عبدالرئوف فطرت
2-3-9.عبدالرئوف فطرت
عبدالرئوف فطرت(1886) يكي از چهرههاي درخشان ادب اوايل سدة 20 ميلادي است. او كه يكي از پيشوايان جديدان بخارا بود، پس از بازگشت از تركيه و بخصوص بعد انقلاب بخارا به سوی پانتركيسم گرایش پیدا کرد ولي بعدها از اين جريان خارج شد و كوشش نمود تا به به ملت خود خدمت كند. او براي كتابهاي درسي تاجيكي مطالب و شعرهایی تهيه كرد و چندين اثر و مقالة علمي نيز به زبان مادري خود نوشت.
صدرالدين عيني در خصوص آثار فطرت چنين گفته است «هرچند از سال 1905 سر كرده در جرايد خارجه مقالات فارسي از طرف تاجيكان به قلم آمد (چنانچه ميرخان پارسازاده به «حبلالمتين» مينوشت) و از طرف محمودخواجة بهبودي و ديگران كتابهاي مكتبي تأليف شد اما رنگ ادبيات نو گرفتن زبان تاجيكي در نثر از عبدالرئوف فطرت آغاز مييابد… فطرت نثر فارسي را هم به غايت سليس و ساده مينگارد. آثار نثري فطرت اولين نمونة ادبيات جديديه است به زبانهاي فارسي در خاك ماوراءالنهر»(عینی، 1926: 452).
مهمترين آثار وي «مناظره»(1909)، «سياهه»(1911)، «بيانات سياح هندي»(1912)،«راهبر نجات»(1915)، «شورش واسع»(1927)، «امارت بخارا»(1930) به زبان تاجيكي، «ابوالفيضخان»، «تيمور سغانسي»، «قيامت» به زبان ازبكي و غيره میباشد.
آثار پيش از انقلاب عبدالرئوف فطرت سرشار از عقايد روشنفکرانه، انتقاد از عقبماندگي بخارا، ترغيب و تشويق آموزش و علم و دانش پيشقدم، راههاي رهايي از جهالت و ناداني و غيره ميباشد كه اين موضوع بخصوص در «بيانات سياح هندي» انعكاس كامل يافته است.
قهرمان اين قصه يك مسلمان روشنفكري است كه از هند به بخارا آمده و با راهنمايي تجددگراین بخارا از اماكن باستاني اين شهر و نواحي اطراف آن و در نهايت از وضع عقبماندگي اقتصادي و فرهنگي اين كشور انتقاد ميكند.
«بيانات سياح هندي» از «مقدمه» و «شروع» كه بخش اساسي قصه است، تشکیل شده است. در مقدمه شهروندان كشور به سه گروه - علما، امرا و اهالي جدا كرده شده و هر گروه توصيف شده است. از جمله در بارة اميران چنين ميگويد «امرا… فقط به دستياري يك بخت باشعور سوار سمند حكمراني گشته، با سرگرمي تمامي مال، جان، عرض، ناموس، شرف و آسايش رعيت بدبخت را پايمال مينمايند… اين «عزيزان» مكتب نديدهاند، قوانين حكمداري را نشنيدهاند، آداب و مراسم مأموريت را نميدانند».
مؤلف از وضع ناگوار فرهنگي بخاراي ابتداي قرن 20 انتقاد شديد به عمل آورده، از گذشتههاي پرافتخار آن ياد ميكند «معلوم است كه بخارا در زمان سابق علماي متبحّر (بسيار دانا) و فضلاي مقتدر خيلي سود ميرساند. هر روز يك بوعلي، فارابي و ديگري را به ميدان مسابقت ميدوانيد، به اين واسطه آوازة شرافت خود را آويزة گوش جهانيان ميگردانيد. نزدیک دویست سال ميشود كه قيمت علمي خود را گم نموده … ساير تركستانيها نيز كه تحصيل خود را در بخارا ميكردند، به بخاراييها مشتركاً به خاک جهل و غفلت فتاده، عاقبت ستارة روشن آسمان مدنيت، صحيفة منور كتاب انسانيت، يعني تركستان را به حالتي كه زبان دوست و گوش دشمن از گفتن و شنيدنش ميشرمد، مبتلا نمودهاند»( فطرت، 1988: 15).
وي باور داشت كه تأسيس مكاتب مختلف بسيار لازم است، زيرا از اين طريق موجب ارتقاء سطح علمي كشور ميشود. همچنين بر ضروريت اصلاح وضع آموزش و پرورش و تأسيس مكتب طبي، فرستادن جوانان به روسيه براي تحصيل و دعوت از متخصصان اروپايي براي تدريس تأكيد ميكرد.
او آموزش علوم دنيوي را شرعي و تمام جهالت و ناداني مردم كشور را از ندانستن حقيقت اسلام و فرمودههاي پيامبر ميدانست «از حقيقت اسلام خبر ندارند و تحمل كسي كه يك آيت قرآن را درست خوانده به آنها فهماند… ندارند»( فطرت،1988: 38 - 37).
وي در نهايت در خصوص شكوه و عظمت كشورهاي اسلامي و خود اسلام در گذشته و ضعف آن در امروز اظهار نظر نموده و در اين باره نه اسلام، بلكه مسلمانان را گنهكار ميداند «برادران! اسلام سابقة ترقي داشت، به بركت سعي و غيرت مسلمانان بود، امروز تنزل كرد، به خاطر نداشتن همت، بيغيرتي مسلمانان است، بلي. جمعيت كفر از پريشـــاني ماســــت/ آبادي بتخانه ز ويــــــــــراني ماست/ اسلام به ذات خود همان اسـت كه بود/ هر عيب كه هست از مسلماني ماست»( فطرت، 1988: 13).