تاریخ چین

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۳۸ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها)

مقدمه

مردم سرزمین چین را باید جزو ملت هایی به شمار آورد كه از آغاز دوره ی احساس نیاز  انسان به انتقال ایده و اندیشه ی خود به دیگران از طرق مختلف، به فكر كشف راه هایی پرداخت كه بتواند از طریق ثبت اندیشه ها، خود راجاودان سازد. گفته می¬شود كه كتابت درچین،2000سال پس از كشف و مورد استفاده قرار گرفتن علایم نوشتاری در بین النهرین آغاز شده است، یعنی حدود3000 سال پیش، مكتوب های اولیه ی چینی تحت عنوان جیاگووِن كه در واقع حروف تصویری هستند و بر روی كاسه ی لاك پشت ها حكاكی شده اند، متعلق به دوران سلسله شانگ است كه در قرن های 16 تا11پیش از میلاد حكمفرمایی می كرده اند. ولی چنانچه كشفیات اخیری كه از منطقه ای به نام جیاخو به دست آمده است ازسوی دانشمندان مورد تایید قرار گیرد. تاریخ كتابت و استفاده از علایم نوشتاری انسان های اولیه درسرزمین چین به8600 سال قبل برخواهد گشت كه در آن صورت قدمت نوشته های كشف شده از جیاخو 3000سال بیشتر از آثار منطقه ی بین النهرین خواهد بود. اگرچه كشفیات منطقه ی جیاخو هنوز مورد توافق اكثرباستانشاسان قرار نگرفته و موجب مباحثات داغی بین اندیشمندان گردیده است، ولی این اختلافات و مباحثات چیزی از اهمیت و ارزش مكتوبات تاریخی به اثبات رسیده ی تاریخ باستان چین نمی كاهد و بلكه تأكیدی بر جدی بودن این ایده است كه فرهنگ تاریخ نویسی درچین، یكی از قدیمی ترین پدیده های جهان بوده و مردم این سرزمین جزو نخستین انسان هایی بوده اند كه از علایم نوشتاری برای ثبت وانتقال پیام تاریخی خود استفاده كرده اند[۱].

1. پیش از تاریخ چین

مقدمه

تاریخ اولیه­ ی چین به دلیل نبود اسناد و مدارک نوشته شده از آن دوران، قابل اطمینان نیست. این عدم اطمینان به خاطر تلاش­ های صورت گرفته در چندین قرن بعد، برای نوشتن تاریخ آن دوران، دوچندان شده است. به یک معنا، این مشکل ناشی از چندین قرن درون­گرایی حاکم بر بخشی از مردم چین است که به دنبال تمایز میان واقعیت و افسانه در تاریخ این کشور بوده ­اند. عصر ماقبل تاریخ چین به دو عصر حجر قدیم( پارینه سنگی) و عصر نوسنگی تقسیم می شود[۲].

1. عصر حجر قدیم(پارینه سنگی)

آن­چه امروزه چین نامیده می­ شود، بیش از یک میلیون سال پیش محل سکونت خومو اِرِکتوس­ها[i] بوده است. مطالعات و آزمایش ­های اخیر نشان می­ دهند که ابزارهای سنگی کشف شده در شیائوچانگ لیانگ(Xiaochang Liang)، متعلق به 36/1 میلیون سال پیش است. سایت باستانی شیخوودو(Xihou Du)، در استان شانسی(Shanxi)، قدیمی ­ترین سند در مورد استفاده از آتش توسط خومو اِرِکتوس­ها است که متعلق به 27/1 میلیون سال قبل است. به احتمال زیاد، مشهورترین نمونه­ ی یافت شده از خومو اِرِکتوس­ها که در سرزمین چین یافت شده، همان به اصطلاح مرد پکن ( Beijing Man)است که در سال­ های 27-1923 میلادی کشف گردیده است.[۲]

2.عصر نوسنگی

عصر نوسنگی در چین را می­توان از 10 تا 12هزار سال پیش ردیابی کرد. قدیمی­ ترین شواهد موجود از کشاورزی ارزن در چین که از طریق آزمایش مشخص شده است، مربوط به 7000سال قبل از میلاد است. فرهنگ پِی­ لیانگ(Pei Liang)، در شهرستان شین جینگ(Xin Zheng) از استان خِه ­نان(He Nan)، در سال 1977 کشف شد. با شروع کشاورزی جمعیت افزایش یافت، توان انبار کردن و استفاده طولانی مدت از محصولات، و امکان حمایت از صنعتگران و رهبران قبایل فراهم گردید. در اواخر دوران نوسنگی، در دره­ ی رود زرد، جایی ­که نخستین روستا بنیان گذاشته شد، نخستین مرکز فرهنگ سازمان یافته در این منطقه از جهان شکل گرفت. بهترین نمونه ­ی اینگونه روستاها در بانپوشیان(Ban Poxian)، یافت شده است. این رودخانه بدین دلیل زرد نامیده شده است­ که خاک رُس کناره ­های آن آب رودخانه را زرد می­ کند.

در 7000 سال پیش از میلاد، چینی­ها به کشت ارزن پرداخته و زمینه­ی رشد فرهنگ جیاخو(Jiahu)را فراهم کردند. در منطقه ­ی دامایدی (Damaidi)در نینگ شیا، 3173 صخره ­ی کنده کاری شده متعلق به 6000 تا 5000سال پیش از میلاد یافت شده که در بردارنده ­ی 8453 کاراکتر یا واژه ­ی چینی مثل خورشید، ماه، ستارگان، خدایان و صحنه­ های شکار و چرا است. این علایم تصویری و صورت نگاری­ ها تقریبا شبیه کاراکترهای اولیه ­ای هستند که ثابت شده نوشته ­ی چینی هستند. بعدها، حدود 2500 سال پیش از میلاد، فرهنگ یانگ ­شائو(Yang Shao) از سوی فرهنگ لونگ شان(Longshan)جایگزین شد[۳]

2.تاریخ دوران باستان چین

مقدمه

تاریخ نگاری در سرزمین چین از دوران باستان آغاز شده و تا امروز رشته ی آن هنوز قطع نشده است. در این کشور نه تنها هر دولت مرکزی و محلی تاریخ خاص خود را داشته، بلکه هر استان، شهرستان، شهر، بخش، حتی خانواده های بزرگ نیز دارای تاریخچه ی مربوط به خود هستند. افزون براین، تاریخ دودمان مرکزی نیز معمولا به بخش های مختلف تقسیم می شده است: یعنی بخش های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، فعالیت های مذهبی، و خدمات اشخاص برجسته و غیره. تاریخ نگاران و اساتید رشته ی تاریخ براین باورند که هیچ ملتی را نمی توان یافت که به گستردگی تاریخ نویسان چینی، گذشته ی تاریخی خود را با جزییات به ثبت رسانده باشند[۱]. سلسله های تاریخی که در دوران باستان در کشور چین بودند عبارت است از:

1.سلسله­ شیا (1600-2100 پیش از میلاد)

سلسله­ ی شیا نخستین سلسله است که در اسناد تاریخی باستانی مثل«یادداشت­های مورخان بزرگ[ii]» و «وقایع نگاری روی بامبو[iii]» بدان اشاره شده و ثبت گردیده است.

اگرچه در خصوص وجود چنین سلسله­ ای اختلاف است، ولی شواهد باستانی وجود دارد که وجود چنین سلسله­ ای در تاریخ چین را تأیید می ­کند. سیما­چیان[13](90-145 میلادی) مورخ، که کتاب­های یادداشت­های مورخان بزرگ و وقایع نگاری روی بامبو را تألیف کرده است، تاریخ سلسله­ی شیا در 4200 سال پیش را ثبت کرده است، اگرچه این تاریخ از طریق آزمایش­های کربنی ثابت نشده است. درحال حاضر، اغلب باستانشناسان، سلسله­ی شیا را با کشفیات اِرلیتو[14]در استان خه­نان مرکزی مرتبط می­دانند، که در آن­جا آثاری از ذوب فلز متعلق به 2000 سال پیش از میلاد کشف شده است. نخستین نشانه­های متعلق به این عصر، از نوشته­های روی سفال و صدف یافت شده که احتمال می­رود صورت اولیه­ی کاراکترهای نوین زبان چینی باشند. علی­رغم وجود چند سند مشخص نوشته شده بر روی برنز که هم­عصر با استخوان­های لاک پشت دوران شانگ[15] یا نوشته­های روی ظروف برنزی دوران جو[16] است، عصر شیا هم­چنان در هاله­ای از ابهام باقی مانده است.

براساس افسانه­های چینی، سلسله­ی شیا در حدود 1600 سال پیش از میلاد، در اثر جنگ معروف به مینگ تیائو[17] نابود شده است. (سابقی، 1392).

2.سلسله­ی شانگ(1046-1700 پیش از میلاد)

یافته­های باستانشناسی شواهدی مبنی بر وجود سلسله­ی شانگ در میانه­ی 1600 تا 1046 پیش از میلاد ارایه می­کنند که به دو دسته تقسیم می­شوند. بخش اول از سایت­های باستانی اِرلیگانگ[18]، جِنگجو[19] و شانگ­چِنگ[20] متعلق به اوایل دوران شانگ، به دست آمده­اند. بخش دوم، متعلق به اواخر دوران شانگ یا اوایل یین[21] در اَنیانگ[22]، در خِه نَن امروز که به­عنوان آخرین پایتخت 9 گانه­ی شانگ شناخته می­شود، به دست آمده اند.

آثار مربوط به اَنیانگ، شامل قدیمی­ترین نوشته­های مربوط به گذشته­های چین است که تاکنون کشف شده است، کتیبه­هایی از سوابق فالگیری روی استخوان و یا لاک لاک­پشت مربوط به تاریخ حدود 1200 سال پیش از میلاد. سلسله­ی شانگ دارای 31 پادشاه بود و در آن دوران مردم خدایان متعددی را می­پرستیدند که بزرگترین آن­ها شانگدی[23] بود و بر سایر خدایان حکمفرمایی داشت. آن­ها هم­چنین معتقد بودند که نیاکانشان پس از مرگ خداگونه شده و از خانواده­های خود خواستار پرستش هستند. (سابقی، 1392).

3.سلسله­ی جو(256-1046 پیش از میلاد)

سلسله­ی جو، طولانی­ترین سلسله­ی امپراتوری در تاریخ چین است، از 1066 پیش از میلاد تا 256 قبل از میلاد. با پایان هزاره­ی دوم پیش از میلاد، سلسله­ی جو در دره­ی رودخانه­ی زرد پایه گذاری شد و سپس سرزمین شانگ را تصرف و به کشور خود ضمیمه ساخت. سلسله­ی جو حکومت خود را با سیستمی نیمه فئودالی آغاز کرد. جو، در قسمت غربی شانگ حاکمیت داشت، و رهبران آن از سوی شانگ به­عنوان«پاسداران مناطق غربی» منصوب شده بودند. شاه «وو[24]» حاکم «جو»، با همکاری برادرش که نایب السلطنه بود، در جنگی به نام مویه[25]، سلسله­ی شانگ را شکست داد و خود به جای آن نشست.

پادشاه «جو» خود را نماینده­ی آسمان معرفی کرد تا به حاکمیتش مشروعیت بخشد، ادعایی که برای جانشینان او نیز مفید و مؤثر بود. مثل شانگدی، آسمان بر تمام خدایان دیگر حاکمیت داشت و او بود که تصمیم می­گرفت چه کسی شایسته­ی حکومت بر چین است. این باور وجود داشت که هر حاکمی که شایستگی نمایندگی از آسمان را از دست بدهد، حوادث ناگوار طبیعی پشت سرِهم رخ خواهد داد، در نتیجه حاکمیتش را از دست می­دهد و خانواده­ی سلطنتی سقوط کرده و سلسله­ی دیگری روی کار خواهد آمد تا از آسمان نمایندگی کند.

سلسله­ی«جو» ابتدا مقر حکومتی خود را به نزدیکی شهر شی­اَن[26] کنونی انتقال داده و کم­کم به سمت رودخانه­ی یانگ­تسه[27]گسترش دادند. این حرکت، نخستین مهاجرت جمعیت از شمال به جنوب چین به شمار می­آید. (سابقی، 1392).

4.دوران بهار و پاییز(476-722 پیش از میلاد)

در قرن هشتم پیش از میلاد، قدرت مرکزیت خود را از دست داد که این دوره را به نام بهار و پاییز نام­گذاری کرده­اند. در این دوره، رهبران قبایل محلی که پیش از این در اختیار پادشاهی جو بودند، شروع به تحکیم قدرت محلی خود کرده و برای سلطه­ی بیشتر به رقابت با یکدیگر برخاستند. با تجاوز قبایل شمال غرب، وضعیت وخیم­تر شد. حاکمان جو، مجبور شدند پایتخت خود را به لویانگ[28]منتقل کنند. این حرکت نشانه­ای از آغاز دومین فاز بزرگ سلسله­ی جو(جو شرقی) بود. در هر منطقه، افراد با نفوذ محلی قدرت­ را در دست گرفته و ناگهان صدها منطقه­ی مستقل سر برآورده و در ظاهر به چاپلوسی پادشاهی جو پرداخته ولی در واقع ادعای استقلال داشتند. در این دوران بود که صد مکتب فکری و فلسفی چین شکوفا شد، و حرکت­های روشنفکرانه­ای هم­چون کنفوسیوسی، تائوئیستی، قانونگرایان و موهیست­ها به وجود آمدند. این تحولات در واقع پاسخ به تغییرات ایجاد شده در جهان سیاست و افول قدرت مرکزی سلسله­ی جو بود. در این دوران سرزمین چین به صدها حکومت محلی مستقل تقسیم شد که برخی از آن­ها شامل تنها یک روستا و یا حتی یک قلعه می­شد(سابقی، 1392).

5.دوران حکومت­های هم­ستیز(221-476 پیش از میلاد)

با پایان قرن پنجم پیش از میلاد و ایجاد ثبات سیاسی بیشتر، تنها هفت حکومت قدرتمند باقی ماندند. سال­هایی که این قدرت­ها با هم درگیر جنگ و ستیز بودند، به دوران حکومت­های­هم­ستیز[iv] معروف است. تا سال 256 پیش از میلاد از سلسله­ی جو تنها اسمی باقی ماند و قدرت جزیی در اختیار پادشاه بود و قدرت واقعی در اختیار پادشاهان مناطق قرار داشت. با متحد شدن مناطق هم­جواری از این حکومت­های­هم­ستیز هم­چون سی­چوان[29] و لیائونینگ[30] ، این مناطق تحت سیستم فرماندهی نظامی اداره می­شدند، سیستمی که هنوز هم تا حدودی در تقسیمات استانی و شهرستانی برخی از مناطق چین دیده می­شود. تکامل نهایی این دوران با عصر اینگ­جِنگ[31] پادشاه منطقه­ی چین[32] آغاز شد. در سال 214 میلادی، چین­شی­خوانگ[33]، با متحد ساختن شش کشور دیگر و ضمیمه کردن سایر مناطق، توانست سلسله­ی چین را پایه گذاری و خود را به­عنوان نخستین امپراتور سراسر چین اعلام نماید. دوران کشورهای هم­ستیز، اگرچه از نظر سیاسی و ثبات اجتماعی دوره­ی نا آرام و متلاطمی بود، ولی در تاریخ اندیشه­ی چینی پرشکوه­ترین عصر به­شمار می­رفت، زیرا در این دوره نظام­های اخلاقی و فلسفی بسیاری پدید آمد که تأثیری پایدار در فرهنگ شرق دور داشت. ظهور مکاتبی که آن­ها را «صدمکتب» می­نامند، همزمان با تلاش برای مرگ عصر برده داری و در همین دوران صورت گرفت. (پاتریک و جرالد، 1367)

در دوران­های بهار و پاییز و حکومت­های هم­ستیز، علی­رغم گسترش و ادامه­ی ستیزها و نزاع­های داخلی، دوران شکوفایی اندیشه و فرهنگ و عصر طلایی فلسفه­های سیاسی و فکری بود. وجود سیستم گزینش و استخدام دیوان سالاران که بر اساس شایستگی و لیاقت انجام می­گرفت، خود عاملی برای تقویت«مبانی فکری و فرهنگی» به­شمار می­رفت. فرمانروایان این دوران همیشه در تلاش برای حفظ بقای خویش به دنبال اندیشمندان و آموزگاران و استراتژیست­ها بودند. لذا، متفکران در کنار مدیران استخدام می­شدند تا بهترین شیوه­های دیپلماسی و جنگ را به مورد اجرا بگذارند. شکوفایی«صد مکتب فکری و فلسفی» حاصل این دوره است که آثار ادبی وسیع باقیمانده از این مکاتب، شالوده­ی تفکر چینی را در هزاره­های گذشته تشکیل داده است. این مکاتب فکری بعدها در شش گروه عمده دسته بندی شدند که عبارتند از: مکتب کنفوسیوس، مکتب قانونگرایان، مکتب تائوئیسم، مکتب موهیسم، مکتب کیهانی یین و یانگ، و مکتب گزینش دیوان سالاران از طریق آزمون دولتی. (وردی نژاد و همکاران ، 1390).

کتابشناسی

پاتریک، چارلز؛ جرالد، فیتز (1367). تاریخ فرهنگ چین. ترجمه­ی اسماعیل دولتشاهی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

سابقی، علی محمد (1384). شهر تاریخی زیتون(چوانجو)، یادگاری از حضور ایرانیان در چین، مجله چشم انداز، شماره 19.

سابقی، محمد علی(1392). جامعه و فرهنگ چین.جلد 1. تهران: موسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،

وردی نژاد، فریدون و دیگران(1390). اژدهای شکیبا، چینِ دیروز، امروز و فردا. انتشارات اطلاعات. چاپ دوم. تهران.

3. دوران امپراطوری تاریخ چین

مقدمه

مورخان اغلب به دوره­ی از به قدرت رسیدن چین­شی­خوانگ تا پایان حاکمیت سلسله­ی چین را دوران امپراتوری نام گذاشته­اند. اگرچه دوران اتحاد تنها 12 سال طول کشید، ولی او توانست بخش اعظمی از آن­چه که امروزه به نام چین خَن معروف است را مطیع و تحت یک دولت قانونگرا به پایتختی شیان­یانگ[1] متحد سازد. دکترین قانونگرایی که چین را رهبری می­کرد بر اجرای سفت و سخت مقررات قانونی و قدرت مطلقه­ی امپراتور تأکید داشت. نظریه­ی قانونگرایی، علی­رغم کارایی مؤثری که در دوران توسعه­ی امپراتوری با استفاده از قدرت نظامی داشت، ولی ثابت شد که در دوران صلح، کارایی لازم را ندارد. امپراتوری سلسله­ی چین، برای ساکت و رام کردن مخالفان سیاسی خود به اقدامات بیرحمانه، از جمله سوزاندن کتاب­های متعلق به سایر مکاتب فکری، حتی زنده سوزی اندیشمندان این مکاتب، دست زد. به همین خاطر بود که سلسله­ی خَن، در دوران حاکمیت سیاسی خود عمدا، مکاتب میانه رو مخالف نظریه­ی قانونگرایی را به کار گرفت.

سلسله­ی چین(206-221)

سلسله­ی چین، معروف به آغازگر ساخت دیوار بزرگ چین، که بعدها در دوران مینگ تکمیل و توسعه یافت؛ ایجاد حکومت مرکزی مقتدر؛ متحد ساختن قوانین و مقررات قانونی؛ گسترش و توسعه­ی زبان نوشتاری چینی؛ ایجاد واحد اندازه گیری متحد؛ ایجاد پول واحد؛ پس از دوران تفرقه و هرج و مرج و رنج دوران­های بهار و پاییز و حکومت­های­هم­ستیز است. در این دوران حتی اندازه­ و پهنای جاده­های کالسکه­رو هم یکسان شد تا سیستم تجاری واحد در سرتاسر امپراتوری تضمین شود.

سلسله­ی خَن[2](202 پیش از میلاد تا 220 پس از میلاد)

خَن غربی:

سلسله­ی خَن با بنیانگذاری لیو­بانگ[3] که در سال 202 میلادی خود را امپراتور معرفی کرد، در سال 206 پیش از میلاد تأسیس شد. برای نخستین بار فلسفه­ی کنفوسیوسی رسما از سوی این امپراتوری پذیرفته شد که بعد­ها  زیر بنای ایدئولوژیک تمامی رژیم­های چین تا پایان دوران  امپراتوری در این کشور را تشکیل می­داد. چین تحت حاکمیت سلسله­ی خَن، در زمینه­های مختلف علمی و هنری پیشرفت زیادی کرد. امپراتور وو[4]، پایه­های امپراتوری چین را از طریق وادار به عقب نشینی کردن هون­ها تا دشت­ها و جلگه­های مغولستان داخلی کنونی و پاکسازی آن­ها از مناطق گَنسو، نینگ­شیا و چینگ­خَی امروزین، مستحکم کرده و آن را گسترش داد. این حرکت برای نخستین بار زمینه را جهت مبادلات تجاری میان چین و غرب در امتداد جاده­ی ابریشم را فراهم ساخت.

بان­چائو[5]، ژنرال معروف سلسله­ی خَن، با کشورگشایی­های زیاد مرزهای سرزمین چین را تا سواحل دریای خزر گسترش داد. طبق اسناد تاریخی به ثبت رسیده­ی چینی، نخستین هیئت دیپلماتیک رومی در سال 166 پس از میلاداز طریق دریای خزر وارد چین شد.

اتحاد و ترکیب مکتب­های گوناگون اندیشه­ای چینی در یک سیستم فکری منسجم، بزرگ­ترین میراث ماندگار سلسله­ی خَن به­شمار می­رود. در این سلسله برخلاف عصر سلسله­ی«چین» که با محور قرار دادن مکتب قانونگرایان تلاش شد سایر مکاتب فکری نابود و آثار و کتاب­های آن­ها سوزانده شود، حاکمان سلسله­ی خَن به روش ادغام و تلفیق این مکاتب در یکدیگر و ایجاد اندیشه­ی تلفیقی از همه­ی آن­ها روی آوردند.

سلسله­ی شین(جدید)

تملک زمین­های کشاورزی توسط خانواده­های اشرافی، به تدریج پایه­­ی درآمدهای مالیاتی دربار را سست کرد. وانگ­مانگ[6]، در سال 9 میلادی با ادعای نمایندگی از آسمان، به حاکمیت دودمان خَن پایان داده و آغاز پادشاهی خود را تحت عنوان سلسله­ی شین[7]، اعلام و سلسله­ی جدید کوتاه مدتی را بنیان گداشت. وانگ­مانگ برنامه­های وسیعی در زمینه­ی اصلاحات ارضی و اقتصادی شامل ممنوعیت برده­داری، ملی کردن و تقسیم مجدد زمین­های کشاورزی، آغاز کرد. ولی این برنامه­ها هرگز مورد حمایت اشراف و زمینداران قرار نگرفت.

عدم ثبات سیاسی، هرج و مرج و شورش، از دست دادن حکومت را به دنبال داشت که با سیل ویرانگر و گسترده ای همراه شد. در نتیجه، وانگ­مانگ در سال 23 میلادی و در یک شورش دهقانی به قتل رسید.

خَن شرقی

امپراتور گوانگ­وو[8]، با حمایت اشرافیان و زمینداران و بازرگانان، توانست دوباره سلسله­ی خَن را در لویانگ و شرق شی­اَن برقرار کند. در تاریخ، از این دوران به نام عصر سلسله­ی خَن شرقی نام برده می­شود. قدرت خَن شرقی مجددا در اثر تملک زمین­ها توسط زمینداران وابسته به دربار، تجاوز قبایل، و توطئه­ و اتحاد قبایل و خواجگان دربار، رو به انحطاط رفت. در سال 184 میلادی، شورش عمامه زردها آغاز و زمینه برای حاکمیت جنگ سالاران مختلف فراهم شد. متعاقب این آشفتگی و آشوب، سه ایالت با تلاش فراوان خود را حکومتی مستقل اعلام و دوران سه پادشاهی در تاریخ چین آغاز شد. در آثار کلاسیک چین، دوران سه پادشاهی خیلی رمانتیک تشریح شده است.

دوران وِی و جین (420-265 میلادی)

در سال 208 میلادی، شمال چین توسط چائوچائو[9]،متحد شد. پسرش که جانشین او شد، در سال 220 میلادی آغاز پادشاهی وِی[10] را اعلام کرد. دو رقیب قدرتمندش شو و وو[11]، فورا اعلام استقلال کرده و سرزمین چین را به سمت سه پادشاهی سوق دادند. از ویژگی­های این دوران، قدرت گرفتن خاندان­های بزرگ و تمرکز زدایی از حکومت مرکزی بود که در دوران سلسله­های چین و خَن شکل گرفته بود. اگرچه در سال 280 میلادی سه پادشاهی توسط سلسله­ی جین[12] دوباره متحد شدند، ولی این وضعیت تا زمان قیام ووخو[13] ادامه یافت.

دوران ووخو(439-304 میلادی)

با درگیر شدن سلسله­ی جین در جنگ­های داخلی، قبایل غیر نژاد خَن«ووخو» در اوایل قرن چهارم بیشتر سرزمین­های چین را تحت سلطه­ی خود درآورده و موجب مهاجرت گسترده­ی نژاد خَن به سمت جنوب رودخانه­ی یانگ­تسه شدند. در سال 303 میلادی، قبیله­ی دی[14]شورش کرده و منطقه­ی چِنگدو[15] را اشغال و پادشاهی چِنگ­خَن را تأسیس کردند. در نزدیکی لین­فِن[16] شورشی به رهبری لیویوان[17] صورت گرفته و حکومت خَن­جائو[18] شکل گرفت. جانشین لیو، دو امپراتور آخر سلسله­ی جین را دستگیر و اعدام کرد. به وجود آمدن 16 پادشاهی هم­زمان در قرن­های 4 و 5 میلادی، اوج تعدد سلسله­های غیر نژاد خَن بودند که بر شمال و یا قسمتی از آن حکومت کردند. در این حکومت­های محلی بسیاری از اقوام و نژادهای چینی از جمله ترک­ها، مغول­ها، و تبتی­ها مشارکت داشتند. پس از این دوران، بسیاری از قبایل کوچ نشین پیش از دستیابی به قدرت، تا حدودی«چینی» شدند و برخی دیگر اجازه یافتند با استقرار در سرحدات، به پاسداری از مرزهای کشور به پردازند.

سلسله­های جنوب و شمال(589-420)

با بروز نشانه­های افول سلسله­ی چین شرقی در سال 420 میلادی، سرزمین چین وارد دوران سلسله­های جنوب و شمال شد. در این شرایط بود که جمعیت نژاد خَن، از حملات قبایل کوچ نشین شمال جان سالم به دربرده و تمدنشان ادامه یافت.

در چین جنوبی، مباحث داغی میان درباریان و نخبگان جامعه پیرامون دادن اجازه­ی فعالیت به بودیسم و یا تائوئیسم ادامه داشت. در نهایت در اواخر عصر سلسله­های جنوبی و شمالی بود که پیروان این دو آیین با هم کنار آمده و بیش از گذشته وجود یکدیگر را تحمل کردند.

در 598 میلادی، حاکم سویی سلسله­ی جنوبی چین را ضمیمه­ی خاک خود ساخت و با توسل به نیروی نظامی به دوران سلسله­های جنوبی و شمالی نقطه­ی پایان گذاشت.

سلسله­ی سویی(618-598 میلادی)

سلسله­ی سویی، که در سال598 میلادی و پس از حدود چهار قرن جدایی سیاسی سرزمین چین توانست این کشور را متحد سازد، نقش وحدت آفرینیش بیش از اهمیت دوران طولانی مدت حاکمیتش بود. این سلسله پس از ایجاد وحدت سرزمینی، مؤسساتی را به­وجود آورد که جانشینانش نیز این مؤسسات را ادامه دادند. به هرحال، امپراتوران سویی نیز هم­چون سلسله­های پیشین، از منابع موجود به­صورت افراطی استفاده و در نهایت زمینه­ی سقوط خودر ا فراهم ساختند. لذا تاریخ در مورد آنان نیز مثل سلسله­ی چین، قضاوتی ناعادلانه­ای در مورد خشونت­ها، به ویژه، کردار دومین امپراتور این سلسله کرده و برای دستاوردهای مثبت آن اعتبار کمی قایل شده است.

سلسله­ی تانگ (907-618 میلادی)

سلسله­ی تانگ[19] در تاریخ 18 ژوئن سال 618 میلادی توسط امپراتور گائوزو[20] بنیان گذاشته شد. این دوره از تاریخ، با پیشرفت­های قابل ملاحظه­اش در زمینه­های هنر، ادبیات، به ویژه شعر و فناوری، دوران طلایی تمدن چین به­شمار می­آید. آیین بودا در این تاریخ با پذیرش خاندان امپراتوری و مردم عادی، مذهب رسمی چین شد. چانگ­اَن پایتخت رسمی و بزرگ­ترین شهر جهان در آن دوران بود.

تَی­زونگ[21]، دومین امپراتور این سلسله، برای دفع خطر قبایل کوچ نشین، توسعه­ی مرزها، و وادار کردن حاکمان مناطق هم­جوار به پذیرش سیستم تحت الحمایگی امپراتوری، دست به عملیات نظامی زد. پیروزی­های وی در واحه­ی تاریم، جاده­ی ابریشم را فعال نگاه داشت و چانگ­اَن را به آسیای مرکزی و مناطق غربی متصل ساخت. در جنوب، مسیر تجارت پرمنفعت دریایی از شهرهای بندری هم­چون گوانگجو آغاز شد. تجارت و بازرگانی گسترده­ای با کشورهای خارجی دور دست انجام می­شد. بازرگانان خارجی زیادی در چین ساکن شده و موجب شکوفایی و تنوع فرهنگی سرزمین چین شدند. فرهنگ پیشرفته­ی چین از سوی کشورهای همسایه، هم چون ژاپن، مورد تحسین و استقبال واقع شد. از نظر داخلی، کانال بزرگ چانگ­اَن مرکز سیاسی را به مراکز اقتصادی و کشاورزی در بخش­های شرقی و جنوبی متصل ساخت.

اساسا موفقیت اوایل سلسله­ی تانگ، به سیاست دولت متمرکز، قوی و کارآمد آن بستگی داشت. کارهای دولت با سه بخش و 6 وزارت­خانه ساماندهی شده بود تا هرکدام در زمینه­ی خود سیاست­های جداگانه­ای تنظیم و به مورد اجرا بگذارند. این بخش­ها توسط خاندان سلطنتی و دولت­مردان اندیشه­مند که از میان داوطلبان شرکت کننده در آزمون دولتی پذیرفته می­شدند اداره می­شد. این سیاست­های مترقی، در دوران تانگ به بلوغ رسید و از سوی سلسله­های بعدی نیز با اصلاحاتی به ارث برده شد.

زمین­های کشاورزی ملک امپراتوری اعلام شد و براساس تعداد خانوار در اختیار مردم قرار گرفت. همه­ی مردان این کشور در مقابل زمینی که در اختیارشان گذاشته شده بود، سالانه برای روزهای معینی موظف به کار در ارتش امپراتوری بودند. این سیاست­ها موجب توسعه­ی سریع و افزایش تولید شده در حالی­که ارتش هم بدون تحمیل هزینه­ی زیاد به خزانه­ی کشور اداره می­شد.

موفقیت­های سیاسی و نظامی این سلسله تحت حکومت ملکه ووزِتیان[22] ، تنها ملکه­ی حاکم در طول تاریخ چین ادامه یافت و در دوران امپراتور شوان­زونگ[23]، به اوج خود رسید. در این دوره، چین شاهد توسعه­ی سرزمینی امپراتوری از اقیانوس آرام تا سواحل دریای خزر با جمعیتی بالغ بر 50 میلیون نفر جمعیت بود.

در اوج اقتدار و قدرت تانگ، حادثه­ی شورش اَن­لوشان[24]، نقطه­ی عطفی بود که موجب تلفات زیاد جانی و مالی و تضعیف قدرت دولت امپراتوری شد. حاکمان نظامی مناطق، خودمختاری زیادی کسب کردند که در قرن دهم باعث تجزیه­ی چین شد، در حالی­که کشورهای مطیع امپراتوری، سرزمین­های تانگ را مورد تاخت و تاز قرار دادند. پس از این شورش، علی­رغم تضعیف قدرت امپراتوری، جامعه­ی چین جایگاه نخستین خود را بازیافته و به رشد خود ادامه داد.

سلسله­ی تانگ، از حدود سال 860 میلادی، در اثر یک­سری شورش در داخل چین و کشورهای تابعه در جنوب، رو به افول گذاشت. جنگ سالاری به نام خوانگ­چائو[25]، در سال 879 میلادی، گوانگجو را تسخیر و بیش از 200 هزار نفر از جمله تجار خارجی و خانواده­های آنان که ساکن منطقه­ی خارجی نشین بودند را به قتل رساند. در اواخر سال 880 میلادی، شهر لویانگ نیز تسلیم وی شد و در 5 ژانویه­ی سال 881 میلادی، وی توانست چانگ­اَن (پایتخت) را نیز به تصرف خود در آورد. باسقوط امپراتوری تانگ، کشور چین بار دیگر دچار هرج و مرج شد.

پنج سلسله و ده پادشاهی(960-907)

از دوران تفرقه و اختلافات میان سلسله­های تانگ و سونگ، به­عنوان دوره­ی پنج سلسله و ده پادشاهی نام برده می­شود که کمی بیش از نیم قرن( از 907 تا 960 میلادی) به طول انجامید. در طول این مدت کوتاه که چین به معنای واقعی در یک دوران چند حاکمیتی به سر می­برد، پنج حکومت پشت سرِ هم در کنترل مرکز قدرت سرزمین چین، جایگزین یکدیگر شدند. در همین دوران، ده پادشاه پایدار قسمت­هایی از مناطق جنوبی و غربی چین را اشغال کردند، لذا به این برهه از تاریخ چین دوران ده پادشاهی نیز گفته می­شود.

سلسله­های سونگ، لیائو، جین و شیای غربی[i](1234-960 میلادی)

در سال 960، سلسله­ی سونگ اغلب سرزمین­های چین را به تصرف خود درآورده و کایفِنگ[26] را به پایتختی خود برگزید و دورانی از شکوفای اقتصادی آغاز شد. در حالی­که سلسله­ی خیتان­لیائو[27] بر منچوری، مغولستان کنونی، و بخشی از شمال چین حکومت می­کرد. در سال 1115، سلسله­ی جورچِن­جین[28] رشد یافت و طی ده سال سلسله­ی لیائو را از بین برد. در عین حال، در مناطقی که امروزه به استان­های گَنسو، نینگ­شیا و شانسی معروف است، سلسله­ی شیای غربی( از 1032 تا 1227 میلادی) ظهور کرد.

سلسله­ی جین، درشمال و کایفِنگ، قدرت را از چنگ سلسله­ی سونگ که پایتختش را به خَنجو منتقل کرده بود، درآورد. سلسله­ی سونگ جنوبی هم به واسطه­ی پذیرش سلسله­ی جین به­عنوان قدرت مافوق خود، کاملا تحقیر شده بود. در سال­های بعد، سرزمین چین میان سلسله­های سونگ، جین و تانگوت[29]­های شیای غربی تقسیم شد. سونگ جنوبی دوران پیشرفت تکنولوژیکی بزرگی را تجربه کرد که می­توان گفت تا حدودی احساس فشار نظامی از سوی شمال این زمینه را فراهم کرد. این توفیقات شامل استفاده از اسلحه­های باروتی که نقش بزرگی در پیروزی­های دریایی سونگ جنوبی علیه جین در سال 1161 میلادی در رودخانه­ی یانگ­تسه ایفا کرد، داشت. افزون بر­این، نخستین پایگاه دریایی چین در سال 1132 میلادی و در دوران امپراتور رِن­زونگ[30] از سلسله­ی سونگ پایه گذاری شد.

دوران سلسله­ی سونگ از سوی بسیاری به­عنوان اوج اقتدار علمی و تکنولوژیکی چین باستان شمرده می­شود. در این دوران، اختلافات فلسفی و نظری زیادی میان مخالفان سیاسی اصلاح طلب و محافظه­کاران دربار وجود داشت تا این­که در اثر این اختلافات که از اواسط تا پایان قرن سیزدهم ادامه داشت، چینی­ها در نهایت فلسفه­ی نئوکنفوسیوسی مطرح شده از سوی جوشی[31] را اختیار کردند. در دوران سونگ آثار ادبی فراوانی نیز خلق شد و فرهنگ و هنر شکوفا و نقاشان بزرگ آثار هنر بودایی فراوانی به صحنه آمدند.

سلسله­ی یوان(1368-1271 میلادی)

سلسله­ی جین که توسط جورچین بنیان گذاشته شده بود، مغلوب مغول­ها شد. آن­ها بعدا سونگ جنوبی را هم در مبارزه­ای خونین و طولانی مدت ، نخستین جنگی که اسلحه­ی آتشین در آن نقش زیادی داشت، شکست دادند. در عصر پس از جنگ که عصر مغول­ها نام گرفت، ماجراجویان غربی هم­چون مارکوپولو، به سرتاسر چین سفر کرده و نخستین گزارش­ها را از عجایب چین به اروپا بردند. در سلسله­ی یوان، مغول­ها به دو دسته تقسیم شدند، بخشی معتقد به استقرار در دشت­های وسیع و زندگی بر پایه­ی فرهنگ و آداب و رسوم خود بودند، و برخی دیگر طرفدار پذیرفتن آداب و رسوم و فرهنگ چینی.

قوبلای خان، نوه­ی چنگیز، طرفدار پذیرش آداب و رسوم چینی، سلسله­ی یوان را در این کشور بنیاد گذاشت. این نخستین سلسله بود که از پکن به­عنوان پایتختی که به تمام سرزمین چین حکومت می­کرد استفاده نمود.

براساس گزارش­های موجود،  چین پیش از اشغال مغول­ها، 120 میلیون نفر جمعیت داشت. پس از تسخیر کامل در سال 1279میلادی، و طبق سرشماری صورت گرفته در سال 1300، جمعیت این کشور به سختی به 60 میلیون نفر می­رسید. مشکل به­توان این کاهش فاحش جمعیت را به درنده خویی مغولان نسبت داد، و لذا امروزه اندیشمندانی هم­چون فردریک دبلیو موته[32] معتقدند که کاهش جمعیت به واسطه­ی ناتوانی دولت در اجرای صحیح سرشماری بوده، نه کاهش واقعی جمعیت. البته هستند کسانی مثل تیموتی بروک[33] که می­گویند مغول ها داروی خاصی در میان بخش عظیمی از جمعیت چین به­کاربردند که موجب نابودی بسیاری از آنان شد. مورخان دیگری هم­چون ویلیام مک­نیل[34] و دیوید مورگان[35] معتقدند که عامل اصلی کاهش جمعیت در این دوران طاعون بوده است. اپیدمی طاعون قرن 14(مرگ سیاه) موجب شده که 30 درصد جمعیت چین کشته شوند.

سلسله­ی مینگ(1644-1368 میلادی)

در طول دوران سلسله­ی یوان که کمتر از یک قرن دوام داشت، در میان مردم این کشور یک احساس قوی ضد حکومت مغول­ها به­وجود آمد. وقوع حوادث پشت سرِ هم طبیعی در دهه­ی1340 میلادی، در نهایت موجب شورش کشاورزان شد. در نتیجه حکومت یوان در سال 1368 توسط سلسله­ی مینگ فروپاشید.

با افزایش جمعیت شهر نشین، بخش کارگری جمعیت گسترش یافت و پیچیده­تر شد. مرکز شهرهای بزرگی هم­چون نانجینگ و پکن زمینه را برای رشد صنایع خصوصی، به ویژه صنایع کوچک مثل کاغذ سازی، ابریشم، کتان، و ظروف سفالین فراهم ساخت. در اغلب بخش­های کشور شهرهای کوچک با بازارهایی در کنار آن­ها به وجود آمدند که به فروش مواد غذایی و ملزومات اولیه­ی مردم می­پرداختند.

علی­رغم بیگانه ستیزی و درونگرایی معنوی ویژه­ی حاصله از محبوبیت فزاینده­ی نئوکنفوسیوسی، چین تحت حاکمیت مینگ منزوی نشد. تجارت خارجی و سایر ارتباطات با جهان خارج، به ویژه ژاپن، تا حد قابل ملاحظه­ای افزایش یافت. تجار چینی با دریانوردی جِنگ­خِه، تمام اقیانوس هند را کشف کرده و به شرق آفریقا رسیدند.

خونگ وو[36] بنیانگذار سلسله­ی مینگ، برخلاف سلسله­های سونگ و مغول که بیشتر روی مالیات حاصله از تجارت متکی بودند، سیاستی را ترسیم کرد که چین کم­تر به کسب درآمد از طریق تجارت و بیشتر علاقمند به بخش کشاورزی بود. احتمالا به این خاطر که او خود یک کشاورز بود و سیستم اقتصادی امپراتوری را نیز بر پایه­ی کشاورزی گذاشت. در زمان حاکمیت مینگ، از زمینداران فئودال دوران سونگ و مغول سلب مالکیت شد و زمین­های آنان مصادره و به کشاورزان اجاره داده شد. پس از مرگ امپراتور یونگ­لی[37]، مجددا زمینداران بخش خصوصی، بخش کشاورزی چین را در اختیار گرفتند و این امر زمینه را برای از میان بردن بدترین فقری که از زمان رژیم سابق دامنگیر مردم شده بود فراهم ساخت.

سلسله­ی مینگ از حکومت مرکزی قوی و پیچیده­ای برخوردار بود که توانست امپراتوری را کنترل و متحد نگهدارد. نقش امپراتور، علی­رغم ادعای دربار بیشتر استبدادی بود و بوروکراسی حاکم زمینه­ی سقوط سلسله را به دلیل ناتوانی در هماهنگ شدن با تغییرات اجتماعی مورد نیاز فراهم کرد و موجب سقوطش شد.

امپراتور یونگ­لی، مصرانه تلاش کرد تا نفوذ چین در خارج از این سرزمین را با درخواست اعزام سفیر از سوی کشورهای پیرامونی برای اعلام وفاداری به مینگ، به فراتر از مرزهای خود گسترش دهد. لذا یک ناوگان بزرگ دریایی، از جمله چهار کشتی باقابلیت جابه جایی 1500 تن کالا، یک ارتش مجهز با یک میلیون نیرو( برخی برآورد 9/1 میلیون هم کرده­اند)، ساخته شد. ارتش چین برای مدت 20 سال ویتنام را اشغال کرد، در حالی­که ناوگان چینی دریاهای چین را تا اقیانوس هند پیمود و به سواحل شرق آفریقا رسید. هم­چنین، چینی­ها در شرق مغولستان نفوذ کردند. چندین سفر بزرگ دریایی به نمایندگی از امپراتور به خلیج فارس و شرق آفریقا اعزام شدند. از نظر داخلی، کانال بزرگ آبی توسعه یافت و محرکی برای تجارت داخلی بود. سالانه بیش از یکصد هزار تن فولاد تولید شد. کتاب­های زیادی با استفاده از صنعت حروف چاپی متحرک منتشر گردید. شهر ممنوعه(کاخ امپراتوری) در پکن به شکوه و جلال کنونی رسید. در همین ایام بود که اهمیت چین جنوبی کشف و محصولات کشاورزی جدیدی به­صورت گسترده کِشت و صنایعی هم­چون سفالگری و پارچه بافی توسعه پیدا کرد. آخرین بازسازی دیوار چین برای حفاظت از متجاوزین خارجی به مورد اجرا گذاشته شد و بیشتر قسمت­های دیوار امروزین توسط سلسله­ی مینگ بازسازی و یا ساخته شد و برج­های نگهبانی باز طراحی و در آن­ها توپ­های آتشین مستقر گردید.

در سال 1542 میلادی، آلتان خان، خانِ خانان مغول­، فعالیت­های ایذایی خود را در مرزهای شمالی کشور آغاز کرد. در سال 1550 میلادی، ارتش او به حومه­ی پکن رسید. لذا، امپراتوری هم­زمان درگیر مبارزه با راهزنان دریایی ژاپن در سواحل جنوبی هم شد. در همین ایام مرگ آورترین زلزله­ی تاریخ نیز در سال 1556 میلادی در استان شانسی رخ داد و موجب مرگ و میر حدود 830 هزار نفر در این منطقه شد.

سلسله­ی چینگ(1911-1644 میلادی)

سلسله­ی چینگ[38]، آخرین سلسله­ی امپراتوری در چین است که توسط منچوها بنیان گذاشته شد که دومین سلسله­ی غیر نژاد خَن چین نیز به شمار می­آید. منچوها در دوران مینگ، بیرون از دیوار چین زندگی می­کردند. حاکمان مینگ در اثر شورش کشاورزان به رهبری لی­زیچینگ[39] سقوط کرد و پکن در سال 1644 میلادی تسخیر و چونگ­جِن[40] آخرین امپراتور مینگ خودکشی کرد. تلاش منچوها برای پیروزی بر سلسله­ی مینگ کشتار زیادی کرده و اقتصاد کشور به مرز ورشکستگی رسید. منچوها نیز سیستم سنتی مقررات کنفوسیوسی را اختیار و خود را سلسله­ای چینی معرفی کردند.

درعین حال، منچوها مردم نژاد خَن را مجبور به پوشیدن لباس منچوها و داشتن گیسوهای بلند پشت سر خود کردند. امپراتور کانگشی[41] دستور داد بزرگترین دایره المعارف به زبان چینی به نام یونگله دایان[42] تدوین شود. منچوها یک سیستم نظامی خاصی ایجاد و ارتشیان را از دخالت در تجارت منع و برای آن­ها امتیازات ویژه­ای در نظر گرفتند.

امپراتور کانگشی بین سال­های 1673 تا 1681 میلادی، شورش بزرگ سه ژنرال را در جنوب سرکوب نمود. در سال 1683 نیز شورش تایوان را به زانو درآورد. در دوران امپراتور چیان­لونگ[43]، امپراتوری چینگ به دوران اوج خود رسید که به یک سوم از جمعیت جهان حکومت می­کرد و بزرگ­ترین اقتصاد دنیا را در اختیار داشت و از نظر وسعت سرزمینی یکی از وسیع­ترین امپراتوری­های جهان بود.

در قرن 19میلادی، امپراتوری به­واسطه­ی اختلافات داخلی به رکود کشانده شد و از سوی نیروهای خارجی نیز مورد تهدید قرار گرفت. با شکست چین در نخستین جنگ تریاک(1840) از امپراتوری بریتانیا، زمینه برای امضای پیمان نانجینگ (1842) فراهم و منجر به واگذاری هنگ­کنگ و آزادی تجارت تریاک گردید. متعاقب این شکست و تحمیل معاهده­های نابرابر، تحقیر چین حتی پس از سقوط سلسله­ی مینگ نیز ادامه یافت.

شورش تایپینگ(1864-1851) حرکتی مذهبیِ مسیحیان به رهبری خونگ شیوچوان[44] ، یک سوم خاک چین را به مدت ده سال از این کشور جدا کرد. با کشته شدن 20 میلیون نفر در این شورش، از نظر تعداد نیروهای درگیر، این نزاع به بزرگ­ترین جنگ قرن 19 تبدیل شد. متعاقب آن چندین شورش دیگر رخ داد که با هزینه­های مالی و جانی زیادی سرکوب شدند. این نا آرامی­ها زمینه را برای تضعیف امپراتوری و ظهور جنگ سالاران منطقه­ای فراهم کرد و کشور چین درگیر جنگی داخلی شد. در سال 1911میلادی، نه تنها حاکمیت امپراتوری چینگ، بلکه سیستم دو هزار ساله­ی امپراتوری در این سرزمین ساقط و برای نخستین بار، جمهوری چین پا به عرصه­ی وجود گذاشت.

در واکنش به شرایط نابسامان حاکم بر امپراتوری و تهدیدات خارجی، جنبشی مردمی و ملی برای تقویت چین از داخل و ایجاد نهادی اصلاحی برای مدرن سازی این کشور با تأکید بر تقویت نظامی شکل گرفت. این اصلاحات به خاطر فساد مقامات، بدبینی و نزاع داخلی خاندان امپراتوری، به زودی رو به تحلیل رفت. در نتیجه، نیروی دریایی چین در مقابل ژاپن(1895-1894) متحمل شکست شد. پس از آن امپراتور گوانگشو[45] و اصلاح طلبان، اصلاحات گسترده­ای را تحت عنوان اصلاحات صد روزه(1898) آغاز کردند ولی این جنبش اصلاح طلبانه در یک کودتای نظامی به رهبری ملکه دواگِر سی شی[46] و محافظه کاران به شکست انجامید.

در آغاز قرن بیستم، جنبش محافظه کارانه­ی ضد امپریالیستی دیگری به نام شورش بوکسورها، با هدف توقف سلطه­ی غربی­ها و مسیونرهای مسیحی بر مناطق شمالی و شرقی چین آغاز شد. ملکه دواگِر با هدف تثبیت قدرت خود، از بوکسورها حمایت نمود و آن­ها تا پکن پیشروی کردند. با کشته شدن تعدادی تبعه­ی اروپایی و مسیونر مذهبی توسط بوکسورها، نیروهای 8 قدرت خارجی شامل انگلیس، ژاپن، آمریکا، روسیه، ایتالیا، آلمان، فرانسه و اتریش، با تشکیل ائتلافی نظامی، به پکن حمله کرده و شورشیان را شکست داده و غرامت­ها و امتیازهای بیشتری به چنگ آورده و معاهدات ننگین دیگری بر چین تحمیل کردند. این شکست­ها و تحقیرها زمینه را برای ایجاد تغییراتی گسترده­تر در سیستم سیاسی و اجتماعی چین فراهم کرد.

کتابشناسی :

سابقی، محمد علی(1392). جامعه و فرهنگ چین.جلد 1. تهران: موسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،





[1]- Xian Yang.

[2]- Han.

[3]- Liu Bang.

[4]- Wu.

[5]- Ban Chao.

[6]- Wang Mang.

[7]- Xin.

[8]- Guang Wu.

[9]- Cao Cao.

[10] - Wei.

[11]- Shu and Wu.

[12] - Jin.

[13]- Wu Hu.

[14] - Di.

[15]- Chengdo.

[16]- Lin Fen.

[17]- Liu Yuan.

[18]- Han Zhao.

[19]- Tang.

[20]- Gaozu.

[21]- Taizong.

[22]- Wu Zetian.

[23]- Shuanzong.

[24]- An Lushan.

[25]- Huang Cao.

[26]- Kaifeng.

[27]- Khitan Liao.

[28]- Jurchen Jin.

[29]- Tangut.

[30]- Renzong.

[31]- Zhuxi.

[32]- Frederick W. Mote.

[33]- Timothy Brook.

[34]- William Macnill.

[35]- David Morgan.

[36]- Hong Wu.

[37]- Yong-le.

[38]- Qing.

[39]- Li Zicheng.

[40]- Chong Zhen.

[41]- Kangxi.

[42]- Yongle Dayan.

[43]- Qianlong.

[44]- Hong Xiu Quan.

[45]- Guangxu.

[46]- Dowager CiXi.


[i]- Song, Liao, Jin, and Western Xia.


[1]- Xiaochang Liang.

[2]- Xihou Du.

[3]- Shanxi.

[4]- Beijing Man.

[5]- Pei Liang.

[6]- Xin Zheng.

[7]- He Nan.

[8]- Ban Poxian.

[9]- Jiahu.

[10]- Damaidi.

[11]_ Yang Shao.

[12]- Longshan.

[13]- Sima Qian.

[14]- Erlitou.

[15]- Shang.

[16]- Zhou.

[17]- Mingtiao.

[18]- Erligang.

[19]- Zhengzhou.

[20]- Shangcheng.

[21]- Yin.

[22]- Anyang.

[23]- Shangdi.

[24]- Wu.

[25]- Muye.

[26] - Xi’an.

[27]- Yangtze.

[28]- Loyang.

[29]- Sichuan.

[30]- Liaoning.

[31]- Yingzheng.

[32]- Qin.

[33]- Qin Shi Huang.


[i]-Homo erectus.

[ii]- Records of Grand Historian.

[iii]- Bamboo Annals

[iv]- Warring States Poriod.


  1. ۱٫۰ ۱٫۱ سابقی، علی محمد (1384). شهر تاریخی زیتون(چوانجو)، یادگاری از حضور ایرانیان در چین، مجله چشم انداز، شماره 19.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ Ulrich Theobald(2000).”Chinese history”. In Online Encyclopedia on Chinese History, Literature and Art. Available for http://www.chinaknowledge.de/About/about.html
  3. سابقی، محمد علی(1392). جامعه و فرهنگ چین.جلد 1. تهران: موسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،