نظام فرهنگی کانادا

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۱۶ توسط Samiei (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «کانادا به عنوان یک کشور «چند فرهنگی<sup>[1]</sup>» شناخته می‌شود. در طول دهه گذشته، پس از تصویب قانون چند فرهنگی، گوناگونی نژادی، قومی و مذهبی رشد قابل ملاحظه‌ای داشته است و به طور چشمگیری در حال تغییر چهره عمومی جامعه است. تنوع فرهنگی حتی پیش از تش...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

کانادا به عنوان یک کشور «چند فرهنگی[1]» شناخته می‌شود. در طول دهه گذشته، پس از تصویب قانون چند فرهنگی، گوناگونی نژادی، قومی و مذهبی رشد قابل ملاحظه‌ای داشته است و به طور چشمگیری در حال تغییر چهره عمومی جامعه است. تنوع فرهنگی حتی پیش از تشكيل اين كشور خصوصیت بارز این سرزمین بوده است. در زمان ورود و استقرار اروپایی‌ها زبان‌های گوناگونی بین مردم بومی این سرزمین رواج داشت. از نیمه قرن هجدهم، جمعیت سیاه‌پوست نیز در بخش آتلانتیک کانادا ساکن بوده‌اند. علاوه بر این‌، موج مهاجرت به این کشور، که از نیمه دوم قرن بیستم آغاز شد، به سرعت این کشور را به نمونه‌ای از تنوع نژادی، قومی، مذهبی و زبانی موجود در جهان تبدیل کرده است.

براساس آخرین آمار بیش از 43 درصد کانادایی‌ها، تباری غیر از انگلیسی، فرانسوی و کانادایی و بومی آمریکای شمالی دارند. تعداد افراد متعلق به اقلیت‌های نژادی ظرف ده سال 11 درصد رشد یافته است. در حال حاضر 30 درصد جمعیت اغلب شهرهای اصلی اين كشور را اقلیت های نژادی تشکیل می‌دهند. در تورنتو اقلیت‌های نژادی و قومی نیمی از جمعیت این شهر را تشکیل می‌دهند. براساس آمار رسمی 89 درصد مهاجران و 94 درصد افراد اقلیت‌های نژادی و قومی در شهرهای بزرگ رحل اقامت افکنده‌اند. در حالی که تورنتو، ونکوور و مونترال محل سکونت بخش قابل توجهی از اقلیت‌های نژادی و قومی است، چهره شهرهای کوچک‌تر مانند ادمونتون[2]، ساسکاتون[3]، رجینا[4]، وینیپگ[5] و اوتاوا[6] نیز در حال تغییر است. مهاجران بیشتر تمایل دارند در مناطقی از کشور سکنا گزینند که افراد بیشتری از سنخ آنان و با میراث فرهنگی و زبان مشترک در آن مناطق زندگی می‌کنند و این باعث شده است که هر منطقه  ترکیب خاصی از گروه‌های جمعیتی را در خود جای دهد.

برای مثال، تعداد زیادی کانادایی چینی‌تبار و یا از کشورهای آسیای جنوب شرقی در بریتیش کلمبیا زندگی می‌کنند؛ در حالی که کانادایی‌های کارائیبی‌تبار بیشتر در اونتاریو ساکن هستند. کبک برای کسانی که به زبان فرانسه صحبت می‌کنند جذابیت دارد. بنابراین، بیشترین تعداد ویتنامی‌ها، اهالی هائیتی و لبنانی‌ها در این استان اقامت دارند. با این حال، در سراسر کانادا اقلیت‌های مشهود[7] سریع‌ترین رشد زیر گروه‌ نژادی را به خود اختصاص داده‌اند. تا سال 2006م اين گروه بین 14.7 تا 20 درصد جمعیت را تشکیل می‌دادند.

جواني یکی از عوامل تعیین‌کننده در این تنوع جمعیتی است. میانگین سنی جمعیت اقلیت‌های قومی و اقلیت‌های آشکار از میانگین سنی کل جمعیت كشور کمتر است. بررسی‌ها نشان می‌دهد که 45 درصد کودکان حداقل از طریق یکی از والدین خود، تباری غیر از انگلیسی، فرانسوی، کانادایی و یا بومی آمریکای شمالی دارند. از هر پنج کانادایی بین 18 تا 34 سال، یک نفر  متعلق به یکی از اقلیت‌های مشهود است در گروه سني5 تا 15 سال یک نفر از هر سه نفر  دارای تبار بومی یا از گروه اقلیت‌های مشهود است. به زعم صاحب‌نظران در نسل آینده هیچ یک از گروه‌های نژادی  اکثریت مردم کانادا را نمایندگی نخواهند کرد.

می‌توان گفت که با افزایش تنوع فرهنگی– نژادی مفهوم چند فرهنگی برای مردم اهمیت بیشتری پیدا کرده است. نخست‌وزیر سابق این کشور، ژان کرتین، طی سخنرانی در برلین تصریح کرد که کانادا  به یک کشور فراملی با جامعه‌ای چندفرهنگی تبدیل شده است. کشوری که جهان را در مرزهای خود دارد. کانادایی‌ها آموخته‌اند که دو زبان بین‌المللی و تنوع فرهنگی آنها مزیت‌های نسبی آنان و منبعی برای ادامه خلاقیت و بالندگی کشور است. برای بخش قابل توجهی از مردم، تنوع قومی،  فرهنگی و نژادی موجود خصوصیت مثبت جامعه آنهاست. براساس یک نظرسنجی عمومی که اخیراً انجام شده است، دوسوم کانادایی‌ها معتقدند که گوناگونی فرهنگی جمعیت، مزیتی است که این کشور در عرصه رقابت اقتصاد جهانی از آن برخوردار است. براساس مطالعات انجام شده توسط مؤسسه تحقیقاتی اکوس[8] اغلب مردم اين كشور با این نظر موافق‌اند که جذب مهاجران از خاستگاه‌های فرهنگی متفاوت موجب تقویت فرهنگ كشوراست. نظرسنجی انجام شده توسط ایپسس رید[9] نشان می‌دهد که بیش از 83 درصد از مردم معتقدند بهترین نکته در مورد کانادا خصوصیت چندفرهنگی بودن آن است. این رقم در مقایسه با 78 درصد در اکتبر 1998م، 80 درصد در ژوئن 1996م و 77 درصد در فوریه 1993 م افزایش بیش از انتظاری را نشان می‌دهد. نتایج یک تحقیق در سال 1999م حکایت از آن دارد که 96 درصد شهروندان بر اين  باورند که حضور و زندگي مردمانی از نژادهای مختلف در اين كشور مطلوب است. ارتباط تنگاتنگ هویت کانادایی با پدیده چندفرهنگی طی نظرسنجی دیگری مورد تأکید قرار گرفت. هنگامی که از کانادایی‌ها سؤال شد چه چیزی هویت آنان را از آمریکایی‌ها متمایز می‌کند، در پاسخ دومین، وجه تمایز را، پس از نظام تأمین اجتماعی، پدیده تنوع فرهنگی در كشور دانستند.

به این ترتیب، سیاست قبول تنوع فرهنگ‌ها و تبدیل شدن آن به یک ارزش موجب شده است که مهاجران تابعیت اين كشور را دریافت کنند، در ساختن جامعه بهتر و ارتقای سطح زندگی مشارکت داشته باشند و نسبت به جایگاه بین‌المللی این کشور احساس غرور نمایند. قبول فرهنگ‌های متفاوت تحت یک ملیت واحد مهم‌ترین دستاورد پدیده چند فرهنگی است. اين امر شهروندان را تشویق می کند تا احساس مشترکی نسبت به کانادا داشته باشند و احساس تعلق آنها را به کشور و یکدیگر تقویت می‌کند. حاصل آن نيز شكل‌گيري همبستگی اجتماعی است. به همان اندازه که تنوع فرهنگی و نژادی افزایش می‌یابد، کوشش‌ها برای تقویت این همبستگی اجتماعی میان گروه‌های نژادی، مذهبی و قومی  و بر پیشرفت مداوم جامعه کانادا به عنوان یک جامعه یکپارچه، پیشرفته و دموکراتیک متمرکز می‌شود.

همه ارگان‌ها، مؤسسات و شرکت های دولتی مشمول قانون چند فرهنگی قرار هستند. براساس قانون، تنوع نژادی، قومی، مذهبی و زبانی در جامعه پذیرفته شده‌است. یکی از اهداف قانون چندفرهنگي کمک به نهادهای فدرال در توسعه سیاست‌ها، برنامه‌ها و امور اجرایی فراگیر به منظور ایفای تعهدات مندرج در قانون پیش گفته است. پیشینه سیاست چندفرهنگی دراين كشور به سال 1971م باز می‌گردد. در سال 1988م اين سياست رسماً در قالب قانون چند فرهنگی تبلور یافت. سه هدف استراتژیک این قانون (عدالت اجتماعی، مشارکت مدنی و هویت مشترک) اکنون نیز مانند زمان تصویب در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگرند و برنامه تنوع فرهنگی میراث کانادا[10] توفیق زیادی در محقق کردن آنها داشته است. براساس این قانون نهادهایی همچون مدارس، شوراهای هنری و خدمات پلیس، موظف‌اند خود را با سیاست‌ها و امور اجرایی گوناگون فرهنگی تطبیق دهند و به طور یکسان و با احترام به نیاز همه شهروندان پاسخ دهند. به طور خلاصه، کانادا با حرکت به سمت چندفرهنگی شدن احساس فراگیر شهروندی را در میان همه اقشار جمعیتی تقویت می‌کند.

مديريت فرهنگي

فرهنگ کانادا، یک فرهنگ مختلط و برگرفته از فرهنگ ساکنان آن است. شناخت فرهنگ این کشور بدون شناخت بافت اجتماعی آن کار دشواری است. به طور کلی، ساکنان این کشور را می‌توان به سه گروه عمده تقسیم کرد. گروه اول، مردمان بومی این سرزمین[11] هستند که از نسل‌های به جای مانده از قبایل بومی اولیه و سرخ‌پوست‌ها می‌باشند. این گروه بر اثر سیاست‌های استعمارگرانه در مناطق محدودی سكونت دارند و در کمترین سطح ممکن در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی شرکت می‌کنند. سیاست‌های استعماری مهاجران اولیه (سفیدپوست‌ها) باعث نابودی سنت‌ها و فرهنگ غنی آنان شده است. گروه دوم، مهاجران انگلیسی و فرانسوی هستند. این گروه عمدتاً اجدادشان در گذشته مستقیماً از اروپا و بعضاً از طریق آمریکا به این سرزمین مهاجرت کرده‌اند. این گروه که به سفیدها معروف‌اند قدرت حاکم و استیلای فرهنگی را در دست دارند. گروه سوم، مهاجران سال‌های اخیر هستند که براساس سیاست مهاجرپذیری و قوانین موجود، بعد از ترك سرزمین مادری خود به این کشور مهاجرت کرده‌اند. این مهاجران به لحاظ مهاجر بودن در یک گروه جای می‌گیرند، ولی به لحاظ فرهنگی، اجتماعی و دینی، کاملاً متفاوت و متعدد می‌باشند. این گروه  جمعیتی بالغ بر 13 تا 14 میلیون از کل جمعیت 35 میلیونی کانادا را تشکیل می‌دهند و به‌‌رغم تکثر و پراکندگی در باورها و آداب و رسوم، در عمل از منظر حضور در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وضعیتی کمابیش شبیه گروه نخست را دارند. تنوع جمعیتی با فرهنگ، باورها و سنت‌های بسیار متفاوت و مختلف در بین جوامع مهاجر چنان گسترده است که تعیین ذائقه‌های فرهنگی آنان به آسانی میسر نمی‌باشد. این تنوع فرهنگی، به لحاظ جغرافیایی، گستره وسیعی از شرق دور تا خاورمیانه و آسیای مرکزی و کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین و به لحاظ دینی مسلمانان، بودائیان، یهودیان، مسیحیان، هندوها و نظایر آن را دربر می‌گیرد. به دلیل همین تنوع، در اين كشور فرهنگ وجامعه واحد وجود ندارد. در واقع، تعدد جوامع کثرت فرهنگ‌ها را می‌طلبد تا در آن هر کس و هر گروه فرصت انتخاب فرهنگ متناسب با نیازها و علایق خود را پیدا کند. بدیهی است که این تنوع بدون احتساب خرده فرهنگ‌هایی است که در دل هریک از فرهنگ‌های موجود حضور دارد. براساس آمار سال 2010م بیش از 200 گروه اقلیت قومی در اين كشور زندگی می‌کنند.

اصل چندفرهنگی یکی از سیاست‌های اصولی است که به طور رسمی و گسترده مورد توجه و تأکید دولتمردان این کشور می‌باشد. برمبنای این اصل، قوانین و فضای حاکم به کلیه شهروندان - اعم از اینکه اصالتاً کانادایی باشند یا به واسطه مهاجرت اخیر به تابعیت اين كشورپذيرفته شده باشند -  اجازه می‌دهد تا به فرهنگ، آداب و رسوم و باورهای خود وفادار بمانند. آنها مي‌توانند آیین‌ها و مراسم دینی و فرهنگی خود را  برپا دارند و حتی با برپایی برنامه‌های فرهنگی به معرفی فرهنگ خود بپردازند، مشروط بر آنكه به فرهنگ‌های جوامع دیگر آسیبی نرسانند و آزادی دیگران را خدشه‌دار نسازند.

به طور حتم وجود این اصل، که در ظاهر به همه فرهنگ‌ها اجازه بروز و ظهور آزادانه را می‌دهد، می‌تواند یکی از جذابیت‌های مهم برای مهاجران باشد و سختی شرایط اقلیمی بسیار سرد و ملال‌آور را برای آنان تحمل‌پذیرتر سازد. در چارچوب اصل چندفرهنگی هر کسی این حق را دارد تا هرگونه که عرف جامعه‌اش حکم می‌کند و با قوانین در تعارض نباشد، در اجتماع و نهادهای اجتماعی حضور یابد. به عنوان نمونه، کسی به حجاب زنان مسلمان یا پوشش مردان و زنان هندی ایرادی نمی‌گیرد و آنان در جایگاه مستخدمین دولت این حق را دارند تا در مراکز و دوایر دولتی نیز با پوشش خاص خود حضور پیدا کنند. از این‌رو است که جلوه‌های فرهنگ و آداب اسلامی به ویژه حجاب زنان و دختران مسلمان در همه جای این کشور دیده می‌شود]1 و 2[.                                  


سياست‌هاي فرهنگي و نهادهاي فرهنگي

سیاست‌های فرهنگی کانادا[12] در واقع مجموعه‌ای از طرح‌های مختلف، قوانین و مقررات، برنامه‌ها و اقداماتی است که توسط سازمان ميراث فرهنگي، سازمان ماليات و وزارت صنايع كانادا اجرا مي‌شوند. از جمله مهم‌ترين اين قوانين و مقررات فرهنگي، مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:

·   قانون كتابخانه ملي (مصوب سال 1993م)

·   قانون خبررساني راديو- تلويزيون (مصوب سال 1968م)

·   قانون مركز هنرهاي زيباي كشور (مصوب سال 1966م)

·   قانون موزه‌هاي ملي  (مصوب سال 1925م)

·   قانون شركت سهامي توسعه فيلم  (مصوب سال 1925م)

·   تله فيلم كانادا (مصوب سال 1967م)

·   قانون زبان‌هاي رسمي كشور (مصوب سال 1969م)

·   قانون دپارتمان ارتباطات (مصوب سال 1970م)

·   قانون كنترل واردات و صادرات اشياء فرهنگي (مصوب سال 1977م)

·   قانون حق چاپ و نشر (مصوب سال 1924م)

·   قانون مرکز اسناد ملی (مصوب سال 1987م)

·   قانون شوراي كانادا (مصوب سال 1957م)

·   قانون هئيت فيلم كشور (مصوب سال 1950م)

·   قانون وضعيت معيشتي هنرمندان (مصوب سال 1992م)

·   قانون چندگانگي فرهنگي در كانادا (مصوب سال 1985م)

·   قانون مخابرات (مصوب سال 1993م)

·   قانون بناهاي يادبود و مكان‌هاي تاريخي (مصوب سال 1953م)

·   قانون پارك‌هاي ملي (مصوب سال 1988م)

·   قانون محافظت از ايستگاه‌هاي قديمي راه‌آهن (مصوب سال 1988م)

·   قانون سازمان حمل و نقل (قانون كانال‌ها و آبراه‌هاي تاريخي مصوب سال 1993م)

·   قانون شوراي تحقيقات علوم اجتماعي و انساني (مصوب سال 1978م)

·   قانون كميسيون مخابرات و راديو تلويزيون كانادا (مصوب سال 1985م)]3[.

در گذشته توسعه فرهنگي توسط سطوح مختلف دولت و به صورت غيررسمي و بدون انسجام صورت مي‌پذيرفت. در سال 1951م، به دنبال انتشار گزارش محوري كميسيون سلطنتي در مورد توسعه ملي در زمينه‌هاي هنر، علوم و ادبيات، حمايت بخش فدرال در امر فرهنگ و ارتباطات به طور رسمي سازماندهي گرديد. اين امر به نوبه خود موجب تأسيس كتابخانه ملي در سال 1953م و شوراي كانادا در سال 1957م گرديد. شوراي فوق يك مؤسسه اعتباري- هنري فدرال است كه مستقل از دولت عمل مي‌کند. تقسيم‌بندي اساسي و اوليه‌اي كه طبق قانون اساسي در سال 1867م در سطوح قدرت انجام گرفت، به ايالت‌هاي اين كشور در زمينه‌هاي آموزش و فرهنگ اختيار تام اعطاء نمود. در نتيجه، هر ايالت براي توسعه سياست فرهنگي و ايجاد مكانيسم‌هاي ويژه (از قبيل تأسيس وزارتخانه‌ها و سازمان‌هاي مربوطه جهت اجرا و پيشبرد سياست‌هاي اختصاصی خود) اقدام نموده است. طي 20 سال گذشته بحث‌هاي قابل توجهي در خصوص تمركززدايي از قدرت صورت گرفته است، زيرا ايالت‌هاي كشور به دنبال ايفاي نقش عمده‌تري در جهت توسعه فرهنگ هستند. به طور سنتي اين كشور نسبت به سياست‌هاي ملي پيش‌روي خود ديدگاه سازماني دارد. اين ديدگاه حاوي قوانين و دستورالعمل‌هايي است كه توسط مؤسسات و دولت‌هاي ايالتي و فدرال كشور انجام مي‌گيرند.

سازمان ميراث فرهنگي، مسؤوليت عمده امور فرهنگي كشور را برعهده دارد. به عبارت دیگر، مسئوولیت بيشترین نقش اعمال سیاست‌های فرهنگی این کشور را سازمان ميراث فرهنگي فدرال برعهده دارد. مأموریت‌های اصلی میراث فرهنگی  به شرح زیر است:

1) تولید و انتشار آثار فرهنگی متنوع

2) دسترسی و مشارکت در زندگی فرهنگی

4) ایجاد ارتباط میان کانادایی‌ها و درک عمیق‌تر جوامع گوناگون آن

5) درک بهتر از حقوق و مسئولیت‌های مشترک شهروندی و ایجاد فرصت مشارکت در زندگی مدنی

با این حال، وزارت امور خارجه، وزارت تجارت بين‌الملل، وزارت اقتصاد، سازمان مهاجران و امور شهروندان، منابع انساني، اداره امور بوميان شمال و سرخ‌پوستان و وزارت صنايع نيز در اين امر سهيم هستند.

به منظور افزايش انسجام و يكپارچگي سياست فرهنگي، اين كشور وارد يك روند پژوهشي دامنه‌دار شده است تا به هويت ملي و فرهنگي ممتاز نايل شود. براساس آن جمعيت بوميان، دوگانگي زبان، چندفرهنگي جمعيت، منطقه‌گرايي و تأثيرپذيري بالقوه از ايالات متحده آمريكا مورد توجه قرار گرفته است. براساس قانون اساسي، ايالت‌هاي كانادا در امر آموزش از مسؤوليت تام برخوردار بوده و در زمينه فرهنگ با دولت فدرال تشريك مساعي مي‌نمايند. این كشور داراي مؤسسات مشابه در سطوح ايالتي و فدرال است كه از امور فرهنگي و هنرهاي زيباي كشور حمايت به عمل مي‌آورند. ايالات و مناطق نيز داراي وزارتخانه‌هاي فرهنگ می باشند كه در زمينه برنامه‌هاي سياست فرهنگي همسان با سازمان ميراث فرهنگي عمل مي‌نمايند. گزارش سال 1992م كميته دائمي فرهنگ و ارتباطات پيشنهاد مي‌نمايد كه دولت فدرال بايد برنامه‌ريزي را تشویق کند، برقراري هماهنگي فرهنگي ميان سازمان‌های فدرال را در رأس كار خود قرار دهد و مشاركت با ديگر سطوح دولت، بخش خصوصي و جامعه فرهنگي را ترويج نمايد. به تازگي دولت فدرال اصول و اهداف كلي را براي خط و مشي آينده فرهنگي دولت تعيين نموده است.

از ديگر گرايش هاي توسعه سياست فرهنگي فدرال مي‌توان به اتخاذ استراتژي‌هاي مالي چند ساله براي فعاليت‌هاي هنري، اتخاذ تدابير جامع در جهت تشويق سطوح مختلف جامعه به مشاركت فرهنگي، توسعه فعاليت‌هاي بشردوستانه و داوطلبانه، آموزش و ترويج حرفه‌اي هنرهاي زيبا و برقراري همكاري بيشتر ميان آژانس‌ها و دولت‌هاي فدرال و ايالتي اشاره نمود]4 و 5[.

نهادهاي دولتي و نيمه دولتي مسئوول در حوزه فرهنگي  در سطوح مختلف به شرح زيرند:

1. در سطح ملي

1.1. سازمان میراث فرهنگی: تا اوايل دهه 1990م، سازمان فدرال در امر ارتباطات، مسؤوليت اداره و توسعه سياست‌هاي فرهنگي، قانون‌گذاري و تنظيم قوانين در سطح ملي را برعهده داشت. در ژوئن سال 1993م، چندين سازمان دولتي جهت ايجاد سازمان جديد ميراث فرهنگي با يكديگر ادغام شدند. سرانجام سازمان ميراث فرهنگي اين كشور مسؤوليت اداره و نظارت بر امور هنری، صنايع فرهنگي، راديو- تلويزيون، ميراث فرهنگي، ورزش‌هاي غيرحرفه‌اي، امور چندفرهنگي، پارك‌هاي ملي و بناهاي تاريخي ـ ملي، حقوق بشر، فعاليت‌هاي داوطلبانه، زبان‌ها و فرهنگ‌هاي بومي، زبان‌هاي رسمي، فعاليت‌هاي تشريفاتي - دولتي و ارتقاء هويت كانادايي را برعهده گرفت.

از ديگر مسئووليت‌هاي سازمان ميراث فرهنگي، كه با مشاركت وزارت كشور اجرا مي‌شود، مي‌توان به مواردي چون: مسؤوليت اداره و نظارت بر شوراي هنر، هيأت فيلم كشور، شركت سهامي خبرگزاري،[13] مركز هنرهاي ملي، فيلم كانادا، كميسيون مخابرات و راديو و تلويزيون، كتابخانه ملي، كميسيون بزرگ كشور، كميسيون ميادين جنگي كشور، موزه‌هاي ملي، موزه ملي علوم و فناوري، موزه هوا- فضا، موزه طبيعت، موزه تمدن، موزه جنگ، گالري ملي، موزه ملي عكاسي معاصر، و آرشيوهاي ملي اشاره كرد. انجام دادن اين فعاليت‌ها نيازمند اختصاص بالاترين ميزان بودجه است  كه در سال (92-1991م) 9/2 میلیارد دلار بود]6[.

1.2. شوراي هنر: اين شورا به موجب قانون مصوب سال 1997م تأسيس گرديد. شوراي مذكور در جهت توسعه و ترويج مطالعه و بهره‌مندي از آثار هنرهاي زيباي كشور فعاليت مي‌نمايد. اين شورا وظيفه تهيه و ارائه خدمات و كمك‌هاي مالي به هنرمندان حرفه‌اي، توليدكنندگان و سازمان‌هاي هنري اين کشور را برعهده دارد. همچنين دبيرخانه كميسيون كانادا را ترغيب به همكاري با سازمان علمي، فرهنگي و تربيتي سازمان ملل[14] مي كند و بسياري از طرح‌ها (نظير طرح كيلام[15] در امر اهدای جوايز و هداياي ادبي به هنرمندان كشور) را به اجرا در مي‌آورد]7[.

1.3. كميسيون كانادايي يونسكو: اين كميسيون فعاليت‌هاي سازمان يونسكو در كشور كانادا را سازماندهي مي‌كند و حضور كشور در فعاليت‌هاي يونسكو را افزايش مي‌دهد. كميسيون فوق به عنوان مشاور وزارت امور خارجه در سازمان يونسكو فعاليت و با وزارت كشور در اجراي برنامه‌هاي بين‌المللي فرهنگي مشاركت مي‌نمايد.

1.4. شوراي تحقيقاتي علوم اجتماعي و انساني: شوراي مذكور در راستاي توسعه علوم انساني و اجتماعي كشور به اشخاص پيشنهاد مشاركت مي‌دهد. این شورا ارگاني سلطنتي است كه از طريق وزارت صنايع به پارلمان كشور گزارش كار ارائه مي‌دهد]8 و 9[.

2. در سطح ايالتي

فرهنگ در كانادا مسؤوليت مشاركتي است كه ميان دولت‌هاي ايالتي و فدرال توزيع شده است. در سال 1970م، از محل فروش بليط‌هاي بخت‌آزمايي، شماري از ايالت‌هاي كشور مبادرت به تأسيس وزارتخانه‌هاي فرهنگي نمودند. دولت‌هاي ايالتي به طور غيررسمي در بخش ميراث فرهنگي، توسعه و ترويج قوانين، سياست‌ها و برنامه‌هاي فرهنگي بسيار فعال بوده‌اند. در سال‌هاي دهه 1990 ميلادي، هزينه‌هاي فرهنگي ايالتي بالغ بر 9/1 ميليون دلار بوده است كه بيشتر اين هزينه‌ها در بخش كتابخانه‌ها و ميراث فرهنگي كشور صرف شد. پيش‌نياز و ضروريات فرهنگي هر ايالت با ايالات ديگر تفاوت دارد. به عنوان مثال، ايالات انتاريو، كبك و بريتيش كلمبيا مراكز اصلي صنايع فرهنگي و هنرهاي زيباي اين كشور محسوب مي‌گردند. ايالت كبِك تنها ايالت كشور است كه به‌رغم ركود اقتصادي اخير مبادرت به تأسيس شوراي هنر و ادبيات و اختصاص بودجه برای اين امر نموده است. لازم به ذكر است كه راهکارهای زيادي جهت تسهيل در توسعه پروژه‌هاي مشاركتي، تأمين بودجه بخش فرهنگ و مبادله اطلاعات ميان دولت‌هاي فدرال و ايالتي به كار گرفته شده است]3 و 10[.


ابزارهاي سياست فرهنگي و تأمين بودجه فعاليت‌هاي فرهنگي

فرهنگ بخش پوياي اقتصاد كانادا محسوب می‌شود كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم به اقتصاد ملي آن نیز كمك می‌کند. برطبق اطلاعات ارائه شده از سوي اداره آمار این كشور، تأثير مستقيم بخش اقتصاد بر هنرهاي زيبا و بخش فرهنگ كشور بالغ بر 2/14 میلیارد دلار در سال (90-1991م) بوده است كه تقريباً 3/2 درصد از توليد ناخالص ملي را تشكيل مي‌دهد. هنرهاي زيبا و فرهنگ علاوه‌بر سطوح دولتي از حمايت‌هاي بخش خصوصي كشور نيز برخوردارند. از زمان جشن‌هاي سده در سال 1967م، شمار زيادي از سازمان‌ها و نهادهای دولتي كمك‌هاي مالي قابل توجهي به صنايع فرهنگي، مؤسسات و هنرمندان كشور نموده‌اند. ساليان متمادي نابرابري‌هاي فاحشي ميان ايالت‌هاي كشور از لحاظ ميزان حمايت، پشتيباني و توزيع بودجه فرهنگي وجود داشته است. در سال (1992م) دولت‌هاي مختلف در كليه سطوح مبلغ 6 میلیارد دلار در امر فرهنگ سرمايه‌گذاري نمودند. از اين ميزان 9/2 میلیارد دلار از طريق دولت فدرال، 9/1 میلیارد دلار از طريق ايالت‌ها و 2/1 میلیارد دلار از طريق شهرداري‌ها تأمین گرديد. در ايالات كِبك و انتاريو عمده تمركز بر بودجه‌هاي فرهنگي فدرال بوده است، زيرا اغلب سازمان‌ها و نهادهای فرهنگي فدرال در اين دو ايالت واقع شده‌اند.

86 درصد از بودجه دولت‌هاي فدرال به نهادها و سازمان‌های فرهنگي فدرال (نظير شركت سهامي خبرگزاري كانادا، موزه‌هاي ملي و مكان‌هاي تاريخي فدرال) تعلق دارد. 14 درصد باقي مانده به صورت كمك‌هاي مالي و اعطاي جوايز به صنايع فرهنگي، مؤسسات، سازمان‌ها و هنرمندان پرداخت مي‌گردد. 23 درصد بودجه دولت‌هاي ايالتي و منطقه‌اي در بخش فرهنگ به كتابخانه‌ها و ميراث فرهنگي اختصاص مي‌يابد. در سال 1992م، 80 درصد از بودجه فرهنگي 2/1 میلیارد دلاري شهرداري‌ها به كتابخانه‌هاي كشور اختصاص يافت.

سازمان ميراث فرهنگي  نیز طرح فرهنگي با عنوان «برنامه زیرساخت‌های جوامع[16]» را اداره و بر آن نظارت مي‌نمايد. اين طرح جهت كمك به سازمان‌هاي حرفه‌اي، حقوقي و غيرانتقاعي فعال در عرصه ميراث فرهنگي و هنرهاي زيبا طراحي شده است. طرح پیش گفته اصلاح و بهبود فعاليت‌هاي مديريتي، تأسيس و بهبود زيرساخت‌ها و تجهيزات فرهنگي و افزايش امكان دسترسي به كالاهاي فرهنگي را براي مردم جزو اهداف خود قرار داده است. عمده كمك‌هاي مالي و غيرمالي انجام گرفته از طريق اين طرح توسط سازمان ميراث فرهنگي تأمين مي‌گردد]3، 9 و10[.


حمايت از خلاقيت‌هاي فرهنگي

سياست‌هاي فرهنگي كانادا به طور مستقيم و غيرمستقيم خلاقيت‌هاي فرهنگي را مورد حمايت قرار مي‌دهد. در سال 1924م، سياست‌هاي حمايت مستقيم از هنرمندان شكل گرفت. در سال 1951م، «شوراي هنر كانادا» به منظور تأكيد بر آموزش عمومي هنرهاي زيبا تأسيس شد. مسؤوليت نشر و ارتقاء هنرهاي زيبا، ادبيات و علوم انساني و اجتماعي كشور برعهده اين شورا است. هدف اصلي شورا توسعه و ترويج ايده «‌كانادا براي كانادائيان[17]» بود. پايه و اساس توسعه سياست فرهنگي كشوردر اين شورا پايه‌گذاري شد. علاوه‌بر اين، در سال 1982م گزارش كميته بررسي و بازبيني سياست فرهنگي فدرال[18]، پيشنهادات ويژه و خاصي را در خصوص وضعيت زندگي هنرمندان كشور ارائه نمود. به دنبال بررسي‌هاي به عمل آمده در سال 1986م طرح ضربتي «سيرين گليناس[19]» در خصوص وضعيت اقتصادي و اجتماعي هنرمندان كشور به اجرا در آمد]3 و 10[.

در سال 1992م، دولت فدرال قانون وضعيت معيشتي هنرمندان كشور را تصويب نمود كه در سال 1993م به مرحله اجرا درآمد. اين آيين‌نامه چارچوب قانوني تحت نظارت دولت فدرال جهت برقراري روابط حرفه‌اي ميان توليدكنندگان و هنرمندان خود اشتغال كشور را به وجود آورد. دو راهکار جديد قانوني نيز براساس آيين‌نامه مذكور مطابق ذيل ايجاد گرديد:

1. شوراي كانادا كه به سازمان ميراث فرهنگي كشور خدمات مشاوره‌ای ارائه مي‌كند و تحقيق درباره موضوعاتي چون ماليات‌بندي، دسترسي هنرمندان به منافع اجتماعي و ورشكستگي فرهنگي را برعهده دارد.

2. تريبون روابط حرفه‌اي توليد كنندگان و هنرمندان، كه بخش ديگري از چارچوب حقوقي است و در آن آيين‌نامه مذكور پيش‌بيني شده است. به منظور تشويق، پشتيباني و حمايت از بخش خصوصي فرهنگ از قبيل مؤسسات تئاتر، گالري‌هاي عمومي و موزه‌هاي كشور، اصلاحاتي بر ماده قانون ماليات بردرآمد مصوب 1991م اعمال گرديد. لازم به ذكر است كه موزه‌ها و ساير مؤسسات هنري كشور با مقاصد سودآوری تأسيس نشده‌اند. در حقيقت، این موسسات به عنوان سازمان‌هاي عام‌المنفعه هستند. اين بدان معناست كه اشخاص حقيقي كه به بخش فرهنگ و هنر كشور كمك‌هاي مالي اعطاء مي‌نمايند، در ازاي چنين كمك‌هايي از معافیت‌های مالياتي تا حداكثر 20 درصد درآمد ماليات‌دهندگان در طي سال بهره‌مند مي‌شوند. طي يك دهه گذشته سازمان‌هاي هنري و فرهنگي كشور به طور فزاينده‌اي متكي بر حمايت بخش خصوصي بوده‌اند. نهادهای فعال در حوزه هنرهاي نمايشي اكنون بيش از 16 درصد بودجه خود را از طريق اعتبارات مالياتي بدست مي‌آورند. در دهه 1990م، تغييرات مالياتي جزئي با تصويب قانون ويژه وضعيت معيشتي هنرمندان كشور در جهت بهبود وضعيت مالي هنرمندان و سازمان‌هاي هنري اعمال گرديد. هنرمنداني كه در استخدام سازمان‌هاي هنري كشور هستند، هم اكنون تا مبلغ 1000 دلار از معافيت مالياتي برخوردار مي‌گردند. اعطاي چنين معافيت‌هايي به هنرمندان حرفه‌اي كشور به علت وجود هزينه‌هاي جانبي توليد آثار هنري و جبران بخشي از اين هزينه‌ها مي‌باشد كه توسط كارفرمايان بخش‌هاي هنري كشور جبران نمي‌شود. سازمان‌هاي خدمات هنري خدمات گوناگوني را به انجمن‌هاي هنري كشور ارائه مي‌دهد و در امر توسعه و ترويج حوزه‌هاي هنري فعال هستند. اين سازمان ها نيز از چنين اعتبارات مالياتي بهره‌مند مي‌گردند.

در سال 1992م حمايت‌هاي مالي شوراي هنر از هنرهاي زيبا بالغ بر 44/89 ميليون دلار گرديد. در همين سال شوراي مذكور تعداد 4341 جايزه به هنرمندان و سازمان‌هاي هنري كشور اعطا نمود. از اين مبلغ تقريباً 23 درصد از طريق طرح اعطاي جوايز هنري به اشخاص حقيقي و 77 درصد از طريق ديگر طرح‌هاي شورا به سازمان‌هاي فعال فرهنگي و هنري اعطاء شد. طرح اعطاي جوايز هنري بزرگ‌ترين طرح شوراي هنر در پشتيباني مالي از هنرمندان حقيقي كشور مي‌باشد. از ديگر طرح‌هاي حمايتي شورا مي‌توان به طرح‌هايي چون بانك هنر، اكتشافات فرهنگي و هنري، بخش انتشارات و تأليفات هنري، توريسم فرهنگي و هنرهاي رسانه‌اي اشاره نمود. كميسيون حقوق قرضه عمومي در سال 1986م و به منظور جبران مالي استفاده عمومي از آثار موجود مؤلفان كانادايي در كتابخانه‌هاي كشور تأسيس شد. طرح مذكور توسط كميسيوني متشكل از نمايندگان انجمن‌هاي نويسندگان، كتابخانه‌ها و ناشران كتاب اداره و نظارت مي‌گردد. در سال 1991م، مبلغ 2/6 ميليون دلار از طريق طرح حقوق قرضه عمومي به مؤلفان پرداخت گرديد. اين مبلغ به مؤلفاني تعلق مي‌گرفت كه نام كتاب آنها در فهرست كتابخانه‌هاي منتخب كانادا قرار گرفته باشد]3 و 11[.


ذائقه‌های فرهنگی مردم

چنان که ذکر شد، جامعه کانادا از سه گروه عمده تشکیل شده است که ذائقه فرهنگی هر کدام و میزان آشنایی آنها با فرهنگ‌ها کاملاً متفاوت است. این در حالی است که در بین اعضای گروه سوم (جامعه مهاجران با ملیت‌ها و ادیان متفاوت) ذائقه‌های فرهنگی کاملاً مختلف و متنوعی وجود دارد. شناخت دقیق ذائقه‌های فرهنگی جوامع مختلف مستلزم نیازسنجی فرهنگی به عنوان گامی مقدماتی است.

به طور کلی کانادایی‌های انگلیسی‌تبار اکثراً به شدت تحت تأثیر فرهنگ آمریکایی قرار دارند. فرانسوی‌تباران این کشور، که عمدتاً در ایالت کبک سکونت دارند، نیز به دلیل رقابت‌های سنتی همچنان تحت تأثیر فرهنگ فرانسوی هستند و  به لحاظ فرهنگی خود را سرآمد و دارای پشتوانه‌های غنی فرهنگی می‌دانند. در واقع، صحنه پویای فرهنگی هنری کبک، که در زمره ده مکان پرجاذبه گردشگری آمریکای شمالی قرار دارد، میزبان رخدادهای هنری متعددی در طول سال است. علاوه‌بر رویدادهای سینمایی، تئاتر، موسیقی و ادبیات، هر سال برنامه‌های سنتی و تاریخی دیدنی نیز در کبک برگزار می‌شود که کارناوال زمستانی و فستیوال تابستانی کبک از آن جمله‌اند.

در شهرهای مختلف، تعداد زیادی از نقاشان، مجسمه‌سازان و عکاسان زندگی  می‌کنند و به فعالیت‌های هنری می‌پردازند. آنان با خلق آثار خود زندگی فرهنگی مردمان این شهرها را با آثار هنری متفاوت خود غنی‌تر می‌سازند. آثار این هنرمندان در موزه‌ها، نگارخانه‌ها و مراکز هنری به نمایش درمی‌آیند. موزه‌های بزرگی (چون موزه هنرهای زیبای کبک و موزه تمدن) با برگزاری نمایشگاه‌های معتبر جهانی نقش فرهنگی بسیار مهمی ایفا می‌کنند. هنرهای نمایشی نیز با وجود انجمن‌ها و گروه‌های فعال موسیقی و تئاتر، مورد توجه قرار دارند ]12[.


فعاليت‌هاي داوطلبانه فرهنگي

در اين كشور فعاليت‌هاي داوطلبانه فرهنگي بسياري انجام مي‌شود. از جمله اين فعاليت‌ها مي‌توان به اجراي «برنامه تصورکن[20]» اشاره كرد كه از سوي مركزي با عنوان «مركز كانادايي  نوع‌دوستانه[21]» مطرح گرديد و از طريق منابع خصوصي و دولتي تأمين مالي مي‌گردد. این طرح جهت حمايت بيش از پيش از هنرهاي زيبا به اجرا درمي‌آيد. به موازات اين طرح، سازمان ميراث فرهنگي طرح جايزه ويژه خيرين و داوطلبان فرهنگي كشور را به منظور شناسايي كمك‌هاي قابل توجه در جهت غني‌سازي فرهنگ مطرح نموده است. این جايزه را داوطلبان و حاميان مؤسسات فرهنگي اعطاء مي‌‌کنند. در سال 1990‌م، كمك‌هاي شهروندان به هنرهاي نمايشي، هنرهاي تجسمي و سازمان ميراث فرهنگي كشور حدود 17 ميليون دلار بود. مبلغ 19 ميليون دلار مشاركت مالي شركت‌هاي تجاری كانادايي را نيز بايد به مبلغ فوق اضافه نمود.

لازم به ذكر است كه طي دو دهه گذشته، حمايت‌هاي مشاركتي از هنرهاي مختلف كشور به طور فزاينده‌اي افزايش يافته است. براي مثال، در سال 1992م، پشتيباني مالي بخش خصوصي از هنرهاي كشور بالغ بر 60 ميليون دلار بوده است. با وجود اين، كانادا هنوز از بنيادهاي كافي در امر توسعه و پشتيباني هنرهاي كشور به منظور انجام فعاليت‌هاي نوع‌دوستانه برخوردار نيست]13 و 14[.

نمادها و سمبل‌های فرهنگی

نمادهای ملی نمادهایی هستند که در داخل و خارج از كشور به نمایندگی از كشور و مردم مورد استفاده قرار می‌گیرند. نمادهای ملی تحت تأثیر منابع تاریخی و طبیعی ملل قدیمی شکل گرفته‌اند. استفاده از برگ درخت افرا، به عنوان یک نماد به مدت‌ها پیش، یعنی اوایل قرن ۱۸، برمی‌گردد. نقش این نماد را می‌توان بر روی پرچم فعلی و نیز پرچم‌های قبلی، سکه (پنی) و بر روی یونیفرم ارتش کانادا مشاهده کرد. می‌توان نمادها و سمبل‌های کشور کانادا را در چند دسته تقسیم‌بندی کرد:

1. نمادهای طبیعی، معرف طبیعت و حیات وحش

2. نمادهای ورزشی، معرف ورزش‌های سنتی و بومی

3. نمادهای سلطنتی، معرف تاریخ سیاسی

4. نمادهای هنری، معرف صنایع دستی و هنر]15[.

در یک تقسیم‌بندی کلی دیگر می‌توان نمادهای این کشور را به دسته‌های ملی و استانی تقسیم‌بندی کرد:

1. نمادهای ملی

1.1. پرچم رویال استاندارد[22]: پرچم مخصوص ملکه که در سپتامبر سال 1961م توسط ملکه الیزابت دوم تصویب شد. 

1.2. پرچم ملی[23]: این پرچم قرمز رنگ است، مربعی سفید در وسط و برگ درخت افرا نیز در آن قرار دارد. در سال ۱۹۶۴م مذاکره‌ای برای تغییر پرچم انجام شد. از سه طرح ارائه شده طرحی پذیرفته شد که توسط فردی به نام جورج استنلی[24] و جان ماتسون[25] ارائه شده بود و در ۱۵ فوریه ۱۹۶۵م پس از تغییرات نهایی برای اولین بار نمایش داده شد. از آن به بعد هر ساله ۱۵ فوریه جشنی به نام روز ملی پرچم کانادا برگزار می‌شود.

3.1. پرچم اتحادیه سلطنتی[26]: این پرچم نماد پادشاهی انگلستان و ایرلند شمالی و دارای پیشینه طولانی استفاده در کانادا است. سربازان کانادایی در جنگ جهانی اول با این نماد جنگیدند. استفاده از این پرچم دو دلیل عمده داشت: اول، یادآور پرچم ملی انگلستان است و دوم به عنوان نمادی از عضویت در کشورهای مشترک‌المنافع و وفاداری به تاج و تخت انگلستان می‌باشد. این پرچم سالیان متمادی در تمام مستعمرات انگلستان مورد استفاده قرار گرفت و همراه با پرچم ملی در روزهای زیر برافراشته می‌شود:

-      روز تولد ملکه (روز ویکتوریا، دوشنبه قبل از 25 می)

-      سالگرد تصویب اساسنامه وستمینستر[27] (11 دسامبر)

-      روز رسمی کشورهای مشترک‌المنافع (دومین دوشنبه در ماه مارس). البته پرچم ملی همواره در اولویت است و هیچ‌گاه جایگزین نمی‌شود.

1.4. نشان سلطنتی[28]: این نماد، نشانه اقتدار کشور است. از سال 1868 تا 1921م  چندین بار تغییراتی در اين نشان ایجاد شده است. در نهایت، نماد کنونی در 21 نوامبر سال 1921م، توسط جورج پنجم[29] مورد تأیید قرار گرفت و رسمیت یافت. این آرم به عنوان نشانه قدرت توسط سازمان‌های دولتی و نمایندگان مختلف، از جمله نخست وزیر، کابینه و بسیاری از دادگاه‌ها (از جمله دیوان عالی کشور) استفاده می‌شود. در حال حاضر، اين نشان به عنوان يك ویژگی امنیتی بر روی پول‌های کاغذی و جلد گذرنامه کانادایی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

1.5. مهر سلطنتی[30]: نشان بزرگ کانادا است که در اسناد دولتی مانند اعلامیه‌ها و کمیسیون‌های وزرای کابینه، سناتورها، قضات و مقامات ارشد دولتی مورد استفاده قرار می‌گیرد. قدمت آن به ابتدای سلطنت ملکه الیزابت دوم برمی‌گردد. در این تصویر ملکه الیزابت دوم بر روی صندلی تاج‌گذاری نشسته است و عصای معروف سلطنتی را در دست دارد. همچنین، نماد کشور کانادا در پایین تصویر مشاهده می‌شود. این مهر توسط ضراب‌خانه سلطنتی ساخته شده و کتیبه روی آن به دو زبان فرانسه و انگلیسی است. جنس آن از فولاد مخصوص، وزن آن 3.75 کیلوگرم و قطر آن 127 میلی‌متر است. این مهر در اداره کل ثبت کانادا نگهداری می‌شود.

1.6. رنگ‌های ملی[31]: در جنگ‌های صلیبی هر کشور توسط یک صلیب با رنگ‌های متفاوت شناخته می‌شد. فرانسوی‌ها با صلیب سرخ و انگلیسی‌ها با صلیب سفید شناخته می‌شدند. در این دوره از تاریخ، قرمز و سفید رنگ‌های ملی فرانسه و انگلستان بود. در سال 1921م، جورج پنجم، پادشاه کانادا، رنگ هاي سرخ و سفید را به عنوان رنگ رسمی کانادا اعلام كرد.

1.7. درخت افرا[32]: از 150 گونه درخت افرا فقط 13 گونه بومی آمریکای شمالی است، اما این درخت نقش مهمی در توسعه تاریخی کانادا بازی کرده است. چوب افرا - که در سختی و ديگر ويژگي‌ها متفاوت است - به شدت برای صنعت مبلمان، کفپوش و نظاير آن مورد تقاضاست. این موضوع موجب شکوفایی صنعت در شرق کانادا شده است. این درخت همچنین از لحاظ زیبایی و زیست‌محیطی اهمیت فراوانی دارد. از سال 1965م برگ افرا برجسته‌ترین نماد پرچم كشور شد. برگ افرا با پرچم کانادا همراه است، اما درخت افرا تا سال 1996م به عنوان نماد ملی معرفی نشد. بسیاری از کانادایی‌های خواستار این بودند که دولت درخت افرا را به عنوان نماد ملی معرفی کند. در نهایت، در تاریخ 25 آوریل 1996م به این خواسته آنها جامه عمل پوشانده شد و امروزه درخت افرا عضو مهمی از خانواده نمادهای کاناداست.

1.8. افرا برگ[33]: در طول تاریخ، برگ افرا به عنوان نماد کانادا اهمیت داشته و امروز نیز شناخته شده‌ترین نماد این کشوراست. تصور می‌شود که برگ افرا اولین بار در سال ۱۷۰۰م به عنوان نماد کانادا به کار برده شد. اما، حتی سال‌ها پیش از آن نیز شیره این گیاه (که از آن با نام شربت افرا یاد می‌شود) به عنوان منبع مهم تغذیه بومیان به شمار می‌رفت. این روند تا قرن ۱۹میلادی ادامه داشت. در این قرن سازمان‌ها و مؤسسات متعددی این تصویر را پذیرفتند. امروزه، شیره درخت افرا -  که شباهت بسیاری به عسل دارد - در اين كشوراستفاده غذایی دارد.

در سال ۱۸۳۴م، انجمن قدیس ژان بپتیست[34] تاسیس شد تا زبان فرانسه، و اندیشه استقلال کبک را تبلیغ و ترویج کند. این انجمن برگ افرا را به عنوان نماد خود برگزید. اولین کاربرد رسمی برگ افرا به این ترتیب صورت گرفت. در سال ۱۸۴۸م، برگ افرا به عنوان مظهر انتخابی کانادا در جلسه سالانه ادبی تورنتو مطرح شد. همچنين، در سال ۱۸۶۰م، صدمین هنگ (کانادایی‌های سلطنتی) تصویر برگ افرا را ضمیمه مدال خود کردند. در سال ۱۹۳۹م و در جریان جنگ جهانی دوم، برگ افرا دوباره توسط سربازان کانادایی به عنوان نماد شاخص هویت به کار رفت. در سال ۱۸۶۷م، الکساندر مویر[35] ترانه همبستگی کانادا را سرود. عنوان این ترانه «برگ افرا برای همیشه» نام داشت که تا چندین دهه ترانه ملی به شمار می‌رفت. این شاعر، ترانه‌سرا و مدیر مدرسه، در کودکی از اسکاتلند به کانادا مهاجرت کرد و در تورنتو بزرگ شد. در سال ۱۸۶۷م، استان‌های انتاریو و کبک نشان برگ افرا را در لباس ارتشیان گنجاندند.

در مقطعی از تاریخ برگ افرا روی تمام سکه‌های کانادا به چشم می‌خورد. در حال حاضر، نقش آن فقط روی پنی (سکه یک سنتی) باقی مانده است. در ۱۵ فوریه سال ۱۹۶۵م، از پرچم نوین کانادا رونمایی شد و تنها نماد موجود روی این پرچم سفید و قرمز برگ افرا بود. به این ترتیب برگ افرا نماد ملی شناخته شد و رسماً به عنوان یک هویت منحصر به فرد برگزیده شد.

1.9. سگ آبی[36]: در فاصله قرون 17 و 18 میلادی استفاده از کلاه‌های پوستی در اروپا بسیار رونق یافته بود. محبوبیت این کلاه‌ها تقاضا برای آن را افزایش داد. هِنری چهارم -  پادشاه فرانسه -  تجارت خز را به عنوان یک فرصت برای به دست آوردن درآمد و ایجاد یک امپراتوری در آمریکا شمالی در نظر گرفت. به زودی پوست سگ آبی به بیست برابر قیمت خرید در اروپا فروخته شد و اقتصاد کانادای معاصر حول محور تجارت همین کلاه‌های خز شکل گرفت. در سال 1851م، به کمک سِر سندفورد فلمینگ[37] سگ آبی به عنوان یک نماد ملی در اولین تمبر پستی کانادا معرفی شد. با وجود توجه زیاد به این حیوان در اوسط قرن نوزدهم این حیوان با خطر انقراض مواجه شد. در دوران اوج تجارت خز سالانه حدود یکصد هزار پوست سگ آبی صادر می‌شد. در تاریخ 24 مارس 1975م، طی یک موافقتنامه سلطنتی، سگ آبی رسماً به عنوان یکی از نمادهای ملی معرفی شد. امروزه با حفاظت از این گونه جانوری و کاهش تقاضا برای پوست آن سگ آبی بزرگ‌ترین جونده در کاناداست.

1.10. اسب:[38] علاوه‌بر سگ آبی، اسب نیز به عنوان نماد ملی کانادا معرفی شده است. اسب جزو لاینفک تاریخ و میراث این کشوراست. اجداد اسب فعلی کانادا، از فرانسه و با مهاجران اولیه فرانسوی به این کشور آمدند. این اسب‌ها بین سال‌های 1647 و 1670م به دستور لویی چهاردهم[39] به این کشور منتقل شدند. او 30 اسب از اصطبل خود را به کانادا فرستاد. در یونان باستان اسب علامت قدرت و شجاعت بوده است. اسب کانادا یکی از قوی‌ترین و شجاع‌ترین نژادهای جهان به شمار می‌رود. به همین دلیل در تاریخ 30 آوریل سال 2002م با تصویب یک لایحه در دولت، اسب به عنوان نماد ملی این کشور معرفی شد. از آنجا  که اسب کانادا با ریشه‌های تاریخی و سنت‌های کشاورزی کبک مرتبط است، قانون مشابهی در قوه مقننه استانی در نوامبر 2010 م به تصویب رسید که طبق آن نژاد این اسب را به عنوان نژاد رسمی کبک به رسمیت شناخته شد.

1.11. ورزش ملی: در تاریخ 12 می 1994م، پس از کشمکش‌های فراوان بین طرفداران هاکی روی یخ و لاکراس برای معرفی ورزش ملی، قانون ورزش ملی کانادا به تصویب رسید و هاکی روی یخ[40] به عنوان ورزش ملی زمستانی و لاکراس[41] به عنوان ورزش ملی تابستانی این کشور به رسمیت شناخته شد.

1.12. پارچه پیچازی برگ افرا:[42] همه استان‌ها و سرزمین‌های این کشور، به جز نانوات[43]، دارای پارچه پیچازی مخصوص به خود می‌باشند. پیچازی را اولین بار مهاجران اسکاتلندی به این سرزمین آوردند. اولین استانی که اقدام به ثبت طرح پارچه پیچازی به عنوان نماد خود کرد، نوااسکوشیا[44] در سال 1995م و جدیدترین آنها اونتاریو[45] در سال 2000م بود. پارچه ملی پیچازی را دیوید ویزر[46] در سال 1964م طراحی کرد. چهار رنگ موجود در آن منعکس کننده تغییرات رنگ برگ‌های افرا در طول فصول است. پارچه پیچازی برگ افرا در سال 2011م به عنوان نماد ملی به تصویب رسید]15، 16 و 17[.

2. نمادهای استانی

1. انتاریو

1.1. پرچم: در سال 1965م، پس از تصویب در مجلس قانونگذاری و تأیید ملکه الیزابت دوم، اجازه استفاده از پرچم اتحادیه سلطنتی به این ایالت داده شد.

1.2. نشان ایالتی: در سال 1909م با حمایت پادشاه ادوارد هفتم استفاده از آن آغاز شد.

2.3. گل: زنبق سفید، با نام علمی تريليوم گرند یفلوروم[47]، در اونتاریو به عنوان نماد عشق حقیقی پذیرفته شده است. این گل در سال 1937م رسماً به عنوان نماد انتاریو تعیین شد.

2.4. سایر نمادها: کاج سفید[48]، پسر بچه[49]، رنگ‌های ارغوانی، سبز و زرد.

2. کبک

2.1. پرچم: در 9 مارس 1950م، پس از تصویب مجلس قانونگذاری رسماً اجازه استفاده از این پرچم صادر شد.

2.2. نشان ایالتی: در 9 دسامبر 1939م رسماً استفاده از این آرم به عنوان نشان ایالت کبک مرسوم شد.

2.3. گل: در 5 نوامبر 1999م، گل زنبق پرچم‌آبی[50] از به عنوان نماد ایالت کبک معرفی شد. این گل بومی آمریکای شمالی است.

2.4. نمادهای دیگر: جغد برفی[51] و درخت غان زرد[52] دیگر نمادهای استان کبک می‌باشند]18[.


3. نوااسکوشیا

3.1. پرچم: اینکه اولین بار چه زمانی از این پرچم استفاده شده است، به درستی معلوم نیست؛ ولی آنچه مشخص است در 19 ژانویه 1929م پادشاه جورج پنجم[53] آن را مورد تأیید قرار داده است.

3.2. نشان ایالتی: در سال 1929م جورج پنجم آن را تأیید کرد و مورد استفاده قرار گرفت.

3.3. گل: آربتوس انتهایی[54] یا گل خفچه به طور رسمی از سال 1901 م به عنوان گل نوااسکوشیا معرفی شد.

3.4. نمادهای دیگر: پارچه پیچازی نوااسکوشیا، که در سال 1956م ثبت شده است، صنوبر قرمز[55]، اردک نوا اسکوشیا[56] از سایر نمادهای این استان هستند]19 و 20[.

4. نیوبرانزویک

4.1. پرچم: اجازه سلطنتی این پرچم در 26 ماه مه 1868م توسط ملکه ویکتوریا صادر شد و در 24 فوریه 1965م رسماً به عنوان پرچم ایالت نیوبرونزویک اعلام شد.

4.2. نشان ایالتی: این نشان در 8 فوریه 1985م با حکم ملکه ایزابت دوم رسماً به عنوان نشان ایالتی مورد استفاده قرار گرفت.

4.3. گل: گل بنفشه[57] به طور رسمی در سال 1936م به عنوان نماد نیوبرانزویک پذیرفته شد. دانش‌ آموزان، مؤسسه زنان و معاون فرماندار در این انتخاب نقش داشتند.

4.4. نمادهای دیگر: پارچه پیچازی نیوبرانزویک،[58] درخت گل حنا[59]]21[.

5. مانیتوبا

5.1. پرچم: در تاریخ 12 مه 1966م، پس از تصویب مجلس قانونگذاری و تأیید ملکه الیزابت دوم رسماً به عنوان پرچم ایالت مورد استفاده قرار گرفت.

5.2. نشان ایالتی: این نشان پس از تأیید پادشاه ادوارد هفتم در 5 دسامبر 1992م رسماً به عنوان نشان ایالتی مورد استفاده قرار گرفت.

5.3. گل: در سال 1906م زعفران چمن‌زار[60]  به عنوان نماد مانیتوبا پذیرفته شد.

5.4. نمادهای دیگر: پارچه پیچازی مانیتوبا، صنوبر سفید[61] و جغد خاکستری بزرگ[62] از دیگر نمادهای این ایالت است]22[.

6. بریتیش کلمبیا

6.1. پرچم: استفاده از پرچم ایالت بریتیش کلمبیا در 27 ژوئن 1960 م به تصویب رسید.

6.2. نشان ایالتی: در 5 دسامبر 1987م پس از صدور حکم سلطنتی ملکه الیزابت دوم رسماً به عنوان نشان ایالتی مورد استفاده قرار گرفت.

6.3. گل: در سال 1956م، گل درخت زغال اخته[63] (با نام علمی کورناس نیتتالی[64]) رسما به عنوان نماد ایالت بریتیش کلمبیا پذیرفته شد.

6.4. نمادهای دیگر: پارچه پیچازی بریتیش کلمبیا، سدر قرمز غربی[65] از دیگر نمادهای این ایالت به شمار می‌رود]23[.


7. جزیره پرنس ادوارد

7.1. پرچم: پرچم اين جزيره در 24 مارس 1964م پس از تصویب در مجلس قانونگذاری رسميت يافت.

7.2. نشان ایالتی: این نشان در 20 دسامبر 2003م رسماً به عنوان نشان ایالت انتخاب شد.

7.3. گل: گل دمپایی بانو[66] (با نام علمی د سیپری پدییوم اکال[67] از خانواده ارکیده) در سال 1947م رسماً به عنوان گل نماد جزیره پرنس ادوراد انتخاب شد.

7.4. نمادهای دیگر: پارچه پیچازی جزیره پرنس ادوارد، بلوط قرمز[68] و پرنده جی.آبی[69] از دیگر نمادهای این استان است]24[.


8. ساسکاچوان

8.1. پرچم: پرچم این ایالت در 22 سپتامبر 1969م پس از تصویب مجلس قانونگذاری رسماً استفاده شد.

8.2. نشان ایالتی: در 4 اکتبر 1986م پس از تأیید ملکه الیزابت دوم رسماً به عنوان نشان ایالتی ساسکاچوان پذیرفته شد.

8.3. گل: در سال 1941م زنبق نارنجی –  قرمز[70] (با نام علمی ليليوم فيلادلفيوم)[71]، که به زنبق چمن‌زار نیز معروف است، توسط انجمن تاریخ طبیعی ساسکاچوان پیشنهاد و مورد موافقت قرار گرفت.

8.4. نمادهای دیگر: سایر نمادهای این استان عبارتند از: پارچه پیچازی منطقه ساسکاچوان، درخت غان سفید[72]، گندم[73]]25 و 26[.

9. آلبرتا

9.1. پرچم:  پرچم این ایالت در 1 ماه مه 1968م به  تصویب مجلس قانونگذاری رسيد.

9.2. نشان ایالتی: در اول سپتامبر 1980م و پس از تایید ملکه الیزابت دوم به عنوان نشان رسمی ایالت آلبرتا مورد استفاده قرار گرفت.

9.3. گل: در سال 1930م رز وحشی[74] (با نام علمی روزا اسيكولاريس[75]) توسط موسسه زنان به وزارت آموزش و پرورش پیشنهاد شد و در نهایت توسط دانش‌آموزان مدارس به عنوان نماد ایالت آلبرتا انتخاب شد.

9.4. نمادهای دیگر: پارچه پیچازی آلبرتا، کاج[76]، چوب تبدیل به سنگ شده، جغد شاخدار بزرگ[77]، گوسفند شاخ‌دار کوه‌های راکی[78] از ساير نمادهاي اين استان‌اند]27[.


10. نیوفاندلند و لابرادور

10.1. پرچم: در تاریخ 28 مه 1980م به عنوان پرچم رسمی این ایالت معرفی شد.

10.2. نشان ایالتی: با حکم سلطنتی چارلز اول از سال 1637م نشان این ایالت محسوب می‌شود.

10.3. گل: در سال 1954م گیاه پارچ، یا جام شکارچی،[79] (با نام علمی ساراسينا پورپورا[80]) به عنوان نماد ایالت نیوفاندلند پذیرفته شد.

10.4. نمادهای دیگر: ساير نمادهاي اين استان عبارتند از: صنوبر سیاه و سفید،[81] سگ نیوفاندلند[82]]28 و 29[.

11. مناطق شمال غربی

11.1. پرچم: این پرچم در پی فرمان شورای منطقه در ژانویه 1969م به عنوان پرچم رسمی این ایالت معرفی شد.

11.2. نشان ایالتی: این نشان در تاریخ 24 فوریه 1965م پس از تایید ملکه الیزابت دوم به عنوان نشان رسمی این ایالت مورد استفاده قرار گرفت.

11.3. گل: گل آونس کوهستان سفید خامه‌ای[83] (با نام علمی دریاس اکتوپتالا[84]) در سال 1957م رسماً به عنوان نماد مناطق شمالی به تصویب رسید.

11.4. نمادهای دیگر: پارچه پیچازی[85]و کاج جک[86] از دیگر نمادهای این ایالت می‌باشند]30[.

12. یوکان

12.1. پرچم: در یکم دسامبر 1967م، با فرمان شورای منطقه به عنوان پرچم رسمی ایالت یوکان پذیرفته شد.

12.2. نشان ایالتی: این نشان در 24 فوریه 1956م پس از تأیید ملکه الیزابت دوم، به عنوان نماد رسمی ایالت یوکان پذیرفته شد.

3. گل: در این ایالت گل نوعی کاهو با گلهای قرمز بنفش[87] (با نام علمی اپيلوبيوم آنگوستيفوليوم[88]) به عنوان نماد مورد پذیرش واقع شده است.

4. نمادهای دیگر: پارچه پیچازی یوکان[89] و سنگ قیمتی لاجورد[90] از دیگر نمادهای این منطقه از کاناداست]31[.

13.  نانوات

13.1. پرچم: در یکم آوریل 1999م فرماندار کل پرچم ایالت را به این ایالت اعطا کرد.

13.2. نشان ایالتی: این نشان نیز در یکم آوریل 1999م توسط فرماندار کل رومئو به این ایالت اعطا گردید.

13.3. گل: در یکم ماه مه 2000م مجمع قانونگذاری نانوات به اتفاق آراء گل سنگروی ارغوانی[91] (با نام علمی ساكسيفراگا اوپوزيتيفوليا[92]) را به عنوان نماد این ایالت انتخاب کرد ]32 و 33[.

تاثیر فرهنگ خارجی

به طور کلی فرهنگ کانادا تحت تأثیر فرهنگ انگلیس، فرانسه، ایرلند و اسکاتلند، و نيز رسوم و فرهنگ قدیمی بومیان این کشور بوده است. از آنجا که از مدت‌ها قبل به خاطر همجواری رفت‌وآمدهای بسیاری بین این کشور و ایالات متحده صورت می‌گرفت، فرهنگ اين كشور به میزان زیادی تحت تأثیر فرهنگ آمریکایی است. داشتن زبان و مرز مشترک طولانی با ایالات متحده، فرهنگ این کشور را در یک موقعیت دشوار فرهنگی در ارتباط با ایالات متحده قرار داده است، زیرا فرهنگ کانادا به شدت تحت تأثیر رسانه‌های آمریکا برای ورود و در اختیار گرفتن بازار کالاهای فرهنگی است.

می‌توان گفت رسانه‌های مختلف ایالات متحده امریکا در این کشور از محبوبیت ویژه‌ای برخوردارند. از این‌رو، بسیاری از محصولات فرهنگی، تفریحی و سرگرمی امریکا در کانادا نیز طرفداران خاص خود را دارند. در اوسط قرن بیستم به صورت آگاهانه حمایت از تولیدات فرهنگی به منظور تقویت تولیدات فرهنگی داخلی و محدود کردن اثر تولیدات فرهنگی خارجی بر روی مخاطبان داخلی در دستور کار دولت قرار گرفت. اين كشور در حالی برای حفظ تفاوت‌های فرهنگی خود تلاش می‌کند که باید به تعهدات خود در قبال عضویت در سازمان تجارت جهانی و همچنین موافقتنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی[93] پایبند باشد. اولین واکنش به حضور قابل توجه محصولات فرهنگی آمریکا در بازار مربوط به تصویب قانون ملی فیلم، در سال 1950م، توسط ملکه الیزبت دوم بود. این قانون دولت را ملزم به تأمین منابع مالی و ترویج فرهنگ کانادایی می‌کرد. کمسیون سلطنتی توسعه ملی هنر کانادا به عنوان یکی از کمسیون‌های شناخته شده از ایجاد سازمانی دولتی حمایت نمود که منحصراً به حمایت مالی از هنرمندان بپردازد. این سازمان به نام "شورای هنر کانادا" مسوول توزیع مبالغ زیادی پول به افراد و گروه‌ها در راستای ترویج فرهنگ است. این شورا از بدو تأسیس تاکنون فعالیت‌های مؤثری در حمایت از استعدادهای در حال ظهور در عرصه هنر داشته است. کمسیون سلطنتی همچنین تلاش می‌کند تا خطرات ناشی از هجوم فرهنگ‌های خارجی و از دست رفتن فرهنگ ملی را برجسته سازد. در پی گزارش همین کمیسیون در سال 1955م مبنی‌بر اینکه درصد اندکی از محتوای برنامه‌های رادیو و تلوزیون، از جمله بنگاه سخن پراکنی کانادا، بر پایه فرهنگ کانادایی می‌باشد، در سال 1956م، قانونی تصویب شد که درصد قابل توجهی از محتوای برنامه‌های رادیو -  تلویزیونی باید در اصل کانادایی باشد. به هر حال، نمی‌توان منکر شد که در این کشور محتوای برنامه‌ها فقط در حوزه هنر و فیلم نیست و اخبار، ورزش و شبکه‌های خصوصی حجم قابل توجهی از برنامه‌های‌شان را از منابع خارجی تامین می‌کنند. این موضوع به چالشی جدی برای متولیان فرهنگی کانادا تبدیل شده است.

اين کشور قومیت‌های گوناگون و وسعت جغرافیایی زیادی دارد. بنابراین تنوع و تفاوت فرهنگی از استانی به استان دیگر واز منطقه‌ای به منطقه دیگر متفاوت است. همچنین فرهنگ این کشور تحت تأثیر فرهنگ‌های مختلف مهاجران از سراسر جهان قرار گرفته ‌است. به دليل چند فرهنگي بودن جامعه، بسياري از ارزش‌های فرهنگی این کشوراز فرهنگ‌های مختلفی گرفته شده ‌است]3 و 12[.


تجارت فرهنگی

امروزه صنایع فرهنگی بخش قابل توجهی از اقتصاد جهانی را تشکیل می‌دهد و به سرعت درحال رشد است. برآوردهای سازمان علمی، آموزشی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) در سال 2002م نشان می‌دهد که محتوای فرهنگی و مرتبط با صنایع خلاق، از جمله کتاب‌ها، برنامه‌های تلویزیونی، فیلم ویدئویی، بازی‌های رایانه‌ای و نظاير آن، بیش از 7 درصد از تولید ناخالص داخلی جهان[94] را تشکیل می‌دهد. این امر در کشورهای آسیایی به سرعت در حال رشد است. امروز چین، پس از بریتانیا و آمریکا، سومین کشور صادرکننده محصولات فرهنگی است و محصولات آن به طرز شگفت‌آوری در حال صدور به سراسر جهان می باشد. براساس آمار منتشره یونسکو در سال 2005م، این سه کشور در مجموع 40 درصد صادرات فرهنگی دنیا را در اختیار داشته‌اند. کانادا نیز به عنوان یکی از تولیدکنندگان برجسته صنایع چاپی است و در عرصه رسانه و محصولات سمعی و بصری رقیب جدی در دنیا  به شمار می‌رود. گزارش فرهنگی یونسکو در سال 2005م، کل صادرات فرهنگی اين كشور را 57/1 میلیارد دلار آمریکا اعلام کرده است.  سهم صنایع فرهنگی 03/0، صنایع چاپی 8/0، رسانه‌های ضبط شده 36/0، هنرهای تجسمی 16/0 و رسانه‌های صوتی و تصویری 22/0 میلیارد دلار بوده است. عمده صادرات صنايع فرهنگي اين كشور به آمریکای شمالی است.  كانادا در چشم‌انداز تجارت فرهنگی خود به دنبال دست‌یابی به بازارهای اقیانوسیه و آسیا، به ويژه چین است؛ چرا که روند رشد تجارت جهانی نشان می‌دهد که آسیا و اقیانوسیه به علت اهمیت روبه رشد محصولات سمعی و بصری به منطقه‌ای کلیدی تبدیل شده است. لذا، از اهمیت بازار شمال آمریکا تا حدی کاسته شده است. در این مناطق به طور فزاینده‌ای تقاضا برای صنایع سرگرمی و رسانه‌ای وجود دارد. آمار یونسکو در سال 2005م نشان می‌دهد که بریتانیا، ایالات متحده آمریکا، چین، آلمان، فرانسه، سنگاپور و کانادا هشت کشور برتر در عرصه تجارت فرهنگی به شمار می‌آیند. البته کانادا به همراه ایالات متحده آمریکا  از واردکنندگان بزرگ کالاهای فرهنگی در قاره آمریکا نيز به حساب می‌آیند. آنها تقریباً دو برابر صادرات خود کالاهای فرهنگی وارد می‌کنند. براساس همین گزارش کانادا با رقم 16/4 میلیارد دلار، در واردات کالاهای فرهنگی پس از آمریکا، بریتانیا، آلمان، و فرانسه، در رتبه پنجم واردکنندگان برتر کالاهای فرهنگی دنیا قرار دارد. از این مبلغ سهم واردات صنایع فرهنگی 12/0، رسانه‌های چاپی 2، رسانه‌های ضبط شده 71/1، هنرهای تجسمی 19/0 و رسانه‌های صوتی و تصویری 5/0 میلیارد دلار بوده است. سهم بخش فرهنگ در اقتصاد اين كشورحدود 8/3 درصد از توليد ناخالص داخلي است.

توليد ناخالص داخلي[95] از محل فعاليت‌هاي  فرهنگي در سال 2002م، معادل 9/39 ميليارد دلار بوده است كه رشدي 37 درصدی در مقایسه با سال 1996م از خود نشان مي‌دهد. سهم بخش فرهنگ در اقتصاد تنها 3.8 درصد از توليد ناخالص داخلي در سال 2002م بوده است؛ اين رقم معادل سهم فرهنگ در سال 1996م است.

در سال 2001م، تعداد 611 هزار كانادايي در مشاغل مرتبط با فرهنگ اشتغال داشته‌اند. اين رقم معادل 1/4 درصد از نيروي كار این کشور است. رشد سالانه و متوسط اين مشاغل از سال 1996 تا 2001م معادل 4/3 درصد بوده است. اين رشد در مشاغل مرتبط با رسانه‌هاي نوشتاري، صنعت فيلم و توليد و پخش معادل 3/2 درصد بوده است كه شامل نيمي از موقعيت‌هاي شغلي فرهنگي بوده است. به طور متوسط از هر چهار نفري كه در حوزه فرهنگ به كار اشتغال دارند، يك نفر آنان به صورت خويش‌فرما براي خود كار مي‌كند. كاركنان حوزه فرهنگ بيشتر از كساني تشكيل شده‌اند كه علاقه‌مند هستند با استقلال و انعطاف بيشتر و در محيط كاري خود به كار مشغول شوند ]34[.

صنایع فرهنگی

فرهنگ بخش پویای اقتصاد اين كشور است. در سند راهبرد تجارت جهانی کانادا در سال ۲۰۰۵م آمده است: «ما در صنایع مختلف ترجیح می‌دهیم عمدتاً تولید کننده و صادر کننده باشیم تا وارد کننده محض، اما در صنایع فرهنگی ضرورت دارد که ما وارد کننده نباشیم. وارد کننده و مصرف کننده فرهنگ دیگران بودن به هیچ وجه پذیرفتی نیست». در اين كشور، به عنوان دومين كشور وسيع جهان، فرهنگ به طور مستقيم يا غيرمستقيم به اقتصاد ملي كمك مي‌نمايد. طبق اطلاعات ارائه شده از سوي اداره آمار، درآمد بخش فرهنگ  در سال 90-1991م بالغ بر 2/14 میلیارد دلار بوده است كه تقريباً 3/2 درصد از توليد ناخالص ملي را تشكيل مي‌داده است.

‌ راديو و تلويزيون‌، توليدات‌ شبكه‌هاي‌ تلويزيوني‌ كابلي‌، فيلم‌ و ويدئو،  ضبط‌ صدا، نشر كتاب‌، روزنامه‌ و فصلنامه‌ در اين كشور جزو صنايع‌ فرهنگي‌ محسوب‌ مي‌گردند. سازمان‌ ميراث‌ فرهنگي‌ با همكاري‌ سازمان‌هايي‌ نظير شركت‌ مخابرات‌ و سازمان‌ راديو- تلويزيون‌ این کشور، كه‌ امور خبررساني‌ و صنايع‌ مخابراتي‌ و كابلي‌ كشور را ساماندهي‌ مي‌نمايند، به‌ برنامه‌ريزي‌هاي‌ جامع‌ در حمايت‌ از آثار و صنايع‌ فرهنگي‌ اقدام‌ مي‌نمايد.

اطمينان‌ از دسترسي‌ هر چه‌ بيشتر مردم‌ به‌ توليدات‌ فرهنگي‌ داخلي‌ به‌ عنوان‌ مسأله‌اي‌ اساسي‌ در توسعه‌ سياست‌هاي‌ فرهنگي‌ این كشور مطرح‌ مي‌باشد. با وجود این،  در یک دهه گذشته صنايع‌ فرهنگي‌ كشور، كه‌ سالانه‌ 000/200 فرصت‌ شغلي‌ را فراهم‌ مي‌آورد، به‌ علت‌ ركود اقتصادي‌، كاهش‌ قابل‌ توجه‌ بودجه‌ دولت‌ و غلبه‌ توليدات‌ فرهنگي‌ خارجي‌ (به‌ ويژه‌ توليدات‌ فرهنگي‌ ايالات‌ متحده‌ آمريكا بر توليدات‌ داخلي‌) دچار مشكلات‌ عديده‌اي‌ شده‌ است‌.

با بالا گرفتن‌ بحث‌هاي مختلف‌ درباره تجارت،‌ تحت پوشش‌ قراردادن صنايع‌ خدمات‌ فرهنگي‌ در موافقت‌‌نامه‌ تجارت‌ آزاد آمريكا، كانادا و اجلاس‌ گات[96] در اروگوئه‌ و موافقت‌نامه‌ تجارت‌ آزاد آمريكاي‌ شمالي،‌ توجهات‌ خاصي‌ به قوانين‌ و سياست‌هاي‌ داخلي‌ حاميِ‌ صنايع‌ فرهنگي‌ كشور مبذول‌ گرديد. از جمله‌ اهداف‌ كلي‌ اين‌ قبيل‌ مذاكرات‌ حذف‌ قوانين حمایت از تولید داخل‌ و ديگر قوانين‌ تبعيض‌آميز‌ مي‌باشد. اين‌ قوانين‌ چالش‌هاي‌ خاصي‌ را براي‌ صنايع‌ فرهنگي‌ مختلف‌ كشور بوجود مي‌آورد. در نتيجه‌، كانادا اين‌ موارد را از تعهدات‌ تجاري‌ دو جانبه‌ حذف‌ نموده‌ است‌.

در سال‌ 1991م، سازمان سابق‌ ارتباطات‌، كه‌‌ دپارتمان‌ ميراث‌ فرهنگي‌ جایگزین آن شده است، صندوق‌ توسعه‌ صنايع‌ فرهنگي را ‌ با سرمايه‌اي‌ بالغ‌ بر 33 ميليون‌ دلار براي‌ مدت‌ 5 سال‌ تاسيس نمود. اين صندوق‌ وظيفه‌ ارائه‌ خدمات‌ مشاوره‌ مديريتي‌ و تأمين‌ بودجه‌ صنعت‌ نشر كتاب‌ و فصلنامه‌، فيلم‌ ويدئو و صنايع‌ ضبط‌ صوت‌ كشور را برعهده‌ دارد. صندوق‌ مذكور توسط‌ بانك‌ توسعه‌ تجاري‌ فدرال‌ و تحت‌ نظارت‌ سازمان ميراث‌ فرهنگي‌ كشور اداره‌ مي‌گردد]35[.

1. صنعت چاپ و نشر

کانادا جزو کشورهای مطرح در صنعت چاپ و نشر است. براساس آمارهاي سال‌ 2009م، درآمد کل صنعت چاپ کتاب بالغ بر 19/2 میلیارد دلار بوده است. آمار توليد كتاب‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ اين‌ كشور (پس‌ از آمريكا و انگلستان‌) مقام‌ سوم را در توليد كتاب‌‌های انگليسي‌ زبان‌ در دنيا دارد.

براساس گزارش آژانس باوکر،[97] در اين كشور هر سال‌ به ازاء هر 557 نفر، يك‌ عنوان‌ جديد كتاب توليد مي‌شود. از این لحاظ كانادا پس‌ از انگلستان‌ مقام‌ دوم‌ را دارد.[98] مطابق آمار ارائه شده در همین گزارش، در سال‌ 2001م سه‌ گروه‌ كتاب‌هاي‌ داستاني‌ بزرگسالان‌، داستاني‌ نوجوانان‌ و جوانان‌، و جامعه‌شناسي‌ و اقتصاد در صدر انتشارات‌ قرار داشته‌اند. ناشران عمده کتاب در دو استان کبک و اونتاریو قرار دارند که در مجموع بیش از 60 درصد سود این صنعت را به خود اختصاص داده‌اند. در سال 2009م پنج ناشر بزرگ کانادا 42 درصد از سهم صنعت کتاب اين کشور را در دست داشته‌اند. شورای هنر کانادا برای حمایت از این صنعت طیف وسیعی از کمک‌های مالی را برای نویسندگان حرفه‌ای، تعاونی‌ها و ناشران ارائه می‌دهد. همچنین، این شورا از بخش ترجمه، نشر و ترویج ادبیات در کانادا و جشنواره‌های مختلف ادبی حمایت‌های مالی ویژه‌ای به عمل می‌آورد. در حال حاضر، شورای هنر در راستای ترجمه آثار نویسندگان به هر دو زبان رسمی کشور و برای پشتیبانی از ترجمه آثار ادبی کانادا به زبان‌های فرانسه، انگلیسی و  بومی و محلی کمک هزینه‌هایی را به مترجمان پرداخت می‌کند.

در این كشور نوعی‌ ماليات‌ - با عنوان‌ ماليات‌ در محل‌ فروش -‌ از خريداران‌ كتاب‌ اخذ مي‌گردد كه‌ كتاب‌ و فصلنامه‌ را نيز شامل‌ مي‌شود. نرخ‌ اين‌ ماليات‌ 7 درصد است‌. سازمان‌ ميراث‌ فرهنگي‌ از دو طرح‌ ملي‌ در صنعت‌ نشر كتاب‌ حمايت‌ مي‌نمايد. اين‌ دو طرح‌ عبارت‌اند از:

الف) طرح‌ توسعه‌ صنعت‌ نشر كتاب‌: طرح‌ مذكور ظرفيت‌ صنعت‌ كتاب‌ در كشور را در امر نشر و بازاريابي‌ در بازارهاي‌ داخل‌ و بين‌المللي‌ افزايش‌ مي‌دهد. اين‌ برنامه‌ از بودجه‌ايي‌ معادل 25 ميليون‌ دلار برخوردار است‌.

ب) طرح‌ كمك‌ به‌ توزيع‌ نشريات‌: اين طرح با 25 میلیون دلار بودجه از بازارهاي‌ داخلي‌ و بين‌المللي‌ و هزينه‌هاي‌ توزيع‌ و پخش‌ كتاب‌ حمایت‌ می کند و  شهروندان‌ را به خرید کتاب تشویق می‌نماید.

در‌ سال‌ 92-1991م، 1440 مجله‌ ملي‌‌ توسط‌ 1055 ناشر منتشر شد و بيش‌ از 6000 فرصت‌ شغلي‌ در سراسر كشور فراهم‌ گردید. نشريات‌ كانادايي‌ 22 درصد از كل‌ بازار داخلي‌ را در اختيار خود دارند. كل‌ درآمد داخلي‌ و صادراتي‌ كسب‌ شده‌ از محل‌ چاپ‌ نشريات‌ مختلف‌ در كشور طي‌ سال‌ 1991م بالغ بر 4/864 ميليون‌ دلاراست. دولت‌ فدرال‌ به‌ صورت مستقيم‌ از طريق‌ كمك‌هاي‌ مالي‌ شوراي‌ كانادا و تسهيلات‌ صندوق‌ توسعه‌ صنايع‌ فرهنگي‌ به‌ صنعت‌ نشر و چاپ‌ كشور مبالغی را مي‌پردازد. علاوه‌‌بر اين‌، نشريات‌ از يارانه‌هاي‌ پستي‌ نيز بهره‌مند مي‌گردند. بودجه‌ يارانه‌‌ پستي‌ در سال‌ 1991‌م 85 ميليون‌ دلار بود. سال‌ 1993م، دولت‌ فدرال‌ طرح‌ اضطراري‌ مطالعه‌ عوامل‌ تأثيرگذار بر نشريات‌ را مورد بحث‌ و بررسي‌ قرار داد. از جمله‌ مفاد اين‌ طرح‌ مي‌توان‌ به‌ بررسي‌ پيشرفت‌ها و رويكردهاي‌ صنعت‌ نشر كشور و بازاريابي‌ براي‌ تبليغات‌ صنايع‌ چاپ‌ و نشر، بررسي‌ تأثير فن‌آوري‌هاي‌ جديد اين‌ صنعت‌، حضور در فعاليت‌هاي‌ بين‌المللي‌ و برآورد تأثير رويكردهاي‌ جديد اشاره‌ نمود]36[.


2. صنعت‌ ضبط‌ صدا و راديو تلويزيون‌

بودجه‌ راديو و تلويزيون‌ كشور[99] بالغ بر 5/1 میلیارد دلار است كه‌ تقريباً 50 درصد كل‌ هزينه‌هاي‌ فرهنگي‌ دولت‌ فدرال‌ است. صنايع‌ مذكور متشكل‌ از ايستگاه‌هاي‌ راديو و تلويزيون‌ دولتي‌ و خصوصي‌، كمپاني‌ها و تلويزيون‌هاي‌ كابلي‌ مي‌باشد. در سال‌ 1992م، صنعت‌ تلويزيون‌ كابلي‌ و پخش‌ راديو و تلويزيون‌ مبلغ 2/4 میلیارد دلار درآمد كسب‌ نمود و بيش‌ از 000/137 فرصت‌ شغلي‌  ايجاد کرد. طبق‌ آمار بدست‌ آمده‌ در سال‌ 1991م، حدود 92 درصد از خانواده‌ها به‌ سيستم‌هاي‌ تلويزيون‌ كابلي‌ دسترسي‌ داشتند. با اين وجود، صنايع‌ راديو و تلويزيون‌ با چالش‌هاي خاصي نيز روبه‌رو است. مهم‌ترين‌ اين چالش‌ها‌ عبارت‌اند از:

1) رقابت‌ با برنامه‌هاي‌ خارجي‌ كه‌ غالباً از ايالات‌ متحده‌ آمريكا به‌ سوي‌ كانادا سرازير مي‌شوند.

2) ايجاد بازار رقابتي‌

3) نياز به‌ معرفي‌ فناوري‌هاي‌ جديد نظير تلويزيون‌هاي‌ پيشرفته‌ و راديو و ويدئوهاي‌ ديجيتالي‌ فشرده‌

4) همگرايي‌ فناوري‌ها ميان‌ صنايع‌ مخابرات‌ و راديو و تلويزيون‌ كشور

5) مشكل‌ خشونت‌ در تلويزيون‌

6) اطمينان‌ از دسترسي‌ كليه‌ شهروندان‌ ‌ به‌ خدمات‌ رسانه‌هاي‌ گروهي‌

7) وجود دوگانگي‌ زبان‌، تنوعات‌ فرهنگي‌ كشور و جايگاه‌ ويژه‌ بوميان‌ در جامعه‌

كميسيون‌ ارتباطات‌ از راه‌ دور با همكاري‌ سازمان‌ راديو- تلويزيون[100]‌ با استناد به‌ ماده‌ قانون‌ ويژه‌ خبررساني‌ مصوب‌ سال‌ 1991م، امور بخش‌ كابلي‌ راديو و تلويزيون‌ را برعهده‌ دارد. كميسيون‌ مذكور مجوز خبرگزاري‌هاي‌ دولتي‌ و خصوصي‌ را صادر و تجديد مي‌نمايد. شركت‌ سهامي‌ خبررساني‌ كانادا[101] و راديو‌ كانادا[102] بزرگ‌ترين‌ شبكه‌هاي‌ خبرگزاري‌ راديو و تلويزيوني‌ دولتي‌ مي‌باشند. همچنين، كمپاني سهامي‌ خبررساني‌ كانادا بزرگ‌ترين‌ توليدكننده‌ برنامه‌ها به‌ دو زبان‌ انگليسي‌ و فرانسه‌ براي‌ راديو و تلويزيون‌ این كشور است. اين شركت با بودجه‌اي‌ بالغ‌ بر 1 ميليارد دلار در سال‌ به‌ راه‌اندازي‌ شبكه‌هاي‌ راديو و تلويزيوني‌ دو زبانه‌ مي‌پردازد. اين‌ شبكه‌ خود متشكل‌ از 31 ايستگاه‌ تلويزيوني‌، 1 شبكه‌ بين‌المللي‌ 24 ساعته‌ ماهواره‌اي‌ انگليسي‌ زبان‌ و 4 شبكه‌ راديويي‌ شامل‌ 58 ايستگاه‌ راديويي‌ مي‌باشد.

سرويس‌ خارجي‌ شركت خبر رساني و راديو بين‌المللي‌ كانادا اخبار را به‌ 12 زبان‌ زنده‌ دنيا روي‌ موج‌ كوتاه‌ پخش مي‌كنند. صنعت‌ تلويزيون‌ خصوصي‌ متشكل‌ از شبكه‌هاي‌ مختلف‌ ملي‌ انگليسي‌ و فرانسوی است. از جمله‌ بزرگ‌ترين‌ اين‌ شبكه‌ها مي‌توان‌ به‌ شبكه‌هاي‌ فرانسوي‌ زبان «سي.تي.وي[103]»، «گلوبال[104]» و «تي.وي.اي[105]»‌، اشاره‌ نمود.

از اواسط‌ سال‌ 1980م سودآوری تلويزيون‌هاي‌ خصوصي‌ کاهش یافته است، در حالي‌ كه‌ شبكه‌هاي‌ تلويزيوني‌ دولتي‌ از سودآوري‌ قابل‌ قبولي‌ برخوردار بوده‌اند. طي‌ دهه‌ گذشته‌، صنعت‌ ضبط‌ صدا (موسيقي‌) از رشد قابل‌ ملاحظه‌ برخوردار بوده‌ است‌. تعداد شرکت‌های ضبط موسیقی‌ از 109 در سال‌ 1982م به‌ 201 شرکت در سال‌ 1991‌م افزايش‌ يافته‌اند. همچنين، ارزش‌ فروش‌ توليدات‌ صوتي‌ از 222 ميليون‌ دلار در سال‌ 1982م، به‌ 531 ميليون‌ دلار در سال‌ 1990م افزايش‌ يافته‌ است‌. برخلاف‌ چنين‌ رشدي‌، افزايش‌ لوح‌هاي فشرده هنرمندان‌ بين‌المللي‌ در بازار به‌ يك‌ معضل‌ جدي‌ تبديل‌ شده‌ است‌. 14 شرکت‌ خارجي‌ همچنان‌ كنترل‌ صنعت‌ موسيقي‌ كشور را با فروش‌ 89 درصدي‌ لوح‌هاي فشرده در اختيار خود دارند. طرح‌ توسعه‌ ضبط‌ صدا[106] در سال‌ 1986م به‌ اجرا در آمد‌ و مبلغي‌ بالغ‌ بر 5 ميليون‌ دلار در سال‌ با هدف‌ توسعه‌ صنعت‌ موسيقي‌ كشور به‌ آن‌ اختصاص‌ يافته‌ است‌. طرح‌ مذكور مشتركاً توسط‌ سازمان‌ ارتباطاتِ شوراي‌ كانادا، كه‌ يك‌ كنسرسيوم‌ خصوصي‌ از نمايندگان‌ صنايع‌ راديو و تلويزيون‌ و ضبط‌ موسيقي‌ مي‌باشد، و سازمان‌ ميراث‌ فرهنگي‌ اداره‌ مي‌گردد. در سپتامبر سال‌ 1993م، سازمان‌ ميراث‌ فرهنگي‌ سهم‌ خود از برنامه توسعه ضبط صدا را به‌ كنسرسيوم‌ خصوصي[107]‌ واگذار نمود. همچنين، در سال‌ 1992م، طرح‌ اضطراري‌ دولت‌ با عنوان‌ «طرح‌ معافيت‌ مالياتي‌ صنعت‌ موسيقي‌ كانادا» در جهت‌ ارتقاء صنعت‌ موسيقي‌ كشور، تجزيه‌ و تحليلِ رويكردها، تغييرات‌ تكنولوژيكي‌ و اتخاذ سياست‌ها و قانونگذاري‌هاي‌ جديد دولتي‌ در زمينه‌ موسيقي‌ به‌ وزير فرهنگ‌ ارائه‌ گرديد]37[.


3. صنعت‌ فيلم‌ و سينما

به‌رغم‌ چالش‌هاي‌ وسيع‌ جهاني‌ شدن‌، تسلط‌ توليدات‌ فرهنگي‌ خارجي‌، ركود اقتصادي‌ و مشكلاتي‌ كه‌ توليد و توزيع‌ كنندگان‌ فيلم‌ براي‌ در اختیار گرفتن‌ بازار داخلي‌ با آن‌ مواجه‌ مي‌باشند شمار شركت‌هاي فيلم‌ساز از 492 شركت به‌ 743 شركت در دهه 1990م افزايش‌ يافته‌ است‌. در همين دوره درآمد اين شركت‌ها نيز از 146 ميليون‌ دلار به‌ 4/688 ميليون‌ دلار افزايش‌ يافته‌ است‌. در دو دهه گذشته، صنعت‌ فيلم‌ به‌ توليد فیلم‌های گوناگون در حوزه‌های مختلف‌ سينمايي‌ به‌ صورت‌ تمام‌ وقت‌ يا نيمه‌ وقت‌ اقدام‌ نموده است. همچنین، دولت‌ فدرال‌ از طريق‌ دو شركت‌ سهامي‌ خاص‌ سلطنتي‌ به‌ حمايت‌ از صنعت‌ فيلم‌سازی‌ كشور مي‌پردازد. اين‌ دو شركت‌ عبارت‌اند از:

1) هيأت‌ فيلم‌ ملي؛‌ به‌ موجب‌ قانون‌ فيلم‌ ملي‌، مصوب‌ سال‌ 1950م، این هیات‌ به‌ منظور راه‌اندازي‌، توسعه و‌ ترويج‌ فيلم‌سازي‌ در كشور تأسيس‌ گرديد.

2) تله‌ فيلم‌ كانادا:[108] نام قبلي آن «‌شركت‌ توسعه‌ فيلم‌ كانادا[109]» بود. این شرکت به‌ تشويق‌ و ترويج‌ توسعه‌ توليدات‌ تلويزيوني‌ و فيلم‌ مي‌پردازد. بودجه‌هاي‌ اختصاص‌ يافته‌ به‌ هيأت‌ فيلم‌ ملي‌ و تله‌ فيلم‌ طي‌ سال‌هاي‌ 1993 و 1994م به ترتيب 6/82 و 4/132 ميليون‌ دلاربوده است.

در سال‌ 1991م، شركت‌ سهامي‌ ويدئو و فيلم‌ كانادا، كه‌ يك‌ سازمان‌ مالي‌- خصوصي جهت‌ توليد فيلم‌هاي‌ غيرتئاتري‌ و فيلم‌هاي‌ ويدئويي‌ كشور مي‌باشد، با كمك‌ مالي‌ تله‌ فيلم‌ كانادا و سازمان ميراث‌ فرهنگي‌ كشور تأسيس‌ گرديد.  طرح‌ ضمانت‌ وام‌[110]  توسط‌ شركت تله‌ فيلم‌ اجرا مي‌گردد و در سال‌ 1993م به‌ منظور تأمين‌ بودجه‌ بخشي‌ از پروژه‌هاي‌ مؤسسات‌ توليد فيلم‌هاي‌ ويدئويي‌ و سينمايي‌ كشور راه‌اندازي‌ گرديد ]38[.

4. گردشگری

کانادا یکی از زیباترین کشورهای جهان است. چنان كه در فصل اول ذكر شد، از دو سمت شرق و غرب به اقیانوس اطلس و آرام محدود می‌شود و گستره آن پهنای قاره آمریکای شمالی را دربرمی‌گیرد. طبيعت منحصر به فرد، اين كشور را به گردشگاهی محبوب در بین علاقه‌مندان به سفر و گردشگری تبدیل نموده است. موزه‌ها، جشنواره‌های فصلي و آداب و رسوم ملل و فرهنگ‌هاي مختلف نیز به جاذبه‌هاي گردشگری آن مي‌افزايد.

در سال‌های اخیر، صنعت گردشگری با اقدامات به موقع و حمایت‌های دولت از بخش خصوصی رشد چشمگیری داشته و نقشی مهم در کمک به اقتصاد و معرفی میراث اين كشور به سایر مردم جهان ایفا کرده است. مطابق اطلاعات کمسیون گردشگری کانادا،[111] میزان درآمد گردشگری در سال 2009م، 5/69 میلیارد دلار بوده است. مطابق آمار منتشره توسط سازمان آمار اين كشور، در سال 2010م صنعت گردشگری 6/1  میلیون شغل از مجموع 4/17 میلیون شغل را به خود اختصاص داده است. البته در سال‌های اخیر، سهم گردشگری کانادا از سهم گردشگری بین‌المللی، از 35 درصد در سال 2000‌م به 20 درصد در سال 2010‌م کاهش یافته است.

صنعت گردشگری در هر دو بخش گردشگری داخلی[112] و گردشگری بین المللی[113] فعال می‌باشد. مطابق آمار منتشره در سایت سازمان آمار اين كشور، در سال 2010م سه کشور ایالات متحده آمریکا با 11 میلیون و 741 هزار نفر، بریتانیا با 661 هزار نفر و فرانسه با 408 هزار نفر بیشترین مسافرت‌ها را به کانادا داشته‌اند. همچنین، سه کشوري كه مقصد گردشگران کانادایی بوده‌اند، به ترتیب ایالات متحده با 19 میلیون و 964 هزار نفر، مکزیک با یک میلیون و سیصد و پنجاه و چهار هزار نفر، و کوبا با یک میلیون و ده هزار نفر بوده‌اند. علاوه‌بر این، بیشترین مسافرت‌های داخلی مردم به سه استان انتاریو، کبک و بریتیش کلمبیا بوده است. به گزارش سازمان تجارت جهانی،[114] اين كشور جزو 15 کشور برتر در زمینه گردشگری می‌باشد و سالانه میلیون‌ها گردشگر از سراسر دنیا از این کشور دیدن می‌کنند]39 و40[.


همکاری‌های بین‌المللی فرهنگی و میراث فرهنگی ثبت شده

همكارهاي بين‌المللي فرهنگي فراتر از موافقتنامه‌هاي غيررسمي دوجانبه و چندجانبه مي‌باشد. گسترش مبادلات بين‌المللي فرهنگي، مشاركت در برنامه‌هاي بين‌المللي فرهنگي و ترويج هويت كانادايي در بازارهاي فرهنگي خارجي از جمله اهداف اصلي سياست‌هاي بين‌المللي فرهنگي این كشور محسوب مي‌شود. مسؤوليت اجراي برنامه‌ريزي‌هاي بين‌المللي فرهنگي در خارج از كشور برعهده اداره روابط فرهنگی بين‌المللي وزارت امور خارجه اين كشور مي‌باشد. از جمله اهداف اداره فوق مي‌توان به ايجاد هماهنگي در امر توسعه فرهنگي و ارائه فرهنگ كانادا در خارج از كشور از طريق فعاليت‌هاي تشويقي بين‌المللي اشاره کرد. وزارت امور خارجه موافقتنامه‌هاي فرهنگي دوجانبه‌اي با كشورهاي فرانسه، بلژيك، هلند، آلمان، مكزيك، ايتاليا، ژاپن، برزيل و روسيه منعقد نموده است. همچنين، همكاري بسيار نزديكي با سازمان ميراث فرهنگي كشور و ديگر آژانس‌هاي فرهنگي فدرال، ايالتي و تعداد زيادي از آژانس‌هاي غيردولتي برقرار نموده است.

اداره روابط فرهنگی بين‌المللي وزارت امور خارجه به برگزاري نشست‌هاي چندجانبه، انعقاد موافقتنامه‌هاي دوجانبه، اجراي برنامه‌هاي بين‌المللي در داخل و خارج از كشور، تبيين قوانين جديد بين‌المللي دولت‌ها، توسعه و ترويج بازاريابي كالاها و خدمات فرهنگي، تهيه و تدارك كمك‌هاي فني، ارائه آموزش و انتقال تكنولوژي و تبادل اطلاعات و تجربيات و معرفي هنرمندان مستعد در صحنه‌هاي بين‌المللي اقدام می‌کند.

هيئت سياست تطبيقي بين‌المللي[115] تحت نظارت سازمان ميراث فرهنگي توسعه سياست فرهنگي كشور را از طريق انجام دادن تحقيقات، تجزيه و تحليل و تبادل اطلاعات با همكاري سياستگذاران ملي و بين‌المللي، محققين و دانشگاهيان كشور فراهم مي‌آورد. اين هيئت، عضو مركز تحقيقات و اطلاعات فرهنگي اروپا نيز مي‌باشد. به علاوه هيئت مذكور داراي مركز ثبت اسناد منحصربه‌فرد با بيش از 10500 سند مرجع در زمينه فرهنگ مي‌باشد.

كانادا همواره حامي برنامه‌هاي بين‌المللي فرهنگي بوده كه از سوي سازمان‌هاي مختلف فرهنگي نظير سازمان يونسكو به اجرا گذارده مي‌شوند. اين كشور همچنين عضو كميته نظارت فرهنگي شوراي اروپا است. نمونه بارز مشاركت‌هاي بين‌المللي فرهنگي حضور اين كشور در نمايشگاه‌هاي مختلف مي‌باشد كه در برخي از آنها غرفه كانادا در ميان كشورهاي مختلف شركت‌كننده، موفق به اخذ نشان‌هاي بين‌المللي شده است. در اين زمینه، این كشور موافقت‌نامه‌هاي بين‌المللي گوناگوني به شرح ذيل منعقد نموده است:

-      بيانيه اعضاي آتلانتيك جامعه اروپا

-      كنفرانسيون بين‌المللي حقوق فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي

-      كنوانسيون حمايت و حفاظت از ميراث فرهنگي و طبيعي جهان

-      قانون اساسي سازمان علمي، فرهنگي و تربيتي ملل متحد (يونسكو)

-      كنوانسيون تأسيس سازمان حمايت از استعدادهاي خلاق[116]

-      كنوانسيون جهاني حفظ چاپ و نشر

-      كنوانسيون بين‌المللي حفاظت از آثار هنري و ادبي

-      كنوانسيون سازمان يونسكو در جهت منع واردات قاچاق، و راه‌هاي جلوگيري از آن.

کانادا تاکنون توانسته است 15 اثر از میراث فرهنگی و طبیعی خود را به ثبت جهانی برساند. این آثار عبارت‌اند از:

1) میراث  فرهنگی ثبت شده کانادا در یونسکو، شامل:

-      سرشکسته در پرش بوفالو[117] در سال 1981م

-      منطقه تاریخی و قدیمی کبک[118] در سال1985م

-      سایت مرغزار تاریخی ملی[119] در سال 1978م

-      شهر قدیمی لوننبورگ[120] در سال 1995م

-      کانال رایدآئو[121] در سال 2007م

-      محوطه تاریخی اسکانگ‌گوای[122] درسال1981م

2) میراث طبیعی ثبت شده کانادا در یونسکو، شامل:

-      پارک‌های کوه راکی کانادا[123] درسال1984م

-      پارک استانی دایناسور[124] در سال 1979م

-      پارک ملی گراس مورنه[125] در سال 1987م

-      صخره‌های فسیلی[126] درسال 2008م

-      سنت الیاس / یخچال خلیج[127] در سال 1979م

-      پارک ملی میگوآشا[128] در سال1999م

-      پارک ملی ناهانی[129] در سال 1978م

-      یخچال پارک بین‌المللی صلح[130] در سال 1995م

-      پارک ملی جنگل بوفالو[131] در سال 1983م

همچنین این کشور 9 اثر دیگر را به سازمان یونسکو معرفی کرده که در لیست آزمایشی این سازمان قرار گرفته‌اند. قابل ذکر است که هیچ کدام از آثار ثبت شده کانادا در فهرست آثار در معرض خطر سازمان جهانی یونسکو قرار ندارد ]41 و 42[.


[1]. Multiculturalism


[2]. Edmonton, Saskatoon, Regina, Winnipeg and Ottawa

[3]. Saskatoon

[4].Regina

[5].Winnipeg

[6].Ottawa

[7]. Visible Minorities

[8]. Ekos Research Associations 

[9]. Ipsos Reid

[10]. Multiculturalism Program of Canadian Heritage

[11] . First Nation

[12] . Canada's Cultural Policies

[13]. CBC

[14]. UNESCO

[15]. killam program

[16]. CIP

[17]. Canada to Canadian

[18]. Applebaumِ Hebert

[19]. Siren ِGelinas

[20]. The imagine program

[21]. Canadian center for philanthropy

[22] . Royal Standard

[23] . National Flag

[24]. George Stanley

[25]. John Matson

[26]. Royal Union Flag

[27]. Statute of Westminster

[28]. Royal Arms

[29]. George V

[30]. Great Seal

[31]. National colours

[32]. Maple tree

[33]. Maple leaf

[34]. Jean-Baptiste

[35]. Alexander Muir

[36]. Beaver

[37]. Sir Sandford Fleming

[38]. Canadian horse

[39]. Louis XIV

[40]. Ice hockey

[41]. Lacrosse

[42]. Maple Leaf Tartan

[43]. Nunavut

[44]. Nova Scotia

[45]. Ontario

[46]. David Weiser

[47]. Trillium grandiflorum

[48]. The white pine

[49]. the loon

[50]. Iris Versicolor

[51]. The snowy owl

[52]. The yellow birch

[53]. King George V

[54]. the trailing arbutus

[55]. the red spruce

[56]. the Nova Scotia duck

[57]. the purple violet

[58]. The New Brunswick tartan

[59]. The balsam fir

[60]. The prairie crocus

[61]. The white spruce

[62]. The great gray owl

[63]. The dogwood tree

[64]. Cornus Nuttalli

[65]. The western red cedar

[66]. The lady's slipper

[67]. The Cypripedium acaule

[68]. The red oak

[69]. The the blue jay

[70]. The orange-red lily

[71]. Lilium philadelphicum L

[72]. The white birch

[73]. Wheat

[74]. The wild rose

[75]. Rosa acicularis

[76]. The lodgepole pine

[77]. The great horned owl

[78]. the Rocky Mountain big horn sheep

[79]. the pitcher-plant

[80]. Sarracenia purpurea

[81]. The black spruce puffin

[82]. The Newfoundland dog

[83]. the creamy-white mountain avens

[84]. Dryas octopetala

[85]. The Northwest Territories tartan

[86]. The jack pine

[87]. The magenta-purple fireweed

[88]. Epilobium angustifolium

[89]. The Yukon tartan

[90]. The lazulite

[91]. The purple saxifrage

[92]. Saxifraga oppositifolia

[93]. NAFTA

[94]. درآمد سالانه حدود 3/1 تریلیون دلار آمریکا

[95]. GDP

[96]. GATT 

[97]. Bowker

[98]. انگلستان‌ به ازاء‌ هر 545 نفر يك‌ عنوان کتاب‌ جديد‌ در سال‌ توليد مي‌كند.

[99] . رادیو و تلویزیون کانادا، بزرگ‌ترين‌ صنعت‌ فرهنگي‌ این کشور محسوب می‌شود.

[100]. RTC

[101]. CBC 

[102]. SRC

[103]. CTV

[104]. Global

[105]. TVA

[106]. SRDP

[107]. FMC 

[108]. Tele Film Canada

[109]. CFDC

[110]. LGP

[111]. CTC

[112]. يعني کانادایی‌هایی که برای دیدن سایر استان‌ها و قلمروهای این کشور مسافرت می‌کنند.

[113]. يعني گردشگرانی که از سایر کشورها برای دیدن کانادا به این کشور می‌آیند، یا از کانادا برای دیدن سایر نقاط دنیا سفر می‌کنند.                                                                                   

[114]. WTO

[115]. ICP

[116]. WIPO

[117]. Head-Smashed-In Buffalo Jump

[118]. Historic District of Old Québec

[119]. L'Anse aux Meadows National Historic Site

[120]. Old Town Lunenburg

[121]. Rideau Canal

[122]. SGang Gwaay

[123]. Canadian Rocky Mountain Parks

[124]. Dinosaur Provincial Park

[125]. Gros Morne National Park

[126]. Joggins Fossil Cliffs

[127]. Kluane / Wrangell-St Elias / Glacier Bay / Tatshensh

[128]. Miguasha National Park

[129]. Nahanni National Park

[130]. Waterton Glacier International Peace Park

[131]. Wood Buffalo National Park