اسلام در چین

از دانشنامه ملل
مسجدی در چین که 700 سال پیش بنا شده است و آیات تمام قرآن روی دیوارهای آن نقش بسته است.

اسلام، یکی از سه دین مهم جهان، در اواسط قرن هفتم میلادی و درست سه دهه پس از پا به عرصه ­ی وجود گذاشتن آن در شبه جزیره ­ی عربستان، وارد چین شد. بازرگانان و دیپلمات­ ها که از گذشته­ های خیلی دور در مسیر جاده­ ی ابریشم رفت و آمد کرده و به ­عنوان پل ارتباطی، اقتصاد و فرهنگ و اندیشه و افکار و عقاید شرق و غرب جهان آن روز، به ویژه چین و ایران را به هم متصل کرده و ربط می ­دادند، این دین با اهمیت آسمانی را نیز به سرزمین چین معرفی کرده و متقابلا، فرهنگ و تمدن چینی را به تمام جهان معرفی کردند.

باید اذعان کرد ­که، سرگذشت هیچ ­یک از جوامع مسلمان در سرتاسر جهان، به اندازه ­ی پیشینه ­ی جامعه­ ی مسلمانان چین ناشناخته و گمنام نیست. دلیل این واقعیت نیز بعد مسافت و دوری جامعه­ ی مسلمانان این کشور از مرکزیت جهان اسلام، اجرای سیاست­ های منزوی کردن مسلمانان توسط حاکمان چینی از اواخر قرن هفدهم تا پایان دهه­ ی هفتاد از قرن بیستم، دشواری یادگیری زبان چینی و عدم توانایی پژوهشگران اسلامی در استفاده از متون تاریخی چین و کمبود اطلاعات و نا آشنایی اندیشمندان و مسلمانان جهان از وضعیت و شرایط زندگی مسلمانان بوده است[۱]. شاید دلیل مشخص نبودن میزان دقیق جمعیت مسلمانان این كشور هم ناشی از همین عوامل باشد.

ورود اسلام به چین

اگرچه در اسناد و مدارک تاریخی چین و جهان اسلام هیچ سند معتبری که تاریخ دقیق ورود اسلام به چین را ثبت کرده باشد تا کنون به دست نیامده است، ولی براساس کتاب تاریخ دوران سلسله ­ی تانگ، نخستین هیئت رسمی دیپلماتیک خلافت اسلامی، در سال 651 میلادی(سال 30 هجری)، همزمان با دومین سال از حاکمیت امپراتور یونگ خوی از سلسله­ ی تانگ، برای ابلاغ پیام خلیفه­ ی سوم عثمان ابن عفان، وارد شهر چانگ­اَن پایتخت امپراتوری چین شد. لذا، اغلب مورخان چینی، و به تبع آنان سایر مورخان، تاریخ ورود این هیئت را مبدأ ورود اسلام به چین تلقی کرده و هنوز کار پژوهشی و علمی متقن دیگری برای اثبات یا رد این مسئله، نه در چین و نه در جهان اسلام و یا اروپا صورت نگرفته است. اسناد تاریخی چین می­ گویند که در خلال سال ­های 651 تا 798 میلادی، مجموعا 39 هیئت سیاسی به نمایندگی از سلسله خلفای اموی و عباسی از چین دیدار کرده و همراه با گسترش مبادلات تجاری و اقتصادی از سوی بازرگانان ایرانی و عرب، زمینه برای گسترش دین اسلام در این کشور نیز فراهم شده و توسعه پیدا کرد[۲].

اسامی دین اسلام در کتب تاریخی چین

یکی از ویژگی­ های زبان چینی این است که به دلیل محدویت­ های آوایی، برای تلفظ واژه ­ها و نام ­های غیر چینی، نمی ­توان معادل دقیقی یافت[۳]، و لذا، معمولا تلاش می ­شود که نزدیک­ترین واژه و یا نام چینی که همان معنا را می ­رساند را به جای آن انتخاب شود. به همین خاطر، در طول تاریخ برای اسلام هم نام ­های متعددی گذاشته اند تا هم تلفظ آن برای مردم آسان باشد و هم تقریبا مفهوم واژه اسلام را تا حدودی برساند. اسامی که در گذشته برای اسلام ب­کار می ­رفته عبارتند از: چون به اعراب تاشی می­ گفتند، به اسلام که از سرزمین ­های عربی آمده بود نیز«قانون تاشی»، «دین آسمانی»، «دین مقدس آسمانی»، «دین سرزمین­ های غربی»، «طریقت سرزمین ­های غربی»، «طریقت خویی خوی»، «دین پاک»، «دین حقیقت»، دین پاکی و حقیقت»، «دین روشنایی و حقیقت»، «دین صلح» و غیره می­ گفتند. از دوران سلسله­ ی یوان در قرن چهاردهم تا پیروزی کمونیست­ ها در سال 1949 میلادی، نامی که بیش از همه برای اسلام مورد استفاده قرار می گرفت، «دین خویی» بود. پس از استقرار حاکمیت حزب کمونیست در چین، دولت در تاریخ دوم ماه ژوئن 1956 با صدور اطلاعیه ­ای، نام رسمی این دین را همان«دین اسلام» اعلام کرد و دیگر اسامی غیر دقیق قبلی از میان رفت[۲].

اسلام در دوران سلسله های مختلف امپراتوری چین

اسلام در دوران سلسله های تانگ و سونگ

آن­چه از تاریخ فهمیده می­ شود این است­ که اولا، گسترش اسلام در چین یک روند طولانی تاریخی 700 تا 800 ساله را پشت سر گذاشته تا کاملا جا افتاده و ریشه دوانده است. ثانیا، این روند مسالمت آمیز و دوستانه و از طریق تجارت و بازرگانی بوده و هیچگونه تبلیغ مستقیم یا اجباری برای پذیرش این دین در میان اهالی چین وجود نداشته است. براساس اسناد و مدارک تاریخی، اسلام از دو مسیر زمینی از شمال غرب و دریایی، از طریق سواحل جنوب شرق چین، یعنی همان مسیرهای معمول تجارت و بازرگانی تجار ایرانی و آسیای غربی، به این سرزمین وارد شده است. مسیر خشکی(زمینی) از ایران آغاز و با عبور از مناطق آسیای مرکزی از منطقه ی سین کیانگ چین عبور کرده و در امتداد مسیر جاده ­ی ابریشم وارد سرزمین و شهرهای داخلی چین هم­چون چانگ­اَن و لویانگ گردیده است. مسیر دریایی نیز از بنادر مختلف خلیج فارس شروع و با عبور از اقیانوس هند و تنگه­ ی مالاکا در نهایت به بنادر چین در سواحل جنوبی و شرقی این کشور منتهی ­شده است. در این نوشته­ های تاریخی به نحوه ­ی رفت و آمد و اسکان بازرگانان ایرانی و عرب در چانگ­اَن پایتخت چین و در شهرهای ساحلی هم­چون گوانگ جو، یانگجو، چوانجو یا همان زیتون،خانگجو، کَی فنگ و لویانگ نیز اشاره شده است[۲].

همین مبادلات تجاری دوستانه و اقامت دایم مسلمانان در شهرهای مختلف چین زمینه را برای مهاجرت گروه بسیاری از مسلمانان به این سرزمین فراهم و راه را برای گسترش مسالمت آمیز هرچه بیشتر اسلام هموار ساخت. افزون بر تجار، تعدادی از نظامیان و سربازان مسلمانی که بنا به درخواست امپراتور چین جهت فرونشاندن شورش اَن­لو شان(755 تا 766 میلادی)، وارد این کشور شدند، پس از بازپس گیری چانگ­اَن و لویانگ و پایان آشوب، آن­ها که تعدادشان به بیش از هزار نفر می ­رسید، اجازه یافتند در پایتخت این کشور اقامت گزیده و بنا به دستور امپراتور مسجدی جهت انجام فرایض دینی آن­ها ساخته شد. روند مهاجرت و اسکان مسلمانان در چین که از زمان سلسله ­ی تانگ آغاز شده بود، در دوران سلسله­ ی سونگ نیز ادامه یافت و با ازدواج آن­ها با دختران چینی نسل جدیدی از مسلمانان به وجود آمد که دارای پدرانی مسلمان مهاجر و مادرانی چینی بودند. کثرت تعداد این افراد به حدی بود که دربار امپراتوری سونگ مجبور شد برای رسیدگی به احوال شخصیه ­ی آنان از قبیل نحوه­ ی پرداخت مالیات، تقسیم ارث، بازگشت آنان به سرزمین اجدادی و... مقررات جدیدی تحت عنوان«قانون ارث پنجمین نسل بازرگانان خارجی» وضع نماید.

شکل گیری محله های مسلمان نشین در شهرهای چین

مسلمانان مهاجر اغلب در محله­ های خاصی در داخل و یا بیرون شهرها سکونت یافته و در برخی از موارد نیز با استفاده از تسامح دولتمردان چینی، در بافت محل سکونت خود چینی ­ها اقامت گزیده و در کنار مردم عادی زندگی می کردند. در این محله ­های مهاجر نشین خارجی که فان­که( محله­ ی خارجیان) خوانده می شد، قوانین و مقررات اجتماعی و قضایی و فرهنگی و دینی خاص مسلمانان حاکم بود و اغلب قاضی ­القضات و امام جماعت مسلمان(شیخ الاسلام) توسط خود مهاجران انتخاب و با تأیید حاکمان چینی بر مسایل داخلی آنان نظارت و مشکلات و اختلافات آن­ها را حل و فصل می کردند[۴]. این محله­ ها نخستین محل زندگی گروهی و هسته ­های اجتماعی اولیه ی مسلمانان در چین به شمار می روند که افزون بر محل سکونت، هویت اجتماعی و فرهنگی آنان نیز براساس اعتقادات دینی در همین محله ها شکل ولی همیشه خود را جزیی از امت بزرگ اسلامی و جهان اسلام می دانستند نه جامعه ی چینی که در آن زندگی می کردند.

در این محله­ ها که به صورت کلونی های مجزا بودند، مسجد محور زندگی اجتماعی بود و خانه ­های مسلمانان در اطراف مسجد بنا شده و روابط اجتماعی خانواده­ های مسلمان حول محور مسجد و به­ صورت بسته و محدود در میان خودشان تنظیم می یافت. برخلاف دادوستد تجاری آن­ها که اغلب با چینی های غیر مسلمان بود، آنان از نظر اجتماعی و خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگی و رعایت مسایل شرعی و دینی، هیچ رابطه­ ای با غیر مسلمانان نداشتند. تمامی مسایل آموزشی، دینی، قضایی، و تأمین مواد غذایی حلال، این جوامع خود انزوا و محدود توسط خودشان تأمین می­ شد و نیازی به ارتباط با جامعه ­ی چینی اطراف خود نداشتند. حتی امامان جمعه و جماعت و مبلغان و معلمان آموزشی آن­ها نیز از کشور مبدأ می­ آمدند(i). زبان ارتباطی میان این جوامع، اغلب زبان مادری خودشان(فارسی-عربی) بود و نیازی به آموختن زبان چینی هم نداشتند. نوع زندگی، معاشرت و لباس پوشیدن و مراودات اجتماعی و آداب و رسوم فرهنگی این گروه ­های کوچک مسلمان برای جامعه ی میزبان در عین جالب و جذاب و قابل احترام بودن، عجیب و مشکوک نیز به نظر می ­رسید.

براساس نوشته­ های تاریخی چین، در عصر سلسله ی تانگ، تنها در شهر چانگ­اَن پایتخت این کشور، بیش از 5 هزار خانوار خارجی که اغلب مسلمان و از ایران و آسیای مرکزی و مناطق عربی بودند، در این شهر اقامت داشته و میدانی در شهر به عنوان میدان خارجی­ ها وجود داشت که در این میدان، به ویژه عصرها و روزهای تعطیل، برنامه­ های فرهنگی وهنری ملل مختلف از جمله موسیقی، نمایش، آکروبات، و سایر بازی­ها و سرگرمی­ ها و تفریحات به نمایش گذاشته می شد که مورد توجه جامعه ­ی میزبان قرار می گرفت. حتی کالاها و صنایع دستی نفیس، عطر و بخور و مدل لباس ­های خارجی که در این میدان عرضه می شد به شدت مورد استقبال چینی ­ها قرار می گرفت[۵].

اوج گسترش اسلام در چین در دوران سلسله ی یوان

در عصر سلسله ­های تانگ و سونگ، مسلمانان در بنادر تجاری و شهرهای بزرگ چین از موقعیت ویژه ­ای برخوردار شدند. حتی برخی از آنان در پست های مهم دولتی، به ویژه در بخش­ های تجاری و بندری و کشتیرانی، گمارده شده بودند. همین شرایط مناسب اجتماعی زمینه را برای موج مهاجرت بیشتر مسلمانان به چین و اقامت در این سرزمین را فراهم ساخته بود. این وضعیت در دوران حاکمیت مغول­ها نیز ادامه یافت و با ورود مهاجران جدید بر شمار مسلمانان افزوده شد. اما این مهاجران دیگر مثل اسلاف خود خارجی مقیم شناخته نمی شدند. افزایش شمار مسلمانان در چین با ورود سربازان مسلمان جدید که به عضویت سپاهیان مغول در آمده و به اختیار و اجبار وارد سرزمین چین شدند به اوج خود رسید.

براساس برخی از نوشته های تاریخی چین، تعداد سربازان، صنعتگران، مدیران دیوانی، هنرمندان و صاحب منصبان مسلمانی که همراه مغول­ها وارد سرزمین چین شدند، بیش از 500 هزار نفر برآورد شده است. آن­ها سعی می کردند با ارائه خدمات برجسته­ ی هرچه بیشتر به فاتحان مغول، برای خود موقعیت بهتری به دست آورند. در اسناد تاریخی چین از این نظامیان مسلمان به عنوان جنگاوران و سلحشوران شجاع نام برده شده است. همه­ ی این عوامل شرایط مناسبی برای توسعه بیش از پیش اسلام در شرق به وجود آورد.

دلیل عمده­ ی استفاده ­ی مغول­ ها از مسلمانان در بخش­ های مدیریتی امپراتوری چین این بود که از یک سو، مغول­ها خود اقوامی چادر نشین و در نتیجه فاقد تجربیات لازم برای اداره­ ی این سرزمین پهناور بودند، و از سوی دیگر، چینی­ های مغلوب نسبت به اشغالگران مغولی حالت خصمانه داشته و حاضر به همکاری با آن­ها نبودند و مغول­ها هم پس از مشاهده­ی مواردی از کارشکنی چینی ها، نسبت به آن­ها بی اعتماد شده و با حزم و احتیاط با آنان برخورد می کردند. و لذا، برای اداره سرزمین وسیع و دارای سابقه­ ی فرهنگ و تمدنی هم­چون چین، نیاز به سیاستمدارانی داشتند که بتوانند بخش­ های سیاسی، اقتصادی، اداری و آموزشی کشور تحت اشغال را مدیریت کنند. سیاست­ های استفاده­ ی امپراتوری مغولی یوان از مسلمانان مهاجر در اداره امور مملکتی در چین از یک سو، و تساهل و مدارای حاکمان بودایی مغول با پیروان سایر ادیان و مذاهب از سوی دیگر، زمینه را برای ابراز لیاقت و شایستگی مسلمانان، به ویژه ایرانیان[۶]، در رسیدن به عالی­ ترین پست های اداری و صنعتی و نظامی امپراتوری حتی صدراعظمی دربار را فراهم ساخت. به گواهی کتاب«تاریخ یوان»، 17 نفر از مقامات بلند پایه­ ی دربار یوان و 32 نفر از مقامات عالیرتبه ­ی ایالت­ های مختلف را مسلمانان تشکیل می ­دادند. در کتاب «جامع التواریخ» رشید الدین فضل الله نیز آمده است که مسلمانان بر هشت ولایت از 12 ولایت کشور قا­آن حکومت می کردند.

مسلمانان در این دوران، برخلاف عصر سلسله ­های تانگ و سونگ، دیگر از فعالیت های سیاسی برکنار نبودند. آن­ها از نظر موقعیت سیاسی در رده­ ی بعد از مغول­ ها و برتر از چینی­ ها قرار داشتند. در تمامی بخش­ های مختلف مدیریتی که یک مغول ریاست داشت، نفر دومش حتما یک مسلمان بود. آن­ها از نظر حقوق، شرکت در امتحانات برای ورود به مشاغل دولتی، داشتن خواجگان و خدمتگزاران، اجرای برخی تنبیهات و سایر زمینه­ ها از مزایای بالاتری نسبت به چینی­ ها برخوردار بودند. در عصر مغول برخلاف دوره ­های گذشته، به اسلام هم به عنوان یک دین خارجی موقتی نگاه نمی شد، و از عزت و احترام خاصی برخوردار بود، علمای دین داشمین (دانشمند) نامیده می شدند و از موقعیت و امتیازات ویژه­ ای بهره ­مند بودند.

حوزه ­ی اختیارات قاضی القضات­ ها و شیخ الاسلام ­ها دیگر به محلات مسلمان نشین شهرهای ساحلی محدود نبود، بلکه در سرتاسر چین برا­ی مسلمانان نافذ و قابل اجرا بود. در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و در اعیاد اسلامی مورد ملاطفت امپراتور قرار می­ گرفتند. برخی از شاهزادگان مغولی، مانند جِن شوتان(Zhen Xutan) (آناندا(Ananda)) که تحت تعالیم و تربیت مسلمانان بزرگ شده بودند، خود اسلام آورده و تمامی سپاهیان و زیر دستان آن­ها که به 150 هزار نفر می ­رسیدند نیز مسلمان شده و خود به تبلیغ اسلام پرداخته و از گسترش اسلام حمایت می کردند[۲]. در این عصر، اسلام از نظر چینی ­ها خطری جدی برای فرهنگ سنتی چین محسوب می شد و چیزی نمانده بود که اسلام سرتاسر چین را فراگیرد.

افزون بر صاحب منصبان مسلمان شاغل در دربار مغول، مسلمانان عادی نیز با استفاده از این موقعیت و فرصت استثنایی پیش آمده، و زیر چتر مقامات مسلمان شاغل در دربار و حمایت خود مغول­ها، در سرتاسر خاک چین، به ­صورت شبکه ه­ای گسترده و مرتبط با هم، که تنها عامل پیوند آنان دین اسلام و اخوت و برادری دینی آنان بود، حضور یافته و سکنی گزیدند. آنان با ساخت مساجد در مسیر راه های عبوری کاروان­ های تجاری که عمدتا در اختیار بازرگانان مسلمان بود، و احداث میهمانخانه و رستوران و غذاخوری حلال اسلامی، و اقامت گروه ­های کوچکی از مسلمانان د راطراف مساجد به منظور خدمات رسانی به قافله­ های تجاری، و سکونت مبلغان دینی، نخستین واحدهای اجتماعی جامعه ی اسلامی در سرتاسر سرزمین چین ایجاد شد. این واحدهای کوچک جامعه­ ی مسلمانان، بازار، درمانگاه، و آموزشگاه خاص خود را داشته و اغلب به زبان­ های فارسی و یا عربی تکلم می کردند.

می ­توان گفت، عصر حاکمیت سلسله­ ی یوان در چین، اوج گسترش اسلام در این سرزمین در زمینه های حاکمیتی، رونق اقتصادی و بازرگانی، توسعه­ ی آموزشی، گسترش زبان و ادبیات فارسی، کثرت و تنوع جمعیت مهاجران و گستردگی و پراکندگی جغرافیایی محل سکونت مسلمانان بوده است.

مهاجرت ­ها و تأثیر آن در جامعه ­ی مسلمانان چین

در طول صدها سال شكل گیری و توسعه جامعه ی مسلمانان در کشور چین، 5 مرحله مهاجرت عمده صورت گرفته که هر مرحله از این مهاجرت ها زمینه­ های جدیدی برای شكل گیری و توسعه­ ی جامعه­ ی مسلمانان در این سرزمین به همراه داشته است كه در پی به چگونگی و دامنه­ ی این تاثیرگذاری­ ها اشاره می شود.

مهاجرت های تاریخی مسلمانان در چین

نخستین مهاجرت تاریخی مسلمانان در چین

درست پس از پیدایش اسلام و همزمان با سفر بازرگانان ایرانی و اعراب به چین آغاز شد. طبق اسناد و مدارک تاریخی، درسال 651 میلادی، نخستین فرستاده ­ی ویژه خلیفه­ ی سوم به شهر چانگ­اَن پایتخت آن روز چین در دوران سلسله تانگ اعزام و سپس روابط رسمی بین امپراتوری اسلامی و امپراتوری چین برقرار شد. با آغاز این مناسبات رسمی، تعداد زیادی از فرستادگان، تجار و دانشمندان مسلمان، از طریق جاده ­ی مشهور ابریشم از غرب و شمال غرب وارد چین شدند؛ هم­زمان بسیاری از تجار مسلمان عرب و فارس نیز از طریق«جاده ی ابریشم دریایی» به چین سفر كرده و در سواحل دریای جنوب شرقی چین ساكن شدند. لذا اسلام از دو مسیر زمینی و دریایی وارد این کشور شده و مناطق شمال غرب و سواحل دریای جنوب شرقی چین به قدیمی ترین ناحیه­ های مسلمان نشین این كشور تبدیل شدند.

دومین مهاجرت تاریخی مسلمانان در چین

تاریخی مسلمانان در اوایل تأسیس امپراتوری مغول­ها بود. نیروهای مغولی چنگیز سرزمین­ های پهناور آسیا و اروپا را اشغال و تعداد بیشماری از مسلمانان عرب و فارس و ترك را از آسیای غربی و آسیای میانه به چین آوردند. آنان دوشادوش ارتش مغول، در بسیاری از جبهه ­های جنوب و شمال چین جنگیده و پس از فتح این سرزمین، در سراسر چین پراكنده شده و با دختران نژاد خَن و مغول ازدواج و سرانجام زمینه­ی ایجاد جامعه ی مشترك ملی ـ نژادی مسلمانان در سراسر چین ( قوم خویی) فراهم و از این طریق بخش دیگری از جامعه ی مسلمانان این کشور شكل گرفت[۲]

سومین مهاجرت تاریخی مسلمانان در چین

عمده ­ی مسلمانان در چین، در دوران سلسله ی مینگ صورت گرفت كه این دوران به دلیل تغییر وضعیت مسلمانان از یک بخش جدای از جامعه ی چین به عضویت در جامعه ی چینی، عصر مهمی در تاریخ مسلمانان این سرزمین به شمار می آید. هنگامی كه جو یوان­جانگ(Zhu Yuan Zhang) امپراتور دودمان مینگ، ارتش خود را پایه ریزی كرد، تعداد زیادی از افسران عالیرتبه­ ی ارتش او را مسلمانان (خویی) تشکیل می ­دادند. پس از اشغال منطقه ی یون­نَن توسط لشگر سیصد هزار نفره­ ی مینگ،  مسلمانان ساكن جنوب رودخانه ­ی یانگ ­تسه، گروه گروه وارد استان یون­نان شده و مهاجرت مسلمانان در داخل چین به اوج خود رسید. هم­چنین از زمان اودای( 907 – 960) موج مهاجرت مسلمانان مناطق غربی به داخل چین آغاز شد كه این مهاجرت در سال 1520 بعلت قطع شدن رابطه ­ی حكومت مینگ با مناطق غربی به پایان رسید. 

چهارمین مهاجرت تاریخی مسلمانان در چین

تاریخی مسلمانان در دوران­ه ای شیان ­فِنگ(Xian Feng)، از (1851 تا 1862) و تونگ ­جی( Tong Zhi)، از ( 1862 تا 1875 ) به وقوع پیوست كه در تاریخ مسلمانان چین بسیار مهم است. در آن زمان، مسلمانان ساکن شمال غرب و استان یون­نَن در جنوب غربی، پشت سر هم دست به شورش زدند كه قیام مسلمانان در استان­ های شَن­سی و گنسو و قیام دو ون­شیو(Du Wen Xiu) در استان یون نَن، گسترده تر از سایر قیام ­ها بود، ولی همه­ ی این شورش ­ها توسط ارتش امپراتوری دودمان چینگ سركوب شده و به شكست انجامیدند. حكومت چینگ پس از سركوبی قیام­ های مسلمانان، سیاست مهاجرت و كوچ اجباری را در مورد آنان به مورد اجرا گذاشت. در چنین شرایطی بود که مسلمانان از استان­ های شَن­سی، گَنسو، نینگ­شیا و چینگ­ خَی همراه با ضربه­ های شدید روحی و روانی ناشی از شکست، مجبور به مهاجرت به سایر مناطق شدند. مسلمانان دونگ ­گان(Dong Gan) موجود در آسیای میانه از همان زمان بوجود آمدند.

پنجمین مهاجرت تاریخی مسلمانان در چین

مسلمانان پیش از تأسیس چین جدید در سال 1949 به ­وقوع پیوست. قبل از آزادی چین، تعداد زیادی از آنان كه دوشادوش ارتش و دولت حزب ملی کومین ­تانگ با کمونیست­ ها می جنگیدند، به دلیل ترس از انتقام کمونیست­ ها و همراه با نیروهای چیان­ کای­چک، از طریق یون­نَن فرار کرده و وارد كشورهای آسیای جنوب شرقی شده و در آنجا مقیم شدند. اكنون فرزندان این مهاجران مسلمان بیشتر در كشورهای تایلند، برمه، عربستان سعودی، تایوان و سایر مناطق بطور پراكنده زندگی می­ كنند. هر چند دامنه­ ی این مهاجرت كوچك بود، ولی پراكندگی مسلمانان چینی را تا آسیای جنوب شرقی گستراند.

شكل گیری جامعه­ ی مسلمانان چین در طول قرن های گذشته، زمینه­ ی تلفیق فرهنگ اسلامی و فرهنگ سنتی چین را نیز فراهم و فرهنگ ویژه ­ی اسلامی ویژه مسلمانان چین شکل گرفت.

 تأثير مهاجرت ها در فرهنگ و روحيات مسلمانان چین

تلاقی بین دو فرهنگ اسلامی و کنفوسیوس و تاثیر گذاری آنان در یكدیگر و تماس بین دو فرهنگ اسلامی و كنفوسیوس هم­زمان با نخستین دور مهاجرت مسلمانان به چین آغاز و در تمام مراحل رشد تاریخی آن ادامه یافت. ارتباطات دوستانه و داد وستد و تعامل متقابل میان این دو فرهنگ، بیشتر در 3 مهاجرت بزرگ اولیه صورت گرفت، در حالی كه در 2 مهاجرت بعدی بیشتر موجب بروز برخوردها و تضادها بود.

تأثير اقتصادی، تاريخی و فرهنگی مهاجرت های مسلمانان چین

تأثیر دومین و سومین مهاجرت در تاریخ مسلمانان چین، بیشتر در زمینه های اقتصادی ظاهر شده است. این دو مهاجرت که در دوران سلسله­ های یوان و مینگ رخ داد، هر دو از طریق لشگركشی پر دامنه صورت گرفت. دومین مهاجرت در دروان سلسله­ ی یوان بیشتر از شمال و شمال غرب به سمت مرکز و جنوب و سومین مهاجرت در دوران مینگ و بیشتر از جنوب به غرب بوده است.

مهاجرت از جنوب به غرب كه در دوران مینگ اتفاق افتاد، در واقع در ادامه­ ی مهاجرت مسلمانان در دوران سلسله­ ی تانگ از طریق جاده ­ی ابریشم دریایی بوده است. این مسلمانان به محض ورود به سرزمین چین، به مناطق دارای فرهنگ كشاورزی كه اقتصاد و فرهنگ در آنجا پیشرفت خوبی داشت، وارد شدند. از دوران تانگ تا دوران مینگ، عمدتا شغل مسلمانان تجارت و نظامی­گری بود. در دوران مینگ، دستیابی به زمین زراعت از طریق مهاجرت به اوج خود رسید و سرانجام مسلمانان در منطقه­ ی یون­نن، صاحب زمین­ های وسیعی شدند و در آنجا بود که ناحیه­ ی فرهنگ كشاورزی مسلمانان بوجود آمد. اگرچه بنا به دلایل تاریخی، مسلمانان هم­چنان یك ملت علاقمند به امر تجارت و بازرگانی به شمار می­ آیند.

تاثير فرهنگی ناشی از چهارمين و پنجمين مهاجرت های مسلمانان چین

عامل چهارمین و پنجمین مهاجرت در تاریخ مسلمانان(خویی)، دگرگونی بزرگ اوضاع سیاسی و اجتماعی داخل چین بود. قیام­ های پی در پی مسلمانان در دوران­ سلسله­ ی چینگ، بارها سركوب شد و مسلمانان شمال غرب این کشور، پس از تحمل شكست ­های مكرر، با لطمات شدید روحی و روانی ناشی از قتل و عام مسلمانان توسط حكومت چینگ مواجه و در برابر فرهنگ كنفوسیوس از خود مقاومت نشان داده و سرانجام گروهی از آن­ها به خارج از كشور مهاجرت كردند. این مهاجرت در روحیه ­ی مسلمانان تأثیر منفی گذاشته و موجب برخورد شدید میان فرهنگ اسلامی و فرهنگ كنفوسیوس شد. این تضاد در قیام­ های پر دامنه ­ی مسلمانان به وضوح نمایان است و با پنجمین مهاجرت مسلمانان نیز ادامه یافت.

در چنین شرایطی بود که رابطه­ ی فرهنگ اسلامی با فرهنگ كنفوسیوس از مسالمت آمیز بودن به مخالفت، برخورد و حتی حذف فیزیکی گرایش پیدا كرد. بویژه در اواخر دوران چینگ، مخالفت مسلمانان با فرهنگ كنفوسیوسی چین عمیق تر شد. مسلمانان به ناچار از شمال غرب، به مناطق جدیدی كه مناسب زندگی آنان نبود مهاجرت كردند و برای ایجاد شرایط مناسب فرهنگی و اجتماعی، شدیداً به فكر تشكیل ملیتی خاص افتاده و در برابر محیط پیرامونی و سایر اقوام هشیارانه برخورد كردند.

تأثیر مهاجرت های تاریخی در تحولات و رشد جامعه مسلمانان معاصر در چین

مهاجرت ­های پنجگانه­ ی پیشین موجب شد كه جامعه­ ی مسلمانان چین دارای ویژگی­ های زیر باشد.

الف ـ ویژگی سكونتی

پراكنده و گسترده در سراسر چین و تمركز در دو ناحیه­ ی مسلمان نشین شمال غرب(نینگ شیا) و جنوب غرب(یون­نَن). (غیر از منطقه­ ی سین کیانگ که اساسا منطقه­ ی مسلمان نشین است.)

ب‌ـ‌ ویژگی فرهنگی

  تمایل به تجارت و بازرگانی و عدم توجه به توسعه­ ی آموزشی و نوشتن تاریخ خود

ج ـ ویژگی روحی

زندگی اجتماعی بر اساس آداب و رسوم فرهنگ كنفوسیوس و پافشاری بر فرهنگ، ایمان و اعتقادات اسلامی در زندگی فردی[iv].

دوران سلسله ی مینگ و هویت یابی جامعه ی مسلمانان چین

پس از قریب به یک قرن فرمانروایی مغول­ های غیر چینی بر سرزمین چین، بار دیگر حکومت به دست قوم خن، نژاد اصلی حاکم بر این کشور افتاد. همانگونه که حاکمیت مغول­ها در چین برای مسلمانان توسعه ­ی کمی و کیفی به همراه داشت و بر جمعیت آنان افزوده و جایگاه اجتماعی و سیاسی آنان را بالا برد، افول و سقوط سلسله­ ی یوان و روی کار آمدن مخالفان آن­ها که به سلسله­ ی مینگ مشهورند هم برای جامعه ­ی تازه پا گرفته­ ی مسلمانان مشکلات خاص خود را در پی داشت.

بروز چالش میان هویت دینی و شهروندی چینی

جانشین­ های مغولان، به مسلمانان به خاطر موقعیت بالایی که در رژیم گذشته داشتند، به عنوان حامیان، خدمتگزاران، و عوامل رژیم گذشته نگاه کرده و آن­ها را غریبه ­های غیرخودی تلقی می کردند. به ویژه این که مسلمانان افزون بر داشتن عقاید و فرهنگ متفاوت، از زبان گفتاری و نوشتاری غیر چینی(فارسی-عربی) استفاده کرده و نه تنها زبان چینی نمی دانستند، بلکه برای فراگیری آن و همسان شدن با فرهنگ چینی هم تلاش نمی کردند، لذا در آغاز روی کار آمدن سلسله­ ی تازه تأسیس مینگ، مسلمانان بر سر دوراهی سرنوشت سازی قرار گرفتند. رژیم جدید، با هدف پاک­سازی فرهنگ سنتی چین از فرهنگ های بیگانه و سیاست همگون سازی، به مسلمانان اولتیماتوم داد که ضمن حفظ اعتقادات اسلامی خود، بایستی شهروند چینی بودن و تبعات آن از جمله فراگیری و تکلم به زبان چینی و داشتن اسامی چینی و پذیرش فرهنگ اجتماعی و مخلوط شدن با مردم چین را پذیرفته و مثل سایر شهروندان این کشور تابع قوانین و مقررات امپراتوری باشند، در غیر این­صورت، باید هرچه زودتر خاک چین را ترک و به سرزمین ­های آباء و اجدادی خود بازگردند.

باچنین اولتیماتومی بود که حضور طولانی مدت و تاریخی اسلام و هویت دینی و فرهنگی مسلمانان در این کشور با خطر جدی رو به­ رو شد. از یک­سو، سنت شکنی چندین قرن گذشته و کنار گذاشتن سبک و سیاق زندگی نیاکان برایشان سخت بود، و از دیگر سو، خطر از دست دادن هویت دینی و اسلامی و بازگشت به کشور اجدادی که چندین قرن از آن به دور بوده ­اند امری ناممکن به­نظر می ­آمد. تضاد میان هویت دینی و هویت شهروندی شدید بود. مسلمانان نه تنها به فرهنگ و آداب و رسوم دینی خود افتخار کرده و به آن می ­بالیدند، بلکه آن را برتر و بالاتر از فرهنگ چینی دانسته و به هیچوجه حاضر به پذیرش فرهنگ چینی به قیمت از دادن فرهنگ اسلامی نبودند.

در چنین شرایط حساس، مسلمانان با اتخاذ تصمیمی هوشمندانه، میانه و متواضعانه، و با پذیرش آن دسته از فرهنگ سنتی چین که با اعتقادات دینی مسلمانان مغایرتی نداشت، خود را با سیاست جدید حاکمان مینگ تطبیق داده و با ایجاد تغییراتی ظاهری در رفتار اجتماعی خود، جامعه­ ی در اقلیت مسلمان را با جامعه­ ی مسلط چینی و فرهنگ کنفوسیوسی هماهنگ ساختند. در عین حال، از طریق حفظ پیوستگی و فعالیت گروهی در محافل درونی خصوصی بر هویت مستقل دینی و فرهنگی خود استمرار داده و از بحران نفس گیر سیاسی همگون سازی اجباری حکومت مینگ به سلامت و با موفقیت عبور کردند.

رسمیت یافتن شهروندی مسلمانان در چین و آغاز همزیستی مسالمت آمیز

جامعه­ ی اقلیت مسلمانان، با اتخاذ سیاست همزیستی با جامعه ی اکثریت و کنار آمدن با فرهنگ سنتی چینی، به عنوان عضوی از جامعه­ ی متنوع قومی و مذهبی این کشور، از سوی حاکمان سلسله­ ی مینگ و چینی ها به رسمیت شناخته شد. توسعه­ ی اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان در عصر مغول­ها و رسمیت یافتن آن در اوایل دوران مینگ، فضای لازم برای را تثبیت جایگاه پیشین مسلمانان و آغاز زندگی و همزیستی مسالمت آمیز به وجود آورد. حاکمان مینگ، دیگر برای مسلمانان تبعیضی روانداشته و محدودیتی اعمال نمی کردند. با قطع روابط تجاری میان چین و جهان خارج، به ویژه جهان اسلام و کاهش رفت و آمد تجار ایرانی و عرب به سرزمین چین، مسلمانان با اتکا به جامعه­ ی خود، باب مراوده را با جامعه ی چینی باز کردند.

شخصیت های مهم و تاثیرگذار مسلمان در چین

در طول تاریخ بیش‌از هزار و سیصد ساله ­ی‌ حضور اسلام در چین، تعداد زیادی‌شخصیت اندیشمند، سیاست‌مدار، صنعتگر، كارشناس‌نظامی، كارشناس‌آموزشی‌، پزشک، ادیب، هنرمند و روحانی‌مسلمان در این کشور پا به‌عرصه ظهور گذاشته اند که نه تنها در شکل گیری و رشد و توسعه جامعه ی مسلمانان این کشور، بلکه در پیشرفت و تکامل تمدن و فرهنگ و هنر این سرزمین نیز تأثیر گذار بوده و منشأ خدمات گسترده­ و فراوانی بوده ­اند. این گونه شخصیت های برجسته‌، تقریبا در هر عصری و در تمامی‌زمینه‌ها حضور داشته‌اند. برخی‌از علوم‌خاص‌متعلق به مسلمانان،‌نظیر علوم‌داروئی‌‌و نجوم،‌در دوران­ های‌یوان‌ و مینگ‌ از موقعیتی شایسته­ و‌تاریخی‌برخوردار بودند. ظهور این شخصیت­ ها در چین، از نظر زمانی و مکانی و بسته به موقعیت­ ها و زمینه ­های گوناگون متفاوت بوده و شاهد فراز و فرودهایی بوده است که بررسی این موضوع در پی می ­آید.

برخلاف اغلب اقلیت های قومی و نژادی چین، مسلمانان این کشور، پراكنده‌ترین‌اقلیت‌ملی‌ و دینی در سراسر این کشور‌ به شمار می ­آیند. پراكندگی‌جغرافیایی‌ظهور شخصیت های‌تاریخی‌ مسلمان‌ در این کشور نیز انعكاسی‌از همین پراكندگی محل سکونت‌ آنان‌ است، كه‌می­ توان‌ تجمع پیدایش آنان را به‌چند منطقه‌ تقسیم‌كرد:

1ـ منطقه‌­ی شمال‌غربی‌، با مركزیت‌استان گنسو.

2ـ منطقه ی‌شمال‌چین،‌با مركزیت‌ پکن.

3ـ منطقه ی‌جنوب‌غربی،‌با مركزیت‌استان یون­نن.

4ـ منطقه ی‌سواحل‌دریای‌جنوب‌شرقی،‌با مركزیت‌استان جیانگ‌­سو.

سیاسی_اقتصادی نظامی مذهبی پزشکی علمی و فنی تاریخی_جغرافیا_فلسفه ادبی_هنری آموزشی پرورشی سایر
سلسله یوان 16 6 1 3 2 4
سلسله مینگ 6 15 1 3 7 1 1
سلسله چینگ 6 13 7 12 4
دوران معاصر 4 52 1 1 2 1 5 4

شخصیت های مسلمان دوران سلسله ی یوان

همانگونه که پیشتر اشاره شد، عصر‌حاكمیت‌ سلسله یوان، دوره‌­ی مهمی ‌در تاریخ‌ چین و نقطه­ی عطفی برای شكل‌گیری‌ جامعه ی مسلمانان خوی ‌به شمار می ­آید كه ‌ویژگی­ های ‌تاریخی ‌آن ‌به شرح ‌زیر است:

الف‌ـ منشأ اصلی ملیت ‌مسلمانان خوی ‌و سایر ‌اقوام مسلمان ‌وارد شده‌ به‌ چین، از مسیر غرب‌کشور بوده‌ است.

ب‌ـ شخصیت های‌‌ مسلمان از نظر شغلی‌ بیشتر شخصیت‌ سیاسی‌ بودند.

ج‌ـ تركیب مشاغل ‌آنان ‌متنوع ‌و همه ‌جانبه‌ و متعادل و متناسب ‌بود. به عنوان نمونه، می توان از سید اجل عمر شمس‌الدین ‌سیاستمدار معروف، احمد بناکتی كارشناس ‌و متخص امور مالیاتی‌، جمال‌ الدین ‌از نظر علمی فردی ‌شایسته و با استعداد، یحیی ‌دارالدین ‌‌معماری سرشناس و برجسته، شمس ‌متخصص و كارشناس‌علم‌ كنفوسیوس، علاءالدین ‌صنعتگر ‌توپ‌سازی، و در زمینه‌­ی شعر سعدالله، نقاشی‌ گائو­ك ه­گونگ(Gao Ke Gong)، موسیقی ‌ما جیو­گائو(Ma Jiu Gao)، نام برد که از شهرت ‌ب­سزائی ‌برخوردارند.

د ـ مسلمانانی كه‌در زمان‌ یوان‌ وارد چین شدند، اعم‌از مقامات‌ عالیرتبه‌ و افراد معمولی‌، از مناطق ‌و کشورهای مختلف‌ به ‌این‌ كشور آمده‌ و به­ طور پراكنده ‌در سراسر چین ‌اقامت ‌گزیدند. و اغلب در نقل ‌مكان و مهاجرت ها اعوان ‌و انصار و خانواده های ‌خود را نیز همراه‌ خود می بردند و فرزندان‌ و سربازان ‌و اطرافیان ‌آنان ‌هم‌ كه‌ مسلمان ‌بودند همراه آنان مهاجرت کرده و ساكن‌ می‌­شدند.

شخصیت های مسلمان دوران سلسله مینگ

دوران‌ حاكمیت ‌سلسله مینگ هم‌ دوران‌ مهمی‌ برای‌ رشد قوم‌ خوی‌ بود.

اولا، در دوران‌ مینگ ‌بود كه‌ تعدادی‌ از شخصیت های ‌مهم ‌مسلمان همچون جِنگ خِه، خَی‌­رویی( Hai Rui)، مقام‌ عالیرتبه‌­ی عادل ‌و درستكار، لی­جی(Li Zhi)، اندیشمند، تاریخدان ‌و ادیب ‌معروف‌ چین، خودنگ­ جو(Hu Deng Zhou)، بینانگذار آموزش ‌مسجدی،‌ وانگ‌دَی‌یو(Wang Dai Yu)، متفکر و اندیشمند بزرگ را می توان نام برد.

ثانیا، اگرچه تا دوران‌ سلسله یوان، ‌اكثر ‌قریب ‌به ‌اتفاق مسلمانان ‌نام‌­های ‌معمولی‌ اسلامی ‌و یا اسامی‌ عربی، فارسی ‌و تركی ‌خود را حفظ‌ كرده‌ بودند، ولی ‌در دوران ‌سلسله مینگ نام و نام‌خانوادگی‌ مسلمانان به ‌اسامی ‌چینی ‌تبدیل ‌شد.

ثالثا، در بین ‌شخصیت های ‌برجسته‌­ی مسلمان در دوران‌ مینگ، تعداد شخصیت­ها و مقامات عالی رتبه­ ی ‌نظامی بیش از سایر مقامات بود. جو یوان­ جانگ(Zhu Yuang Zhang‌)، نخستین ‌امپراتور دودمان‌ مینگ،‌ برحسب‌ جایگاه ‌و نقش ‌مسلمانان در آن ‌زمان‌، بسیاری ‌از افسران ‌و ژنرال­های ‌مسلمان را به کار گرفت. در آن‌ زمان ‌ده ‌ژنرال ‌عالیرتبه ‌از جمله‌ چانگ‌یو­چون(Chang Yu Chun)، خو دَ­خی(Hu Da Hai‌)، خو دِ­جی( Hu De Ji)، دِنگ‌دِشینگ(Deng De Xing)،‌ مو اینگ(Mu Ying)، لان‌یو(Lan Yu)، فنگ‌شنگ‌(Feng Sheng)، فنگ‌گوِه یونگ(Feng Guo Yong)،  همگی‌ مسلمان و از نژاد خوی ‌‌بودند.

در اواخر دودمان مینگ و اوایل دودمان چینگ، در روند توسعه­ ی اسلام و جامعه­ ی مسلمانان خوی، سه پدیده­ ی مهم به وقوع پیوست:

1) شکل گیری مکتب­ های صوفیانه در شمال غربی چین؛

2) آغاز آموزش و پرورش مسجدی در چین؛

3) آغاز تألیف کتاب­ها و آثار اسلامی به زبان چینی[۷].

شخصیت های مسلمان دوران ‌سلسله‌ی چينگ

حدود 300 سال‌در دوران‌ حاكمیت ‌سلسله چینگ، ‌مسلمانان چینی تحت ‌شدید­ترین ظلم ‌و ستم‌ حاكمان ‌چینگ ‌قرار گرفتند و طبعا هر جا كه ‌ظلم ‌و ستم ‌باشد، مبارزه ‌و مقابله ‌هم‌ خواهد بود. یکی از دلایل فشارهای ظالمانه­ ی منچوها علیه مسلمانان این بود که چون خود آن­ها از اقلیت نژاد منچو بودند، فکر می کردند که اگر سایر اقلیت ها هم بخواهند مثل آنان به حاکمیت کل چین دست یابند، قدرت آنان تضعیف خواهدشد.

در میان ‌شخصیت های ‌مسلمان دوران‌ چینگ‌، تعداد شخصیت های ‌ادبی ‌و هنری ‌25 درصد از تعداد كل‌شخصیت های ‌مسلمان این دوره را تشكیل‌ می­دادند. به­ عنوان ‌نمونه،‌ دینگ‌پنگ(Ding Peng)، ما شی­زون‌(Ma Shi Zun)، دینگ‌وِی(Ding Wei‌)، جِن‌اینگ­فنگ‌(Zhen Ying Feng)، سون‌پنگ(Sun Peng)، سه‌یو(Se Yu)، ما رو وِی(Ma Ru Wei)، شا شن(Sha Shen‌)، لی‌ روِه‌شو(Li Ruo Xu)، ما جی‌لونگ(Ma Zhi Long)، از جمله ‌كسانی ‌بودند كه ‌در زمینه­ ی ‌خلق‌ ادبیات ‌مسلمانان چینی موفقیت­ هایی‌ شایان توجهی را به­ دست ‌آوردند.

ماجو(Ma Zhu)، یکی از دانشمندان مشهور مسلمان چین در اوایل سلسله چینگ، یکی از پیش آهنگان تألیف آثار اسلامی به زبان چینی است. لیوجی(Liu Zhi)( در حدود 1655 – 1745میلادی) دانشمند مشهور مسلمان چین در اوایل سلسله چینگ بود و با وانگ دای­یو(Wang Dai Yu)، ماجو و ما دِه­شین(Ma De Xin)( 1794 – 1874)، با هم " چهار مترجم و مولف بزرگ " اسلامی چین نامیده می­شوند. ما دِه شین شاید نخستین شخص بود که قرآن  را به زبان چینی ترجمه کرد و کتاب «سفرنامه­ ی حج»  او از کتاب های خوب و خواندنی او است.

پس از جنگ تریاک در سال 1840، چین به تدریج تناقضات اجتماعی، طبقاتی و ملی به طور بی سابقه ­ای تشدید شد. در چنین شرایطی، مسلمانان خوی در شمال غربی و جنوب غربی چین با طبقه­ ی ملاکان غیر مسلمان منطقه درگیر و سر انجام به قیام بزرگ مسلمانان «خوی» علیه سلسله چینگ منجر شد. اگرچه این قیام بیرحمانه از سوی سلسله چینگ سرکوب شد، ولی این بحران، موجب پیشرفت همه جانبه­ ی اجتماعی مسلمانان، از جمله در زمینه های آموزشی و فرهنگ اسلامی شد[۷].

شخصیت های مسلمان در دوران معاصر

پس‌از جنگ تریاک، مبارزه ‌با امپریالیسم ‌و فئودالیسم ‌‌وظیفه‌­ی عمومی ‌مردم‌ چین ‌شد. در این ‌شرایط ‌تاریخی‌، تعداد زیادی ‌از شخصیت های ‌برجسته ‌از مسلمانان نژاد خوی ‌در مبارزات ‌استقلال‌ طلبانه‌­ی ملت‌ چین ‌فعالانه به ‌میدان ‌آمده و دوشادوش مردم چین در این مبارزه شرکت و فرماندهان برجسته­ ی مسلمان نقش مهمی در آزاد سازی سرزمین چین ایفا کردند.

در همین ‌دوران‌ بود که نخستین ‌روزنامه‌­ی مسلمانان به ­زبان چینی ‌معاصر به نام«روزنامه‌­ی میهن‌پرستی» و نخستین ‌مجله­ ی ‌اسلامی به نام«هوشیاری» تأسیس ‌و منتشر شد و همزمان ‌اولین‌ سازمان‌ مردمی ‌مسلمانان خوی ‌چین ‌به نام‌ «انجمن‌مسلمانان چین» تأسیس ‌و مدارس‌ مختلفی ‌برای ‌آموزش ‌و تربیت ‌کودکان مسلمان به ‌وجود آمدند که این ‌تلاش­ها نشان دهنده­ی ارتقای بی‌سابقه‌­ی خود آگاهی ‌مسلمانان‌ خوی ‌بود.

در این حرکت خود آگاهانه، افرادی هم­چون، تونگ‌زونگ(Tong Zong‌)، مالین‌ای‌(Malin Yi)، دینگ‌جو یوان(Ding Zhu Yuan)، خوانگ‌جِن‌­پان( Huang Zhen Pan)، چای‌دا­یو(Chai Da Yu)، ما لیو­جو(Ma Liu Zhuo)، دینگ‌بائو­چِن(Ding Bao Chen‌)، جانگ‌زی­چی(Zhang Zi Qi)، دینگ‌گونگ‌­چِن‌(Ding Gong Chen)، از جمله ‌پیش‌آهنگان ‌مسلمانان چین در عصر حاضر به‌شمار می­ آیند[۷].

بَی‌شوو ای(Bai Shou Yi)، مورخ مشهور مسلمان معاصر چین، شرح حال و چگونگی ظهور شخصیت های مهم مسلمان در چین را در یک مجموعه‌­ی چهار جلدی،‌ تحت عنوان:«شرح‌ حال‌ شخصیت‌­های‌ مسلمان نژاد خوی‌«که در سال‌1997 به‌ چاپ ‌رسیده ‌است،‌ مفصلا توضیح داده و ‌این ‌شخصیت ­ها را به‌ چهار بخش‌، دوران‌ سلسله یوان، سلسله مینگ، سلسله چینگ ‌و معاصر تقسیم‌ كرده‌ است. در این‌ كتاب‌ بیوگرافی‌326 نفر از شخصیت های‌ مسلمان(بیوگرافی ‌كامل‌192 نفر و بیوگرافی مختصر 134 نفر) آورده‌ شده‌ است.

جنگ خه، دریا سالار مسلمان مشهور عصر مینگ

اگرچه شخصیت های مسلمان بسیاری در عصر سلسله مینگ به مناصب مهم دولتی دست یافتند، ولی جایگاه ممتاز دریاسالار جِنگ ­خِه، نه تنها در سلسله مینگ، بلکه در تاریخ دریانوردی جهان امروز از جایگاه ویژه ­ای برخوردار است. محمد شعبان، معروف به جِنگ ­خِه، در حدود سال 1371 میلادی، و در اواخر دوران فرمانروایی مغول­ ها، در یک خانواده­ ی مسلمان در استان یون­ نن در جنوب غربی چین، چشم به جهان گشود. جِنگ ­خِه، ششمین نسل از فرزندان سید اجل عمر شمس ­الدین، از شخصیت های مشهور ایرانی الاصل عصر حاکمیت مغول­ها بود. وی در 11 سالگی به عنوان خواجه­ ی دربار به قصر امپراتور در شهر نان جینگ راه یافت و به تدریج به خاطر لیاقت و شایستگی فراوانی که داشت، نردبان ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد و به مقام خواجه ­ی ارشد دربار امپراتور چین برگزیده شد. در دوران فرمانروایی سلسله مینگ، که ورود ناوگان­ های تجاری خارجی به بنادر چین با محدودیت و کاهش روبرو شد، زمینه برای دریانوردی چینی ها به سمت اقیانوس ­ها و دریاهای غرب، بیش از گذشته فراهم گردید. این امر در عصر حکومت امپراتور یونگ ­لِه(1402 تا 1425 میلادی) از این سلسله­، رونق و شکوفایی بیشتری پیدا کرد. وی به ویژه به امور دریانوردی و اعزام ناوگان­ های عظیم به مناطق مختلف جهان شناخته شده­ی آنروز علاقه­ ی خاصی داشت و از این موضوع به شدت حمایت می­ کرد.

برای تحقق این امر، امپراتور یونگ ­لِه، به جِنگ­خِه مأموریت داد تا رهبری ناوگان بزرگی از کشتی­ های چینی را عهده دار شده و به عنوان سفیر صلح و دوستی و به نمایندگی از امپراتوری عظیم چین، به کشورها و مناطق مختلف جهان سفر و با اهدای هدایایی نفیس از جانب امپراتور به پادشاهان و حاکمان این کشورها، زمینه­ ی گسترش مناسبات دوستانه و توسعه ­ی روابط تجاری و بازرگانی با این مناطق را فراهم سازد. جِنگ­ خِه، طی سال­های 1405 تا 1433 میلادی، در رأس ناوگانی بزرگ، هفت مرتبه از سواحل جنوب شرقی چین تا بنادر و سرزمین­ های اندونزی، جنوب و جنوب شرقی آسیا، هندوستان، خلیج فارس، جزیره ­ی هرمز، سواحل شرق آفریقا و زنگبار را طی کرده و با رهبران و پادشاهان و حاکمان و مردمان 35 کشور و منطقه بازدید و ملاقات و گفتگو نموده و ضمن ابلاغ پیام صلح و دوستی امپراتوری چین، گزارش های مفصلی از خصوصیات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، سوق الجیشی و ژئوپولیتیک این مناطق تهیه و در اختیار امپراتور قرار داد. در یکی از نخستین سفرهای دریایی جِنگ­ خِه و و همراهان مسلمانش به زیارت خانه­ ی خدا در مکه مکرمه و حرم رسول خدا در مدینه­ ی منوره مشرف شدند[۸][۹].

عوامل افزایش جمعیت مسلمانان در دوران مینگ

اغلب مورخان چینی و غربی معتقدند که اسلام در چین نه از طریق شمشیر، بلکه به صورت کاملا مسالمت آمیز و بدون هرگونه تبلیغ رسمی توسعه یافته و گسترش پیدا کرده است[۱۰]. یکی از علل تحمل و مدارای جامعه ی چینی نسبت به اسلام و مسلمانان هم همین عدم تبلیغ اسلام توسط آنان در میان چینی ها ذکر شده است. با این حال، دردوران مینگ( ←سلسله مینگ) به خاطر عوامل زیر، جمعیت مسلمانان به شدت افزایش یافت.

1-   تثبیت محل اقامت و سکونت مسلمانان و دست کشیدن از مهاجرت و کوچ دایمی.

2-   مهاجرت بسیاری از مسلمانان ترک زبان آسیای مرکزی به چین

3-   انطباق با شرایط محیطی و همزیستی مسلمانان با مردمان بومی

4-   ازدواج با زنان و دختران چینی که موجب اسلام آوردن تمامی اعضای خانواده­ ی دختر نیز می شد.

5-   پذیرش سرپرستی ایتام و فرزندان خانواده های بی بضاعت و یا کم بضاعت چینی توسط خانواده های مرفه مسلمان و تربیت این کودکان بر اساس فرهنگ و اعتقادات اسلامی

6-   آشنایی با اسلام و پذیرش آزادانه ­ی آن توسط برخی از اقوام مختلفی­ که با مسلمانان مراوده داشتند.

سلسله چینگ، عصر نابردباری چینی ها و رویارویی و قیام مسلمانان

پس از سقوط سلسله مینگ، نوبت به ظهور سلسله چینگ(1644 تا 1911 میلادی) رسید. این دودمان که آخرین سلسله از امپراتوری ­های چین به شمار می آید، برخلاف روال معمول گذشته، نه از نژاد اکثریت خَن، بلکه به اقلیت بیگانه­ ی«منچو» تعلق داشتند که از حدود قرن سوم پیش از میلاد وارد سرزمین چین شده و در طول این تاریخ هرگز در این سرزمین به حکومت دست نیافته بودند. به همین خاطر بود که حاکمان سلسله چینگ(مانند مغول­ها)، در طول دوران حاکمیتشان همیشه از سوی مردم چین به عنوان افرادی بدون فرهنگ و غیر متمدن، حاکمانی نامشروع و غاصبان امپراتوری چین تلقی شده و هیچوقت به عنوان سلسله­ ای چینی مورد اقبال و پذیرش واقع نشدند. لذا امپراتوران سلسله چینگ، در مقابل مردم و فرهنگ و تمدن سابقه دار چینی همواره با نوعی احساس حقارت توأم با ترس و وحشت از دست دادن حکومت به سر می بردند.

وضعیت نابسامان اقتصادی اواخر سلسله مینگ به خاطر قطع مبادلات تجاری با کشورهای خارجی، و وقوع حوادث ناگوار طبیعی هم­چون قحطی و خشک­سالی از یک سو، و درگیری­ های دامنه دار داخلی که منجر به سقوط سلسله مینگ شده بود، و هم­چنین نا خشنودی طبقات بالای جامعه ی نژاد اکثریت خن نسبت به روی کار آمدن اقلیت منچو، موجب بروز نارضایتی عمومی در سطح جامعه ی چینی به صورت عموم و سایر اقلیت های نژادی که خود را با سابقه­ تر و مستحق­ تر به حکومت نسبت به منچو­ها می دانستند به صورت خاص گردید. همزمان شدن این تغییر و تحولات و نارضایتی­ های داخلی با باز شدن پای استعمارگران خارجی و غربی به خاور دور و بنادر و سواحل شرقی چین، زمینه برای نا آرامی­ های گسترده ­تر اجتماعی بیش از گذشته فراهم شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان چینی نیز که بیش از گذشته از سوی منچوها مورد تبعیض و نابرابری و تحت فشار قرار گرفته بودند، دست به شورش زده و تقریبا همزمان در سه نقطه­ ی جنوب غربی( استان یون­ نن)، شمال غربی( استان­ های گنسو و نینگ شیا) و غرب(منطقه ی سین کیانگ) قیام کرده و برای مدت کوتاهی در سه منطقه (استان­ های یونن و منطقه ی سین کیانگ)، موفق به تشکیل حکومت موقت اسلامی شدند، ولی این خیزش ­ها پس از مدتی، با یورش ارتش امپراتوری مواجه و حکومت­ های موقت اسلامی آن­ها سرکوب شده و از میان رفتند. با عنایت به اهمیت و گستردگی تغییر و تحولات به وقوع پیوسته در این عصر و تأثیرهای مثبت و منفی آن در سرنوشت اسلام و مسلمانان چین در قرن­ های نوزدهم، بیستم و بیست و یکم، تحلیل و بررسی این وقایع و نتایج آن­ها در پی می آید.

سیاست حاکمان چینگ در برخورد با اقلیت ها

سلسله­ ها و امپراتوران پیش از سلسله چینگ(غیر از دوران کوتاه مدت سلسله ی یوان)، همگی از نژاد چینی اکثریت خَن بودند. این سلسله ­ها، همگی از یک قوم و نژاد بوده و در واقع، تغییر و تحولات و جابه جایی­های قدرت در درون سیستم فرهنگ سنتی چین صورت می گرفت. لذا، آمد و رفت هر سلسله ­ای، صرفا یک تغییر و تحول سیاسی به شمار می­ رفت و نه مردم و نه هیچ سلسله و امپراتوری، نگران وضعیت ادامه­ و استمرار فرهنگ پایدار سنتی، ارزش ­ها و نُرم ­های پذیرفته شده­ ی حاکم برجامعه، تمدن دیرپای چینی که کاملا  بر اندیشه­ های کنفوسیوسی و آیین بومی تائو مبتنی بود، نبودند. بنابراین، هرگز از اقلیت ها و خرده فرهنگ های نژادهای گوناگونی که در چین زندگی می کردند خوف و هراسی نداشته و آن­ها را در مقایسه با فرهنگ و تمدن چینی خود، جوامعی عقب افتاده، وحشی و بربر، و غیر متمدن می پنداشتند. اقلیت های قومی و نژادی نیز همیشه خود را وامدار فرهنگ چینی دانسته و هرگز یارای برابری و ابراز وجود در برابر غول فرهنگ چینی نداشتند. اما این شرایط در خصوص حاکمان سلسله چینگ، کاملا برعکس بود. آن­ها خود را نه تنها در برابر اکثریت نژاد خَن و فرهنگ درخشان آنان ضعیف و آسیب پذیر می­پنداشتند، بلکه در مقایسه با سایر اقلیت ها، احساس حقارت نموده و از سوی آنان هم بر ادامه حکومت خود بیمناک شدند. براین اساس، حاکمان منچو، برای جبران این ضعف و احساس ناخوشایند حقارت، سیاست کلی خود را بر پایه ­ی تبعیض، تطمیع، تضعیف، اختلاف اندازی میان اقوام مختلف، تحت فشار گذاشتن آن­ها، جذب و همسان سازی خرده فرهنگ­ها و اقلیت های قومی با جریان اصلی جامعه و فرهنگ چین و در نهایت برخورد شدید با کسانی که در برابر حاکمیت آنان ایستادگی کنند استوار ساختند. این سیاست، به ویژه در عصر حاکمیت دو امپراتور نخست سلسله چینگ به نام ­های یونگ جِنگ(1735-1723 م.) و چی یِن لونگ(1795-1736 م.)، به مورد اجرا گذاشته شد.

در این دوران، علی­رغم سخت­گیری­ های حکام محلی منچو علیه مسلمانان و تهیه و ارسال گزارش های مفصلی به دربار مبنی بر این که مسلمانان گروهی یاغی، افراطی، مخل نظم اجتماعی، مخالف فرهنگ سنتی چین، و افرادی فرقه گرا و مشکوک هستند، امپراتوران مذکور به شدت از فرهنگ و اعتقادات مسلمانان دفاع کرده و تهیه کنندگان اینگونه گزارش ­ها را ملامت و آن­ها را متهم به عدم شناخت مسلمانان می کردند[۲].

به هرحال، برخلاف انتظار مجریان سیاست(تفرقه بینداز و حکومت کن) دربار چینگ، جامعه­ ی مسلمانان، نه در جامعه­ ی چین جذب شدند، نه بر حاکمیت اقلیت منچو گردن نهادند، و نه از فرهنگ و هویت دینی خود دست برداشتند، بلکه در واکنش به این همه نابرابری و تبعیض، و تضییقات روا داشته شده توسط حاکمان محلی منچو، راه چاره را در افزایش خود آگاهی، تقویت روح انسجام و همبستگی، تأکید بر هویت دینی و فرهنگی و سرانجام رویارویی و ستیز با دربار چینگ و استقلال طلبی و تشکیل کشوری مستقل و اسلامی دیده و در مناطق مختلف، سر به شورش برداشتند.

شکست سیاست جذب و همسان سازی و آغاز برخورد با مسلمانان 

همانگونه که پیشتر اشاره شد، منچوها خود از اقلیت های چین به شمار می­ رفتند و از سابقه ­ی فرهنگی و تمدنی کهنی برخوردار نبودند. برای حل مشکل این احساس کمبود، آن­ها با پذیرش و جذب فرهنگ سنتی چین خود را مدافع آن نشان داده، و سیاست جذب و همسان سازی سایر اقلیت ها، از جمله مسلمانان را در پیش گرفتند. مسلمانان گمان نمی کردند که از سوی حاکمان سلسله چینگ= برای از دست دادن کامل هویت دینی و فرهنگی خود بدین سان تحت فشار مضاعف قرار گیرند. در این دوران، مقامات محلی سلسله چینگ از ازدواج مسلمانان با زنان چینی که در گذشته یک امر متداول بود، گرویدن غیر مسلمانان به اسلام، به فرزندی گرفتن کودکان چینی توسط خانواده های مسلمان، تردد علما و روحانیون بین ایالت­ ها، رفت و آمد مسلمانان بین شهرها و روستاها برای زیارت اماکن مقدس، و احداث مساجد جدید نیز ممانعت کردند. پس از شکست سیاست جذب و همسان سازی فرهنگی مسلمانان، سلسله چینگ به سیاست استفاده از زور روی آورد. با اتهام تحریک مسلمانان چین از سوی مسلمانان آسیای میانه علیه امپراتوری چین، دربار سلسله چینگ در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم در داخل سرزمین­ های آسیای مرکزی پیشروی نموده و منطقه ی جونگاریا در شمال ایالت سین کیانگ را تصرف کرد[۱۱]. سپاهیان سلسله چینگ، پس از تسخیر جونگاریا، به دستور دولت مرکزی از جنوب به سمت سرزمین­ های مسلمان نشین اویغورها حرکت کردند. آن­ها در سال 1758 میلادی، شهرهای کاشغر، یارکند، و آق­سو در جنوب این ایالت را به تصرف خود در آوردند. در این درگیری ها منچوها، با استفاده از همان سیاست گذشته(تفرقه اندازی)، مسلمانان را بر ضد یکدیگر تحریک و به جان هم انداختند.

عوامل تاثیر گذار در رویارویی مسلمانان و منچوها

به­طور کلی می توان گفت، جامعه مسلمانان چین از مرحله ­ی ابتدایی خوداتکایی و خود محدود سازی در دوران سلسله تانگ و سلسله سونگ در دوران سلسله یوان به مرحله ­ی حضور در هرم قدرت رسید. سپس در دوران سلسله مینگ، وارد عصر همزیستی و تثبیت هویت فرهنگی شد و در دوران حاکمیت سلسله چینگ به دلایل متعدد وارد فاز مقاومت و رویارویی و در نهایت در نیمه­ ی دوم قرن نوزدهم وارد مرحله­ی ستیزه جویی و شورش و تشکیل دولت مستقل اسلامی گردید. در این روند، عوامل مختلفی از هر دو طرف(دولت­ های چینی و جامعه ی مسلمانان) مؤثر بودند که در پی به برخی از این عوامل به صورت خلاصه اشاره می شود.

الف- عوامل مؤثر در رویارویی از سوی سلسله چینگ

-        نا آگاهی و عدم شناخت حاکمان محلی منچو نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی مسلمانان؛

-        حسادت و بدگویی آن­ها نسبت به مسلمانان در دربار امپراتور؛

-        ارائه گزارش های خلاف واقع و مغرضانه در مورد مسلمانان توسط مقامات محلی سلسله چینگ؛

-        روا داشتن تبعیض و آزار و اذیت نسبت به مسلمانان و ایجاد محدودیت در انجام فرایض دینی آن­ها؛

-        سرکوب اعتراضات و خواسته­ های به حق مسلمانان و جانبداری مقامات محلی از چینی های غیر مسلمان در منازعات و اختلافات غیر سیاسی میان آن­ها و مسلمانان؛

-        بروز مشکلات اقتصادی به دلیل توقف مبدلات تجاری میان چین و کشورهای خارجی و بروز حوادث طبیعی هم­چون سیل، خشک سالی و قحطی و بروز بیماری های فراگیر واگیر دار مانند طاعون؛

-        فروکش کردن حس اعتماد دوجانبه و فروریختن اعتماد متقابل،

-        آغاز شورش­های پی درپی در مناطق مختلف چین و افزایش سوء ظن حکومت نسبت به فعالیت های دینی و اجتماعی مسلمانان؛

-        فراهم شدن زمینه های رویارویی و از میان رفتن سیاست­ های تساهل و تسامح و مدارای گذشته نسبت به اقلیت ها، به ویژه مسلمانان؛

-        رفتار ستیزه جویانه­ی مقامات محلی نسبت به مسلمانان و شدت بخشیدن به اجرای سیاست همسان سازی فرهنگی و اعتقادی اقلیت ها؛

-        آغاز ضعف در دستگاه امپراتوری و رو به زوال رفتن دستگاه اداری حکومت مقتدرانه­ی مرکزی و اتخاذ تصمیم ­های خودسرانه و نادرست نسبت به مسلمانان از سوی مقامات محلی؛

-        احساس عدم امنیت و اطمینان حاکمان منچو نسبت به ادامه حکومتشان و تفسیر تفاوت فرهنگی و مذهبی مسلمانان به مخالفت با سلسله چینگ؛

ب‌-    عوامل مؤثر در رویارویی از سوی مسلمانان

-        افزایش خودآگاهی مسلمانان نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی خود؛

-        گرایش به تجدید حیات اسلامی در چین که متأثر از جریانات احیاگری اسلامی در خاورمیانه و هند بود؛

-        ایجاد ارتباطات گسترده میان مسلمانان چین با جهان اسلام و کسب اطلاعات از اوضاع جهان اسلام که در مقابل استعمارگران اروپایی به ستیز برخاسته بودند؛

-        ادامه تحصیل برخی از روحانیون مسلمان چینی در کشورهایی مانند مصر، عربستان، یمن و آشنایی آنان با جریانات اسلامی در این مناطق و انتقال اندیشه­ های انقلابی به چین؛

-        گسترش اندیشه­ های اصلاح طلبانه­ی مذهبی در میان علما و متفکران دینی و تلاش آنان برای فاصله گرفتن از خرافات و اختلاط­های فرهنگی کنفوسیوسی و چینی که در دوران همسان سازی وارد اعتقادات و باورهای مذهبی و اجتماعی مسلمانان شده بود؛

-        ورود برخی از اندیشه­ ها و مکاتب طریقت­ های صوفیانه به چین از آسیای مرکزی و شبه جزیره ­ی عربی؛

-        آغاز اختلافات و درگیری های فرقه ­ای میان مسلمانان طرفدار آموز ه­های دینی قدیم و جدید؛

-        احیای تفکرات آزاد اندیشانه ­ی اسلامی و هویت خواهی میان مسلمانان و سرایت اندیشه ­های احیاگرانه ­ی اسلامی از خارج؛

-        به تنگ آمدن مسلمانان از تبعیض ها، سرکوب­ ها و فشارهای روا داشته شده از سوی مقامات دولتی نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی و آموزشی آن­ها و اوج گرفتن نارضایتی عمومی نسبت به شرایط نا بهنجار حاکم بر مناطق مسلمان نشین؛

-        رشد افکار استقلال طلبانه و سهم خواهی مسلمانان از قدرت، حداقل در مناطق مسلمان نشین؛

-        تلاش برای تحقق آرزوی چندین قرن خفته ­ی مسلمانان برای ایجاد حکومتی اسلامی در مناطق مسلمان نشین غرب، شمال غربی و جنوب غربی سرزمین چین که محل سکونت بیشتر مسلمانان بود؛

-        آغاز شورش ­های گسترده در مناطق مختلف چین، مانند شورش تایپین گ­ها، و رو به افول گذاشتن دودمان چینگ و احساس عدم امنیت اجتماعی برای جامعه ی مسلمانان در شرایط نا آرام و اغتشاشی سرزمین چین.

مبارزات مسلمانان در چین

قیام ها و شورش مسلمانان چین در قرن نوزدهم(i)

با ادامه ­ی ناسازگاری و تعارض میان مسلمانان و کارگزاران محلی چینگ که بر اثر تلاش منچوها برای چینی کردن مسلمانان و ترغیب پذیرش فرهنگ چینی از سوی اقلیت ها از دهه ­ی 1720 میلادی آغاز و در طول قرن­های هجدهم و نوزدهم تداوم داشت، عرصه برای زندگی مسلمانان و رهبران آنان چنان تنگ شد که چاره ­ای جز قیام و شورش در مناطق عمدتا مسلمان نشین باقی نماند. لذا، از نیمۀ دوم قرن نوزدهم نشانه­ های شورش در منطقۀ عمومی شمال غرب چین، شامل استان­ های گنسو، نینگ شیا و یون­نن، بروز کرد. آن چه در پی می آید، شرح مختصری از قیام­ های سه گانۀ مسلمانان در این سه منطقه است.

الف- قیام مسلمانان در مناطق استان های شانسی و گنسو در چین

در خلال قرن هیجدهم میلادی، تعداد زیادی از روحانیون و طلاب علوم دینی چین، برای ادامه­ ی تحصیل به مکه مکرمه و یا کشور یمن رفته و در آن­جا تحت تعالیم طریقت نقشبندیه قرار گرفتند. اندیشه ­ها­ی صوفیانه ­ی خوفیه ­ی متعادل و جهریه ­ی رادیکال، به ترتیب توسط دو نفر از علمای بازگشته از مکه و یمن به نام­های ما لَیچی(Ma Laichi)(1766-1681 میلادی) و ما مینگ شین(Ma Ming Xin)(1781-1719 میلادی) وارد سرزمین چین شد. این دو اندیشه ی صوفیانه به همراه تفکرات اهل سنت غیر صوفیانه معروف به«مکتب قدیم» در کنار هم به فعالیت دینی و تبلیغی خود ادامه دادند.

مکتب خوفیه و مکتب اهل سنت غیر صوفی«قدیم» هردو به خاطر مواضع متعادلی که داشتند، از سوی حکومت چینگ پذیرفته شده و به آن­ها«مکتب قدیم» گفته می شد. در حالی ­که مقامات امپراتوری به پیروان فرقۀ جهریه به­ خاطر داشتن مواضع رادیکال مشکوک بوده و به آن«مکتب جدید» گفته می شد.

در اثر اختلافات سلیقه­ ای که میان پیروان خوفیه و جهریه در زمینه های عقیدتی پیش آمد، و هم­چنین، سوء مدیریت و فساد و مواضع ضد اسلامی و ضد مسلمانی مقامات چینگ، در سال­های میان 1781 و 1783 میلادی، نا آرامی­ هایی توسط پیروان«مکتب جدید» در میان مسلمانان خویی و سالار به وجود آمد که توسط نیروهای چینگ سرکوب شدند.

در بهار 1862، و با نزدیک شدن شورشیان تایپینگ به جنوب شرقی استان شانسی، چینی های نژاد خَن منطقه به تشویق دولت چینگ و برای دفاع در مقابل تایپین گ­ها، گروه­ های مسلحی را سازماندهی کردند. مسلمانان منطقه نیز به ­خاطر ترس از این گروه­ های مسلح محلی، اقدام به تشکیل واحدهای مسلح مسلمان برای دفاع از خود نمودند.

نزاع های محلی میان مسلمانان و افراد نژاد خَن از یک سو، و تضعیف جایگاه رژیم چینگ و درگیر بودن نظامیان امپراتوری در سایر مناطق از سوی دیگر، و هم­چنین آرزوی داشتن کشوری خاص برای مسلمانان، زمینه را برای شورش مسلمانان در دره­ی رودخانه­ ی وِی(Wei)فراهم ساخت. با این که مسلمانان در ابتدا قصد شورش علیه دولت چینگ را نداشتند، ولی برخورد نا درست مقامات دولت چینگ و حمایت جانبدارانۀ آن­ها از هم نژادی­ های خَن خود، موجب شد این شورش به سرعت در سرتاسر جنوب شرقی استان شانسی گسترش یابد. لذا در اواخر ماه ژوئیه­ ی 1862، مبارزان سازمان یافته ­ی مسلمان به رهبری ماخوالونگ، یکی از شیوخ طریقت ­های صوفی که در مکه و یمن تحصیل کرده بود، با هدف کسب استقلال از چین و تشکیل یک کشور اسلامی در مناطق استان­ های شانسی، گنسو و نینگ­شیا در غرب رودخانه ­ی زرد، دست به قیام علیه سلسله چینگ زدند. آن­ها پس از سازماندهی اولیه به راحتی توانستند با حرکت به سمت شهر شی­اَن مرکز استان، آن را به محاصره­ی خود درآوردند. این محاصره تا پاییز سال 1863 ادامه یافت تا بالاخره توسط ژنرال دولونگ(Dolongga)، درهم شکست و تعداد زیادی از مبارزان مسلمان به همراه خانواده ­های خود از استان شانسی فرار و وارد استان گنسو شدند. برخی از این فراریان برای ادامه ­ی مبارزه و بازپس گرفتن سرزمین از دست رفته ­ی مسلمانان در استان شانسی،در گنسو«گردان بزرگ هیجدهم» را تشکیل دادند. نیروهای مسلمانان افزون بر مناطق گسترده­ای از استان­ گنسو، در استان نینگ شیا نیز مناطق وسیعی را تحت سلطه­ ی خود درآورده و از نفوذ سلسله چینگ خارج ساخته بودند.

دولت چینگ در سال 1867 بهترین ژنرال خود به نام زو جونگ ­تانگ(Zuo Zhongtang) که موفق به سرکوب شورش تایپینگ و به قهرمانی مورد اعتماد امپراتوری تبدیل شده بود را برای سرکوب مسلمانان به استان شانسی اعزام کرد. وی در سپتامبر 1870 به مقر فرماندهی مستحکم ماخوا لونگ(Ma Hualong) در شرق گنسو حمله و پس از 16 ماه مقاومت نیروهای تحت امر ماخوا لونگ، او را در ژانویه­ ی 1871 وادار به تسلیم کردند. پس از تسلیم، ماخوا لونگ و 80 نفر از فرماندهان عالی رتبه­ ی وی را به اعدام از طریق قطعه قطعه کردن بدنشان به هزار تکه، محکوم کردند. هزاران نفر از مسلمانان محلی نیز به مناطق مختلف چین تبعید گردیدند. 

مقصد بعدی ژنرال چینگ، منطقه ی خِه ­جو(He Zhou)(لینگ­شیا)، محل تمرکز مسلمانان در غرب لَن­ جو(Lanzhou) بود. ماجان­آئو(Ma Zhan’Ao) فرمانده مسلمان منطقه که آماده­ ی همزیستی و صلح با دولت چینگ بود. در سال 1872، داوطلبانه آمادگی خود و نیروهای تحت امرش را برای مصالحه و همکاری با دولت چینگ اعلام و از این طریق جان خود و تعداد بسیاری از مسلمانان را از قتل عام توسط ارتش چینگ نجات داد.

ارتش چینگ پس از تصرف لینگ ­شیا، به منطقه ی شی­ن ینگ(Xining) که علاوه بر مسلمانان ساکن بومی، به محل اسکان مهاجران مسلمان سایر مناطق جنگی نیز تبدیل شده بود حمله کرد و پس از 3 ماه جنگ در پاییز سال 1872 این منطقه را نیز تصرف و فرمانده انقلابیون به نام ماگوی یوان(Ma Guiyuan) را دستگیر و همراه با هزاران مدافع مسلمان به قتل رسانده و جمعیت مسلمانان منطقه از هم پاشید.

متعاقب این پیروزی، 15 هزار نفر از نیروهای ارتش چینگ، به فرماندهی شخص ژنرال زو، شهر سوجو را در سال 1873 محاصره و علی­رغم مقاومت سرسختانه­ ی مدافعین شهر، قلعه ­ی مستحکم آنان در 24 اکتبر سقوط کرد. نیروهای چینگ در این شهر بیش از 7000نفر مسلمان را از دم تیغ گذرانده و بقیه را به جنوب گنسو کوچاندند تا دیگر نتوانند با مسلمانان سایر مناطق دست به شورش بزنند.

ب- شورش مسلمانان در منطقه ی سین کیانگ در چین

پیش از شورش سین کیانگ به رهبری یعقوب بیگ، این منطقه به مدت یک قرن به مرکزیت ایلی، تحت حاکمیت سلسله چینگ قرار داشت. منطقه­ ی سین کیانگ به سه بخش؛ بخش شمال کوه تیَن­ شَن(Tian Shan) به مرکزیت ایلی؛ منطقه­ ی جنوب به مرکزیت کاشغر و شامل ختن، ینگی شهر، و یارکند؛ و منطقه ­ی شرقی با محوریت ارومچی تقسیم شده بود که فرماندهی مستقر در ایلی در واقع فرمانده هر سه بخش شمرده می شد. مقامات چینگ مستقر در منطقه، برای تأمین هزینه های نگهداری نیروهای نظامی خود، مالیات ها را افزایش و مالیات­ های جدیدی وضع کردند و یا پست های دولتی را به داوطلبان به بالاترین قیمت می ­فروختند. این افزایش مالیات و فساد مقامات بر نارضایتی ساکنان سین کیانگ افزود. مسلمانان منطقه از سوء مدیریت چینگ­ها و افزایش مالیات­ها از یک سو، و حملات تخریبی خواجه­ ها از سوی دیگر، به تنگ آمده بودند.

با آغاز شورش مسلمانان در استان­ های شانسی و گنسو در سال 1862، در میان مسلمانان دونگان سین کیانگ شایع شد که مقامات چینگ در نظر دارند برای پیشگیری از شورش مسلمانان در این منطقه، به قتل عام گسترده­ ی آنان بپردازند[۱۲]. انتشار تکذیبیه از سوی مقامات چینگ هم نتوانست این شایعه را از میان ببرد. بر اساس این شایعه، مسلمانان دونگان در اغلب شهرهای سین کیانگ دست به شورش علیه سلسله چینگ زده و سایر اقلیت های مسلمان هم­چون قیرقیزها، قزاق­ ها و اویغورها نیز به آنان پیوستند.

شورش محدود اولیه که در ماه مارس 1863 و با تصرف یک پایگاه نظامی آغاز شد، بارسیدن نیروهای کمکی از سایر پایگاه­ها، فورا سرکوب شد. سال بعد مجددا قیام در هر سه بخش سین کیانگ پشت سر هم اتفاق افتاد که سرکوب آن دیگر از توان نظامیان چینگ خارج بود.

در تاریخ سوم ماه ژوئن 1864، دونگان­های شهر کوچا شورش کرده و ترک­ های اویغوری نیز به آن­ها پیوسته و پایگاه ­ها و قلعه­ های نظامی را تصرف و ساختمان­ های دولتی را به آتش کشیده و سربازان مستقر در این پایگاه ­ها را به قتل رساندند.

این شورش رهبر واحد شناخته شده ­ای نداشت، لذا شورشیان فردی به نام رشید خواجه درویش، که نقش چندانی در این قیام نداشت ولی از نظر معنوی دارای پایگاه اجتماعی بود را به عنوان حاکم خود برگزیدند. سه روز پس از قیام شهر کوچا، سربازان دونگان پادگان ارومچی نیز به محض اطلاع از قیام مردم کوچا دست به شورش زده و بخش عظیمی از شهر را تخریب و انبارهای دولتی را به آتش کشیده و قلعه­ های نظامی را محاصره کردند. سپس به سمت شهرهای مناس و ووسو در غرب ارومچی حرکت کرده و آن­ها را به تصرف خود درآوردند. سربازان دونگان مستقر در پایگاه ­های نظامی مستقر در شهرهای یارکند و کاشغر نیز به محض اطلاع از اوضاع شهرهای پیش گفته، رأس ساعت معینی در تاریخ 26 ژوئیه قیام کرده و این شهر­ها را با وارد کردن خسارات جانی زیاد به نیروهای چینگ، در اختیار گرفتند. سر­انجام اغلب شهرها و پادگان­ ها به دست انقلابیون مسلمان سقوط کرد و ارتباط حاکمان دست نشانده­ ی چینگ در منطقه با پکن قطع و به ناچار خبر این حوادث را از طریق خاک روسیه به حکومت مرکزی چین رساندند.

اگرچه این قیام در آغاز با پیروزی مسلمانان همراه بود و مناطق زیادی را به تصرف خود در آوردند، ولی در نهایت به دلیل اختلافات درونی رهبران قیام؛ جاه طلبی­های برخی از فرماندهان منطقه­ای هم­چون یعقوب بیگ خوقندی از ازبکستان؛ تلاش نیروهای مسلمان و غیر مسلمان طرفدار سلسله چینگ در منطقه برای سرکوب قیام؛ عدم حمایت نیروهای روسی مستقر در مرزهای دو کشور، به ویژه نیت شوم آنان برای تصرف منطقه؛ تغییر وضعیت سیاسی و امنیتی آسیای مرکزی به دلیل حضور نیروهای تزار روس؛ و عوامل متعدد دیگری که در این­جا مجال پرداختن به آن­ها نیست، متأسفانه این قیام مسلمانان نیز سرانجام به شکست انجامید و چیزی جز تخریب، قتل و عام و تحقیر برای مردم منطقه به بار نیاورد.

   ج - شورش مسلمانان در استان یون نن چین و تشکیل حکومت اسلامی

کشور چین در قرن های 17 و 18 یک انفجار جمعیت را تجربه کرد. در نتیجه میلیون ها نفر به دلیل افزایش جمعیت، از مناطق شرقی و مرکزی به سمت مناطق مرزی و اقلیت نشین مهاجرت کردند. با مهاجرت جمعیت گسترده­ی نژاد خَن به استان یون­نن که از قرن سیزدهم محل اسکان مسلمانان و نژاد خوی بود، درگیری میان ساکنان مسلمان بومی و مهاجران غیر مسلمان نژاد خَن اجتناب ناپذیر بود. در این اختلافات و درگیری ها، مقامات محلی که خود از نژاد خَن و غیر بومی بودند، همیشه از هم نژادی­ های خود در مقابل مسلمانان بومی حمایت می کردند. در اثر ادامه این بی عدالتی­ها، درگیری میان مسلمانان و مقامات محلی آغاز و پس از مدتی به اوج خود رسید. رهبری این شورش مسلمانان را شخصی به نام دو وِنشیو(Du Wenxiu) برعهده گرفت و با پیروزی بر نیروهای محلی در برخی از مناطق استان یون­نن در سال 1856 کشوری اسلامی با مرکزیت شهر دالی تأسیس شد که تا 16 سال ادامه یافت. برای سرکوب این قیام، حکومت مرکزی ارتش چین را به منطقه گسیل داشت. قتل و عام­های صورت گرفته در این حمله موجب شد تعداد بی­شماری از مسلمانان کشته شده و دولت اسلامی شکست خورد. برآوردها نشان می ­دهد که در آن زمان حدود یک میلیون نفر مسلمان در این منطقه زندگی می کردند که از این تعداد بین 60 تا 85 درصد در حمله­ ی ارتش امپراتوری قتل و عام شدند. پس از چند قرن هنوز هم تعداد مسلمانان منطقه به شمار یک میلیون نمی­ رسد که بیانگر نسل کشی مسلمانان توسط سلسله چینگ)است.

پس از شکست و فروکش کردن این شورش، بازماندگان مسلمان در وهله­ ی نخست تلاش کردند باقیمانده­ی منابع مادی و معنوی خود را جمع آوری و حفظ کنند، مساجد تخریب شده را باز سازی نمایند، و مدارس اسلامی را دوباره راه اندازی نمایند. با این که بخش عظیمی از امکانات مادی و منابع انسانی مسلمانان در این جنگ­ها از دست رفته بود، ولی آنان به وضوح تلاش کردند تا هویت و میراث فرهنگی و دینی خود را از دست ندهند.

وضعیت مسلمانان پس از سقوط امپراتوری در چین

با سقوط امپراتوری چین در اوایل قرن بیستم(1911میلادی) و تأسیس جمهوری خلق چین به رهبری دکتر سون یات سن، مسلمانان از شرایط و امتیازات بهتری برخوردار شدند. در این دوره فردی به نام ژنرال عمر(بای چونگ شی(Bai Qungxi)) به­عنوان رییس ستاد مشترک ارتش و سپس وزیر دفاع جمهوری خلق چین برگزیده شد. این نظامی عالیرتبه­ ی مسلمان تشکیلات انجمن اسلامی چین را برای دفاع از حقوق مسلمانان بنیان گذاشت. در همین دوران بود که برای نخستین بار با همکاری ارتش، سرشماری از مسلمانان چین به عمل آمد و تعداد مسلمانان در دهه نخست قرن بیستم نود میلیون نفر اعلام شد. البته در کتاب آمار چین که در سال 1935 منتشر شده جمعیت مسلمانان 50 میلیون نفر ذکر شده است. در دوران جمهوری چین، به خاطر شرایط ویژه­ای که بر این کشور حاکم شد، زمینه برای بیرون آمدن مسلمانان از حالت درونگرایی و انزوای ناشی از شکست­های پی­در­پی فراهم و آنان مجددا روال عادی زندگی فرهنگی، اجتماعی و دینی خود را پی گرفتند. همزمان با استقرار جمهوری و اعطای آزادی­های نسبی به اقلیت ها، مسلمانان نیز همراه با سایر اقشار مردم از این تحول استقبال کرده و به اغتنام از فرصت پیش آمده فعالیت های فرهنگی و دینی خود را آغاز نمودند. در سال 1911 میلادی، «انجمن پیشگامان مسلمان چین» به رهبری شیخ الیاس عبدالرحمان(Wang Kuan) در پکن تأسیس و دفتر­های فرعی آن در سایر استان­ها نیز دایر و تا سال 1936 میلادی فعالیت های فرهنگی و دینی این انجمن از جمله انتشار مجله­ ی دو هفتگی«نور الاسلام» و ترویج و گسترش تعلیم و تربیت اسلامی میان مسلمانان و هم­چنین، انجام فعالیت های خیریه ادامه داشت. در سال 1925 میلادی، انجمن مطالعات اسلامی چین به همت شیخ هلال الدین(Ha De Qing) در شانگهای فعالیت خود را آغاز کرد. نخستین مدرسه­ ی تربیت معلم اسلامی نیز در سال 1930 میلادی، به نام«دارالمعلمین دا چنگ»، شروع به فعالیت نمود. در همین ایام بود که نشریات اسلامی هم­چون«نظاره الاسلام» در پکن، «نور الاسلام» در تین­جین، «العلوم الاسلامیه» در گوانگجو و «المنبه الاسلامی» در استان یون­ نن با هدف اطلاع رسانی و بالابردن آگاهی جامعه ی مسلمانان نسبت به اسلام و آن­چه در جهان می گذشت، به زبان چینی چاپ و منتشر شدند.

باهجوم ارتش متجاوز ژاپن به سرزمین چین، مسلمانان این کشور دوشادوش سایر مردم به دفاع از میهن خود پرداخته و سپاهی متشکل از سربازان مسلمان به فرماندهی ژنرال مسلمان مابن جای(Ma BenZhai)(1901-1944میلادی) در این نبردها شرکت کردند[۱۳].

با آغاز رقابت میان حزب کومین تانگ به رهبری چیانگ کای-شِک و حزب کمونیست چین، این دو حزب تلاش کردند با دادن وعده و وعید و آزادی مذهبی و خودمختاری محدود، حمایت این بزرگترین اقلیت قومی را نسبت به حزب خود جلب کنند. خیلی از مسلمانان در این رقابت­ها به خاطر پاره­ای از اختلافات سیاسی با حزب کومین تانگ، از حزب کمونیست جانبداری کرده و در پیروزی این حزب، به ویژه پس از انجام راه­پیمایی بزرگ و حرکت نیروهای کمونیستی به رهبری مائو از جنوب به سمت شمال و استقرار در مناطق مسلمان نشین شمال غربی، نقش مؤثری ایفا کردند[۱۴]. در آغاز تأسیس جمهوری خلق چین، مسلمانان تا حدودی از آزادی­های مذهبی برخوردار شدند. ولی با به راه افتادن انقلاب فرهنگی ( 1967-1966) با ممنوعیت و غیر قانونی اعلام شدن مذهبشان روبرو شدند. رهبران آن­ها دستگیر، محاکمه، زندانی و حتی اعدام شدند. در این ایام برگزاری هرگونه مراسم مذهبی و آموزش­های دینی متوقف شد. بسیاری از اماکن مذهبی و تاریخی و مساجد ویران و بقیه نیز تعطیل و یا تغییر کاربری داده شدند.

درست پس از مرگ مائو و توقف انقلاب فرهنگی، و با آغاز اصلاحات در چین، مسلمانان حیات دوباره یافتند. آنان فرصت را از دست نداده و با تمام توان خود به باز سازی جامعه ی به شدت آسیب دیده و متلاشی شده­ی مسلمانان پرداختند. نهاد­های دینی را راه اندازی و فعالیت های مذهبی خود را از سر گرفتند. نخستین اولویت برای آن­ها بازسازی مساجدی بود که تخریب شده و یا تغییر کاربری داده بودند تا جامعه­ ی مسلمانان دوباره بتوانند دورهم جمع شده و دسته جمعی به انجام مراسم دینی خود به پردازند. لذا مدارس خاص مسلمانان در آغاز دهه 80 و دهه 90 در سرتاسر کشور آغاز به کار کردند[۱۵].

هم­اینک، تقاضا و نیاز شدید نسل جدید مسلمانان برای بازسازی و به دست آوردن آن چه که از آنان گرفته شده بود، و امید به حفظ هویت جامعه­ ی خود از بحرانی­ هایی که در این عصر توسعه­ ی اقتصادی، جامعه ­ی چین گرفتار آن شده است، نشاط و تلاش فراوانی در بین جوانان ایجاد کرده است.

جریان های عمده اسلامی چین در دوران سلسله چینگ

پس از ورود مسلمانان به دوران هویت سازی و احیای هویت اسلامی در سلسله چینگ و آغاز عصر اصلاحات و بازگشت به ریشه ­های اصیل دینی، و هم­چنین، فاصله گرفتن بخش ­هایی از جامعه ی مسلمانان از اختلاط و تعامل با فرهنگ سنتی چین، و ورود اندیشه­ های صوفیانه به این سرزمین، صفوف یکپارچه و متحد مسلمانان که تنها اعتقاد به دین اسلام شکل دهنده­ی هویت دینی-فرهنگی آنان بود، کم کم جای خود را به اختلاف، فرقه ­گرایی، درگیری و کشتار یگدیگر داد و صفوف متحد مسلمانان را در هم شکست و زمینه برای اعمال سیاست تفرقه افکنانه ­ی جدایی بینداز و حکومت کن دربار چینگ فراهم گردید. پس از این حوادث بود که در میان جامعه ی مسلمانان چین سه جریان عمده ­ی دینی به­ وجود آمد که معرفی مختصری از این جریان­ ها که همچنان در چین ادامه داشته و جریان چهارمی هم پس از اجرای اصلاحات در سال 1979 به آن اضافه شده است، در پی می ­آید.

1-جریان اسلام سنتی در چین

نخستین جوامع مسلمان در چین را نوادگان بازرگانان مسلمان عرب، ایرانی و آسیای مرکزی و تجار مسلمان مغولی، نظامیان و مقاماتی بودند که در سواحل جنوبی چین و مناطق شمال غرب و غرب چین در گروه ­های کوچک و بزرگ از قرن هفتم تا چهاردهم میلادی سکونت اختیار کردند، تشکیل می ­دادند. این جریان را مسلمانان سنی مذهب حنفی شکل می­دادند. آن­ها به صورت محافظه کارانه زندگی کرده و از دین و هویت خود محافظت می کردند. آنان در هر روستا یا سکونت­گاهی مسجدی احداث و خانواده ­های مسلمان در اطراف مسجد خانه­ های خود را می ساختند. روستا و یا اجتماع کوچک مسلمانان توسط یک هیئت امنای محلی که در رأس آن یک آخوند (روحانی) قرار داشت اداره می شد.

2- جریان اسلامی پیرو طریقت های صوفیانه در چین

تا پیش از قرن هفدهم میلادی، جریانات صوفیانه در چین از جایگاه مهمی برخوردار نبودند. ولی با سفر تعدادی از علما به شبه جزیره ­ی عربستان برای انجام فریضه­ ی حج و یا ادامه تحصیل علوم اسلامی، با جریانات مختلف صوفیانه­ ی موجود در خاورمیانه آشنا شده و پس از بازگشت به چین، همراه خود اندیشه ­های صوفیانه را نیز به عنوان رهاورد این سفر وارد چین کرده و به تبلیغ آن در میان مسلمانان پرداختند و برای خود تشکیلاتی راه انداختند. مهم­ترین ویژگی این طریقت­ها تمرکز پیروان حول محور شیخ و مرشدشان و احترام فوق­العاده به شیخ بزرگی که رهبر اصلی و بنیانگذار این طریقت­ها به شمار می ­آمدند، بود. در حالی­که رهبران و مسلمانان پیرو جریان قدیمی، بیشتر به روستا و اهالی جامعه ­ی محل سکونتشان تعلق خاطر داشتند.

مهم­ترین طریقت ­های صوفی در چین عبارتند از قادریه، خوفیه، جهریه و کبرویه. البته هرکدام از این طریقت­ ها به شاخه­ های کوچک­تر متعددی تقسیم می­شوند که بر اثر اختلافاتی جزیی، از طریقت اصلی منشعب و گروه مستقلی تشکیل داده ­اند. فرقه­ی قادریه نخستین طریقت صوفیه بود که توسط شخصی به نام چی جینگ­ای(Qi Jing Yi)، با نام اسلامی هلال الدین(1719-1656 میلادی) در چین معرفی شد. طریقت نقشبندیه که در آسیای مرکزی گسترش یافته بود، بعدها توسط مبلغین این طریقت در منطقه ی سین کیانگ نفوذ پیدا کرد و در نهایت توسط پیروان خواجه آفاق بین سال­های 4-1693 در مناطق گنسو معرفی و گسترش یافت.

طریقت­ های خوفیه و جهریه از شاخه­ های فرعی طریقت نقشبندیه هستند که در مناطق شمال غرب چین پیروان زیادی دارند. طریقت جهریه همیشه افکار و اندیشه­های انقلابی و رادیکال را در میان پیروان خود تبلیغ می­کرد و شورش ­های متعددی را د ر این مناطق سازماندهی کرد، در حالی­ که طریقت خوفیه بیشتر به دنبال یافتن راه­حل­های مسالمت آمیز برای مشکلات جامعه ی مسلمانان بود. طریقت خوفیه توسط مالای چی(Ma Lai Qi)(1766) بنیانگذاری شد و طریقت جهریه از سوی مامینگ شی(Ma Ming Xi)(1781-1719 میلادی) پایه گذاری شد.

این فرقه­ های صوفیانه نه تنها از نظر برخی عقاید و شیوه­ ی ذکر گفتن با هم اختلاف داشته و گاهی این اختلافات حتی به درگیری­ های خونین میان پیروان آن­ها منجر می شد، بلکه هر فرقه دارای مسجد خاص خود بوده و به پیروان سایر فرقه­ ها اجازه­ی ورود به این مساجد را نمی دادند. یعنی با ورود هر غریبه به مسجد ابتدا از او سئوال می شد که پیرو مکتب قدیم است یا جدید، اگر از فرقه­ی مخالف بود به مسجد راه نمی دادند.

3-جریان تفکرات جدید اسلامی در چین

جریان سوم اسلامی مربوط به اواخر دوران سلسله مینگ است که مسلمانان به راحتی به کشورهای اسلامی خاورمیانه رفت و آمد کرده و تحت تأثیر حرکت های اصلاح طلبانه و احیا گرانه در این مناطق ایده­ های جدید اسلامی را وارد چین نمودند. در اواخر قرن نوزدهم میلادی و اوایل قرن 20، چین در معرض تفکرات جدیدی از شرق و غرب جهان واقع شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان نیز به دنبال تفکرات جدید اسلامی بر آمدند. سفر به حج و تحصیل بسیاری از جوانان مسلمان در دانشگاه الازهر مصر( تا سال 1939 حدود 33 نفر از الازهر فارغ التحصیل شدند.) که پس از بازگشت ایده ­های تازه­ ی اسلامی را همراه خود وارد چین کردند. تأسیس سازمان­های مختلف اسلامی، راه اندازی نشریات متعدد اسلامی، به وجود آمدن مدارس جدید آموزشی، ساختن بیمارستان­های مدرن و مؤسسات عام­المنفعه­ ی اسلامی در چین در نیمه ­ی نخست قرن بیستم از دستاوردهای این جریان نوگرا و روشنفکر اسلامی در چین به شمار می­ آیند. اصلاحاتی که ورود افکار سلفی و وهابی اخوانی به چین را به همراه داشت. ایده ­های اخوانی در حدود سال 1892 میلادی، توسط ما وانفو(Ma Wanfu)(1934-1849 میلادی) و پس از بازگشت وی از سفر حج، در این کشور معرفی شد.

4-جریان چهارم اسلامی

پس از آغاز اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز، مسلمانان نیز با استفاده از فرصت پیش آمده، بازگشت به هویت اسلامی، ارتباط با کشورهای مختلف اسلامی، انجام تحقیق و پژوهش در مورد اسلام و مسلمانان در داخل و خارج از چین، انتشار کتب و مجلات اسلامی، اعزام افراد بیشتر برای تحصیل علوم دینی در کشورهای اسلامی، اعزام هزاران نفر سالانه برای انجام فریضه ­ی حج، تأسیس و راه اندازی مدارس علوم دینی در مناطق مختلف چین، استفاده از فناوری اطلاعات و اینترنت و فضای مجازی برای مبادله­­ ی اطلاعات با جهان خارج، رویکرد مثبت به آموزش فرزندان و ادامه تحصیل در مراکز علمی و دانشگاهی، افزایش سفرهای تجاری و گردشگری به سایر کشورهای اسلامی، تعمیر و بازسازی مساجد قدیم و احداث مساجد جدید، بخشی از تازه ترین رویکردهای مسلمانان چین است که جامعه ی اسلامی در این کشور را با ایده ­ها و تفکرات جدید روشنفکری اسلامی آشنا ساخته و جریان تازه­ ی خودآگاهی و اعتماد به نفس را در میان آنان به وجود آورده است. آنها خواستار مشارکت فعال در ساختار اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و حتی سیاسی کشور خود و در کنار آن تعامل با جهان اسلام می باشند.

پیروان اهل بیت علیهم السلام در چین

قبل از پرداختن به موضوع شیعیان در چین، اشاره به این نکته حایز اهمیت است که در چین و سایر کشورهای شرق آسیا، موضوع تشیع، شامل دو جریان اعتقادی و شیعیان فرهنگی در میان اهل سنت می شود: شیعیان اعتقادی، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بر امامت حضرت علی(ع) و فرزندانش(اعم از 12 امامی و شش امامی و زیدی و سایر فرق تشیع) اعتقاد دارند، در حالی که شیعیان فرهنگی دایره­ ی وسیع تری را در بر می ­گیرد و به تمام افرادی که به اهل بیت نه به عنوان ائمه­ ی جانشین بلافصل پیامبر، بلکه به عنوان عضو خاندان حضرت محمد(ص) که طبق دستور قرآن و سفارش پیامبر اسلام واجب الاحترام بوده و محبت به آنان مورد تأکید اسلام است اطلاق می شود که همه ­ی آنان جزو شیعیان فرهنگی به شمار می ­آیند. لذا در اینجا به هر دو دسته از شیعیان(اعتقادی-فرهنگی) اشاره می شود.مسلمانان چین عمدتا از اهل تسنن و حنفی مذهب و پیرو طریقت­ های مختلف صوفیه بوده و از نظر فرهنگی عمدتا جزو شیعیان فرهنگی به شمار می روند در حالی ­که تعداد قلیلی هم شیعه ­ی اعتقادی وجود دارد که به دو گروه اسماعیلیه و امامیه تقسیم می­شوند.

طبق نقل قول­ های تاریخی، در قرن هشتم میلادی، تعدادی از شیعیان و سادات آل علی، برای فرار از اذیت و آزارخلفای جور، ابتدا به مرکز خراسان و سپس به خراسان شرقی مهاجرت و در نهایت وارد سرزمین چین که از مرکز خلافت اسلامی و دسترسی حکام و سلاطین جور به دور بود پناه آوردند. از این طریق بود که تشیع و فرهنگ طرفداری از اهل بیت علیهم السلام در چین زمینه­ ی نشو ونما یافت.

دلیل دیگر تأثیر گذاری فرهنگ شیعه در بین مسلمانان چین، کوچ اجباری و انتخابی تعداد زیادی از ایرانیان پیرو اهل بیت به چین در دوران حاکمیت سلسله ی یوان بود که همراه خود اعتقادات و فرهنگ شیعی را نیز به چین منتقل و اندیشه شیعی ­را بین مسلمانان این دیار گسترش دادند.

علی­رغم حضور پر رنگ فرهنگ شیعی در اکثر مناطق مسلمان نشین چین ونقش مؤثر شیعیان وایرانیان در گسترش اسلام در این سرزمین، بنا به دلایلی، تعداد شیعیان اعتقادی ساکن این منطقه خیلی کم و محدود به چند ده هزار نفر ساکن در منطقه ی یارکند از استان سین کیانگ است.

پس از پایان دوران انقلاب فرهنگی، آزادی هایی نیز در زمینه ­ی برگزاری مراسم دینی به مسلمانان داده شد. در چنین شرایطی بود که معدود شیعیان منطقه به تدریج مجددا با هم ارتباط برقرار ساخته و به بازیابی هویت خود پرداختند. بر اساس آخرین سرشماری غیر رسمی موجود، در حال حاضر مجموعا 18000 نفر شیعه ­ی دوازده امامی و حدود 50 هزار شیعه­ ی اسماعیلی در 12 شهر، شهرستان، مرکز بخش و حدود 20 روستای تابعه ­ی سین کیانگ با محوریت شهرهای  یارکند و تاشقورغان زندگی می کنند.

شیعیان فرهنگی در چین

آقای ابراهیم فِنگ جین­یوان، مؤلف کتاب«الاسلام فی الصین» به پاره‌­ای از دلایل حضور فرهنگ شیعی در میان مسلمانان چین اشاره نموده است که برخی از این دلایل در پی می آید:

«شیخ وانگ جینگ ­چای» چینی(1949-1879) که در اوایل قرن بیستم در مصر اقامت و به امر تدریس اشتغال داشته نقل می­کند که، در سفر حج خود تعدادی از شاگردان و طلابش وی را همراهی می کردند. در بین آن­ها، یک نفر ایرانی شیعی نیز بود که نسبت به شیخ ارادت و احترام خاصی قایل می شد. شیخ از فرد ایرانی دلیل این همه محبت را سئوال می­کند که در جواب می­ شنود، مگر شما مسلمان چینی نیستی؟ شما مسلمانان چین پیرو تشیع هستید و ما شما را از خود می­دانیم"[۲]

مؤلف کتاب در ادامه به نقل از کتاب«تصحیح تراجم سلسله ی یوان»می­گوید:«به گمان قوی، مسلمانان شرق (یعنی چین)از پیروان علی(ع)یعنی شیعه هستند» ومجددا به نقل از کتاب«عروق الصینین»می­گوید که«مسلمانان امروز چین از پیروان مذهب شیعه­ ی علوی هستند» و سپس به ده مورد از تأثیرپذیری فرهنگی اهل سنت چین از شیعیان، به شرح زیر اشاره می­کند.

1- مسلمانان چین به رنگ سبز علاقه ­ی زیادی دارند، و طلاب در مراسم فارغ التحصیلی خود از شال وپوشش سبز که متعلق به خاندان حضرت فاطمه(س) و پیروان علی(ع) است، استفاده می کنند و مردم اینگونه افراد را«صاحبان لباس­های سبز عربی» می­نامند.

2- مسلمانان چین علمای بزرگ اسلام را امام م ی­گویند درحالی که طلاب را خلیفه می­خوانند و به نظر آنان مقام ائمه و امامت بالاتر از مقام خلیفه است.

3- در گذشته، اکثر کتب اسلامی متداول بین مسلمانان چین، به زبان فارسی بوده و واژه های دینی مورد استفاده­ی آن­ها، اغلب به زبان فارسی است و از کلماتی هم­چون روزه، نماز، و آب دست، به جای کلمات عربی صوم، صلاه، و وضو، استفاده می کنند.

4- مسلمانان چین به آنچه در تفاسیر قرآن کریم آمده معتقد هستند.

5- زنان مسلمان چینی، اهتمام ویژه­ای به برگزاری مراسم وفات حضرت زهرا سلام الله علیها دارند.

6- نام ­هایی هم­چون«علی»، «حسن»، «حسین»، و «فاطمه»، در بین مسلمانان چینی خیلی مورد استفاده قرار می­ گیرد.

7- .در منابر و خطبه ­ها، روحانیون، از شجاعت و فضایل علی(ع) خیلی صحبت می کنند و مردم ذوالفقار را مقدس می دانند.

8- در ذکرها، و دعاهای پیروان تصوف، بر اعتقاد به ائمه ­ی دوازده گانه، حضرت علی ویازده فرزندش هم تاکید زیادی شده واین دعاها بین مسلمانان سراسر چین شایع است.

9- در مدارس دینی چین تمام علوم اسلامی تدریس می شود به جز تاریخ اسلام، زیرا مسلمانان چین با تأسی به شیعیان، به مشروعیت خلفای اموی و عباسی اعتقاد ندارند. لذا تاریخ اسلام را که بخش قابل توجه آن مربوط به این دو سلسله است، تدریس نمی کنند.

10- سخنرانان مذهبی در چین هنگام وعظ، به موضوع حضرت مهدی(ع) هم اشاره می کنند که همان امام منتظر شیعیان است. آنان جایگاه ائمه­ ی دوازده گانه را هم شأن خلفا می دانند[۲].

در شجره نامه­ ی سید اجل عمرشمس الدین هم پس از حمد و ستایش خدا و رسول و خلفای چهارگانه، از تک تک ائمه­ ی دوازده گانه، از حضرت علی(ع) گرفته تا حضرت مهدی(عج) نام برده می شود.

وجود آثار فرهنگ شیعی در سراسرچین به ویژه در اعمال و باورهای دینی مسلمانان این دیار هم­چنان، قابل مشاهده است. از جمله­ ی آن­ها وجود زیارتگاه ­هایی تحت عنوان مزار امام باقر(ع)، امام سجاد(ع)، امام صادق(ع)، و امام کاظم(ع) در منطقه ی سین کیانگ است که مورد احترام و توجه عموم مردم اعم از شیعه و سنی است. در برخی از آثار تاریخی از جمله مساجد منطقه­ ی سین کیانگ وکاشغر نیز نام ائمه (ع) و یا شعرهای فارسی که در مدح حضرت زهرا (س)و امام حسین(ع) بیان شده، هنوز هم دیده می شود[۲]:     

شیعیان اسماعیلیه در چین

اقلیت تاجیک چین که در منطقه ­ی تاشقورغان در استان سین کیانگ، و در دامنه­ ی کوه های پامیر ساکن هستند، همگی از پیروان شیعه­ ی شش امامی و اسماعیلی می ­باشند. تعداد جمعیت آن­ها حدود 50 هزار نفر است که به عنوان یک اقلیت رسمی چین و جزو 56 اقلیت قومی این کشور به شمار می ­آیند.

بر اساس مدارک تاریخی، تاجیک­ های این منطقه در قرن دهم میلادی به اسلام گرویده و در قرن­های 16و17پیرو مکتب اسماعیلیه شدند[۱۶]. طبق این اسناد، در اواخر دودمان مینگ، شخصی به نام سید سرور از اهالی ایران، همراه با هفتاد نفر ازیاران خود وارد این منطقه شده و با سعی و تلاش آنان، مردم مسلمان منطقه به اعتقادات و مذهب اسماعیلیه گرایش پیدا کردند[۱۷].

در برخی دیگر از مدارک تاریخی، از افراد دیگری به نام ­های شاه طالب خان و یا عبدالولی خان که هر دو ایرانی بودند، به عنوان مبلغ مذهب اسماعیلیه در این منطقه نام برده شده است که درهر سه حالت نقش مؤثر ایرانیان در گرایش آنان به مذهب اسماعیلیه حتمی است[۲].   

شیعیان دوازده امامی در چین

علی­رغم حضور پررنگ فرهنگ شیعی در اکثر مناطق مسلمان نشین چین، متأسفانه تعداد شیعیان ساکن این کشور، خیلی کم و محدود به چند ده هزار نفر ساکن در منطقه ی یارکند از استان سین کیانگ است[۲]. بر اساس شواهد تاریخی، مهاجرت نیاکان این شیعیان از منطقه ی کشمیر هندوستان به یارکند، در قرن شانزدهم و در دوران حکومت عبدالرشید خان، صورت گرفته است. عبدالرشید خان در دوران صدارت خود، از مسلمانان مناطق کشمیر و بلتستان، درخواست کمک نمود که تعدادی از مسلمانان از جمله شیعیان، به این منطقه کوچ نمودند. با سقوط حکومت عبدالرشید و استیلای نیروهای طرفدار آفاق حواجه در منطقه­، شیعیان شدیدا تحت فشار قرار گرفته و اغلب به کشمیر و بلتستان بازگشته و یا با تمسک به اصل تقیه در جامعه ی اهل سنت جذب شدند. معدود شیعیان باقی مانده در منطقه نیز تحت فشار حاکمان محلی قرار گرفته و منزوی شدند.

در سال1920 و پس از سقوط امپراطوری چین، و حاکمیت حزب کومین تانگ بر منطقه، مجددا آزادی ادیان برقرار و افرادی که مجبور به ترک منطقه شده بودند، از جمله تعدادی از شیعیان منطقه ی بلتستان و کشمیر، بار دیگر به منطقه یارکند بازگشته و به فعالیت های دینی خود پرداختند. این بار شیعیان مهاجر، در شهر یارکند و اطراف آن  ساکن و با تأسیس مدارس دینی، به تبلیغات اسلامی پرداختند.

در سال 1949، با حاکم شدن حزب کمونیست و شکست حزب کومین تانگ، مجددا عرصه بر پیروان تمام ادیان از جمله مسلمانان و شیعیان، به ویژه در دوران انقلاب فرهنگی(1966-1976) تنگ و فعالیت­ها و تبلیغات دینی آنان متوقف، و اموال و دارایی­ های شخصی آنان، و موقوفات متعلق به اماکن و مدارس دینی اسلامی، مصادره و مردم به اجبار در مزارع دولتی به بیگاری گرفته شده و مساجد و مدارس نیز تعطیل شدند.

در سال 1977، پس از مرگ مائو و پایان دوران انقلاب فرهنگی، رهبران جدید، آزادی­ هایی را در زمینه­ ی برگزاری مراسم دینی به مسلمانان داده و بیگاری کشیدن از مردم ممنوع و زمین­ های کشاورزی مصادره شده به صورت اجاره در اختیار آنان قرار گرفت. در سال 1982  زمین­ های مصادره شده اغلب به صاحبان اصلی آن­ها بازگردانده شد. در چنین شرایطی بود که معدود شیعیان منطقه نیز که به صورت پراکنده درشهرها و روستاها زندگی می کردند، به تدریج با هم ارتباط برقرار کردند.

آقای شیخ محمود علی اکبر، رهبر شیعیان منطقه که پزشک طب گیاهی نیز بود، در سال 2004 به علت کهولت سن، دارفانی را وداع گفت و جامعه ی کوچک شیعیان منطقه،  مرشد و پیر خود را از دست دادند. اینک برخی از فرزندان و بستگان وی که اغلب در ایران تحصیل کرده­اند، مسئولیت سامان دهی امور دینی شیعیان وادامه روند تبلیغ معارف اهل بیت(ع) میان شیعیان را در منطقه دنبال می کنند.تنها مرکز فعال شیعیان در منطقه، حسینیه­ ی کهنه وفرسوده ­ی شهریارکند است که کلیه­ ی مراسم مذهبی آنان، در این محل برگزار می شود. شیعیان منطقه، از قبرستان ویژه ­ای نیز برخوردار هستند.

اقوام و اقلیت های نژادی مسلمان در چین

هم­چنان­که پیش­تر اشاره شد، کشور چین را می­توان موزاییکی از اقلیت های قومی دانست. در این کشور افزون بر نژاد خَن که اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل می دهند(بیش از 92 درصد)، 55 اقلیت قومی و نژادی دیگر نیز زندگی می کنند که مجموعا حدود 8 درصد ساکنان این سرزمین را به خود اختصاص داده ­اند[۱۸]. از میان 55 اقلیت قومی چین، 10 اقلیت نژادی مربوط به مسلمانان است که اطلاعات مربوط به هریک از این اقلیت های مسلمان را به ترتیب اهمیت در پی می ­خوانید.

1-   مسلمانان قوم هویی(خویی) در چین

قوم هویی.jpg

  مسلمانان قوم هویی در چین بزرگترین اقلیت مسلمان این کشور را تشکیل می دهند. به دلیل اهمیت و جایگاهی که مسلمانان خویی در طول تاریخ در سرزمین چین داشته ­اند، اسلام هم با کلمه ­ی«خویی» مترادف شناخته شده است. منشأ نام خویی از اصطلاح «خویی خویی» که همان مسلمانان چینی است شمرده شده است، اگرچه برای این نام مفاهیم دیگری نیز ذکر شده است. این قوم از آمیختگی و ارتباط میان مسلمانان ایرانی و عرب و آسیای مرکزی تبار با چینیان پدید آمده است. به عبارت دیگر، قوم خویی یک قوم نژادی خاص به مفهوم اصطلاحی آن نیست، بلکه مفهوم آن بیشتر اعتقادی و فرهنگی است تا نژادی و تاریخی. فرزندانی که از ازدواج مسلمانان خارجی با زنان و دختران چینی به وجود می ­آمد، موجب پیدایش قوم خویی شده است، یعنی از پدری مسلمان و غیر چینی و مادری چینی که بر اثر ازدواج با یک مسلمان اسلام را پذیرفته است. از ویژگی ­های این قوم پراکندگی حضور آنان در سرتاسر چین و پذیرش زبان، آداب و رسوم اجتماعی و برخی از فرهنگ سنتی چینی که مغایر با اعتقادات اسلامی نبوده است می باشد. با این حال، ساختار اصلی فرهنگی این قوم مخلوطی از فرهنگ اسلامی، ایرانی و چینی است. تجمع جمعیت خویی در استان خود مختار خویی نینگ شیا، و استان­ های گنسو، چینگ ­خَی، خِه نان، خِه­ بِی، شَن دونگ و یون­ نن، بیش از سایر مناطق است. براساس سرشماری سال 2009 چین، جمعیت قوم هویی در­حال حاضر 10 میلیون نفر است.

2-   قوم اویغور در چین

اویغور.jpg

اویغورها، از قدیمی ­ترین اقوام ترک زبان مناطق مغولستان و آسیای مرکزی هستند که درحال حاضر بیشتر در منتهاالیه شمال و شمال غربی سرزمین چین و منطقه ی سین کیانگ در واحه ­های جنوبی رشته کوه ­های تیَن شَن ساکنند. این قوم پیش از اسلام از خط نوشتاری خویخه استفاده می کردند، ولی پس از گرویدن به اسلام در قرن یازدهم میلادی، خط نوشتاری خود را به حروف الفبای فارسی و عربی تغییر داده است. اگرچه این خط نوشتاری در اوایل تأسیس چین نوین برای مدت کوتاهی(10 سال) جای خود را به حروف لاتین داد، ولی در دهه 1980 مجددا به الفبای فارسی و عربی بازگشت و درحال حاضر تنها منطقه ی ترک زبان در جهان است که خط نوشتاری خود را با همان الفبای فارسی-عربی حفظ کرده است. زبان اویغوری از ادبیات غنی برخوردار است وتأثیر ادبیات فارسی در آن کاملا مشهود می باشد. براساس تحقیقات صورت گرفته در دانشگاه سین کیانگ، حدود 35 درصد واژه­­ های زبان اویغوری را کلمات فارسی تشکیل می دهند. از شخصیت های مهم ادبی و علمی اویغور می­توان از محمود کاشغری صاحب دیوان اللغات الترک، و یوسف خاص حاجب نویسنده­ ی اثر مشهور ادبی قوتاد غوبلیک نام برد. موسیقی کلاسیک 12 مقام اویغوری نیز که از سوی یونسکو به عنوان اثر غیرمادی بشری به ثبت رسیده است، کاملا تحت تأثیر مقام­ های موسیقی ایرانی است. براساس سرشماری سال 2009 میلادی، شمار جمعیت قوم اویغور 9 میلیون نفر است.

3-   قوم قزاق در چین

قزاق ها.jpg

قزاق ­­ها عمدتا در بخش­ هایی از استان سین کیانگ زندگی می کنند و بخش کوچکی از قزاق ­ها نیز در استان­ های گَنسو، مغولستان و چینگ­ خَی سکونت دارند. قزاق­ ها که قبلا از خط نوشتاری خویخو استفاده می کردند، به تبعیت از قزاقستان از سال 1959 میلادی زبان نوشتاری خود را به حروف لاتین تغییر دادند. درحال حاضر، طبق سرشماری سال 2009، جمعیت قوم قزاق در چین حدود 1میلیون و هفتصد هزار نفر است.

4-   قوم دونگ شیانگ در چین

محل سکونت این قوم بیشتر در استان گَنسو متمرکز است، ولی تعدادی از آنان نیز در بخش ­هایی از سین کیانگ اقامت دارند. زبان قوم دونگ شیانگ شاخه ­ای از زبان آلتایی و گروه مغولی است که زبان نوشتاری ندارد. آن­ها اغلب به زبان چینی هم تکلم کرده و از کاراکترهای چینی استفاده می کنند. این قوم از نوع لباسی که می­ پوشند از سایرین متمایز می شوند. زنان دونگ شیانگ از پوشش اسلامی استفاده کرده و گروه­ های سنی زنان از رنگ ­های مختلف لباس آنان قابل تشخیص هستند. مردان نیز اغلب کلاه سفیدی بر سر می­گذارند. طبق سرشماری سال 2009میلادی، جمعیت قوم دونگ شیانگ درحال حاضر حدود 550 هزار نفر است.

5-  قوم قرقیز در چین

قرقیزهای چین اغلب در جنوب استان سین کیانگ و در بخش خودمختار قرقیز قزل سو سکونت دارند. زبان قرقیزی جزو گروه زبان­ های ترکی آلتایی است. در زبان نوشتاری آنان از الفبای فارسی-عربی استفاده می شود. قرقیزهای جنوب سین کیانگ به زبان اویغوری و در شمال به زبان قزاقی صحبت می کنند. قرقیزها پیشتر پیرو آیین­های شمنی و بودیسم تبتی بودند ولی بعدها با گسترش اسلام در منطقه به دین اسلام گرویدند. طبق آخرین سرشماری جمعیت در سال 2009 میلادی، جمعیت آنان یک میلیون و 500 هزار نفر بوده است.

6-  قوم سالار در چین

بیشتر جمعیت قوم سالار در منطقه­ ی چینگ ­خَی- تبت زندگی می کنند و تعداد اندکی نیز در استان گَنسو سکونت دارند. زبان قوم سالار متعلق به گروه زبان­ های ترکی آلتایی است واغلب آنان به زبان­ های چینی و تبتی نیز تکلم می کنند. سالارها زبان نوشتاری خاصی ندارند و بیشتر از زبان نوشتاری چینی استفاده می کنند. معروف است که نیاکان قوم سالار از آسیای میانه کوچ کرده و همراه با شتر سفیدی که قرآن دست نویس نفیسی بر پشت او بوده وارد چین شده و طبق سفارش بزرگان خود، در محلی که این شتر خوابیده سکونت اختیار کرده اند. در میان قوم سالار جشن­ های نیمه شعبان(شب برات) و تولد حضرت فاطمه(س) با شکوه فراوان برگزار می شود. براساس سرشماری سال 2009میلادی، جمعیت قوم سالار 150 هزار نفر بوده است.

7-   قوم تاجیک در چین

تاجیک عمدتا در بخش خودمختار تاجیک نشین تاشغورقان در استان سین کیانگ زندگی می کنند و زبان آنان شاخه­ ای از زبان تاجیکی(سرکوهی) متعلق به زبان­ های ایرانی هندو-اروپایی است. در گذشته تاجیک ها زبان نوشتاری نداشته و ادبیات آن به صورت شفاهی و سینه به سینه به نسل­های بعدی منتقل شده است. اکثر قریب به اتفاق تاجیک ها از شیعیان اسماعیلیه بوده و از نظر فرهنگی وهنری شباهت خیلی زیادی به فرهنگ و هنر ایرانی دارند. طبق سرشماری اخیر، جمعیت تاجیک­ ها 50 هزار نفر بوده است.

8-    قوم ازبک در چین

بیشتر جمعیت ازبک­ها در مناطقی هم­چون ارومچی، کاشغر و اینینگ سکونت داشته و برخی نیز در سرتاسر چین پراکنده هستند. زبان ازبکی بخشی از زبان ترکی آلتایی است و اغلب به زبان اویغوری نیز صحبت می کنند. فرهنگ عمومی آن­ها متأثر از فرهنگ اسلامی است و اسلام در تمامی زمینه های زندگی فردی و اجتماعی ازبک­ ها حضوری پر رنگ دارد. طبق آخرین سرشماری انجام شده جمعیت ازبک ­ها 295 هزار نفر بوده است.

9-  قوم بائوآن در چین

جمعیت قوم بائو آن اغلب به صورت پراکنده در استان­ های گَنسو و چینگ ­خَی زندگی می کنند. آن­ها به زبان خاص خود که شاخه­ ای از زبان­ های آلتایی مغولی صحبت می کنند و به زبان چینی هم آشنا هستند. برگزاری آیین نوروزی در میان این قوم احتمال این که اصالتی ایرانی داشته باشند را تقویت می کند. طبق آخرین سرشماری صورت گرفته، جمعیت این قوم حدود 12 هزار نفر بوده است.

10- قوم تاتار در چین

تاتارها در سرتاسر استان سین کیانگ پراکنده بوده و به زبان تاتاری از گروه زبان­ های ترکی آلتایی صحبت می کنند. به خاطر اختلاط این قوم با اویغورها و قزاق­ ها، این دو زبان نیز میان تاتارها رواج دارد. قوم تاتار از باسوادترین اقلیت های چینی به شمار می روند که این پیشرفت مرهون تلاش رهبران آن­ها در قرن نوزدهم است. آداب و رسوم فرهنگی و اجتماعی تاتارها متأثر از فرهنگ اسلامی است. تعداد جمعیت تاتارها طبق سرشماری اخیر حدود 8 هزار نفر بوده است[۱۸]

انجمن اسلامی چین، نهادی دولتی برای رسیدگی به امور مسلمانان

انجمن اسلامی چین كه ‌زیر نظر سازمان امور ادیان ‌این ‌كشور فعالیت ‌می­ كند، در كنار انجمن ‌بودائیان‌، انجمن ‌دائویست­ها، انجمن ‌پیروان‌ کنفوسیوس ‌و جبهه ­ی ‌میهن‌ پرستان ‌مسیحی‌، تشكیلات‌ رسمی ‌و قانونی ‌دینی ‌و مذهبی ‌چین ‌است كه‌ سیاست‌­های دینی و مذهبی حزب کمونیست ‌و دولت ‌این‌ كشور را در میان‌ مسلمانان به ‌اجرا گذاشته ‌و كانال ‌رسمی ‌ارتباط ‌آنان ‌با دولت ‌و ارگان­های‌ دولتی ‌بوده‌ و به دفاع‌ از حقوق پیروان ‌این ‌ادیان ‌و مذاهب ‌می پردازند .

تاریخچه‌، اهداف ‌و شرح ‌وظایف انجمن اسلامی چین به شرح زیر‌ در پی‌ می ­­آید .

چگونگی تأسیس ‌انجمن اسلامی چین

پس از فروپاشی امپراتوری چین در سال 1911 میلادی و با ورود جامعه ی چین به‌ دوران‌ معاصر و مدرن ‌و تحت ‌تأثیر تغییر و تحولات اجتماعی ‌ناشی‌از آن، جامعه ی‌ مسلمانان‌ چین‌ نیز از این دگرگونی‌­ها متأثر شده ‌و از سکونت در محله‌های ‌قدیمی‌ كوچ‌ کرده‌ و در مناطق ‌مختلف‌ ساكن‌ گردیدند. اندیشمندان ‌و علما ‌و رهبران ‌سیاسی، اجتماعی و فرهنگی‌ آنان، ‌برای ‌ایجاد وحدت‌ رویه ‌در تبلیغ ‌اسلام‌ و حفظ‌ هویت ‌فرهنگی ‌جامعه ی مسلمانان‌ ‌به ‌فكر تأسیس ‌سازمان­ ها، انجمن‌­ها، مؤسسات و تشكل­ های‌ اسلامی ‌افتادند. در ابتدای ‌این ‌نهضت ‌فكری، تشكل ­­های ‌اسلامی ‌عموما در زمینه های آموزشی‌­، فعالیت های‌ امدادی ‌و خیریه‌ای ‌و انتشار روزنامه ‌و مجله ‌و تبلیغات ‌اسلامی‌ فعالیت‌ می ­­كردند. از تشكل­ های ‌اسلامی‌كه‌ در آن ‌دوران‌ به وجود آمد«جامعه­ ی‌ مطالعات ‌اسلامی ‌چین‌«بود كه ‌توسط ‌امام‌ خادِچنگ(Ha De Cheng)در شانگهای ‌تأسیس شد. هم­چنین‌»جامعه ی ‌فرهنگ ‌اسلامی ‌چین» كه‌ توسط ‌آقای«بَی‌شو وی(Bai ShouYi)» و تنی ‌چند از شخصیت های‌ فعال‌ اسلامی‌ در منطقه‌­ی«گویی‌­لین» فعالیت ‌خود را آغاز كرد. مدرسه ­ی‌ عمومی ‌اسلامی‌ چنگ‌دا(Cheng Da)، از دیگر مؤسسات ‌اسلامی‌ بود كه‌ در پکن فعالیت ‌می­­ كرد و توسط‌ امام‌ ماسونگ‌تینگ(Ma Song Ting) تأسیس ‌شده ‌بود.

پس ‌از تأسیس‌ جمهوری‌ خلق ‌چین‌ در سال‌1949، سیاست ‌آزادی‌ فعالیت های ‌مذهبی ‌نژادها و پیروان‌ ادیان ‌مختلف ‌در چارچوب ‌قانون ‌اساسی ‌این‌ كشور، از سوی ‌مسلمانان‌ مورد استقبال ‌قرار گرفت ‌و هم­ زمان ‌تلاش ‌برای ‌ایجاد یك‌ تشكیلات ‌فراگیر و سراسری ‌آغاز شد.

در سوم ‌ماه‌ مه‌ سال‌1953با موافقت‌ حزب ‌كمونیست ‌و دولت‌ چین‌ و با تلاش‌خستگی ‌ناپذیر تنی ‌چند از شخصیت های ‌اسلامی‌ از جمله ‌آقایان ‌برهان‌ شهیدی، یانگ­­جین­­رِن‌(Yang Jin Ren)، داپوشنگ(Da Pusheng)، ماجیان‌(Ma Jian) و پانگ‌­شی­چیان(Pang Shiqian)، انجمن ‌اسلامی ‌سراسری ‌چین ‌به ‌عنوان‌ نخستین ‌سازمان‌ اسلامی‌ فراگیر در طول ‌تاریخ ‌این ‌كشور كه ‌در بر­گیرنده ­ی ‌كلیه‌­ی اقلیت های ‌نژادی ‌ده ­گانه‌­ی مسلمان می شد تأسیس ‌و به ‌منزله­ ی‌ پل ‌ارتباطی ‌بین‌ حزب كمونیست، دولت ‌چین ‌و جامعه ی‌ مسلمانان ‌این ‌كشور و جهان‌ اسلام ‌فعالیت ‌خود را با اهداف ‌زیر آغاز كرد.

1ـ تسهیل‌در اجرای ‌سیاست ‌آزادی‌ مذاهب ‌چین ‌در بین ‌مسلمانان ‌این ‌كشور؛

2ـ تقویت‌ و توسعه­ ی ‌سنت­ها و آداب ‌و رسوم و فرهنگ ‌اسلامی‌؛

3ـ مدیریت ‌بر امور مذهبی ‌مسلمانان‌؛

4ـ تلاش ‌برای ‌تطبیق ‌سوسیالیسم ‌و اندیشه‌های ‌اسلامی؛‌

5ـ پشتیبانی ‌از اصول ‌و سیاست­ های ‌اجرایی ‌حزب‌ كمونیست‌ در میان‌ ساکنان مناطق ‌مسلمان ‌نشین؛‌

6ـ دفاع ‌از حق‌ و حقوق مسلمانان و حل ‌و فصل‌ مشكلات‌ آنان‌ در زمینه های ‌مختلف؛‌

7- تشویق‌ مسلمانان‌ به ‌مشاركت ‌در بازسازی ‌مادی، فرهنگی ‌و ایدئولوژی جامعه ی‌ سوسیالیستی چین؛‌

8ـ تلاش ‌برای ‌ایجاد وحدت ‌بین ‌نژادهای ‌مختلف ‌مسلمان ‌با دیگر نژادها و تقویت‌ ثبات‌اجتماعی ‌و وحدت ‌ملی‌در سراسر چین ‌و هم­زیستی ‌مسالمت ‌آمیز  بین ‌مسلمانان‌ و سایر نژادها؛

9ـ ایفای ‌نقش‌رابط‌ بین‌ دولت‌ و مسلمانان‌ و حل‌و فصل‌ مشكلات‌ فیمابین؛‌

10ـ و تلاش ‌برای ‌ایجاد صلح‌ جهانی[۱۹].

عالی ترین  نهاد تصمیم‌گیری‌ در انجمن‌ اسلامی‌

بالاترین‌ مرجع تصمیم‌ گیری در‌ انجمن اسلامی، شورای ‌نمایندگان ‌ملی ‌مسلمانان ‌چین است ‌كه‌ هر پنج سال ‌یك­بار با حضور نمایندگان ‌انجمن ­های ‌اسلامی‌ از مناطق ‌مختلف ‌چین ‌تشكیل‌ و در خصوص چگونگی ‌تشكیل ‌شورا ‌و تعداد نمایندگان ‌آن‌، از سوی‌كمیته ­ی ‌دائمی ‌انجمن ‌تصمیم‌گیری ‌می‌­شود.

انجمن ‌اسلامی‌ هم­چنین ‌دارای ‌یك ‌كمیته­ ی ‌دائمی‌ است ‌كه ‌اعضای‌ آن ‌از سوی‌ شورای ‌نمایندگان‌ ملی‌ نتخاب ‌می­­شوند و ‌وظیفه­ ی­ آن ‌اجرای‌ مصوبات ‌و دستور العمل‌­های ‌شورای نمایندگان ‌و كمیته­ ی‌ اجرایی ‌است.

رؤسای‌پیشین انجمن‌اسلامی‌ تاكنون ‌به‌ترتیب ‌عبارتند از آقایان:‌ برهان‌ شهیدی‌، محمد علی­ جانگ‌­جیه‌، الیاس ­­شن­­شیاسی، صالح ‌اَن‌شو­وی ‌و رئیس ‌فعلی ‌امام‌ هلال‌الدین‌.

بخش ­های‌ اجرایی‌ انجمن ‌اسلامی

نهاد انجمن اسلامی سراسر چین برای اجرای وظایف محوله دارای شش بخش اجرایی به شرح زیر است:

1ـ دفتر روابط ‌بین‌الملل: که مسئول ‌روابط‌ خارجی ‌انجمن است.

2ـ بعثه­ ی‌حج: که ‌مسئولیت ‌سازماندهی ‌امور حج ‌و زیارت ‌مسلمانان‌ چین ‌را عهده دار است.‌

3ـ نظارت بر فعالیت های ‌مذهبی‌: که ‌بر كلیه ­ی ‌فعالیت های ‌مذهبی ‌مسلمانان در داخل ‌چین، ‌از قبیل ‌عزل ‌و نصب ‌امامان ‌جمعه ‌و جماعات‌، برگزاری ‌مسابقات‌ سراسری قرآنی‌، وعظ ‌و سخنرانی ‌در مساجد، رسیدگی ‌به‌ مسایل و مشكلات ‌دینی ‌و مذهبی ‌مسلمانان، نظارت ‌بر واحدهای ‌تولیدی ‌تولید كننده‌­ی مواد غذایی‌ و ذبح ‌اسلامی‌ و نوشیدنی­­ های‌ مورد نیاز مسلمانان‌ و ... نظارت ‌و كنترل‌ دارد.

4ـ بخش ‌انتشارات: بخش ‌انتشارات ‌انجمن‌ اسلامی‌ دو مجله ‌به‌زبان­ های ‌چینی ‌و اویغوری‌ را به صورت ‌ماهانه ‌بنام‌» المسلم‌الصینی» با شمارگان‌40 هزار نسخه ‌در ماه‌ چاپ‌ و منتشر می ­­نماید.

5ـ بخش پژوهش ‌و تحقیقات ‌اسلامی‌: که ‌مسئول ‌انجام ‌پژوهش ‌و تحقیق ‌پیرامون ‌مسایل ‌فرهنگی‌ـاسلامی‌ مسلمانان‌ بوده ‌و مسئولیت چاپ‌ و توزیع‌ قرآن‌ و كتاب­ های ‌اسلامی،‌ برگزاری كنفرانس­ های‌علمی ‌و فرهنگی، پاسخگویی به احكام‌ و شرعیات ‌و اخلاق و اندیشه‌های ‌اسلامی‌ و انتشار کتاب، قرآن و کتب درسی مدارس دینی را بر عهده ‌دارد.

6- بخش‌ آموزش ‌علوم اسلامی: مهد علوم‌اسلامی ‌چین،‌ عالی­ ترین ‌مؤسسه ­ی ‌آموزش ‌علوم اسلامی ‌است‌كه ‌زیر نظر انجمن ‌اسلامی ‌فعالیت ‌می‌­كند. این مؤسسه، علاوه بر پکن در ده‌ شهر مختلف ‌و مناطق ‌مسلمان ‌نشین‌ نیز شعبه ‌داشته ‌و مسئولیت ‌مهم ‌آن تربیت ‌نسل ‌آینده ­ی ‌علما و ائمه ­ی جمعه‌ و جماعات‌ و محققان و پژوهشگران‌اسلامی‌ است.

سالانه تعدادی‌از فارغ‌التحصیلان ‌این‌ مهدها، جهت‌ ادامه‌­ی تحصیل‌ به ‌كشورهایی ‌از قبیل مصر، ‌پاكستان‌، عربستان ‌سعودی، لیبی‌، مالزی و ... اعزام‌ و پس ‌از بازگشت‌ در پست های ‌مختلفی در‌ مراكز و مؤسسات ‌اسلامی ‌مشغول‌به‌كار می‌شوند.

7- بخش اقتصادی و مبادلات تجاری.

در هفتمین ‌اجلاس ‌شورای ‌ملی ‌نمایندگان ‌مسلمانان ‌كه ‌در سال‌1996 در پكن ‌برگزار شد، انتخاب ‌مساجد نمونه ‌به صورت ‌سالانه ‌و معرفی‌خلاقیت­ ها و نو آوری­ های‌ صورت‌ گرفته ‌از سوی ‌مسلمانان‌ جهت ‌توسعه ‌اقتصادی، اجتماعی ‌و فرهنگی‌ جامعه‌­ی چین ‌به­ صورت ‌كلی ‌و جامعه‌­ی مسلمانان ‌و برگزاری‌ مسابقات ‌سراسری ‌قرائت ‌قرآن‌ مجید به صورت ‌ویژه ‌مورد تاكید قرار گرفت.

در سراسر چین و در انجمن­ های‌ مختلف ‌اسلامی ‌محلی این‌كشور، مجموعا بیش‌از ده‌ هزار نفر در رده‌های ‌مختلف ‌به ‌فعالیت های تبلیغی و آموزشی مشغول‌ بوده‌ و برای‌گسترش ‌فرهنگ ‌اسلامی‌ و ایجاد وحدت ‌و اخوت ‌بین ‌مسلمانان‌ تلاش‌ می ­­نمایند.

علی­رغم این که انجمن اسلامی چین در طول بیش از نیم قرن گذشته، برای حل مسایل و مشکلات دینی، سیاسی، فرهنگی و آموزشی مسلمانان چین تلاش زیادی نموده و به عنوان رابط میان دولت و مسلمانان عمل کرده است، ولی بخش زیادی از جامعه ی مسلمانان چین این انجمن را نماینده ­ی حزب کمونیست چین، و نه نماینده ­ی مسلمانان، تلقی کرده و از عملکرد آنان رضایت کامل ندارند.

مساجد در چین

با گسترش اسلام در خارج از شبه جزیره ­ی عربستان، مسلمانان به هر سرزمینی که وارد می شدند، از نخستین اقدامات آنان بنای مسجد بود، و با محوریت مسجد بود که افزون بر تبلیغ دین و بیان شریعت اسلامی، به ساماندهی امور حکومتی و اجتماعی خود نیز می ­پرداختند(ii)

از ابتدای ورود اسلام به چین در قرن هفتم میلادی[۲۰]، مسلمانان تلاش کردند در شهر­ها و بنادر تجاری این کشور مستقر شوند. لذا بر اساس همان سنت حسنه، و به تبعیت از اسلام شهر­ها، هویت اجتماعی- دینی خود را با بنای مسجد در قلب محله ­ی مسکونی که بلندای گنبد­ها و مناره ­ها و آوای دلنشین اذانش­، این محلات را از دیگر محلات غیر اسلامی متمایز می­ کرد مطرح می کردند. آنان با ساختن مساجد به عنوان مرکز جامعه و بنای خانه­ های مسکونی در پیرامون آن­ها، نخستین هسته­ های یک جامعه ی اسلامی را در این کشور پایه ریزی کردند. در این کشور به دلیل حاکمیت دولت غیر مسلمان، مساجد هرگز در امور حکومتی دخالت نداشته است، و لی در عوض کلیه­ ی امور عبادی، قضایی، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی جامعه ی کوچک و متفرق مسلمانان با محوریت مساجد دنبال می شد. حتی در برخی از برهه ­های حساس تاریخی و قوت گرفتن جنبش­ های ضد دولتی و شورش ­های عمومی مسلمانان علیه حکومت­ های محلی و مرکزی، مساجد به عنوان پایگاه بسیج و مقاومت عمومی و اطلاع رسانی برای سازمان­دهی و هدایت مسلمانان مورد استفاده قرار می گرفت و نقش محوری ایفا می ­کرد. بنابراین، می ­توان ادعا کرد که هیچ شهر و شهرستان و روستای آبادی درچین یافت نمی شود که در آن تعدادی ولو اندک، مسلمان ساکن باشد ولی مسجد یا مساجدی وجود نداشته باشد[۲۱].

بنای نخستین مسجد در چین

همانگونه که در خصوص تاریخ دقیق ورود اسلام به چین سند و مدرک معتبری وجود ندارد، متأسفانه برای تعیین تاریخ بنای نخستین مسجد نیز مدرک قابل اعتنایی را نمی ­توان ارایه کرد. گفته می شود نخستین مسجد در چین، در دوران سلسله ی تانگ(618-907میلادی) بنا شده که همان مسجد خوا­ی­­شِنگ(Huai Sheng) یا(روضه­ ی ابی وقاص) یا مسجد عنقا در شهر گوانگ جو است، اگرچه سند و مدرک معتبری در این زمینه وجود ندارد. برخی نیز گفته اند که مسجد جامع شهر شی­اَن که در زمان ورود نخستین مسلمانان خارجی به این کشور، پایتخت چین بوده است، قدیمی ­ترین مسجد در چین است، زیرا در سنگ بنای این مسجد تاریخ742میلادی، مطابق با نخستین سال از دوران حکمرانی امپراتور تیَن ­بائو(Tian Bao) از سلسله ی تانگ نقش بسته است. بر اساس اطلاعات موجود در این لوحه­ ی سنگی، ساخت مسجد از ماه اول سال742میلادی آغاز و در ماه هشتم همان سال به پایان رسیده است[۲۰].

ساخت مساجد؛ عصر اصلاحات و درهای باز

در سال­ های اخیر و پس از اجرای سیاست اصلاحات و درهای باز در چین، در برخی از مناطق مسلمان نشین این کشور، افزون بر مساجد موجود و قدیمی، توسط مسلمانان محلی و یا با کمک برخی از کشورهای عربی و مسلمان مساجد جدید و باشکوهی به سبک معماری کشورهای اسلامی، به ویژه کشورهای عربی، ساخته شده و یا در دست احداث است.

تعداد مساجد در چین

براساس گزارش منتشره در روزنامه ­ی دیلی تلگراف آمریکا در سال1948، یعنی یک سال پیش از تأسیس جمهوری خلق چین، تعداد مساجد این کشور 42هزار باب ذکر شده است. اگرچه این تعداد در آن زمان مبالغه آمیز به نظر می ­رسید، ولی به حقیقت نزدیک­تر است، چون بر اساس سرشماری عمومی دولت محلی منطقه ی سین­ک یانگ در سال1958میلادی، تنها در این استان  بیش از29545باب مسجد به ثبت رسیده است[۲۱]، به این معنی­ که برای هر یکصد نفر مسلمان در این منطقه یک مسجد وجود داشته است[۲۰].

بر اساس آمار رسمی دولتی، در حال حاضر بیش از 34 هزار مسجد در سراسر چین وجود دارد که حدود40 هزار روحانی( آخوند) امامت جمعه و جماعت آنها را برعهده دارند[۲۲]. پدیده­ ی جالب در بین مساجد چین، وجود مساجد ویژه زنان است که جایگاه مهمی در حفظ هویت دینی و آموزش علوم اسلامی و یادگیری قرآن در میان زنان مسلمان چین دارد. با به وجود آمدن مساجد ویژه زنان در مناطق مختلف این کشور که بیش از 350 باب می شود، بر تعداد مساجد افزوده شده است.

کاربری های مهم مساجد در چین

در چین هم مانند سایر کشورهای اسلامی، مساجد علاوه بر مرکز عبادی بودن، دارای کاربری­ های مختلفی اجتماعی، آموزشی، و فرهنگی هستند که از جمله­ ی آن­ها می­توان به: انجام فرایض دینی؛ نشر معارف اسلامی و تعلیمات دینی؛ توسعه­ و آموزش علوم اسلامی؛ پذیرایی از میهمانان مسلمان غریب؛ کمک به نیازمندان مسلمان؛ رسیدگی به امور و احوالات شخصی مسلمانان هم­چون اذان گفتن در گوش نوزادان، انجام عقد ازدواج، کفن و دفن اموات، ذبح احشام براساس احکام اسلامی؛ برگزاری مسابقات ورزشی میان جوانان مسلمان؛ و حل اختلاف میان مسلمانان اشاره کرد.

در هر مسجدی باتوجه به بزرگی و کوچکی آن، افراد متعددی هم­چون امام جماعت اصلی، امام جماعت علی البدل یا خلیفه، خطیب، مؤذن، قصاب، دفن و کفن اموات و هیئت امنا(متشکل از 3 نفر تا 15 نفر و یا بیشتر)، و خادم مسجد اشتغال دارند که هزینه زندگی و یا حقوق آن­ها از طریق کمک­های مردمی و یا دستمزد خدماتی­ که ارایه می کنند تأمین می شود.

نقش مساجد در حفظ هویت دینی مسلمانان در چین

طبق اسناد و مدارک تاریخی، اسلام درچین عمدتا به وسیله ­ی تجار و بازرگانان مسلمان ایرانی و عرب در سراسر این کشور گسترش یافته است. این بازرگانان که برای انجام معاملات و داد و ستد کالا به اقصی نقاط چین رفت و آمد می کردند، برای رفع نیاز ابتدایی خود به مسکن و غذای پاک و حلال( ذبح اسلامی) در مسیر کاروان های تجاری،  اقدام به تشکیل هسته­ های کوچکی از محله ­های مسلمان نشین می کردند تا ضمن تأمین نیاز­های اقامتی و پذیرایی از تازه واردین، به عنوان افراد مورد اعتماد و بنکدار آشنا به بازار و کالاهای تجاری مورد نیاز مردم و کالاهای مرغوب صادراتی چین، به بازار­یابی برای آنان می پرداختند[۲۳].

از نوشته­ های آقای بَی­شویی یکی ازمورخان برجسته و مشهور مسلمان چین( 1983) و یانگ خوای جونگ( 1991) و علی یوجن­گویی(1995) و دیگران چنین فهمیده می شود که نمایندگان و تجار مسلمانی که وارد چین می شدند، بدون استثناء مرد بودند. آنان در چین به عنوان میهمانان عزیز قلمداد شده و دولت با آنان برخورد احترام آمیزی داشت. تجار مسلمانی که اقامت در چین را انتخاب می کردند، اغلب با مقامات محلی مراودات دوستانه برقرار و با آنان رابطه­ ی فامیلی از طریق ازدواج پیدا کرده[۹] و از این طریق در ردیف نخبگان سیاسی و اقتصادی جامعه جای می گرفتند. فرزندان دو رگه ­ی آنان( خارجیان متولد شده در محل)(Tusheng Fan Ke) خوانده شده و در امتحانات دستیابی به پست های بالای مملکتی شرکت جسته و جزو مقامات عالی رتبه می شدند.

مساجد ویژه ی زنان در چین

در اواخر دوران حاکمیت سلسله مینگ و اوایل سلسله چینگ، جامعه ی مسلمانان چین، دچار تغییر و تحول عمده­ای شد که پدیده ­ی نادرِ ایجاد مساجد خاص برای زنان، به ویژه در مناطق مرکزی چین، از دستاوردهای این دوران به حساب می آید. درچنین شرایطی، با توجه به کمبود آخوندهای( رهبران دینی) مسلط به زبان چینی که بتواند آموزه ­های دینی را به این زبان به مسلمانان، خصوصا جامعه ی زنان، آموزش دهد از یک سو، و محدودیت­ های سنتی و اجتماعی که مانع ارتباط معقول و مناسب زنان با مردان جهت کسب علوم دینی و برگزاری آزادانه­ ی مراسم عبادی بود از سوی دیگر، زمینه برای تلاش زنان جهت ایجاد مساجد ویژه و مستقل که در آن امام و مأموم و بیان کننده­ ی احکام دینی و جمعیت شنونده و استاد و شاگرد را یک پارچه زنان تشکیل می دهند، فراهم ساخت. زنان مسلمان با درک حساسیت زمان و ضرورت اقدام عاجل برای حراست از معتقدات دینی و فرهنگ اسلامی خود، خانواده و فرزندانشان، دست به کار شده و به ­رغم مخالفت ­هایی که در ابتدا از سوی مردان صورت می گرفت، با ساخت و مدیریت مساجد خاص زنان، دوشادوش مردان در جهاد علمی و عملی حفظ و حراست از جامعه ی اسلامی و هویت فرهنگی مسلمانان این کشور مشارکت کردند.[۲۴]

تاریخ پیدایش مسجد زنان

به دلیل نا آشنا بودن این موضوع در بین محققان و پژوهشگران مسلمان، تاکنون تحقیق و بررسی کاملی پیرامون علل و عوامل و تاریخ دقیق پیدایش مسجد زنان در چین صورت نگرفته است[۲۵]ولی با توجه به اهمیت موضوع و تأثیر جدی آن در حیات اجتماعی، اعتقادی و آموزشی زنان مسلمان چین، جا دارد که پژوهش ­های بیشتری در این زمینه صورت گیرد تا زوایای پنهان موضوع بیشتر روشن شود.

در هر صورت، براساس اسناد و نوشته ­های تاریخی و آثار بر جای مانده از ساختمان­ های مساجد قدیمی مختص زنان که تا کنون در مناطق مرکزی چین باقی مانده است، این پدیده از قدمتی حدود سیصد الی چهارصد ساله برخوردار است[۲۶]  

آموزش مسجدی

مساجد، پایگاه های آموزشی جامعه مسلمانان چین

ثبات و آرامش به وجود آمده در اواسط دوران مینگ و تثبیت جایگاه مسلمانان در میان جامعه ی اکثریت چینی از یک سو، و بهبود نسبی وضعیت اقتصادی مسلمانان از سوی دیگر، زمینه را برای راه اندازی کلاس های آموزش قرآن و احکام شرعی و علوم دینی در مساجد فراهم کرد که به«آموزش مسجدی» شهرت یافت. در هر مسجدی کلاس آموزش قرآن و علوم اسلامی با شرکت کودکان و نوجوانان مسلمان دایر و روحانیان وعالمان دینی که اطلاعات دینی عمیقی از اسلام نیز نداشتند، هر کدام طبق سلیقه و میزان معلومات خود به تدریس علوم اسلامی در کلاس هایی که در مساجد تشکیل می شد می پرداختند[۲۷]. در آن شرایط بحرانی، این کلاس های ضعیف آموزشی، تا سیستماتیک شدن آموزش­ های دینی در دهه­ های بعد، نقش مهمی ایفا کردند.

آموزش علوم اسلامی چین در دوران معاصر

با معرفی سیستم مدرن آموزشی غرب در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در چین، سیستم آموزش سنتی علوم اسلامی و آموزش سنتی چینی، هر دو دچار تحول گسترده­ای شدند. سیستم آموزش سنتی چینی به راحتی کاملا تسلیم سیستم مدرن غربی شده و سبک آموزش سنتی خود را کنار گذاشت. ولی از آن­جا که آموزش سنتی اسلامی صبغه­ ی دینی و مذهبی داشت نمی ­توانست کاملا به سیستم غربی متکی شود. لذا، سیستم آموزشی مسلمانان در این کشور به دو بخش آموزش علوم اسلامی و آموزش علوم مدرن تقسیم گردید. برخی از روشنفکران مسلمان به پیروی از روشنفکران چینی، اقدام به تأسیس مدارس عصری با برنامه ­­های درسی مشابه مدارس نوین نموده و در کنار علومی همچون ریاضی، شیمی، فیزیک، تاریخ و... به تدریس برخی از علوم دینی و زبان عربی پرداختند. اما این مدارس به هیچ­وجه پاسخگوی نیازهای اسلامی و علوم دینی در حال رشد جامعه ی مسلمانان نبود، لذا با استفاده از روش ­های نوین آموزشی، همان روش سنتی آموزش علوم اسلامی را به شکل حوزه ­های علمیه ­ی کوچک و بزرگ در داخل و یا کنار مساجد ادامه دادند.

امروزه در سرتاسر چین و در هر مسجدی، بسته به وسعت و امکانات آن، هزاران کلاس­ آموزش علوم اسلامی شامل فراگیری قرائت قرآن، یادگیری زبان عربی، آشنایی با احکام اسلامی، صرف و نحو و بلاغت، فقه و حدیث و تفسیر و دوره ­های آموزش مترجمی زبان عربی در سطوح مختلف و برای تمامی سنین، از چند نفر گرفته تا صدها طلبه و دانش آموز، دایر است.

مدارس و حوزه های علوم دینی در چین

افزون بر مدارس مسجدی که به آموزش قرآن و احکام اعتقادات اسلامی برای عموم مردم به ویژه کودکان و نوجوانان مسلمان می پردازد، از اواخر دهه1980و به ویژه در اوایل دهه ­ی1990میلادی، تعداد زیادی مدارس دینی و یا حوزه­ ی علمیه­ ی غیر دولتی در سرتاسر مناطق مسلمان نشین چین یکی پس از دیگری با حمایت مالی مردم راه اندازی و به پذیرش طلاب از سراسر چین پرداختند. هزاران طلبه در این مدارس به تحصیل علوم دینی پرداخته و پس از فارغ التحصیل شدن به مناطق و روستاهای دور و نزدیک برای تعلیم علوم قرآنی و دینی اعزام می ­شوند.(iii)

امروزه، آموزش ­های اسلامی در چین، در حال احیا و بازسازی هویت جامعه ی مسلمانان این کشور و گسترده ­تر ساختن شبکه ­ی ارتباطات داخلی و بین المللی آنان است. در حال افزایش طلاب و دانشجویان داوطلب تحصیل در مدارس دینی داخلی و خارج از کشور و باز گشت فارغ التحصیلان علوم اسلامی از دانشگاه ­های بین المللی کشورهایی مانند مصر، سوریه، ایران، عربستان، پاکستان، ترکیه و مالزی که تعدادشان بیش از 2000نفر برآورد می شود(v)، به این روند سرعت بخشیده است[۲۸].

حوزه های علمیه یا مدارس علوم دینی دولتی در چین(iii)

دولت چین، پس از پایان انقلاب فرهنگی(1966 تا1976میلادی)، برای جبران خسارات وارده به جامعه ی مسلمانان و کسب اعتماد آنان به دولت کمونیستی، زیر نظر انجمن اسلامی چین که یک سازمان و تشکیلات اسلامی وابسته به دولت است، اقدام به تأسیس و راه اندازی ده حوزه­ ی علمیه­ ی رسمی و دولتی در شهرهای پکن(1955)، کونمینگ مرکز استان یون­نن(vi)، شی­اَن مرکز استان شانسی، شِن­یانگ مرکز استان لیائو­نینگ، شی­نینگ مرکز استان چینگ ­خَی، لنجو مرکز استان گنسو، اینچوان مرکز استان نینگ ­شیا(vii)، ارومچی مرکز استان سین­کیانگ(1987)(viii)، و جِنگ­جو مرکز استان خِه ­نَن نمود. تمام هزینه ­های این مدارس توسط دولت پرداخت و فارغ التحصیلان این مدارس به عنوان استاد و یا امام جمعه و جماعات مساجد زیر نظر دولت و یا مترجم عربی شرکت­ها و وزارت­خانه ­های دولتی مشغول به کار می­ شوند. برخی از این طلاب نیز برای ادامه تحصیل به خارج از کشور اعزام و پس از پایان تحصیلات در همین مدارس و یا مسجد به کار گرفته می­ شوند. دوره­ ی تحصیلی این مدارس چهار ساله برای لیسانس و هفت ساله برای دوره ­ی تخصصی(فوق لیسانس) بوده و در پایان تحصیلات، به دانشجویان مدرک معادل کارشناسی و کارشناسی ارشد داده می شود[۲۹].

نیز نگاه کنید به

پاورقی 

(i) درست مثل محله ­های ویژه­ ی چینی های مهاجر در سایر کشورها که به «چاینا تاون» یا محل اقامت چینی ها معروف است

(ii)مورخ برجسته­ ی مسلمان معاصر چین آقای بای شویی، قیام­ های متعدد مسلمانان این کشور در دوران سلسله­ ی چینگ را در یک مجموعه­ی چهار جلدی تحت عنوان «قیام­های بر حق مسلمانان» تدوین نموده که در سال 1953میلادی در شهر شانگهای منتشر گردیده است.

(iii) چینی ها در قرون گذشته، به مسلمانان هویی خویی(کسانی که مایل به بازگشت به سرزمین مادری هستند) می گفتند. در حال حاضر نیز نام یکی از اقوام دهگانه ­ی مسلمانان در این کشور قوم هوی است. این گروه از مسلمانان، فرزندان مسلمانانی هستند که در طول تاریخ از ایران و آسیای میانه و مناطق عربی به چین آمده و پس از اقامت در این کشور با دختران و زنان چینی ازدواج کرده و از آن ها صاحب فرزند شده اند.

(iv)براساس تاریخ نوشته ­های غیر معتبر چینی، در دوران حیات پیامبر اکرم(ص)، چهار نفر از صحابه بنا به دستور ایشان جهت تبلیغ دین اسلام وارد چین شدند که یکی از آن­ها سعد ابی وقاص بوده است. باتوجه به شواهد تاریخی، قطعا این ابی وقاص نمی تواند همان ابی وقاص سردار صدر اسلام باشد، چون در هیچ کتب معتبر تاریخی ذکری از سفر وی به سرزمین چین نشده است. بنابراین امکان دارد در صورت صحت این ادعای تاریخی، شخصی هم نام سعد ابی وقاص، آن هم نه در زمیان حیات پیامبر، بلکه در سال­ها و یا دهه­ها و یا حتی قرن­ها پس از پیامبر برای تبلیغ اسلام به چین وارد شده باشد و مسلمانان و تاریخ نویسان در تطبیق وی دچار اشتباه شده باشند. به هرحال، در شهر گوانگجو مسجدی منتسب به سعد ابی وقاص وجود دارد که خیلی از مسلمانان و غیر مسلمانان چینی آن را همان سعد وقاص مشهور می دانند و گفته می شود که این نخستین مسجدی است که در سرزمین چین بنا شده است. این مسجد به همین خاطر، مورد احترام مسلمانان این دیار است.(مشاهدات شخصی نویسنده)

(v)برآورد شده که تنها در دانشگاه الازهر مصر بیش از 300 دانشجوی مسلمان چینی به تحصیل علوم دینی اشتغال دارند.

(vi)در استان یونن حدود 800هزار مسلمان زندگی می کنند. در این استان بیش از 800مسجد فعال است که در تمام این مساجد کلاس های آموزش اسلامی و تدریس اعتقادات دینی برای تمام سنین دایر است. روزنامه چاینا دیلی مورخ 16ماه مه 2009.

(vii)در استان خودمختار مسلمان نشین نینگ شیا بیش از 3000نفر تحت آموزش علوم دینی در مدارس و حوزه های علمیه ی غیر دولتی قرار دارند و 5هزار نفر نیز به صورت پاره وقت در کلاس های آموزش قرآن و عقاید اسلامی شرکت می کنند. بزرگ ترین حوزه علمیه ی استان در شهر لین شیا که بیش از 90 درصد آن مسلمان هستند قرار دارد و این شهر در چین به مکه­ ی کوچک مشهور است.

(viii) جامعه­ ی علوم اسلامی سین کیانگ در سال 1987تأسیس شده و در 16 رشته­ی علوم اسلامی از جمله تفسیر، حقوق اسلامی، فرهنگ اسلامی، زبان عربی، آموزش کامپیوتر و... به تربیت طلاب و دانشجویان می پردازد. هزینه­ های سالانه ­ی این دانشگاه بالغ بر 60میلیون دلار است. در استان سین کیانگ مجموعا بیش از 29هزار نفر در زمینه ­های دینی شاغل هستند و بیش از 24هزار مسجد وجود دارد. تنها در شهر ارومچی مرکز این استان بالغ بر 461مرکز دینی و اسلامی فعال است که 433مورد آن مساجد هستند. برای اطلاع از این موارد می توان به خبر منتشره در روزنامه چاینا دیلی مورخ 16 ماه مه2009تحت عنوان(Islamic Studies, Practice alive in Xinjiang) مراجعه نمود.

کتابشناسی

  1. ساسان، جعفر(1386). نقش مساجد به عنوان هسته ی بسیج سیاسی و سازماندهی مردم درانقلاب اسلامی (1357-13429) .پایان نامه کارشناسی ارشد،
  2. ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ فِنگ جین یوان(2003)، الاسلام فی الصین، دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کونغ
  3. زِن، یان شِن(2003)، فرهنگ ضرب المثل­های فارسی به چینی و اصطلاحات چینی به فارسی، انتشارات پکن
  4. مجله­ی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004
  5. Bai Shouyi (2002). An Outline History of China. Beijing: Foreign languages press
  6. نوایی، عبدالحسین(1364)، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، چاپ اول، تهران
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ وانگ فنگ(2007)، پژوهش های افکار فلسفی چهار مترجم و نویسنده­ی بزرگ مسلمان چینی در دوران سلسله­های مینگ و چینگ، مرکز پژوهش های ملت هوی، دانشگاه نینگ شیا.
  8. گزارشی از دومین سمینار بین المللی(2002)- پژوهشی جنگ خه، دریانورد مسلمان چینی. فصلنامه ی دراسات قومیه هوی. شماره یک.
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ مراد زاده، رضا(1382)، چگونگی نفوذ اسلام در چین، بنیاد پژوهش­های اسلامی استان قدس رضوی
  10. ایزرائیلی، رافائل(1368)، ترجمه ی حسن تقی زاده طوسی، مسلمانان چینی رویارویی دو فرهنگ، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی.
  11. هستینگز، جیمز (1974)، دایره المعارف دین و اخلاق، جلد هشتم، انتشارات چارلز اسکرینبرز، نیویورک،ص 892
  12. Choi Jiwan(2009). History of Muslims Under Chinese Rule’ Since 1839. Korean Minjok Leadership Academy, International program. Term paper AP World History Class.
  13. وان یائوبین(1994)،دایره المعارف اسلامی چین. انتشارت دایره المعارف استان سی چوان، چِنگ دو. چاپ اول
  14. Huang Hua(2008). Huang Hua Memoirs. Foreign Languages Press،Beijing.
  15. Encyclopedia of Islam and Islamic world- Editor in chief- Richard C. Martin. Vol. 1, Macmillan Reference. USA. 2004
  16. بای، پینگ/ تحولات مذهبی در سین کیانگ/ روزنامۀ ملی چین/ 23 نوامبر 2005.
  17. ما، پینگ(1382)، خدمات برجسته و تأثیر عمیق تمدن اسلامی فارس در تمدن اسلامی چین/ مجموعه مقالات سمینار سید اجل
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ China Encyclopedia.hinese(2008) Intercontinental press. Bijing
  19. ویژه نامه ی پنجاهمین سال تأسیس انجمن اسلامی چین. از انتشارات انجمن. 2003.
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ محمود یوسف لی هوای(1989)، المساجد فی الصین، دارالنشر باللغات الاجنبیه، بکین الطبعه الاولی
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ تنها در شهر کاشغر بیش از 6000مسجد وجود دارد. Jean A. Berlie. adb
  22. ابراهیم، فنگ جین یوان(2003)، المساجد فی الصین ، انتشارات دارالهلال الزرق ، هنگ کنک.
  23. Jean A. Berlie(2004). Islam in China, Hui and Uyghurs Between Modernization and Sinicization. White Lotus, Bangkok-  Thailand
  24. شوی، جینگ جو و ماری یاشوک(2002). تاریخ مسجد ویژه ی زنان در چین، انتشارات کورزون، لندن
  25. شووی، جینگ جون(2003). پژوهش تاریخ مسجد زنان چین در گفتگوها،مجله دراسات قومیه هوی،شماره 4 ،
  26. ژاکلین، آرمیجو حسین(2005). آموزش های اسلامی در چین، فصلنامه ی آسیایی دانشگاه هاروارد،سال نهم،شماره 4
  27. فِنگ جین یوان. مترجم، محمد جواد امیدوار نیا. فرهنگ اسلامی و ایرانی در چین. انتشارات بین المللی الهدی. بی تا
  28. armijo@post.harvard.edu.  Jackie Armijo. Islamic Education In China
  29. سابقی، علی محمد(1392).جامعه و فرهنگ چین.تهران:موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد 2