اسلام در دوران سلسله های مختلف امپراتوری چین
آنچه از تاریخ فهمیده می شود این است که اولا، گسترش اسلام در چین یک روند طولانی تاریخی 700 تا 800 ساله را پشت سر گذاشته تا کاملا جا افتاده و ریشه دوانده است. ثانیا، این روند مسالمت آمیز و دوستانه و از طریق تجارت و بازرگانی بوده و هیچگونه تبلیغ مستقیم یا اجباری برای پذیرش این دین در میان اهالی چین وجود نداشته است. براساس اسناد و مدارک تاریخی، اسلام از دو مسیر زمینی از شمال غرب و دریایی، از طریق سواحل جنوب شرق چین، یعنی همان مسیرهای معمول تجارت و بازرگانی تجار ایرانی و آسیای غربی، به این سرزمین وارد شده است. مسیر خشکی(زمینی) از ایران آغاز و با عبور از مناطق آسیای مرکزی از منطقه ی سین کیانگ چین عبور کرده و در امتداد مسیر جاده ی ابریشم وارد سرزمین و شهرهای داخلی چین همچون چانگاَن و لویانگ گردیده است. مسیر دریایی نیز از بنادر مختلف خلیج فارس شروع و با عبور از اقیانوس هند و تنگه ی مالاکا در نهایت به بنادر چین در سواحل جنوبی و شرقی این کشور منتهی شده است.
اسلام در دوران سلسله های تانگ و سونگ
در این نوشته های تاریخی به نحوه ی رفت و آمد و اسکان بازرگانان ایرانی و عرب در چانگ اَن پایتخت چین و در شهرهای ساحلی همچون گوانگ جو، یانگجو، چوانجو یا همان زیتون،خانگجو، کَی فنگ و لویانگ نیز اشاره شده است[۱]. همین مبادلات تجاری دوستانه و اقامت دایم مسلمانان در شهرهای مختلف چین زمینه را برای مهاجرت گروه بسیاری از مسلمانان به این سرزمین فراهم و راه را برای گسترش مسالمت آمیز هرچه بیشتر اسلام هموار ساخت. افزون بر تجار، تعدادی از نظامیان و سربازان مسلمانی که بنا به درخواست امپراتور چین جهت فرونشاندن شورش اَنلو شان(755 تا 766 میلادی)، وارد این کشور شدند، پس از بازپس گیری چانگاَن و لویانگ و پایان آشوب، آنها که تعدادشان به بیش از هزار نفر می رسید، اجازه یافتند در پایتخت این کشور اقامت گزیده و بنا به دستور امپراتور مسجدی جهت انجام فرایض دینی آنها ساخته شد. روند مهاجرت و اسکان مسلمانان در چین که از زمان سلسله ی تانگ آغاز شده بود، در دوران سلسله ی سونگ نیز ادامه یافت و با ازدواج آنها با دختران چینی نسل جدیدی از مسلمانان به وجود آمد که دارای پدرانی مسلمان مهاجر و مادرانی چینی بودند. کثرت تعداد این افراد به حدی بود که دربار امپراتوری سونگ مجبور شد برای رسیدگی به احوال شخصیه ی آنان از قبیل نحوه ی پرداخت مالیات، تقسیم ارث، بازگشت آنان به سرزمین اجدادی و... مقررات جدیدی تحت عنوان«قانون ارث پنجمین نسل بازرگانان خارجی» وضع نماید.
اوج گسترش اسلام در چین در دوران سلسله ی یوان
در عصر سلسله های تانگ و سونگ، مسلمانان در بنادر تجاری و شهرهای بزرگ چین از موقعیت ویژهای برخوردار شدند. حتی برخی از آنان در پست های مهم دولتی، به ویژه در بخش های تجاری و بندری و کشتیرانی، گمارده شده بودند. همین شرایط مناسب اجتماعی زمینه را برای موج مهاجرت بیشتر مسلمانان به چین و اقامت در این سرزمین را فراهم ساخته بود. این وضعیت در دوران حاکمیت مغول هانیز ادامه یافت و با ورود مهاجران جدید بر شمار مسلمانان افزوده شد. اما این مهاجران دیگر مثل اسلاف خود خارجی مقیم شناخته نمی شدند. افزایش شمار مسلمانان در چین با ورود سربازان مسلمان جدید که به عضویت سپاهیان مغول در آمده و به اختیار و اجبار وارد سرزمین چین شدند به اوج خود رسید. براساس برخی از نوشته های تاریخی چین، تعداد سربازان، صنعتگران، مدیران دیوانی، هنرمندان و صاحب منصبان مسلمانی که همراه مغول هاوارد سرزمین چین شدند، بیش از 500 هزار نفر برآورد شده است. آنها سعی می کردند با ارائه خدمات برجسته ی هرچه بیشتر به فاتحان مغول، برای خود موقعیت بهتری به دست آورند. در اسناد تاریخی چین از این نظامیان مسلمان به عنوان جنگاوران و سلحشوران شجاع نام برده شده است. همه ی این عوامل شرایط مناسبی برای توسعه بیش از پیش اسلام در شرق به وجود آورد.
دلیل عمده ی استفاده ی مغول ها از مسلمانان در بخش های مدیریتی امپراتوری چین این بود که از یک سو، مغول هاخود اقوامی چادر نشین و در نتیجه فاقد تجربیات لازم برای اداره ی این سرزمین پهناور بودند، و از سوی دیگر، چینی های مغلوب نسبت به اشغالگران مغولی حالت خصمانه داشته و حاضر به همکاری با آنها نبودند و مغول هاهم پس از مشاهده ی مواردی از کارشکنی چینی ها، نسبت به آنها بی اعتماد شده و با حزم و احتیاط با آنان برخورد می کردند. و لذا، برای اداره سرزمین وسیع و دارای سابقه ی فرهنگ و تمدنی همچون چین، نیاز به سیاستمدارانی داشتند که بتوانند بخش های سیاسی، اقتصادی، اداری و آموزشی کشور تحت اشغال را مدیریت کنند. سیاست های استفاده ی امپراتوری مغولی یوان از مسلمانان مهاجر در اداره امور مملکتی در چین از یک سو، و تساهل و مدارای حاکمان بودایی مغول با پیروان سایر ادیان و مذاهب از سوی دیگر، زمینه را برای ابراز لیاقت و شایستگی مسلمانان، به ویژه ایرانیان[۲]، در رسیدن به عالی ترین پست های اداری و صنعتی و نظامی امپراتوری حتی صدراعظمی دربار را فراهم ساخت. به گواهی کتاب«تاریخ یوان»، 17 نفر از مقامات بلند پایه ی دربار یوان و 32 نفر از مقامات عالی رتبه ی ایالت های مختلف را مسلمانان تشکیل می دادند. در کتاب «جامع التواریخ» رشید الدین فضل الله نیز آمده است که مسلمانان بر هشت ولایت از 12 ولایت کشور قاآن حکومت می کردند.
مسلمانان در این دوران، برخلاف عصر سلسله های تانگ و سونگ، دیگر از فعالیت های سیاسی برکنار نبودند. آنها از نظر موقعیت سیاسی در رده ی بعد از مغول ها و برتر از چینی ها قرار داشتند. در تمامی بخش های مختلف مدیریتی که یک مغول ریاست داشت، نفر دومش حتما یک مسلمان بود. آنها از نظر حقوق، شرکت در امتحانات برای ورود به مشاغل دولتی، داشتن خواجگان و خدمتگزاران، اجرای برخی تنبیهات و سایر زمینه ها از مزایای بالاتری نسبت به چینی ها برخوردار بودند. در عصر مغول برخلاف دوره های گذشته، به اسلام هم به عنوان یک دین خارجی موقتی نگاه نمی شد، و از عزت و احترام خاصی برخوردار بود، علمای دین داشمین (دانشمند) نامیده می شدند و از موقعیت و امتیازات ویژه ای بهره مند بودند. حوزه ی اختیارات قاضی القضات ها و شیخ الاسلام ها دیگر به محلات مسلمان نشین شهرهای ساحلی محدود نبود، بلکه در سرتاسر چین برای مسلمانان نافذ و قابل اجرا بود. در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و در اعیاد اسلامی مورد ملاطفت امپراتور قرار می گرفتند. برخی از شاهزادگان مغولی، مانند جِن شوتان(Zhen Xutan) (آناندا(Ananda)) که تحت تعالیم و تربیت مسلمانان بزرگ شده بودند، خود اسلام آورده و تمامی سپاهیان و زیر دستان آنها که به 150 هزار نفر می رسیدند نیز مسلمان شده و خود به تبلیغ اسلام پرداخته و از گسترش اسلام حمایت می کردند[۳]. در این عصر، اسلام از نظر چینی ها خطری جدی برای فرهنگ سنتی چین محسوب می شد و چیزی نمانده بود که اسلام سرتاسر چین را فراگیرد.
افزون بر صاحب منصبان مسلمان شاغل در دربار مغول، مسلمانان عادی نیز با استفاده از این موقعیت و فرصت استثنایی پیش آمده، و زیر چتر مقامات مسلمان شاغل در دربار و حمایت خود مغولها، در سرتاسر خاک چین، به صورت شبکه های گسترده و مرتبط با هم، که تنها عامل پیوند آنان دین اسلام و اخوت و برادری دینی آنان بود، حضور یافته و سکنی گزیدند. آنان با ساخت مساجد در مسیر راه های عبوری کاروان های تجاری که عمدتا در اختیار بازرگانان مسلمان بود، و احداث میهمانخانه و رستوران و غذاخوری حلال اسلامی، و اقامت گروه های کوچکی از مسلمانان دراطراف مساجد به منظور خدمات رسانی به قافله های تجاری، و سکونت مبلغان دینی، نخستین واحدهای اجتماعی جامعه ی اسلامی در سرتاسر سرزمین چین ایجاد شد. این واحدهای کوچک جامعه ی مسلمانان، بازار، درمانگاه، و آموزشگاه خاص خود را داشته و اغلب به زبان های فارسی و یا عربی تکلم می کردند.
می توان گفت، عصر حاکمیت سلسله ی یوان در چین، اوج گسترش اسلام در این سرزمین در زمینه های حاکمیتی، رونق اقتصادی و بازرگانی، توسعه ی آموزشی، گسترش زبان و ادبیات فارسی، کثرت و تنوع جمعیت مهاجران و گستردگی و پراکندگی جغرافیایی محل سکونت مسلمانان بوده است.
مهاجرت ها و تأثیر آن در جامعه ی مسلمانان چین
در طول صدها سال شكل گیری و توسعه ی جامعه ی مسلمانان در کشور چین، 5 مرحله مهاجرت عمده صورت گرفته که هر مرحله از این مهاجرت ها زمینه های جدیدی برای شكل گیری و توسعه ی جامعه ی مسلمانان در این سرزمین به همراه داشته است كه در پی به چگونگی و دامنه ی این تاثیرگذاری ها اشاره می شود.
مهاجرت های تاریخی مسلمانان در چین
نخستین مهاجرت درست پس از پیدایش اسلام و همزمان با سفر بازرگانان ایرانی و اعراب به چین آغاز شد. طبق اسناد و مدارک تاریخی، درسال 651 میلادی، نخستین فرستاده ی ویژه ی خلیفه ی سوم به شهر چانگاَن پایتخت آن روز چین در دوران سلسله تانگ اعزام و سپس روابط رسمی بین امپراتوری اسلامی و امپراتوری چین برقرار شد. با آغاز این مناسبات رسمی، تعداد زیادی از فرستادگان، تجار و دانشمندان مسلمان، از طریق جاده ی مشهور ابریشم از غرب و شمال غرب وارد چین شدند؛ همزمان بسیاری از تجار مسلمان عرب و فارس نیز از طریق«جاده ی ابریشم دریایی» به چین سفر كرده و در سواحل دریای جنوب شرقی چین ساكن شدند. لذا اسلام از دو مسیر زمینی و دریایی وارد این کشور شده و مناطق شمال غرب و سواحل دریای جنوب شرقی چین به قدیمی ترین ناحیه های مسلمان نشین این كشور تبدیل شدند.
دومین مهاجرت تاریخی مسلمانان در اوایل تأسیس امپراتوری مغول هابود. نیروهای مغولی چنگیز سرزمین های پهناور آسیا و اروپا را اشغال و تعداد بی شماری از مسلمانان عرب و فارس و ترك را از آسیای غربی و آسیای میانه به چین آوردند. آنان دوشادوش ارتش مغول، در بسیاری از جبهه های جنوب و شمال چین جنگیده و پس از فتح این سرزمین، در سراسر چین پراكنده شده و با دختران نژاد خَن و مغول ازدواج و سرانجام زمینه ی ایجاد جامعه ی مشترك ملی ـ نژادی مسلمانان در سراسر چین ( قوم خویی) فراهم و از این طریق بخش دیگری از جامعه ی مسلمانان این کشور شكل گرفت[۴].
سومین مهاجرت عمده ی مسلمانان در چین، در دوران سلسله مینگ صورت گرفت كه این دوران به دلیل تغییر وضعیت مسلمانان از یک بخش جدای از جامعه ی چین به عضویت در جامعه ی چینی، عصر مهمی در تاریخ مسلمانان این سرزمین به شمار می آید. هنگامی كه جو یوان جانگ(Zhu Yuan Zhang) امپراتور دودمان مینگ، ارتش خود را پایه ریزی كرد، تعداد زیادی از افسران عالیرتبه ی ارتش او را مسلمانان (خویی) تشکیل می دادند. پس از اشغال منطقه ی یون نَن توسط لشگر سیصد هزار نفره ی مینگ، مسلمانان ساكن جنوب رودخانه ی یانگ تسه، گروه گروه وارد استان یون نان شده و مهاجرت مسلمانان در داخل چین به اوج خود رسید. همچنین از زمان اودای( 907 – 960 ) موج مهاجرت مسلمانان مناطق غربی به داخل چین آغاز شد كه این مهاجرت در سال 1520 بعلت قطع شدن رابطه ی حكومت مینگ با مناطق غربی به پایان رسید. (← سومین مهاجرت تاریخی مسلمانان در چین)
چهارمین مهاجرت تاریخی مسلمانان در دوران های شیان فِنگ(Xian Feng)، از (1851 تا 1862) و تونگ جی(Tong Zhi)، از ( 1862 تا 1875 ) به وقوع پیوست كه در تاریخ مسلمانان چین بسیار مهم است. در آن زمان، مسلمانان ساکن شمال غرب و استان یوننَن در جنوب غربی، پشت سر هم دست به شورش زدند كه قیام مسلمانان در استان های شَن سی و گنسو و قیام دو ونشیو(Du Wen Xiu) در استان یون نَن، گسترده تر از سایر قیام ها بود، ولی همه ی این شورش ها توسط ارتش امپراتوری دودمان چینگ سركوب شده و به شكست انجامیدند. حكومت چینگ پس از سركوبی قیام های مسلمانان، سیاست مهاجرت و كوچ اجباری را در مورد آنان به مورد اجرا گذاشت. در چنین شرایطی بود که مسلمانان از استان های شَنسی، گَنسو، نینگ شیا و چینگ خَی همراه با ضربه های شدید روحی و روانی ناشی از شکست، مجبور به مهاجرت به سایر مناطق شدند. مسلمانان دونگ گان(Dong Gan) موجود در آسیای میانه از همان زمان بوجود آمدند.
پنجمین مهاجرت مسلمانان پیش از تأسیس چین جدید در سال 1949 به وقوع پیوست. قبل از آزادی چین، تعداد زیادی از آنان كه دوشادوش ارتش و دولت حزب ملی کومین تانگ با کمونیست ها می جنگیدند، به دلیل ترس از انتقام کمونیست ها و همراه با نیروهای چیان کایچک، از طریق یوننَن فرار کرده و وارد كشورهای آسیای جنوب شرقی شده و در آنجا مقیم شدند. اكنون فرزندان این مهاجران مسلمان بیشتر در كشورهای تایلند، برمه، عربستان سعودی، تایوان و سایر مناطق به طور پراكنده زندگی میكنند. هر چند دامنه ی این مهاجرت كوچك بود، ولی پراكندگی مسلمانان چینی را تا آسیای جنوب شرقی گستراند.
شكل گیری جامعه ی مسلمانان چین در طول قرن های گذشته، زمینه ی تلفیق فرهنگ اسلامی و فرهنگ سنتی چین را نیز فراهم و فرهنگ ویژه ی اسلامی ویژه مسلمانان چین شکل گرفت.
تأثير مهاجرت ها در فرهنگ و روحيات مسلمانان چین
تلاقی بین دو فرهنگ اسلامی و کنفوسیوس و تاثیر گذاری آنان در یكدیگر و تماس بین دو فرهنگ اسلامی و كنفوسیوس همزمان با نخستین دور مهاجرت مسلمانان به چین آغاز و در تمام مراحل رشد تاریخی آن ادامه یافت. ارتباطات دوستانه و داد وستد و تعامل متقابل میان این دو فرهنگ، بیشتر در 3 مهاجرت بزرگ اولیه صورت گرفت، در حالی كه در 2 مهاجرت بعدی بیشتر موجب بروز برخوردها و تضادها بود.
تأثير اقتصادی، تاريخی و فرهنگی مهاجرت های مسلمانان چین
تأثیر دومین و سومین مهاجرت در تاریخ مسلمانان چین، بیشتر در زمینه های اقتصادی ظاهر شده است. این دو مهاجرت که در دوران سلسله یوان و سلسله مینگ رخ داد، هر دو از طریق لشگركشی پر دامنه صورت گرفت. دومین مهاجرت در دروان سلسله یوان بیشتر از شمال و شمال غرب به سمت مرکز و جنوب و سومین مهاجرت در دوران مینگ و بیشتر از جنوب به غرب بوده است.
مهاجرت از جنوب به غرب كه در دوران مینگ اتفاق افتاد، در واقع در ادامه ی مهاجرت مسلمانان در دوران سلسله تانگ از طریق جاده ی ابریشم دریایی بوده است. این مسلمانان به محض ورود به سرزمین چین، به مناطق دارای فرهنگ كشاورزی كه اقتصاد و فرهنگ در آنجا پیشرفت خوبی داشت، وارد شدند. از دوران تانگسلسله تانگ تا دوران مینگ، عمدتا شغل مسلمانان تجارت و نظامیگری بود. در دوران مینگ، دستیابی به زمین زراعت از طریق مهاجرت به اوج خود رسید و سرانجام مسلمانان در منطقه ی یوننن، صاحب زمین های وسیعی شدند و در آنجا بود که ناحیه ی فرهنگ كشاورزی مسلمانان بوجود آمد. اگرچه بنا به دلایل تاریخی، مسلمانان همچنان یك ملت علاقمند به امر تجارت و بازرگانی به شمار می آیند.
تاثير فرهنگی ناشی از چهارمين و پنجمين مهاجرت های مسلمانان چین
عامل چهارمین و پنجمین مهاجرت در تاریخ مسلمانان(خویی)، دگرگونی بزرگ اوضاع سیاسی و اجتماعی داخل چین بود. قیام های پی در پی مسلمانان در دوران سلسله چینگ، بارها سركوب شد و مسلمانان شمال غرب این کشور، پس از تحمل شكست های مكرر، با لطمات شدید روحی و روانی ناشی از قتل و عام مسلمانان توسط حكومت چینگ مواجه و در برابر فرهنگ كنفوسیوس از خود مقاومت نشان داده و سرانجام گروهی از آنها به خارج از كشور مهاجرت كردند. این مهاجرت در روحیه ی مسلمانان تأثیر منفی گذاشته و موجب برخورد شدید میان فرهنگ اسلامی و فرهنگ كنفوسیوس شد. این تضاد در قیام های پر دامنه ی مسلمانان به وضوح نمایان است و با پنجمین مهاجرت مسلمانان نیز ادامه یافت.
در چنین شرایطی بود که رابطه ی فرهنگ اسلامی با فرهنگ كنفوسیوس از مسالمت آمیز بودن به مخالفت، برخورد و حتی حذف فیزیکی گرایش پیدا كرد. بویژه در اواخر دوران چینگ، مخالفت مسلمانان با فرهنگ كنفوسیوسی چین عمیق تر شد. مسلمانان به ناچار از شمال غرب، به مناطق جدیدی كه مناسب زندگی آنان نبود مهاجرت كردند و برای ایجاد شرایط مناسب فرهنگی و اجتماعی، شدیداً به فكر تشكیل ملیتی خاص افتاده و در برابر محیط پیرامونی و سایر اقوام هشیارانه برخورد كردند.
تأثیر مهاجرت های تاریخی در تحولات و رشد جامعه مسلمانان معاصر در چین
مهاجرت های پنجگانه ی پیشین موجب شد كه جامعه ی مسلمانان چین دارای ویژگی های زیر باشد.
الف ـ ویژگی سكونتی: پراكنده و گسترده در سراسر چین و تمركز در دو ناحیه ی مسلمان نشین شمال غرب(نینگ شیا) و جنوب غرب(یوننَن). (غیر از منطقه ی سین کیانگ که اساسا منطقه ی مسلمان نشین است.)
بـویژگی فرهنگی: تمایل به تجارت و بازرگانی و عدم توجه به توسعه ی آموزشی و نوشتن تاریخ خود؛
ج ـ ویژگی روحی: زندگی اجتماعی بر اساس آداب و رسوم فرهنگ كنفوسیوس و پافشاری بر فرهنگ، ایمان و اعتقادات اسلامی در زندگی فردی[ii].
دوران سلسله ی مینگ و هویت یابی جامعه ی مسلمانان چین
پس از قریب به یک قرن فرمانروایی مغولهای غیر چینی بر سرزمین چین، بار دیگر حکومت به دست قوم خن، نژاد اصلی حاکم بر این کشور افتاد. همانگونه که حاکمیت مغول هادر چین برای مسلمانان توسعه ی کمی و کیفی به همراه داشت و بر جمعیت آنان افزوده و جایگاه اجتماعی و سیاسی آنان را بالا برد، افول و سقوط سلسله یوان و روی کار آمدن مخالفان آنها که به سلسله مینگ مشهورند هم برای جامعه ی تازه پا گرفته ی مسلمانان مشکلات خاص خود را در پی داشت.
بروز چالش میان هویت دینی و شهروندی چینی
جانشینهای مغولان، به مسلمانان به خاطر موقعیت بالایی که در رژیم گذشته داشتند، به عنوان حامیان، خدمتگزاران، و عوامل رژیم گذشته نگاه کرده و آنها را غریبه های غیرخودی تلقی میکردند. به ویژه این که مسلمانان افزون بر داشتن عقاید و فرهنگ متفاوت، از زبان گفتاری و نوشتاری غیر چینی(فارسی-عربی) استفاده کرده و نه تنها زبان چینی نمیدانستند، بلکه برای فراگیری آن و همسان شدن با فرهنگ چینی هم تلاش نمیکردند، لذا در آغاز روی کار آمدن سلسله ی تازه تأسیس مینگ، مسلمانان بر سر دوراهی سرنوشت سازی قرار گرفتند. رژیم جدید، با هدف پاکسازی فرهنگ سنتی چین از فرهنگ های بیگانه و سیاست همگون سازی، به مسلمانان اولتیماتوم داد که ضمن حفظ اعتقادات اسلامی خود، بایستی شهروند چینی بودن و تبعات آن از جمله فراگیری و تکلم به زبان چینی و داشتن اسامی چینی و پذیرش
فرهنگ اجتماعی و مخلوط شدن با مردم چین را پذیرفته و مثل سایر شهروندان این کشور تابع قوانین و مقررات امپراتوری باشند، در غیر اینصورت، باید هرچه زودتر خاک چین را ترک و به سرزمین های آباء و اجدادی خود بازگردند.
باچنین اولتیماتومی بود که حضور طولانی مدت و تاریخی اسلام و هویت دینی و فرهنگی مسلمانان در این کشور با خطر جدی رو به رو شد. از یکسو، سنت شکنی چندین قرن گذشته و کنار گذاشتن سبک و سیاق زندگی نیاکان برایشان سخت بود، و از دیگر سو، خطر از دست دادن هویت دینی و اسلامی و بازگشت به کشور اجدادی که چندین قرن از آن به دور بوده اند امری ناممکن به نظر می آمد. تضاد میان هویت دینی و هویت شهروندی شدید بود. مسلمانان نه تنها به فرهنگ و آداب و رسوم دینی خود افتخار کرده و به آن می بالیدند، بلکه آن را برتر و بالاتر از فرهنگ چینی دانسته و به هیچوجه حاضر به پذیرش فرهنگ چینی به قیمت از دادن فرهنگ اسلامی نبودند.
در چنین شرایط حساس، مسلمانان با اتخاذ تصمیمی هوشمندانه، میانه و متواضعانه، و با پذیرش آن دسته از فرهنگ سنتی چین که با اعتقادات دینی مسلمانان مغایرتی نداشت، خود را با سیاست جدید حاکمان مینگ تطبیق داده و با ایجاد تغییراتی ظاهری در رفتار اجتماعی خود، جامعه ی در اقلیت مسلمان را با جامعه ی مسلط چینی و فرهنگ کنفوسیوسی هماهنگ ساختند. در عین حال، از طریق حفظ پیوستگی و فعالیت گروهی در محافل درونی خصوصی بر هویت مستقل دینی و فرهنگی خود استمرار داده و از بحران نفس گیر سیاسی همگون سازی اجباری حکومت مینگ به سلامت و با موفقیت عبور کردند.
رسمیت یافتن شهروندی مسلمانان در چین و آغاز همزیستی مسالمت آمیز
جامعه ی اقلیت مسلمانان، با اتخاذ سیاست همزیستی با جامعه ی اکثریت و کنار آمدن با فرهنگ سنتی چینی، به عنوان عضوی از جامعه ی متنوع قومی و مذهبی این کشور، از سوی حاکمان سلسله مینگ و چینی ها به رسمیت شناخته شد. توسعه ی اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان در عصر مغول هاو رسمیت یافتن آن در اوایل دوران مینگ، فضای لازم برای را تثبیت جایگاه پیشین مسلمانان و آغاز زندگی و همزیستی مسالمت آمیز به وجود آورد. حاکمان مینگ، دیگر برای مسلمانان تبعیضی روانداشته و محدودیتی اعمال نمی کردند. با قطع روابط تجاری میان چین و جهان خارج، به ویژه جهان اسلام و کاهش رفت و آمد تجار ایرانی و عرب به سرزمین چین، مسلمانان با اتکا به جامعه ی خود، باب مراوده را با جامعه ی چینی باز کردند.[۵]
نیز نگاه کنید به
پاورقی
[i] - درست مثل محله های ویژه ی چینی های مهاجر در سایر کشورها که به «چاینا تاون» یا محل اقامت چینی ها معروف است.
[ii] - طبق برخی از اسناد و مدارک تاریخی، مغول ها پس از اشغال ایران و آسیای غربی، بین یکصد تا سیصد هزار نفر مسلمان را از ایران و آسیای مرکزی با اجبار به چین کوچانده و از آنان در لشگر کشی و اداره ی کشور استفاده کردند. این گروه عظیم با سکونت در چین و ازدواج با زنان چینی، جامعه ی مسلمانان دو رگه ی چینی معروف به نژاد هوی را که از پدری مسلمان مهاجر و مادری چینی به وجود آمدند را بنیان گذاشتند.
کتابشناسی
- ↑ فِنگ جین یوان(2003)، الاسلام فی الصین، دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کونغ
- ↑ نوایی، عبدالحسین(1364)، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، چاپ اول، تهران
- ↑ فِنگ جین یوان(2003)، الاسلام فی الصین، دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کونغ
- ↑ مجله ی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004
- ↑ سابقی، علی محمد(1392).جامعه و فرهنگ چین.تهران:موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد 2، ص 753