مارشال چیانگ کایشک، ژنرال سرخ
چیانگ کایشِک در 31 اکتبر سال1887میلادی، در خانوادهای نسبتا مرفه و تاجر، در منطقهی شیکو[1]در نزدیکی شهر نینگبو[2]، متولد شد. وی پدرش را در 8سالگی از دست داد. دوران کودکی چیانگ با شکستهای پی درپی چین از کشورهای غربی و جنگ داخلی همراه بود و این کشور از نظر اقتصادی در بدترین وضعیت قرارداشت. لذا، او به نظامیگری روی آورد. در سال 1906 وارد آکادمی نظامی بائودینگ[3]شد و سپس در سال1907برای ادامهی تحصیل در این رشته عازم ژاپن شد. وی در آکادمی علوم نظامی توکیو تحت تأثیر افکار انقلابی سایر دانشجویان که برای سقوط نظام امپراتوری فعالیت میکردند قرار گرفت. چیانگ با کمک برخی از دانشجویان چینی در جلسات سازمان تونگ مِنگخویی[4]که تشکیلاتی سیاسی و پیش از بهوجود آمدن کومینتانگ راه اندازی شده بود، شرکت میکرد. وی از سال1909تا1911میلادی در ارتش سلطنتی ژاپن خدمت میکرد.
او، پس از حادثهی شورش ووچانگ[5]در سال 1911به چین بازگشته و به عنوان افسر توپخانه در هنگ نظامی ارتش انقلابیون در شانگهای مشغول به خدمت گردید. قیام شینخَی[6]منجر به سقوط نظام امپراتوری دوهزار ساله و استقرار نظام جمهوری چین شد و چیانگ یکی از بنیانگذاران حزب کومینتانگ بود.
پس از برعهده گرفتن فرماندهي ارتش جمهوری توسط یوان شیکای[7]و شکست انقلاب دوم در سال1913، چیانگ نیز همچون سایر رهبران کومینتانگ یا در ژاپن و در تبعید به سر میبرد و یا در شانگهای به زندگی نیمه مخفی خود ادامه میداد. وی در سالهای اقامت در شانگهای با گروههای گانگستر زیر زمینی مانند گروه«جنایتکاران سبز[8]» ارتباط نزدیکی برقرار ساخت[i]. وی در فوریهی سال1912، با همدستی تعدادی از اعضای کومینتانگ اقدام به ترور رییس تشکیلات«احیای جامعه[ii]» كرده و در 18ماه مه 1916، عوامل چیانگ، چِن چیمِی[9]رهبر «حزب انقلابی چین[iii]» را حذف فیزیکی نموده و چیانگ به عنوان رییس این حزب جایگزین او شد. در این ایام وجههی سون یاتسِن به دلایل مختلف[iv]خدشه دار شده و وی به همراه برخی از رفقای قدیمی خود از پیوستن به حزب انقلابی چین در تبعید امتناع میورزیدند.
تأسیس حزب کومینتانگ در گوانگجو
سون یاتسِن در سال1917، فعالیتهای خود را از شانگهای به گوانگجو منقل کرد و چیانگ نیز در سال1918 به وی پیوست. در این ایام سون خیلی به حاشیه رانده شده بود، نه پولی داشت و نه ارتشی، لذا بار دیگر به شانگهای بازگشت ولی در سال 1920مجددا با کمک عوامل اجیر شدهاش در گوانگجو استقرار یافت. در این مدت سون که خواهان ایجاد وحدت در سرزمین چین از طریق نظامی بود، با استاندار گوانگجو که خواهان استقرار سیستم فدرالی در این کشور بود اختلافات شدیدی پیدا کرد. در ماه ژوئن1923، از سوی استاندار گوانگجو به جان سون یاتسِن سوء قصدی صورت گرفت که تنها با کمک چیانگ بود که سون توانست از این توطئه جان سالم به در ببرد. پس از این حادثه و کمک چیانگ به سون، اعتماد و همکاری این دو به هم افزایش یافت و این دوستی تا پایان عمر سون یاتسِن ادامه داشت.
سون مجددا در سال1924، کنترل استان گواندونگ را به دست گرفت و از سوی اتحاد جماهیر شوروی نیز کمکهایی دریافت کرد. وی با ایجاد اصلاحاتی در حزب کومینتانگ یک دولت انقلابی با هدف ایجاد وحدت سرزمینی در چین تحت حاکمیت این حزب تشکیل داد. در همین سال بود که سون یاتسِن، چیانگ را برای چند ماه برای مطالعهي سیستم نظامی و سیاسی شوروی، به مسکو اعزام کرد. چیانگ در این سفر با تعدادی از رهبران فکری و نظامی شوروی ملاقات و پیرامون اهداف مورد نظر سون یاتسِن بحث و گفتگو نموده و سریعا به چین بازگشت. چیانگ در این سفر به این نتیجه رسید که سیستم سیاسی-نظامی شوروی برای کشور چین مناسب نیست[v]. وی پس از بازگشت از مسکو به گوانگوجو، از سوی سون یاتسِن در سال1924، برای تربیت افسران نظامی، به فرماندهی آکادمی نظامی وامپوآ[10] منصوب شد. چیانگ از همان ابتدا با کمونیستها مخالف بود و به همین جهت یکبار در مخالفت با همکاری سون با این گروه از فرماندهی آکادمی نظامی استعفا داد ولی مجددا بنا به درخواست سون به سرِکارش برگشت. سالهای اولیهی آغاز به کار، این پادگان زمینهی خوبی برای چیانگ فراهم ساخت تا وی کادرهای نظامی وفادار به حزب کومینتانگ و خودش را در آنجا تربیت کند و این نیروها در تمام دوران حکومت وی با او همراه بودند.
سون یاتسِن در12اکتبر سال1925 در گذشت و با فوت او خلأ قدرتی در حزب کومینتانگ و رهبری چین بهوجود آمد. در این شرایط رقابت سختی میان چیانگ به عنوان رهبر جناح راست حزب و وانگ جینگوِی[11] رفیق نظامی سون که متمایل به چپ بود، برای کسب قدرت در گرفت. اگرچه وانگ توانست از نظر سیاسی جانشین سون در رهبری حزب شود، ولی چیانگ با اتکاء به حمایت فرماندهان نظامی از نظر سیاسی هم از قدرت مانور بیشتری برخوردار شد. در 5 ژوئن 1926، چیانگ فرمانده کل ارتش انقلابی شد و در 27ژوئیه عملیات نظامی گستردهای را برای آزاد سازی مناطق شمالی از سیطرهی جنگ سالاران و متحد ساختن سرزمین چین تحت حاکمیت حزب کومینتانگ آغاز کرد. در این حملهی سراسری، وانگ جینگوِی نیز فرماندهی بخشی از عملیات را بر عهده داشت که پس از تصرف ووخَن و بنا به توصیهی کمونیستها و نمایندهی اتحاد جماهیر شوروی در چین، دولت ملی را به این شهر منتقل کرد. چیانگ نیز پس از تصرف شهر نانجینگ و رسیدن به شانگهای تصمیم گرفت رابطهاش با وانگ و جناح چپ حزب را که فکر میکرد تهدیدی برای کنترل قدرت در حزب کومینتانگ است پایان داد و خود دولت ملی دیگری را در نانجیگ تشکیل داد.
با تشکیل دولت ملی دیگر در نانجینگ توسط چیانگ و اخراج چپگرایان کمونیست از دولت و ارتش و قطع رابطه با نمایندهی اتحاد جماهیر شوروی در چین از یک سو و مخالفت با دولت ملی وانگ در ووخَن، جنگ داخلی چین آغاز شد. دولت ملی وانگ از نظر نظامی در شرایط ضعیفی قرار داشت، لذا به زودی توسط چیانگ ساقط شد. در نتیجه، وانگ و حامیان چپگرایش تسلیم چیانگ شده و به نانجینگ منتقل شدند. با پایان غائلهی ووخَن، چیانگ توانست پکن را در ماه ژوئن1928تصرف و یک دولت ائتلافی را با همکاری برخی از جنگ سالاران تشکیل دهد. با همکاری این جنگ سالاران بعضا طرفدار رژیم ساقط شدهی امپراتوری چینگ، چیانگ به هدف ایجاد وحدت سرزمینی خود دست یافت و دوران جنگ سالاران خاتمه یافت.
چیانگ در اول دسامبر1927، با سونگ مَیلینگ[12]، خواهر زن سون یاتسِن ازدواج کرده و بهعنوان شرط این ازدواج، به آیین مسیحیت گروید[vi]. وی همزمان با تشکیل دولت ملی سراسری در نانجینگ در سال1927، سون یاتسِن را به عنوان پدر«ملت چین» و «پدر جمهوری چین» اعلام و تلاش کرد از این طریق و به واسطهی وصلتی که با خواهر زن سون انجام داده بود، خود را جانشین سون یاتسِن معرفی کند. لذا، پس از تصرف پکن، جسد سون یاتسِن را با تشریفات و احترامات زیاد از معبدی در پکن به شهر نانجینگ منتقل و در مقبرهی با شکوهی که در حومهی شهر درست کرده بود دفن نمود.
رابطهی چیانگ با کمینترن[vii]
در جهان غرب و اتحاد جماهیر شوروی، چیانگ به«ژنرال سرخ» مشهور بود[viii]. در راهپیمایی روز کارگر در میدان سرخ مسکو، عکس چیانگ در کنار تصاویر لنین و استالین حمل میشد. وی به خاطر متحد ساختن و تحت کنترل درآوردن سرزمین چین و پایان دادن به ملوک الطوایفی جنگ سالاران در این کشور، در آمریکا و جهان غرب نیز وجههی خوبی یافته بود. ولی در 12آوریل1927، به خاطر اختلافاتی که با کمونیستها و جناح چپ حزب کومینتانگ پیدا کرد، تمام هواداران کمونیستی و افراد چپگرای مخالف خود را از حزب کومینتانگ و دولت پاکسازی و هزاران نفر از آنها را در شانگهای و سرتاسر کشور قتل عام کرد که این دوران به«ترور سفید» مشهور است. گفته میشود که تنها در شانگهای 12هزار نفر، عمدتا کمونیست، کشته شدند. این کشتار موجب فرار رهبران و فعالان کمونیستی از شهرها و پناه بردن آنان به مناطق دور افتادهی روستایی که حزب کومینتانگ در آنجا از نفوذ کمتری برخوردار بود،گردید. در چنین شرایطی بود که رابطهی چیانگ با نمایندهی کمینترن نیز قطع گردید.
دوران ثبات و استقرار دولت چیانگ
چیانگ پس از در اختیار گرفتن کنترل کامل کشور با همکاری جنگ سالاران مناطق شمالی، به مدت یک دهه، دورانی از ثبات و پیشرفت را آغاز کرد. وی با اجازه دادن به برخی از جنگ سالاران به کنترل مناطق تحت تصرف، تا حدودی به آرامش نسبی دست یافته و برنامههای توسعهی اقتصادی مختلفی را به مورد اجرا گذاشت. وی در 10اکتبر1928، به ریاست شورای دولتی که معادل پست ریاست جمهوری بود، منصوب شد. طبق نقشهی سون یاتسِن، قرار بود کومینتانگ کشور را در سه مرحله از انقلاب بازسازی کند: ایجاد ثبات با استقرار حکومت نظامی؛ قیمومیت سیاسی با حزب کومینتانگ؛ و ایجاد حکومت قانون. از آنجا که مرحلهی نخست انقلاب از طریق کنترل نظامی کشور به دست آمده بود، لذا آغاز دوران حاکمیت رسمی چیانگ به عنوان دوران قیمومیت سیاسی تلقی میشد. در این دوران به اصطلاح عصر جمهوری، شاخصهای مختلف نوگرایی در چین به مورد اجرا گذاشته شده و توسعه یافت.
کشور چین در دههی1928 تا1938، تا حدودی شاهد کاهش نفوذ امپریالیسم و رشد خود باوری در چین بود. دولت تلاش کرد سیستم حقوقی کشور را مدرن، قیمت کالاها را تثبیت، بدهیهای خارجی را مستهلک، سیستم بانکی و پولی را اصلاح، ساخت راهها و بزرگرهها را تسریع، امکانات بهداشتی را بهبود، مبارزه با مواد مخدر را قانونی، و تولیدات صنعتی و کشاورزی را تقویت نماید. اگرچه تمامی این پروژهها با موفقیت به سرانجام نرسید، ولی تلاشهایی به عمل آمد تا وضعیت آموزشی بهبود یابد، در جامعهی چین هویت سازی شود و ارزشهای اخلاقی و اجتماعی کنفوسیوس به اجرا گذاشته شود. زبان ماندارین به عنوان زبان استاندارد چینی توسعه یابد، و تسهیلات ارتباطاتی از جمله رادیو گسترش پیدا کند و از تمام این موارد برای ترغیب و تبلیغ نوعی ناسیونالیسم چینی بهره برداری شود. ولی به هرحال، ملتی که از دولت مرکزی قوی برخوردار نباشد، تحقق این اهداف بهصورت کامل امکان پذیر نخواهد بود.
چالشها و محدودیتها
در این دوران هر موفقیتی که ملیگرایان به دست میآوردند، با چالشهای سیاسی و نظامی پایداری مواجه میشدند. در حالیکه بیشتر مناطق شهری در اختیار نیروهای کومینتانگ بود، اغلب مناطق روستایی و دور دست تحت نفوذ حزب تضعیف شده ولی ریشه کن نشدهی کمونیستی و جنگ سالاران قرار داشت. چیانگ گاهی تلاش میکرد و مشکل جنگ سالاران را از طریق نظامی حل میکرد، ولی هزینههای مالی و انسانی زیادی روی دستش می گذاشت. تنها هزینهی جنگ در دشتهای میانی در سال1930، دولت را تقریبا به ورشکستگی کشاند و 250هزار نفر کشته از دو طرف برجای گذاشت. در سال 1931، جایگاه چیانگ هم به عنوان نخست وزیر و هم رییس جمهور که مخالف ایدههای دموکراسی دولت ملی بود، زیر سئوال رفت. این اختلاف نظرها موجب درگیری نظامی میان نیروهای دولت ملی شد که تنها با اتحاد چیانگ با برخی از جنگ سالاران پیشین غائله به پایان رسید.
با اینحال، نابود سازی کامل کمونیستها رؤیای همیشگی چیانگ و دولت ملی وی بود. وی پس از گردآوری نیروهای خود در جیانگشی[13]، از آنها علیه مناطق تازه تأسیس جمهوری شورایی چین[ix] به کار گرفت و با کمک مستشاران نظامی خارجی در نهایت توانست در سال1934، ارتش سرخ کمونیستها را در این مناطق به محاصره درآورد. کمونیستها با ترفندهایی از این محاصره گریخته و به راهپیمایی بزرگ به سمت شمال پرداختند که در این راهپیمایی مائو از یک فرمانده نظامی به رهبر قدرتمند حزب کمونیست تبدیل شد.
ایدئولوژی چیانگ: ملیگرایی و ضد سرمایه داری
چیانگ به عنوان فردی ملیگرا و پیرو آیین کنفوسیوس، مخالف هنجارشکنیهای جنبش چهارم ماه مه بود. وی انگیزههای ناسیونالیستی داشت. او نسبت به برخی از اندیشههای غربی حس بیگانه داشت و معتقد بود که معرفی گستردهی ایدهها و ادبیات غربی که توسط طرفداران جنبش چهارم ماه مه صورت میگیرد، به نفع ملت چین نیست. او و سون یاتسِن از روشنفکران این جنبش انتقاد میکردند که آنان اخلاق جوانان چینی را فاسد میکنند. علیرغم تبلیغات کمونیستها که چیانگ را طرفدار سرمایهداری معرفی میکردند، او دشمن سرمایهداران شانگهای بود و اغلب به آنها حمله و اموالشان را مصادره میکرد. وی در عین دشمنی با سرمایهداران، به مبارزه با کمونیستها نیز ادامه میداد. وی تشکیلات کارگری و دهقانی طرفدار کمونیستها را از بین برد و در عینحال، اهداف ضد سرمایهداری سون یاتسِن را تعقیب میکرد. اگرچه سرمایهداران شانگهای در سال1927 از ترس روی کارآمدن کمونیستها از چیانگ طرفداری کردند، ولی این حمایتها در سال1928، پس از تهدید شدن از سوی چیانگ، متوقف شد. وی در طول حکومتش از هرگونه قدرت گرفتن و حضور كمونيستها در قدرت جلوگیری کرد.
رهبر دوران جنگ چین
پس از تجاوز ژاپن به منچوری در سال1931، چیانگ به عنوان رییس دولت ملی از پست خود استعفا داد ولی مجددا با شعار«ابتدا آرامش داخلی، سپس مقاومت در برابر تجاوز خارجی» بر سر قدرت بازگشت. اما این سیاست با مخالفت افکار عمومی مواجه شد. در سال 1932درحالیکه چیانگ تلاش میکرد نخست کمونیستها را شکست دهد، ژاپن به پیشروی و اشغال مناطق بیشتر ادامه داده و شانگهای، سپس نانجینگ را تصرف کرد. این حادثه برای مدتی موجب توقف عملیات چیانگ علیه نیروهای کمونیستی شد. چیانگ در دسامبر1936، برای ایجاد هماهنگی میان نیروهای ملی جهت حملهی گسترده به کمونیستها وارد شیاَن در غرب چین شد، ولی جانگ شوولیانگ[14]، فرمانده عملیات غرب ارتش ملی که مخالف سیاستهای دوگانهی برخورد چیانگ با کمونیستها و متجاوزان ژاپنی بود، طی یک هماهنگی با چوئنلای و با همکاری تعدادی از ژنرالهای دیگر، چیانگ را به گروگان گرفته و او را وادار به ایجاد جبههی متحد علیه نیروهای ژاپنی نمودند. چیانگ پس از امضای این معاهده و بازگشت به نانجینگ، جانگ را تحت بازداشت خانگی قرار داد و تعدادی از ژنرالهای همکار وی را دستگیر و به جوخهی اعدام سپرد. اگرچه تعهد چیانگ به جبههی متحد در بهترین حالت فقط اسمی بود، ولی این همکاری ظاهری هم در سال1941شکسته شد.
آغاز جنگ دوم ژاپن علیه چین
دومین جنگ ژاپن علیه چین در ژوئیهی1937آغاز شد. چیانگ 600هزار نیروی آموزش دیده و زبدهی خود را برای مقابله با این تهاجم به شانگهای فرستاد، ولی با دادن 200هزار تلفات شانگهای تسلیم ژاپن شد. این شکست، تمامی اعتبار نظامی چیانگ و افسران آموزش دیدهی آکادمی نظامی وامپوآ را زیر سئوال برد. ژاپنیها در دسامبر همان سال شهر نانجینگ پایتخت چیانگ را نیز به تصرف خود درآوردند. لذا، چیانگ و دولتش ناگزیر ابتدا به ووخَن و پس از مورد تهدید قرارگرفتن ووخَن ، به چونگچینگ عقب نشینی کردند. وی در این جنگ با اتخاذ تاکتیکهای نادرست، قصد داشت با کشیدن نیروهای دشمن به عمق خاک چین، خطوط تدارکاتی و پشتیبانی دشمن را آسیب پذیر سازد، ولی عملا موجب از دست رفتن سرزمینهای بیشتر شد. از سوی دیگر، وی برای اینکه شهرها و تأسیسات سالم به دست دشمن نیفتد، دستور تخریب سدها و آتش زدن شهرها را صادر کرد. این تاکتیک نیز موجب وارد شدن تلفات گستردهی جانی و خسارات مالی به مردم غیر نظامی شد. تنها در شهر چانگشا[15]که بدون اطلاع رسانی به موقع ساکنان شهر صورت گرفت، طی سه روز آتش سوزی، دو سوم شهر در آتش سوخت و 20هزار نفر کشته شدند. این تاکتیکهای غلط که یکی پس از دیگری اتخاذ شد، زمینهی نارضایتی هرچه بیشتر مردم و عدم حمایت آنها از دولت ملی را فراهم ساخت.
چیانگ در سال1939، دو نفر از رهبران مسلمانان چین به نامهای عیسی یوسف آلپتکین و ما فولیانگ[16]را برای کسب حمایت و پشتیبانی کشورهای اسلامی از چین در برابر ژاپن، به کشورهای خاورمیانه از جمله، مصر، ترکیه و سوریه اعزام کرد. وی در سال1942، شخصا به مناطق مسلمان نشین سینکیانگ، نینگشیا و چینگخَی رفت و با رهبران و فرماندهان نظامی مسلمان این مناطق ملاقات کرد تا حمایت آنها را در مقابل ژاپنیها و کمونیستها کسب نماید. در همان سال شورش بزرگی در تبت صورت گرفت. چیانگ از فرماندهان مسلمان این مناطق خواست تا علیه شورشیان تبتی وارد جنگ شده و مانع استقلال طلبی و همکاری آنها با ژاپنیها شوند.
ورود چین به جنگ جهانی دوم
با حملهی ژاپن به بندر مروارید[17]، جنگ دوم جهانی به قارهی اقیانوسیه کشانده شد و چین در این جنگ به متفقین پیوست. در طول جنگ جهانی و پس از آن، چیانگ و همسرش سونگ مَیلینگ که یک مسیحی و تحصیل کردهی غرب بود، مرتب از سوی کشورهای غربی به ویژه آمریکا، مورد حمایت قرار میگرفتند، چون لابیهای چین در آمریکا امیدوار بودند تا با روی کار آمدن چیانگ، مسیحیت و دموکراسی غربی سریعتر در چین گسترش یابد. حتی فرماندهی کل نیروهای متفقین در چین را بر عهدهی وی گذاشتند. به هرحال، فساد مقامات دولت ملی از جمله خود چیانگ، به قدری گسترده شده بود که حتی صدای امریکاییها را هم درآورد و طبق گزارشی از 100میلیون بودجهای که برای راه اندازی فرودگاهی جهت هواپیماهای آمریکایی هزینه شد، بیش از نیمی توسط دولتمردان چینی اختلاس شد.
رابطه با آمریکا
چیانگ آمریکاییها را دوست نداشت و نسبت به اهداف آنان مشکوک بود. وقتی متوجه نفوذ عوامل سازمان سیا در داخل دولت خود شد، آنها را دستگیر و اعدام نمود. وی هیچگونه تمایلی به همکاری با ایالات متحده و شوروی نداشت چون اهداف هر دو را امپریالیستی میدانست، ولی تلاش میکرد از هر دو کمکهای بیشتری دریافت کند بدون اینکه از هیچیک جانبداری کرده باشد. او معتقد بود بین این دو کشور درگیری رخ خواهد داد که در آنصورت به نفع چین خواهد بود، چون هر دو به چین نیاز خواهند داشت. پس از پایان جنگ، چیانگ به این نتیجه رسید که دموکراسی غربی برای کشور چین مناسب نیست. او از دو ابر قدرت شرق و غرب علیه یکدیگر استفاده میکرد.
آمریکا قصد داشت پس از جنگ جهانی، دست فرانسه را از منطقهی هندوچین کوتاه کند، لذا به چین پیشنهاد داد که جایگزین فرانسه در این منطقه شده و آن را کنترل نماید، ولی چیانگ این پیشنهاد را نپذیرفت و با فرانسه وارد مذاکره شد تا در ازای تخلیهی مناطقی از چین که تحت اشغال فرانسه بود و ملغی ساختن قرار دادها و امتیازهایی نابرابری که در گذشته توسط چین به فرانسه واگذار شده بود، منطقهی هندوچین مجددا در اختیار فرانسه گذاشته شود. چیانگ برای تحویل گرفتن اسرای ژاپنی در منطقهی هندوچین 200هزار سرباز چینی را به این منطقه گسیل کرد و این نیروها تا سال1946، در منطقه باقی ماندند و پس از پذیرش پیشنهادات چین از سوی فرانسه بود که این منطقه را تخلیه و تحویل فرانسه دادند.
در سال 1945، وقتی نیروهای ژاپنی تسلیم شدند، دولت چیانگ از نظر تشکیلاتی و مالی کاملا تضعیف شده بود و توان تحویل گرفتن تمام مناطق تحت اشغال ژاپنیها پس از خروج آنها را نداشت. لذا، از نیروهای ژاپنی خواست تا آماده شدن دولت برای بسط کنترل خود در این مناطق تسلیم نشوند. این تقاضای چیانگ هم در جامعهی چین به ویژه مناطقی که ده سال تحت اشغال بودند انعکاس بدی داشت و مردم میگفتند چیانگ حاضر است ژاپنیها به اشغال خود ادامه دهند. البته به نظر می رسد که چیانگ این درخواست را به خاطر ترس از کنترل مناطق تخلیه شده توسط کمونیستها ارایه کرده باشد. به هرحال، پس از دریافت کمکهای مالی و تسلیحاتی از آمریکا، نیروهای کومینتانگ توانستند شهرها را از ژاپنیها تحویل بگیرند، ولی مناطق روستایی و دور افتاده همچنان عمدتا در اختیار کمونیستها باقی ماندند. حتی یکسال پس از تسلیم ژاپنیها، شایعه شده بود که چیانگ با ژاپنیها یک معاهدهی سرٌی امضا کرده تا در مبارزه با کمونیستها به او کمک کنند و در مقابل، چیانگ از نیروها و اموال و داراییهای ژاپنیها در چین محافظت به عمل آورد. البته تحصیل ژنرالهای بلند پایهی ارتش ملی از جمله خود چیانگ در ژاپن و ارتباطات نزدیک و شخصی موجود میان آنها و فرماندهان ارشد نظامی ژاپن هم به این شایعات دامن میزد. افزون بر این، ژنرال اوکامورا[18]، سرفرمانده کل نیروهای ژاپنی مستقر د رچین، پیش از تسلیم شدن به چیانگ پیشنهاد داده بود تا فرماندهی 5/1 میلیون نیروی نظامی و پشتیبانی ژاپنی مستقر در خاک چین را بر عهده بگیرد، و چیانگ هم از این پیشنهاد بدش نمیآمد ولی از ترس آمریکاییها آن را رد کرد و برخی از نیروهای ژاپنی حتی تا سال1947، در چین باقی مانده و تحت حمایت نیروهای ملی قرار داشتند و تعدادی نیز با ارتش ملی همکاری میکردند.
اوضاع در دوران جنگ داخلی
پس از پایان جنگ دوم جهانی، آمریکاییها برای مدتی(از1946 تا1948) و در جریان جنگ با ارتش سرخ، حمایت مالی خود را به دولت ملی، به خاطر سوء مدیریت و فساد موجود در این دولت کاهش دادند. شاید گزارشهای اغراق آمیز کمونیستها نیز در این زمینه بی تأثیر نبوده است.
اگرچه چیانگ شخصا به خاطر همکاری مؤثر در جنگ جهانی از جایگاه بین المللی برخوردار شد، ولی دولت وی به دلیل فساد گسترده و تورم اقتصادی بالا، رو به زوال گذاشت. چیانگ در خاطرات خود در سال 1948 مینویسد: «کومینتانگ از نیروهای خارجی شکست نخورد، بلکه از درون فروپاشید.» به هرحال، جنگهای مختلف داخلی و خارجی، دولت و نیروهای ملی را از نظر نظامی و مالی تضعیف کرده و اعتماد مردم نسبت به دولت به پایینترین سطح خود رسید، این درحالی بود که جایگاه و اعتبار نیروهای کمونیستی روز به روز افزایش مییافت، چون سیاست تقسیم اراضی حزب کمونیست به سود روستاییان بود و لذا آنها از نیروهای ارتش سرخ حمایت میکردند. در چنین شرایطی، علیرغم تفوق نیروهای ملی از نظر تعداد نفرات و تسلیحات، ولی به خاطر عدم محبوبیت آنها در میان مردم، نفوذ عوامل کمونیستی در بین آنها، روحیهی پایین و عدم سازماندهی درست آنان، زمینه برای موقعیت برتر و بالاتر نیروهای کمونیستی فراهم شده بود.
درگیری درون حزبی کومینتانگ
در سال1947، قانون اساسی جدیدی تدوین و براساس آن در 20ماه مه1948، چیانگ از سوی پارلمان به ریاست جمهوری چین انتخاب گردید که از آن به آغاز«حکومت قانونی دموکراتیک» نام برده شد، ولی کمونیستها مشروعیت این قانون اساسی و دولت برآمده از آن را نپذیرفتند. چیانگ در 21 ژانویهی 1949، به خاطر شکست فاحش نیروهای کومینتانگ و ملحق شدن بسیاری از نیروها به کمونیستها، از ریاست جمهوری استعفا داد و لی زونگرِن[19]معاون رییس جمهور مسئولیت دولت را بر عهده گرفت.
پس از استعفای چیانگ، نیروهای کمونیستی برای فراهم شدن زمینهی گفتگو با دولت ملی، حملات خود را متوقف و پیشنهاد تسلیم رسمي دولت ملي به كمونيستها را ارایه کردند. لی میخواست برای پایان دادن به جنگ داخلی، به نحوی با این پیشنهاد کنار بیاید، ولی به خاطر مخالفت چیانگ و طرفدارانش موفق به این امر نشد. لذا، کمونیستها در آوریل 1949، اولتیماتوم دادند که اگر تا 5 روز دیگر به این پیشنهاد پاسخ داده نشود، حملات خود را از سر خواهند گرفت. چیانگ در مخالفت با تصمیم لی برای تسلیم شدن به کمونیستها، تمام طلاها و ارزهای خارجی که متعلق به دولت و در اختیار او بود و دولت شدیدا به آنها نیاز داشت را به دولت تحویل نداد و آنها را به تایوان منتقل کرد. لذا، وقتی نیروهای کمونیستی در همان ماه نانجینگ پایتخت دولت ملی را تصرف کردند، چیانگ دولت ملی را به گواندونگ انتقال داد و لی در مخالفت با این تصميم چیانگ از همراهی با وی خود داری و به استان گوانگشی رفت. چیانگ برای رفع اختلافات، یکی ازمقامات دولت را پیش لی فرستاد تا او را متقاعد سازد که در این اوضاع نابسامان، از دولت جدا نشود. لی به شرط بازگرداندن پولها و طلاها به دولت و عدم دخالت چیانگ در امور دولتی، پذیرفت که به گواندونگ برگردد.
در گواندونگ، لی زونگرِن خواست دولت جدیدی متشکل از هواداران و مخالفان چیانگ تشکیل دهد، ولی چیانگ علیرغم تعهد به بازگرداندن تمام پولها، تنها بخشی از آن را در اختیار لی گذاشت، و به همین خاطر اختلافات ادامه یافت و ارزش اسکناسهای منتشره از سوی دولت به خاطر نداشتن پشتوانهی مالی سریعا سقوط کرده و بی ارزش شد و دولت با بحران مالی روبه رو گردید.
اگرچه ظاهرا چیانگ هیچ سمتی در دولت نداشت، ولی با مداخلاتی که در کارهای دولت میکرد، عملا آن را ناتوان و ناکارآمد کرده بود. از نظر استراتژی نظامی، لی معتقد بود به جای به کارگیری نیروهای نظامی برای دفاع از سراسر جنوب چین، بهتر است ارتش در نقاطی مثل گواندونگ و گوانگشی که قابل دفاع برای نیروهای ارتش ملی است مستقر شوند تا بلکه آمریکا در دفاع از دولت ملی و در این جنگ به نفع آنان مداخله کند. ولی چیانگ با این استراتژی دفاعی مخالفت کرد، چون طبق این سیاست میبایست اغلب نیروهای وفادار به خود را در اختیار لی قرار دهد. متقابلا، لی هم کنار گذاشتن طرفداران چیانگ از دولت را آغاز کرد. بر اثر این اختلافات بود که چیانگ اجازه نداد نظامیان طرفدار او از گواندونگ دفاع کنند و این منطقه در اکتبر1949 به تصرف نیروهای کمونیستی درآمد.
پیشروی نهایی نیروهای کمونیستی
با سقوط گوانگجو، چیانگ دولت ملی را به چونگچینگ منتقل کرد، درحالی که لی زونگرِن قدرت را کاملا ترک و برای معالجه عازم نیویورک شد. در این سفر لی در ملاقات با رییس جمهوری آمریکا از چیانگ یک دیکتاتور و غاصب نام برد و برای همیشه در آمریکا ماند تا فوت نمود و هرگز به تایوان هم نرفت.
صبح روز 10دسامبر1949، نیروهای کمونیستی شهر چِنگدو[20]، آخرین سنگر نیروهای ملی که تحت فرماندهی شخص چیانگ بود را محاصره کردند. چیانگ با نواختن آخرین سرود ملی جمهوری چین در این شهر همراه با پسرش و باقیماندگان از اعضای دولت و ارتش، این شهر و در واقع سرزمین اصلی چین را برای همیشه ترک و به جزیرهی تایوان گریخت و تا آخر عمر دیگر هرگز نتوانست به سرزمین اصلی چین باز گردد.
استقرار دولت ملی در تایوان
چیانگ در تایوان تا سال1950 ریاست جمهوری را رسما در اختیار نگرفت. در ژانویهی1952، چیانگ دستور داد پارلمان لی زونگرِن را به دلیل عدم توانایی در انجام وظایف به صورت رسمي و غیابا استیضاح و در سال1954وی را رسما از پست معاونت ریاست جمهوری برکنار نمايد. چیانگ برای بارها در سالهای 1954، 1960،1966 و1972 از سوی پارلمان در تبعید جمهوری چین[x] به ریاست جمهوری برگزیده شد. در دوران جنگ سرد، اغلب کشورهای غربی و همپیمانان آن چیانگ را به عنوان رییس جمهور تمام چین به رسمیت شناخته و تا اوایل دههی1970 کرسی نمایندگی چین در سازمان ملل را در اختیار چیانگ و جمهوری چین تایپه قرار دادند.
وی همیشه ادعای حاکمیت بر سرتاسر چین را داشت و تلاش میکرد سرزمین اصلی را از کمونیستها بازپس بگیرد. وی ارتش را توسعه داده و مدام آمادهی حمله به سرزمین اصلی و دفاع از جزیرهی تایوان در صورت حملهی نیروهای کمونیست نگهداشت. وی به تمام مخالفان دولت کمونیستی در چین از جمله شورشیان مسلمان در استان یونن که علیه کمونیستها میجنگیدند، کمک میکرد. تنها در دههی1980 بود که این نیروها از استان یونَن از طریق هوایی به تایوان منتقل شدند.
در تمام مدت حکومت چیانگ در تایوان، علیرغم وجود یک قانون اساسی دموکراتیک، این کشور به صورت تک حزبی اداره میشد که آن هم کاملا در اختیار مهاجران از سرزمین اصلی بود و بومیان تایوان هیچگونه حق مشارکت در دولت را نداشتند و قدرت تماما در اختیار طرفداران چیانگ و حالت اضطراری و حکومت نظامی همیشه برقرار بود. بومیان تایوانی حق آموزش به زبان محلی و یا اظهار نظر فرهنگی و یا حتی استفاده از زبان محلی در رسانهها را نداشتند. در دههی نخست استقرار چیانگ در تایوان که به دوران«ترور سفید» مشهور است، هرگونه مخالفت با دولت سرکوب و در این دوران بیش از 140هزار نفر از مخالفان تحت عنوان جاسوس کمونیستهای پکن دستگیر، زندانی و یا اعدام شدند. تنها در دهههای1980 و 1990بود که جانشینان چیانگ تا حدودی آزادی در زمینههای فرهنگی و زبان را به بومیان داده و برخی از افراد تایوانی در بدنهی دولت راه یافتند. با این همه، چیانگ با حمایت غرب توانست تایوان را در دوران حکومتش از نظر اقتصادی، به ویژه بخش صادرات، توسعه داده و این جزیره را به یکی از چهار ببر اقتصادی آسیا تبدیل کند.
در گذشت چیانگ و پایان یک عمر جنگ و خونریزی
سرانجام، چیانگ کایشِک 26سال پس از فرار از چین و ورود به تایوان، در 5آوریل سال1975 و در سن 87سالگی در اثر سکتهی قلبی در تایپه مرکز تایوان در گذشت. بدین مناسبت در تایوان یک ماه عزای عمومی اعلام و سپس جسدش در منزل شخصی وی بهصورت موقت به خاک سپرده شد تا بنا به وصیت چیانگ در سرزمین اصلی چین دفن شود. این خواسته پس از سپري شدن چندين دهه از درگذشت چیانگ، به خاطر مخالفت دولت چین هنوز محقق نشده است. موضوع دفن جسد چیانگ هم مانند دوران حیاتش موجب اختلافات شدیدی میان سیاستمداران، دولت تایوان و خانوادهی چیانگ شده است. در حاليکه دولت تایوان برای دفن جسد چیانگ مقبرهی مجللی در یکی از بهترین مناطق تایپه ساخته تا او را به صورت دایمی دفن کند، برخی از سیاستمداران و خانوادهی چیانگ با این موضوع مخالفت کرده و تلاش میکنند طبق وصیت او جسدش را در زمان مناسب به سرزمين اصلي چین انتقال داده و در آنجا دفن کنند.
بدین صورت بود که یکی از جنجالیترین چهرههای سیاسی چین معاصر، که تاریخ نیمهی نخست قرن بیستم سرزمین چین و بخش مهمی از تحولات داخلی، منطقهای و بین المللی چین و شرق آسیا در این قرن با زندگی، سیاست، حکومت و دیدگاههای او ارتباط تنگانگی داشته و دارای طرفداران و مخالفان سرسختی هست گره خورده است، چهره در نقاب خاک کشید و دستاوردهای و چالشهای بزرگی را در این بخش از جهان از خود به ارث گذاشت.
[1]- Xikou.
[2]- Ningbo.
[3]- Baoding.
[4]- Tong Menghui.
[5]- Wuchang.
[6]- Xinhai. یا همان 10 اکتبرسال 1912.
[7]- Yuan Shikai.
[8]- Green Gang.
[9]- Chen Chimei.
[10]- Whampoa.
[11]- Wang Jingwei.
[12]- Soong May-ling.
[13] - Jiangxi.
[14]- Zhang Xueliang.
[15]- Changsha.
[16]- Ma Fuliang.
[17]- Pearl Harbor.
[18]- Ukamura.
[19]- Li Zongren.
[20]- Cheng Du.
[i]- رابطهی چیانگ با این گروه حتی پس از روی کار آمدن وی نیز ادامه داشت. چیانگ از این گروه برای ضربه زدن به مخالفان استفاده می کرد. هرگاه فرمان می داد اعضای این گروه جنایتکار به قتل، آدم ربایی و سرکوب تظاهرات هواداران کمونیست ها پرداخته و از ارتکاب هیچ جرمی ابا نداشتند. معروف است که در دوران مبارزه ی چیانگ با کمونیست ها به ویژه در شانگهای، این گروه به دستور چیانگ صدها نفر را حذف فیزیکی کردند که به دوران«ترور سفید» مشهور است.
[ii]- Restoration Society.
[iii]- Chinese Revolutionary Party.
[iv]- برای آشنایی با این موضوع به بخش زندگی سون یات سِن مراجعه شود.
[v]- چیانگ پس از بازگشت به چین پسرش چینگ کوو را برا یتحصیل به مسکو فرستاد، ولی وقتی رابطه ی میان چیانگ و حزب کمونیست چین به هم خورد، مسکو برای تحت فشار قرار دادن چیانگ، پسرش را به گروگان گرفت. ولی چیانگ حاضر نشد در برابر ازادی پسرش از گروگان مسکو، رهبران زندانی حزب کمونیست چین را آزاد کند. وی گفت ارزش ندارد که منافع چین قربانی آزادی پسر او شود.
[vi]- چیانگ در گذشته نیز از خانم سونگ درخواست ازدواج کرده بود، ولی با پاسخ منفی او و مادرش مواجه شده بود. این بار با پذیرش شرط مسیحی شدن این ازدواج صورت گرفت و چیانگ در سال 1929رسما در کلیسای متدیست ها غسل تعمید یافت.
[vii]- Comintern یا انترناسیونالیسم سوم، نام اتحادیه ی احزاب کمونیستی جهان بود که از سال1919تا1943برای ایجاد ارتباط ارگانیک میان احزاب کومنیستی جهان با لحاظ جایگاه برتر حزب کمونیست شوروی تشکیل شد. این تشکیلات مسئولیت هدایت و هماهنگی تمام اتحادیه های کارگری سراسر جهان و بسیج آنان علیه امپریالیسم را بر عهده داشت و از سوی مسکو هدایت و کنترل می شد. نخستین کنگره ی این تشکیلات با حضور احزاب کمونیستی 30کشور جهان در سال1919درمسکو تشکیل و برای نخستین بار احزاب کمونیستی شرق نیز در آن حضور یافتند. پس از آن بود که نماینده ای از این تشکیلات برای هدایت و نظارت و برنامه ریزی احزاب چپی به سایر کشورها اعزام می شد و در چین نیز نماینده داشت که هم با حزب کمونیست این کشور و هم با دولت ملی چین که با حزب کمونیست همکاری می کرد رابطه داشت.
[viii]- چون با اتحاد جماهیر شوروی همکاری می کرد و از مسکو کمک های مالی و نظامی دریافت می کرد.
[ix]- Chinese Soviet Republic.
[x]- چیانگ به بهانهی این که امکان برگزاری انتخابات پارلمانی در سرزمین اصلی به خاطر تسلط کمونیستها وجود ندارد، لذا نمایندگان منتخب آخرین انتخابات پارلمانی که در سرزمین اصلی برگزار شده بود را نمایندگان مادام العمر اعلام و دیگر انتخابات جدید برگزار نکرد. همین نمایندگان بودند که چهار دوره چیانگ را به ریاست جمهوری برگزیدند.