قابل تاويل است. از سوي ديگر با توجه به خواستگاه بيشتر اين مهاجران كه نيروهاي كار ساده و عموما فارغ از مهارتهاي تخصصي و حرفهاي و يا سطح بالاي دانش و اطلاعات عمومي بودند، ميتواند دليل ديگري بر اختلاف عميق سطح زندگي و فرهنگ آنان در مقايسه با ديگر مناطق شهري فرانسه باشد. به هر روي از دهههاي ۱۹۸۰و ۱۹۹۰ميلادي فرانسه ديگر با كارگراني ساده در مناطق حومههاي شهري خود مواجه نبوده است. نسلهاي دوم و سوم مهاجران خارجي كه بيشتر تباري شمال افريقايي دارند به ندرت خواستگاه و سرزمين پدري خود را ميشناسند، به زبان پدران خود به سختي و يا بيشتر اوقات به هيچ روي صحبت نميكنند و تنها مليتي كه دارند مليت كشور زادگاهشان يعني فرانسه است. با اين همه، تفاوتهاي آشكاري كه ميان مناطق سكونت اين مهاجران و مهاجرزادگان از نظر سطح زندگي، درآمد، فرهنگ و امكانات رفاهي وجود دارد، ريشههاي پنهان تضادهايي بالقوه است كه ميتواند به شعله ور شدن انبان نارضايتي آنان از وضعيت موجود بيانجامد و اين امر دقيقا حادثهاي بود كه ۲۲۰شهر و حومه شهري فرانسه در بحران حومهها در اكتبر سال ۲۰۰۵ميلادي شاهد آن بود.