سلسله منغیتیان
منغیتیان
با لشگرکشی نادرشاه افشار به ماوراءالنهر در اواسط قرن هجدهم میلادی، بسیاری از سرزمینهای ورارود تحت فرمانروایی شاه ایران درآمد. پس از قتل نادرشاه به دست درباریان، یكی از سرلشكران افغان او بلافاصله به قندهار رفت و دولت مستقلی تشكیل داد و برخی از مناطق تاجیك و ازبك نشین را ضمیمۀ خاك خود كرد كه تاكنون نیز پایدار مانده است. در بخارا نیز محمد رحیمبی در سال 1753م. آغازگر حكومت منغیتیان گشت و به این ترتیب ایران برای همیشه از بخشی از خاك خود جدا گردید. محمدرحیم بی و پس از او دانیال بی بنیانگذار بسیاری از اخاذیها از مردم ضعیف و ظلم و ستم به آنان به واسطۀ مأموران خود گشتند. انواع مالیاتها را رایج ساختند، جنگهای داخلی را شدت بخشیدند و شهرهای مهم را به نابودی كشیدند. پس از دانیال بی پسرش امیرشاه مراد كه ادعای زهد و تقواپیشگی داشت فرمانروا شد. اگرچه دوره او (1785-1800) در تاریخ سلالۀ منغیتیه دورۀ بهتری نسبت به دیگر دوره های امارت این خاندان محسوب میشد، اما او نیز ریاكارانه، باعث رواج تعصب دینی و به آن واسطه استحكام مقاصد سیاسی خود گشت. او تحت لوای «جهاد مقدس بر ضد شیعهها» چندین مرتبه به خراسان لشكر كشید و بسیاری از اهالی خراسان را اسیر كرد و به بخارا برد و باعث رواج برده فروشی و غلامداری تا اواسط دورۀ امیر مظفر شد، اما برخی از انواع مالیات را حذف و برای سربازان مقرری ماهیانه و برای هر شهر و ده قاضی تعیین كرد و با شعار دینداری در دل مردم نفوذ یافت و با به بیگاری گرفتن اسرا مساجد زیادی در سمرقند و بخارا و دیگر شهرها ساخت. «وقتی كه از منغیتیان کسی مانند امیر شاه مراد(معصوم بی) به حكمرانی رسید، در مملكت بخارا و سمرقند بعضی اصلاحات را به عمل آورد، از این جمله زمینهای كشت را نسبتاً آباد و بازارها را جاری نموده و وقف باطل شده رفته را هم از سر نو برقرار كرد... او دربارۀ تعمیرحجره های مدرسه ... یك فرمان اعلان كرد كه در مدت دو سال مدرسههای بخارا و سمرقند آباد شدند»(حبیبی آزاد، 1381: 98).
پس از او پسرش امیرحیدر(1800-1826.م) به تخت نشست و شیوهای به موازات شیوۀ پدر، اما در لباس عالمی و علماندوزی پیش گرفت و در مدرسۀ ارگ كه به امر او ساخته شد به تدریس پرداخت. او علاقۀ زیادی به زنان داشته و شیوۀ دختریابی در امارت خود را تا پایان حكومت منغیتیان بنیان نهاد و اخذ انواع مالیاتها را از مردم شدت بخشید. پس از او پسرش نصرالله(1826-1865) فرمانروا شد، روش او آدمكشی بود و دو برادر خود را كه وارثان طبیعی سلطنت بودند كشت. بخاریان به او لقب امیر قصاب داده بودند. او لشکر نظامی را سامان داد، لباس مخصوص نظامی رایج و كل سربازان را مسلح كرد. پس از او امیر مظفر(1865- 1885) به سلطنت رسید. دورۀ او به جنگ و جدال با دولت خانی خوقند و دولت تزاری روسیه گذشت و آسیای میانه به روسیه ملحق گردید و برخی از نظامات فئودالی دورة امیران قبلی تعدیل یا حذف و برخی تشدید شد و روسیه در بخارا دارای كنسولگری گشت. پس از او امیرعبدالاحدخان (1885-1910) امیر بخارا شد كه یادداشتهای صدرالدین عینی دربارۀ وقایع دوران این امیر در جامعۀ بخارا و اطراف آن است. پس از امیر عبدالاحد نیز امیرعالمخان(1910-1920)(حسینپور و دیگران، 1373: 143) حاكم بود و با انقلاب بخارا سلالۀ منغیتیان برچیده و در بخارا جمهوری خلقی شوروی برپا شد. منغیتیان مخالف هرگونه نوآوری بوده و مردم تحت فرمان خود را در جهل و خرافه و تعصبات شدید مذهبی نگه میداشتند، البته دولت روسیه تزاری نیز از این امر استفادههای خود را میبرد. منطقۀ تحت نفوذ آنان به چند تكه تقسیم شده و هر تكهای تحت فرمانروایی با گرایشات خاص خود قرار گرفت. در این میان امارت بخارا چون دولت مستقل باقی ماند و این اقدام را حكومت روسیه با ملاحظات سیاسی پیش گرفت و امیربخارا همچنان دارای اعتبار دینی و سیاسی بود و رهبر اسلامی ماوراءالنهر محسوب میشد. در سال 1873 با امضای قراردادی با مقامات روسیه، بخشی دیگر از زمینهای منطقه از جمله سمرقند، خجند و نواحی آن نیز تحتالحمایۀ روسیه قرار گرفت و بازارها و راههای دریایی و خشكی برای ورود كالای روسی باز شد و این به معنی شكست انگلستان در منطقه بود، اما امارات بخارا تا 1924جزء خاک روسیه محسوب نمی شد، هرچند عملاً تابع او بود. ده تن از خانات این سلسله در طی168 سال بر منطقه حكمرانی كردند که انقلاب اكتبر 1917و انقلاب بخارا در 1924و جنبشهای محلی از جمله قیام باسماچیان و نهضت جدیدیها و پان تركیستها در دوران پایانی امیران این سلسله اتفاق افتاد.