آیین بومی کنفوسیوس
امروزه، اغلب کنفوسیوس را خردمندی فرزانه میانگارند و آموزههای او را آموزش شیوهی زندگی فضیلت مندانه و نیکوخصالانه و خیرخواهانه و بسیار شبیه به اندیشهی سقراط در یونان باستان میدانند. کنفوسیوس نامی است که مبلغان مسیحی در قرن هفدهم به او دادهاند.
نام چینی او کونگ چیو (Kung Chiu) و یا کونگزی، و به استاد کونگ معروف است. کنفوسیوس نیز همچون سقراط با حاکمان دوران خود به ستیز فکری برخاسته و همچون آموزگاری دلسوز، جامعهی دوران خود را با آرمانهای متفاوت از باورهای جهان پیرامونشان آشنا میکرد. وی در آموزههای خود به ندرت به موضوعات دینی پرداخته و بیشتر بر روی اخلاقیات اجتماعی و نوع دوستی و انسان دوستی، و وظایف و مسئولیتهای فردی انسان در مقابل جامعه تأکید داشته است. کنفوسیوس در اواخر دوران بهار و پاییز (476-770 پیش از میلاد) در ایالت لو(Lu) در نزدیکی شهر کنونی چوفو از استان شاندونگ به دنیا آمد. اگرچه پیرامون زندگانی وی مطالب اندکی گفته شده است، ولی افسانههای زیادی در خصوص او وجود دارد.
برخی گفتهاند او شاهزاده بوده و دوران جوانی در شرایط دشواری زندگی میکرد. او در پنجاه سالگی به عالیترین منصب دولتی دست یافت و افسری عالی رتبهی در ایالت زادگاهش بود که مقام و منصب خود را برای یافتن گوش شنوایی برای پندها و اندرزهایش ترک گفت. استاد کونگ طی ده سال به مناطق مختلفی سفر کرد تا فرمانروایی بیابد که اندرزهای او را در مورد شیوهی درست حکومت کردن به کار بندد که البته هیچگاه چنین حاکمی را نیافت. او سالهای آخر عمرش را صرف آموزش مریدانش کرد و خود را با موسیقی، شعر و گفتگوی خیالی با حکمرانان و وزرا گذراند. کنفوسیوس شهرت و آوازهی خود را پس از مرگ در سن هفتاد سالگی به دست آورد.
آموزه های کنفوسیوس
استاد کونگ با تاریخ و ادبیات نسلهای پیشین کاملاً آشنا بود. او شخصیتی بود که توان ایجاد نظریههای نو و بدیع با استفاده از میراثهای فرهنگی گذشته را داشت. کنفوسیوس نخستین متفکر در تاریخ چین است که یک سیستم کامل نظری در مورد آیین و اخلاق را مطرح کرده و آن را توسعه داد. برای کنفوسیوس مطالعهی روابط انسانی در جامعه از اهمیت ویژهای برخوردار بود.
این موضوع با آنچه در دوران زندگی وی میگذشت ارتباط نزدیکی داشت. نا آرامیهای اجتماعی اواخر دوران بهار و پاییز، تغییرات جدی در ارتباطات اجتماعی همچون ارتباط بین حاکمان و مردم، شاهزادگان حاکم و وزرا و پدران و پسران ایجاد کرده بود. حاکمیت سلسلهی جو رو به زوال گذاشته و برای مردم انگیزهای برای حمایت از عقاید و عملکرد آنان باقی نگذاشته بود. در نتیجه، مشکلات اجتماعیای ایجاد شده بود که نیاز به راه حل داشت. افکار و عملکرد مردم بایستی برچه اساسی راهنمایی شود تا به ثبات اجتماعی دست یابد؟ در آن زمان اندیشمندان زیادی به این پرسشهای اساسی پاسخ دادهاند. برای کنفوسیوس پاسخ روشن بود: اصول «رِن (Ren)» یا همان انسانیت، یا آداب درست. افراد زیادی پیش از او و هم عصر او پیرامون «رِن» صحبت کردهاند، ولی هیچکدام مثل کنفوسیوس به صورت منظم و سیستماتیک، استدلالی، صریح و روشن و موجز که به سهولت قابل قبول مردم باشد آن را توضیح ندادهاند. حالا«رِن» به چه معناست؟ پاسخ کنفوسیوس ساده است، چگونگی رفتار شخص با خودش. به ویژه، این موضوع معیاری بود که یک«انسان برتر» یا انسان آدابدان و با دانش عالی باید چگونه زندگی کند. بحث پیرامون «رِن» بایستی به مشکلاتی همچون چگونگی رفتار با خود، رفتار درست در ارتباط با اعضای خانواده، بین حاکم و رعیت و بین دوستان بهپردازد. به نظر میرسد «رِن» برای کنفوسیوس در واقع نام کلی برای هزاران فضیلت و معیار ارزشمند انسانی است. گاهی، او از این معیار به اسم دائو (Dao) (اصول، یا حقیقت یا راه درست) نام میبرد.
کنفوسیوس معتقد بود آداب و رسوم سه اصل دارد: آسمان و زمین، اصل زیستی؛ نیاکان، اصل بشری؛ امپراتور و معلم، اصل آرامش و امنیت. لذا، برای ایجاد امنیت بایستی به آسمان احترام گذاشت، به زمین احترام گذاشت، و نیاکان و امپراتور را محترم شمرد.[۱]
شاگردان کنفوسیوس گفتههای فلسفی وی را در کتابی به نام گلچین (The Analects)جمع آوری کردهاند. این کتاب تأثیرگذارترین و مشهورترین کتاب در تاریخ فرهنگ چین به حساب میآید. اگرچه کنفوسیوس در کتاب گلچین از واژههای مختلفی برای توضیح و تفسیر«رِن» استفاده کرده است، ولی همیشه مفهوم آنها یکی بوده است. وقتی کنفوسیوس سخن از «رِن» به میان میآورد، به پرستش نیاکان نمیپردازد، بلکه توضیحات سادهای در مورد چگونگی رفتار انسان با خود ارائه میکند. حتی به حمایت از یک بخش از جامعه به قیمت از دست دادن بخش دیگر هم نمیپردازد، بلکه تلاش خود را به کار میبندد تا در روابط انسانی نفع هر دو طرف را در نظر بگیرد. کنفوسیوس، برای تنظیم ارتباطاتی همچون بین حاکمان و رعایا، یا پدران و پسران، احترام متقابل دو جانبه بین آنان را بر اساس اصول صداقت و گذشت، ضروری میداند.
برای نمونه، اگر پدری انتظار اطاعت در خور شأن از پسرش دارد، باید عشق و مهربانی عمیقی نسبت به پسرش نشان دهد. اگر پسری نمیپسندد پدرش با او بدون دوستی و مهرورزی برخورد کند، بایستی اطاعت درخور شأن از پدرش داشته باشد. به همین گونه، اگر حاکمی انتظار دارد که رعیت از او اطاعت کند، باید مثل یک حاکم با آنان رفتار کرده و ویژگیهای یک حاکم شایسته را داشته باشد. اگر حاکمی مثل یک حاکم برخورد نکند، رعیت هم مثل رعیت رفتار نخواهد کرد، و اگر پدری نه مثل پدر و یا پسری به دور از آداب فرزندی برخورد کند، در آنصورت حفظ ثبات در خانواده و جامعه با مشکل رو به رو خواهد شد.
کنفوسیوس و پیروان او هر دو اهمیت زیادی برای ویژگیهای اخلاقی قائلند. آنان معتقدند نباید کسی در برخورد با مسایل، بر خلاف اصول اخلاقی عمل کند. اخلاقیات تحت هیچ شرایطی نباید به فراموشی سپرده شوند، به ویژه وقتی که شخص در وضعیت دشوار و نا امید کنندهای قرار دارد. خواستههای عمومی انسان پشت سر خوشبختی قرار دارد. در آیین کنفوسیوس، حیات اجتماعی که کوچکترین واحد آن خانواده است و در آنجا است که ارزشها آموخته شده و به عمل در میآیند، از ارج فراوانی برخوردار است.[۲] ظهور آموزههای اخلاقی چینی، مرهون کنفوسیوس است. بعدها، اساتید و متفکران زیادی دریافتند که اگر قرار است تمدنی ترویج و توسعه یابد، گسترش سطح بینش و اخلاق مردم ضروری است. دلیل این که چرا ملت چین با یونانیهای باستان، هندیها و سایر ملتهای جهان فرق دارند، به تفاوت در کیفیت و خصوصیات روحی و روانی آنان بر میگردد که در طول هزاران سال شکل یافته است.
در آیین کنفوسیوس به آموختن و فراگیری بیش از هرچیز دیگر اهمیت داده میشود. به همین دلیل مردم چین به کنفوسیوس لقب معلم نخست دادهاند. در کتاب گلچین کنفوسیوس، خودآگاهی به زبانی شیوا و قابل تعمق توضیح داده شده است. او میگوید:«در پانزده سالگی دل به آموختن دادم (تا حکیمی گردم)؛ در سی سالگی اعتقاداتم محکم و استوار شد؛ در چهل سالگی دیگر هیچ شکی نداشتم؛ در پنجاه سالگی مقصود و خواست آسمان را یافتم؛ در شصت سالگی (به این خواست) گوش فرا دادم؛ و در هفتاد سالگی توانستم از تمایلات قلبم پیروی کنم، در حالیکه از مسير خویش منحرف نشوم.»
میراث اصلی کنفوسیوس آموزههای اخلاقی او است که شاکلهی اصلی و روح فرهنگ سنتی چین در طول 2500 سال را شکل داده و شیرازههای این اوراق متنوع و ناهمگون را حفظ کرده است. اخلاقیاتی همچون فضیلت، عشق به همنوع، احسان، خیرخواهی، نوع دوستی و انسان دوستی، احترام به حاکم و پدر و همسر، و... .
فراز و فرود اندیشههای کنفوسیوس در طول تاریخ
آموزههای استاد کونگ همچون سایر تفکرات و اندیشههای دیگر، در طول حیات طولانی مدت خود با فراز و فرودهای افراطی و تفریطی فراوانی روبرو شده است. گاهی تمام کتابهای حاوی اندیشههای او در آتش جهل حکمرانانی همچون چین شی خوانگ (Qin Shi Huang) (207-221پیش از میلاد) بنیانگذار نخستین سلسلهی امپراتوری در چین، سوزانده شد.[۳] و گاهی نیز همین آموزهها در تمامی شئون حکومتی به ویژه در زمینهی آموزش، مو به مو به اجرا گذاشته شد. البته این آیین گاهی نیز دچار تحول شده و برای پاسخگویی به نیازهای جدید اجتماعی تغییراتی را نیز پذیرا شده است که مهمترین این تغییرات به وجود آمدن مکتب نئوکنفوسیوسی است که این طرز فکر امروزه نیز طرفداران بسیاری دارد.
پیدایش مکتب نئو کنفوسیوس
تقریبا، در قرن دهم میلادی از آمیزش آیینهای کنفوسیوسی و آیین بودایی، مکتب جدیدی به نام نئوکنفوسیوسی به وجود آمد که این مکتب در واقع آمیزهای از باورهای این دو آیین به شمار میرود. طبق نظریهی نئوکنفوسیوسها، آیین کنفوسیوس بیش از حد این جهانی و آیین بودا بیش از حد آن جهانی است. هر دو یکسویه هستند. یکی بیش از حد خیال اندیش و دنیا گریز، و دیگری بیش از حد عمل گرایانه و بشری. یکی معتقد به سکون پایدار ذهن و اندیشه، و دیگری بسیار تغییر پذیر. لذا، بنیانگذاران مکتب نوین نئوکنفوسیوسی بر این اندیشه بودند تا این دو را در هم آمیخته و میان آنها آشتی ایجاد کرده و نواقص یکی را با دیگری بر طرف و آیین کاملتری را ارائه کنند. آنها این تلفیق را این گونه تعریف کردهاند که:
«سکونی در فعالیت همیشگی و فعالیتی در سکون همیشگی.» مانند آیینه و تصویر در آیینه، که یکی پایدار و تغییر ناپذیر و دیگری قابل تغییر و جایگزین سازی.
این مکتب هنوز هم در چین، به ویژه در غرب، طرفدارانی دارد.این مکتب در قرن دوازدهم میلادی توسط جوشی (Zhu Xi) به عنوان یک مکتب اصولگرا شکل نهایی به خود گرفت و در همان عصر توسط لوشیانگ شانگ (Lu Xiang Shang) نئو کنفوسیوسی به عنوان مکتبی ادراکی تلقی و مورد تأکید قرار گرفت. وی معتقد بود فرزانگی عمل فرد از بصیرت اخلاقی او ناشی میشود. جوشی، کنفوسیوس و بودیسم و تائوئیسم و سایر ایدههای غالب جامعه را در هم آمیخت وتفکر جدیدی را ارائه کرد که به عنوان«ایدئولوژی امپراتوران چین در اواخر سلسلهی سونگ» پذیرفته شد. نئوکنفوسیوسها طیف وسیعی از فلاسفه، نقاشان، شاعران، پزشکان، اخلاقگرایان اجتماعی، تئوریسینهای سیاسی، مورخان، مصلحان بومی، و کارمندان دولتی را در بر میگرفت، از این روی تأثیرات اجتماعی، سیاسی و فکری بلند مدت در حوزهی تمدن چین برجای گذاشت و این شیوهی نگرش تا قرن نوزدهم در این کشور غلبه داشت.[۱]
در دوران چینگ (1911-1644) اندیشهی نئوکنفوسیوسی با رد نظریههای اصولگرایی و ادراکی پیشین به نظریهی جدید شهودی رسید که توسط دَی جِن (Dai Zhen) در قرن هجدهم تبلیغ می شد. در دههی 1890، فیلسوف کانگ یووِی (Kang Yuwei) تلاش جدیدی برای وفق دادن کنفوسیوس با دنیای مدرن به عمل آمد که این ایده را در سال1890 ارائه شد ولی عقیم ماند. در دههی 1930، ناسیونالیستهای انقلابی چین تلاش دیگری برای احیای اخلاقیات کنفوسیوسی در چارچوب جنبش برای زندگی جدید را آغاز کردند که با اوج گیری موفقیت آمیز اندیشهی مارکسیستی و مخالفت شدید مائو با این اندیشه به عنوان تفکری فئودالی و بورژوازی در دوران استقرار جمهوری خلق چین، و تلاش برای محو و پاکسازی فرهنگ چین نوین از هرگونه آثار کنفوسیوسی، بار دیگر این تفکر از جامعه برچیده شد.
پس از اجرای اصلاحات و رشد سریع اقتصادی این کشور، دولتمردان جدید برای پر کردن خلأ فرهنگی و معنوی موجود در این کشور، بار دیگر به عنوان تنها عامل حفظ وحدت و هویت فرهنگی مردم و پیشرفت و توسعهی کشور چین به تبلیغ اندیشههای کنفوسیوسی پرداخته و از آن به عنوان پشتوانهی فرهنگی قدرت اقتصادی در عرصهی بین الملل استفاده می کنند. ایجاد و راه اندازی بیش از 320 مؤسسه و مرکز کنفوسیوس در مراکز علمی-دانشگاهی جهان که مسئولیت گسترش زبان و فرهنگ چینی را بر عهده دارد، در این راستا و تلاش برای جهانیسازی اندیشههای نئوکنفوسیوسی ارزیابی میشود. توسعهی این اندیشه در چین باعث شد تا شکل یک جنبش فکری بین المللی به خود گیرد و در میان اندیشمندان کرهای، ویتنامی و ژاپنی نیز نفوذ قابل توجهی پیدا کند.[۴]
به هرحال، در طول دو هزار و پانصد سال گذشته و پس از فوت استاد، اندیشههایش با فراز و فرودهای زیادی مواجه شده و از ممنوعیت و سوزاندن کتابهای کنفوسیوسی و اعدام مبلغین این اندیشه گرفته، تا تسلط کامل بر تمامی شئون فردی و اجتماعی مردم چین در طول قرنهای متوالی را پشت سر گذاشته است.[۵]
نیز نگاه کنید به
آیین ها، ادیان و مذاهب باستانی و بومی چین؛ آیین بومی تائو؛ کنفوسیوس و اندیشه های او
کتابشناسی
- ↑ C.K. Yang (1961). Religion in Chinese Society. Berkeley University of California press
- ↑ اَدلر، جوزف. ا (1386) .دین های چین، ترجمه حسن افشار. تهران: نشر مرکز
- ↑ Bai, Shouyi (2007). An outline History of China. Beijing: foreign languages Press
- ↑ Ho, Peng Yoke (2000). Li Qi and Shu: An Introduction to Science and Civilization in China
- ↑ سابقی، علی محمد(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی.