اوج گسترش اسلام در چین در دوران سلسله ی یوان
در عصر سلسله های تانگ و سونگ، مسلمانان در بنادر تجاری و شهرهای بزرگ چین از موقعیت ویژهای برخوردار شدند. حتی برخی از آنان در پست های مهم دولتی، به ویژه در بخش های تجاری و بندری و کشتیرانی، گمارده شده بودند. همین شرایط مناسب اجتماعی زمینه را برای موج مهاجرت بیشتر مسلمانان به چین و اقامت در این سرزمین را فراهم ساخته بود. این وضعیت در دوران حاکمیت مغولها نیز ادامه یافت و با ورود مهاجران جدید بر شمار مسلمانان افزوده شد. اما این مهاجران دیگر مثل اسلاف خود خارجی مقیم شناخته نمی شدند. افزایش شمار مسلمانان در چین با ورود سربازان مسلمان جدید که به عضویت سپاهیان مغول در آمده و به اختیار و اجبار وارد سرزمین چین شدند به اوج خود رسید. براساس برخی از نوشته های تاریخی چین، تعداد سربازان، صنعتگران، مدیران دیوانی، هنرمندان و صاحب منصبان مسلمانی که همراه مغولها وارد سرزمین چین شدند، بیش از 500 هزار نفر برآورد شده است. آنها سعی می کردند با ارائه خدمات برجسته ی هرچه بیشتر به فاتحان مغول، برای خود موقعیت بهتری به دست آورند.
در اسناد تاریخی چین از این نظامیان مسلمان به عنوان جنگاوران و سلحشوران شجاع نام برده شده است. همه ی این عوامل شرایط مناسبی برای توسعه بیش از پیش اسلام در شرق به وجود آورد. دلیل عمده ی استفاده ی مغول ها از مسلمانان در بخش های مدیریتی امپراتوری چین این بود که از یک سو، مغولها خود اقوامی چادر نشین و در نتیجه فاقد تجربیات لازم برای اداره ی این سرزمین پهناور بودند، و از سوی دیگر، چینی های مغلوب نسبت به اشغالگران مغولی حالت خصمانه داشته و حاضر به همکاری با آنها نبودند و مغولها هم پس از مشاهدهی مواردی از کارشکنی چینی ها، نسبت به آنها بی اعتماد شده و با حزم و احتیاط با آنان برخورد می کردند. و لذا، برای اداره سرزمین وسیع و دارای سابقه ی فرهنگ و تمدنی همچون چین، نیاز به سیاستمدارانی داشتند که بتوانند بخش های سیاسی، اقتصادی، اداری و آموزشی کشور تحت اشغال را مدیریت کنند.
سیاست های استفاده ی امپراتوری مغولی یوان از مسلمانان مهاجر در اداره امور مملکتی در چین از یک سو، و تساهل و مدارای حاکمان بودایی مغول با پیروان سایر ادیان و مذاهب از سوی دیگر، زمینه را برای ابراز لیاقت و شایستگی مسلمانان، به ویژه ایرانیان[۱]، در رسیدن به عالی ترین پست های اداری و صنعتی و نظامی امپراتوری حتی صدراعظمی دربار را فراهم ساخت. به گواهی کتاب«تاریخ یوان»، 17 نفر از مقامات بلند پایه ی دربار یوان و 32 نفر از مقامات عالیرتبه ی ایالت های مختلف را مسلمانان تشکیل می دادند. در کتاب «جامع التواریخ» رشید الدین فضل الله نیز آمده است که مسلمانان بر هشت ولایت از 12 ولایت کشور قاآن حکومت می کردند.
مسلمانان در این دوران، برخلاف عصر سلسله های تانگ و سونگ، دیگر از فعالیت های سیاسی برکنار نبودند. آنها از نظر موقعیت سیاسی در رده ی بعد از مغول ها و برتر از چینی ها قرار داشتند. در تمامی بخش های مختلف مدیریتی که یک مغول ریاست داشت، نفر دومش حتما یک مسلمان بود. آنها از نظر حقوق، شرکت در امتحانات برای ورود به مشاغل دولتی، داشتن خواجگان و خدمتگزاران، اجرای برخی تنبیهات و سایر زمینه ها از مزایای بالاتری نسبت به چینی ها برخوردار بودند. در عصر مغول برخلاف دوره های گذشته، به اسلام هم به عنوان یک دین خارجی موقتی نگاه نمی شد، و از عزت و احترام خاصی برخوردار بود، علمای دین داشمین (دانشمند) نامیده می شدند و از موقعیت و امتیازات ویژه ای بهره مند بودند. حوزه ی اختیارات قاضی القضات ها و شیخ الاسلام ها دیگر به محلات مسلمان نشین شهرهای ساحلی محدود نبود، بلکه در سرتاسر چین برای مسلمانان نافذ و قابل اجرا بود. در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و در اعیاد اسلامی مورد ملاطفت امپراتور قرار می گرفتند. برخی از شاهزادگان مغولی، مانند جِن شوتان(Zhen Xutan) (آناندا(Ananda)) که تحت تعالیم و تربیت مسلمانان بزرگ شده بودند، خود اسلام آورده و تمامی سپاهیان و زیر دستان آنها که به 150 هزار نفر می رسیدند نیز مسلمان شده و خود به تبلیغ اسلام پرداخته و از گسترش اسلام حمایت می کردند[۲]. در این عصر، اسلام از نظر چینی ها خطری جدی برای فرهنگ سنتی چین محسوب می شد و چیزی نمانده بود که اسلام سرتاسر چین را فراگیرد.
افزون بر صاحب منصبان مسلمان شاغل در دربار مغول، مسلمانان عادی نیز با استفاده از این موقعیت و فرصت استثنایی پیش آمده، و زیر چتر مقامات مسلمان شاغل در دربار و حمایت خود مغولها، در سرتاسر خاک چین، به صورت شبکه های گسترده و مرتبط با هم، که تنها عامل پیوند آنان دین اسلام و اخوت و برادری دینی آنان بود، حضور یافته و سکنی گزیدند. آنان با ساخت مساجد در مسیر راه های عبوری کاروان های تجاری که عمدتا در اختیار بازرگانان مسلمان بود، و احداث میهمانخانه و رستوران و غذاخوری حلال اسلامی، و اقامت گروه های کوچکی از مسلمانان د راطراف مساجد به منظور خدمات رسانی به قافله های تجاری، و سکونت مبلغان دینی، نخستین واحدهای اجتماعی جامعه ی اسلامی در سرتاسر سرزمین چین ایجاد شد. این واحدهای کوچک جامعه ی مسلمانان، بازار، درمانگاه، و آموزشگاه خاص خود را داشته و اغلب به زبان های فارسی و یا عربی تکلم می کردند.
می توان گفت، عصر حاکمیت سلسله ی یوان در چین، اوج گسترش اسلام در این سرزمین در زمینه های حاکمیتی، رونق اقتصادی و بازرگانی، توسعه ی آموزشی، گسترش زبان و ادبیات فارسی، کثرت و تنوع جمعیت مهاجران و گستردگی و پراکندگی جغرافیایی محل سکونت مسلمانان بوده است[۳].