تاریخ افغانستان
سرزمین افغانستان از دوران قدیم دارای سکنه بوده است، شواهد دیرینشناسی نشان میدهد که ۹ تا ۱۱ هزار سال قبل، در کوهپایههای هندوکش گندم کشت میشده؛ پرورش گوسفند رواج داشته و در غرب و شمال آن فرهنگ صحرانشینی وجود داشته است؛ «مردمانیکه در منطقه افغانستان کنونی زندگی میکردند، در هزاره پنجم و ششم قبل از میلاد ابزارهایی از سنگ و چوب میساختند؛ ولی در هزاره سوم و چهارم قبل از میلاد برای کشت و زرع و پرورش حیوانات اهلی روشهایی ابداع کردند... ویرانههای شهر موندیگک، که در هزاره سوم و دوم قبل از میلاد در محلی نزدیک به قندهار امروزی قرار داشت، نشاندهنده این است که موندیگک
(ت.
۲۱۸
در سپیدهدم تاریخ شهری بسیار پراهمیت بوده است. شواهد دیگری وجود دارد که نشان میدهد شهر کابل از دو هزار سال قبل از میلاد وجود داشته است» بنابراین سابقه تاریخی و تمدنی این سرزمین به پنج هزار سال قبل و پیشتر از آن برمیگردد و از آن زمان دارای جلوهها و نمودهایی از مدنیت بوده است، این سرزمین محل تلاقی فرهنگها و تمدنهای مختلف شمالی، جنوبی، شرقی و غربی بوده و طبعا تحت تأثیر فرهنگها و تمدنهای مختلف قرار داشته ضمن اینکه در بارور ساختن فرهنگهای وارداتی، تأثیرگذار بوده و درواقع، هم تأثیر پذیرفته و هم تأثیر گذارده است؛ مانند تمدن یونان و باختری یا تمدن گندهارا.
بخش۲. حوزههایتمدنی
مهمترین حوزههای تمدنی افغانستان در طول تاریخ به قرار ذیل است: حوزه آریای قدیم یا حوزه هریرود. حوزه رودخانه هریرود، سرزمینی آباد، دارای آبوهوایی مطبوع و سرچشمه ثروت و مکنت بوده و تمدنهای باشکوهی در اطراف آن شکل گرفته است.
حوزه رود هیرمند. این رود و معاونان آن هم در بخش علیا و هم در بخش سفلی مرکز مدنیتهای بزرگی، مانند موندیگک در دوران باستان، آراخوزیا در حوالی ارغنداب و هیرمند و ساروتار در سیستان بوده است.
حوزه رودخانه کابل. رود کابل و شاخههای آن از مراکز مهم اسکان جمعیت و پیدایش شهرنشینی در طول تاریخ بوده؛ کابل،
جلالآباد، کاپیسا و پروان از مراکز مهم مدنیت در این حوزه
۱. لورل کورنا؛ افغانستان؛ ص ۲۶.
بودند، تمدن گندهارا در حوزه رود کابل پدید آمد. حوزه رودکابل پرجمعیتترین حوزه آبریز در افغانستان بوده است.
حوزه رود آمو یا آمودریا. از حوزههای تمدنی مهم در شمال افغانستان بوده و بین دامنههای شمالی کوههای هندوکش تا رود جیحون یا آمودریا قرار داشته و دنباله آن در شمال آمودریا در آسیای مرکزی بوده است؛ تمدنهای یونان، باختری، کوشانی و زرتشتی در این منطقه شکلگرفت. شهر بلخ و در دوران باستان، باختر، مرکز تمدنها در این حوزه بودهاند.
حوزه مرکزی شهر بامیان و سایر مناطق مرکزی افغانستان در میان کوههای هندوکش و بابا، یکی از حوزههای تمدنی مهم در این سرزمین بودهاند و تمدن عصر بودائی در آنها شکلگرفته است. مجسمههای بودا در بامیان از نمودهای آن است. بامیان بر سر راه جنوب به شمال و شرق به غرب قرار داشت.
در حوزههای تمدنی ذکرشده، هم در دوران باستان و هم در دوران اسلامی، تمدنهای باشکوهی در زمانهای مختلف پدید آمد است.
بخش۳. دورههای تمدنی
پیشینه تمدنی و فرهنگی افغانستان به دو دوره عمده تقسیمپذیر است: ۱- دوران قبل از اسلام؛ ۲- دوران بعد از اسلام.
پیشینه تمدنی قبل از اسلام
۲۱۹
مهمترین تمدنهای پدیدآمده در دوران باستان و دوران قبل از اسلام در این منطقه، مدنیتهای زیر است:
۲۲۰
تمدن اوستایی، در دوران قبل از میلاد، در شرق ایران و به انضمام افغانستان و آسیای مرکزی، دورهای از تمدن پدید آمد که تمدن اوستایی نامیده میشد و آن زمانی است که زرتشت ظهور کرد و آیین زرتشتی شروع به توسعه گذارد. تعالیم زرتشت، که میکوشید تا اهورامزدا را جانشین خدایان متعدد سازد و در بین آریاییها وحدت دینی و فکری ایجاد کند، سببساز تحول فکری و اجتماعی بزرگی در عصر خود شد. زمان زندگی زرتشت دقیقا مشخص نیست و به ۶۰۰ قبل از میلاد تا ۶ هزار سال قبل از میلاد اشاره میشود. پیشینه این مدنیت به صدها سال قبل از میلاد میرسد. بلخ مرکز اولیه مدنیت زرتشتی بود و بعدها، در زمان ساسانیان سراسر ایران را فراگرفت.
تمدن ودایی. قبل از پیدایش تمدن اوستایی به وجود تمدن ویدی یا ودایی نیز اشاره شده است؛ ولی از تاریخچه و تأثیرات آن اطلاعات زیادی در دست نیست.
تمدن یونان و باختری. بلخ به زبان اوستایی «باخدی» یا «بخدی» آمده و باختر نیز از آن پدید آمده است. بلخ از مراکز مهم شهرنشینی و مدنیت آریایی و اوستایی و هنگام حمله اسکندر مرکز مهم مدنیت زرتشتی بود؛ همچنین از کهنترین شهرهای دنیا و مدتی مقر سلطنت کیخسرو، پادشاه ایران آن زمان بود. زرتشت نیز در آن میزیست. با ترویج آیین زرتشت، گشتاسب به دین او گروید. بعدها، بلخ به یکی از مراکز مهم آیین بودائی تبدیل شد و بودائیها معابد زیادی در آن ساختند؛ از جمله معبد مشهور نوبهار که دوره به دوره ظاهرا مدتی آتشکده، بتخانه و معبد بودائی بوده و احیانا بارها به معابد مختلف تبدیل شده است. اجداد برامکه از متولیان نوبهار بودند.
بلخ از قدیمیترین مدنیتها و مواقعی کشور بین هندوکش و آمودریا بود. این شهر در جنوب آمودریا، در ۲۰ کیلومتری مزار شریف واقع است؛ جایی که شهر قدیمی بکترا (Bactra) یا باختر در همان حدود قرار داشت. بلخ دارای زمینهای حاصلخیز و آب خوب بوده است، در ۱۲ کیلومتری جنوب بلخ، دهانه رود بلخاب قرار دارد؛ این رود سپس به شاخههای متعدد تقسیم میشود و به ۱۸ نهر بلخ مشهور است و اراضی بلخ را مشروب میکرده و بلخ را آباد و آن را از آبهای دیگر بینیاز میساخته است. بلخ در دورههای متعددی از تاریخ (چه در دوران باستان و چه در دوران اسلامی) پایتخت یا مرکز حکومتهای محلی بوده و بارها هدف حمله قرار گرفته و تخریب شده و دوباره از نو بنا شده است. در گذشته، استاندار ترکستان افغانی در بلخ مستقر بود.
بلخ در روزگار باستان، باختر نامیده میشد. «شاید که نام این سرزمین، از رودخانهای به نام باختر گرفته شده و سپس برای ایرانیان ساکن آن سرزمین به کار رفته است شهر معروف آن در آن روزگار، «باختر» بود که بعدها بلخ نامیده شد».
پس از حمله اسکندر، دولت یونان و باختر از حدود ۳۳۰ قبل از میلاد به بعد، در دره آمودریا با مرکزیت بلخ تشکیل شد و تقریبا دو قرن بر نواحی بلخ و قسمتی از هند حکومت کرد. تمدن باختری و تمدن یونان و باختری از قدیمیترین تمدنها در سرزمین افغانستان است، اسکندر پس از تسخیر منطقه و برانداختن سلسله هخامنشی، باختر را تکیهگاه و پایگاه نظامی خود در آن منطقه قرار داد و پس از او تمدن یونان و باختری در آنجا پدید آمد. ۱، غلامرضا ورهرام؛ تاریخ آسیای مرکزی در دوران اسلامی؛ ص ۵۶.
۲۲
۲۲۲
در زمان چند تن از پادشاهان یونانینژاد باختر، یعنی ائوتودموس، دمتریوس و مثاندرکه یک قرن قبل از میلاد میزیستند، تمدن یونان و باختری به بیشترین پیشرفت خود رسید. در زمان ائوتودموس، باختریا سرزمین «هزار شهر» و «بهشت روی زمین» نام گرفت. در دوران تمدن یونان و باختری شیوههای مدنیتی، صنعتی، معماری و فرهنگی شرق و غرب ترکیب و تلفیق شد و تمدن یونان و باختری به وجود آمد. درواقع، از امتزاج تمدن یونانی با فرهنگ و تمدن موجود در باختر، فرهنگ و مدنیت جدیدی به نام یونان و باختری شکلگرفت. شهر آیخانم در جنوب آمودریا، از مهمترین شهرهای عصر یونان و باختری و از قرن چهارم پیش از میلاد مسکونی بود.
مملکت یونان و باختری از بدخشان تا نزدیکی هریرود بسط داشت و اراضی شمال افغانستان و بخشهایی از آسیای مرکزی در تصرف آن بود. دولت یونان و باختری در قرن دوم قبل از میلاد رو به انحطاط نهاد و در ۱۷۵ قبل از میلاد، به دلیل اغتشاشات داخلی منقرض شد و از مناطق شمالی افغانستان بهطرف هند عقبنشینی کرد و به هند محدود شد و اراضی آن در محدوده قلمرو اشکانیان و کوشانیان قرار گرفت.
تمدن یونان و بودائی یا گریک و بودیک. دولت یونان و باختری برای تضمین پیشرفتهای خود به مذاهب و آیینهای محلی احترام میگذاشت و ازآنجاکه آیین بودائی در حوزه قلمرو آن بهسرعت در حال گسترش بود بهتدریج تحت تأثیر آن قرار گرفت و بودائیمذهب جاری شد. از سوی دیگر، با انقراض یونانیان در افغانستان موریاهای هند بهتدریج بر جنوب و شرق افغانستان امروز حاکمیت پیدا کردند و آیین بودائی نیز به سرزمین افغانستان راه یافت. از امتزاج سه
فرهنگ و تمدن یونانی، بودائی و باختری تمدن و هنر یونان و بودائی پدید آمد. سبکهای هنری تمدن گریک و بودیک دارای دو شکل درباری یا دودمانی و مذهبی بود. در سبک درباری، مجسمهها و پیکرههای شاهان، شاهزادگان و خاندان شاهی ساخته میشد؛ ولی سبک مذهبی صرفا به بودا و مجسمههای آن و آیین بودائی اختصاص داشت. مجسمههای بودا در بامیان از آن جمله است. تمدن کوشانی. حدود دو قرن پس از انقراض دولت یونان و باختری، سلسله کوشانی به مدت قریب به دو قرن، از سال ۴۰ میلادی تا ۲۲۰ میلادی سرکار آمد. در همین دوره فرهنگ، هنر و تمدن به شکوه زیادی رسید. هنر عهد کوشانی آمیزهای از شیوههای مختلف، بهویژه هنر سنگتراشی کهن (کوشان)، شیوههایگلی و گچکاری هیاطله، هنر شمال غربی هند و هنر رایج گریک و بودیک بود. مکتب هنریگریک و بودیک در زمان کوشانیها ادامه یافت و رشد زیادی پیداکرد. این مکتب هنری از شمال غرب هند تا افغانستان انتشار داشت و آثار زیادی از خود برجای گذاشت؛ از جمله: معبد یا آتشکده سرخ کوتل در ۱۸ کیلومتری پلخمری در ولایت بغلان، تمدن و هنر گندهارا، آثار موجود در بامیان، بگرام و کاپیسا، و آثار موجود در موندیگک و آراخوزیا (حدود قندهار کنونی).
مکتب گریک و بودیک به مکتب کوشانی نیز موسوم است و تمدن کوشانی از باشکوهترین یا شاید باشکوهترین تمدنهای باستانی در سرزمین افغانستان باشد. در میان هنرها، مجسمهسازی رشد فراوانی کرد و اوج آن در قرن اول و دوم میلادی بوده است؛ ولی تا اواخر قرن ششم میلادی ادامه یافت. تمدن کوشانی هزاران اثر هنری و تاریخی در قلمرو مدنیتی خود بر جایگذارد. یکی از
۲۲۳
ر
۲۲۴
نمونههای این تمدن در بامیان است. در این وقت بامیان بلاشبهه یکی از مجللترین مراکز دینی و صنعتی تمام آسیا بوده است. علاوه بر تزئیناتیکه قلم هیکلتراشان و خامهنقاشان در آنجا ایجاد کرده بود معابد و طاقهای مجسمههای بزرگ بودا با بهترین پارچههای ابریشمی و پردههای زربفت مزین بود. قسمتهای برهنه هیکل ۳۵ متری، مثل دست، پا و صورتش کامل از ورق طلا پوشیده بود و روزها در زیر اشعه زرین آفتاب چشم تماشاکننده را خیره میکرد، چنانکه در اثر حیرتی که به زائر چینی دست داده این مجسمه را در یادداشتهای خود فلزی و از برنج تصور میکرد.
بامیان از شهرها و مراکز مهم آیین بودائی بود. مجسمههای بودا که در این شهر قرار داشت، براساس فرهنگ و هنر گریک و بودیک پدید آمده بود. بامیان قبل از تمدن بودائی، واجد اهمیت خاصی نبود و عظمت آن عمدتا بهواسطه تمرکز آیین و فرهنگ بودائی و هنر گریک و بودیک در آن بود و پس از زوال فرهنگ و آیین بودائی و مکتب گریک و بودیک، از رونق افتاد و سرزمینی منزوی شد؛ انزوای بامیان بهجز مدتی در دوره غوریان، تاکنون ادامه یافته است. بگرامکهگمان میرود مدتی پایتخت کوشانیان بود و امروز در ولایت پروان (حوزه کاپیسای قدیم) واقع است، پیشینهاش به دوران کوشانیان و کابل شاهان باز میشود. معابد پایتاوه و شترک از معابد باستانی منطقه است.
درکوهپایههای اطراف کابل دو معبد شیواکی وگل دره نیز قرار دارد. در خیرخانه معابدی وجود داردکه مربوط به یک ایزد برهمنی است. ۱، موسیو و مادام گودار و پرفسور هاکن؛ آثار عقیقه بودایی بامیان؛ ص ۷.
مکتب گندهارا. این مکتب نیز متعلق به عصر تمدن گریک و بودیک است و در دوره کوشانیان و بعد از آن رشد فراوانی کرد. محدوده جغرافیایی مکتب هنری گندهارا در شمال غربی هند آن زمان (پاکستان امروز) و وادی رود کابل در افغانستان امروز قرار داشت و تاکسیلا مدتی مرکز آن بود. مردم این منطقه ابتدا بتپرست بودند، ولی با گسترش آیین بودائی، به این آیین گرویده، مجسمههایی از بودا ساخته و آنها پرستش کردند. «در قسمت شرقی افغانستان دین بودائی در قرن دوم قبل از میلاد رواج یافت» (گودار و هاکن، ۱۳۱۵: ص ۷).
برخی گندهارا را بهجای قندهار گرفتهاند، «نباید ناحیه گندهارا در پاکستان غربی وصل به کابلستان را با قندهار که در جنوب افغانستان کنار رود ارغنداب است اشتباه کرد».۱ قندهار معرب کندهارا بوده، ولی معلوم نیست این نام از چه زمانی و بر چه پایهای به شهر فعلی قندهار اطلاق شده است. در دوران قدیم شهری در این ناحیه بوده و الرخج نام داشته و احتمالا معرب آراخوزیا بوده باشد. آراخوزیا یا بعدها الرخج در وادی رود ارغنداب قرار داشت.
دوران تمدنی بعد از اسلام
فرهنگ و هنر افغانستان در دوران قبل از اسلام متأثر از فرهنگها و آیینهای ایرانی، یونانی، زرتشتی، بودائی، ودایی و... بود؛ ولی با ورود اسلام، ارزشها، اندیشهها، هنجارها، آدابورسوم، فرهنگ و هنر مردم و جامعه متأثر از اسلام شد و همهچیز صبغه و رنگوبوی
اسلامی پیداکرد. آیینها و فرهنگهای گذشته از بین رفت، فرهنگ
۱، محمود افشار یزدی؛ افغاننامه؛ ج ۲، ص ۲۵۴.
۲۲۵
۲۲۶
و ارزشهای اسلامی جای آن راگرفت، افغانستان به سرزمینی اسلامی تبدیل شد و اسلام به همه زوایای زندگی مردم وارد شد. فرهنگ و تمدن افغانستان در دوران بعد از اسلام، در محدوده مدنیت خراسان بزرگ قرار دارد؛ زیرا افغانستان هم جزئی از خراسان بزرگ است از میان حکومتهای بعد از اسلام در خراسان بزرگ، که مرکز و پایتخت آنها در محدوده افغانستان امروز قرار داشته، واجد فرهنگ و تمدن بوده و آثاریگرانبها از خود برجای نهادهاند، میتوان به دوران غزنویان، غوریان و بهویژه تیموریان اشاره کرد. پایتخت سلسله غزنویان شهر غزنی بود. در این دوران شعر و ادب ترقی فراوانی کرد به حدی که مشابه آن دوره، نادر است.
غور و هزارهجات منطقهای کوهستانی است و بهمنزله قلعهای عظیم و مرتفع در قلب افغانستان قرار گرفته و بهسادگی قابل دسترسی نیست. سلسله غوریان در غور قلعههای زیادی ساخت و برای امور نظامی و نگهداری اطفال از آن استفاده کرد. سلاطین غوری ابتدا هرات، بعد غزنی و سپس قسمتی از هند را به تسخیر خود درآوردند. قلعه فیروزکوه در نزدیکی آهنگران پایتخت این سلسله بود، دولتیار قرهباغ و غزنی نیز مدتی پایتخت این سلسله بودند. از غوریان آثار زیادی، از جمله منار جام باقی مانده است. سلسله تیموری نامدارترین سلسلهای است که مرکز آن مدتی در افغانستان امروز قرار داشت، پایتخت تیموریان مدتی مشهد و بعد هرات شد. هرات شهری باستانی است و در اوستا هرویو (Haroyo) و پیش از حمله اسکندر هری نامیده میشد. درخشانترین دوره تاریخ هرات، مربوط به عصر تیموریان است. در بخش قدیمی آن (شهر کهنه) هنوز بقایای دیوارهای عظیمگلی
احاطهشده بر آن باقی مانده است. تاریخ هرات در دوره تیموری با نام پادشاهانی مانند شاهرخ، سلطان ابوسعید (۱۴۵۸-۱۴۶۹) و سلطان حسین بایقرا (۱۴۶۹-۱۵۰۶) برای همیشه در اذهان مردم هرات زنده مانده است، در این دوران آثار باشکوه فراوانی در هرات پدید آمد که بقایای آن هنوز هم پابرجاست. در دوره تیموری شعر و ادب، نقاشی، خطاطی، معماری، تذهیب، و... ترقی فراوان کرد و خرابیهای ناشی از حملات تیمور تا حدی جبران شد.