روابط خارجی روسیه

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۱۸ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۴۹ توسط Shekvati (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «از ابتداي شكل گيري دولت روس و در دوره كيف، روسيه داراي يك موقعيت محدود و محصور بود و به خاطر اين محدوديتها صرفاً در تماس با گروهها، قبايل و حكومتهاي محلي مجاور بود. در عين حال، اين تماسها بيشتر در ارتباط با شرق اروپا بود. حملة مغول‌ها روسيه را ا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

از ابتداي شكل گيري دولت روس و در دوره كيف، روسيه داراي يك موقعيت محدود و محصور بود و به خاطر اين محدوديتها صرفاً در تماس با گروهها، قبايل و حكومتهاي محلي مجاور بود. در عين حال، اين تماسها بيشتر در ارتباط با شرق اروپا بود. حملة مغول‌ها روسيه را از اين موقعيت جدا ساخته و در شمار امپراتوريهاي آسيايي قرار داد. با پذيرش مذهب ارتدوكس و پس از دو قرن و نيم حاكميت تاتارها، روسيه هويتي اوراسيايي پيدا كرد. آنچه كه از ميراث مغول و بيزانس (امپراتوري روم شرقي) به روسيه رسيد، او را از اروپا جدا مي‌ساخت. اما از اواخر قرن 17 بود كه پتر كبير، به سوي اروپا گرايش يافت و اين روند در دوره كاترين كبير نيز ادامه داشت و سرانجام، پس از انقلاب فرانسه و حمله ناپلئون به روسيه، مسكو به طور جدي در مسائل و معادلات سياسي - نظامي اروپا درگير شد و اين وضعيت تا پايان جنگ جهاني اول تداوم پيدا كرد. با وجود آنكه انقلاب اكتبر 1917 روسيه را از اروپا جدا نمود و پس از جنگ جهاني دوم، اتحاد شوروي سردمدار «بلوك شرق» محسوب مي‌شد، اما مسائل اروپا همچنان براي روسيه اولويت نخست را دارا بود. گورباچف با ارائة طرح «خانه مشترك اروپايي» از آتلانتيك تا اورال، درجه‌اي از ادغام و همگرايي با جهان غرب را مطرح ساخت كه به يك «سياست پان اروپايي» شبيه بود كه با تأكيد بر «هويت اروپايي» حتي مي‌توانست موقعيت آمريكا را در اروپا تضعيف كند. با وجود پاسخ نسبتاً مساعد كشورهاي اروپايي و بويژه فرانسه و آلمان، موضع انگليس و امريكا منفي بود. برژينسكي در نطقي بر بعد فلسفي – فرهنگي هويت اروپايي تأكيد كرد و گفت كه اروپا قبل از اينكه يك واقعيت جغرافيايي باشد، يك واقعيت فلسفي – فرهنگي است كه بر ارزشهاي تمدن اروپايي كه تعيين كننده روابط بين فرد و جامعه و جامعه و دولت، استوار است و با مفاهيم مرتبط با استبداد شرقي و تبعيت توتاليتاريستي جامعه از دولت و فرد از جامعه مغايرت دارد. اين اظهار نظر نشان‌دهنده نگراني امريكايي‌ها از نفوذ روسيه در اروپا بود.

در سالهاي آخر دوره شوروي و در طول دهه 1990، دولت روسيه در مورد جايگاه و موقعيت خود مردد بود. تلاش براي عضويت در باشگاه غرب و كسب موقعيت مناسب در اروپا نتوانست موفقيت‌آميز باشد. هم واكنش سرد و گاه توهين‌آميز دول غرب و هم ديدگاهايي متعارض داخلي، آينده موقعيت روسيه را دچار ابهام نموده و اين وضعيت سردرگم تا حوادث 11 سپتامبر تداوم داشت. صرفاً در سال‌هاي اخير است كه مسكو كم كم موقعيت مناسب تري را پيدا كرده است. پذيرش نظام سياسي و اقتصادي ليبراليستي و بازار آزاد تجاري، به معناي پذيرش مدل غربي توسعه براي روسيه بود. همگرايي و ادغام در غرب شعاري بود كه طي سالهاي نخست پس از فروپاشي بر آن تأكيد مي‌شد. در سال 1992، كوزيرف وزير خارجه روسيه سندي را آماده كرد كه در آن، جايگاه روسيه در ميان «ملل متمدن» معلوم شد. او براساس اصول بين الملل گرايي ليبرال در «انديشه جديد»، بر مشاركت روسيه در نهادهاي بين المللي، ترويج حقوق بشر و ارزشهاي اقتصاد بين الملل تأكيد كرد. از نظر وي، چون ميان دموكراسيها جنگي صورت نمي‌گيرد، لذا روسيه دموكراتيك هرگز از لحاظ امنيتي نسبت به غرب نگراني نخواهد داشت. اگر هدف ايجاد يك ملت جديد بود، ضرورت داشت كه روسيه عضويت در باشگاه دولتهاي دموكراتيك پيشرفته و نهادهاي اقتصادي آنها را به دست آورد خواهد بود. با مدل قرار گرفتن دموكراسي‌هاي غربي و آنچه كوزيرف «ملل متمدن غرب» مي‌ناميد، جايگاه روسيه كاملاً معلوم بود. او «بازگشت به تمدن» را يك سياست عملي در راستاي كمك به رفع نيازهاي داخلي مي‌دانست. يلتسين نيز در ژانويه 1992 اظهار داشت كه: «امريكا و غرب نه شركاي ما بلكه متحدان ما هستند ... ما مي‌خواهيم به جامعه جهاني برگرديم.». اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، نشان داد كه دولتهاي غرب حاضر نبودند روسيه را به عنوان يك شريك برابر در درون سيستم سياسي و امنيتي غرب بپذيرند و همين موضوع به واكنش‌هاي روسيه در سالهاي 2000 تا 2007 منجر شد.

نگرش ارواسياگرا، روسيه را جدا از غرب مي‌داند كه مأموريت ويژه‌اي به عنوان پلي ميان تمدنهاي شرق و غرب دارد. با ابتكار و حفظ يك گفتگوي چند جانبه با فرهنگها، تمدنها و دولتها، روسيه كشوري ميانجي، متحد كننده، و هماهنگ كننده بود كه ميان شرق و غرب و شمال و جنوب، موقعيت منحصري داشت تا به يك سمفوني تاريخي دست يابد از اين نگاه، اوراسياگرايي به معناي دوري از غرب نبود، بلكه يك سياست موازنه‌اي محسوب مي‌شد. اوراسياگراها اعتقاد داشتند كه روسيه در بهترين موقعيت مي‌توانست موقعيت يك شريك كوچك را در ارتباط با غرب به دست آورد، اين در حالي بود كه در ميان دولتهاي شرقي اين وضعيت كاملاً متفاوت بود. مسائلي همچون طرح گسترش ناتو و اقدامات ناتو در يوگسلاوي، موقعيت داخلي اوراسياگراها را تقويت كرده و موجبات روي كار آمدن پريماكف به جاي كوزيرف را فراهم نمود. يك طيف افراطي از ديدگاههاي سياسي نيز در روسيه مطرح است كه اسلاوگرايان و ملي‌گرايان افراطي را دربرمي‌گيرد كه سنتهاي خاصي روسي چون نظام حكومتي استبدادي، نژاد اسلاو، مذهب ارتدودكس و فرهنگ روسي را برتر از غرب دانسته و جدا از شرق مي‌داند. از اين نگاه، روسيه بايد راه سوم را انتخاب كند و بويژه در مقابل غرب قرار گيرد و به ضديت با آن بپردازد. احساس دوگانه بيم و اشتياق نسبت به اروپا هنوز هم در نزد روسها به ويژه در حوزه برداشت روسها نسبت به نيات و نگرشهاي اروپاييان، وجود دارد. روسيه ديگر يك تهديد نظامي براي اروپا به شمار نمي‌آيد، اما از نگاه روسيه، ناتو قصد دارد تا به تقويت و بسط اتحاد نظامي بپردازد. نيروهاي روس براي مشاركت در «نيروهاي پاسدار صلح در كوزوو» پذيرفته مي‌شوند، اما برخلاف رويه معمول در مورد كشروهاي غربي، به روسها مسئوليت چنداني داده نمي‌شود. روسيه درخواست عضويت در ناتور را در موارد مكرر مطرح كرد، اما غربي‌ها هنوز هم حاضر نشده‌اند روسيه را به عنوان يك شريك برابر بپذيرند. پس از 11 سپتامبر يك شوراي جديد ميان مسكو و ناتو شكل گرفت و همكاري‌هاي دو كشور در مبارزه با تروريسم در چارچوب آن سازماندهي شد.

در سند «تدبير سياست خارجي» كه در آوريل 1993 تصويب شد بر حقوق و مسئوليتهاي روسيه در قلمرو شوروي (يعني كشورهاي خارج نزديك) تأكيد و حتي به اروپاي شرقي به عنوان «حوزه تاريخي منافع» روسيه اشاره شد. در اين سند، تأكيد شده بود كه روسيه «يك قدرت بزرگ» خواهد ماند: «فدراسيون روسيه، با وجود بحرانهايش، برحسب پتانسيل قدرت آن، و نفوذ آن بر جريان حوادث جهاني و مسئوليتهاي ناشي از اين قدرت، يك قدرت بزرگ خواهد ماند.» برخي به اقداماتي چون مخالفت با گسترش ناتو و حضور در مسائل بالكان نيز عمدتاً به عنوان اعلام نمادين نقش يك قدرت بزرگ پرداخته‌اند. هسته اصلي اين سند، يك نگرش سه بعدي در مورد نقش روسيه بود: روسيه به عنوان يك ابرقدرت منطقه‌اي، روسيه به عنوان يك قدرت بزرگ جهاني، و روسيه به عنوان يك ابرقدرت هسته‌اي. در حالي كه يك شوراي نيمه رسمي سياست خارجي و دفاعي در سال 1992، روسيه را يك «قدرت متوسط» اعلام كرده بود، همان شورا، دوسال بعد روسيه را به عنوان يك «قدرت جهاني» مطرح ساخت. ، يوگني پريماكف در ژانويه 1996، اعلام كرد كه روسيه نقش يك قدرت بزرگ را بازي خواهد كرد و سياستش نسبت به دنيا براساس اين نقش شكل مي‌گيرد و روابط آن با دشمنان جنگ سرد، بايد يك مشاركت عادلانه و با مزايايي متقابل باشد. تأكيد پريماكف بر «چندجانبه‌گرايي» در نظام بين‌الملل، در حقيقت به معناي نقش روسيه به عنوان يك «قدرت جهاني» به وسيله ايجاد پيوند با دولتهاي ديگري براي مقاومت در برابر سركردگي امريكا بر جهان بود.

در دوره رياست جمهوري پوتين از سال 2000 تا 2008، مهم ترين مسائل بين المللي براي  سياست خارجي روسيه عبارت بود اند از: جنگ افغانستان، جنگ عراق، پرونده هسته اي كره شمالي، پرونده هسته اي جمهوري اسلامي ايران، مساله صلح خاورميانه، انقلاب رنگي در گرجستان و اوكراين، مسائل مولداوي و كوزوو و سرانجام سپر موشكي در لهستان و چك. از ميان ده مساله مذكور، پنج مساله نخست به آسيا و پنج مورد دوم به اروپا مربوط هستند كه در مورد آنها بحث مي كنم. در موضوع افغانستان ،در سال 2001 رئيس جمهور روسيه از جنگ امريكا با طالبان به عنوان فرصتي براي ضربه زدن به  ژرفاي راهبردي جريان هاي تندرو اسلام گراي درون كشور و نيز در حوزه پيراموني بهره جست و به صراحت اعلام كرد كه " امريكا مي تواند ازفضاي روسيه و كشورهاي سي.آي.اس براي جنگ با تروريسم استفاده كند"(کرمی،146) و البته هنوز هم روسيه از عمليات ناتو در افغانستان حمايت مي كند. در حقيقت، روسيه هيچ مشكلي با امريكا بر سر مسئله افغانستان ندارد و در نشست روسای جمهور دو کشور در تابستان 2009 در مسکو نیز توافقات مهمی در مورد افغانستان به عمل آمد. از نگاه مسکو ،درگیر بودن امریکا در افغانستان هیچ ضرری ندارد و حتی تحلیل هایی که بعضا در ایران می شود که امریکا در افغانستان به دنبال مهار روسیه است نزد مقامات روس خیلی قابل درک نیست.مگر نه این است که در صورت قدرت یابی طالبان در افغانستان،دامنه این جریان به ازبکستان ، قزاقستان ومناطق مرکزی روسیه و منطقه قفقاز شمالی در روسیه که عمدتا مسلمان هستند کشیده می شود. بر خلاف افغانستان، اما مسكو جنگ امريكا با حكومت عراق را در سال2003 به عنوان " بهانه اي براي گسترش قلمرو استراتژيك و سلطه بر منابع انرژي " قلمداد نموده و در اوان كار با همکاری فرانسه و آلمان و چین کوشید تا مانع از چنين اقدامي شود. اما پس از عمليات، از مخالفت دست برداشته و حتي در جريان نشست هاي شوراي امنيت سازمان ملل متحد با امريكا همكاري كرده و صرفاً به اظهار نگراني و تاكيد بر اشتباه بودن عمل امريكا بسنده كرده است(همان،153-154)   .درحال حاضر نیز روس به دنبال بستن قرارداد های نفتی با دولت جدید عراق هستند.

در پرونده هسته اي كره شمالي، مسكو تا مرحله اي از پيونگ يانگ حمايت نمود. اما پس از اقدامات تند كره شمالي در پرتاب موشك ها و انجام آزمايش هسته اي، بتدريج تغيير جهت داده و اين كشور را عملاً ناگزير به همكاري با آمريكا نمود. موضع مسكو در طول بحران، از حمايت تلويحي از كره شمالي به موضع مخالفت با اعمال فشار جدي امريكا و سپس فشار بر كره شمالي براي حل و فصل موضوع تغيير جهت داد و در حال حاضر، روسيه ديگر درگير موضوع كره شمالي نيست و برای روس ها وجود یک کره شمالی هسته در مرزهای شرقی این کشور موضوع خطرناکی تلقی می شود. اما پرونده هسته اي جمهوری اسلامی ايران همچنان روي ميز شورای حکام آژانس بین المللی انرژی هسته ای و شورای امنیت سازمان ملل متحد است و مقاومت هاي روسيه براي جلوگيري از تسريع روند اقدامات در چارچوب مواد منشور ملل متحد ادامه دارد. اين كشور همراه با چين توانسته است حركت شورا را بجاي روند ماده به ماده، در طول مواد منشور ملل متحد آرام تر كند. اما طبيعي است مجموعه اي از مسائل و موضوعات ميان كشورهاي مذكور وجود دارد و پرونده ايران صرفاً يكي از آنهاست(شوری،71). روسيه در چارچوب حفظ بازارهاي خارجي و همكاران منطقه اي و جلوگيري از تضعيف حاكميت هاي ملي از سوي اقدامات يكجانبه امريكا در خارج از چارچوب نهادهاي بين المللي، كوشيده است تا مانع از اقدامات تند مورد نظر امريكا شده و آن را تا حدودی محدود سازد. از سوي ديگر، با تاكيد بر رعايت معاهده ان.پي.تي ، همواره از ايران خواسته است.همكاري بيشتری با آژانس انرژي اتمي و رعايت قطعنامه هاي شوراي امنيت ملل متحد داشته باشدآنها همواره خاطر نشان ساخته اند كه ظرفيت مقاومت آنها به وسيله اجماع اعضاي ديگر محدود مي شود، و از سخنان اخير رئیس جمهور و وزير خارجه آن كشور مي توان دريافت كه مسائل موجود در روابط مسكو و واشنگتن و بطور كلي مسكو و غرب، در مسير تعاملات في مابين قابل حل و فصل است .

در ارتباط با روند صلح خاورميانه نیز روس ها با وجود حضور در نشست چهارجانبه، اما هيچ گاه مدعي  و مخالف اساسی امريكا و غرب در موضوع صلح خاورميانه نبوده اند. حتي در بحث دولت جديد فلسطين نيز با وجود برقراري تماس با رهبران حماس، اما هرگونه حمايت و پيشرفت را در روابط منوط به شناسائي اسرائيل نموده اند. درواقع، روسيه ضمن حفظ روابط با بازيگران رسمي مساله خاورميانه، موضعي معتدل و محافظه كارانه اتخاذ نموده و در سالهاي گذشته، اسرائيل دومين شريك تجاري روسيه در منطقه خاورميانه ( پس از تركيه ) بوده است. اما بر خلاف موضوعات بالا ، برخی موضوعات هستند که از اهمیت و فوریت جدی تری برخوردار بوده و اصلا با مسائل مذکور قابل مقایسه نیستند. به بیان روشن تر ، مسائل پنج گانه ای که از آنها یاد شد بیشتر به موقعیت بین المللی روسیه مرتبطند ، اما مسائل دیگری هستند که  امنیت ملی روسیه و منافع آنی و حیاتی این کشور را در گیر می کنند و چون این مسائل در درون منطقه اولویت اول سیاست خارجی روسیه  رخ می دهند با اتفاقات و رویداد های مربوط به اولویت های دور تر تفاوت اساسی دارند.یکی از این مسائل، گرجستان و داعیه های آن به عنوان داوطلب عضویت در پیمان امنیتی ناتو بر می گردد.از سال 2004 كه انقلاب رنگي در گرجستان پيروز شد و نيروهاي طرفدار غرب قدرت را بدست آوردند، روسيه كوشيد تا به اشكال مختلف حركت آنها را به سمت غرب كند نمايد  که در این رابطه می توان از اقدامات روسيه براي اقتصادي كردن روابط با كشورهاي سي.آي.اس بويژه در قيمت فروش انرژي و نیز قطع صدور گاز در ماه ژانویه یاد کرد .مسائل ميان مسكو و تفليس گاه رنگ امنيتي به خود گرفته و آخرين مورد آن راي مردم گرجستان به پيوستن به ناتو و اقدام نظامی تفلیس برای الحاق استیای جنوبی و پاسخ نظامی شدید روسیه و شناسایی استقلال استیای جنوبی و ابخازیا از طرف مسکو در تابستان 2008 بود.این موضوع با مانور ناوگان نظامی ناتو در دریای سیاه و سرانجام عقب نشینی نیرو ها خاتمه یافت. اما نخستین کاربرد نیروی نظامی روسیه خارج از مرزهای کشور و حمله نظامی به یکی از متحدان غرب در دوره بیست ساله پس از جنگ سرد بود(واعظی ، 23 ).

انقلاب رنگي اوكراين و مشكلات ميان كيف و مسكو نيز بي شباهت به مورد گرجستان نبوده است. در جریان رفراندوم پيوستن به ناتو    نیزاکثریت مردم بر این موضوع تاکید کردند و روسيه نيز تهديد كرده در صورت عضويت اوكراين به ناتو، موشك هايش را به سوي كيف نشانه خواهد رفت. يك ويژگي مهم اوكراين و گرجستان قرار داشتن آنها در كنار درياي سياه و تكميل خط محاصره روسيه از بالتيك تا خزر ( در صورت پيوستن آذربايجان به آنها ) مي باشد. از اين رو مي توان انتظار داشت كه اوكراين نيز همچنان به عنوان يكي از مسائل مهم در دستور كار سياستگزاران مسكو باقي بماند. اما نتایج انتخابات زمستان 2010  و شکست نامزد طرفدار غرب فعلا بخش مهمی  از نگرانی های مسکو را در مورد اوکراین برطرف کرده است.به تعبیر زادوخین، استقلال اوکراین ، روسیه را با این پرسش روبرو کرد که روسیه بدون اوکراین و بدون تاریخ اوکراین چه چیزی خواهد بود(زادوخین، 203).

مولداوي سرزمين كوچكي ميان اوكراين و روماني است كه نیرو های غرب گرا  در سال هاي اخير بر آن حكومت كرده اند، اما بخاطر وجود منطقه خودمختار پري دنسترويه ( روس هاي ساكن در مولداوي ) همواره در معرض فشار روسيه قرار داشته و با خطر تجزيه روبروست. اين كشور نيز از بسياري جهات همانند گرجستان و اوكراين عرصه اي براي رقابت روسيه و اروپا بوده است و هنوز هم يكي از پايگاههاي نظامي روسيه در آنجا مستقر بوده و محل کشمکش میان روسیه و اتحادیه اروپاست. اما مساله استقلال كوزوو با وجود ديرپايي تاريخي، عملاً از زمان استقرار ناتو در سال 1999 شروع شد و براساس گزارش نماينده سازمان ملل متحد در سال 2007، بحث استقلال آن در شوراي امنيت مطرح و مسكو تهديد به وتوي آن نمود. انتخابات  صربستان نيز نوعي زورآزمايي ميان مسكو و واشنگتن تلقي مي شد كه به زيان  روسيه رقم خورد. در انتخابات صربستان، بوريس تاديج نامزد غرب گرا پيروز شد و به عبارتي، كوزوو يك قدم به استقلال ( حتي بدون راي شوراي امنيت سازمان ملل متحد ) نزديك گرديد. تاديج مايل است در ازاي پيوستن صربستان به اتحاديه اروپا، استقلال كوزوو را به تدريج به رسميت بشناسد. پس از اعلام استقلال كوزوو در سال 2008 و به رسميت شناختن آن از سوي غرب، روسيه از شناسايي این استقلال خودداري كرده و تهديدهايي را نيز مطرح نموده است .اهمیت موضوع کوزوواز آنجاست که با فروپاشی یوگسلاوی، صربستان نیز به عنوان جانشین اصلی آن ، با تجزیه دیگری روبرو شده و با استقلال یک کشور مسلمان ، منطقه بالکان که حوزه نفوذ سنتی روسیه بود ، بیش از پیش از حوزه منافع آن دور می شود.در واقع ، برای روسیه بسیار دشوار است که از  بخش مهمی از میراث ملی خود دست بکشد ( همان ،225). آنچنانکه گفته شد، واقعيت ها حكايت از آن دارد كه پرونده كره شمالي، پرونده ايران و مساله صلح فلسطين و اسرائيل موضوعاتي هستند كه بيشتر به كشورهاي ديگر ارتباط مي يابند و براي روسيه از جهت بازار، حوزه نفوذ و يكجانبه گرايي و هژموني امريكا اهميت مي يابند و كمتر به صورت مستقيم " امنيت ملي روسيه " را خدشه دار مي سازند.پس، در حقيقت در پنج مساله آسيايي، روس ها حساسيت كمتري داشته و در نتيجه در همكاري و مشاركت با غرب راحت تر عمل كرده اند. در حالي كه، در مسائل مرتبط با اروپا با حساسيت بيشتري برخورد نموده و در نتيجه، مقاومت جدي تر به عمل آورده اند. بيشتر واكنش ها و تندي هاي اعلامي و رفتاري نيز پس از تحولات مرتبط با اين مناطق بوده است.در میان مسائل مرتبط با مرزهای غربی روسیه و قلمرو دریای بالتیک تا دریای سیاه نیز موضوع سپر دفاع موشکی از حساسیت و فوریت امنیتی به مراتب بیشتری برخوردار بوده است.

روابط امریکا و روسیه که به خاطر مسائل مربوط به بحران کوزوو و حمله نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی(ناتو) به صربستان در سال 1999 تیره شده بود پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر 2001  بهبود یافت و پوتین از نخستین دولتمردانی بود که برای مبارزه با تروریسم اعلام همکاری کرد و به قطعنامه شورای امنیت برای صدور مجوز حمله به افغانستان رای مثبت داد.همکاری های دو کشور تا زمستان 2003 که بحث حمله امریکا به عراق به میان آمد ادامه داشت. از این زمان بدگمانی دولت روسیه به اقدامات واشنگتن افزایش یافت و به ویژه با آغاز موج انقلاب های رنگی از گرجستان و سپس در اوکراین تندتر شد.اما با طرح مساله استقرار سپر موشکی در جمهوری های چک و لهستان و گام های بعدی برای عملیاتی کردن آن ،روابط دو طرف به وخامت گرائید و واكنش هاي تند و بی سابقه مقامات روسي از زمان نشست امنيتي مونيخ در 10 فوريه 2007 آغاز شد(WWW.bAZTAB.IR). پوتين " استفاده لگام گسيخته از زور را در مناسبات بين المللي "، نكوهش كرده و آن را " عاملي براي تشويق ديگران به تلاش براي دسترسي به جنگ افزارهاي كشتار جمعي " دانست. او اشاره كرد كه پس از فروپاشي ديوار برلين، " اكنون برخي كشورها مي كوشند خط ها و ديوارهاي جديد جداكننده اي بر ما تحميل نمايند." او گفت :" رفيق گرگ ما مي داند چه چيز را بخورد و بدون اينكه به حرف كسي گوش كند طعمه هايش را پاره مي كند." (www.taragi.eu)

پس از آن، روسيه مجموعه اي  از اقدامات را انجام داد كه نشان از جدیت و شدت عمل کرملین در پاسخ به شرائط جدید بود.در این رابطه می توان از کارهایی چون نصب پرچم روسيه در بستر درياي قطب شمال، برقراري پروازهاي تجسسي و پرواز بمب افكن هاي هسته اي و برقراري گشت زيردريايي هاي هسته اي پس از دو دهه تعطیلی، تهديد پايگاه دريايي امريكا در گوام و پايگاههاي ناتو در شمال اروپا از سوی جنگنده های روسی از طریق انجام مانو و پرواز بر فراز آنها، برپايي سامانه هاي دفاع موشكي در مناطق مرزی نزدیک اروپا، اعلام آغاز ساخت گونه هاي مختلف رادار و موشك، شليك موشك به گرجستان، اعلام استقرار موشك ها در بيلوروس و نشانه روي آنها به سمت اروپا، خروج از پيمان كنترل نيروهاي متعارف اروپا، تهدید احتمال حمله به لهستان، چك و اوكراين(www.irandiplomacy.ir )  در صورت استقرار سامانه های موشکی امریکا یاد کرد. حتی رئيس ستاد مشترك ارتش  روسيه اعلام كرد كه " در صورت ادامه موضوع سپر موشكي، روسيه احتمالاً با اروپا و آمريكا وارد جنگ خواهد شد." (www.agahsazi.com) پوتين نيز نصب سامانه هاي دفاع موشكي را با بحران كوبا در دهه 1960 مقايسه کرد.همه اینها در شرائطی بود که امریکا نیز به خاطر مجموعه ای از مسائل چون مبارزه با تروریسم ، کنترل گسترش فن آوری های غیر متعارف و حل و فصل بحران های بین المللی به همکاری های روسیه نیاز داشت.اما می توان از پاسخ نظامی گسترده در حمایت از استیای جنوبی به ارتش گرجستان در تابستان 2008 به عنوان اوج هجومی شدن سیاست خارجی روسیه یاد کرد.

پس از بحران استیا ، کمتر کسی تصور می کرد که یخ های روابط روسیه و امریکا بزودی باز شود . با توجه به تعلیق روابط روسیه – ناتو و روسیه با اتحادیه اروپا و امریکا و مانور گسترده ناتو در دریای سیاه ، انتظار دوره ای طولانی از خصومت می رفت . اما با پیروزی اوباما و برنامۀ سیاست خارجی او ورق برگشت. اوباما در نوشته ها وسخنان انتخاباتی خود ، همکاری با روسیه مقابله با گسترش سلاحهای کشتار جمعی را مورد تاکید قرارداد .نماد این نگرش جدید ، هدیه کلینتون به لاوروف در ژنو با علامت « از سر گیری دوباره » بود. پس از این ، دیدار اوباما و مدودف در آوریل 2009 در لندن در حاشیه کنفرانس سران کشورهای عضو گروه 20 و هنگام صدور بیانیه مشترک امریکا و روسیه شکل گرفت ومحور این بیانیه مشترک  ، همکاری در امنیت بین الملل و از سر گیری مذاکرات کاهش سلا ح های استراتژیک هسته ای بود . (سجادپور ،33) از زمان  روی کار آمدن اوباما تا کنون ، روسای جمهور دو کشور هفت بار با یکدیگر دیدار داشته و توافقات مهمی  به  عمل آورده اند.

از این رو ، در دورۀ مدودف و اوباما ، روابط دو کشور به شکل جدیدی از سر گرفته شد و با سفر کلینتون وزیر خارجه امریکا به روسیه  روابط دو کشور ، یک گروه کاری به ریاست پریماکف ( نخست وزیر پیشین روسیه ) و کسینجر ( وزیر خارجه پیشین امریکا ) تشکیل شد که وظیفه آنها بررسی دو جانبه و ارائه راه حل هایی برای بهتر کردن روابط دو کشور بود ، که این گروه نیز  در نهایت لیستی از راه کارهای مناسب در روابط روسیه و امریکا را به مقامات آمریکایی پیشنهاد کرد که عبارتند از : " امریکا نباید برای عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی مانع تراشی کند و بایستی موافقت خود را برای ورود روسیه به سازمان اعلام کند ، موضوعی که روسیه  سالهاست به دنبال آن می باشد . آمریکا نباید از وضعیت حقوق بشر در روسیه انتقاد کند و اگر اقدام به این کار کند این کار نباید با هیا هو همراه باشد .آمریکا باید نفوذ سنتی روسیه را در حوزۀ شوروی سابق  به رسمیت بشناسد و در کوتاه مدت اصراری بر عضویت اوکراین و گرجستان در ناتو نداشته باشد.همچنین ، امریکا روسیه را به  یکی از شرکای خود در مسئلۀ هسته ای ایران تبدیل نموده و در مسئلۀ استقرار سیستم دفاع موشکی در شرق اروپا تجدید نظر  و نیز روسیه را در سیستم امنیت اروپا سهیم کند.(آرامی،1)

در شورای سیاست خارجی و دفاعی روسیه نیز گزارش برای جلسۀ کمیته روسی – امریکایی باشگاه سیاسی والدای تهیه شده بود که در آن با استقبال از پیشنهاد« از سرگیری دوباره» فهرست منافع موازی یکسان و نزدیک دو کشور به شرح زیر آمده است :"حمایت همه جانبه از تلاشهای ایالات متحده و ناتو در افغانستان بدون مداخله مستقیم نظامی؛ طراحی خطی واحد نسبت به ایران ، ارائه بسته ی واحد عوامل تشویق کننده سیاسی و اقتصادی و احتمالا تحریمها - بدون تجاوز نظامی که کاری بی معنی و خطرناک است - و جلب بیشتر چین به این سیاست ؛حمایت از تلاشهای امریکا برای حا وفصل بحران هسته ای کرۀ شمالی؛ پشتیبانی از اقدامات ایالات متحده در عراق و پاکستان ؛ نزدیکی مواضع در زمینۀ بحران خاورمیانه؛ امتناع از احیای حوزه نفوذ تاریخی خود با توسل به زور ؛ فعال کردن همکاری با تروریسم بین المللی و جلو گیری از اعمال تروریسم هسته ای ؛کمک به ابالات متحده در زمینۀ جلب چین به نظم بین الملل اقتصادی و سیاسی و مساعدت به این که چین عضو سازنده باشگاه جدید رهبران جهان باقی بماند" . ((www.boshranews.comهمچنین تأ کید شده است که ایالات متحده در چهار چوب این معامله باید سیاست خود را در فضای شوروی  و در زمینۀ امنیت اروپایی تجدید نظر کند . این خط جدید بدون اینکه با منافع خود امریکا مغایرت داشته باشد ، به پیشبرد منافع حیاتی روسیه کمک خواهد کرد .امتناع از تشویق همسایگان و شرکای روسیه ( اوکراین ، گرجستان و کشورهای دیگر) برای فاصله گرفتن از مسکو و دنبال کردن سیاست ضد روسی ، از جمله جنبه های این خط جدید است .این امر به معنی امتناع از توسعه گفتگو با این کشورها و حمایت از استقلال آنها نیست و تنها در صورتی که روسیه در حق یا عمل استقلال کشورهای فضای شوروی سابق را لغو کند و سلطۀ کامل خود را بر فضای شوروی سابق احیا کند ، منافع حیاتی غرب خدشه دار خواهد شد. روسیه و ایالات متحده باید در بارۀ قواعد بازی و از جمله قواعد و حدود رقابت در فضای شوروی سابق به توافق برسند و خطوط قرمزی را تعیین کرد که عبور از آنها منافع حیاتی یکی از طرفین را تهدید می کند . خویشتن داری در فضای شوروی سابق ، از همه مهمتر است . (ibid)

در این گزارش انتظارات روسیه از ایالات متحده به قرار زیر مطرح شده است :"امتناع از حمایت از محافل و رژیمهای ضد روسی در جامعه مشترک المنافع و تشویق سیاست ضد روسی؛ عدم ممانعت از توسعه روند هم گرایی در فضای شوروی سابق با مرکزیت روسیه ؛حل و فصل مناقشات مزمن با شرایط قابل قبول یرای روسیه ؛ و طراحی راه قابل قبول برای همکاری انرژی در جامعه مشترک المنافع". و نیز یک معامله بزرگ پیشنهاد شده است که عبارتست از :"جلوگیری از بی ثباتی امنیت بین المللی و تیره شدن آن تا حد « جنگ همه علیه همه » و به ویژه پیشگیری از برخورد احتمالی  قدرتهای بزرگ ؛ محدود کردن سلاحهای کشتار جمعی و پیش گیری از اشاعه این نوع سلاح ها و از جمله ممانعت از برخورداری ایران از این نوع سلاح ها ؛ حفظ ثبات در شرایط «نظام چند قطبی همسایگان » ؛ تثبیت اوضاع افغانستان ؛  تثبیت اوضاع پاکستان ؛ جلوگیری از بروز مناقشه میان هند و پاکستان ؛ حل وفصل مناقشه اعراب و اسراییل ؛ حل وفصل بحران هسته ای کره شمالی ؛ مبارزه با تروریسم بین المللی و قبل از همه جلوگیری از تروریسم هسته ای ؛ جلوگیری از ایجاد خلاء ساسی و حقوقی در زمینه کنترل تسلیحات هسته ای بعد از انقضای مهلت اعتبار قرارداد استارت1 ؛ تثبیت اوضاع عراق بعد از خروج نیروهای امریکایی از این کشور و جلوگیری از تبدیل شدن این کشور به پرورشگاه تروریسم بین المللی؛ تثبیت اوضاع  خاورمیانه بزرگ  و جلوگیری از بروز انحطاط و افراط در این منطقه ؛ تأ مین امنیت در فضای کیهانی ؛  مقابله با تغییرات آب و هوا  ؛ و مبارزه با مواد مخدر ، دزدان دریایی و بزه کاری سازمان یافته" .(ibid)

اما دیدار های روسای جمهور روسیه و امریکا نشان دهنده اراده جدی در دو طرف برای عمل کردن به این پیشنهادهاست. یکی از نشانه های مهم در دگرگونی نگرش ها و رفتارها در دولت امریکا را باید تعلیق طرح سپر موشکی در اروپای شرقی تا سال 2015دانست .این موضوع برای روس ها بسیار اهمیت داشت ؛ چرا که آن طرح را  بزرگترین تهدید نظامی برای موقعیت هسته ای خود می دیدند.دولت جدید امریکا نیز با درک اهمیت آن ، کوشید تا آن را در رابطه با موضوع ایران و کره شمالی مورد حل و فصل قرار دهد.(Kramer,65-66) در ملاقات اوباما و مدودف در کرملین در 15 تیر ماه 1388 ( 6 جولای 2009 ) اراده ای جدی برای تغییر در روابط دو کشور وجود داشت و روی موضوعات مختلفی نظیر کنترل تسلیحات استراتژیک ، سپر موشکی در اروپای شرقی ، گسترش ناتو ، افغانستان و ایران گفتگو شد . دو رئیس جمهور بر همکاری در حل مشکلات جهانی تأ کید کرده و یک سند همکاری مشترک را امضاء کردند . در مورد افغانستان ، به طور مشخص میان مقامات نظامی دو طرف ( ژنرال مولن و ژنرال ماکارف ) قراردادی امضاء گردید که جز ئیات همکاری متقابل را معلوم می کرد و موجب آن ، امریکا نیازهای نظامی برای عملیات در افغانستان را از قلمرو روسیه و از طریق هواپیما و خطوط راه آهن روسیه منتقل کند . ((Kramer,61 در این ملاقات ، ریس جمهور امریکا با خطرناک جلوه دادن برنامه هسته ای ایران و طرح این ادعا که ایران و کره شمالی برای قرن 21 تهدید به شمار می آیند ،  بار دیگر سرنوشت استقرار سپر موشکی امریکا در خاک اروپا را به برنامه هسته ای ایران پیوند زده و   در سخنرانی در مدرسه اقتصادی روسیه گفت که " سیستم دفاع موشکی در صورت خود داری ایران از برنامه های نظامی معنای خود را از دست خواهد داد".(روزنامه سرمایه) اوباما در مورد موضوع عضویت کشورهای نزدیک به روسیه در ناتو گفت که " کشوری که بخواهد عضو ناتو شود بایستی اکثریت مردمش رضایت داشته باشند و اصلاحات لازم در داخل کشور به عمل آید تا بتوانند در ماموریت های متحدین شرکت نمایند .اجازه دهید روشن بگویم که ناتو باید همکاری با روسیه  و نه رویاروئی با آن را دنبال کند."(kramer,63 )

در دوم تیر ماه 1389 ( 23 ژوئن 2010 ) نیز دو رئیس جمهور در واشنگتن به گفتگو در مورد کنترل تسلیحات هسته ای  و برنامه هسته ای ایران ، گشایش یک مسیر جدید انتقال تدارکات به افغانستان ، اوضاع قرقیزستان ، مسائل خاورمیانه ،  امنیت اروپا و کاهش تجارت استراتژیک پرداختند . اوباما از عضویت روسیه در سازمان تجارت جهانی حمایت کرد و گفت که دو کشور بر سر موضوعاتی نظیر گرجستان همچنان دچار اختلاف نظر هستند . البته موضوعات تجاری و اقتصادی محور اصلی مذاکرات دو طرف بود . توافق بر سر پیوستن روسیه به سازمان تجارت جهانی ، امضای قرارداد خرید 50 فروند هواپیمای بویینگ و از میان برداشتن مواضع موجود بر سر راه صادرات گوشت مرغ از امریکا به روسیه از مهم ترین محور های مذاکرات دو طرف بود. در مورد قر قیزستان نیز از دولت موقت برای ایجاد ثبات در کشور حمایت کردند .دو طرف برتشدید تحریم های ایران و کره شمالی تأ کید نموده و همکاری راهبردی در امور افغانستان را تداوم بخشیدند . البته موضوعاتی نظیر گرجستان ، گسترش ناتو ، سپر موشکی ، پیمان کنترل تسلیحات هسته ای و وضعیت حقوق بشر در روسیه ، هم چنان محل اختلاف هستند . شاید مهم ترین دستاورد این سفر تشکیل یک کمیسیون در سطح ریاست جمهوری برای تداوم و گسترش روابط بود. بازدید مدودف از دره سیلیکون و توافق در مورد سرمایه گذاری شرکت های امریکایی در روسیه نیز یکی از دستاوردهای سفر رئیس جمهور روسیه بود. این منطقه به عنوان مرکز جهانی فناوری برترشناخته می شود که توسعه فن آوری اطلاعات و ارتباطات از آنجا شروع و عرضه می شود . مدودف در حین این بازدید تاکید کرد که روسیه مایل است تا از تجربیات چنین مرکزی برای نمونه روسی در حال ساخت آن با عنوان " اسکولکوا "بهره گیرد ؛ به و یژه آن که بسیاری از دانشمندان ممتاز در این منطقه روسهائی هستند که پس از فروپاشی به اینجا آمده اند .

از این رو می توان گفت که اگر چه مسائل و موضوعات زیادی در مناسبات امریکا و روسیه وجود دارد اما در دو سال اخیر دو دولت تمرکز اصلی خود را بیشتر روی حل و فصل اختلافات در مورد طرح دفاع موشکی، همسایگان روسیه، کمک به توسعه روسیه و چالش های استراتژیک گذاشته اند و توافقات مهمی نیز در مورد آن به عمل آورده اند. در عین حال هیچ یک از این موضوعات نیز تا کنون به صورت کامل حل و فصل نشده و اساساً ماهیت آنها به گونه ای نیست که بتوان به طور کامل به توافق رسید. در واقع آنها هر یک روندی هستند که در طول زمان در حرکت می باشند.

در واقع ، با نگاهی به سیاست خارجی روسیه طی سال های 1991 تا 2010 می توان فراز و نشیب های آن را دید که چگونه  از یک سیاست منفعل در دهه 1990 به یک سیاست فعال در سال های 2000 تا 2003 می رسد و سپس به تدریج فعال تر شده ودر سال های 2006 تا 2008 شدیدا هجومی می گردد(MANKOFF, 124 AND COHEN,1-2) با نگاهی به مصادیق ذکر شده در بالا می توان دریافت که اين رفتارها از يك سياست خارجي هجومي و تند و فراتر از اعتماد به نفس و فعاليت عادي كشورها حكايت دارند. بسياري از تحليل گران به بررسی اين وضع پرداخته و سياست خارجي فعال، قدرتمندانه، گستاخ و جسور روسيه را با مفاهيم مختلف تحليل كرده اند. برخي به اراده شخص پوتین و سر سختی او و یا " قدرت حاصل از درآمدهاي انرژي"  اشاره نموده اند.( Cohen, 3) عده اي " اعتماد به نفس اقتصادي"، " رشد قدرت نرم افزاري روسيه " ،" تهديدهاي امنيتي پيش رو " و نیز ضعف و مشكلات امريكا "  را مطرح كرده اند.  wallander,108  ) اما با مرور در تاریخ روسیه و فهم همدلانه تر از اظهارات مقامات روسی می توان در یافت که واقعيت ها از داستان ديگري خبر مي دهد.در واقع ، دقت در شاخص های اصلی این سیاست ها نشان می دهد که طیفی از اظهارات و بیانیه های تند دیپلماتیک  تا آزمایش های فن آوری های نظامی ، انجام عملیات استقرار  نظامی ، مانور های نظامی ، گشت های هوایی و دریایی نمایشی و اطلاعاتی و سرانجام اقدام به جنگ  در دستور کار قرار داشته و از یک آمادگی جدی برای اقدامات تند دفاعی و هجومی فراتر از وضعیت منفعل دهه گذشته وحتی از سال های 1985 تا 2005 حکایت دارد. از این رو، تحولي كه در روسيه طي سالهاي زمامداري ولاديمير پوتين از 2000 تا 2007 روي داده نشان‌دهنده آنست كه با وجود يك رهبر نيرومند، قاطع و با اراده و نيز برخي شرائط بين المللي مساعد (از حادثه 11 سپتامبر 2001 گرفته، تا افزايش درآمدهاي نفتي) موقعيتي ايجاد كرده كه بسیاری از مشكلات پیشین نيز كم‌كم در پرتو آن رنگ باخته‌اند.

اما پس از یک دوره روابط نزدیک میان روسیه و غرب، از سال 2011 و به ویژه پس از از سرگیری تلاش های ناتو برای استقرار سامانه های موشکی و راداری در رومانی و ترکیه و نیز از سرگیری بیانیه های گسترش گرایانه به ویژه از نشست سران در شیکاگو و عملیات نظامی در لیبی، مداخله در انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری، تصویب قانون مگ نیتسکی، بار دیگر روابط روسیه با غرب دچار دست انداز های جدی شد. در نخستین فرمان ریاست جمهوری پوتین در 18 اردیبهشت 1391، اولویت های منطقه ای به ترتیب، حوزه سی. آی. اس، اروپا، آسیا، امریکا و خاورمیانه ذکر شده اند. در این حکم ضمن تاکید بر اصول عمل گرایی، شفافیت و چند شاخه ای بودن، به این نکته مهم تاکید شده که روابط خارجی بایستی در خدمت توسعه دراز مدت روسیه باشد(www.kremlin.ru/news/3764/