تاریخ ادبیات معاصر لبنان
لبنان از خاستگاههای ادبیات نوین عرب است. نفوذ فرهنگ، زبان و ادبیات مغرب زمین كه از قرون گذشته در این سرزمین كوچك آغاز شده بود، در نیمههای قرن نوزدهم از راه آموزش و تبلیغات گروههای تبشیری فزونی گرفت و زمینههایی را فراهم آورد كه با عنوان جنبش نوزایی در ادبیات عرب شناخته میشود. پیشگامان این جبنش عموماً ادیبان مسیحی [۱] و دانشآموخته مدارس و مراكز آموزشی وابسته به گروههای تبشیری غربی و یا انجمنهای دینی مسیحی بودند. برنامههای آموزشی این مراكز، تقلیدی از آموزشهای غربی و زبانهای خارجی نیز زبان رایج آموزشی بود. آشنایی با فرهنگ و ادبیات غربی به تدریج رویكردهای ادبی جدیدی را تبلور بخشید كه با فرهنگ و ادبیات كلاسیك عرب تفاوت داشت. گسترش مراكز آموزشی و چاپ و انتشار كتب و نشریه و ترجمه برخی آثار ادبی اروپایی، تأسیس محافل و انجمنهای ادبی با رویكردهای جدید، چالشهایی را میان نوگرایان و محافظهكاران پدید آورد. نوگرایان خواستار گسست از ادبیات كهن بودند و محافظهكاران اما در برابر آنان قرار گرفتند. از دل این چالش، جریان نوینی سربرآورد كه مآلاندیش بود و ادامه این نزاع را برنمیتافت. این جریان جدید دریافته بود برای حفظ سنتهای كهن بایستی گذشته با تمام منابع غنی آن مورد مطالعه قرار گیرد و ارزشهای آن بار دیگر متناسب با اقتضائات زمانه در پایگاههای زندگی مردم تأیید و تثبیت گردد. بدین سان احیای زبان و قومیت عربی در لبنان محور اهتمام مكتب جدیدی قرار گرفت كه با نام ناصیف الیازجی (1800 –1871) پیوند خورد. او تلاش كرد تا با احیای زبان و ادبیات خالص كهن، نارساییهای نوگرایان را از نظر شیوه و تفكر در نوردد [۲]. مجمع الادب فی فنون الادب (1865)، الطرازفی المعانی و البیان (186)، ثالث القمرین، فصل الخطاب، نفحة الریحان (شعر – 1864) و مجمع البحرین (1856) از جمله آثار الیازجی بودند كه در نظم و نثر عربی در این دوره پدید آمدند [۳] و در احیای ادبیات كهن نقش داشتند.ناصیف الیازجی و فرزندش ابراهیم كه پس از مرگ او، میراثدار ادبی پدر شد، هر دو دانشآموخته مراكز آموزشی وابسته به پروتستانهای آمریكایی و انگلیسی بودند و با تشویقهای آنان بود كه پاسداری از زبان و میراث ادبی را فراخوان دادند. ابراهیم الیازجی اولین ادیب مسیحی بود كه در دهه هشتاد قرن نوزدهم بر ضرورت بیداری قومی در میان عربها تأكید ورزید [۴]. همزمان با تلاشهای این جریان ادبی، در شهر بیروت مكتب دیگری در حال شكلگیری بود كه در نهایت، آن را تحت نفوذ خود درآورد. این مكتب در عین حال كه با هدف الیازجی در خصوص احیای ادبیات كهن موافق بود، تلاش میكرد تا عناصر ارزشمند ادبیات و فنون ادبی غرب را نیز جذب كند. بطرس البستانی (1819-1883) از بنیانگذاران این جریان ادبی نوین بود كه در بیشتر انواع ادبی پیشگام بود. وسعت مطالعات و دانش او در دائرةالمعارف مشهورش كه در نوع خود در ادبیات عرب بینظیر است، انعكاس یافت. [۵]. این جریان كه بر تلفیق ادبیات كهن عرب با نوآوریهای ادبی در غرب تأكید داشت، به زودی هوادارانی یافت و بدین سان طی نیمه اول قرن بیستم زمینه خلق آثار ادبی نوین در همه انواع آن فراهم شد.[۶][۷]