رسم بستن پای زنان در چین
ملغی شدن رسم بستن پای زنان
رسمِ بستنِ پایِ زنان در چین، تا پایان قرن نوزدهم ادامه یافت. در پایان این قرن، گروه کوچکی از دانشجویان چینی که برای تحصیل به اروپا رفته بودند، تحت تأثیر جوِ روشنفکری غرب قرار گرفته و پس از بازگشت برای ایجاد تغییر و اصلاح سیستم سیاسی و فرهنگ سنتی چین تلاش گستردهای را آغاز و جنبش اصلاح طلبانهای را شروع کردند. از جمله مواردی که این گروه کوچک از روشنفکران برای تغییر آن به روشنگری در میان جامعه و دربار پرداختند، توقف تبعیض علیه زنان و رسم بستن پای زنان بود. این تلاشها سرانجام در ابتدای قرن بیستم به بار نشست و در سال 1902میلادی، با حکم امپراتور وقت بستن پاهای زنان ممنوع اعلام شد. جالب است بدانیم که، آغاز الغای رسم بستن پای زنان در ابتدای این قرن، با سقوط سیستم امپراتوری دیرپا و چند هزار سالهی چین همزمان بود. البته توقف عملی این سنت، دهها سال دیگر به طول انجامید. از زمان صدور فرمان ممنوعیت بستن پای زنان در سال 1902 تا سقوط امپراتوری در سال1911میلادی، نخستین جنبش دفاع از حقوق زنان نیز شکل گرفت، ولی تمامی فعالان اولیهی جنبش دفاع از حقوق زنان را مردان تشکیل میدادند. این گروه اصلاح طلب که سودای ایجاد اصلاحات گسترده در جامعهی سنتی چین را در سر داشتند، برای همراه کردن جامعهی زنان با خود، پرچم دفاع از حقوق زنان و رفع تبعیض جنسیتی در تمامی زمینهها را سرلوحهی کار خود قرار دادند. به عبارت دیگر، انگیزهی اصلی این روشنفکران از تعقیب آزادی زنان، دست یافتن به تغییر اساسی در آداب و رسوم کهنه و دست پا گیر جامعه و ایجاد تحول در جامعه و تقویت کشور چین برای دفاع از هویت ملی و یک پارچگی سرزمینی در برابر بیگانگان بود.
(Judith Stacey ،1983)
این فعالان، استدلال میکردند که فقدان آموزش زنان و بستن پای آنها، مانع از پرورش و تربیت جمعیت سالم و قوی برای آیندهی چین است. در نتیجه، بایستی زنان برای حفظ سرزمین و تمدن چین، رشد و شکوفایی علمی و صنعتی آن و رها شدن از بدبختی و تحقیر تاریخی خود، به آزادی دست یابند. این دوره از جنبش زنان در تاریخ چین، که نخستین جنبش در نوع خود در این کشور بود، را که همزمان شده بود با جنبش اصلاح طلبانهی معروفی که در چهارم ماه مه سال1919میلادی به بار نشست، می توان فمینیسم چهارم ماه مه نامید. (Yuhui Li: www.bridgew.edu/soas/jiws/vol1)
جنبش آزادی زنان در دهههای 1910 و1920، نخستین جنبش در چین بود که قشربندی جنسیتی جامعهی سنتی چین را آشکارا به چالش کشید. با این حال، تنها تعداد کمی از زنان شهری و نخبه را تحت تأثیر قرار داد، و اکثریت جامعهی زنان، اعم از شهری و روستایی تنها به دستاورد حداقلی این جنبش اکتفا کردند. نیمهی نخست قرن بیستم با جنگ گستردهی داخلی و مقابله با تجاوز ژاپن گذشت و فرصت بیشتری برای پرداختن به حقوق و آزادی زنان پیش نیامد. تنها پس از انقلاب کمونیستی1949 بود که تغییرات شگرفی در وضعیت اجتماعی مردم چین، به ویژه زنان، پیش آمد که تأثیر زیادی بر زندگی صدها میلیون زن و مرد چینی گذاشت. دولت جدید جمهوری خلق چین، برابری میان زن و مرد را تعهد و تضمین کرد که این سیاست در نقل قول معروف از مائو که«زنان میتوانند نیمی از آسمان را سرِپا نگهدارند» متبلور است. با روی کار آمدن جمهوری کمونیستی در این کشور، قانون اساسی جدیدی تدوین شده و به تصویب رسید که در آن در خصوص آزادی زنان آمده است:«جمهوری خلق چین باید سیستم فئودالی که زنان را در بند نگهداشته را از بین ببرد. زنان باید از حق برابر با مردان در سیاست، اقتصاد، فرهنگ، آموزش و زندگی اجتماعی بهرهمند شوند. و آزادی ازدواج برای زن و مرد را به مورد اجرا خواهد گذاشت. (بند 6 قانون اساسی چین)».
به هرحال، حزب کمونیست چین در سال1950میلادی، دو قانون خیلی مهمی را به تصویب رساند: قانون ازدواج و قانون اصلاحات ارضی. براساس قانون جدید ازدواج، فحشاء، ازدواج از پیش تعیین شده، نامزد کردن کودکان، و داشتن بیش از یک همسر، و داشتن همسر غیر رسمی(معشوقه) ممنوع اعلام شد. آزادی در ازدواج، آزادی طلاق، استقلال اقتصادی زنان و سایر مفاهیمی که پیش از آن برای اغلب جامعه امری نا آشنا بود، مورد حمایت قانون قرار گرفت. از سوی دولت تبلیغات گستردهای برای آشنا ساختن مردم با این قانون جدید صورت گرفت. لذا، بسیاری از زنان که از ازدواج اجباری خود رضایت نداشتند، از فرصت استفاده کرده و درخواست طلاق دادند و از هم جدا شدند. براساس برآورد صورت گرفته، در اوایل دههی 1950، آمار طلاق در چین 3/1مورد در هر یکهزار نفر بود.(Stacey ,1983:178). دولت نه تنها برای اجرای قانون جدید ازدواج تلاش میکرد، بلکه تبلیغات گستردهای نیز برای سازماندهی نیروی کار زنان که برای بازسازی کشور سخت بدان نیازمند بود، به راه انداخت. بخش عمدهای از استخدامهای صورت گرفته در این دوره منجر به جابه جایی تعداد زیادی از زنان از مناطق روستایی به شهر، از مناطق پرجمعیت به مناطق کم جمعیت، و از مناطق مختلف به بخش تولیدی نیازمند به نیروی کار زنان مانند بخشهای نساجی، تولید ابریشم و دیگر صنایع سبک شد.
در سال1953، دولت متوجه شد که بخش اقتصاد دیگر کشش جذب نیروی کار زنان بسیج شده را ندارد. مضافا بر اینکه، اجرای قانون جدید ازدواج، برخلاف قانون اصلاحات ارضی، با مخالفت شدید اعضای مردانهی جامعه مواجه شد. همچنین، قتل و خود کشی زنانیکه خواهان جدایی بودند، به سطحی رسید که دولت تصمیم گرفت تا ثبات اجتماعی را به جای آزادیهای فردی، به ویژه آزادی زنان، در اولویت قرار دهد. لذا، برای چند سال بعد، برای کاهش آمار طلاق مقررات سختگیرانهتری اعمال شد و دولت زنان را به اهمیت دادن به وظایف داخلی و هماهنگی خانواده توصیه میکرد. این روند چندین سال ادامه داشت.
با اشتراکی شدن بخش کشاورزی و اجرای جنبش«جهش بزرگ به پیش» در سال1985، دولت برای سرعت بخشیدن به توسعهی اقتصادی، بهخصوص توسعهی صنعت و فنآوری، تبلیغات گستردهای به راه انداخت و زنان بار دیگر تشویق شدند تا به بازار کار به پیوندند. افزون بر این، به دلیل اشتراکی شدن کشاورزی، کارهای خانه نیز به کار اشتراکی نیاز پیدا کرد و در نتیجه مراکز خدماتی برای انجام این وظایف نیاز داشتند. مؤسسات تازه تأسیس مانند غذا خوریها، کودکستانها، و مهد کودکها مثل قارچ سر برآوردند که در بیشتر مواقع توسط کارکنان خانم اداره میشدند. به گفتهی یک منبع«تخمین زده شده که 98/4 میلیون مهد کودک و کودکستان و بیش از 6/3 میلیون سالن غذا خوری، در سال1959 در مناطق روستایی فعال بودند.»(Stacey, 1983: 214.) اگرچه طرح«جهش بزرگ به پیش» با شکست فاجعه باری به پایان رسید، ولی نیروی کار زنان را به اوج خود رساند، و این روند در سرتاسر دوران انقلاب فرهنگی(1966 تا 1976) ادامه داشت.
تغییرات اجتماعی چشمگیر ایجاد شده پس از انقلاب فرهنگی در چین، تا کنون تأثیر مختلف و متناقضی در جنبش زنان و جایگاه آنان در این کشور گذاشته است. در این دوران حضور زنان در مراکز آموزش عالی در مقایسه با دوران پیش و پس از آن بالا بود. با این حال، درکنار این پیشرفتها، اجرای برنامههای یکنواخت برای زنان و مردان و طرح شعارهایی همچون«هر کاریکه مردان میتوانند انجام دهند، زنان نیز میتوانند»، و استفاده از لباسهای یکسان و معیارهای مردانه برای ارزیابی زنان، موجب خدشه دار شدن جایگاه زنان در این دوره شد.
(Wang Zheng. Maoism، 1997: 126-53)
اجرای اصلاحات اقتصادی از اواخر دههی1970 نیز تغییرات و موفقیتهای فوق العادهای برای اقتصاد چین به ارمغان آورده است، ولی به نظر میرسد که تأثیر اصلاحات برجایگاه اجتماعی زنان خیلی هم مثبت نبوده است. فرصتهای نابرابر شغلی و توزیع نابرابر درآمد میان زنان و مردان هم چنان معضل جدی اجتماعی است که دولت و سازمانهای بین المللی را وادار به اجرای طرحها و برنامههای مختلفی برای کمک به زنان از کار بیکار شده از بخش اقتصاد دولتی که پس از اجرای اصلاحات به بخش خصوصی واگذار شده است، نموده است. مشکلات عمومی دیگری مانند فحشاء، افزایش نرخ طلاق، بالا رفتن سن ازدواج، کاهش تمایل به ازدواج و افزایش رویکرد زنان به زندگی مجردی و یا همخانگی با مردان بدون تقید به گذراندن مراحل ازدواج، اشتغال در مراکز کاری بهدور از خانه و جداشدن از تنها فرزند، در مناطق شهری، و باز گشت به سنت قدیمی تقسیم کار براساس جنسیت در مناطق روستایی نیز از مشکلاتی است که پس از اجرای اصلاحات اقتصادی دامنگیر جامعهی زنان چین شده است.
(Claudia, Broyelle، 1997)
با وجود مشکلات فوق، در این دوره(دورهی اصلاحات) هم پیشرفتهای تشویق کنندهای در جنبش دفاع از حقوق زنان به وجود آمده است که مهمترین توسعه در عرصهی مطالعاتی پیرامون مسایل و مشکلات زنان و اعطای بورس تحصیلی در این زمینهها بوده است. نخستین مرکز مطالعات امور زنان در سال1987میلادی در دانشگاه جِنگجو[1] در استان خِهنان[2]راه اندازی شد. متعاقب آن برنامههای مطالعاتی و مراکز مطالعاتی بیشتری در خصوص مسایل زنان به وجود آمدند که فدراسیون سراسری زنان در ایجاد، هدایت و فعال سازی این مراکز نقش مؤثری داشتهاند(Wang, 1997).
در میان چارچوبهای نظری مختلف دفاع از حقوق زنان، به احتمال زیاد، فمینیسم سوسیالیستی قابل انطباق ترین نظریه برای تشریح جایگاه زنان در چین بهشمار میرود. این نظریه استدلال میکند که در جوامع سرمایه داری، کاپیتالیسم و مردسالاری همدیگر را تقویت و فضایی را به وجود میآورند که در آن در سطوحی سازمان یافته و نهادینه شدهتر نسبت به دیگر نظامهای اجتماعی بر زنان اعمال کنترل میکنند. به عبارت دیگر، در جوامع سرمایهداری، زنان بیش از مردان مورد سوء استفاده قرار میگیرند. (Hartmann, 1981)
بنابراین، باتوجه به دیدگاه فمینیستی، سوسیالیسم سیستم اجتماعی جایگزینی برای زنان در دستیابی به جایگاه برابر با مردان باشد. به همین دلیل، جمهوری خلق چین در 60سال گذشته، برنامهها و نهادهای متعددی را برای حفاظت از حقوق و جایگاه زنان و از زیر سلطه خارج ساختن کامل آنها طراحی و به مورد اجرا گذاشته است، اگرچه مطالعات انجام شده نشان میدهند که این کشور هنوز نتوانسته به هدفهای مورد نظرش در این زمینه دست یابد. (Wolf, 1985) استیسی این عدم موفقیت را ناشی از تسلط سیستم پدرسالاری در چین طی هزاران سال گذشته میداند« انقلاب سوسیالیستی در چین یک انقلاب پدرسالارانه و تحولی رادیکال در شیوهی تولید در خانوادهی پدرسالار روستایی بود. برای نخستین بار، به جای پدرسالاری کنفوسیوسی، پدرسالاری دموکراتیک و سپس پدرسالاری سوسیالیستی جایگزین شده است»(Stacey, 1983: 253.).
[1] - Zheng Zhou.
[2] - Henan.