اسلام گرایی در مصر
جریان اسلام گرایی معاصر مصر با نام سید جمال الدین اسدآبادی (1839-1897) آغاز میشود. در پی تحولات فرهنگی اجتماعی نیمه اول قرن نوزدهم و طرح شبهات و چالشهایی درباره دین و تواناییهای آن در اداره امور جامعه که در نتیجه ورود اندیشهها و جریانهای فکری و فرهنگی غرب در جامعه مصر پدید آمده بود، برخی از اندیشمندان مسلمان و مصری در پاسخ به این چالشها به ارائه طرحها و اندیشههای جدید مبادرت ورزیدند. پژوهشگران و نویسندگان، این طرحها و اندیشهها را ذیل عناوینی چون: اسلام نوگرا، تجددخواهی دینی، احیای اندیشه دینی و اصلاح دینی مورد توجه قرار دادهاند.
عناوین فوق را میتوان بر تلاشهای فکری و اجتماعی فرهنگی سیدجمال منطبق دانست. سیدجمال الدین هر چند مصری نبود و کمتر از 10 سال در این سرزمین حضور داشت، تأثیر بسیاری بر احیای اندیشه دینی و آگاهی بخشی جوامع مسلمان زمان خود داشت. پویه های فکری و و کوششهای آگاهی بخشی او وشاگردش محمدعبده، افکار بسیاری را به خود جلب کرد و درشکلگیری جریانهای فکری ودینی در مصر و جهان اسلام تاثیرگذاشت. عناصر اصلی میراث فرهنگی سیدجمال عبارت بود از: اعتقاد به توانایی ذاتی اسلام برای رهبری مسلمانان و تأمین قدرت و پیشرفت آنان، مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشه نشینی و بیتحرکی، بازگشت به منابع اصلی اندیشه اسلامی، تفسیر عقلانی آموزههای اسلام و فراخوان مسلمانان به فراگیری علوم جدید، مبارزه با استعمار و استبداد به عنوان نخستین گام در راه رستاخیز و فکری مسلمانان (عنایت:113). او میگفت تمدن، آفریده انسان است و منظور او، بهرهگیری از پیشرفتهایی بود که اروپا در عرصههای علمی و تکنیکی به آن دست یافته بود. او همچنین اسلام را نه تنها یک عقیده دینی با مجموعهای از الگوها برای زندگی اجتماعی میدانست، بلکه آن را سلاحی برای دستیابی به اهداف سیاسی میدید. سیدجمال بر این باور بود که علت انحطاط و وابستگی مسلمانان، فراموش کردن حکمت اسلام راستین و آموزههای آن درباره ضرورت حفظ وحدت جهان اسلام است (لوین:110).
محمد عبده (1849-1905) شاگرد برجسته سیدجمال، تحت تأثیر اندیشههای او در خوانشی جدید از اسلام با رویکردی اصلاحگرانه به دو گزاره اصلی رسید؛ نخست، نقش ناگزیر دین در زندگی ملتها و دوم، نیاز به نهادهای جدید و مهارتهای فنی برای برآوردن نیازهای زندگی جدید. او استدلال میکرد که مهارتهای علمی و فنی غرب ذاتا با ارزشهای دینی و اخلاقی اسلام ناسازگار نیست و تاریخ گواه است که اسلام هیچگاه با تحقیق علمی مخالف نبوده است. او عقیده داشت که شکست در پذیرش دستاوردهای علم جدید ممکن است به ورود یکسره تمدن غرب بیانجامد و سپس فرهنگ مادی غرب، ارزشهای اسلامی را در خود مستهلک کند. از نظر عبده، اقتباس علم و شیوه آموزش و پرورش غرب، کلید ترقی بود (خدوری: 71و73). عبده به این باور رسیده بود که دینداری از راه بازگشت مستقیم به منابع اصلی اندیشه دینی و همچنین توجیه عقلانی احکام شریعت و هماهنگی آن با مسائل روز امکانپذیراست (رجائی:59). عبده نه تنها در برابر مذاهب اسلامی، که در حق ادیان یهود و مسیحیت نیز تساهل میورزید و میگفت هر سه دین موجود، بیان کننده حقیقتند ولی کاملترین بیان حقیقت را تنها در اسلام میتوان یافت. نشانهای پرمعنی از تساهل مذهبی عبده و دلبستگی او به وحدت مسلمانان در شرح کتاب نهج البلاغه تألیف شریف رضی قابل ملاحظه است. (عنایت:141).
پس از مرگ او بسیاری از شاگردانش به تفسیر دیدگاههای او ادامه دادند، اما با توجه به برداشتهای متفاوت، به دو گروه تقسیم شدند. یک گروه ضمن وفادار ماندن به ارزشهای اخلاقی عبده، تفسیر اصول جامعهای غیردینی را آغاز کردند که در آن اسلام، محترم داشته میشد، اما دیگر پایه و اساس جامعه مدنی به شمار نمیرفت. گروه دیگر اما مدعی تفسیر درستتر از اندیشههای عبده بود و در برابر نفوذ اندیشههای غیردینی مقاومت کرد (خدوری:76).
محمدرشید رضا (1865-1935) که سوری الاصل و سالهای بسیاری از عمر خود را در مصر اقامت داشت، با ادعای درک دقیقتر اندیشههای عبده به تفسیر آرای او پرداخت و البته آن بخش از اندیشههای او را که لیبرالیستی تلقی میکرد مورد نقد قرار داد و آن را کوته بینانه تفسیر کرد. برای رشیدرضا همچون سیدجمال و عبده، اصلاحات اسلامی، مسئله اصلی تلقی میشد. رهیافت او گرچه به ظاهر نوگرا، نمایانگر پیوندی درونی با سنتگرایی بود. او از بزرگان اسلام (سلف) که از دیدگاهش، معنی راستین اصول اسلامی را آنگونه که در قرآن و احادیث آمده است، فهمیده بودند، الهام گرفت. از نظر او، آگاهی از اسلام راستین را میتوان در قرآن و احادیث پیامبر یافت، درست آنگونه که توسط صحابه پیامبر و بزرگان اسلام (نسل اولیه) فهمیده و بازگو شده است. دلبستگی عمیق رشیدرضا به احادیث و تأکید بر آیینهای ارتدکس که سیدجمال و عبده از آن خودداری کرده بودند، سبب شد تابه تدریج به وهابیگری که توجه به آن از انگیزههای سیاسی هم دور نبود. بستگی معنوی بیشتری پیدا کند (خدوری:78). رشیدرضا دیدگاههای خود را در مجله «المنار» که نخستین شماره آن در سال 1898 در قاهره انتشار یافت، انعکاس میداد. مهمترین دیدگاه او که بحثها و جدلهایی را در محافل فکری آن روزگار مصر و کشورهای عربی و اسلامی برانگیخت، نظریاتی است که او درباره اصلاح نظام خلافت سنی و بازگشت آن به شکلی که در صدر اسلام معمول بود، ارائه کرد. او هرچند خلافت را مظهر پیوستگی دین و دولت در اسلام میدانست و تحقق همه آرمانهای این جهان اسلام را به آن وابسته میدید، معتقد بود که ترکهای عثمانی خلافت را از صورت نظام دموکراتیک و عادلانه دوره صدر اسلام به شکل نظامی ستمگر و خودکامه و فریبکار درآوردهاند. از نظر او رهایی مسلمانان بسته به آن است که خلافت از دست ترکان درآید و گزینش خلیفه دوباره از جانب اهل حل و عقد انجام گیرد. رشیدرضا خلافت را بهترین وسیله تحقق وحدت اسلامی میدانست و به همین دلیل ناسیونالیسم را محکوم میکرد (عنایت:157). با توجه به دیدگاههای رشیدرضا درباره اسلام، او را بنیانگذار جریان اسلام سلفی دانستهاند.
یکی از جریانهای فکری دینی که تحت تأثیر اندیشههای رشیدرضا و عبده در جهان اسلام و عرب شکل گرفت اسلام سنتی است که نماد اصلی آن جمعیت اخوان المسلمین مصر است. این جمعیت که تأسیس آن در واقع واکنش در برابر انحطاط مسلمانان و سلطه فرهنگی و سیاسی غرب در سرزمینهای عرب بود، توسط حسن البنا (1906-1949) در سال 1928 بنیان گزارده شد. او ایدئولوژی خود را از رشید رضا گرفته بود اما آن را گامی فرا پیش برد؛ بدین معنا که کوشید تا نظام اسلامی برقرار کند (رجائی: 64). شعارهای اولیه جمعیت مبتنی بر تفسیر سلفی از اسلام بود که به اصلاح جامعه با رویکرد دینی فراخوان میداد و بر اهمیت جایگاه قرآن و سنت تأکید داشت. در سالهای بعد، شعار استقلال کامل سیاسی نیز به شعارهای اصلی این جمعیت افزوده شد (المرجع، 561:2009). در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، رویکردهای جدیدی در این تشکیلات پدید آمد که میتوان آنها را در سه رویکرد مبتنی بر اندیشههای سید قطب، رویکرد اصلاح طلب و رویکرد سلفی گرا قرار داد. جریان فکری و فرهنگی اخوان المسلمین در سرزمین مصر محدود نماند و در نیمه دوم قرن گذشته، سازمانها، احزاب سیاسی و جریانهای فکری و فرهنگی مبتنی بر رویکرد دینی حسن البناء در برخی کشورهای عرب و اسلامی شکل گرفت.
جریان فکری دینی دیگری که در روند اسلامگرایی معاصر در جامعه مصر ظهور کرد، جریان موسوم به بنیادگرایی است. جریان بنیادگرایی مبتنی بر اندیشههای سید قطب (1906-1966) است. اندیشه سید قطب که پس از اعدام او توسط رژیم مصر، اندیشه و عمل بنیادگرایان مسلمان مصری قرار گرفت بر سه محور استوار است: جاهلیت، عبودیت و حاکمیت الهی. او وضع موجود جهان (اعم از جهان اسلام و خارج از آن) را جاهلیت میخواند. از نظر او جوامع مبتنی بر مادهگری، کشورهای به ظاهر دیندار که دین را ابزار دنیا کردهاند و بالاخره جوامعی که خود را مسلمان قلمداد میکنند اما در عمل ویژگیهایی را ارج مینهند که به خدا تعلق ندارد درزمره جوامع جاهلی اند (رجائی:143-141). سید قطب معتقد بود که برای رسیدن به حاکمیت الهی باید از جامعه جاهلی خلاص شد که در دو مرحله انجام میشود: جهاد اکبر (خودسازی فردی) و تشکیل گروه مؤمنان پیشتاز (همان:146).
تحت تأثیر اندیشه و ایدئولوژی سید قطب، صحنه سیاسی اجتماعی مصر ازاواخر دهه شصت واوائل هفتاد قرن پیش شاهد ظهور گروهها و سازمانهای اسلامی بنیادگرایی بود که طی یک دهه تعداد آنها رو به افزایش گذاشت. مهمترین تشکیلات بنیادگرا که در این راستا فعال شد، یکی، جماعة الجهاد بود که در اواخر سال 1980 و اوایل 1981 توسط عبدالسلام فرج نویسنده کتاب «الفریضة الغائبة»[1] با گردآوری مجموعهای از گروههای کوچک اسلامگرا تأسیس شد. (دلیل الحرکات الاسلامیة، 2006 :136). عبدالسلام فرج دراین کتاب مبانی نظری خود را درباره استراتژی تغییر سیاسی اجتماعی و برپایی دولت اسلامی و بازگشت خلافت ارائه و در واقع، راهحل سیدقطب را به برنامهای عملی برای استقرار حاکمیت الهی مبدل کرده است (رجائی:147). این سازمان به زودی با «الجماعة الاسلامیة» که در نیمه دهه هفتاد به عنوان جنبش دانشجویی شکل گرفته بود، در یک وحدت فکری و عملی قرار گرفت که اولین ثمره آن ترور انورالسادات در سال 1981 بود. (دلیل الحرکات الاسلامیة:136). ادامه این وحدت چندان دیر پا نبود و به دلیل بروز اختلاف در روشهای مبارزه مسلحانه، سرانجام در سال 1984 از هم پاشید وبسیاری ازرهبران آن دستگیر،برخی اعدام وگروهی هم زندانی شدند. تحول مهمی که در روند تغییر و تحول در این تشکیلات روی داد، عزیمت برخی رهبران آن پس از گذراندن دوران محکومیت ، به افغانستان و پاکستان بود که ایمن الظواهری از جمله آنهاست (همان: 144).
الجماعة الاسلامیة هم پس از جدایی از جماعة الجهاد، همچنان به فعالیتهای جهادی و عملیات مسلحانه علیه رژیم حاکم مصر ادامه داد. مهمترین عملیات نظامی این گروه که بازتاب گستردهای داشت، چند مرحله عملیات علیه گردشگران خارجی در مناطق توریستی بود که آخرین آن در شهر توریستی الاقصر منجر به کشته شدن 58 گردشگر خارجی شد.
پس از عملیات تروریستی فوق، الجماعه الاسلامیه در یک بازنگری استراتژیک به نقد مواضع و اقدامات گذشته خود پرداخت و سرانجام استراتژی جدیدسازمان را دعوت و تبلیغ اعلام کرد. زان پس این سازمان، به یک جمعیت سیاسی اجتماعی اسلامی تبدیل شد. از مهمترین رهبران فکری جماعت اسلامی، شیخ عبدالرحمن روحانی نابینای مصر و از اعضای پیشین نهاد دینی الازهر بود (همان،137)
نکته مهم آنکه مبانی نظری بنیادگرایان، مورد نقد دیگر اندیشمندان و فعالان دینی مصر قرار داشت. از جمله حسن الهضیبی، مرشد اخوان المسلمین پس از اعدام سید قطب، کتاب «دعاة لا قضاة»[2] را تألیف کرد.اودراین کتاب که سالها بعد در سال 1977 چاپ و منتشر شد ، بر جنبههای تبلیغی دین تأکید کرده است.
در دهه پایانی قرن گذشته، جریانی فکری دینی که میتوان از آن به عنوان نوگرایی دینی با رویکرد نوسازی میراث اسلامی نام برد، صحنه فکری و فرهنگی مصر را تحت تأثیر قرار داد. حسن حنفی، رئیس پیشین گروه فلسفه دانشگاه قاهره، مؤسس این جریان فکری و دینی است که خود را نماینده چپ اسلامی «الیسار الاسلامی» معرفی کرده و در محافل دینی وفکری مصر هم عنوان «نومعتزله» بر آن نهاده شده است. حنفی هدف از چپ اسلامی را بیداری امت اسلامی، آغاز نهضتی جدید، طرد راهکارهای جزئی و فردی و طرح اندیشههای کلی و عام راجع به وضعیت امت اسلامی در تاریخ اعلام کرده است . حسن حنفی بر این باور است که میراث اسلامی، مقولهای تاریخی و تمدنی است که بایستی به تناسب نیازهای زمانه آن را بازسازی کرد. او مجموعه دیدگاههای خود را در سه حوزه نوسازی میراث اسلامی، غرب شناسی و بازشناسی واقعیتهای معاصر جوامع اسلامی عرضه کرده است.
حنفی در حالی که به تمدن اسلامی افتخار میکند، معتقد است که ما مسلمانان به آگاهی تاریخی مسلح نیستیم تا خود را در روند تاریخ قرار دهیم؛ نه از گذشته تاریخی خود به طور عمیق مطلعیم و نه به مرحله تاریخی عصر حاضر آگاهی و شناخت داریم (حنفی و دیگران، 64:1380). او باور دارد که هدف غرب از طرح بنیادگرایی، خلق دشمن جدیدی است تا بدین وسیله آن را جایگزین شوروی سابق و کمونیسم کند و از این طریق نظم دلخواه خود را بر جهان حاکم گرداند. حنفی همچنین تأکید میکند که مهمترین جریانی که پس از بنیادگرایی، پابه عرصه اجتماعی خواهد گذاشت، اسلام آگاهی بخش (چپ اسلامی) است ؛ جریانی که تکثر حزبی و شیوه دموکراسی را پذیرفته و دگراندیشان را از نظر قانونی و نظری به رسمیت میشناسد. او میگوید نحوه و چگونگی رابطه ما با گذشته باید بر اساس رجوع به ریشهها، نقد و اصلاح آنها استوار گردد و در این راه بایستی براندیشههای فلاسفه و مباحث کلامی معتزله تکیه شود (همان:142).
برخی از آثار فکری حسن حنفی عبارت است از: من النقل الی العقل، من النقل الی الابداع، الدین و الثورة فی مصر1952-1981، فی الفکر الغربی المعاصر، من العقیدة الی الثوره.
[1] - واجب غائب (فراموش شده)
[2] - دعوت کنندگان و نه قاضیان