اسلام در چین
مقدمه :
اسلام، یکی از سه دين مهم جهان، در اواسط قرن هفتم میلادی و درست سه دهه پس از پا به عرصهی وجود گذاشتن آن در شبه جزیرهی عربستان، وارد چین شد. بازرگانان و دیپلماتها که از گذشتههای خیلی دور در مسیر جادهی ابریشم رفت و آمد کرده و بهعنوان پل ارتباطی، اقتصاد و فرهنگ و اندیشه و افکار و عقاید شرق و غرب جهان آن روز، به ویژه چین و ایران را به هم متصل کرده و ربط میدادند، این دین با اهمیت آسمانی را نیز به سرزمین چین معرفی کرده و متقابلا، فرهنگ وتمدن چینی را به تمام جهان معرفی کردند.
باید اذعان کردکه، سرگذشت هیچیک از جوامع مسلمان در سرتاسر جهان، به اندازهی پیشینهی جامعهی مسلمانان چین ناشناخته و گمنام نیست. دلیل این واقعیت نیز بعد مسافت و دوری جامعهی مسلمانان این کشور از مرکزیت جهان اسلام، اجرای سیاستهای منزوی کردن مسلمانان توسط حاکمان چینی از اواخر قرن هفدهم تا پایان دههی هفتاد از قرن بیستم، دشواری یاد گیری زبان چینی و عدم توانایی پژوهشگران اسلامی در استفاده از متون تاریخی چین و کمبود اطلاعات و نا آشنایی اندیشمندان و مسلمانان جهان از وضعیت و شرایط زندگی مسلمانان بوده است[i]. شايد دليل مشخص نبودن ميزان دقيق جمعيت مسلمانان اين كشور هم ناشي از همين عوامل باشد.
بخش 1- ورود اسلام به چین
اگرچه در اسناد و مدارک تاریخی چین و جهان اسلام هیچ سند معتبری که تاریخ دقیق ورود اسلام به چین را ثبت کرده باشد تا کنون به دست نیامده است، ولی براساس کتاب تاریخ دوران سلسلهی تانگ، نخستین هیئت رسمی دیپلماتیک خلافت اسلامی، در سال 651 میلادی(سال 30 هجری)، همزمان با دومین سال از حاکمیت امپراتور یونگ خوی از سلسلهی تانگ، برای ابلاغ پیام خلیفهی سوم عثمان ابن عفان، وارد شهر چانگاَن پایتخت امپراتوری چین شد. لذا، اغلب مورخان چینی، و به تبع آنان سایر مورخان، تاریخ ورود این هیئت را مبدأ ورود اسلام به چین تلقی کرده و هنوز کار پژوهشی و علمی متقن دیگری برای اثبات يا رد این مسئله، نه در چین و نه در جهان اسلام و یا اروپا صورت نگرفته است. اسناد تاریخی چین میگویند که در خلال سالهای 651 تا 798 میلادی، مجموعا 39 هیئت سیاسی به نمایندگی از سلسله خلفای اموی و عباسی از چین دیدار کرده و همراه با گسترش مبادلات تجاری و اقتصادی از سوی بازرگانان ایرانی و عرب، زمینه برای گسترش دین اسلام در این کشور نیز فراهم شده و توسعه پیدا کرد[ii].
اسامی دین اسلام در کتب تاریخی چین
یکی از ویژگیهای زبان چینی این است که به دلیل محدویتهای آوایی، برای تلفظ واژهها و نامهای غیر چینی، نمی توان معادل دقیقی یافت[iii]، و لذا، معمولا تلاش میشود که نزدیکترین واژه و یا نام چینی که همان معنا را میرساند را به جای آن انتخاب شود. به همین خاطر، در طول تاریخ برای اسلام هم نامهای متعددی گذاشته اند تا هم تلفظ آن برای مردم آسان باشد و هم تقریبا مفهوم واژهی اسلام را تا حدودی برساند. اسامی که در گذشته برای اسلام بهکار میرفته عبارتند از: چون به اعراب تاشی میگفتند، به اسلام که از سرزمینهای عربی آمده بود نیز« قانون تاشی»، «دین آسمانی»، «دین مقدس آسمانی»، «دین سرزمینهای غربی»، «طریقت سرزمینهای غربی»، «طریقت خویی خویی[iv]»، «دین پاک»، «دین حقیقت»، دین پاکی و حقیقت»، «دین روشنایی و حقیقت»، «دین صلح» و غیره میگفتند. از دوران سلسلهی یوان در قرن چهاردهم تا پیروزی کمونیستها در سال 1949 میلادی، نامی که بیش از همه برای اسلام مورد استفاده قرار میگرفت، «دین خویی» بود. پس از استقرار حاکمیت حزب کمونیست در چین، دولت در تاریخ دوم ماه ژوئن 1956 با صدور اطلاعیهای، نام رسمی این دین را همان« دین اسلام» اعلام کرد و دیگر اسامی غیر دقیق قبلی از میان رفت[v].
بخش 2- اسلام در دوران سلسلههای مختلف امپراتوری
اسلام در دوران سلسلههای تانگ و سونگ
آنچه از تاریخ فهمیده میشود این استکه اولا، گسترش اسلام در چین یک روند طولانی تاریخی 700 تا 800 ساله را پشت سر گذاشته تا کاملا جا افتاده و ریشه دوانده است. ثانیا، این روند مسالمت آمیز و دوستانه و از طریق تجارت و بازرگانی بوده و هیچگونه تبلیغ مستقیم یا اجباری برای پذیرش این دین در میان اهالی چین وجود نداشته است. براساس اسناد و مدارک تاریخی، اسلام از دو مسیر زمینی از شمال غرب و دریایی، از طریق سواحل جنوب شرق چین، یعنی همان مسیرهای معمول تجارت و بازرگانی تجار ایرانی و آسیای غربی، به این سرزمین وارد شده است. مسیر خشکی(زمینی) از ایران آغاز و با عبور از مناطق آسیای مرکزی از منطقهی سین کیانگ چین عبور کرده و در امتداد مسیر جادهی ابریشم وارد سرزمین و شهرهای داخلی چین همچون چانگاَن و لویانگ گردیده است. مسیر دریایی نیز از بنادر مختلف خلیج فارس شروع و با عبور از اقیانوس هند و تنگهی مالاکا در نهایت به بنادر چین در سواحل جنوبی و شرقی این کشور منتهی شده است. در این نوشتههای تاریخی به نحوهی رفت و آمد و اسکان بازرگانان ایرانی و عرب در چانگاَن پایتخت چین و در شهرهای ساحلی همچون گوانگجو، یانگجو، چوانجو یا همان زیتون،خانگجو، کَی فنگ و لویانگ نیز اشاره شده است[vi]. همین مبادلات تجاری دوستانه و اقامت دایم مسلمانان در شهرهای مختلف چین زمینه را برای مهاجرت گروه بسیاری از مسلمانان به این سرزمین فراهم و راه را برای گسترش مسالمت آمیز هرچه بیشتر اسلام هموار ساخت. افزون بر تجار، تعدادی از نظامیان و سربازان مسلمانی که بنا به درخواست امپراتور چین جهت فرونشاندن شورش اَنلو شان[1](755 تا 766 میلادی)، وارد این کشور شدند، پس از بازپس گیری چانگاَن و لویانگ و پایان آشوب، آنها که تعدادشان به بیش از هزار نفر میرسید، اجازه یافتند در پایتخت این کشور اقامت گزیده و بنا به دستور امپراتور مسجدی جهت انجام فرایض دینی آنها ساخته شد. روند مهاجرت و اسکان مسلمانان در چین که از زمان سلسلهی تانگ آغاز شده بود، در دوران سلسلهی سونگ نیز ادامه یافت و با ازدواج آنها با دختران چینی نسل جدیدی از مسلمانان به وجود آمد که دارای پدرانی مسلمان مهاجر و مادرانی چینی بودند. کثرت تعداد این افراد به حدی بود که دربار امپراتوری سونگ مجبور شد برای رسیدگی به احوال شخصیهی آنان از قبیل نحوهی پرداخت مالیات، تقسیم ارث، بازگشت آنان به سرزمین اجدادی و... مقررات جدیدی تحت عنوان«قانون ارث پنجمین نسل بازرگانان خارجی» وضع نماید.
شکل گیری محلههای مسلمان نشین در شهرهای چین
مسلمانان مهاجر اغلب در محلههای خاصی در داخل و یا بیرون شهرها سکونت یافته و در برخی از موارد نیز با استفاده از تسامح دولتمردان چینی، در بافت محل سکونت خود چینیها اقامت گزیده و در کنار مردم عادی زندگی میکردند. در این محلههای مهاجر نشین خارجی که فانکه( محلهی خارجیان) خوانده میشد، قوانین و مقررات اجتماعی و قضایی و فرهنگی و دینی خاص مسلمانان حاکم بود و اغلب قاضیالقضات و امام جماعت مسلمان(شیخ الاسلام) توسط خود مهاجران انتخاب و با تأیید حاکمان چینی بر مسایل داخلی آنان نظارت و مشکلات و اختلافات آنها را حل و فصل میکردند[vii]. این محلهها نخستین محل زندگی گروهی و هستههای اجتماعی اولیهی مسلمانان در چین به شمار میروند که افزون بر محل سکونت، هویت اجتماعی و فرهنگی آنان نیز براساس اعتقادات دینی در همین محله ها شکل میگرفت ولی همیشه خود را جزیی از امت بزرگ اسلامی و جهان اسلام می دانستند نه جامعهی چینی که در آن زندگی میکردند.
در این محلهها که به صورت کلونی های مجزا بودند، مسجد محور زندگی اجتماعی بود و خانههای مسلمانان در اطراف مسجد بنا شده و روابط اجتماعی خانوادههای مسلمان حول محور مسجد و بهصورت بسته و محدود در میان خودشان تنظیم می یافت. برخلاف دادوستد تجاری آنها که اغلب با چینیهای غیر مسلمان بود، آنان از نظر اجتماعی و خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگی و رعایت مسایل شرعی و دینی، هیچ رابطهای با غیر مسلمانان نداشتند. تمامی مسایل آموزشی، دینی، قضایی، و تأمین مواد غذایی حلال، این جوامع خود انزوا و محدود توسط خودشان تأمین میشد و نیازی به ارتباط با جامعهی چینی اطراف خود نداشتند. حتی امامان جمعه و جماعت و مبلغان و معلمان آموزشی آنها نیز از کشور مبدأ میآمدند[viii]. زبان ارتباطی میان این جوامع، اغلب زبان مادری خودشان(فارسی-عربی) بود و نیازی به آموختن زبان چینی هم نداشتند. نوع زندگی، معاشرت و لباس پوشیدن و مراودات اجتماعی و آداب و رسوم فرهنگی این گروههای کوچک مسلمان برای جامعهی میزبان در عین جالب و جذاب و قابل احترام بودن، عجیب و مشکوک نیز به نظر میرسید. براساس نوشتههای تاریخی چین، در عصر سلسلهی تانگ، تنها در شهر چانگاَن پایتخت این کشور، بیش از 5 هزار خانوار خارجی که اغلب مسلمان و از ایران و آسیای مرکزی و مناطق عربی بودند، در این شهر اقامت داشته و میدانی در شهر به عنوان میدان خارجیها وجود داشت که در این میدان، به ویژه عصرها و روزهای تعطیل، برنامههای فرهنگی وهنری ملل مختلف از جمله موسیقی، نمایش، آکروبات، و سایر بازیها و سرگرمیها و تفریحات به نمایش گذاشته میشد که مورد توجه جامعهی میزبان قرار می گرفت. حتی کالاها و صنایع دستی نفیس، عطر و بخور و مدل لباسهای خارجی که در این میدان عرضه میشد به شدت مورد استقبال چینیها قرار میگرفت[ix].
بخش 3-شخصیتهای مهم و تأثیر گذار مسلمان در چین در دورانهای مختلف
در طول تاريخ بيشاز هزار و سیصد سالهی حضور اسلام در چین، تعداد زياديشخصیت انديشمند، سياستمدار، صنعتگر، كارشناسنظامي، كارشناسآموزشي، پزشک، ادیب، هنرمند و روحانيمسلمان در این کشور پا بهعرصهیظهور گذاشته اند که نه تنها در شکل گیری و رشد و توسعهی جامعهی مسلمانان این کشور، بلکه در پیشرفت و تکامل تمدن و فرهنگ و هنر این سرزمین نیز تأثير گذار بوده و منشأ خدمات گسترده و فراوانی بودهاند. این گونه شخصیتهای برجسته، تقريبا در هر عصری و در تمامیزمينهها حضور داشتهاند. برخياز علومخاصمتعلق به مسلمانان،نظير علومداروئيو نجوم،در دورانهاييوانو مينگاز موقعيتی شايسته وتاريخيبرخوردار بودند. ظهور این شخصیتها در چین، از نظر زمانی و مکانی و بسته به موقعیتها و زمینههای گوناگون متفاوت بوده و شاهد فراز و فرودهایی بوده است که بررسی این موضوع در پی میآید.
برخلاف اغلب اقلیتهای قومی و نژادی چین، مسلمانان این کشور، پراكندهتريناقليتمليو دینی در سراسر این کشور به شمار میآیند. پراكندگيجغرافياييظهور شخصيتهايتاريخيمسلماندر این کشور نيز انعكاسياز همین پراكندگی محل سکونتآناناست، كهميتوانتجمع پيدايش آنان را بهچند منطقهتقسيمكرد:
1ـ منطقهی شمالغربي، با مركزيتاستان گنسو.
2ـ منطقهیشمالچين،با مركزيتپكن.
3ـ منطقهیجنوبغربي،با مركزيتاستان يوننن.
4ـ منطقهیسواحلدريايجنوبشرقي،با مركزيتاستان جيانگسو.
[1] - An lushan.
[i] - مراد زاده رضا، چگونگی نفوذ اسلام در چین، بنیاد پژوهشهای اسلامی استان قدس رضوی، 1382.
[ii] - ابراهیم فِنگ جین یوان، الاسلام فی الصین، دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کونغ، 2003.
[iii] - زِن یان شِن، فرهنگ ضرب المثلهای فارسی به چینی و اصطلاحات چینی به فارسی، انتشارات پکن، 2003.
[iv] - چینی ها در قرون گذشته، به مسلمانان هویی هویی(کسانی که مایل به بازگشت به سرزمین مادری هستند) می گفتند. در حال حاضر نیز نام یکی از اقوام دهگانهی مسلمانان در این کشور قوم هوی است. این گروه از مسلمانان، فرزندان مسلمانانی هستند که در طول تاریخ از ایران و آسیای میانه و مناطق عربی به چین آمده و پس از اقامت در این کشور با دختران و زنان چینی ازدواج کرده و از آن ها صاحب فرزند شده اند.
[v] - فنگ جین یوان. صص 7-5.
[vi] - همان. ص 13.
[vii] فنگ جین یوان، همان کتاب، ص 15./ مراد زاده، همان کتاب، ص127.
[viii] - درست مثل محلههای ویژهی چینی های مهاجر در سایر کشورها که به «چاینا تاون» یا محل اقامت چینی ها معروف است.
[ix] - Bai Shouyi, An Outline History of China. Foreign languages press, Beijing. 2002.