اسلام در چین

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۴۱ توسط Momeni (بحث | مشارکت‌ها)

مقدمه

اسلام، یکی از سه دين مهم جهان، در اواسط قرن هفتم میلادی و درست سه دهه پس از پا به عرصه ­ی وجود گذاشتن آن در شبه جزیره ­ی عربستان، وارد چین شد. بازرگانان و دیپلمات­ ها که از گذشته­ های خیلی دور در مسیر جاده­ ی ابریشم رفت و آمد کرده و به ­عنوان پل ارتباطی، اقتصاد و فرهنگ و اندیشه و افکار و عقاید شرق و غرب جهان آن روز، به ویژه چین و ایران را به هم متصل کرده و ربط می ­دادند، این دین با اهمیت آسمانی را نیز به سرزمین چین معرفی کرده و متقابلا، فرهنگ و تمدن چینی را به تمام جهان معرفی کردند.

باید اذعان کرد­که، سرگذشت هیچ ­یک از جوامع مسلمان در سرتاسر جهان، به اندازه ­ی پیشینه ­ی جامعه­ ی مسلمانان چین ناشناخته و گمنام نیست. دلیل این واقعیت نیز بعد مسافت و دوری جامعه­ ی مسلمانان این کشور از مرکزیت جهان اسلام، اجرای سیاست­ های منزوی کردن مسلمانان توسط حاکمان چینی از اواخر قرن هفدهم تا پایان دهه­ ی هفتاد از قرن بیستم، دشواری یادگیری زبان چینی و عدم توانایی پژوهشگران اسلامی در استفاده از متون تاریخی چین و کمبود اطلاعات و نا آشنایی اندیشمندان و مسلمانان جهان از وضعیت و شرایط زندگی مسلمانان بوده است[۱]. شايد دليل مشخص نبودن ميزان دقيق جمعيت مسلمانان اين كشور هم ناشي از همين عوامل باشد.

بخش 1- ورود اسلام به چین

اگرچه در اسناد و مدارک تاریخی چین و جهان اسلام هیچ سند معتبری که تاریخ دقیق ورود اسلام به چین را ثبت کرده باشد تا کنون به دست نیامده است، ولی براساس کتاب تاریخ دوران سلسله ­ی تانگ، نخستین هیئت رسمی دیپلماتیک خلافت اسلامی، در سال 651 میلادی(سال 30 هجری)، همزمان با دومین سال از حاکمیت امپراتور یونگ خوی از سلسله­ ی تانگ، برای ابلاغ پیام خلیفه­ ی سوم عثمان ابن عفان، وارد شهر چانگ­اَن پایتخت امپراتوری چین شد. لذا، اغلب مورخان چینی، و به تبع آنان سایر مورخان، تاریخ ورود این هیئت را مبدأ ورود اسلام به چین تلقی کرده و هنوز کار پژوهشی و علمی متقن دیگری برای اثبات يا رد این مسئله، نه در چین و نه در جهان اسلام و یا اروپا صورت نگرفته است. اسناد تاریخی چین می­گویند که در خلال سال ­های 651 تا 798 میلادی، مجموعا 39 هیئت سیاسی به نمایندگی از سلسله خلفای اموی و عباسی از چین دیدار کرده و همراه با گسترش مبادلات تجاری و اقتصادی از سوی بازرگانان ایرانی و عرب، زمینه برای گسترش دین اسلام در این کشور نیز فراهم شده و توسعه پیدا کرد[۲].

اسامی دین اسلام در کتب تاریخی چین

یکی از ویژگی­ های زبان چینی این است که به دلیل محدویت­های آوایی، برای تلفظ واژه­ها و نام­های غیر چینی، نمی ­توان معادل دقیقی یافت[iii]، و لذا، معمولا تلاش می­شود که نزدیک­ترین واژه و یا نام چینی که همان معنا را می­رساند را به جای آن انتخاب شود. به همین خاطر، در طول تاریخ برای اسلام هم نام­های متعددی گذاشته اند تا هم تلفظ آن برای مردم آسان باشد و هم تقریبا مفهوم واژه ­ی اسلام را تا حدودی برساند. اسامی که در گذشته برای اسلام به­کار می­رفته عبارتند از: چون به اعراب تاشی می­گفتند، به اسلام که از سرزمین­های عربی آمده بود نیز« قانون تاشی»، «دین آسمانی»، «دین مقدس آسمانی»، «دین سرزمین­های غربی»، «طریقت سرزمین­های غربی»، «طریقت خویی خویی[iv]»، «دین پاک»، «دین حقیقت»، دین پاکی و حقیقت»، «دین روشنایی و حقیقت»، «دین صلح» و غیره می­گفتند. از دوران سلسله­ی یوان در قرن چهاردهم تا پیروزی کمونیست­ها در سال 1949 میلادی، نامی که بیش از همه برای اسلام مورد استفاده قرار می­گرفت، «دین خویی» بود. پس از استقرار حاکمیت حزب کمونیست در چین، دولت در تاریخ دوم ماه ژوئن 1956 با صدور اطلاعیه­ای، نام رسمی این دین را همان« دین اسلام» اعلام کرد و دیگر اسامی غیر دقیق قبلی از میان رفت[v].

بخش 2- اسلام در دوران سلسله ­های مختلف امپراتوری

اسلام در دوران سلسله­ های تانگ و سونگ

آن­چه از تاریخ فهمیده می­شود این است­که اولا، گسترش اسلام در چین یک روند طولانی تاریخی 700 تا 800 ساله را پشت سر گذاشته تا کاملا جا افتاده و ریشه دوانده است. ثانیا، این روند مسالمت آمیز و دوستانه و از طریق تجارت و بازرگانی بوده و هیچگونه تبلیغ مستقیم یا اجباری برای پذیرش این دین در میان اهالی چین وجود نداشته است. براساس اسناد و مدارک تاریخی، اسلام از دو مسیر زمینی از شمال غرب و دریایی، از طریق سواحل جنوب شرق چین، یعنی همان مسیرهای معمول تجارت و بازرگانی تجار ایرانی و آسیای غربی، به این سرزمین وارد شده است. مسیر خشکی(زمینی) از ایران آغاز و با عبور از مناطق آسیای مرکزی از منطقه­ی سین کیانگ چین عبور کرده و در امتداد مسیر جاده­ی ابریشم وارد سرزمین و شهرهای داخلی چین هم­چون چانگ­اَن و لویانگ گردیده است. مسیر دریایی نیز از بنادر مختلف خلیج فارس شروع و با عبور از اقیانوس هند و تنگه­ی مالاکا در نهایت به بنادر چین در سواحل جنوبی و شرقی این کشور منتهی ­شده است. در این نوشته­های تاریخی به نحوه­ی رفت و آمد و اسکان بازرگانان ایرانی و عرب در چانگ­اَن پایتخت چین و در شهرهای ساحلی هم­چون گوانگجو، یانگجو، چوانجو یا همان زیتون،خانگجو، کَی فنگ و لویانگ نیز اشاره شده است[vi]. همین مبادلات تجاری دوستانه و اقامت دایم مسلمانان در شهرهای مختلف چین زمینه را برای مهاجرت گروه بسیاری از مسلمانان به این سرزمین فراهم و راه را برای گسترش مسالمت آمیز هرچه بیشتر اسلام هموار ساخت. افزون بر تجار، تعدادی از نظامیان و سربازان مسلمانی که بنا به درخواست امپراتور چین جهت فرونشاندن شورش اَن­لو شان[1](755 تا 766 میلادی)، وارد این کشور شدند، پس از بازپس گیری چانگ­اَن و لویانگ و پایان آشوب، آن­ها که تعدادشان به بیش از هزار نفر می­رسید، اجازه یافتند در پایتخت این کشور اقامت گزیده و بنا به دستور امپراتور مسجدی جهت انجام فرایض دینی آن­ها ساخته شد. روند مهاجرت و اسکان مسلمانان در چین که از زمان سلسله­ی تانگ آغاز شده بود، در دوران سلسله­ی سونگ نیز ادامه یافت و با ازدواج آن­ها با دختران چینی نسل جدیدی از مسلمانان به وجود آمد که دارای پدرانی مسلمان مهاجر و مادرانی چینی بودند. کثرت تعداد این افراد به حدی بود که دربار امپراتوری سونگ مجبور شد برای رسیدگی به احوال شخصیه­ی آنان از قبیل نحوه­ی پرداخت مالیات، تقسیم ارث، بازگشت آنان به سرزمین اجدادی و... مقررات جدیدی تحت عنوان«قانون ارث پنجمین نسل بازرگانان خارجی» وضع نماید.

شکل گیری محله ­های مسلمان نشین در شهرهای چین

مسلمانان مهاجر اغلب در محله­های خاصی در داخل و یا بیرون شهرها سکونت یافته و در برخی از موارد نیز با استفاده از تسامح دولتمردان چینی، در بافت محل سکونت خود چینی­ها اقامت گزیده و در کنار مردم عادی زندگی می­کردند. در این محله­های مهاجر نشین خارجی که فان­که( محله­ی خارجیان) خوانده می­شد، قوانین و مقررات اجتماعی و قضایی و فرهنگی و دینی خاص مسلمانان حاکم بود و اغلب قاضی­القضات و امام جماعت مسلمان(شیخ الاسلام) توسط خود مهاجران انتخاب و با تأیید حاکمان چینی بر مسایل داخلی آنان نظارت و مشکلات و اختلافات آن­ها را حل و فصل می­کردند[vii]. این محله­ ها نخستین محل زندگی گروهی و هسته ­های اجتماعی اولیه­ی مسلمانان در چین به شمار می­روند که افزون بر محل سکونت، هویت اجتماعی و فرهنگی آنان نیز براساس اعتقادات دینی در همین محله ها شکل می­گرفت ولی همیشه خود را جزیی از امت بزرگ اسلامی و جهان اسلام می دانستند نه جامعه­ی چینی که در آن زندگی می­کردند.

در این محله­ها که به صورت کلونی های مجزا بودند، مسجد محور زندگی اجتماعی بود و خانه­های مسلمانان در اطراف مسجد بنا شده و روابط اجتماعی خانواده­های مسلمان حول محور مسجد و به­صورت بسته و محدود در میان خودشان تنظیم می یافت. برخلاف دادوستد تجاری آن­ها که اغلب با چینی­های غیر مسلمان بود، آنان از نظر اجتماعی و خانوادگی به خاطر تفاوت فرهنگی و رعایت مسایل شرعی و دینی، هیچ رابطه­ای با غیر مسلمانان نداشتند. تمامی مسایل آموزشی، دینی، قضایی، و تأمین مواد غذایی حلال، این جوامع خود انزوا و محدود توسط خودشان تأمین می­شد و نیازی به ارتباط با جامعه­ی چینی اطراف خود نداشتند. حتی امامان جمعه و جماعت و مبلغان و معلمان آموزشی آن­ها نیز از کشور مبدأ می­آمدند[viii]. زبان ارتباطی میان این جوامع، اغلب زبان مادری خودشان(فارسی-عربی) بود و نیازی به آموختن زبان چینی هم نداشتند. نوع زندگی، معاشرت و لباس پوشیدن و مراودات اجتماعی و آداب و رسوم فرهنگی این گروه­های کوچک مسلمان برای جامعه­ی میزبان در عین جالب و جذاب و قابل احترام بودن، عجیب و مشکوک نیز به نظر می­رسید. براساس نوشته­های تاریخی چین، در عصر سلسله­ی تانگ، تنها در شهر چانگ­اَن پایتخت این کشور، بیش از 5 هزار خانوار خارجی که اغلب مسلمان و از ایران و آسیای مرکزی و مناطق عربی بودند، در این شهر اقامت داشته و میدانی در شهر به عنوان میدان خارجی­ها وجود داشت که در این میدان، به ویژه عصرها و روزهای تعطیل، برنامه­های فرهنگی وهنری ملل مختلف از جمله موسیقی، نمایش، آکروبات، و سایر بازی­ها و سرگرمی­ها و تفریحات به نمایش گذاشته می­شد که مورد توجه جامعه­ی میزبان قرار می گرفت. حتی کالاها و صنایع دستی نفیس، عطر و بخور و مدل لباس­های خارجی که در این میدان عرضه می­شد به شدت مورد استقبال چینی­ها قرار می­گرفت[۳].

اوج گسترش اسلام در چین در دوران سلسله­ی یوان

در عصر سلسله­های تانگ و سونگ، مسلمانان در بنادر تجاری و شهرهای بزرگ چین از موقعیت ویژه­ای برخوردار شدند. حتی برخی از آنان در پست­های مهم دولتی، به ویژه در بخش­های تجاری و بندری و کشتیرانی، گمارده شده بودند. همین شرایط مناسب اجتماعی زمینه را برای موج مهاجرت بیشتر مسلمانان به چین و اقامت در این سرزمین را فراهم ساخته بود. این وضعیت در دوران حاکمیت مغول­ها نیز ادامه یافت و با ورود مهاجران جدید بر شمار مسلمانان افزوده شد. اما این مهاجران دیگر مثل اسلاف خود خارجی مقیم شناخته نمی شدند. افزایش شمار مسلمانان در چین با ورود سربازان مسلمان جدید که به عضویت سپاهیان مغول در آمده و به اختیار و اجبار وارد سرزمین چین شدند به اوج خود رسید. براساس برخی از نوشته های تاریخی چین، تعداد سربازان، صنعتگران، مدیران دیوانی، هنرمندان و صاحب منصبان مسلمانی که همراه مغول­ها وارد سرزمین چین شدند، بیش از 500 هزار نفر برآورد شده است. آن­ها سعی می کردند با ارایه­ی خدمات برجسته­ی هرچه بیشتر به فاتحان مغول، برای خود موقعیت بهتری به دست آورند. در اسناد تاریخی چین از این نظامیان مسلمان به عنوان جنگاوران و سلحشوران شجاع نام برده شده است. همه­ی این عوامل شرایط مناسبی برای توسعه­ی بیش از پیش اسلام در شرق به وجود آورد. دلیل عمده­ی استفاده­ی مغول­ها از مسلمانان در بخش­های مدیریتی امپراتوری چین این بود که از یک سو، مغول­ها خود اقوامی چادر نشین و در نتیجه فاقد تجربیات لازم برای اداره­ی این سرزمین پهناور بودند، و از سوی دیگر، چینی­های مغلوب نسبت به اشغالگران مغولی حالت خصمانه داشته و حاضر به همکاری با آن­ها نبودند و مغول­ها هم پس از مشاهده­ی مواردی از کارشکنی چینی­ها، نسبت به آن­ها بي اعتماد شده و با حزم و احتیاط با آنان برخورد می­کردند. و لذا، برای اداره­ی سرزمین وسیع و دارای سابقه­ی فرهنگ و تمدنی هم­چون چین، نیاز به سیاستمدارانی داشتند که بتوانند بخش­های سیاسی، اقتصادی، اداری و آموزشی کشور تحت اشغال را مدیریت کنند. سیاست­های استفاده­ی امپراتوری مغولی یوان از مسلمانان مهاجر در اداره­ی امور مملکتی در چین از یک سو، و تساهل و مدارای حاکمان بودایی مغول با پیروان سایر ادیان و مذاهب از سوی دیگر، زمینه را برای ابراز لیاقت و شایستگی مسلمانان، به ویژه ایرانیان[i]، در رسیدن به عالی­ترین پست­های اداری و صنعتی و نظامی امپراتوری حتی صدراعظمی دربار را فراهم ساخت. به گواهی کتاب«تاریخ یوان»، 17 نفر از مقامات بلند پایه­ی دربار یوان و 32 نفر از مقامات عالیرتبه­ی ایالت­های مختلف را مسلمانان تشکیل می­دادند. در کتاب «جامع التواریخ» رشید الدین فضل الله نیز آمده است که مسلمانان بر هشت ولایت از 12 ولایت کشور قا­آن حکومت می­کردند.

مسلمانان در این دوران، برخلاف عصر سلسله­های تانگ و سونگ، دیگر از فعالیت­های سیاسی برکنار نبودند. آن­ها از نظر موقعیت سیاسی در رده­ی بعد از مغول­ها و برتر از چینی­ها قرار داشتند. در تمامی بخش­های مختلف مدیریتی که یک مغول ریاست داشت، نفر دومش حتما یک مسلمان بود. آن­ها از نظر حقوق، شرکت در امتحانات برای ورود به مشاغل دولتی، داشتن خواجگان و خدمتگزاران، اجرای برخی تنبیهات، و سایر زمینه­ها از مزایای بالاتری نسبت به چینی­ها برخوردار بودند. در عصر مغول برخلاف دوره­های گذشته، به اسلام هم به عنوان یک دین خارجی موقتی نگاه نمی­شد، و از عزت و احترام خاصی برخوردار بود، علمای دین داشمین (دانشمند) نامیده می­شدند و از موقعیت و امتیازات ویژه­ای بهره­مند بودند. حوزه­ی اختیارات قاضی القضات­ها و شیخ الاسلام­ها دیگر به محلات مسلمان نشین شهرهای ساحلی محدود نبود، بلکه در سرتاسر چین برا­ی مسلمانان نافذ و قابل اجرا بود. در مراسم رسمی دربار حضور می یافتند و در اعیاد اسلامی مورد ملاطفت امپراتور قرار می­گرفتند. برخی از شاهزادگان مغولی، مانند جِن شوتان[1] (آناندا[2]) که تحت تعالیم و تربیت مسلمانان بزرگ شده بودند، خود اسلام آورده و تمامی سپاهیان و زیر دستان آن­ها که به 150 هزار نفر می­رسیدند نیز مسلمان شده و خود به تبلیغ اسلام پرداخته و از گسترش اسلام حمایت می­کردند[ii]. در این عصر، اسلام از نظر چینی­ها خطری جدی برای فرهنگ سنتی چین محسوب می­شد و چیزی نمانده بود که اسلام سرتاسر چین را فراگیرد.

افزون بر صاحب منصبان مسلمان شاغل در دربار مغول، مسلمانان عادی نیز با استفاده از این موقعیت و فرصت استثنایی پیش آمده، و زیر چتر مقامات مسلمان شاغل در دربار و حمایت خود مغول­ها، در سرتاسر خاک چین، به­صورت شبکه­ای گسترده و مرتبط با هم، که تنها عامل پیوند آنان دین اسلام و اخوت و برادری دینی آنان بود، حضور یافته و سکنی گزیدند. آنان با ساخت مساجد در مسیر راه­های عبوری کاروان­های تجاری که عمدتا در اختیار بازرگانان مسلمان بود، و احداث میهمانخانه و رستوران و غذاخوری حلال اسلامی، و اقامت گروه­های کوچکی از مسلمانان د راطراف مساجد به منظور خدمات رسانی به قافله­های تجاری، و سکونت مبلغان دینی، نخستین واحدهای اجتماعی جامعه­ی اسلامی در سرتاسر سرزمین چین ایجاد شد. این واحدهای کوچک جامعه­ی مسلمانان، بازار، درمانگاه، و آموزشگاه خاص خود را داشته و اغلب به زبان­های فارسی و یا عربی تکلم می کردند.

می­توان گفت، عصر حاکمیت سلسله­ی یوان در چین، اوج گسترش اسلام در این سرزمین در زمینه­های حاکمیتی، رونق اقتصادی و بازرگانی، توسعه­ی آموزشی، گسترش زبان و ادبیات فارسی، کثرت و تنوع جمعیت مهاجران و گستردگی و پراکندگی جغرافیایی محل سکونت مسلمانان بوده است.

مهاجرت­هاو تأثير آن در جامعه­ی مسلمانان چين

در طول صدها سال شكل گيري و توسعه­ی جامعه­ی مسلمانان در کشور چین، 5 مرحله مهاجرت عمده صورت گرفته که هر مرحله از این مهاجرت­ها زمینه­های جديدي براي شكل گيري و توسعه­ی جامعه­ی مسلمانان در این سرزمین به همراه داشته است كه در پی به چگونگي و دامنه­ی  این تاثيرگذاري­ها اشاره می­شود.

مهاجرت­هاي تاریخی مسلمانان در چین

نخستين مهاجرت درست پس از پيدايش اسلام و همزمان با سفر بازرگانان ایرانی و اعراب به چين آغاز شد. طبق اسناد و مدارک تاریخی، درسال 651 میلادی، نخستین فرستاده­ی ويژه­ی خلیفه­ی سوم به شهر چانگ­اَن پايتخت آنروز چين در دوران سلسله تانگ اعزام و سپس روابط رسمي بين امپراتوری اسلامی و امپراتوری چین برقرار شد. با آغاز این مناسبات رسمی، تعداد زيادي از فرستادگان، تجار و دانشمندان مسلمان، از طريق جاده­ی مشهور ابريشم از غرب و شمال غرب وارد چين شدند؛ هم­زمان بسياري از تجار مسلمان عرب و فارس نيز از طريق«جاده­ی ابريشم دريايي» به چين سفر كرده و در سواحل درياي جنوب شرقي چين ساكن شدند. لذا اسلام از دو مسیر زميني و دريايي وارد این کشور شده و مناطق شمال غرب و سواحل درياي جنوب شرقي چين به قديمي ترين ناحيه­های مسلمان نشين اين كشور تبديل شدند.

دومين مهاجرت تاريخي مسلمانان در اوايل تأسيس امپراتوري مغول­ها بود. نيروهاي مغولي چنگيز سرزمين­هاي پهناور آسيا و اروپا را اشغال و تعداد بیشماری از مسلمانان عرب و فارس و ترك را از آسياي غربي و آسياي ميانه به چين آوردند. آنان دوشادوش ارتش مغول، در بسياري از جبهه­هاي جنوب و شمال چين جنگيده و پس از فتح این سرزمین، در سراسر چين پراكنده شده و با دختران نژاد خَن و مغول ازدواج و سرانجام زمینه­ی ایجاد جامعه­ی مشترك ملي ـ نژادي مسلمانان در سراسر چين ( قوم خویی) فراهم و از این طریق بخش دیگری از جامعه­ی مسلمانان این کشور شكل گرفت[iii]. 

سومين مهاجرت عمده­ی مسلمانان در چین، در دوران سلسله­ی مينگ صورت گرفت كه اين دوران به دلیل تغییر وضعیت مسلمانان از یک بخش جدای از جامعه­ی چین به عضویت در جامعه­ی چینی، عصر مهمي در تاريخ مسلمانان این سرزمین به شمار می­آید. هنگامي كه جو يوان­جانگ[3] امپراتور دودمان مينگ، ارتش خود را پايه ريزي كرد، تعداد زيادي از افسران عاليرتبه­ی ارتش او را مسلمانان (خویي) تشکیل می­دادند. پس از اشغال منطقه­ي يون­نَن توسط لشگر سيصد هزار نفره­ی مينگ،  مسلمانان ساكن جنوب رودخانه­ی يانگ­تسه، گروه گروه وارد استان يون­نان شده و مهاجرت مسلمانان در داخل چين به اوج خود رسيد. هم­چنين از زمان اوداي( 907 – 960 ) موج مهاجرت مسلمانان مناطق غربي به داخل چين آغاز شد كه اين مهاجرت در سال 1520 بعلت قطع شدن رابطه­ی حكومت مينگ با مناطق غربي به پايان رسيد. 

چهارمين مهاجرت تاريخي مسلمانان در دوران­هاي شيان­فِنگ[4]، از (1851 تا 1862) و تونگ­جي[5]، از ( 1862 تا 1875 ) به وقوع پيوست كه در تاريخ مسلمانان چین بسیار مهم است. در آن زمان، مسلمانان ساکن شمال غرب و استان يون­نَن در جنوب غربی، پشت سر هم دست به شورش زدند كه قيام مسلمانان در استان­هاي شَن­سي و گنسو و قيام دو ون­شيو[6] در استان يون نَن، گسترده تر از ساير قيام­ها بود، ولي همه­ی اين شورش­ها توسط ارتش امپراتوری دودمان چينگ سركوب شده و به شكست انجامیدند. حكومت چينگ پس از سركوبي قيام­هاي مسلمانان، سياست مهاجرت و كوچ اجباری را در مورد آنان به مورد اجرا گذاشت. در چنين شرايطي بود که مسلمانان از استان­هاي شَن­سي، گَنسو، نينگ­شيا و چينگ­خَي همراه با ضربه­هاي شديد روحي و روانی ناشی از شکست، مجبور به مهاجرت به ساير مناطق شدند. مسلمانان دونگ­گان[7] موجود در آسياي ميانه از همان زمان بوجود آمدند.

پنجمين مهاجرت مسلمانان پيش از تأسيس چين جديد در سال 1949 به­وقوع پيوست. قبل از آزادي چين، تعداد زيادي از آنان كه دوشادوش ارتش و دولت حزب ملي کومین­تانگ با کمونیست­ها می جنگیدند، به دلیل ترس از انتقام کمونیست­ها و همراه با نیروهای چیان­کای­چک، از طريق يون­نَن فرار کرده و وارد كشورهاي آسياي جنوب شرقي شده و در آنجا مقيم شدند. اكنون فرزندان اين مهاجران مسلمان بيشتر در كشورهاي تايلند، برمه، عربستان سعودي، تایوان و ساير مناطق به­طور پراكنده زندگي مي­كنند. هر چند دامنه­ی اين مهاجرت كوچك بود، ولي پراكندگي مسلمانان چینی را تا آسياي جنوب شرقي گستراند.

شكل گيري جامعه­ی مسلمانان چین در طول قرن های گذشته، زمینه­ی تلفيق فرهنگ اسلامي و فرهنگ سنتي چين را نیز فراهم و فرهنگ ویژه­ی اسلامی ویژه مسلمانان چین شکل گرفت.

تأثير  مهاجرت­ها در فرهنگ و روحيات مسلمانان چین

تلاقي بين دو فرهنگ اسلامي و کنفوسيوس و تاثير گذاري آنان در يكديگر و تماس بين دو فرهنگ اسلامي و كنفوسيوس هم­زمان با نخستين دور مهاجرت مسلمانان به چين آغاز و در تمام مراحل رشد تاريخي آن ادامه یافت. ارتباطات دوستانه و داد وستد و تعامل متقابل میان اين دو فرهنگ، بيشتر در 3 مهاجرت بزرگ اوليه صورت گرفت، در حالي كه در 2 مهاجرت بعدي بيشتر موجب بروز برخوردها و تضادها بود.

تأثير اقتصادي،  تاريخي و فرهنگي مهاجرت ها

تأثير دومين و سومين مهاجرت در تاريخ مسلمانان چین، بيشتر در زمينه­هاي اقتصادي ظاهر شده است. اين دو مهاجرت که در دوران سلسله­هاي يوان و مينگ رخ داد، هر دو از طريق لشگركشي پر دامنه صورت گرفت. دومين مهاجرت در دروان سلسله­ی يوان بيشتر از شمال و شمال غرب به سمت مرکز و جنوب و سومين مهاجرت در دوران مينگ و بيشتر از جنوب به غرب بوده است.

مهاجرت از جنوب به غرب كه در دوران مينگ اتفاق افتاد، در واقع در ادامه­ی مهاجرت مسلمانان در دوران سلسله­ی تانگ از طريق جاده­ی ابريشم دريايي بوده است. اين مسلمانان به محض ورود به سرزمين چين، به مناطق داراي فرهنگ كشاورزي كه اقتصاد و فرهنگ در آنجا پيشرفت خوبی داشت، وارد شدند. از دوران تانگ تا دوران مينگ، عمدتا شغل مسلمانان تجارت و نظامي­گري بود. در دوران مينگ، دستيابي به زمين زراعت از طريق مهاجرت به اوج خود رسيد و سرانجام مسلمانان در منطقه­ی يون­نن، صاحب زمين­هاي وسيعي شدند و در آنجا بود که ناحيه­ی فرهنگ كشاورزي مسلمانان بوجود آمد. اگرچه بنا به دلايل تاريخي، مسلمانان هم­چنان يك ملت علاقمند به امر تجارت و بازرگاني به شمار می­آیند.

تاثير فرهنگي ناشي از چهارمين و پنچمين مهاجرت­ها

عامل چهارمين و پنجمين مهاجرت در تاريخ مسلمانان(خویي)، دگرگوني بزرگ اوضاع سياسي و اجتماعی داخل چين بود. قيام­هاي پي در پي مسلمانان در دوران­ سلسله­ي چينگ، بارها سركوب شد و مسلمانان شمال غرب این کشور، پس از تحمل شكست­هاي مكرر، با لطمات شديد روحي و روانی ناشي از قتل و عام مسلمانان توسط حكومت چينگ مواجه و در برابر فرهنگ كنفوسيوس از خود مقاومت نشان داده و سرانجام گروهي از آن­ها به خارج از كشور مهاجرت كردند. اين مهاجرت در روحيه­ی مسلمانان تأثير منفي گذاشته و موجب برخورد شديد میان فرهنگ اسلامي و فرهنگ كنفوسيوس شد. اين تضاد در قيام­هاي پر دامنه­ی مسلمانان به وضوح نمایان است و با پنجمين مهاجرت مسلمانان نیز ادامه يافت.

در چنين شرايطي بود که رابطه­ی فرهنگ اسلامي با فرهنگ كنفوسيوس از مسالمت آمیز بودن به مخالفت، برخورد و حتی حذف فیزیکی گرايش پيدا كرد. بويژه در اواخر دوران چينگ، مخالفت مسلمانان با فرهنگ كنفوسيوسی چین عميق تر شد. مسلمانان به ناچار از شمال غرب، به مناطق جديدي كه مناسب زندگي آنان نبود مهاجرت كردند و براي ايجاد شرایط مناسب فرهنگی و اجتماعی، شديداً به فكر تشكيل مليتی خاص افتاده و در برابر محيط پيراموني و ساير اقوام هشيارانه برخورد كردند.

تاثير مهاجرت­های تاريخي در تحولات و رشد جامعه­ی مسلمانان معاصر چین

مهاجرت­های پنجگانه­ی پیشین موجب شد كه جامعه­ی مسلمانان چین دارای ويژگي­هاي زير باشد.

الف ـ ويژگي سكونتي: پراكنده و گسترده در سراسر چين و تمركز در دو ناحيه­ی مسلمان نشين شمال غرب(نینگ شیا) و جنوب غرب(يون­نَن). (غیر از منطقه­ی سین کیانگ که اساسا منطقه­ی مسلمان نشین است.)

ب‌ـ‌ويژگي فرهنگي:  تمايل به تجارت و بازرگاني و عدم توجه به توسعه­ی آموزشی و نوشتن تاريخ خود؛

ج ـ ويژگي روحي: زندگي اجتماعي بر اساس آداب و رسوم فرهنگ كنفوسيوس و پافشاري بر فرهنگ، ايمان و اعتقادات اسلامي در زندگی فردی[iv].

دوران سلسله­ی مینگ و هویت یابی جامعه­ی مسلمانان

پس از قریب به یک قرن فرمانروایی مغول­های غیر چینی بر سرزمین چین، بار دیگر حکومت به دست قوم خن، نژاد اصلی حاکم بر این کشور افتاد. همانگونه که حاکمیت مغول­ها در چین برای مسلمانان توسعه­ی کمی و کیفی به همراه داشت و بر جمعیت آنان افزوده و جایگاه اجتماعی و سیاسی آنان را بالا برد، افول و سقوط سلسله­ی یوان و روی کار آمدن مخالفان آن­ها که به سلسله­ی مینگ مشهورند هم برای جامعه­ی تازه پا گرفته­ی مسلمانان مشکلات خاص خود را در پی داشت.

بروز چالش میان هویت دینی و شهروندی چینی

جانشین­های مغولان، به مسلمانان به خاطر موقعیت بالایی که در رژیم گذشته داشتند، به عنوان حامیان، خدمتگزاران، و عوامل رژیم گذشته نگاه کرده و آن­ها را غریبه­های غیرخودی تلقی می­کردند. به ویژه این که مسلمانان افزون بر داشتن عقاید و فرهنگ متفاوت، از زبان گفتاری و نوشتاری غیر چینی(فارسی-عربی) استفاده کرده و نه تنها زبان چینی نمی­دانستند، بلکه برای فراگیری آن و همسان شدن با فرهنگ چینی هم تلاش نمی­کردند، لذا در آغاز روی کار آمدن سلسله­ی تازه تأسیس مینگ، مسلمانان بر سر دوراهی سرنوشت سازی قرار گرفتند. رژیم جدید، با هدف پاک­سازی فرهنگ سنتی چین از فرهنگ­های بیگانه و سیاست همگون سازی، به مسلمانان اولتیماتوم داد که ضمن حفظ اعتقادات اسلامی خود، بایستی شهروند چینی بودن و تبعات آن از جمله فراگیری و تکلم به زبان چینی و داشتن اسامی چینی و پذیرش فرهنگ اجتماعی و مخلوط شدن با مردم چین را پذیرفته و مثل سایر شهروندان این کشور تابع قوانین و مقررات امپراتوری باشند، در غیر این­صورت، باید هرچه زودتر خاک چین را ترک و به سرزمین­های آباء و اجدادی خود بازگردند. باچنین اولتیماتومی بود که حضور طولانی مدت و تاریخی اسلام و هویت دینی و فرهنگی مسلمانان در این کشور با خطر جدی رو به­رو شد. از یک­سو، سنت شکنی چندین قرن گذشته و کنار گذاشتن سبک و سیاق زندگی نیاکان برایشان سخت بود، و از دیگر سو، خطر از دست دادن هویت دینی و اسلامی و بازگشت به کشور اجدادی که چندین قرن از آن به دور بوده­اند امری ناممکن به­نظر می­آمد. تضاد میان هویت دینی و هویت شهروندی شدید بود. مسلمانان نه تنها به فرهنگ و آداب و رسوم دینی خود افتخار کرده و به آن می­بالیدند، بلکه آن را برتر و بالاتر از فرهنگ چینی دانسته و به هیچوجه حاضر به پذیرش فرهنگ چینی به قیمت از دادن فرهنگ اسلامی نبودند.

در چنین شرایط حساس، مسلمانان با اتخاذ تصمیمی هوشمندانه، میانه و متواضعانه، و با پذیرش آن دسته از فرهنگ سنتی چین که با اعتقادات دینی مسلمانان مغایرتی نداشت، خود را با سیاست جدید حاکمان مینگ تطبیق داده و با ایجاد تغییراتی ظاهری در رفتار اجتماعی خود، جامعه­ی در اقلیت مسلمان را با جامعه­ی مسلط چینی و فرهنگ کنفوسیوسی هماهنگ ساختند. در عین حال، از طریق حفظ پیوستگی و فعالیت گروهی در محافل درونی خصوصی بر هویت مستقل دینی و فرهنگی خود استمرار داده و از بحران نفس گیر سیاسی همگون سازی اجباری حکومت مینگ به سلامت و با موفقیت عبور کردند.

رسمیت یافتن شهروندی مسلمانان در چین و آغاز همزیستی مسالمت آمیز

جامعه­ی اقلیت مسلمانان، با اتخاذ سیاست همزیستی با جامعه­ی اکثریت و کنار آمدن با فرهنگ سنتی چینی، به عنوان عضوی از جامعه­ی متنوع قومی و مذهبی این کشور، از سوی حاکمان سلسله­ی مینگ و چینی­ها به رسمیت شناخته شد. توسعه­ی اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان در عصر مغول­ها و رسمیت یافتن آن در اوایل دوران مینگ، فضای لازم برای را تثبیت جایگاه پیشین مسلمانان و آغاز زندگی و همزیستی مسالمت آمیز به وجود آورد. حاکمان مینگ، دیگر برای مسلمانان تبعیضی روانداشته و محدودیتی اعمال نمی کردند. با قطع روابط تجاری میان چین و جهان خارج، به ویژه جهان اسلام و کاهش رفت و آمد تجار ایرانی و عرب به سرزمین چین، مسلمانان با اتکا به جامعه­ی خود، باب مراوده را با جامعه­ی چینی باز کردند.


[1] - Zhen Xutan.

[2] - Ananda.

[3] - Zhu Yuan Zhang.

[4] - Xian Feng.

[5] - Tong Zhi.

[6] - Du Wen Xiu.

[7] - Dong Gan.


[i] - نوایی عبدالحسین، ایران و جهان از مغول تا قاجاریه، چاپ اول، تهران، 1364.

[ii] - فنگ جین یوان. همان کتاب. صص 20 و 21.

[iii] - طبق برخی از اسناد و مدارک تاریخی، مغول ها پس از اشغال ایران و آسیای غربی، بین یکصد تا سیصد هزار نفر مسلمان را از ایران و آسیای مرکزی با اجبار به چین کوچانده و از آنان در لشگر کشی و اداره ی کشور استفاده کردند. این گروه عظیم با سکونت در چین و ازدواج با زنان چینی، جامعه­ی مسلمانان دو رگه­ی چینی معروف به نژاد هوی را که از پدری مسلمان مهاجر و مادری چینی به وجود آمدند را بنیان گذاشتند.

[iv] - مجله­ی«دراسات قومیه هوی». شماره 2 سال 2004.

بخش 3-شخصیت­های مهم و تأثیر گذار مسلمان در چین در دوران­های مختلف

در طول تاريخ بيش‌از هزار و سیصد ساله­ی‌ حضور اسلام در چین، تعداد زيادي‌شخصیت انديشمند، سياست‌مدار، صنعتگر، كارشناس‌نظامي، كارشناس‌آموزشي‌، پزشک، ادیب، هنرمند و روحاني‌مسلمان در این کشور پا به‌عرصه­ی‌ظهور گذاشته اند که نه تنها در شکل گیری و رشد و توسعه­ی جامعه­ی مسلمانان این کشور، بلکه در پیشرفت و تکامل تمدن و فرهنگ و هنر این سرزمین نیز تأثير گذار بوده و منشأ خدمات گسترده­ و فراوانی بوده­اند. این گونه شخصیت­های برجسته‌، تقريبا در هر عصری و در تمامی‌زمينه‌ها حضور داشته‌اند. برخي‌از علوم‌خاص‌متعلق به مسلمانان،‌نظير علوم‌داروئي‌‌و نجوم،‌در دوران­هاي‌يوان‌و مينگ‌از موقعيتی شايسته­ و‌تاريخي‌برخوردار بودند. ظهور این شخصیت­ها در چین، از نظر زمانی و مکانی و بسته به موقعیت­ها و زمینه­های گوناگون متفاوت بوده و شاهد فراز و فرودهایی بوده است که بررسی این موضوع در پی می­آید.

برخلاف اغلب اقلیت­های قومی و نژادی چین، مسلمانان این کشور، پراكنده‌ترين‌اقليت‌ملي‌و دینی در سراسر این کشور‌ به شمار می­آیند. پراكندگي‌جغرافيايي‌ظهور شخصيت­هاي‌تاريخي‌مسلمان‌در این کشور نيز انعكاسي‌از همین پراكندگی محل سکونت‌آنان‌است، كه‌مي­توان‌تجمع پيدايش آنان را به‌چند منطقه‌تقسيم‌كرد:

1ـ منطقه‌­ی شمال‌غربي‌، با مركزيت‌استان گنسو.

2ـ منطقه­ی‌شمال‌چين،‌با مركزيت‌پكن.

3ـ منطقه­ی‌جنوب‌غربي،‌با مركزيت‌استان يون­نن.

4ـ منطقه­ی‌سواحل‌درياي‌جنوب‌شرقي،‌با مركزيت‌استان جيانگ‌­سو.

شخصیت­های مسلمان دوران‌سلسله‌­ی يوان‌:

همانگونه که پیشتر اشاره شد، عصر‌حاكميت‌ سلسله­ی‌ يوان‌، دوره‌­ی مهمي ‌در تاريخ‌ چین و نقطه­ی عطفی برای شكل‌گيري‌ جامعه­ی مسلمانان خوي ‌به شمار می­آید كه ‌ويژگي­هاي ‌تاريخي ‌آن ‌به­شرح ‌زير است:

الف‌ـ منشأ اصلی مليت ‌مسلمانان خوي ‌و سایر ‌اقوام مسلمان ‌وارد شده‌ به‌ چين‌، از مسیر غرب‌کشور بوده‌ است.

ب‌ـ شخصيت­هاي‌‌ مسلمان از نظر شغلي‌ بيشتر شخصيت‌سياسي‌بودند.

ج‌ـ تركيب مشاغل ‌آنان ‌متنوع ‌و همه ‌جانبه‌ و متعادل و متناسب ‌بود. به عنوان نمونه، می توان از سید اجل عمر شمس‌الدين ‌سياستمدار معروف، احمد بناکتی كارشناس ‌و متخص امور مالياتی‌، جمال‌ الدين ‌از نظر علمي فردي ‌شایسته و با استعداد، يحيي ‌دارالدين ‌‌معماری سرشناس و برجسته، شمس ‌متخصص و كارشناس‌علم‌ كنفوسيوس، علاءالدين ‌صنعتگر ‌توپ‌سازي، و در زمينه‌­ی شعر سعدالله، نقاشي‌ گائو­كه­گونگ[1]، موسيقي ‌ما جيو­گائو[2]، نام برد که از شهرت ‌به­سزائي ‌برخوردارند.

د ـ مسلمانانی كه‌در زمان‌يوان‌وارد چين‌شدند، اعم‌از مقامات‌ عالیرتبه‌ و افراد معمولي‌، از مناطق ‌و کشورهای مختلف‌ به ‌اين‌ كشور آمده‌ و به­طور پراكنده ‌در سراسر چين ‌اقامت ‌گزيدند. و اغلب در نقل ‌مكان و مهاجرت­ها اعوان ‌و انصار و خانواده‌هاي ‌خود را نیز همراه‌ خود مي­بردند و فرزندان‌ و سربازان ‌و اطرافيان ‌آنان ‌هم‌ كه‌ مسلمان ‌بودند همراه آنان مهاجرت کرده و ساكن‌ مي‌­شدند.

شخصیت­های مسلمان دوران ‌سلسله­ی ‌مينگ‌:

دوران‌ حاكميت ‌سلسله­ی ‌مينگ‌ هم‌ دوران‌ مهمي‌ براي‌ رشد قوم‌ خوي‌ بود.

اولا، در دوران‌ مينگ ‌بود كه‌ تعدادي‌ از شخصيت­هاي ‌مهم ‌مسلمان همچون جِنگ خِه، خَی‌­رویي[3]، مقام‌ عاليرتبه‌­ی عادل ‌و درستكار، لي­جي[4]‌، انديشمند، تاريخدان ‌و اديب ‌معروف‌ چين، خودنگ­جو[5]، بينانگذار آموزش ‌مسجدي،‌ وانگ‌دَي‌يو[6]، متفکر و اندیشمند بزرگ را می توانام برد.

ثانيا، اگرچه تا دوران‌ سلسله‌­ی يوان، ‌اكثر ‌قريب ‌به ‌اتفاق مسلمانان ‌نام‌­هاي ‌معمولي‌ اسلامي ‌و يا اسامي‌ عربي، فارسي ‌و تركي ‌خود را حفظ‌ كرده‌ بودند، ولي ‌در دوران ‌سلسله­ی ‌مينگ نام و نام‌خانوادگي‌ مسلمانان به ‌اسامي ‌چيني ‌تبديل ‌شد.

ثالثا، در بين ‌شخصيت­هاي ‌برجسته‌­ی مسلمان در دوران‌ مينگ، تعداد شخصيت­ها و مقامات عالیرتبه­ي ‌نظامي بيش از ساير مقامات بود. جو يوان­جانگ[7]‌، نخستين ‌امپراتور دودمان‌ مينگ،‌ برحسب‌ جايگاه ‌و نقش ‌مسلمانان در آن ‌زمان‌، بسياري ‌از افسران ‌و ژنرال­هاي ‌مسلمان را به کار گرفت. در آن‌ زمان ‌ده ‌ژنرال ‌عالیرتبه ‌از جمله‌ چانگ‌يو­چون[8]‌، خو دَ­خي[9]‌، خو دِ­جي[10]‌، دِنگ‌دِشينگ[11]،‌ مو اينگ[12]‌، لان‌يو[13]، فنگ‌شنگ‌[14]، فنگ‌گوِه يونگ[15]‌،  همگي‌ مسلمان و از نژاد خوي ‌‌بودند.

در اواخر دودمان مینگ و اوایل دودمان چینگ، در روند توسعه­ی اسلام و جامعه­ی مسلمانان خوی، سه پدیده­ی مهم به وقوع پیوست: 1) شکل گیری مکتب­های صوفیانه در شمال غربی چین؛ 2) آغاز آموزش و پرورش مسجدی در چین؛ 3) آغاز تألیف کتاب­ها و آثار اسلامی به زبان چینی[i].

شخصیت­های مسلمان دوران ‌سلسله‌­ی چينگ:

حدود 300 سال‌در دوران‌ حاكميت ‌سلسله‌­ی چينگ، ‌مسلمانان چینی تحت ‌شدید­ترین ظلم ‌و ستم‌ حاكمان ‌چينگ ‌قرار گرفتند و طبعا هر جا كه ‌ظلم ‌و ستم ‌باشد، مبارزه ‌و مقابله ‌هم‌ خواهد بود. یکی از دلایل فشارهای ظالمانه­ی منچوها علیه مسلمانان این بود که چون خود آن­ها از اقلیت نژاد منچو بودند، فکر می­کردند که اگر سایر اقلیت­ها هم بخواهند مثل آنان به حاکمیت کل چین دست یابند، قدرت آنان تضعیف خواهدشد.

در ميان ‌شخصيت­هاي ‌مسلمان دوران‌ چينگ‌، تعداد شخصيت­هاي ‌ادبي ‌و هنري ‌25 درصد از تعداد كل‌شخصيت­هاي ‌مسلمان این دوره را تشكيل‌ مي­دادند. به­ عنوان ‌نمونه،‌ دينگ‌پنگ[16]، ما شي­زون[17]‌، دينگ‌وِي[18]‌، جِن‌اينگ­فنگ‌[19]، سون‌پنگ[20]، سه‌يو[21]، ما رو وِي[22]، شا شن[23]‌، لي‌ روِه‌شو[24]، ما جي‌لونگ[25]، از جمله ‌كساني ‌بودند كه ‌در زمينه­ی ‌خلق‌ ادبيات ‌مسلمانان چینی موفقيت­هايي‌ شایان توجهی را به­ دست ‌آوردند.

ماجو[26]، یکی از دانشمندان مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ، یکی از پیش آهنگان تألیف آثار اسلامی به زبان چینی است. لیوجی[27]( در حدود 1655 – 1745میلادی) دانشمند مشهور مسلمان چین در اوایل دودمان چینگ بود و با وانگ دای­یو[28]، ماجو و ما دِه­شین[29]( 1794 – 1874)، با هم " چهار مترجم و مولف بزرگ " اسلامی چین نامیده می­شوند. ما دِه شین شاید نخستین شخص بود که قرآن  را به زبان چینی ترجمه کرد و کتاب « سفرنامه­ی حج»  او از کتاب های خوب و خواندنی او است.

پس از جنگ تریاک در سال 1840، چین به تدریج تناقضات اجتماعی، طبقاتی و ملی به طور بی سابقه­ای تشدید شد. در چنین شرایطی، مسلمانان خوی در شمال غربی و جنوب غربی چین با طبقه­ی ملاکان غیر مسلمان منطقه درگیر و سر انجام به قیام بزرگ مسلمانان «خوی» علیه حکومت چینگ منجر شد. اگرچه این قیام بیرحمانه از سوی دولت چینگ سرکوب شد، ولی این بحران، موجب پیشرفت همه جانبه­ی اجتماعی مسلمانان، از جمله در زمینه­های آموزشی و فرهنگ اسلامی شد[ii].

شخصیت­های مسلمان در دوران ‌معاصر:

پس‌از جنگ ‌ترياك‌، مبارزه ‌با امپرياليسم ‌و فئوداليسم ‌‌وظيفه‌­ی عمومي ‌مردم‌ چين ‌شد. در اين ‌شرايط ‌تاريخي‌، تعداد زيادي ‌از شخصيت­هاي ‌برجسته ‌از مسلمانان نژاد خوي ‌در مبارزات ‌استقلال‌ طلبانه‌­ی ملت‌ چين ‌فعالانه به ‌ميدان ‌آمده و دوشادوش مردم چین در این مبارزه شرکت و فرماندهان برجسته­ی مسلمان نقش مهمی در آزاد سازی سرزمین چین ایفا کردند.

در همین ‌دوران‌ بود که نخستين ‌روزنامه‌­ی مسلمانان به ­زبان ‌چيني ‌معاصر به نام«روزنامه‌­ی ميهن‌پرستي» و نخستين ‌مجله­ی ‌اسلامی به نام«هوشياری» تأسيس ‌و منتشر شد و همزمان ‌اولین‌ سازمان‌ مردمي ‌مسلمانان خوي ‌چين ‌به نام‌ «انجمن‌مسلمانان چين» تأسيس ‌و مدارس‌ مختلفي ‌براي ‌آموزش ‌و تربيت ‌کودکان مسلمان به ‌وجود آمدند که اين ‌تلاش­ها نشان دهنده­ی ارتقای بي‌سابقه‌­ی خود آگاهي ‌مسلمانان‌ خوي ‌بود.

در این حرکت خود آگاهانه، افرادی هم­چون، تونگ‌زونگ[30]‌، مالين‌اي‌[31]، دينگ‌جو يوان[32]‌، خوانگ‌جِن‌­پان[33]‌، چاي‌دا­يو[34]، ما ليو­جو[35]، دينگ‌بائو­چِن[36]‌، جانگ‌زي­چي[37]‌، دينگ‌گونگ‌­چِن‌[38]، از جمله ‌پيش‌آهنگان ‌مسلمانان چین در عصر حاضر به‌شمار مي­آيند[iii].

بَي‌شوو اي[39]، مورخ مشهور مسلمان معاصر چین، شرح حال و چگونگی ظهور شخصیت­های مهم مسلمان در چین را در یک مجموعه‌­ی چهار جلدي،‌ تحت عنوان:«شرح‌ حال‌ شخصيت‌­هاي‌ مسلمان نژاد خوي‌« که در سال‌1997 به‌ چاپ ‌رسيده ‌است،‌ مفصلا توضیح داده و ‌اين ‌شخصيت­ها را به‌ چهار بخش‌، دوران‌ سلسله‌هاي ‌يوان، مينگ، چينگ ‌و معاصر تقسيم‌ كرده‌ است. در اين‌ كتاب‌ بيوگرافي‌326 نفر از شخصيت­هاي‌ مسلمان(بيوگرافي ‌كامل‌192 نفر و بيوگرافي مختصر 134 نفر) آورده‌ شده‌ است.

جِنگ­خِه، دریا سالار مسلمان مشهور عصر مینگ

اگرچه شخصیت­های مسلمان بسیاری در عصر امپراتوری مینگ به مناصب مهم دولتی دست یافتند، ولی جایگاه ممتاز دریاسالار جِنگ­خِه، نه تنها در عصر مینگ، بلکه در تاریخ دریانوردی جهان امروز از جایگاه ویژه­ای برخوردار است. محمد شعبان، معروف به جِنگ­خِه، در حدود سال 1371 میلادی، و در اواخر دوران فرمانروایی مغول­ها، در یک خانواده­ی مسلمان در استان یون­نن در جنوب غربی چین، چشم به جهان گشود. جِنگ­خِه، ششمین نسل از فرزندان سید اجل عمر شمس­الدین، از شخصیت­های مشهور ایرانی الاصل عصر حاکمیت مغول­ها بود. وی در 11 سالگی به عنوان خواجه­ی دربار به قصر امپراتور در شهر نانجینگ راه یافت و به تدریج به خاطر لیاقت و شایستگی فراوانی که داشت، نردبان ترقی را یکی پس از دیگری طی کرد و به مقام خواجه­ی ارشد دربار امپراتور چین برگزیده شد. در دوران فرمانروایی دودمان مینگ، که ورود ناوگان­های تجاری خارجی به بنادر چین با محدودیت و کاهش روبرو شد، زمینه برای دریانوردی چینی­ها به سمت اقیانوس­ها و دریاهای غرب، بیش از گذشته فراهم گردید. این امر در عصر حکومت امپراتور یونگ­لِه(1402 تا 1425 میلادی) از این سلسله­، رونق و شکوفایی بیشتری پیدا کرد. وی به ویژه به امور دریانوردی و اعزام ناوگان­های عظیم به مناطق مختلف جهان شناخته شده­ی آنروز علاقه­ی خاصی داشت و از این موضوع به شدت حمایت می­کرد.

برای تحقق این امر، امپراتور یونگ­لِه، به جِنگ­خِه مأموریت داد تا رهبری ناوگان بزرگی از کشتی­های چینی را عهده دار شده و به عنوان سفیر صلح و دوستی و به نمایندگی از امپراتوری عظیم چین، به کشورها و مناطق مختلف جهان سفر و با اهدای هدایایی نفیس از جانب امپراتور به پادشاهان و حاکمان این کشورها، زمینه­ی گسترش مناسبات دوستانه و توسعه­ی روابط تجاری و بازرگانی با این مناطق را فراهم سازد. جِنگ­خِه، طی سال­های 1405 تا 1433 میلادی، در رأس ناوگانی بزرگ، هفت مرتبه از سواحل جنوب شرقی چین تا بنادر و سرزمین­های اندونزی، جنوب و جنوب شرقی آسیا، هندوستان، خلیج فارس، جزیره­ی هرمز، سواحل شرق آفریقا و زنگبار را طی کرده و با رهبران و پادشاهان و حاکمان و مردمان 35 کشور و منطقه بازدید و ملاقات و گفتگو نموده و ضمن ابلاغ پیام صلح و دوستی امپراتوری چین، گزارش­های مفصلی از خصوصیات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، سوق الجیشی و ژئوپولیتیک این مناطق تهیه و در اختیار امپراتور قرار داد. در یکی از نخستین سفرهای دریایی جِنگ­خِه و و همراهان مسلمانش به زیارت خانه­ی خدا در مکه مکرمه و حرم رسول خدا در مدینه­ی منوره مشرف شدند[iv].[v].

عوامل افزایش بیش از پیش جمعیت مسلمانان در دوران مینگ

اغلب مورخان چینی و غربی معتقدند که اسلام در چین نه از طریق شمشیر، بلکه به صورت کاملا مسالمت آمیز و بدون هرگونه تبلیغ رسمی توسعه یافته و گسترش پیدا کرده است[vi]. یکی از علل تحمل و مدارای جامعه­ی چینی نسبت به اسلام و مسلمانان هم همین عدم تبلیغ اسلام توسط آنان در میان چینی­ها ذکر شده است. با این حال، دردوران مینگ به خاطر عوامل زیر، جمعیت مسلمانان به شدت افزایش یافت.

1-   تثبیت محل اقامت و سکونت مسلمانان و دست کشیدن از مهاجرت و کوچ دایمی.

2-   مهاجرت بسیاری از مسلمانان ترک زبان آسیای مرکزی به چین

3-   انطباق با شرایط محیطی و همزیستی مسلمانان با مردمان بومی

4-   ازدواج با زنان و دختران چینی که موجب اسلام آوردن تمامی اعضای خانواده­ی دختر نیز می­شد.

5-   پذیرش سرپرستی ایتام و فرزندان خانواده­های بی بضاعت و یا کم بضاعت چینی توسط خانواده­های مرفه مسلمان و تربیت این کودکان بر اساس فرهنگ و اعتقادات اسلامی

6-   آشنایی با اسلام و پذیرش آزادانه­ی آن توسط برخی از اقوام مختلفی­ که با مسلمانان مراوده داشتند.

سلسله­ی چینگ، عصر نابردباری چینی­ها و رویارویی و قیام مسلمانان

پس از سقوط دودمان مینگ، نوبت به ظهور سلسله­ی چینگ(1644 تا 1911 میلادی) رسید. این دودمان که آخرین سلسله از امپراتوری­های چین به شمار می­آید، برخلاف روال معمول گذشته، نه از نژاد اکثریت خَن، بلکه به اقلیت بیگانه­ی«منچو» تعلق داشتند که از حدود قرن سوم پیش از میلاد وارد سرزمین چین شده و در طول این تاریخ هرگز در این سرزمین به حکومت دست نیافته بودند. به همین خاطر بود که حاکمان چینگ(مانند مغول­ها)، در طول دوران حاکمیتشان همیشه از سوی مردم چین به عنوان افرادی بدون فرهنگ و غیر متمدن، حاکمانی نامشروع و غاصبان امپراتوری چین تلقی شده و هیچوقت به عنوان سلسله­ای چینی مورد اقبال و پذیرش واقع نشدند. لذا امپراتوران چینگ، در مقابل مردم و فرهنگ و تمدن سابقه دار چینی همواره با نوعی احساس حقارت توأم با ترس و وحشت از دست دادن حکومت به سر می­بردند.

وضعیت نابسامان اقتصادی اواخر دوران مینگ به خاطر قطع مبادلات تجاری با کشورهای خارجی، و وقوع حوادث ناگوار طبیعی هم­چون قحطی و خشک­سالی از یک سو، و درگیری­های دامنه دار داخلی که منجر به سقوط سلسله­ی مینگ شده بود، و هم­چنین نا خشنودی طبقات بالای جامعه­ی نژاد اکثریت خن نسبت به روی کار آمدن اقلیت منچو، موجب بروز نارضایتی عمومی در سطح جامعه­ی چینی به صورت عموم و سایر اقلیت­های نژادی که خود را با سابقه­تر و مستحق­تر به حکومت نسبت به منچو­ها می­دانستند به صورت خاص گردید. همزمان شدن این تغییر و تحولات و نارضایتی­های داخلی با باز شدن پای استعمارگران خارجی و غربی به خاور دور و بنادر و سواحل شرقی چین، زمینه برای نا آرامی­های گسترده­تر اجتماعی بیش از گذشته فراهم شد. در چنین شرایطی بود که مسلمانان چینی نیز که بیش از گذشته از سوی منچوها مورد تبعیض و نابرابری و تحت فشار قرار گرفته بودند، دست به شورش زده و تقریبا همزمان در سه نقطه­ی جنوب غربی( استان یون­نن)، شمال غربی( استان­های گنسو و نینگ شیا) و غرب(منطقه­ی سین کیانگ) قیام کرده و برای مدت کوتاهی در سه منطقه (استان­های یونن و منطقه­ی سین کیانگ)، موفق به تشکیل حکومت موقت اسلامی شدند، ولی این خیزش­ها پس از مدتی، با یورش ارتش امپراتوری مواجه و حکومت­های موقت اسلامی آن­ها سرکوب شده و از میان رفتند. با عنایت به اهمیت و گستردگی تغییر و تحولات به وقوع پیوسته در این عصر و تأثیرهای مثبت و منفی آن در سرنوشت اسلام و مسلمانان چین در قرن­های نوزدهم، بیستم و بیست و یکم، تحلیل و بررسی این وقایع و نتایج آن­ها در پی می­آید.

سیاست­ حاکمان چینگ؛ برخورد با اقلیت­ها

سلسله­ها و امپراتوران پیش از دودمان چینگ(غیر از دوران کوتاه مدت سلسله­ی یوان)، همگی از نژاد چینی اکثریت خَن بودند. این سلسله­ها، همگی از یک قوم و نژاد بوده و در واقع، تغییر و تحولات و جابه جایی­های قدرت در درون سیستم فرهنگ سنتی چین صورت می­گرفت. لذا، آمد و رفت هر سلسله­ای، صرفا یک تغییر و تحول سیاسی به شمار می­رفت و نه مردم و نه هیچ سلسله و امپراتوری، نگران وضعیت ادامه­ و استمرار فرهنگ پایدار سنتی، ارزش­ها و نُرم­های پذیرفته شده­ی حاکم برجامعه، تمدن دیرپای چینی که کاملا  بر اندیشه­های کنفوسیوسی و تائویی مبتنی بود، نبودند. بنابراین، هرگز از اقلیت­ها و خرده فرهنگ­های نژادهای گوناگونی که در چین زندگی می­کردند خوف و هراسی نداشته و آن­ها را در مقایسه با فرهنگ و تمدن چینی خود، جوامعی عقب افتاده، وحشی و بربر، و غیر متمدن می­پنداشتند. اقلیت­های قومی و نژادی نیز همیشه خود را وامدار فرهنگ چینی دانسته و هرگز یارای برابری و ابراز وجود در برابر غول فرهنگ چینی نداشتند. اما این شرایط در خصوص حاکمان امپراتوری چینگ، کاملا برعکس بود. آن­ها خود را نه تنها در برابر اکثریت نژاد خَن و فرهنگ درخشان آنان ضعیف و آسیب پذیر می­پنداشتند، بلکه در مقایسه با سایر اقلیت­ها، احساس حقارت نموده و از سوی آنان هم بر ادامه­ی حکومت خود بیمناک شدند. براین اساس، حاکمان منچو، برای جبران این ضعف و احساس ناخوشایند حقارت، سیاست کلی خود را بر پایه­ی تبعیض، تطمیع، تضعیف، اختلاف اندازی میان اقوام مختلف، تحت فشار گذاشتن آن­ها، جذب و همسان سازی خرده فرهنگ­ها و اقلیت­های قومی با جریان اصلی جامعه و فرهنگ چین و در نهایت برخورد شدید با کسانی که در برابر حاکمیت آنان ایستادگی کنند استوار ساختند. این سیاست، به ویژه در عصر حاکمیت دو امپراتور نخست سلسله­ی چینگ به نام­های یونگ جِنگ(1735-1723 م.) و چی یِن لونگ(1795-1736 م.)، به مورد اجرا گذاشته شد. در این دوران، علی­رغم سخت­گیری­های حکام محلی منچو علیه مسلمانان و تهیه و ارسال گزارش­های مفصلی به دربار مبنی بر این که مسلمانان گروهی یاغی، افراطی، مخل نظم اجتماعی، مخالف فرهنگ سنتی چین، و افرادی فرقه گرا و مشکوک هستند، امپراتوران مذکور به شدت از فرهنگ و اعتقادات مسلمانان دفاع کرده و تهیه کنندگان اینگونه گزارش­ها را ملامت و آن­ها را متهم به عدم شناخت مسلمانان می کردند[vii]

به هرحال، برخلاف انتظار مجریان سیاست(تفرقه بینداز و حکومت کن) دربار چینگ، جامعه­ی مسلمانان، نه در جامعه­ی چین جذب شدند، نه بر حاکمیت اقلیت منچو گردن نهادند، و نه از فرهنگ و هویت دینی خود دست برداشتند، بلکه در واکنش به این همه نابرابری و تبعیض، و تضییقات روا داشته شده توسط حاکمان محلی منچو، راه چاره را در افزایش خود آگاهی، تقویت روح انسجام و همبستگی، تأکید بر هویت دینی و فرهنگی و سرانجام رویارویی و ستیز با دربار چینگ و استقلال طلبی و تشکیل کشوری مستقل و اسلامی دیده و در مناطق مختلف، سر به شورش برداشتند.

شکست سیاست جذب و همسان سازی و آغاز برخورد با مسلمانان 

همانگونه که پیشتر اشاره شد، منچوها خود از اقلیت­های چین به شمار می­رفتند و از سابقه­ی فرهنگی و تمدنی کهنی برخوردار نبودند. برای حل مشکل این احساس کمبود، آن­ها با پذیرش و جذب فرهنگ سنتی چین خود را مدافع آن نشان داده، و سیاست جذب و همسان سازی سایر اقلیت­ها، از جمله مسلمانان را در پیش گرفتند. مسلمانان گمان نمی­کردند که از سوی حاکمان چینگ برای از دست دادن کامل هویت دینی و فرهنگی خود بدین سان تحت فشار مضاعف قرار گیرند. در این دوران، مقامات محلی دولت چینگ از ازدواج مسلمانان با زنان چینی که در گذشته یک امر متداول بود، گرویدن غیر مسلمانان به اسلام، به فرزندی گرفتن کودکان چینی توسط خانواده­های مسلمان، تردد علما و روحانیون بین ایالت­ها، رفت و آمد مسلمانان بین شهرها و روستاها برای زیارت اماکن مقدس، و احداث مساجد جدید نیز ممانعت کردند. پس از شکست سیاست جذب و همسان سازی فرهنگی مسلمانان، دولت چینگ به سیاست استفاده از زور روی آورد. با اتهام تحریک مسلمانان چین از سوی مسلمانان آسیای میانه علیه امپراتوری چین، دربار چینگ در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم در داخل سرزمین­های آسیای مرکزی پیشروی نموده و منطقه­ی جونگاریا در شمال ایالت سین کیانگ را تصرف کرد[viii]. سپاهیان چینگ، پس از تسخیر جونگاریا، به دستور دولت مرکزی از جنوب به سمت سرزمین­های مسلمان نشین اویغورها حرکت کردند. آن­ها در سال 1758 میلادی، شهرهای کاشغر، یارکند، و آق­سو در جنوب این ایالت را به تصرف خود در آوردند. در این درگیری­ها منچوها، با استفاده از همان سیاست گذشته(تفرقه اندازی)، مسلمانان را بر ضد یکدیگر تحریک و به جان هم انداختند.

عوامل تأثیر گذار در رویارویی مسلمانان و منچوها

به­طور کلی می توان گفت، جامعه مسلمانان چین از مرحله­ی ابتدایی خوداتکایی و خود محدود سازی در دوران سلسله­های تانگ و سونگ در دوران سلسله­ی یوان به مرحله­ی حضور در هرم قدرت رسید. سپس در دوران مینگ، وارد عصر همزیستی و تثبیت هویت فرهنگی شد و در دوران حاکمیت چینگ به دلایل متعدد وارد فاز مقاومت و رویارویی و در نهایت در نیمه­ی دوم قرن نوزدهم وارد مرحله­ی ستیزه جویی و شورش و تشکیل دولت مستقل اسلامی گردید. در این روند، عوامل مختلفی از هر دو طرف(دولت­های چینی و جامعه­ی مسلمانان) مؤثر بودند که در پی به برخی از این عوامل به­صورت خلاصه اشاره می­شود.

الف- عوامل مؤثر در رویارویی از سوی دولت چینگ:

-        نا آگاهی و عدم شناخت حاکمان محلی منچو نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی مسلمانان؛

-        حسادت و بدگویی آن­ها نسبت به مسلمانان در دربار امپراتور؛

-        ارایه­ی گزارش­های خلاف واقع و مغرضانه در مورد مسلمانان توسط مقامات محلی چینگ؛

-        روا داشتن تبعیض و آزار و اذیت نسبت به مسلمانان و ایجاد محدودیت در انجام فرایض دینی آن­ها؛

-        سرکوب اعتراضات و خواسته­های به حق مسلمانان و جانبداری مقامات محلی از چینی­های غیر مسلمان در منازعات و اختلافات غیر سیاسی میان آن­ها و مسلمانان؛

-        بروز مشکلات اقتصادی به دلیل توقف مبدلات تجاری میان چین و کشورهای خارجی و بروز حوادث طبیعی هم­چون سیل، خشک سالی و قحطی و بروز بیماریهای فراگیر واگیر دار مانند طاعون؛

-        فروکش کردن حس اعتماد دوجانبه و فروریختن اعتماد متقابل،

-        آغاز شورش­های پی درپی در مناطق مختلف چین و افزایش سوء ظن حکومت نسبت به فعالیت­های دینی و اجتماعی مسلمانان؛

-        فراهم شدن زمینه­های رویارویی و از میان رفتن سیاست­های تساهل و تسامح و مدارای گذشته نسبت به اقلیت­ها، به ویژه مسلمانان؛

-        رفتار ستیزه جویانه­ی مقامات محلی نسبت به مسلمانان و شدت بخشیدن به اجرای سیاست همسان سازی فرهنگی و اعتقادی اقلیت­ها؛

-        آغاز ضعف در دستگاه امپراتوری و رو به زوال رفتن دستگاه اداری حکومت مقتدرانه­ی مرکزی و اتخاذ تصمیم­های خودسرانه و نادرست نسبت به مسلمانان از سوی مقامات محلی؛

-        احساس عدم امنیت و اطمینان حاکمان منچو نسبت به ادامه­ی حکومتشان و تفسیر تفاوت فرهنگی و مذهبی مسلمانان به مخالفت با حکومت چینگ؛

ب‌-    عوامل مؤثر در رویارویی از سوی مسلمانان:

-        افزایش خودآگاهی مسلمانان نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی خود؛

-        گرایش به تجدید حیات اسلامی در چین که متأثر از جریانات احیاگری اسلامی در خاورمیانه و هند بود؛

-        ایجاد ارتباطات گسترده میان مسلمانان چین با جهان اسلام و کسب اطلاعات از اوضاع جهان اسلام که در مقابل استعمارگران اروپایی به ستیز برخاسته بودند؛

-        ادامه­ی تحصیل برخی از روحانیون مسلمان چینی در کشورهایی مانند مصر، عربستان، یمن و آشنایی آنان با جریانات اسلامی در این مناطق و انتقال اندیشه­های انقلابی به چین؛

-        گسترش اندیشه­های اصلاح طلبانه­ی مذهبی در میان علما و متفکران دینی و تلاش آنان برای فاصله گرفتن از خرافات و اختلاط­های فرهنگی کنفوسیوسی و چینی که در دوران همسان سازی وارد اعتقادات و باورهای مذهبی و اجتماعی مسلمانان شده بود؛

-        ورود برخی از اندیشه­ها و مکاتب طریقت­های صوفیانه به چین از آسیای مرکزی و شبه جزیره­ی عربی؛

-        آغاز اختلافات و درگیری­های فرقه­ای میان مسلمانان طرفدار آموزه­های دینی قدیم و جدید؛

-        احیای تفکرات آزاد اندیشانه­ی اسلامی و هویت خواهی میان مسلمانان و سرایت اندیشه­های احیاگرانه­ی اسلامی از خارج؛

-        به تنگ آمدن مسلمانان از تبعیض­ها، سرکوب­ها و فشارهای روا داشته شده از سوی مقامات دولتی نسبت به فرهنگ و اعتقادات دینی و آموزشی آن­ها و اوج گرفتن نارضایتی عمومی نسبت به شرایط نا بهنجار حاکم بر مناطق مسلمان نشین؛

-        رشد افکار استقلال طلبانه و سهم خواهی مسلمانان از قدرت، حداقل در مناطق مسلمان نشین؛

-        تلاش برای تحقق آرزوی چندین قرن خفته­ی مسلمانان برای ایجاد حکومتی اسلامی در مناطق مسلمان نشین غرب، شمال غربی و جنوب غربی سرزمین چین که محل سکونت بیشتر مسلمانان بود؛

-        آغاز شورش­های گسترده در مناطق مختلف چین، مانند شورش تایپینگ­ها، و رو به افول گذاشتن دودمان چینگ و احساس عدم امنیت اجتماعی برای جامعه­ی مسلمانان در شرایط نا آرام و اغتشاشی سرزمین چین؛


[1] - Gao Ke Gong.

[2] - Ma Jiu Gao.

[3] - Hai Rui.

[4] - Li Zhi.

[5] - Hu Deng Zhou.

[6] - Wang Dai Yu.

[7] - Zhu Yuang Zhang.

[8] - Chang Yu Chun.

[9] - Hu Da Hai.

[10] - Hu De Ji.

[11] - Deng De Xing.

[12] - Mu Ying.

[13] Lan Yu.

[14] - Feng Sheng.

[15] - Feng Guo Yong.

[16] - Ding Peng.

[17] - Ma Shi Zun.

[18] - Ding Wei.

[19] - Zhen Ying Feng.

[20] - Sun Peng.

[21] - Se Yu.

[22] - Ma Ru Wei.

[23] - Sha Shen.

[24] - Li Ruo Xu.

[25] - Ma Zhi Long.

[26] - Ma Zhu.

[27] - Liu Zhi.

[28] - Wang Dai Yu.

[29] - Ma De Xin.

[30] - Tong Zong.

[31] - Malin Yi.

[32] Ding Zhu Yuan.

[33] - Huang Zhen Pan.

[34] - Chai Da Yu.

[35] - Ma Liu Zhuo.

[36] - Ding Bao Chen.

[37] Zhang Zi Qi.

[38] - Ding Gong Chen.

[39] - Bai Shou Yi.


[i] - وانگ فنگ، پژوهش های افکار فلسفی چهار مترجم و نویسنده­ی بزرگ مسلمان چینی در دوران سلسله­های مینگ و چینگ، مرکز پژوهش های ملت هوی، دانشگاه نینگ شیا. ژانویه 2007.  

[ii] - وانگ فنگ. همان.

[iii] - ماگوان دِ. همان.

[iv] - گزارشی از دومین سمینار بین المللی- پژوهشی جنگ خه، دریانورد مسلمان چینی. فصلنامه ی دراسات قومیه هوی. شماره یک.2002.

[v] - مراد زاده، رضا. همان کتاب.

[vi] - ایزراییلی رافائل. همان کتاب./ فنگ جین یوان، همان کتاب./ هم چنین نگاه کنید به Jean A. Berlie, Islam in China. Hui and Uyghurs Between Modernization and Sinicization. White Lotus LTD. Thailand, Bangkok. 2004.

[vii] - رافایل، ایزراییلی. همان کتاب. صفحات 190 و 191.

[viii] - جیمز هستینگز، دایره المعارف دین و اخلاق، جلد هشتم، انتشارات چارلز اسکرینبرز، نیویورک، 1974. ص 892.


بخش4- مبارزات مسلمانان در چین

قیام­ها و شورش مسلمانان چین در قرن نوزدهم[i]

با ادامه­ی ناسازگاری و تعارض میان مسلمانان و کارگزاران محلی چینگ که بر اثر تلاش منچوها برای چینی کردن مسلمانان و ترغیب پذیرش فرهنگ چینی از سوی اقلیت­ها از دهه­ی 1720 میلادی آغاز و در طول قرن­های هجدهم و نوزدهم تداوم داشت، عرصه برای زندگی مسلمانان و رهبران آنان چنان تنگ شد که چاره­ای جز قیام و شورش در مناطق عمدتا مسلمان نشین باقی نماند. لذا، از نیمۀ دوم قرن نوزدهم نشانه­های شورش در منطقۀ عمومی شمالغرب چین، شامل استان­های گنسو، نینگ شیا و یون­نن، بروز کرد. آن چه در پی می­آید، شرح مختصری از قیام­های سه گانۀ مسلمانان در این سه منطقه است.


[i] - مورخ برجسته­ی مسلمان معاصر چین آقای بای شویی، قیام­های متعدد مسلمانان این کشور در دوران سلسله­ی چینگ را در یک مجموعه­ی چهار جلدی تحت عنوان « قیام­های بر حق مسلمانان» تدوین نموده که در سال 1953میلادی در شهر شانگهای منتشر گردیده است.

بخش 5-جریان­های عمده­ی اسلامی چین در دوران سلسله­ی چینگ و پس از آن

پس از ورود مسلمانان به دوران هویت سازی و احیای هویت اسلامی در دوران چینگ و آغاز عصر اصلاحات و بازگشت به ریشه­های اصیل دینی، و هم­چنین، فاصله گرفتن بخش­هایی از جامعه­ی مسلمانان از اختلاط و تعامل با فرهنگ سنتی چین، و ورود اندیشه­های صوفیانه به این سرزمین، صفوف یکپارچه و متحد مسلمانان که تنها اعتقاد به دین اسلام شکل دهنده­ی هویت دینی-فرهنگی آنان بود، کم کم جای خود را به اختلاف، فرقه­گرایی، درگیری و کشتار یگدیگر داد و صفوف متحد مسلمانان را در هم شکست و زمینه برای اعمال سیاست تفرقه افکنانه­ی جدایی بینداز و حکومت کن دربار چینگ فراهم گردید. پس از این حوادث بود که در میان جامعه­ی مسلمانان چین سه جریان عمده­ی دینی به­وجود آمد که معرفی مختصری از این جریان­ها که همچنان در چین ادامه داشته و جریان چهارمی هم پس از اجرای اصلاحات در سال 1979 به آن اضافه شده است، در پی می­آید.

بخش 6-پیروان اهل بیت علیهم السلام در چین

قبل از پرداختن به موضوع شیعیان در چین، اشاره به این نکته حایز اهمیت است که در چین و سایر کشورهای شرق آسیا، موضوع تشیع، شامل دو جریان اعتقادی و شیعیان فرهنگی در میان اهل سنت می­شود: شیعیان اعتقادی، پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بر امامت حضرت علی(ع) و فرزندانش(اعم از 12 امامی و شش امامی و زیدی و سایر فرق تشیع) اعتقاد دارند، در حالی که شیعیان فرهنگی دایره­ی وسیع تری را در بر می­گیرد و به تمام افرادی که به اهل بیت نه به عنوان ائمه­ی جانشین بلافصل پیامبر، بلکه به عنوان عضو خاندان حضرت محمد(ص) که طبق دستور قرآن و سفارش پیامبر اسلام واجب الاحترام بوده و محبت به آنان مورد تأکید اسلام است اطلاق می­شود که همه­ی آنان جزو شیعیان فرهنگی به شمار می­آیند. لذا در اینجا به هر دو دسته از شیعیان(اعتقادی-فرهنگی) اشاره می­شود.

مسلمانان چين عمدتا از اهل تسنن و حنفي مذهب و پیرو طریقت­های مختلف صوفیه بوده و از نظر فرهنگی عمدتا جزو شیعیان فرهنگی به شمار می­روند در حالی­که تعداد قليلي هم شيعه­ی اعتقادی وجود دارد که به دو گروه اسماعيليه و اماميه تقسيم مي­شوند.

طبق نقل قول­های تاریخی، در قرن هشتم میلادی، تعدادي از شيعیان و سادات آل علي، براي فرار از اذيت و آزارخلفاي جور، ابتدا به مرکز خراسان و سپس به خراسان شرقي مهاجرت و در نهايت وارد سرزمين چين که از مرکز خلافت اسلامي و دسترسي حکام و سلاطين جور به دور بود پناه آوردند. از اين طريق بود که تشيع و فرهنگ طرفداري از اهل بيت عليهم السلام در چين زمينه­ی نشو ونما يافت.

دليل دیگر تأثير گذاري فرهنگ شيعه در بين مسلمانان چين، کوچ اجباری و انتخابی تعداد زیادی از ایرانیان پیرو اهل بیت به چین در دوران حاکميت سلسله­ی يوان بود که همراه خود اعتقادات و فرهنگ شیعی را نیز به چين منتقل و اندیشه شیعی­را بين مسلمانان اين ديار گسترش دادند.

علي­رغم حضور پر رنگ فرهنگ شيعي در اکثر مناطق مسلمان نشين چين ونقش مؤثر شيعيان وايرانيان در گسترش اسلام در اين سرزمين، بنا به دلایلی، تعداد شيعيان اعتقادی ساکن اين منطقه خيلي کم و محدود به چند ده هزار نفر ساکن در منطقه­ی يارکند از استان سين کيانگ است.

پس از پايان دوران انقلاب فرهنگي، آزادي هايي نیز در زمينه­ی برگزاري مراسم ديني به مسلمانان داده شد. در چنين شرايطي بود که معدود شيعيان منطقه به تدريج مجددا با هم ارتباط برقرار ساخته و به بازیابی هویت خود پرداختند. بر اساس آخرين سرشماري غیر رسمی موجود، در حال حاضر مجموعا 18000 نفر شيعه­ی دوازده امامی و حدود 50 هزار شیعه­ی اسماعیلی در 12 شهر، شهرستان، مرکز بخش و حدود 20 روستاي تابعه­ی سين کيانگ با محوریت شهرهای  یارکند و تاشقورغان زندگي مي­کنند.

بخش 7-اقوام و اقلیت­های نژادی مسلمان در چین

هم­چنان­که پیش­تر اشاره شد، کشور چین را می­توان موزاییکی از اقلیت­های قومی دانست. در این کشور افزون بر نژاد خَن که اکثریت جمعیت این کشور را تشکیل می­دهند(بیش از 92 درصد)، 55 اقلیت قومی و نژادی دیگر نیز زندگی می­کنند که مجموعا حدود 8 درصد ساکنان این سرزمین را به خود اختصاص داده­اند[i]. از میان 55 اقلیت قومی چین، 10 اقلیت نژادی مربوط به مسلمانان است که اطلاعات مربوط به هریک از این اقلیت­های مسلمان را به ترتیب اهمیت در پی می­خوانید.


بخش 8-انجمن اسلامی سراسری چین، نهادی دولتی برای رسیدگی به امور مسلمانان

انجمن ‌اسلامي ‌چين‌ كه ‌زير نظر سازمان امور اديان ‌اين ‌كشور فعاليت ‌مي­كند، در كنار انجمن ‌بودائيان‌، انجمن ‌دائويست­ها، انجمن ‌پيروان‌ كنفوسيوس ‌و جبهه­ی ‌ميهن‌ پرستان ‌مسيحي‌، تشكيلات‌ رسمي ‌و قانوني ‌ديني ‌و مذهبي ‌چين ‌است كه‌ سياست‌­های دینی و مذهبی حزب‌ كمونيست ‌و دولت ‌اين‌ كشور را در میان‌ مسلمانان به ‌اجرا گذاشته ‌و كانال ‌رسمي ‌ارتباط ‌آنان ‌با دولت ‌و ارگان­هاي‌ دولتي ‌بوده‌ و به دفاع‌ از حقوق پيروان ‌اين ‌اديان ‌و مذاهب ‌مي­­پردازند .


[i] - اطلاعات مربوط به اقلیت های قومی و نژادی چین را در فصل ویژگی­های جمعیتی کشور چین در همین کتاب ملاحظه فرمایید.

بخش 9-مساجد در چین

مقدمه:

با گسترش اسلام در خارج از شبه جزیره­ی عربستان، مسلمانان به هر سرزمینی که وارد می­شدند، از نخستین اقدامات آنان بنای مسجد بود، و با محوریت مسجد بود که افزون بر تبلیغ دین و بیان شریعت اسلامی، به ساماندهی امور حکومتی و اجتماعی خود نیز می­پرداختند[i]

از ابتدای ورود اسلام به چین در قرن هفتم میلادی،[ii] مسلمانان تلاش کردند در شهر­ها و بنادر تجاری این کشور مستقر شوند. لذا بر اساس همان سنت حسنه، و به تبعیت از اسلام شهر­ها، هویت اجتماعی- دینی خود را با بنای مسجد در قلب محله­ی مسکونی که بلندای گنبد­ها و مناره­ها و آوای دلنشین اذانش­، این محلات را از دیگر محلات غیر اسلامی متمایز می­کرد مطرح می­کردند. آنان با ساختن مساجد به عنوان مرکز جامعه و بنای خانه­های مسکونی در پیرامون آن­ها، نخستین هسته­های یک جامعه­ی اسلامی را در این کشور پایه ریزی کردند. در این کشور به دلیل حاکمیت دولت غیر مسلمان، مساجد هرگز در امور حکومتی دخالت نداشته است، و لی در عوض کلیه­ی امور عبادی، قضایی، اجتماعی، آموزشی و فرهنگی جامعه­ی کوچک و متفرق مسلمانان با محوریت مساجد دنبال می­شد. حتی در برخی از برهه­های حساس تاریخی و قوت گرفتن جنبش­های ضد دولتی و شورش­های عمومی مسلمانان علیه حکومت­های محلی و مرکزی، مساجد به عنوان پایگاه بسیج و مقاومت عمومی و اطلاع رسانی برای سازمان­دهی و هدایت مسلمانان مورد استفاده قرار می­گرفت و نقش محوری ایفا می­کرد. بنابراین، می­توان ادعا کرد که هیچ شهر و شهرستان و روستای آبادی درچین یافت نمی­شود که در آن تعدادی ولو اندک، مسلمان ساکن باشد ولی مسجد یا مساجدی وجود نداشته باشد[iii].


[i] -

[ii] - اسلام به صورت رسمی، درسال 651 میلادی، با اعزام اولین هیئت سیاسی به نمایندگی از خلیفه ی سوم عثمان به دربار امپراتوری چین ، در این کشور معرفی شد. اگرچه پیش از آن نیز به صورت غیر رسمی، خبر آن توسط تجار ایرانی و عربی که با چین مراودات تجاری داشتند، در همان دهه های اولیه ظهور، به این کشور رسیده و پیروانی یافته بود. ابراهیم/فنگ جین یوان/ الاسلام فی الصین/انتشارات دارالهلال الازرق/هنگ کنگ/2003.

[iii] - محمود یوسف لی هواین. المساجد فی الصین. دارالنشر باللغات الاجنبیه. بکین الطبعه الاولی-1989.


[1] - An lushan.


[i] - مراد زاده رضا، چگونگی نفوذ اسلام در چین، بنیاد پژوهش­های اسلامی استان قدس رضوی، 1382.


[ii] -

[iii] - زِن یان شِن، فرهنگ ضرب المثل­های فارسی به چینی و اصطلاحات چینی به فارسی، انتشارات پکن، 2003.

[iv] - چینی ها در قرون گذشته، به مسلمانان هویی هویی(کسانی که مایل به بازگشت به سرزمین مادری هستند) می گفتند. در حال حاضر نیز نام یکی از اقوام دهگانه­ی مسلمانان در این کشور قوم هوی است. این گروه از مسلمانان، فرزندان مسلمانانی هستند که در طول تاریخ از ایران و آسیای میانه و مناطق عربی به چین آمده و پس از اقامت در این کشور با دختران و زنان چینی ازدواج کرده و از آن ها صاحب فرزند شده اند.

[v] - فنگ جین یوان. صص 7-5.

[vi] - همان. ص 13.

[vii]  فنگ جین یوان، همان کتاب، ص 15./ مراد زاده، همان کتاب، ص127.

[viii] - درست مثل محله­های ویژه­ی چینی های مهاجر در سایر کشورها که به «چاینا تاون» یا محل اقامت چینی ها معروف است.

[ix] - .

کتابشناسی

  1. ساسان، جعفر(1386). نقش مساجد به عنوان هسته ی بسیج سیاسی و سازماندهی مردم درانقلاب اسلامی (1357-13429) .پایان نامه کارشناسی ارشد،
  2. ابراهیم فِنگ جین یوان(2003). الاسلام فی الصین. دارالهلال الارزق للنشر- هونغ کونغ،
  3. Bai Shouyi (2002). An Outline History of China. Beijing: Foreign languages press