اسلام گرایی در مصر

از دانشنامه ملل
سید جمال الدین اسدآبادی. بگرفته از سایت کتابخانه دیجیتال نور،قابل بازیابی از https://noorlib.ir/author/2268

جریان اسلام گرایی معاصر مصر با نام سید جمال الدین اسدآبادی (1839-1897) آغاز می‌­شود. در پی تحولات فرهنگی اجتماعی نیمه اول قرن نوزدهم و طرح شبهات و چالش‌­هایی درباره دین و توانایی‌­های آن در اداره امور جامعه که در نتیجه ورود اندیشه­‌ها و جریان­‌های فکری و فرهنگی غرب در جامعه مصر پدید آمده بود، برخی از اندیشمندان مسلمان و مصری در پاسخ به این چالش‌­ها به ارائه طرح‌­ها و اندیشه‌­های جدید مبادرت ورزیدند. پژوهشگران و نویسندگان، این طرح‌­ها و اندیشه‌­ها را ذیل عناوینی چون: اسلام نوگرا، تجددخواهی دینی، احیای اندیشه دینی و اصلاح دینی مورد توجه قرار داده‌­اند.


 عناوین فوق را می­‌توان بر تلاش‌­های فکری و اجتماعی فرهنگی سیدجمال منطبق دانست. سیدجمال الدین هر چند مصری نبود و کمتر از 10 سال در این سرزمین حضور داشت، تأثیر بسیاری بر احیای اندیشه دینی و آگاهی بخشی جوامع مسلمان زمان خود داشت. پویه‌های فکری و و کوشش‌­های آگاهی بخشی او و شاگردش محمد عبده، افکار بسیاری را به خود جلب کرد و در شکل‌­گیری جریان­‌های فکری و دینی در مصر و جهان اسلام تاثیر گذاشت. عناصر اصلی میراث فرهنگی سیدجمال عبارت بود از: اعتقاد به توانایی ذاتی اسلام برای رهبری مسلمانان و تأمین قدرت و پیشرفت آنان، مبارزه با روحیه تسلیم به قضا و قدر و گوشه نشینی و بی­‌تحرکی، بازگشت به منابع اصلی اندیشه اسلامی، تفسیر عقلانی آموزه­‌های اسلام و فراخوان مسلمانان به فراگیری علوم جدید، مبارزه با استعمار و استبداد به عنوان نخستین گام در راه رستاخیز و فکری مسلمانان.[۱] او می­‌گفت:  

تمدن، آفریده انسان است

و منظور او، بهره­‌گیری از پیشرفت‌­هایی بود که اروپا در عرصه­‌های علمی و تکنیکی به آن دست یافته بود. او همچنین اسلام را نه تنها یک عقیده دینی با مجموعه‌­ای از الگوها برای زندگی اجتماعی می­‌دانست، بلکه آن را سلاحی برای دستیابی به اهداف سیاسی می‌­دید. سیدجمال بر این باور بود که علت انحطاط و وابستگی مسلمانان، فراموش کردن حکمت اسلام راستین و آموزه‌­های آن درباره ضرورت حفظ وحدت جهان اسلام است.[۲] محمد عبده (1849-1905) شاگرد برجسته سیدجمال، تحت تأثیر اندیشه­‌های او در خوانشی جدید از اسلام با رویکردی اصلاح‌­گرانه به دو گزاره اصلی رسید؛ نخست، نقش ناگزیر دین در زندگی ملت­‌ها و دوم، نیاز به نهادهای جدید و مهارت‌­های فنی برای برآوردن نیازهای زندگی جدید. او استدلال می‌­کرد که

مهار‌ت‌­های علمی و فنی غرب ذاتا با ارزش‌­های دینی و اخلاقی اسلام ناسازگار نیست و تاریخ گواه است که اسلام هیچگاه با تحقیق علمی مخالف نبوده است.

او عقیده داشت که

شکست در پذیرش دستاوردهای علم جدید ممکن است به ورود یکسره تمدن غرب بیانجامد و سپس فرهنگ مادی غرب، ارزش‌­های اسلامی را در خود مستهلک کند.

از نظر عبده، اقتباس علم و شیوه آموزش و پرورش غرب، کلید ترقی بود.[۳] عبده به این باور رسیده بود که

دینداری از راه بازگشت مستقیم به منابع اصلی اندیشه دینی و همچنین توجیه عقلانی احکام شریعت و هماهنگی آن با مسائل روز امکان­‌پذیر است.[۴]

عبده نه تنها در برابر مذاهب اسلامی، که در حق ادیان یهود و مسیحیت نیز تساهل می­‌ورزید و می­‌‍گفت هر سه دین موجود، بیان‌کننده حقیقتند ولی کامل­ترین بیان حقیقت را تنها در اسلام می‌‌توان یافت. نشانه‌­ای پرمعنی از تساهل مذهبی عبده و دلبستگی او به وحدت مسلمانان در شرح کتاب نهج البلاغه تألیف شریف رضی قابل ملاحظه است.[۵]

پس از مرگ او بسیاری از شاگردانش به تفسیر دیدگاه­‌های او ادامه دادند، اما با توجه به برداشت­‌های متفاوت، به دو گروه تقسیم شدند. یک گروه ضمن وفادار ماندن به ارزش­‌های اخلاقی عبده، تفسیر اصول جامعه‌­ای غیردینی را آغاز کردند که در آن اسلام، محترم داشته می­‌شد، اما دیگر پایه و اساس جامعه مدنی به شمار نمی­‌رفت. گروه دیگر اما مدعی تفسیر درست‌­تر از اندیشه­‌های عبده بود و در برابر نفوذ اندیشه‌­های غیردینی مقاومت کرد.[۶]


محمدرشید رضا (1865-1935) که سوری الاصل و سال­‌های بسیاری از عمر خود را در مصر اقامت داشت، با ادعای درک دقیق‌­تر اندیشه‌­های عبده به تفسیر آرای او پرداخت و البته آن بخش از اندیشه­‌های او را که لیبرالیستی تلقی می­‌کرد مورد نقد قرار داد و آن را کوته بینانه تفسیر کرد. برای رشیدرضا همچون سیدجمال و عبده، اصلاحات اسلامی، مسئله اصلی تلقی می‌­شد. رهیافت او گرچه به ظاهر نوگرا، نمایانگر پیوندی درونی با سنت­گرایی بود. او از بزرگان اسلام (سلف) که از دیدگاهش، معنی راستین اصول اسلامی را آنگونه که در قرآن و احادیث آمده است، فهمیده بودند، الهام گرفت. از نظر او،

آگاهی از اسلام راستین را می‌­توان در قرآن و احادیث پیامبر یافت، درست آنگونه که توسط صحابه پیامبر و بزرگان اسلام (نسل اولیه) فهمیده و بازگو شده است.

دلبستگی عمیق رشیدرضا به احادیث و تأکید بر آیین‌­های ارتدکس که سیدجمال و عبده از آن خودداری کرده بودند، سبب شد تابه تدریج به وهابی­گری که توجه به آن از انگیزه‌­های سیاسی هم دور نبود. بستگی معنوی بیشتری پیدا کند.[۷] رشیدرضا دیدگاه­‌های خود را در مجله «المنار» که نخستین شماره آن در سال 1898 در قاهره انتشار یافت، انعکاس می‌­داد. مهمترین دیدگاه او که بحث‌ها و جدل‌­هایی را در محافل فکری آن روزگار مصر و کشورهای عربی و اسلامی برانگیخت، نظریاتی است که او درباره اصلاح نظام خلافت سنی و بازگشت آن به شکلی که در صدر اسلام معمول بود، ارائه کرد. او هرچند خلافت را مظهر پیوستگی دین و دولت در اسلام می‌­دانست و تحقق همه آرمان‌­های این جهان اسلام را به آن وابسته می­‌دید، معتقد بود که  

ترک­‌های عثمانی خلافت را از صورت نظام دموکراتیک و عادلانه دوره صدر اسلام به شکل نظامی ستمگر و خودکامه و فریبکار درآورده‌­اند.

از نظر او رهایی مسلمانان بسته به آن است که خلافت از دست ترکان درآید و گزینش خلیفه دوباره از جانب اهل حل و عقد انجام گیرد. رشیدرضا خلافت را بهترین وسیله تحقق وحدت اسلامی می­‌دانست و به همین دلیل ناسیونالیسم را محکوم می­‌کرد.[۸] با توجه به دیدگاه‌­های رشیدرضا درباره اسلام، او را بنیانگذار جریان اسلام سلفی دانسته‌­اند.

یکی از جریان‌­های فکری دینی که تحت تأثیر اندیشه­‌های رشیدرضا و عبده در جهان اسلام و عرب شکل گرفت اسلام سنتی است که نماد اصلی آن جمعیت اخوان المسلمین مصر است. این جمعیت که تأسیس آن در واقع واکنش در برابر انحطاط مسلمانان و سلطه فرهنگی و سیاسی غرب در سرزمین­‌های عرب بود، توسط حسن البنا (1906-1949) در سال 1928 بنیان گزارده شد. او ایدئولوژی خود را از رشید رضا گرفته بود اما آن را گامی فرا پیش برد؛ بدین معنا که کوشید تا نظام اسلامی برقرار کند.[۹] شعارهای اولیه جمعیت مبتنی بر تفسیر سلفی از اسلام بود که به اصلاح جامعه با رویکرد دینی فراخوان می­‌داد و بر اهمیت جایگاه قرآن و سنت تأکید داشت. در سال‌های بعد، شعار استقلال کامل سیاسی نیز به شعارهای اصلی این جمعیت افزوده شد.[۱۰] در سال­‌های پس از جنگ جهانی دوم، رویکردهای جدیدی در این تشکیلات پدید آمد که می­‌توان آنها را در سه رویکرد مبتنی بر اندیشه­‌های سید قطب، رویکرد اصلاح طلب و رویکرد سلفی­ گرا قرار داد. جریان فکری و فرهنگی اخوان المسلمین در سرزمین مصر محدود نماند و در نیمه دوم قرن گذشته، سازمان­‌ها، احزاب سیاسی و جریان­‌های فکری و فرهنگی مبتنی بر رویکرد دینی حسن البناء در برخی کشورهای عرب و اسلامی شکل گرفت.

جریان فکری دینی دیگری که در روند اسلام­‌گرایی معاصر در جامعه مصر ظهور کرد، جریان موسوم به بنیادگرایی است. جریان بنیادگرایی مبتنی بر اندیشه­‌های سید قطب (1906-1966) است. اندیشه سید قطب که پس از اعدام او توسط رژیم مصر، اندیشه و عمل بنیادگرایان مسلمان مصری قرار گرفت بر سه محور استوار است: جاهلیت، عبودیت و حاکمیت الهی. او وضع موجود جهان (اعم از جهان اسلام و خارج از آن) را جاهلیت می‌­خواند. از نظر او

جوامع مبتنی بر ماده‌­گری، کشورهای به ظاهر دیندار که دین را ابزار دنیا کرده‌­اند و بالاخره جوامعی که خود را مسلمان قلمداد می­‌کنند اما در عمل ویژگی­‌هایی را ارج می‌­نهند که به خدا تعلق ندارد در زمره جوامع جاهلی‌اند.[۱۱]

سید قطب معتقد بود که

برای رسیدن به حاکمیت الهی باید از جامعه جاهلی خلاص شد که در دو مرحله انجام می­‌شود: جهاد اکبر (خودسازی فردی) و تشکیل گروه مؤمنان پیشتاز.[۱۲]

تحت تأثیر اندیشه و ایدئولوژی سید قطب، صحنه سیاسی اجتماعی مصر از اواخر دهه شصت و اوائل هفتاد قرن پیش شاهد ظهور گروه­‌ها و سازمان­‌های اسلامی بنیادگرایی بود که طی یک دهه تعداد آنها رو به افزایش گذاشت. مهمترین تشکیلات بنیادگرا که در این راستا فعال شد، یکی، جماعة الجهاد بود که در اواخر سال 1980 و اوایل 1981 توسط عبدالسلام فرج نویسنده کتاب «الفریضة الغائبة» (واجب غائب (فراموش شده)) با گردآوری مجموعه‌­ای از گروه­‌های کوچک اسلامگرا تأسیس شد.[۱۳] عبدالسلام فرج در این کتاب مبانی نظری خود را درباره استراتژی تغییر سیاسی اجتماعی و برپایی دولت اسلامی و بازگشت خلافت ارائه و در واقع، راه­ حل سیدقطب را به برنامه‌­ای عملی برای استقرار حاکمیت الهی مبدل کرده است.[۱۴] این سازمان به زودی با «الجماعة الاسلامیة» که در نیمه دهه هفتاد به عنوان جنبش دانشجویی شکل گرفته بود، در یک وحدت فکری و عملی قرار گرفت که اولین ثمره آن ترور انورالسادات در سال 1981 بود.[۱۵] ادامه این وحدت چندان دیر پا نبود و به دلیل بروز اختلاف در روش­‌های مبارزه مسلحانه، سرانجام در سال 1984 از هم پاشید و بسیاری از رهبران آن دستگیر، برخی اعدام و گروهی هم زندانی شدند. تحول مهمی که در روند تغییر و تحول در این تشکیلات روی داد، عزیمت برخی رهبران آن پس از گذراندن دوران محکومیت، به افغانستان و پاکستان بود که ایمن الظواهری از جمله آنهاست.[۱۶]

الجماعة الاسلامیة هم پس از جدایی از جماعة الجهاد، همچنان به فعالیت­‌های جهادی و عملیات مسلحانه علیه رژیم حاکم مصر ادامه داد. مهمترین عملیات نظامی این گروه که بازتاب گسترده‌­ای داشت، چند مرحله عملیات علیه گردشگران خارجی در مناطق توریستی بود که آخرین آن در شهر توریستی الاقصر منجر به کشته شدن 58 گردشگر خارجی شد.

پس از عملیات تروریستی فوق، الجماعه الاسلامیه در یک بازنگری استراتژیک به نقد مواضع و اقدامات گذشته خود پرداخت و سرانجام استراتژی جدید سازمان را دعوت و تبلیغ اعلام کرد. زان پس این سازمان، به یک جمعیت سیاسی اجتماعی اسلامی تبدیل شد. از مهمترین رهبران فکری جماعت اسلامی، شیخ عبدالرحمن روحانی نابینای مصر و از اعضای پیشین نهاد دینی الازهر بود.[۱۷]


نکته مهم آنکه مبانی نظری بنیادگرایان، مورد نقد دیگر اندیشمندان و فعالان دینی مصر قرار داشت. از جمله حسن الهضیبی، مرشد اخوان المسلمین پس از اعدام سید قطب، کتاب «دعاة لا قضاة» (دعوت کنندگان و نه قاضیان) را تألیف کرد. او در این کتاب که سال‌­ها بعد در سال 1977 چاپ و منتشر شد ، بر جنبه­‌های تبلیغی دین تأکید کرده است.

در دهه پایانی قرن گذشته، جریانی فکری دینی که می­‌توان از آن به عنوان نوگرایی دینی با رویکرد نوسازی میراث اسلامی نام برد، صحنه فکری و فرهنگی مصر را تحت تأثیر قرار داد. حسن حنفی، رئیس پیشین گروه فلسفه دانشگاه قاهره، مؤسس این جریان فکری و دینی است که خود را نماینده چپ اسلامی «الیسار الاسلامی» معرفی کرده و در محافل دینی و فکری مصر هم عنوان «نومعتزله» بر آن نهاده شده است. حنفی هدف از چپ اسلامی را بیداری امت اسلامی، آغاز نهضتی جدید، طرد راهکارهای جزئی و فردی و طرح اندیشه­‌های کلی و عام راجع به وضعیت امت اسلامی در تاریخ اعلام کرده است. حسن حنفی بر این باور است که میراث اسلامی، مقوله­‌ای تاریخی و تمدنی است که بایستی به تناسب نیازهای زمانه آن را بازسازی کرد. او مجموعه دیدگاه‌­های خود را در سه حوزه نوسازی میراث اسلامی، غرب شناسی و بازشناسی واقعیت­‌های معاصر جوامع اسلامی عرضه کرده است. حنفی در حالی که به تمدن اسلامی افتخار می­‌کند، معتقد است که

ما مسلمانان به آگاهی تاریخی مسلح نیستیم تا خود را در روند تاریخ قرار دهیم؛ نه از گذشته تاریخی خود به طور عمیق مطلعیم و نه به مرحله تاریخی عصر حاضر آگاهی و شناخت داریم.

او باور دارد که هدف غرب از طرح بنیادگرایی، خلق دشمن جدیدی است تا بدین وسیله آن را جایگزین شوروی سابق و کمونیسم کند و از این طریق نظم دلخواه خود را بر جهان حاکم گرداند. حنفی همچنین تأکید می‌­کند که

مهمترین جریانی که پس از بنیادگرایی، پابه عرصه اجتماعی خواهد گذاشت، اسلام آگاهی بخش (چپ اسلامی) است؛

جریانی که تکثر حزبی و شیوه دموکراسی را پذیرفته و دگراندیشان را از نظر قانونی و نظری به رسمیت می‌شناسد. او می‌­گوید

نحوه و چگونگی رابطه ما با گذشته باید بر اساس رجوع به ریشه­‌ها، نقد و اصلاح آنها استوار گردد و در این راه بایستی براندیشه‌­های فلاسفه و مباحث کلامی معتزله تکیه شود.

برخی از آثار فکری حسن حنفی عبارت است از: من النقل الی العقل، من النقل الی الابداع، الدین و الثورة فی مصر1952-1981، فی الفکر الغربی المعاصر، من العقیدة الی الثوره.[۱۸]

نیز نگاه کنید به

مصر؛ نظام فرهنگی مصر

کتابشناسی

  1. عنايت، حميد (1376). سيري در انديشه سياسي عرب (چاپ پنجم). تهران: انتشارات اميركبير، ص113.
  2. لوین، ز. ا (1378). انديشه‌ها و جنبشهاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب. ترجمه يوسف عزيزي بني طرف (چاپ اول). تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي، ص110.
  3. خدوری، مجيد (1366). گرايش هاي سياسي در جهان عرب. ترجمه عبدالرحمن عالم (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ص 71-73.
  4. رجائی، دكتر فرهنگ (1381). انديشه سياسي معاصر در جهان عرب. تهران: مركز پژوهش هاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه، ص59.
  5. خدوری، مجيد (1366). گرايشهاي سياسي در جهان عرب. ترجمه عبدالرحمن عالم (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ص76.
  6. خدوری، مجيد (1366). گرايش هاي سياسي در جهان عرب. ترجمه عبدالرحمن عالم (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ص76.
  7. خدوری، مجيد (1366). گرايش هاي سياسي در جهان عرب. ترجمه عبدالرحمن عالم (چاپ اول). تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي، ص78.
  8. عنايت، حميد (1376). سيري در انديشه سياسي عرب (چاپ پنجم). تهران: انتشارات اميركبير، ص157.
  9. رجائی، دكتر فرهنگ (1381). انديشه سياسي معاصر در جهان عرب. تهران: مركز پژوهش هاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه، ص 64.
  10. المرجع في تاريخ مصــر الحديث و المعاصر (2009). تقديم و مراجعة يونان لبيب رزق. القاهرة: المجلس الاعلي للثقافة، ص561.
  11. رجائی، دكتر فرهنگ (1381). انديشه سياسي معاصر در جهان عرب. تهران: مركز پژوهش هاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه، ص143-141.
  12. رجائی، دكتر فرهنگ (1381). انديشه سياسي معاصر در جهان عرب. تهران: مركز پژوهش هاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه، ص146.
  13. دليل الحركات الاسلامية في العالم (العدد الاول) (2006). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالاهرام، ص136.
  14. رجائی، دكتر فرهنگ (1381). انديشه سياسي معاصر در جهان عرب. تهران: مركز پژوهش هاي علمي و مطالعات استراتژيك خاورميانه، ص147.
  15. دليل الحركات الاسلامية في العالم (العدد الاول) (2006). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالاهرام، ص136.
  16. دليل الحركات الاسلامية في العالم (العدد الاول) (2006). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالاهرام، ص144.
  17. دليل الحركات الاسلامية في العالم (العدد الاول) (2006). القاهرة: مركز الدراسات السياسية و الاستراتيجية بالاهرام، ص137.
  18. صدر هاشمی، سید محمد (1392). جامعه و فرهنگ مصر. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، ص203-211.