جامعه و نظام اجتماعی سوریه

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۴۱ توسط Momtaz (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی « == '''مدخلی بر شکل خاص جامعه شناسی در این کتاب''' == جامعه­شناسی از شاخه­های دانش علوم اجتماعی است. علوم اجتماعی، علاوه بر جامعه‌شناسی، شاخه‌های فراوانی دارد؛ مثل جمعیت‌شناسی، مردم‌شناسی، انسان‌شناسی، تاریخ اجتماعی، باستان‌شناسی، علوم سیا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مدخلی بر شکل خاص جامعه شناسی در این کتاب

جامعه­شناسی از شاخه­های دانش علوم اجتماعی است. علوم اجتماعی، علاوه بر جامعه‌شناسی، شاخه‌های فراوانی دارد؛ مثل جمعیت‌شناسی، مردم‌شناسی، انسان‌شناسی، تاریخ اجتماعی، باستان‌شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، الهیات، زبان‌شناسی و مدیریت.

بین شاخه‌هایی که از علوم اجتماعی منشعب شده­اند، دانش جامعه­شناسی، بسیار اهمیت دارد و در یک تعریفِ تقریباً دقیق و کاربردی، « مطالعه واقعیت‌های اجتماعی و تحولات زندگی اجتماعی است.» و از این جهت، مانند خود انسان و یا به معنی دقیق­تر کلمه، گروه بسیاری از انسان­ها در طول یک جغرافیای گسترده و یک تاریخ طولانی، ابعاد متعددی به شکل فروعات مطالعات میان­رشته­ای دارد؛ مانند:

جامعه­شناسی تاریخی، جامعه­شناسی شهری، روستایی (ایلات و عشایر)، جامعه­شناسی دین، جامعه­شناسی سیاسی، جامعه­شناسی سازمان‌ها، جامعه­شناسی ارتباطات، جامعه­شناسی خانواده، جامعه­شناسی آموزش و پرورش، جامعه­شناسی انحرافات اجتماعی، جامعه­شناسی قشرها و نابرابری‌های اجتماعی، جامعه­شناسی جنسیت، جامعه­شناسی توسعه، جامعه­شناسی صنعتی، جامعه­شناسی ادبیات، جامعه­شناسی هنر، جامعه­شناسی کار، جامعه­شناسی ورزش، جامعه‌شناسی تحولات اجتماعی، جامعه­شناسی انقلاب و…

علاوه بر این تنوع ماهوی، به قول یکی از جامعه­شناسان معاصر، بررسی جوامع انسانی، مانند بررسی ساختمان‌هایی است  که در هر لحظه با همان آجرهای قبلی، به شکل دیگر؛ مبتنی بر شرایط موجود زمانی ومکانی (تاریخ و جغرافیا)، از نو ساخته می‌شوند.[1]

در این بخش، سعی بر این است که به شکل مکفی و مفید و البته کاربردی برای هدف این کتاب، به اغلب این فروعات پرداخته شود؛ زیرا هر کدام از این مباحث، ماهیت تخصصی گسترده و پیچیده­ای دارند؛ البته سَیلان و تحولات سریع و گسترده جامعه، در مورد سرزمینی مثل سوریه که جغرافیای تاریخی و انسانی به شدت متغیری دارد، کار را سخت­تر هم می­کند و صد البته در این بررسی علمی محدود نمی­گنجد؛ بلکه باید مدام و به شکل دوره­ای رصد و اطلاعات به روز شود و الا محال است که به هدف جامعه­شناسی؛ یعنی دست یافتن به ریشه­ها و علل وضع موجود و قوانین حاکم بر پدیده‌های اجتماع مورد مطالعه رسید و نسخه­ای برای فعالیت اجتماعی و یا مدیریت تحولات اجتماعی ارائه داد؛ با این حال، در تمام شرایط متغیر هم، وضعیت­های ثابت بسیاری وجود دارد که دست­مایه اصلی روند ارائه اطلاعات در این بخش و تحلیل­های مفید مبتنی بر آن خواهد بود.

مباحث جامعه­شناسی در کتاب حاضر عمدتاً از نوع به اصطلاح «مقطعی»[2]؛ یعنی مقایسه وضع چند گروه در یک زمان است که بیشتر محدود به وضع موجوداست و البته در کشف ریشه­ها معطوف به گذشته - که فصل مبسوطی از آن در بخش پیشین ارائه شد- خواهدبود.

نظام اجتماعی سوریه

در باب جمعیت سوریه، به تفکیک جنسیت، جغرافیا، اسکان، نژاد و ... در بخش جغرافیای انسانی به تفصیل، مطالبی تقریباً مستند و آماری ارائه شد. در این قسمت، به مناسبت، با مرور کلی و مختصری بدان مطالب که با جامعه­شناسی سوریه، ارتباط بیشتری دارد، سعی خواهد شد که شِمای روشنگری از خطوط کلی ساختار اجتماعی سوریه ترسیم گردد.

علی رغم این که بافت جمعیت سوریه از چندین جهت، نامتقارن، رنگین کمانی و در عین حال، متشخص و متعصب است و بدین جهت، به شدت، محل نزاع و ملتهب؛ اما به دلایل متعدد، هم­زیستی و مدارای نسبی خوبی در آن وجود دارد؛ هرچند، گاهی غدد چرکین و خطرناکی دهان باز ­می­کنند؛ مانند دهانه­های نیمه خاموش یک سلسله قلل آتشفشانی!

شبکه طبقات اجتماعی سوریه، مانند اغلب جوامع انسانی، تابعی از نظام اقتصادی و فرم و نُرم معیشتی مردم است و از یک الگوی عمومی پیروی می­کند؛ یعنی طبقه حاکم و اقتدارگرا، طبقه متوسط ثروتمند و طبقه فرودست؛ با این حال، تصویر ساختار این جامعه، برآیندی است از بسیاری از ویژگی­های منحصر به فرد.

در این میان، دو رگه­ اصلی جای­گیر در این شبکه گسترده، پیچیده و متنوع کانی سوری، موضوع نژاد و دین است؛ در واقع، دو گانه طایفه­گرایی دینی، دال مرکزی گفتمان اجتماعی سوریه؛ مانند اغلب کشورهای منظومه غرب آسیاست.

تاریخ از جمله دال­های پیرامونی منظومه گفتمان این دوگانه هم­افزا است؛ به عبارت دیگر، موضوع قومیت و دین، ذاتاً جنبه تاریخی دارد و یا این که پیوستگی یا ویژگی تاریخی از رئوس اصالت و اعتبار آن­هاست؛ به همین جهت، جامعه شناسی سوریه به شدت تاریخی است.

در واقع، جامعه یا ملت سوریه، پیش از آن که بازساخته­ی یک تصمیم سیاسی، بعد از جنگ جهانی، مبتنی بر پیمان «سایکس – پیکو» (پیش گفته در همین کتاب) باشد، ملتی ظهور یافته، بر اساس قومیت و زبان و البته به شکلی دیالکتیک، چندوجهی است؛ منشوری که ماهیت و ساختاری کهن دارد. 

دلیل اصلی توجه ارباب ادیان و اقوام، به سوریه و ظهور این ترکیب اجتماعی، موقعیت جغرافیایی است. جغرافیا نقش اصلی در تاریخ ظهور اغلب ملتهای دنیا داشته­است؛ در واقع، قرار گرفتن در مرز ارتباط شرق و غرب ربع مسکون در کره زمین، سوریه را تبدیل به بارانداز یا ترمینال ورود و خروج دو طیف بسیار ناهمگون نژاد بشر؛ یعنی ملت­های شرقی و غربی و یا تمدن شرق و غرب نموده­است که یا به طور مستمر و امن، در قالب کاروان­های تجاری و افراد و گروه­های جستجوگر دانش، اتفاق می­افتاده و یا به شکل تهاجمی و نا امن در کوران جنگ­ها و توسعه­طلبی­های پاندولی بوده است. بخشی از گزارش این وضعیت ناپایدار؛ خصوصاً جنگهای ایران و روم و حتی پیش  از آن، در بخش تاریخ همین کتاب  به شکل نسبتاً مفصل، تحریر شد.

تضادهای قومی و دینی، خطرناک­ترین شکل تنازع بشری است؛ منشأ عصبیت­های اجتماعی، نوعاً قومیت­گرایی و ایدئولوژی بوده است. سوریه از این جهت، قطب ظهور و بروز این پدیده در جهان در سطح کلان بوده و هنوز هم هست.

تنوع قومی و دینی، امر شایعی در میان ملتهای کهن است؛ اما در مورد سوریه دو ویژگی بسیار منحصر به فرد دارد و آن این که اولاً به معنی واقعی کلمه، بسیار پرتعداد و در حد یک سنت تاریخی- جغرافیایی، بوده است و ثانیاً ورود و خروج این قومیت­ها و متخاصم و بسیار ناهمگون و ادیان گونه­گون، همراه با سعی در تصرف قدرت حاکمیتی و تهدید استقلال ساکنین پیشین بوده است؛ سرطانی که نوز هم در این بافت جهانی، درمان نشده است و هنوز هم امواج پردرد خشونت را تولید و صادر می­کند.

سوریه همچون دیسک لغزنده چرخانی، مدام از مهاجمان پیرامونی به راحتی پر و خالی شده است و ورود و خروج هر کدام از این بازی­گران، همراه با نقطه­جوش­های عمیق فرهنگی بوده­است؛ به عنوان مثال، در هیچ یک از تمدن­های شرقی که تحت سیطره یونانیان، رومیان، مصریان، آثوریان، ترکان و حتی آرامیان بوده­اند، به اندازه سوریه، آثار و نشانه­های فرهنگی باقی نمانده است.

وقتی سخن از جغرافیا به میان می­آید، تنها وضعیت استقرار یک سرزمین در میان ربع مسکون نیست؛ بلکه نوع آب و هوا و ناهمواری­ها در شکل گیری ترکیب اجتماعی و برآیند ساختار جمعیتی نیز مهم است؛ خصوصاً آنجا که در شکل و مقدار تأمین معاش و حفظ امنیت مهم است؛ از این منظر، اهمیت ژئوپلوتیکی سوریه، بیشتر در جناح غربی – شمالی آن است؛ یعنی ساحل مدیترانه در غرب و توازی این ساحل با سلسله جبال شرقی لبنان و نیز مناطق کمتر مرتفع شمالی در مرز آناتولی و جناح شرقی- جنوبی سوریه که بیابانی است، چندان موردتوجه نبوده­است؛ نه فقط از آن جهت که نابارور است؛ بلکه بیشتر از آن روی که مسیر تردد عمومی، طبیعتاً تحت مدیریت ارتفاعات و مسیرهای دامنه­ای آنها به دلایل بی­شمار بوده است.

مدیترانه مدخل مهمی برای مهاجمان غربی است؛ اما سلسله جبال ساحلی، خاکریزی طبیعی است؛ نتیجه، اختلاف قومیتی دو سوی این رشته کوه است؛ سویی در دامنه دریایی و مختلط از اقواممهاجم و سویی شرقی و نژاده و اصیل؛ یعنی دمشق؛ همان­طور که گستره سوزان بادیه شام، حصار طبیعی دیگری به شکل برهوتی نفس­گیر از آن حفاظت می­کند؛ شهری که دره سرسبز الغاب و رودخانه البردی بر ارزش آن افزده است؛ خصوصاً گرداگرد آن؛ بدین ترتیب، دمشق، میدان زیست­محیطی و به تبع آن، عرصه زیست­بشری خاصی است که بیشتر شاخص­های معیشتی منطقه سوریه، ناظر به تبادلات اجتماعی و زورآزمایی­های اقوام پیرامونی در این میدان، در صلح و جنگ، به عنوان صرافی حوادث، فرصتها و تهدیدهای اقتصادی و امنیتی بوده است.

سرزمین شام، مانند اغلب سرزمین­های عربی، زراعت محور نیست؛ اما در ارتفاعات، شکلی از جامعه فئودالی کوچ­پیکر؛ بر اساس باغات و سایتهای کوچک زراعی در دل کوه­ها و دره­ها شکل گرفته و تا ساحل گسترده شده است و علاوه بر تأمین مکفی معیشت برای یک خانواده­های صاحب نام و تاریخی،، به عنوان میراث زیستی، موجب امنیت مضاعف و اختلاف فرهنگی – تاریخی ممتدی با گروه­های دیگر جمعیتی در نواحی دیگر سوریه شده است و نوعاً در دست اقلیت­های قومی و مذهبی پناهنده به این مناطق است؛ مانند شیعیان، علویان و دروزیان

حوضه آبرفتی فرات و سرشاخه­های آن، در حال حاضر، بیشتر در ترکیه امروزی قرار گرفته و مورد بهره­وری جدی است؛ اما اخیراً بعد از احداث سد اسد، قطب کشاورزی سوریه شده است؛ ولی این دشت باز، در این منطقه فوق­العاده سوق الجیشی، پیوسته چالش امنیتی داشته است و در شکل گیری ترکیب اجتماعی جامعه سوریه نقش چندان  ویژه­ای نداشته است.


آثار و نتایج جغرافیای  تاریخی سوریه

اول، چون شطی، مجمع البحار فرهنگ­های گوناگون شده و از این جهت، توسعه­یافتگی و عمق نظر عجیبی یافته است؛ به شکلی که مبدل به گنجینه یا موزه­ای از تمام عناصر و نمادهایِ اغلب فرهنگ­های بشری شده است؛ چه در قالب آثار باقی­مانده در معماری شهرهای باستانی و چه به شکل زبان، ادبیات، فرهنگ، سنت­ها و ارزش­های اجتماعی.

دوم، موجب ظهور تسامح و تساهلی شایع در ژنوم فرهنگی مردم، در پذیرش و تحمل دیگران شده است؛ خصوصاً در مقابل بیگانگان و حتی مهاجمان؛ بیگانگانی که به شکلی دیالکتیکی، محل خوف و طمع ایشان بوده­اند؛ مثل برّه­ای در میان گله درندگان و یا پری­چهره­ای در میان مستان زنگی و یا فراتر، چون مربی ددان در کُنام ایشان، یک سوری، دشمن­شناس خوبی است و آموخته است که به فن و کرشمه و گریز و گزیر، چگونه هم از صدمه در امان باشد و هم نهایتِ بهره را از حضور موقت بدخواهان ببرد و بدین ترتیب، درس­های بزرگی در سیاست مدارا و بازی با حریف قُلدر بیاموزد و ادبیات سیاسی توسعه یافته­ای داشته باشد که نسخه ارزشمندی از راهبرد مقاومت وتبدیل تهدیدها به فرصت­هاست.

سوم، چون کسی که خانه در باد ساخته است، آموخته است که چگونه قلعه بسازد؛ استحکاماتی در فرهنگ و تمدن؛ به شکلی که هیچ گاه کاملاً در سیطره هیچ قومی قرار نگیرد؛ با این که در طول تاریخ به راحتی ضربه خورده و تصرف شده است و مهاجمان، آن را در دسترس­ترین نوع شکار پنداشته­اند؛ اما همه رفته­اند و این سوریه است که هم­چنان پای برجا مانده است؛ مثل یک کیسه­بکسِ ایستاده­یِ پایه­فنریِ پای در زمین فرو کرده!  

این سه ویژگی یا سه پدیده ظهور یافته در بافت اجتماعی منطقه سوریه، شاید علت اصلی گسترش اندیشه توحیدی در این بخش از جهان، در تاریخ ادیان باشد؛ یعنی خستگی ناشی از تفرقه و جنگ مستمر، آشنایی و تجربه آرا و اندیشه­های گوناگون و فرصت انتزاع جوهر مشترک آن­ها و نیز توانایی مدیریت بحران این تشتت­ها و پی­ریزی بنیانی برای بقای یک ایده فراگیر.

نتایج موقعیت تاریخی- جغرافیایی سوریه، تنها در این سه مورد محدود نمی­شوند؛ بلکه به موارد دیگری که قطعاً اهمیت دارند و باید موردتوجه باشد، می­توان اشاره کرد:

مورد چهارم، تهاجمات چندوجهی و همه جانبه در آنِ واحد است که شهرهای سوریه؛ خصوصاً سرزمین­های جانبی را مجبور به استقلال و خودکفایی در شدیدترین محاصره­ها نموده است؛ به شکلی که مردم هر منطقه­ای بی­نیاز از قطب قدرت مرکزی و بدون هیچ ارتباطی با نواحی دیگر، توانسته­اند در ادوار مختلف زنده بمانند و زیر شمشیر مقاومت کنند؛ بدین ترتیب، سوریه به طور طبیعی، در طول تاریخ، مدیریتی فِدِراتیو داشته است و هیچ گاه به طور مطلق و طولانی حکومت مقتدر مرکزی را نپذیرفته است؛ وضعیتی که مقتضی شرایط بحرانی و نسخه برون رفت از شرایط بحران و اقتصاد مقاومتی است.

پنجم، این وضعیت گِل­آلود و بلبشو، محیط مناسبی برای اختفا، التجا و رشد افکار و مذاهب مختلفِ عجیب و غریبِ مفید و مُضر و درست و غلط شده است. فَرق این دیگ مذاهب نهاده شده در منتها الیه غربی آسیا، با آلبوم مذاهب گونه­گون در منتها الیه شرقی؛ یعنی هند، در پیدایی و اختفاست. سوریه جابلقای ذوالقرنین در مغرب است و هند جابلسای آن در مشرق. این سرزمین، جامعه­ی مختلف­الماهیة و پنهانی در غرب دارد؛ چون هند در شرق؛ اما نه عریان و آشکار. در یک کلام، سوریه در منتهای تقیه است و بهشت بسیاری از فِرَق؛ از جمله باطنیان، علویان، دروزیان، ارامنه از ترکان گریخته، آثوریان، و ... و نیز تشیع که صد البته اقتضای تقیه، مانع این همانی صددرصدی شعب آن در این منطقه است؛ بدین جهت، مردم سوریه آموخته­اند کمتر بگویند و بیشتر بشنوند و محافظه­کار باشند؛ طبیعتی پنهان­کار و غیر قابل اتکا که شاید چندان خوشایند نیست؛ البته این روحیه محصول دلایل متعدد دیگری؛ از جمله روحیه سماحت و عمق نظر ایشان.

ششم، ماهیت گمرکی و سوقی این منطقه شلوغ مرزی، محمل خوبی برای رشد روحیه منفعت­طلبی و انسان شناسی تجربی و کاربردی از روحیه اقوام مختلف دنیا است؛ کما این که هنوز هم هیچ چیزی برای کسبه دمشق قدیمه که قطب تجاری سوریه است، لذت­بخش­تر از حدس صحیح درباره ملیت، روحیه و نیازمندی­های توریست­هایی که برای تفرج و خرید، پرسه می­زنند، نیست.

هفتم، سوریه به خاطر همین موقعیت چهارسوقی، محل خرید و فروش همه نوع کالای عجیب و غریب و فرصت بی­نظیری برای کسب درآمد و انباشت ثروت است و از این رو، منبعی برای الهام ایده­های تجاری و غیر تجاری و به نوعی بهره­مند از شکلی از آزادی­ تجاری در هر زمینه­ای.

در جامعه­شناسی بازارهای مرزی، چند گروه از طبقه بورژوا، به شدت فعال و مؤثّراند؛ از جمله فروشندگان امتعه که چندان تعلقی به ارزش­های فرهنگی ندارند و تنها در پی سود اند؛ دیگر، صاحبان امکنه رفاهی و انبارداران که حیاتشان بسته به بارش جمعیت است؛ سپس، باج­گیران از هر دستی، حکومتی و غیر حکومتی؛ پس از ایشان، نباید از طبقه فرودست خدمت­گزار مهاجر که به امید ادامه حیات، خود را به این تجمع مملو از فرصت می­رسانند، غفلت کرد. پیوستگی بازار و ارباب مذاهب و نیز هژمونی قومی را نیز نباید فراموش کرد.

این همسان­انگاری ساده و محدود به این وجیزه، کارکرد آموزشی دارد و نباید موجب وهن موضوع جامعه­شناسی این کشور در ذهن گردد؛ بلکه عرصه جغرافیای گسترده و حضور پر رنگ ارباب ادیان و اقوام در عرصه قدرت در سوریه، قطعاً بسیار مهم است.

قومیت سوری

مدخلی کوتاه در باب قوم­شناسی

در عربی معاصر، اصطلاح «ناسیونالیسم» (Nationalism) که یک ایده و جنبش سیاسی محسوب می­شود و هدف آن ترقی بخشیدن به منافع یک ملت است، به «القومیة» ترجمه شده است؛ اما در این بخش، موضوع سخن، قومیت، به معنی گروه­های قومی است و نه ناسیونالیسم؛ البته محتوای سخن، نه تنها با ناسیونالیسم و آنچه بعدها، راهبرد اصلی در سیاست سوریه شد، بی ارتباط نیست؛ بلکه به نوعی، جستاری در مبانی و مبادی آن نیز هست.

در یک تعریف ساده، «قوم»، به گروهی از انسان‌ها گفته می­شود که اعضای آن، دارای ویژگی‌های نژادی یکسان و یا مشترکات زبانی، رفتاری و مذهبی هستند.[3]

اصل و نسب، «اسطوره پیدایش» (Genesis Myth) که قوم عرب از این جهت فقیر است، تاریخ، میهن، زبان یا گویش، نظام­های نمادین؛ مانند مذهب، آداب و رسوم، سبک آشپزی و پوشش، هنرها و ظاهر فیزیکی، مجموعه مؤلفه­های اصلی مطالعات قوم­شناسی است؛ البته ممکن است نَسَب ژنتیکی، در موارد خاص نیز مورد توجه باشد.[4]

باید توجه داشت که از طریق زبان، فرهنگ­پذیری و تغییر دین، افراد یا گروه­ها، ممکن است در طول زمان، از یک قوم به قومی دیگر تغییر مکان دهند؛ همچنین، ممکن است یک گروه قومی، به زیرگروه‌ها یا قبیله‌هایی تقسیم شود و در طول زمان، هر کدام از این شاخه­ها، به هر دلیلی؛ مثل درون‌همسری یا دوری از گروه اصلی، خود، به گروه‌های قومی جداگانه تبدیل شوند و برعکس، قومیت‌های مجزا، می‌توانند با هم ادغام شوند و یک قومیت جدید را تشکیل دهند که به هر دو صورت؛ یعنی تقسیم یا ادغام قومی، در ااصطلاح انسان­شناسی، «قوم زایی» (Ethnogenesis) می­گویند.

قوم­زایی، به دو صورت منفعلانه (Passive) و فعال (Active) می­تواند باشد. در شکل منفعلانه که موارد بسیار و قدمت بیشتری دارد، نشانگرهای هویت گروهی، در قومی از قوم دیگر ناخواسته تحمیل و انباشته شده و قوم جدید شکل می­گیرد که یک نتیجه ناخواسته است. مسیر این انباشتگی، مثل مهاجرت­ها، تهاجمات و ... است.

در قوم­زایی فعال، افراد به طور عمدی و مستقیم، هویت­های جداگانه­ای را در تلاش برای حل یک مشکل سیاسی - امنیتی یا تحمیل برخی ارزش­های فرهنگی، روابط قدرت، و غیره «مهندسی» می کنند؛ مثل ادعای مشترک فرانسوی­ها، اسپانیایی­ها و ایتالیایی­ها در این که از قوم «گوت» (Goths) هستند؛ قومی از شاخه «ژرمن شرقی» که در 410 میلادی به امپراتوری روم تاختند.[5] 

ناسیونالیسم، شکل حاد قوم­زایی است؛ همچنین، در حال حاضر، در اغلب کشورها، سیاست یکپارچگی ملی اقضا می­کند که همه افرادی که در یک کشور متولد شده یا به طور قانونی ساکن هستند؛ فارغ از نوع قومیت نژادی، قانوناً جزء قومیت آن کشور، محسوب شوند.

اعضای یک قوم، خود را دارای سنت‌های فرهنگی و تاریخی می‌دانند که آنها را از سایر گروه‌ها متمایز می‌کند. در واقع، هویت قومی یک مؤلفه روانی یا عاطفی قوی دارد که مردم جهان را به دو دستهی متضاد؛ یعنی «ما» و «دیگران» تقسیم می‌کند و بر خلاف قشربندی اجتماعی که افراد را در یک سری محورهای افقی بر اساس عوامل اجتماعی-اقتصادی تقسیم و متحد می کند، مردم را در یک سری محورهای عمودی تقسیم و متحد می کند؛ بنابراین، گروه‌های قومی، حداقل به لحاظ نظری، تفاوت‌های طبقاتی اجتماعی-اقتصادی را از بین می‌برند و اعضایی را از همه اقشار جامعه، جذب می‌کنند.[6]

پس از دهه 1960، بعضی از پژوهش­گران مسائل قوم شناسی (سازه­گرایان/Constructivism)، بر خلاف گذشتگان (اولیه ­گرایان/Primordialists) که گروه­های قومی را پدیده‌های واقعی می‌دانستند که ویژگی‌های متمایز آنها از گذشته‌های دور باقی مانده است[7]، معتقدند که پیوستگی­های اولیه تاریخی در دنیای معاصر، چندان اهمیتی ندارند و گروه‌های قومی، تنها بخشی از «سازه‌های اجتماعی» هستند که هویت آنها را قوانین اجتماعی تعیین می­کند و به طور کلی، ویزگی­های فرهنگی که با تهاجم نظامی اقوام دیگر، مهاجرت، تجارت و پذیرش مذاهب، تکامل می­یابند، شاخص مهم­تری نسبت به اصالت نژادی محسوب می­شود.[8]

طیف قومیت (Ethnicity)[9] در سوریه

پیش­تر، در بخش تاریخ و نیز جغرافیای انسانی بررسی شد که به جهت توجه قدرت­های بزرگ و مهاجم پیرامونی به سوریه و همچنین، ظهور ادیان بزرگ در این منطقه، جامعه سوریه، ترکیبی نامتجانس از گروه­های قومی و دینی متعدد دارد که محصول یک فرایند قوم­زایی منفعلانه دراز مدت است.

در سوریه از ادوار باستان، قوم­زایی­های متناوب و گسترده­ منفعلانه­ای صورت گرفته است که قدیمی­ترین آنها استیلای قومیت آشوری و رُم مسیحی بوده است و جدیدترین و مهم­ترین آن­ها قوم­پذیری عربی­ است؛ هر چند که سوریه از دیرباز، حداقل از هزاره قبل از میلاد، میزبان اقوام آرامی بوده­است. در عصر حاضر نیز قوم­زایی ناسیونالیستیِ عربیِ پرقدرتی از سوی حزب بعث که گرایشات شدید سوسیالیستی و کمونیستی نیز دارد، به جامعه سوریه فعالانه القا شده است.

در سرشماری سال 2010؛ یعنی پیش از بحران، از 22 میلیون نفر جمعیت سوریه، از نظر قومی 3/90 درصد عرب «عدنانی» و مابقی: 7/9 درصد، کردها و اقلیت­های آرامی، ارمنی، چرکس، ترکمن هستند. (آجرلو، 1390، ص 57)[10] جزئیات این ترکیب قومی و پراکندگی آن­ها، تقریباً در همین حدود، پیش­تر در بخش جغرافیای انسانی همین کتاب بررسی شد. 

اعراب تقریباً در همه نقاط سوریه؛ به جز استان الحسکه، اکثریت را دارند؛ اعم از اعراب اصیل سوری و یا اعراب مهاجر از کشورهای دیگر عربی؛ خصوصاً آوارگان فلسطینی و گروه­های لبنانی.

کثرت قومی و مذهبی، در این جمعیت نه چندان کثیر، مورثِ ضعف انسجام اجتماعی شده است؛ مضافاً این که این گروه­های قومی یا مذهبی، در مناطق مشخص و جدا متمرکزاند و نه تنها فرایند «همانندسازی» (Assimilation) ایشان در وضعیت خوبی نیست؛ بلکه سیاست­های استعماری بعد از استقلال نیز بر «تکثرگرایی» (Pluralism) قومی و تضادها افزوده است. [11]

طرح این پرسش بدیهی است که عروبت یا قوم­زایی عربی جمعیت سوریه، در مقایسه با دیگر کشورها، ترکیب تقریباً واحدی از لحاظ نژاد باید داشته باشد و چرا باید، اقلیت­های قومی دیگر، در تضعیف انسجام ملی تا بدین حد نقش داشته باشند؟

اولاً قومیت عربی در سوریه، اصطلاحاً متشکل از عرب عاربه (بائده) یا عرب قحطانی نیست؛ بلکه از زمان اقتدار آرامیان (1100-800 پ.م.) و استیلای فرهنگ و زبان آن­ها که به زیرشاخه­های آشوری، عبری و عربی تقسیم می­شود[12]، مردم این منطقه، عربی­مآب شده و از نظر زبانی، متصل به قومیت عربی شده­اند و اصطلاحاً و با کمی تسامح، شاید عرب عدنانی[13] (اسماعیلی) محسوب شوند.[14] پیامبر اسلام (ص) نیز از اعراب عدنانی است.

عرب عدنانی به مردم عربی گفته می‌شود که دارای اصالت عرب خالص نیستند و  اغلب از زمره اقوامی هستند که عربی‌سازی (مستعرب) شده‌اند؛ برخلاف اعراب عاربه؛ یعنی اعراب خالص و اصیل یا قحطانیان که به ساکنان منطقه جنوبی شبه جزیره عربستان گفته­ می­شود؛ قومی که خود را از نژاد «ابوالعرب»، «يعرب بن قحطان بن هود بن شالخ بن قینان بن ارفخشذ بن سام بن نوح نبی ع» و عرب خالص می‌دانند.

اعراب مستعربه؛ یعنی اعراب ناخالص و پیوسته با دیگران؛ مثل ساکنان منطقه بین­النهرین (عراق/ بابل) و مرکز و جنوب شبه جزیره عربستان، خود را از نژاد عدنان، نواده اسماعیل نبی (ع) می‌دانند[15]؛ اما امروزه، اصطلاح استعراب، توسعه یافته و عمده مردمان دنیای عرب، مستعرب هستند؛ اما عدنانی نیستند؛ مثل اعراب سوریه، مصر و شمال آفریقا.

در واقع، هرچند عدنانیانِ عراقی از نظر ژنتیکی، از زیرگروه‌های نژاد سامی  هستند[16]؛ اما مردم سرزمین­هایی مثل سوریه، مستعربانی هستند که عدنانی هم نیستند و از نظر نژادی، آمیزه­ای از همه اقوام و نژادهایی هستند که دوره­ای از سیطره بر این منطقه را تجربه کرده­اند. 

عدنانیان و مستعربان، تا حدود زیادی با عرب عاربه اختلاف فرهنگی دارند و مانند اغلب ملتهای دیگر که اسلام را پذیرفته­اند، هم قرائت و برداشت خود را از اسلام دارند و هم سنت و فرهنگ بومی خود را تا جایی که امکان داشته است، با سنت و فرهنگ اسلامی تلفیق کرده­اند؛ مثل هند، ایران، مالزی و دیگر ملتها؛ البته بدیهی است که پذیرش زبان، در این انطباق، بیشترین هم­خوانی­ها را ایجاد کرده­است؛ اما تفاوتهای فرهنگی در حداقل­ترین شکل هم می­توانند تأثیرگذار باشند؛ چنان که این اختلاف بین عرب حجازی و عراقی و شامی، زمینه جنگ­ها و کشمکش­های خونین و دراز مدت بوده است[17]؛ کما این که گروهی از تحلیل­گران، واقعه کربلا را نتیجه این تضاد می­انگارند.[18]

نتیجه این که اختلافات قومی مردم سوریه، فراتر از محدوده عروبت آن­هاست و در واقع، میراثی از دوران پیش­عربی و مربوط به قوم­زایی­های متناوبِ خاص این منطقه که تابعی از فرایند تکثرِ برخاسته از مهاجرت­ها و لشکرکشی­های اقوام پیرامونی است و در ژنوم فرهنگی خود، عناصر بی­شماری از نمادهای زیستی غیرعربی و یا به معنی دقیق کلمه، غیرسامی - آرامی دارد؛ خصوصاً یونانی – روم مسیحی.

از ساحل سوریه تا جنوب یونان راهی نیست. امروزه هنوز هم یک جامعه یونانی مسیحی با حدود 4500 نفر در سوریه وجود دارد که اکثر آنها ملیت سوری دارند و عمدتاً در حلب، بانیاس، طرطوس و دمشق  زندگی می­کنند؛ همچنین حدود 8000 مسلمان یونانی زبان با اصالت کِرتی در الحمیدیه زندگی می­کنند.

جستجوی خط به خط تمام نشانگرهای فرهنگی و انسان­شناختی این آمیزه قومی در سوریه و بررسی شدت و ضعف تأثیر هر کدام و نیز پایداری­ آن­ها تا روزگار معاصر، نیاز به پزوهش دراز دامنی دارد و در گنجایش این کتاب نیست؛ با این حال، در این قسمت، می­توان به بعضی مطالعات و آثار خوب در زمینه دادوستدهای فرهنگی بیناقومی در طیف قومیت سوریه اشاره کرد؛ مثل «هلنیسم و مردم آرامی»[19]، «هویت سوری در جهان یونانی-رومی»[20]، «روایات سوریه روم»[21]

شهرسازی، معماری و خصوصاً ساخت حمام، از مهم­ترین اِلِمان­های فرهنگ شهرنشینی یونانیان ورومیان است که  سوریان آن را اخذ و به خوبی حفظ و گسترش دادند؛ مثل حمام­های حمام های رومی در «پالمیرا» (تدمر)، «بُصرى»، «سرجیلا» و «شهبا». حمامهای قدیمی متعددی در سوریه از دوران ممالیک و عثمانی هنوز هم پابرجا هستند؛ مانند «حمام بهرام پاشا»، «حمام الممالک الظاهر» در دمشق، « حمام نورالدین شهید» در بازار « البزورية »، حمام­های پنچگانه شمال نهر «البردی»؛ مثل « حمّام أمونة» و ...

در مورد عنصر کردی که بعد از عربی، بیشترین تعداد را دارد، به دلیل عداوت تاریخی، قوم­زدایی فعالانه­ای در سوریه وجود داشته­است تا حدی که تا زمان بشار اسد، کردهای سوریه خارجی محسوب شده و از داشتن اوراق هویت محروم بودند.

در سطح فرهنگی، تقسیم بندی واضحی بین کردهای شهری و روستایی سوری وجود دارد. کردهای ساکن در شهرها، معمولاً به جوامعی تعلق دارند که قرنها در فرهنگ و جامعه شهری عرب ادغام شده اند؛ به ویژه به عنوان بخشی از تشکیلات نظامی و اداری عثمانی در دمشق که بزرگترین و مهم ترین سکونتگاه کردهای شهری در سوریه است؛ در واقع، 40 درصد از جمعیت کرد سوری به طور کامل عرب شده­اند .شخصیت های مهمی مانند «محمد کرد علی»، متفکر برجسته ناسیونالیسم عرب و «خالد باکداش» که حزب کمونیست سوریه را در سال 1936 تأسیس کرد، از این گروه از کردها هستند. [22]

زبان کردی، تنها شاخص پایدار ارزش‌های فرهنگی کردها در سوریه است؛ زیرا وابستگی مذهبی کردها متنوع است و علاوه بر اکثریت مسلمانان سنی، به ویژه در مناطق شهری، تعداد زیادی مسیحی، یهودی و ایزدی نیز در این کرد محسوب می­شوند.

در مورد ترکان، وضع شدیدتر است؛ زیرا خاطره­ی دیکتاتوری امپراتوری عثمانی، عاملی برای ترکی­زدایی گسترده بعداز جنگ جهانی شود و سخت گیری­ها شدت یابد؛ به همین دلیل رسوخ فرهنگ ترکی با مخالفتهای جدی همراه بوده است؛ تا حدی که چاپ و نشر آثار به زبان ترکی در سوریه ممنوع است[23]؛ همان­طور که در امپراتوری عثمانی، تا 1855میلادی، چاپ نشریه به زبان عربی ممنوع بود؛ با این حال، نمادهای فرهنگ ترکی یکسره از ساختار قومی سوریه حذف نشده است.

در طول حکومت عثمانی، زبان ترکی و در تمام دوران عثمانی زبان رسمی در ادارات دولتی در سوریه بود؛ به همین جهت، تعداد زیادی از اصطلاحات ترکی وارد گویش سوری شده است؛ به ویژه اصطلاحات مربوط به سیاست، ارتش یا غذا؛ مانند:

«طَبَنْجَة» (Tabanca): تفنگ، « كُزلُكْ» (Gözlük): عینک، « شَنطة» (çanta): کیسه، «جُمرُك» (Gümrük): گمرک، «بَقشيش» (bagşiş): بخشش، عطا و رشوه، «بلكي» (belki): شاید؛ همچنین، القاب ترکی؛ مانند «پاشا» (Paşa)، «آغا» (Ağa) و «خواجه» (Hoca).

در ساختار صرفی نیز، از تکواژ «جی» در صفت استفاده می شود؛ مثل «مشکلجی»؛ یعنی بسیار مشکل دار است و «خضرجی»؛ یعنی سبزی فروش.

بر اساس تحقیقی که در سال 1929 انجام شد، گویش مردم دمشق شامل حدود 600 کلمه ترکی است.

قهوه­خانه­های ترکی و آیین­های آن؛ مثل نقالی و قصه­گویی در قهوه­خانه شاید از زیباترین و تأثیرگذارترین عناصر باقی­مانده قوم ترک در فرهنگ سوری باشد.

غذاهای سوری نیز به نوبه خود تحت تأثیر غذاهای ترکی است؛ به ویژه غذاهای؛  مانند «شاورما» (Şavurma)[24]، «شیش طاووق» (Şiş tawook)[25]، «شیش برک/ شُشْبَرَك» (şiş barka)[26] و غیره .

در مورد پوشاک نیز «طَربوش»، «فَس» یا «فینه»، مشخص­ترین پوشش باقی مانده به میراث از قومیت ترک در میان اعراب غرب آسیا؛ خصوصاً سوریه است. فینه یا فِز گونه‌ای کلاه است برای مردان؛ به صورت مخروط ناقص، از ماهوت سرخ یا سیاه. در عربی به آن «طربوش» می‌گویند و در زبان ترکی و زبان های اروپایی به «فَز» معروف است. فز تلفظ ترکی استانبولیِ«فاس» است که نام شهری در مراکش  و خاستگاه اصلی است.

قومیت و مذهب، ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و گاهی یکی تلقی می­شوند؛ زیرا گاهی گروه­های مذهبی، در قومیت خاصی متمرکز­اند؛ مثل ارامنه یا دروزی­ها؛ اما به طور کلی، موضوع قومیت، اعم از موضوع دین و مذهب است؛ به طور مثال، اعراب، تقریباً در سراسر رنکینگ دینی سوریه وجود دارند؛ ترکان و اکراد نیز همین­گونه­اند؛ اما با نسبتی کمتر. 

شاکله دینی جامعه سوریه

دین هر چند مبدئی غیر زمینی دارد؛ اما مانند فرهنگ، اساساً موضوعی انسانی؛ و یا به تعبیر دقیق­تر، مربوط به انسان است؛ بدین جهت، در تمام علوم انسانی، فصلی به ماهیت و نقش دین، اختصاص داده است. به همین دلیل، چالشی در موقعیت منطقی موضوع «بررسی شاکله دینی جوامع مختلف» در کتاب­های فیروزه­ای سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، وجود دارد؛ اما حقیقتاً محل اصلی طرح مسئله کجاست؟

وقتی تاریخ یک کشوری را ورق می­زنید، قطعاً تاریخ ادیان موضوعیت دارد و وقتی به بررسی­های جامعه شناسانه می­رسید، باز دین جایگاه ویژه­ای می­یابد؛ پس به همان دلیل که در کتب فیروزه­ای، مطالعات تاریخی و اجتماعی، قبل از بررسی­های فرهنگی جای داده شده­است، داده­های مربوط به دین نیز باید ابتدا از بُعد تاریخی و اجتماعی بررسی شود تا طراحی نظام فرهنگی در کشور مورد نظر، صورت علمی و منطقی­تری، حسب روند خطی کتاب­های فیروزه­ای، داشته باشد؛ با این حال اصرار سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی بر این است که موضوع دین در بخش فرهنگی کتاب مطرح شود؛ فلذا از خواننده محترم تقاضا می­شود که ابتدا این بخش رادر نظام فرهنگی سوریه مطالعه نماید و سپس به قسمت جامعه شناسی کتاب بازگردد تا این بخش کامل­تر تلقی وتصور شود.

زندگی روزمره و آداب و رسوم اجتماعی

خانواده

خانواده قلب زندگی اجتماعی سوریه است و ازدواج، رکن اساسی برنامه­های زندگی یک جوان سوری است. والدین معمولاً از اختیارات قاطعی در تأیید یا رد ازدواج دختر یا پسر خود، برخوردارند. در واقع، اکثر ازدواج ها در سوریه معمولاً ازدواج های سنتی است.

ازدواج مردان مسلمان با پیروان ادیان دیگر یک امر عادی است؛ یعنی فقط ازدواج مرد با زنان غیرمسلمان؛ زیرا برعکس آن ممنوع است. ازدواج های بین فرقه­ای در میان مسیحیان جایز است؛ اما نیاز به مجوز از هر دو فرقه دارد. روابط همسایگی و دوستی میان اعضای مذاهب مختلف در شهرهای سوریه رایج است.

اصلاحیه قانون احوال شخصیه سوریه شماره 59 مصوب 1953، تصریح می کند که سنّ ازدواج برای پسر و دختر هجده سال کامل است. (ماده 16) و ماده 18 می­گوید که اگر نوجوانی ادعای بلوغ کند. بعد از تمام شدن پانزده سال و تقاضای نکاح، در صورتی که برای قاضی معلوم شود که ادعای آنها صحت دارد و زوجین از حقوق زناشویی مطلع هستند،اگر ولی پدر باشد، رضایت او لازم است؛ در واقع با یان شرایط نیز، حداقل سن ازدواج، در عمل، طبق قوانین سوریه، پانزده سال است.

وضعیت زنان

متأسفانه خشونت خانگی یک پدیده اجتماعی گسترده در جوامع عربی و بالطبع در سوریه است؛ زیرا برآیند  ساختار نظام­های مذهبی، فرهنگی و اجتماعی این جوامع، فقدان عدالت جنسیتی و پذیرش کنترل پدرسالارانه است و به همین دلیل نیز هیچ آمار مشخصی از خشونت خانگی وجود ندارد؛ اما موضوع کاملاً مشخص و بدیهی است!

میراث اجتماعی و گفتمان دینی سوریه در بسیاری از مسائل و جنبه‌ها، مرد را بر زن ترجیح می‌دهد و جامعه را به جامعه‌ای مردسالار/مردانه تبدیل کرده است که در آن زنان تنها سایه‌ای از مرد، تابع او و تابع اختیار و اراده او می‌شوند و پیشرفت اقتصادی، از نظر مالکیت، کار و تولید ثروت، عمدتاً از آنمردان است و به عنوان ابزاری به مرد کمک می­کند تا زنان را از بسیاری جهات کنترل کند. این موضوع، به وضوح در سیستم حقوقی، سیاسی و اجتماعی حاکم در سوریه منعکس است.

حقیقت مطلب آن است که خشونت رایجی علیه زنان در سوریه؛ مانند اغلب کشورهای عربی، جریان دارد و این جوامع، در مقابل خشونت مردان، نوعی تسامح را تحمل می کنند؛ بدین معنی که پدر حق دارد فرزندان و همسرش را تربیت کند؛ در واقع، خشونت نوعی آموزش تلقی می­شود!

این خشونت­ها فقط از سوی مردان خانه اعمال نمی­شود؛ بلکه جنگ داخلی سوریه که در خانه به وقوع پیوسته است، موجب افزایش این خشونت­ها به شکل کشتار، شکنجه، اسارت و نامنی­های روحی و روانی نیز درآمده است.

در گزارش «شاخص شکاف جنسیتی» (Global Gender Gap) سال 2020 سازمان ملل که شامل 153 کشور است، زنان سوری، در زمینه­های تحصیلی، توانمندسازی سیاسی و مشارکت اقتصادی، در رتبه کلی رتبه 150 قرار دارند. کشورهای اسلامی در این گزارش در رتبه­های 120- 153 قرار دارند. کشورهای بعد از سوریه، پاکستان، عراق و یمن هستند. ایران نیز در این گزارش رتبه 147 و عربستان سعودی، رتبه 148 را دارد. نخستین کشور اسلامی، کویت است با رتبه 120.[27]

قوانین سوریه به شوهر اجازه می­دهد که زن خود را «ضربه خفیف» بزند؛ البته برای آن حد معینی وجود ندارد! ولی جایز نیست که او را به فحاشی کند؛ هرچند وصف صحیح یباشد. در مورد «قتل های ناموسی» (القتل بدفاع الشرف)، قانون موسوم به «الاحوال الشخصیة» در ماده 548 (تا سال 2009) مقرر می­دارد که مردی که همسر، خواهر یا یکی از اولاد یا نوادگان خود را که او را در جنایت زنا یا رابطه جنسی با دیگری غافلگیر کند، به قتل برساند، از مجازات کاملا معاف است. سپس همان قانون، حداقل دو سال حبس تعیین کرد که بعدها به پنج سال افزایش یافت؛ اما در 17 مارس 2020، بشار اسد رئیس جمهور سوریه، طی فرمان تقنینی شماره (2) این ماده را لغو کرد؛ به عبارت دیگر، قانون مجازات فعلی سوریه ، آن را مانند هر جنایت دیگری رسیدگی می­کند.

آسیبهای اجتماعی

اختفا ذاتی فساد است؛ به همین دلیل جستجو برای یافتن گزارش دقیق فساد چه در ادارات دولتی و چه در بخش خصوصی، کار عبثی است؛ با این حال، صد البته، اعتراضات داخلی، تالی فساد حاکمیتی است؛ هرچند عوامل دیگر آن را تشدید کرده باشند؛ در واقع، چاشنی اصلی نزاع داخلی، همیشه احساس خسارتی است که به دلیل وجود مفسده­های مدیریتی ایجاد می­شود.

از نهادهای رسمی نباید توقع گزارش­های صددرصد درست و دقیق را داشت؛ همان­طور هم از نهادهای بیگانه؛ خصوصاً مراکز ریز و درشت تحقیقاتی اروپایی که در حال حاضر، سوریه را زیر شدیدترین تحریم­های اقتصادی و سیاسی قرار داده­اند.

بدیهی است که طرفین بحران داخلی و در و اقع بین­المللی سوریه، یکدیگر را به شدیدترین و سازمان یافته­ترین جنایات متهم کنند. فارغ از صدق و کذب قضایا، بدیهی است که این بحران، خسارت­بارترین آسیب­ها را در تاریخ معاصر سوریه بعداز جنگ جهانی داشته است. ویرانی­های گسترده در یک بازدید کلی و ساده، خود، گویاترین گزارش است؛ از بعضی از مناطق ریف دمشق، هیچ برجای نمانده­است؛ هم­چنان در حلب و دیگر مناطق.

آسیب­های معمول قبل از جنگ، در کشور نه چندان غنی سوریه، در کوران بحران و شدیدتر از آن، بعد از فروکش کردن نبرد، آرام آرام واقعیت خود را به نمایش درآورده است؛ در رأس آن، قتل و شکنجه، فقر، بی­کاری و معلولیت است؛ یعنی محصولات همیشگی و کثیف جنگ که تنازع برای بقا را به طور طبیعی گسترش می­دهد.

به عنوان نمونه، یک مرکز تحقیقاتی مشهور  وتقریباً معتبر در ژنو سوئیس، به نام «ابتکار جهانی علیه جنایات سازمان یافته فراملی» (GI-TOC)[28] گزارشی از وضعیت آسیب­های اجتماعی در سوریه منتشر نموده است که از شدت آن، بعید است کسی جرئت انکار داشته باشد! و از آنجا که برای مستندسازیِ ادعای خود، فقط مدعی استفاده از زبده­ترین کارشناسان در بیشترین تعداد است، نمی­توان به قطع و یقین، به داده­های آن اعتماد علمی داشت؛ زیرا هیچ رفرنس یا ارجاع دقیقی ارائه نشده است؛ با این حال، شاید با کمی اغراق، وضعیت را پر بی­راه تشریح نکرده باشد.

متن گزارش GI-TOC درباره آسیب­های اجتماعی در سوریه

بازارهای قاچاق انسان در سوریه در حال رونق است. کار اجباری و استثمار جنسی در کشور فراگیر شده و زنان، مردان و کودکان قربانی می­شوند. به ویژه بسیاری از زنان مجبور به تن فروشی اند. قاچاق اعضای بدن نیز محرز است. بازیگران دولتی و غیردولتی نیز از کودکان سوری در نبرد استثمار کرده و آن­ها را مجبور کرده­اند به عنوان جنگجو، سپر انسانی و بمب گذار انتحاری یا جلاد وارد معرکه شوند.

قربانیان سوری و غیر سوری به خارج از سوریه قاچاق شده و در کشورهای همسایه مورد استثمار قرار گرفته­اند. این، بازاری بسیار سودآور است و طبق گزارش­ها در حال گسترش است. انفعال دولت و تسهیل قاچاق انسان، آسیب پذیری مردم سوریه را در برابر استثمار تشدید می­کند.

موضوع منحصر به کودکان نیست. میلیون ها سوری که به دنبال فرار از جنگ داخلی هستند، در سال های اخیر به کشورهای همسایه قاچاق شده­اند. قاچاقچیان سوری با همتایان خارجی در کشورهای همسایه، برای انتقال پناهجویان و پناه­گرفتگان همکاری می­کنند. افراد قاچاق شده در مسیرهای قاچاق با خطرات قابل توجهی روبرو بوده­اند؛ به ویژه زمانی که داعش حضور قوی­تری در منطقه داشت و در موارد بسیاری، سوری­ها به قاچاقچیان پول پرداخت کرده­اند تا آنها را مجدداً به سوریه برگردانند! در حال حاضر، با توجه به نابودی داعش در شمال شرق سوریه و تحکیم مجدد بیشتر مناطق توسط رژیم سوریه، بازار قاچاق انسان، در سال‌های اخیر منقبض شده است.

تجارت قاچاق اسلحه، از زمان آغاز جنگ داخلی در سوریه افزایش یافته است. بسیاری از تسلیحات خارجی که برای تحویل به گروه‌های طرفدار رژیم یا مخالفان در نظر گرفته شده بودند، به بازار سیاه منتقل شده‌اند. بسیاری از تسلیحات در نظر گرفته شده برای تحویل به گروه های مخالف نیز به گروه های تروریستی؛ مانند داعش منتقل شده است. تسلیحات به طور غیرقانونی هم به صورت آنلاین و هم در بازارهای فضای باز؛ به ویژه در شمال شرق سوریه فروخته می شوند.

انبارهای تسلیحات رژیم نیز به طور مداوم در طول جنگ، مورد حمله و غارت قرار گرفته است و مقامات ارتش سوریه به فروش غیرقانونی سلاح و مهمات به گروه‌های مخالف؛ مانند ارتش آزاد سوریه معروف هستند. بازار قاچاق اسلحه سوریه، عمدتاً توسط گروه های طرفدار رژیم؛ اعم از خارجی و داخلی، کنترل می­شود و به ویژه در جنوب سوریه و در مناطق کردنشین رایج است.

قاچاق نفت یک مسئله مهم در سوریه است. در طول بیشتر جنگ داخلی، نفت سوریه در کنترل داعش بود و منبع درآمد مهمی برای این گروه تروریستی محسوب می­شد. داعش به هر دو گروه حامی رژیم و مخالفان، نفت فروخت و در اوج خود، روزانه میلیون­ها دلار درآمد داشت. سوخت یارانه­ای رژیم نیز به بازارهای سیاه هدایت شده است و جنایتکاران و جنگ­سالاران، هر دو، به قاچاق سوخت دست زده­اند.

مقامات بلندپایه سوری، در تجارت غیرقانونی نفت نقش داشته­اند و سود سوختِ غیرقانونی [از نظر غرب] نقش مهمی در حفظ اقتصاد سوریه در طول جنگ داشته است. مقامات بلندپایه ترکیه نیز به خرید و انتقال غیرقانونی نفت سوریه از داعش متهم شده­اند؛ هرچند این موضوع همچنان مورد مناقشه است.

از زمان نابودی داعش در شمال شرق سوریه، نفت سوریه به دست نیروهای کردِ تحت حمایت ایالات متحده افتاده است و این، سؤالاتی را در مورد میزان دخالت ایالات متحده در صنعت نفت سوریه ایجاد می­کند. به دلیل تحریم­های آمریکا علیه ایران، نفت ایران نیز [به ادعای امریکا] به صورت قاچاق وارد سوریه می­شود.

اگرچه جنایات حیات وحش کمتر فراگیر است؛ اما حیات وحش و حیوانات خانگی از کشورهای همسایه و شرق اروپا به سوریه قاچاق شده و متعاقباً با مجوزهای تقلبی صادر شده است. همچنین مراکز تکثیر حیات وحش در حلب و دمشق وجود دارد که از آنجا حیوانات عجیب و غریب از سوریه به سایر نقاط خاورمیانه قاچاق می­شوند. تجارت غیرقانونی پرندگان موضوع مهمی است و به ویژه گونه­های شاهین (باز) و عقاب را تهدید می کند.

همچنین، شکارچیان غیرقانونی نوعی گنجشک را به نام «أبو قلنسوة» (blackcap) [که در فارسی به آن، «سسک سرسیاه» می­گویند] به عنوان یک غذای لذیذ، در بازار سیاه هدف قرار می­دهند؛ علاوه بر این، گوسفندها با مواد مخدر پنهان شده در پشم آن­ها به کشورهای همسایه؛ به ویژه آنسوی جنوب سوریه و شرق فرات، قاچاق می­شوند. قاچاق طلا نیز اتفاق می افتد؛ اما مانن بیشتر جرایم زیست محیطی دیگر؛ از جمله تجارت گیاهان، محدود است یا وجود ندارد.

تجارت حشیش و مواد مخدر مصنوعی سوریه در حال رونق است. مصرف حشیش در میان جوانان گسترده است و بسیاری از مردم سوریه، در میان افزایش نرخ فقر و بیکاری؛ به ویژه در شمال شرق سوریه، به کشت حشیش، به عنوان وسیله­ای برای بقا روی آورده­اند.

حشیش همچنین از کشورهای همسایه به سوریه قاچاق می­شود، اغلب با کمک گروه­های خارجی... مقامات فاسد رژیم و ارتش نیز توزیع حشیش را تسهیل می کنند و بازار توسط شبکه مافیایی از بازیگران داخلی و خارجی کنترل می شود.

مصرف داروهای مصنوعی نیز در سوریه رو به افزایش است و جوانان سوری به طور فزاینده­ای داروهای تجویزی؛ مانند «ترامادول» (Tramadol) را استفاده می­کنند. همه طرف های متخاصم نیز مصرف «کاپتاگون» (Captagon) رابه خاطر افزایش قابلیت های جنگی شدت بخشیده­اند. 

مواد مخدر مصنوعی نیز از سوریه به کشورهای همسایه و سایر نقاط خاورمیانه و همچنین اروپا قاچاق می­شود. دسترسی آسان به مواد تشکیل دهنده، این امکان را به تولید داروهای مصنوعی می­دهد تا گسترش یابد خصوصاً کاپتاگون.مقامات فاسد رژیم، تجارت مواد مخدر مصنوعی را تسهیل می­کنند و مرز سه­گانه بین سوریه، اردن و عراق به عنوان یک مرکز قاچاق مواد مخدر شناخته شده­است.

تجارت هروئین و کوکائین سوریه در سطح بسیاری کمتری شایع است؛ با این حال، هروئین از کشورهای همسایه و آسیای مرکزی از طریق سوریه و بعد از ان، به کشورهای دیگر در خاورمیانه یا اروپا، عمدتاً از طریق دمشق، حلب و سواحل شمال غربی سوریه ترانزیت می­شود؛ همچنین کوکائین.

فساد اداری؛ مثل رشوه و روابط خویشاوندی قدرت، در سوریه بسیار است. بازیگران دولتی در بازارهای کثیف مختلف؛ به ویژه بازارهای قاچاق مواد مخدر مشارکت دارند.

بسیاری از شبکه های جنایتکار دیگر نیز در سوریه فعالیت می کنند؛ از جمله گروه­های شبه نظامی، شبه نظامیان قبیله­ای و مشاغل خانوادگی که درگیر جنایت و خشونت هستند و عمدتاً به آدم ربایی و اخاذی می­پردازند.

رژیم سوریه در سال­های اخیر قوانین سخت گیرانه­تری را علیه آزار جنسی وضع کرده است. دو مرکز دولتی بازپروری مواد مخدر و چند مرکز خصوصی نیز وجود دارد؛ همچنین، برنامه­هایی برای ایجاد مراکز گزارش جنایات. طرح‌های مبتنی بر جامعه به رهبری سازمان‌های غیردولتی، برای ارتقای آگاهی جامعه مدنی نیز راه‌اندازی شده‌اند؛ اگرچه تا حد زیادی بی‌اثر بوده‌اند؛ علاوه بر این، برنامه‌های مختلف پیشگیری از جرم با حمایت سازمان‌های کمک‌رسان بین‌المللی، عمدتاً در کاهش جرم ناموفق بوده‌اند. [29]


یک سایت فعال دیگر در تحقیقات جرم و جنایت بین­المللی، به نام «» () گزارشی از وضعیت آسیب­ها و خطرات اجتماعی سوریه، با نظر سنجی از بازدیدکنندگان این سایت، منتشر کرده است که بسیار موردسوء استفاده­ی بنگاه­های خبری معاند رژیم اسد، واقع شده است و اگر چه مورد تأیید علمی به هیچ روی نمی­تواند باشد؛ اما به جهت آشنایی با رویکرد بین­المللی در تحلیل اوضاع سوریه، ارائه آن برای تنویر افکار عمومی مفید است؛ بدین تفصیل ارائه:

عدد ارائه شده، مبنایی وضعی بین 0-100 از حداقل آسیب تا حداکثر آن. به عقیده این پایگاه نظرسنجی، عدد 56/32 شاخص عدد ایمنی است. شرکت کنندگان 165 نفر بوده­اند و آخرین به روز رسانی، مربوط به فوریه 2022 بوده است.[30]

بالا 71.38 سطح جرم و جنایت
بالا 72.22 افزایش جرم و جنایت در 3 سال گذشته
بالا 65.64 نگرانی دزدی از منزل
بالا 67.84 نگرانی ربوده شدن یا مورد دستبرد قرار گرفتن
بالا 65.09 نگرانی سرقت ماشین
بالا 67.88 نگرانی دزدی از اشیاء ماشین
بالا 66.56 نگرانی مورد حمله قرار گرفتن
بالا 64.53 نگران توهین شدن
متوسط 59.97 نگرانی  حمله فیزیکی به دلیل رنگ ، قومیت، جنسیت یا مذهب
متوسط 53.46 نگرانی از افراد مشکل ساز در مصرف یا فروش مواد مخدر
بالا 67.56 خرابکاری و سرقت اموال
بالا 68.71 جرایم خشن و مسلحانه
خیلی بالا 81.09 فساد و رشوه
امنیت متوسط 40.18 پیاده روی ایمن به تنهایی در طول روز
امنیت کم 28.07 پیاده روی ایمن به تنهایی در طول شب

[1] . آنتونی گیدنز (Anthony Giddens)، جامعه‌شناسی؛  ترجمه منوچهر صبوری‌، تهران‌: نشر نی‌، 1382

[2] . (مبانی جامعه‌شناسی، بروس کوئن، ص.39)

[3] . Chandra, Kanchan (2012). Constructivist theories of ethnic politics. Oxford University Press. pp. 69–70.

[4] . Salter, Frank; Harpending, Henry (2013-07-01). "J.P. Rushton's theory of ethnic nepotism". Personality and Individual Differences. 55 (3): 256–260.

[5] .Wolfram, Thomas J. Dunlap, tr.History of the Goths (1979, 1988) Preface, p. x

[6] . People, James; Bailey, Garrick (2010). Humanity: An Introduction to Cultural Anthropology (9th ed.). Wadsworth Cengage learning. p. 389.

[7]. Bayar, Murat (2009-10-14). "Reconsidering primordialism: an alternative approach to the study of ethnicity". Ethnic and Racial Studies. 32 (9): 1639–1657.

[8] . Chandra Ford; Nina T Harawa (29 April 2010). "A new conceptualization of ethnicity for social epidemiologic and health equity research". Soc Sci Med. 71 (2): 251–258.

[9] . در عربی معاصر، ناسیونالیسم به «القومیة» معادل سازی شده است. در این بخش، موضوع سخن قومیت به معنی گروه­های قومی مورد بحث است و نه عنوان ناسیونالیسم که یک ایده و جنبش سیاسی محسوب می­شود و هدف آن ترقی بخشیدن به منافع یک ملت است؛ البته نه تنها با ناسیونالیسم و آنچه بعدها به راهبرد اصلی در سیاست سوریه منتهی شد، بی ارتباط نیست؛ بلکه به نوعی جستار مبانی و مبادی آن نیز هست.

[10] . آجورلو، حسین (1390) تحولات سوریه: ریشه­ها و دیدگاه­ها، فصلنامه مطالعات خاورمیانه ،ش 3

[11] . در جوامع چند قومیتی، تعاملات گروه­های قومی با یکدیگر و دولن، از سه الگوی عمده پیروی می­کند: همانندسازی، تکثرگرایی مساوات طلبانه و تکثرگرایی نابرابر. ر.ک.: مارجر، م. (Marjer) سیاست قومیتی، ترجمه اصغر افتخاری، فصلنامه مطالعات راهبردی، ش  1(1)، صص 153-182.

[12] . Nordhoff, Sebastian; Hammarström, Harald; Forkel, Robert; Haspelmath, Martin, eds. (2013). "Aramaic". Glottolog 2.2. Leipzig: Max Planck Institute for Evolutionary Anthropology.

[13] . مورخان متفق­اند که عدنان از فرزندان اسماعیل بن ابراهیم (علیهما السلام) است و اهل حجاز به او منسوب­اند؛ بدین ترتیب که از عدنان، معد و از معد، نزار و از نزار، ربیعه و مضر پدید آمدند و بطون مضر و ربیعة بسیار شدند؛ بدین ترتیب که از ربیعة، بنی­اسد و عبدقیس و عنزة و بکر و تغلب و وائل و اراقمه و دائل و جز آن منشعب شدند و قبائل مضر به دو شعبه، منشعب گردید: یکی قیس بن عیلان بن مضر و دیگر الیاس بن مضر از قیس بن عیلان غطفان و سلیم؛ از غطفان هم بغیض و عبس و ذبیان و فروعات آنها پدید آمد و از سلیم، بهتة و هوازن پدیدآمدند. از الیاس، تمیم و هذیل و اسد و بطون  کنانة منشعب شدند و از کنانة، قریش منشعب شد و خود قریش، منشعب به شعبی شدند؛ مانند جمح، سهم، عدی، مخزوم، تمیم، زهره، عبدالدار اسدبن عبدالعزی و عبدمناف و از عبدمناف، عبدشمس، نوفل، مطّلب و هاشم آمدند و از هاشم، رسول­اﷲ (ص ) و عباسیون آمدند و از عبد شمس، بنی­امیه آمدند و بدین وسیله، بطون عدنان در سرتاسر حجاز تهامة، نجد، عراق و یمن منتشر شدند. (از اعلام زرکلی)

[14]. عدنان بن عاد بن آذر بن اوص بن الهمیس بن سلامن بن حمل بن سامی بن وضیح بن عرام بن قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم (علیهما السلام). ر.ک.: ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، ج۲، ص۱۵۶؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ش، ج۱، ص۲۰۷.

[15] . المفصل في تاريخ العرب قبل الإسلام. جواد علي. ج2 ص 30

عدنان بن عاد بن آذر بن اوص بن الهمیس بن سلامن بن حمل بن سامی بن وضیح بن عرام بن قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم (علیهما السلام). ر.ک.: ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، ج۲، ص۱۵۶؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۳۸۷ش، ج۱، ص۲۰۷.

[16] . Michael Haag (2009). The Templars: The History and the Myth - From Solomon's Temple to the Freemasons. p. 65.

[17] . حسینیان مقدم، مناسبات مکه و مدینه پیش از اسلام در چشم انداز روابط قحطانی- عدنانی، نامه علوم انسانی، زمستان۱۳۸۱ش.

[18] .سید جعفر شهید (1358)، پس از پنجاه سال، نشر فرهنگ اسلامی

[19] . hellenism and the Aramean People; John J. A. Coyne; Studies: An Irish Quarterly Review; Vol. 3, No. 10 (Jun., 1914), pp. 64-91 (28 pages); Published By: Messenger Publications

[20] . Nathanael J. Andrade, University of Oregon. Publisher: Cambridge University Press; Online publication date: June 2013

[21] . Narratives of Roman Syria: a historiography of Syria as a province of Rome; Version 1.0; July 2007; Lidewijde de Jong; Stanford University

[22] . حول الدور الذي لعبه الكرد في مؤسسة الجيش والإدارة في دمشق في الفترة العثمانية انظر زي. غزال، الاقتصاد والسياسة في دمشق خلال القرن التاسع عشر، الهياكل التقليدية والرأسمالية، دمشق 1993، الصفحة 22، 50-51، 162؛ وانظر إل. سكاتكوسكي سكيليجر، العائلات والسياسية والجماعات الدمشقية والعقارية في القرنين الثامن عشر والتاسع عشر، (شتوتغارت: فرانز سفينر ويرلغ، 1985)، الصفحة 147-52، 160-65، 167-68. حول الكرد في دمشق بعد الحرب العالمية الأولى انظر نيلدا فوكارو. “كرد دمشق خلال الانتداب الفرنسي” ورقة قدمت في مؤتمر دولي بعنوان الكرد والمدينة، سيفر 19/20/21 أيلول 1996.

[23] . Hayek, Caroline; Roumi, Ahmad (2020), The Turkmen: their heart in Syria, their mind in Turkey, L'Orient-Le Jour

[24] . «شاورما» اصالتاً ترکی است و صورت صحیح تلفظ آذری آن «چویرمه» است؛ یعنی «پیچیده» یا «چرخان»؛اما نوع سوری آن مشهورتر است.

[25] . شیش تاووک نوعی غذای متشکل از گلوله­های کوچک مرغ است که به روش­های مختلف چاشنی تر زده شده­اند.

[26] . شیش برک، اصل ترکی ازبکی دارد. خمیری است که با گوشت چرخ کرده پر شده و به شکل گوش انسان پیچیده شده است.

[27] . https://www3.weforum.org/docs/WEF_GGGR_2020.pdf

[28] . Global Initiative Against Transnational Organized Crime

[29] . https://ocindex.net/country/syria    

[30] . https://www.numbeo.com/crime/country_result.jsp?country=Syria