قیام مسلمانان در مناطق استان های شانسی و گنسو در چین
در خلال قرن هیجدهم میلادی، تعداد زیادی از روحانیون و طلاب علوم دینی چین، برای ادامه ی تحصیل به مکه مکرمه و یا کشور یمن رفته و در آنجا تحت تعالیم طریقت نقشبندیه قرار گرفتند. اندیشه های صوفیانه ی خوفیه ی متعادل و جهریه ی رادیکال، به ترتیب توسط دو نفر از علمای بازگشته از مکه و یمن به نام های ما لَیچی(Ma Laichi)(1766-1681 میلادی) و ما مینگ شین(Ma Ming Xin)(1781-1719 میلادی) وارد سرزمین چین شد. این دو اندیشه ی صوفیانه به همراه تفکرات اهل سنت غیر صوفیانه معروف به«مکتب قدیم» در کنار هم به فعالیت دینی و تبلیغی خود ادامه دادند.
مکتب خوفیه و مکتب اهل سنت غیر صوفی«قدیم» هردو به خاطر مواضع متعادلی که داشتند، از سوی حکومت سلسله چینگ پذیرفته شده و به آنها« مکتب قدیم» گفته میشد. در حالیکه مقامات امپراتوری به پیروان فرقۀ جهریه بهخاطر داشتن مواضع رادیکال مشکوک بوده و به آن«مکتب جدید» گفته میشد.
در اثر اختلافات سلیقه ای که میان پیروان خوفیه و جهریه در زمینه های عقیدتی پیش آمد، و همچنین، سوء مدیریت و فساد و مواضع ضد اسلامی و ضد مسلمانی مقامات سلسله چینگ، در سال های میان 1781 و 1783 میلادی، نا آرامی هایی توسط پیروان«مکتب جدید» در میان مسلمانان خویی و سالار به وجود آمد که توسط نیروهای چینگسلسله چینگ سرکوب شدند.
در بهار 1862، و با نزدیک شدن شورشیان تایپینگ به جنوب شرقی استان شانسی، چینی های نژاد خَن منطقه به تشویق دولت سلسله چینگ و برای دفاع در مقابل تایپینگ ها، گروه های مسلحی را سازماندهی کردند. مسلمانان منطقه نیز به خاطر ترس از این گروه های مسلح محلی، اقدام به تشکیل واحدهای مسلح مسلمان برای دفاع از خود نمودند.
نزاع های محلی میان مسلمانان و افراد نژاد خَن از یک سو، و تضعیف جایگاه رژیم سلسله چینگ و درگیر بودن نظامیان امپراتوری در سایر مناطق از سوی دیگر، و همچنین آرزوی داشتن کشوری خاص برای مسلمانان، زمینه را برای شورش مسلمانان در دره ی رودخانه ی وِی(Wei) فراهم ساخت. با این که مسلمانان در ابتدا قصد شورش علیه دولت چینگسلسله چینگ را نداشتند، ولی برخورد نا درست مقامات دولت سلسله چینگ و حمایت جانبدارانۀ آنها از هم نژادی های خَن خود، موجب شد این شورش به سرعت در سرتاسر جنوب شرقی استان شانسی گسترش یابد. لذا در اواخر ماه ژوئیه ی 1862، مبارزان سازمان یافته ی مسلمان به رهبری ماخوالونگ، یکی از شیوخ طریقت های صوفی که در مکه و یمن تحصیل کرده بود، با هدف کسب استقلال از چین و تشکیل یک کشور اسلامی در مناطق استان های شانسی، گنسو و نینگشیا در غرب رودخانه ی زرد، دست به قیام علیه دولت چینگ زدند. آنها پس از سازماندهی اولیه به راحتی توانستند با حرکت به سمت شهر شیاَن مرکز استان، آن را به محاصره ی خود درآوردند. این محاصره تا پاییز سال 1863 ادامه یافت تا بالاخره توسط ژنرال دولونگا(Dolongga)، درهم شکست و تعداد زیادی از مبارزان مسلمان به همراه خانواده های خود از استان شانسی فرار و وارد استان گنسو شدند. برخی از این فراریان برای ادامه ی مبارزه و بازپس گرفتن سرزمین از دست رفته ی مسلمانان در استان شانسی،در گنسو«گردان بزرگ هیجدهم» را تشکیل دادند. نیروهای مسلمانان افزون بر مناطق گستردهای از استان گنسو، در استان نینگ شیا نیز مناطق وسیعی را تحت سلطه ی خود درآورده و از نفوذ دولت سلسله چینگ خارج ساخته بودند.
دولت سلسله چینگ در سال 1867 بهترین ژنرال خود به نام زو جونگتانگ(Zuo Zhongtang) که موفق به سرکوب شورش تایپینگ و به قهرمانی مورد اعتماد امپراتوری تبدیل شده بود را برای سرکوب مسلمانان به استان شانسی اعزام کرد. وی در سپتامبر 1870 به مقر فرماندهی مستحکم ماخوا لونگ(Ma Hualong) در شرق گنسو حمله و پس از 16 ماه مقاومت نیروهای تحت امر ماخوا لونگ، او را در ژانویهی 1871 وادار به تسلیم کردند. پس از تسلیم، ماخوا لونگ و 80 نفر از فرماندهان عالیرتبه ی وی را به اعدام از طریق قطعه قطعه کردن بدنشان به هزار تکه، محکوم کردند. هزاران نفر از مسلمانان محلی نیز به مناطق مختلف چین تبعید گردیدند.
مقصد بعدی ژنرال چینگ، منطقه ی خِهجو(He Zhou)(لینگشیا)، محل تمرکز مسلمانان در غرب لَنجو(Lanzhou) بود. ماجانآئو(Ma Zhan’Ao) فرمانده مسلمان منطقه که آمادهی همزیستی و صلح با دولت چینگ بود. در سال 1872، داوطلبانه آمادگی خود و نیروهای تحت امرش را برای مصالحه و همکاری با دولت سلسله چینگ اعلام و از این طریق جان خود و تعداد بسیاری از مسلمانان را از قتل عام توسط ارتش چینگ نجات داد. ارتش چینگ پس از تصرف لینگشیا، به منطقه ی شینینگ(Xining) که علاوه بر مسلمانان ساکن بومی، به محل اسکان مهاجران مسلمان سایر مناطق جنگی نیز تبدیل شده بود حمله کرد و پس از 3 ماه جنگ در پاییز سال 1872 این منطقه را نیز تصرف و فرمانده انقلابیون به نام ماگوی یوان(Ma Guiyuan) را دستگیر و همراه با هزاران مدافع مسلمان به قتل رسانده و جمعیت مسلمانان منطقه از هم پاشید.
متعاقب این پیروزی، 15 هزار نفر از نیروهای ارتش سلسله چینگ، به فرماندهی شخص ژنرال زو، شهر سوجو را در سال 1873 محاصره و علیرغم مقاومت سرسختانهی مدافعین شهر، قلعه ی مستحکم آنان در 24 اکتبر سقوط کرد. نیروهای سلسله چینگ در این شهر بیش از 7000نفر مسلمان را از دم تیغ گذرانده و بقیه را به جنوب گنسو کوچاندند تا دیگر نتوانند با مسلمانان سایر مناطق دست به شورش بزنند.[۱].
نیز نگاه کنید به
کتابشناسی
- ↑ سابقی، علی محمد(1392).جامعه و فرهنگ چین.تهران:موسسه فرهنگی هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی، جلد2، ص810