دوست محمدخان
مدت کوتاهی پس از تقسیم افغانستان بین برادران وزیر فتحخان، نارضایتی و اختلاف بین آنان پدیدار شد. هریک از آنها به نحوی از سهم و موقعیت خود ناراضی بودند؛ ازاینرو جنگ و درگیری بهتدریج در بین آنان ظاهر شد. در سال ۱۸۲۴ شهر کابل خصوصا اطراف بالاحصار صحنه جنگ بین برادران شد. مهمترین کسی که از تقسیمبندیهای افغانستان میان برادران فتحخان ناراضی بود، دوستمحمد خان بود که ادعایش از همه برادران بیشتر، ولی منطقهاش (غزنی) از همه کوچکتر بود و برادران از جاهطلبیهای او به ستوه آمده، مکرر میکوشیدند او را دستگیر و نابینا و بهنحوی از صحنه خارجکنند؛ اما هربار از خطر مطلع شده، خود را از مهلکه نجات داده بود.
در سال ۱۸۳۲ شاهشجاع در لودهیانه در شمال هند بهسر میبرد و از انگلیسها مستمری میگرفت. او از حکمران انگلیس هند تقاضا کرد تا او را در فتح مجدد کابل یاریکند. حکمران انگلیسی هند نیز مستمری سالانه شجاعالملک را یکجا به او داد؛ همچنین، مأمور سیاسی انگلستان در لودهیانه در بین شاه و دشمن سابقش، رنجیت سینگ، واسطه شده با پادرمیانی موافقتی عقد شد که بهموجب آن شاه آماده شد تا در بدل کمک رنجیت سینگ، از حقوق افغانستان بر پیشاور و مضافات آن صرفنظر کند. پس از این مقدمات، شجاع در فوریه ۱۸۳۳ در رأس لشکری سههزار نفری... از طریق دره بولان بهسوی قندهار روانه شد.[۱] کهندل خان حاکم قندهار به مقابله با شاهشجاع رفت؛ ولی شکست خورد و به قندهار بازگشت و شجاع شهر را محاصره کرد. دوستمحمد خان پس از تحقیق و اطمینان از نبود ارتش انگلیس در اردوی شاهشجاع به قندهار رفت و شهر را از محاصره درآورد و شاهشجاع را شکست داد و شجاعالملک به سیستان و سپس هند رفت.
دوستمحمد خان پس از شکستدادن شجاعالملک، خیلی قوی شد و در ۱۸۳۶ رسما لقب «امیرالمؤمنین» را انتخاب کرد و در مسجد عیدگاه کابل بهعنوان امیرالمؤمنین تعیین شد. او به نام خود سکه زد و سپس برای شکست سیکها و پسگیری متصرفات قبلی درانی در پنجاب، علیه سیکها اعلام جهاد کرد و پس از جمعآوری نیرو به طرف پیشاور حرکت کرد. نیروهای دوستمحمد خان و اردوی سیک در جمرود رویارو شدند و با اینکه هری سینگ، سپهسالار سیکها کشته شد؛ ولی جمرود در دست سیکها باقی ماند و دوستمحمد خان که توان پیشروی را در نیروهایش نمیدید به کابل بازگشت.[۲]