تشیع در افغانستان
بعضی معتقدند مغول و بازماندگان آن، بهویژه در زمان غازانخان، برادرش، اولجایتو، پسرش، ابوسعید، پس از حاکمیت بر ایران و منطقه به تشیع تمایل پیدا کردند و معتقدند هزارهها و مردم ۱.همان، ص ۱۹۸.
شیعه افغانستان در زمان غازانخان، اولجاقیو و ابوسعید به طرف تشیع گرایش یافتند و این امر باعث گسترش تشیع در ایران و افغانستان امروز شد.گمان دیگر این است که از زمان ورود امام رضا علیهالسلام به خراسان و سپس شهادت آن حضرت، پیروانش به هزارهجات و مناطق شیعهنشین در افغانستان رفتهاند. بعضی مدعیاند که تشیع در زمان صفویه به مناطق شیعهنشین افغانستان، بهویژه هزارهجات راه یافت؛ درحالیکه بین ایران و مناطق شیعهنشین افغانستان همجواری زیادی نبوده است؛ بهعلاوه استقرار تشیع در افغانستان به مدتها قبل از دوران صفویه بازمیگردد و به همان آغاز ورود سپاهیان اسلام به ایران و خراسان در قرنهای اول، دوم و سوم هجری و بعد از آن میرسد. در کنار گسترش اسلام، تشیع نیز توسعه یافته است. ورود اسلام به افغانستان سابقه درازی دارد و شاید بتوان گفتکه سابقه آن به همان دهههای نخستین هجری بازمیگردد. تشیع نیز همزمان در این سرزمین به وجود آمده و رشد یافته است. سید جمالالدین اسدآبادی - معروف به افغانی- در «تاریخ افغان» مینویسد: «افغانیان در زمان خود پیامبر اکرم (ص) دعوت به اسلام را پذیرفته و هیئتی را به سرپرستی فردی به نام قیس به حضور پیامبر فرستادند. این گروه در نزد پیامبر مانده، آموزش دیدند و سپس به منطقه خود برگشته، در نشر اسلام، بهویژه در کوههای «غور» کوشش کردند. در نتیجه مردم آن مناطق به اسلام گرویدند.۱ غور از اولین مناطقی بود که مردم و حکومتهای آن به تشیع گرایش یافتند. «میتوان گفت، آغاز گرویدن شیعیان ۱. نقل از سید هادی خسروشاهی؛ نهضتهای اسلامی افغانستان؛ ص ۶۷.
۱۷۳
به مذهب تشیع در دوره امام علی علیهالسلام صورت گرفته و بعدها توسعه یافته است. شیعهشدن این مردمان نیز مانند دیگر پدیدههای اجتماعی و تاریخی، در دوره زمانی طولانی صورت گرفته است».۱ معمولا هر تغییر اجتماعی مهم در یک دوره زمانی نسبتا طولانی صورت میگیرد.
چنین بهنظر میرسد که تشیع حداقل از دو سمت به درون افغانستان یافته باشد؛ یکی از راه غور و دیگری از راه سیستان. جایگاه غور. جایگاه و سنگر مهم اولیه تشیع در افغانستان، غور و در کنار آن مناطق مرکزی افغانستان بود. «غور از ابتدا مرکز شیعیان بوده است؛ زیرا ایشان بین سالهای ۳۵-۴۰ هجری قمری، در زمان خلافت حضرت علی علیهالسلام به اسلام ایمان آوردند. حضرت علی علیهالسلام خواهرزاده خود، جعده بن هبیره مخزومی را به ولایت خراسان گماشت. به علت کردار و رفتار اسلامی جعده با مردم خراسان و غور، ایشان از موالیان و محبان حضرت شد، اطاعت خود را از آن حضرت اعلان کردند. حضرت نیز در مقابل، حاکمان سنتی آن دیار، یعنی آل شنسب را با فرمان دستنویس خود بر حکمرانی آن مناطق ابقاکرد. آل شنسب نیز آن حکم را همچون میراثی پرافتخار از نسلی به نسلی دیگر انتقال میدادند تا اینکه سرانجام در سال ۴۰۱ هجری قمری، همزمان با حمله سلطان محمود غزنوی به غور، آن سند نیز ناپدید شد».
ر.
۱۷۴
«فرمانروایان غوری در سال ۳۶ هجری قمری، به دست حضرت علی علیهالسلام اسلام را در قالب تشیع پذیرفتند. بهطور طبیعی
۱، محمدجواد برهانی؛ نقش اسلام در دگرگونی اجتماعی با تأکید بر افغانستان معاصر؛ ص ۳۰۶. ۲، حسینعلی (حاج کاظم) یزدانی؛ پژوهشی در تاریخ هزارهها؛ ص ۱۴.
بسیاری از مردم نیز با پیروی از سلطان وقت مسلمان شدند.گرفتن پیماننامه (عهد) و پرچم (لوا) و انتقال آن از سلطان پیشین به پسین، دستکم نشاندهنده تشیع عاطفی و سیاسی آنان است». در زمان معاویه و بنیامیه، حضرت علی علیهالسلام را در مساجد و مراسم رسمی دشنام میدادند. غوریان اولین گروه یا تنها گروهی بودند که فرمان دستگاه خلافت اموی را نقض کردند و بر وفاداری خویش به حضرت علی علیهالسلام و جانشینان او پایبند ماندند. در این دوران «در جمیع ممالک اسلامی بر سر منبرها بر اهل خاندان رسالت لعنت میکردند، مگر غوریان».۲ وفاداری غوریان به حضرت علی علیهالسلام و جانشینان او سبب شد تا پس از واقعه کربلا، گروهی از سادات به این دیار روی آورند که درنهایت، زمینهساز بروز قیامهای ضد اموی، از جمله ابومسلم مروزی مشهور به خراسانی سقوط خلافت اموی و رویکارآمدن خلافت عباسی شد. «خراسان در قرن اول و دوم هجری، کانون عمده مبارزه با امویان بود و شیعیان، مانند دیگر مذاهب اسلامی، در آن پناهگاهی یافته بودند. بنیعباس نیز از فرصت استفاده کرده، آنها را تقویت کردند تا در اطراف خراسان نیروی عظیمی بر ضد امویان فراهم شود.حتی بعضی از خراسانیان با توجه به تعداد شیعیان در این سرزمین، به مدینه رفته، از حضرت خواستند که قیامکنند و حق خود را بستانند. مقاومتهای سرسختانه مردم غور در مقابل عوامل بنیامیه، شدت علاقه آنان را به اهلبیت نشان میدهد؛ همانطورکه همکاری کامل آنان با قیام ابومسلم خراسانی دلیل دیگری بر قبول تشیع از طرف آنان است». ۱.همان، ص ۱۰۷.
۱۷۵
۲ معینالدین اسفزاری؛ روضات الجنات؛ ج ۱، ص ۲۵۵.
۳ سید هادی خسروشاهی؛ نهضتهای اسلامی افغانستان؛ ص ۶۸ و ۷۲.
۱۷۶
ورود امام رضا علیهالسلام به خراسان، باعث انتشار بیشتر تشیع شد. بعدها در زمان حکومتهای دیالمه، آل زیار و آلبویه، که خود شیعه بودند، تشیع توسعه بیشتری یافت. رویکارآمدن ایلخانیان و سپس صفویان به گسترش تشیع کمک زیادی کرد. سرکوب سربداران باعث شد تا بسیاری از بزرگان شیعه در سبزوار به مناطق شیعهنشین در افغانستان مهاجرتکنند.
راه سیستان. اسلام برای نخستینبار در سال ۲۳ هجری قمری، وارد سیستان شد؛ ولی با جدالهای زیادی همراه بود، پس از بروز ناامنیها در سیستان، حضرت علی علیهالسلام در زمان خلافت خویش «به عبدالله بن عباس، والی وقت بصره، نوشت که فردی را در رأس لشکر چهارهزار نفری به سیستان بفرستد. وی ربعی بنکاس عنبری را، که عبدالرحمان نامیده میشد، برای این مأموریت برگزید. نامبرده با تعداد دیگری وارد سیستان شدند و حسکه (از راهزنان منطقه) را به قتل رساند؛ بهاینترتیب، سرزمین سیستان به دست هواداران امام علی علیهالسلام افتاد».۱ مردم سیستان در برابر جنگ معاویه با حضرت علی علیهالسلام و فاجعه عاشورا واکنش نشان دادند که حاکی از تمایل و گرایش آنان به خاندان ائمه علیهمالسلام و تشیع است. تشیع در سیستان بهتدریج گسترش یافت، بهطوریکه زمانی حاکم بست (نزدیک لشکرگاه فعلی)، حسین بن عبدالله نیشابوری نیز شیعه و از پیروان امام محمدتقی علیهالسلام بود. از سوی دیگر، در سالهای بعد خلفای فاطمی مصر نیز به دربار صفاریان راه یافته و مردم را بهطرف تشیع (اسماعیلی) دعوت کردند. تشیع از سیستان به طرف بست و از آنجا به قندهار، غزنی، کابل و جاهای دیگر راه یافت؛ هرچند خلفای ۱، حسینعلی (حاج کاظم) یزدانی؛ پژوهشی در تاریخ هزارهها؛ ص ۱۱۹.
عباسی تلاش میورزیدند تا از گسترش تشیع، به هر شکل آن (اسماعیلی و اثنیعشری) جلوگیری کنند. در آن زمان، «بست در میان شهرها و مناطق گوناگون سیستان، علویان بیشتری را بهسوی خود جلب کرد... علاوهبرآن، بهمنزله گذرگاهی برای شیعیان -بهویژه علویان- در جهت شرق و شمال چون قندهار، غور، غزنی و کابل از سویی و جنوب، چون سند و ملتان از سوی دیگر عمل میکرد. نخستین دسته از علویان که عزم دیار بست کردند سادات موسوی و از نسل امام موسی کاظم علیهالسلام بودند. دسته دیگر از سادات که در بست حضور بههم رساندند، از اولاد عمرالاطراف، فرزند علی بن ابیطالب علیهالسلام بودند. این سادات در فاصلههای گوناگون وارد بست و اطراف آن شدند». در این زمان که مصادف با حکومت سلطان محمود غزنوی است، قاصد خلفای فاطمی مصر نیز وارد بست شد و سلطان محمودکه دشمنترین فرد با شیعیان بود به والی دستور قتل او را داد. بهرغم مبارزات سلطان محمود با تشیع و شیعیان، غزنی، بهویژه مناطق اطراف آن از محلهای مهم استقرار علویان بود.
در قرون اولیه هجری، در میان حکومتهای مشرق زمین سامانیان و بعد غزنویان بیش از دیگر سلسلههای قبلی در مذهب تسنن ثابتقدم بودند و همراهی زیادی با خلفای عباسی میکردند؛ بنابراین مذهب تسنن از حمایتهای فراوانی برای گسترش خود در خراسان برخوردار بود که سبب توسعه آن شد. در دوران بنیامیه و بنیعباس، مبلغان و مروجان مذهبی نیز میکوشیدند تا نوع تفسیر و برداشت خلافتپسند (اموی و عباسی) را تبلیغ و ترویجکنند و ۱.همان، ص ۱۳۲- ۱۳۱.
۱۷۷
۱۷۸
مردم را بیشتر با آن آشنا سازند؛ بااینحال، تشیع بهصورت پنهان و آشکار در حال گسترش بود. علاقه عمیق مردم به خاندان اهلبیت علیهمالسلام، حقانیتی که در تشیع یافته بودند، بدرفتاری خلفای اموی و عباسی و اقدامات مغایر با اسلام آنها، مبارزات خاندان اهلبیت عصمت و طهارت با خلفای اموی و عباسی، انتقال مرکز خلافت از مدینه به کوفه و بعد از کوفه به شام و بعد بغداد و ازدواج امام حسین علیهالسلام با شهربانو دختر یزدگرد سوم، از جمله عوامل دیگری بود که به گسترش تشیع در خراسان کمک کرد. آقای عبدالحی حبیبی مینویسد: «پیوستگی روحی و عقیدتی مردم خراسان به آل محمد به درجهای بودکه مأمون درواقع ناچار شد برای جلب رضایت مردم این سامان حضرت امام رضا (ع) را در مرو به ولیعهدی خود اختیار کند».۱ با ورود امام رضا علیهالسلام به خراسان تشیع گسترش بیشتری یافت؛ زیرا عدهای از پیروان مذاهب دیگر هم به تشیع گرویدند، عدهای از شیعیان زیدی و اسماعیلی نیز به تشیع امامیه پیوستند. «مأمون شخصا طرفدار حضرت علی علیهالسلام بوده و معاویه را سب میکرد و حضرت رضا علیهالسلام را به این علت دعوت کرد تا از مدینه از راه بصره -اهواز- فارس به خراسان برود»؛ ولی نفوذ روزافزون شیعیان در خراسان مأمون را ناگزیر ساخت «امام رضا علیهالسلام را برای پذیرش ولایت عهدی
دعوت کند.
دعوت از امام درواقع این موضوع را روشن کردکه
شمار شیعیان چنان گسترده بود که سیاست سرکوب یا نادیدهگرفتن آنان نمیتوانست به صلاح مأمون تلقی شود و به ثبات حکومت
وی کمک کند. ابنخلدون هم تصریح میکند که کثرت شیعه سبب
۱. نقل از: سید هادی خسروشاهی؛ نهضتهای اسلامی افغانستان؛ ص ۷۲. ۲، حسین عمادزاده؛ مجموعه زندگانی چهارده معصوم علیهمالسلام؛ ص ۱۰۹۹.
چنین دعوتی برای امام رضا علیهالسلام بوده است».۱ در دستگاه خلافت عباسی، خاندان برمکی همگی، جز ابوخالد جعفر برمکی شیعه بودند. جرجی زیدان مینویسد: «برمکیان شیعی بودند و جد آنان، خالد، پیش از آنکه با عباسیان بیعت کند با علویان بیعت کرده بود؛ چنانکه مردم خراسان و فارس نیز ابتدا با علویان بیعت کرده بودند؛ اما همین که خالد پیشرفت عباسیان را دید و از سرنوشت شوم ابوسلمه و ابومسلم آگاه شد، از شیعیان جدا و از جانودل خدمتگزار سفاح و منصور شد.
پسر خالد، یحیی و پسران یحیی نیز همان روش را پیشگرفتند؛ ولی در دل مهر علی را پنهان میداشتند و به آنان کمکهای مالی میدادند که از هارون (الرشید) پنهان میماند؛ زیرا هارون به شیعیان علی علیهالسلام کینه سختی داشت و همهجا مراقب آنان بود و از قتل و زجر آنان دریغ نمیکرد.۲ البتهگزارشهای دیگری مبنیبر بدرفتاری برخی از برمکیان با شیعیان برای خوشامد خلفای عباسی وجود دارد، چنانکه برنامه شهادت حضرت امام موسی بن جعفر علیهالسلام را آنان طراحی کردند.
طاهریان که مرکز حکومت آنان نیشابور بود، به لحاظ حضور در خراسان به تشیع گرایش داشتند؛ هرچند شواهدی نیز وجود دارد که دستکم تشیع خالص آنان را مخدوش میسازد.
گفتهشده غازانخان شیعه بود و به مذهب تشیع اظهار علاقه میکرد. پسرش، ابوسعید نیز از او پیروی میکرد. از میان سایر ۱، حسینعلی (حاج کاظم) یزدانی؛ پژوهشی در تاریخ هزارهها؛ ص ۱۸۹. ۲. جرجی زیدان؛ تصوف اسلام؛ ص ۷۸.
ر.
۱۷۹
۳. نگاهی به مطهری، سیری در سیره ائمه علیهمالسلام، ص ۱۷۸.
۴. حسینعلی (حاج کاظم) یزدانی؛ پژوهشی در تاریخ هزارهها؛ ص ۲۵۱.
۱۸۰
سلسلههای حکومتی در خراسان شاهرخ پادشاه تیموری، همسرش گوهرشاد گرایش آشکاری به تشیع داشته و در رونق شهر مشهد و بارگاه حضرت علی بن موسیالرضا علیهالسلام نقش مؤثری داشتند و مسجد باعظمتی در جوار مرقد امام رضا علیهالسلام بنا کردند؛ حتی دستور دادند نام ائمه اطهار علیهمالسلام در خطبهها ذکر شود و همین باعث شد تا مردم گمان برند که آنها تغییر مذهب دادهاند و این امر واکنش منفی مردم اهل سنت را به دنبال آورد و به قتل خطیب جمعه منجر شد. درمجموع گفته شده آنها در باطن شیعه بودند؛ ولی به لحاظ حساسیتهای مردمی و سیاسی، تقیه میکردند. هرچند بعد از سوءقصد به جان شاهرخ، وی به قلعوقمع شیعیان پرداخت. سلطان حسین بایقرا، یکی دیگر از سلاطین تیموری، که تسامح مذهبی بیشتری داشت شعر هم میسرود و در شعر، خود را حسینی تخلص میکرد. او دست به بازسازی روضه شریف در مزار شریف زد و اظهار کرد که قبر حضرت علی علیهالسلام در آنجا قرار دارد. اقوام و گروههای شیعه
هزارهها بزرگترین قوم شیعه افغانستان هستند. اکثریت قاطع هزارهها شیعهاند. آنها علاوه بر مناطق مرکزی موسوم به هزارهجات یا هزارستان، در بسیاری از شهرها و مناطق دیگر از جمله کابل، غزنی و مزار شریف نیز ساکناند.
قزلباشها دومین گروه بزرگ شیعهاند، که از اعقاب سربازان و کارکنانیاند که در نیمه اول قرن هجدهم، توسط نادرشاه در افغانستان مستقر شدند و کارهای دیوانی و اداری را انجام میدادند. گروه سوم شیعیان را فارسیزبانهای ولایت نیمروز تشکیل میدهند. آنها که فارس نامیده میشوند هیچ تفاوتی با ایرانیانیکه در
مقابلشان زندگی میکنند ندارند. یک اقلیت شیعه فارسیزبان نیز در هرات -یادگار زمانیکه این شهر جزء سرزمین ایران بود- زندگی میکنند. سرانجام آنکه در میان پشتوزبانها هم گروههای کوچک شیعه وجود دارد در قندهار، در لوگر و در شمال کشور (خلیلیها). علاوهبراین، عدهای از تاجیکها، افشارها، بخشی از ازبکها و ترکمنها، سادات عرب، خلیلیها در قندهار و شمال کشور، عدهای از بلوچها، اکثریت چهار ایماق، کیانیهای سیستان و هرات، توریها در جنوب ولایت پکتیا (در میان پشتونها از قبایل ساکن در مرز افغانستان و پاکستان که بسیاری از آنها در آن سوی مرز سکونت دارند) و برخی گروههای دیگر شیعهمذهباند.گروهی از تاجیکها نیز شیعه (اسماعیلی) هستند.