چسبندگی فرهنگ چینی
جالب است بدانیم که سرزمین چین در طول تاریخ چند هزار سالهاش، سیستمهای سیاسی و نظامهای فکری و اندیشههای ایدئولوژیک بسیاری را بهخود دیده است، از نظام بردهداری تا نظام فئودالی، از اندیشهی نیاپرستی و تائویی تا عقلگرایی کنفوسیوسی( ←کنفوسیوس و اندیشه های او) و از باورهای متنوع بودایی(← آیین بودا) تا مارکسیسم لنینیسم و مائوئیسم قرن بیستم را تجربه کرده است، ولی در این نوسانات کوتاه و بلند، ساختار اصلی و روح فرهنگ چینی خود را هرگز از دست نداده است.
چسبندگی فرهنگ چینی
بنابراین، می توان گفت عامل اصلی حفظ هویت ملی و اجتماعی و وحدت جغرافیایی سرزمین و مردم چین، روح فرهنگ چینی و چسبندگی آن است که علیرغم کِش و قوسهای دامنه دار سیاسی و حتی تسلط اقوام بیگانه، این عامل قوی فرهنگی، به مثابهی ملات چسبنده و قدرتمند، جامعهی عظیم و متنوع چینی را در گسترهی بزرگ جغرافیایی این سرزمین از وادادگی و تلاشی و تغییر هویت فرهنگی بازداشته و مانع از گسست آن شده است. بدون شک عدم شناخت این عامل چسبندگی، امکان شناخت چین امروز ره به جایی نخواهد برد. چون کنشهای امروزین جامعهی چین قطعا از گذشتهی آن متأثر است و شکل گیری چین معاصر از آبشخور غنای فرهنگی گذشتهی آن سیراب شده است. ارایهی تصویری درست از«امروز چین» بدون بررسی سرگذشت «دیروز» آن پژوهنده را به مسیر ثواب رهنمون نخواهد شد.
قدرت بالای هضم فرهنگی این کشور در طول هزارههای گذشته همچون اژدهایی عظیم با هر آنچه از فرهنگهای ریز و درشت غریبه روبه رو شده، فرو بلعیده و یا آن را به رنگ و بوی خود درآورده است. این توان سترگ، حتی در قرن بیستم هم ایدئولوژی به اصطلاح بنیانکَن مارکسیستی را در خود هضم و به آن رنگ و بوی چینی داد و مسیر تاریخی ایدئولوژی مارکسیستی را که از سوی بنیانگذاران آن متکی به پرولتاریای کارگری اعلام شده بود، به ایدئولوژی مائوئیستی متکی به پرولتاریایی دهقانی تبدیل کرد.
حتی مارکسیستها که در سال 1949میلادی در خاک اصلی چین به قدرت رسیدند، تلاش کردند به زور و اجبار میان ملت چین و روح فرهنگ سنتی آن فاصله انداخته و مسیر جدیدی را فراروی آنان قرار دهند، ولی در واقع، آنها خود در همان دهههای آغازین مقهور روح فرهنگ چینی شده و هرچه قهر آمیزتر بر پیکرهی آن کوبیدند، تاوان آن را بیرحمانهتر پس دادند[i].
این اشتهای سیری ناپذیر فرهنگ چینی امروزه حتی سیستم سرمایهداری و لیبرال دمکراسی غربی را به چالش کشیده و آن را با نیازهای خود تطبیق داده و گوشت آن را فروبلعیده و به استخوانش اجازهی گلوگیر شدن نداده است.
این فرهنگ نهادینه شده، در طول تاریخ، از یک سو در استحکام پایههای حاکمیت سلسلههای مختلف چینی نقش اساسی داشته، و از سوی دیگر، امپراتوران نیز با فهم این مهم بر تقویت و توسعهی آن همت گماشته و در حفظ و توسعهی آن کوشیدهاند. نماد پایداری و نهادینه بودن فرهنگ چینی همان دیوار بزرگ چین است که ساخت آن از دوران باستان و پیش از استقرار نخستین امپراتوری آغاز و تا دوران سلسله مینگ ادامه یافت، بدون اینکه شخصی، حکومتی و یا سلسلهای به خود اجازهی زیر سئوال بردنش را بدهد. هرکس آمده آجری بر آن افزوده و در تقویت و استحکام و ادامهی آن سعی بلیغ داشته است.
نگاه از سرِ سیری همیشگی ملت چین به درون سفرهی پرنعمت فرهنگی خود و احساس بی نیازی داشتن از جهان خارج، و همچنین، داشتن حس تفوق فرهنگی و تمدنی نسبت به سایر ملل نیز یکی از دستاوردهای همین روح پایدار فرهنگی چین است. اگرچه این درونگرایی افراطی فرهنگی و نبود درک صحیح از آن در کنار عدم تلاش برای آشنایی و شناخت سایرین در هزارههای گذشته به ویژه در یکی دو قرن اخیر، موجب شکست فاحش این امپراتوری تاریخی از نیروهای غربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شده و تلاش روشنفکران برای بیداری از این خواب غفلت کشور را در نیمهی نخست قرن گذشته در جنگ داخلی و هرج و مرج فرو برد، ولی این اژدهای چند سر، بار دیگر سر از خاکستر برآورده و در حال گستراندن سایهی سنگین خود بر سر جهان است[۱] [۲].
نیز نگاه گنید به نظام فرهنگی چین؛کلیات فرهنگ چین؛ فرهنگ چینی
پاورقی
[i] - در دوران آغاز حاکمیت کمونیست ها بر چین، رهبران کمونیستی به ویژه مائو بر مبارزه با فرهنگ سنتی چین و آن چه از گذشته به ارث رسیده بود تأکید شدیدی داشتند که اوج آن در دوران انقلاب فرهنگی بود و با هر آن چه از فرهنگ و هنر و ارزشهای فرهنگی، هنری، اجتماعی و تاریخی بود سر ستیز و ناسازگاری گذاشته و صدمات جبران ناپذیری بر میراث فرهنگی چین وارد ساختند، ولی با مرگ مائو و کناره گیری باند چهار نفره، همه چیز به تدریج سر جای خود برگشت. کنفوسیوس که مورد تنفر شدید رهبران اولیه ی چین معاصر بود، اینک به نماد قدرت نرم فرهنگی این کشور تبدیل شده و با صرف هزینه های گزاف درصدد ایجاد مؤسسات کنفوسیوس در سرتاسر جهان برآمده اند.