هویت ملی مصر
در یک تعریف کلی از هویت امروز مصریان میتوان گفت هویت اکثریت مردم مصر از دو مؤلفه اصلی دین اسلام و زبان عربی تشکیل شده است که در همه مظاهر زندگی آنان متبلور است .هر چند طی چند دهه اخیر و در نتیجه هجوم نحلههای فکری به جهان اسلام و عرب، مسئله قومیت و هویت، حساسیتهای گذشته را از دست داده است و کم و بیش تحت تأثیر جذابیتهای وارداتی قرار گرفته است، از نیمههای قرن نوزدهم تا نیمههای قرن بیستم، مقوله هویت مصریان از جمله مباحث فراگیر سیاسی اجتماعی در این جامعه بوده است. در نتیجه تأثیرات فرهنگی غرب و گسترش اندیشه های جدید، نوعی بحران هویت، جامعه مصر را فرا گرفت که زمینه ساز بحثها و چالشهای فکری و فرهنگی در باب هویت مردم مصر شد؛ مصر فرعونی، مصر عربی و مصر اسلامی از جمله عناوین این بحثها و چالشهای فکری بود. رفاعة الطهطاوی در نیمههای قرن نوزدهم از شکوه تمدنی مصر باستان در حوزههای علوم، هنر و ادبیات سخن گفت و بر مسئله هویت و میهن پرستی مصری تأکید کرد[۱] و اولین نویسنده مصری بود که برای اولین بار در نوشتههای خود واژههای «وطن» و «حب الوطن» را که تا آن زمان به معنای جدید آن در میان مصریان چندان متداول نبود، به کار برد. او که تحصیل کرده فرانسه بود از هویت مصری سخن گفت و برای آنکه وطن پرستی با ایمان دینی در تعارض قرار نگیرد، سعی در سازگاری آنها داشت و البته منظور او از وطن، مصر بود .او که مصر زمان خود را خلف مشروع مصر فراعنه میدانست، دوران باستانی را سرچشمه غرور و افتخار ملی و در عین حال، ظهور اسلام را بزرگترین رویداد تاریخ و حد فاصل دو دوران باستان و نو میدانست.[۲] طه حسین نویسنده نامدار مصری هم بر تفاوت میان فرهنگ و هویت مصری و فرهنگ و هویت عربی تأکید داشت. او میگفت
فرهنگ مصری وابسته به فرهنگ مدیترانهای است و مصر بخشی از اروپاست
و بر این اساس بود که تأکید میکرد مردم مصر بایستی تاریخ خود را به عنوان جزئی از تاریخ اروپا فرا گیرند[۳] لطفی السید از دیگر نویسندگان مصری است که در نوشتههای خود به دنبال پاسخ این سوال میگشت که چه چیزی مصری را از غیر مصری باز میشناسد، آیا دین اوست، زبان یا فرهنگ او و یا ویژگیهای سرزمینی او؟. السید برخلاف طهطاوی و برخی دیگر از نویسندگان که تعارضی میان دین با مفهوم هویت ملی و وطن قائل نبودند این مفاهیم را از مقوله دین تفکیک میکرد. او میگفت:
احساس ملیت آنگاه اصیل است که احساس وفاداری به هیچ مرجع دیگری مخل آن نشود.
البته این سخن او به معنای گسستن از دین نیست؛ بلکه چون در زمان او امپراطوری عثمانی دست کم به طور نظری، کانون اصلی و وفاداری سیاسی برای اکثریت مسلمانان سنی بود و سلطان عثمانی میخواست به نام پان اسلامیم، سلطه خود را بر آنان موجه جلوه دهد، او احساس همبستگی دینی مصریان را با ترکان عثمانی خطری برای هویت آنان میدانست.[۴] لطفی السید باور داشت که با وجود چیرگی اعراب و ترکان، هویت ملی مصر در سراسر تاریخ یکسان و پایدار بوده است؛ زیرا عوامل بومی و محلی همچون آب و هوا، همسایگی و پیوستگی، از ساکنان مصر تودهای به هم سرشته و یکپارچه به وجود آورده است. او به همین دلیل پیشنهاد میکرد که مصر از تاریخ تمدن درخشان خود در زمان فرعونها آگاه شود تا به پیوستگی تاریخی خود پی ببرد. السید در خلال نوشتههایش نشان میدهد که مصریان با وجوه امتیازی که خواه از حیث طبیعی، خواه از جنبه روانی دارند از دیگر ملتها متمایزند؛ به نحوی که اوصاف آنان را در هیچ ملت دیگری نمیتوان یافت و از جمله این وجوه امتیاز، اسلام و زبان عربی را نام میبرد. البته او توضیح نمیدهد در حالی که این عوامل میان همه مسلمانان عرب مشترک است، چگونه میتوان آنها را سازنده هویتی جداگانه برای مصریان دانست؟ دیگر وجوه امتیاز مصریان از نظر او عبارت است از: اقلیم، مرز و بوم، تاریخ، فرهنگ، خوی و منش، نهادهای اجتماعی و حقوق طبیعی. لطفی السید در عین حال از میان این وجوه امتیاز، از جمله بر چند وجه تأکید میکند و از اهمیت اقلیم و مرز و بوم سخن میگوید که نه خودسرانه که به طور طبیعی تعیین شده است و مصر را از سرزمینهای دیگر، نه با خط فرضی که با موانعی طبیعی جدا میکند؛ روحیه مصریان نیز درست با همین قاطعیت از روحیه دیگر ملتها جداست. او در خصوص زبان عربی میگفت:
مصر زبان ملی ندارد و چنین زبانی را بایستی از آمیزش دو زبان ادبی و عامیانه ساخت.
السید هر چند به جدایی دین از سیاست تأکید داشت، از توجه به آثار اخلاق دینی در استواری پایههای ملیت مصری غافل نبود و معتقد بود که ملیت بدون تربیت، پایدار نیست و با آنکه در مقوله تربیت بر اصول دینی معینی پافشاری نمی کرد، قبول داشت که اسلام بهتر از هر آئین دیگری میتواند مسلمانان را از واماندگی بدر آورد. [۵]
دیدگاههای فوق هرچند چالشهایی را در کانونهای فکری، فرهنگی و دانشگاهی مصر پدید آورد و هر کدام نیز هوادارانی یافت، اما نتوانست جریانهای پایداری در جامعه مصر پدید آورد و به ویژه با اقبال عمومی رو به رو نشد. امروز نیز هرچند برخی مباحث هویتی در ادامه مباحث چالشی دهههای گذشته در کانونهای علمی و فکری و مراکز دانشگاهی جریان دارد، عموم مردم مصر همچنان خود را مسلمان و عرب میدانند. در قانون اساسی مصوب سال 2014 مصر هم بر عربی بودن مصر و اینکه ملت مصر جزئی از امت عرب و جهان اسلام است و با قاره آفریقا همبستگی داشته و وابستگیهای آسیایی دارد، تأکید شده است.[۶]