وضعیت زنان در چین

از دانشنامه ملل

تاریخچه:

در طول تاریخ چند هزار ساله­‌ی چین، زنان این کشور، هم­چون زنان سایر فرهنگ­‌ها و جوامع مختلف سنتی، به خاطر جایگاه پستی که در جامعه داشتند، همیشه با تحقیر و محرومیت رو به رو بوده‌­اند. باور خرافی سیستماتیک، نهادینه شده و ریشه دار تبعیض جنسیتی مرسوم در چین، ریشه در برخی از سنت­‌های کهن و اندیشه‌­های کنفوسیوسی دارد که پایه و بنیان خانوداه و اجتماع را در«اطاعت زن از شوهر، شهروندان از حاکم، و اطاعت پسر از پدر و جوانان از سالمندان» اعلام کرده است. این قانون اطاعت، در طول هزاران سال در خدمت حفظ نظم اجتماعی جامعه‌­ی مردسالار چین بوده و در این چرخه­‌ی قانونی، همیشه این زن بوده است­ که در طول حیات خود، بدون داشتن هیچ­‌گونه حقی، می­بایست به ترتیب از پدر، برادر، همسر و در نهایت از پسر خود اطاعت کرده و به آن­ها وابسته باشد. تحت این قانون شیوه­‌های سوء استفاده از زنان مانند خرید و فروش آن­ها، کتک زدن خوردن از همسر و کشتن و سقط نوزادان دختر در چین امری غیر معمول نبوده است. این تبعیض ناروای جنسیتی از دوران حاکمیت سلسله‌­های مختلف، و در طول هزاره­‌های گذشته با شدت تمام تا اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم ادامه داشته است.

ظلم مضاعف هزار ساله بر زنان چین

افزون بر ظلم و ستم و تبعیض جنسیتی فوق، از حدود هزار سال پیش، رسم وحشتناک بستن پای زنان در چین نیز بر جامعه­‌ی زنان این کشور تحمیل شده است که جایگاه ضعیف آنان را متزلزل­‌تر و وابستگی زنان به جامعه­‌ی مردسالار را بیشتر نموده است. این کار ناجوانمردانه برای نخستین بار در قرن دهم میلادی و از دربار امپراتور سلسله­‌ی سونگ شروع شد. براساس اسناد تاریخی، از زمانی که امپراتور وقت مجذوب پاهای کوچک یک زن رقاص شد، از آن پس، داشتن پای کوچک به عنصر زیبایی زنان تبدیل گردید. در سرتاسر چین، پای دختران نوجوان پنج و شش ساله را با پارچه­‌ی ضخیمی محکم می­بستند تا علی­رغم رشد سایر اعضای بدن، پای او هم­چنان تا آخر عمر کوچک باقی مانده و توان راه رفتن و تحرک زنان را از آن­ها می‌­گرفت. به همین دلیل آن­ها در خانه محبوس شده و در محیط خانه نیز به مردان وابسته می­‌شدند. بستن پای زنان و دختران در این کشور به یک امر فراگیر تبدیل شده و احتمالا یکی از خشن‌­ترین و در عین حال وحشیانه‌­ترین عملی بود که در طول هزار سال، به صورت گسترده در تاریخ بشر علیه زنان اعمال شده است.

شوربختی زنان در چین قدیم

برای آشنایی با جایگاه پست زنان در جامعه‌­ی چین قدیم کافی است شعری را که توسط یکی از شاعران معروف چین به نام فوشوان(Fu Shuan)در خصوص شوربختی زنان چین سروده شده است مرور شود:

«شوربختی زنان در چین»

زن بودن چه غم انگیز است!

در زمین چیزی به این کم بهایی نیست.

پسران به در تکیه می­‌زنند،

هم­چون خدایانی از آسمان فرود آمده،

و دل‌هایشان چهار دریا

و باد و غبار هزار فرسنگ را به مبارزه می­‌خوانند.

چون دختری به جهان آید کسی شاد نمی­‌شود،

خانواده او را ارج نمی­‌نهند،

چون بزرگ شود، در اتاقش پنهان می­‌ماند،

ترسان از این­که مبادا چشم مردی بر او افتد.

هیچ‌کس زاری نمی­‌کند اگر او خانه­‌اش را ترک گوید.

مانند ابرها که پس از باران ناگهان دور می‌­شوند،

سر فرود می­‌آورد و چهره‌­ی خود را می‌­آراید

دندان­‌هایش لب­‌های سرخش را می­‌فشارد،

تعظیم­‌های بسیار می­‌کند و زانو می‌­زند. (آشوری داریوش،1358)

ملغی شدن رسم بستن پای زنان

رسمِ بستنِ پایِ زنان در چین، تا پایان قرن نوزدهم ادامه یافت. در پایان این قرن، گروه کوچکی از دانشجویان چینی که برای تحصیل به اروپا رفته بودند، تحت تأثیر جوِ روشنفکری غرب قرار گرفته و پس از بازگشت برای ایجاد تغییر و اصلاح سیستم سیاسی و فرهنگ سنتی چین تلاش گسترده‌­ای را آغاز و جنبش اصلاح طلبانه­‌ای را شروع کردند. از جمله مواردی که این گروه کوچک از روشنفکران برای تغییر آن به روشنگری در میان جامعه و دربار پرداختند، توقف تبعیض علیه زنان و رسم بستن پای زنان بود. این تلاش‌­ها سرانجام در ابتدای قرن بیستم به بار نشست و در سال 1902میلادی، با حکم امپراتور وقت بستن پاهای زنان ممنوع اعلام شد. جالب است بدانیم که، آغاز الغای رسم بستن پای زنان در ابتدای این قرن، با سقوط سیستم امپراتوری دیرپا و چند هزار ساله­‌ی چین همزمان بود. البته توقف عملی این سنت، ده‌­ها سال دیگر به طول انجامید. از زمان صدور فرمان ممنوعیت بستن پای زنان در سال 1902 تا سقوط امپراتوری در سال1911میلادی، نخستین جنبش دفاع از حقوق زنان نیز شکل گرفت، ولی تمامی فعالان اولیه­‌ی جنبش دفاع از حقوق زنان را مردان تشکیل می­‌دادند. این گروه اصلاح طلب که سودای ایجاد اصلاحات گسترده در جامعه­‌ی سنتی چین را در سر داشتند، برای همراه کردن جامعه­‌ی زنان با خود، پرچم دفاع از حقوق زنان و رفع تبعیض جنسیتی در تمامی زمینه­‌ها را سرلوحه­‌ی کار خود قرار دادند. به عبارت دیگر، انگیزه­‌ی اصلی این روشنفکران از تعقیب آزادی زنان، دست یافتن به تغییر اساسی در آداب و رسوم کهنه و دست پا گیر جامعه و ایجاد تحول در جامعه و تقویت کشور چین برای دفاع از هویت ملی و یک پارچگی سرزمینی در برابر بیگانگان بود.

(Judith Stacey ،1983)

این فعالان، استدلال می­‌کردند که فقدان آموزش زنان و بستن پای آن­ها، مانع از پرورش و تربیت جمعیت سالم و قوی برای آینده­‌ی چین است. در نتیجه، بایستی زنان برای حفظ سرزمین و تمدن چین، رشد و شکوفایی علمی و صنعتی آن و رها شدن از بدبختی و تحقیر تاریخی خود، به آزادی دست یابند. این دوره از جنبش زنان در تاریخ چین، که نخستین جنبش در نوع خود در این کشور بود، را که همزمان شده بود با جنبش اصلاح طلبانه­‌ی معروفی که در چهارم ماه مه سال1919میلادی به بار نشست، می توان فمینیسم چهارم ماه مه نامید. (Yuhui Li: www.bridgew.edu/soas/jiws/vol1)

جنبش آزادی زنان در دهه‌­­های 1910 و1920، نخستین جنبش در چین بود که قشربندی جنسیتی جامعه­‌ی سنتی چین را آشکارا به چالش کشید. با این حال، تنها تعداد کمی از زنان شهری و نخبه را تحت تأثیر قرار داد، و اکثریت جامعه‌­ی زنان، اعم از شهری و روستایی تنها به دستاورد حداقلی این جنبش اکتفا کردند. نیمه‌­ی نخست قرن بیستم با جنگ گسترده­‌ی داخلی و مقابله با تجاوز ژاپن گذشت و فرصت بیشتری برای پرداختن به حقوق و آزادی زنان پیش نیامد. تنها پس از انقلاب کمونیستی1949 بود که تغییرات شگرفی در وضعیت اجتماعی مردم چین، به ویژه زنان، پیش آمد که تأثیر زیادی بر زندگی صدها میلیون زن و مرد چینی گذاشت. دولت جدید جمهوری خلق چین، برابری میان زن و مرد را تعهد و تضمین کرد که این سیاست در نقل قول معروف از مائو که«زنان می­‌توانند نیمی از آسمان را سرِپا نگه دارند» متبلور است. با روی کار آمدن جمهوری کمونیستی در این کشور، قانون اساسی جدیدی تدوین شده و به تصویب رسید که در آن در خصوص آزادی زنان آمده است:«جمهوری خلق چین باید سیستم فئودالی که زنان را در بند نگه داشته را از بین ببرد. زنان باید از حق برابر با مردان در سیاست، اقتصاد، فرهنگ، آموزش و زندگی اجتماعی بهره ­مند شوند. و آزادی ازدواج برای زن و مرد را به مورد اجرا خواهد گذاشت. (بند 6 قانون اساسی چین)».

به هرحال، حزب کمونیست چین در سال1950میلادی، دو قانون خیلی مهمی را به تصویب رساند: قانون ازدواج و قانون اصلاحات ارضی. براساس قانون جدید ازدواج، فحشاء، ازدواج از پیش تعیین شده، نامزد کردن کودکان، و داشتن بیش از یک همسر، و داشتن همسر غیر رسمی(معشوقه) ممنوع اعلام شد. آزادی در ازدواج، آزادی طلاق، استقلال اقتصادی زنان و سایر مفاهیمی که پیش از آن برای اغلب جامعه امری ناآشنا بود، مورد حمایت قانون قرار گرفت. از سوی دولت تبلیغات گسترده‌­ای برای آشنا ساختن مردم با این قانون جدید صورت گرفت. لذا، بسیاری از زنان که از ازدواج اجباری خود رضایت نداشتند، از فرصت استفاده کرده و درخواست طلاق دادند و از هم جدا شدند. براساس برآورد صورت گرفته، در اوایل دهه­‌ی 1950، آمار طلاق در چین 3/1مورد در هر یک هزار نفر بود.(Stacey ,1983:178). دولت نه تنها برای اجرای قانون جدید ازدواج تلاش می­‌کرد، بلکه تبلیغات گسترده‌­ای نیز برای سازماندهی نیروی کار زنان که برای بازسازی کشور سخت بدان نیازمند بود، به راه انداخت. بخش عمده‌­ای از استخدام­‌های صورت گرفته در این دوره منجر به جابه جایی تعداد زیادی از زنان از مناطق روستایی به شهر، از مناطق پرجمعیت به مناطق کم جمعیت، و از مناطق مختلف به بخش تولیدی نیازمند به نیروی کار زنان مانند بخش‌­های نساجی، تولید ابریشم و دیگر صنایع سبک شد.

در سال1953، دولت متوجه شد که بخش اقتصاد دیگر کشش جذب نیروی کار زنان بسیج شده را ندارد. مضافا بر این­که، اجرای قانون جدید ازدواج، برخلاف قانون اصلاحات ارضی، با مخالفت شدید اعضای مردانه‌­ی جامعه مواجه شد. هم­چنین، قتل و خودکشی زنانی­ که خواهان جدایی بودند، به سطحی رسید که دولت تصمیم گرفت تا ثبات اجتماعی را به جای آزادی­‌های فردی، به ویژه آزادی زنان، در اولویت قرار دهد. لذا، برای چند سال بعد، برای کاهش آمار طلاق مقررات سختگیرانه­­ تری اعمال شد و دولت زنان را به اهمیت دادن به وظایف داخلی و هماهنگی خانواده توصیه می­‌کرد. این روند چندین سال ادامه داشت.

با اشتراکی شدن بخش کشاورزی و اجرای جنبش«جهش بزرگ به پیش» در سال1985، دولت برای سرعت بخشیدن به توسعه­‌ی اقتصادی، به ­خصوص توسعه­‌ی صنعت و فن­‌آوری، تبلیغات گسترده‌­ای به راه انداخت و زنان بار دیگر تشویق شدند تا به بازار کار به پیوندند. افزون بر این، به دلیل اشتراکی شدن کشاورزی، کارهای خانه نیز به کار اشتراکی نیاز پیدا کرد و در نتیجه مراکز خدماتی برای انجام این وظایف نیاز داشتند. مؤسسات تازه تأسیس مانند غذا خوری­‌ها، کودکستان­‌ها، و مهد کودک­‌ها مثل قارچ سر برآوردند که در بیشتر مواقع توسط کارکنان خانم اداره می‌­شدند. به گفته‌­ی یک منبع«تخمین زده شده که 98/4 میلیون مهد کودک و کودکستان و بیش از 6/3 میلیون سالن غذا خوری، در سال1959 در مناطق روستایی فعال بودند.»(Stacey, 1983: 214.) اگرچه طرح«جهش بزرگ به پیش» با شکست فاجعه باری به پایان رسید، ولی نیروی کار زنان را به اوج خود رساند، و این روند در سرتاسر دوران انقلاب فرهنگی(1966 تا 1976) ادامه داشت.

تغییرات اجتماعی چشمگیر ایجاد شده پس از انقلاب فرهنگی در چین، تا کنون تأثیر مختلف و متناقضی در جنبش زنان و جایگاه آنان در این کشور گذاشته است. در این دوران حضور زنان در مراکز آموزش عالی در مقایسه با دوران پیش و پس از آن بالا بود. با این حال، در­کنار این پیشرفت‌­ها، اجرای برنامه‌­های یکنواخت برای زنان و مردان و طرح شعارهایی هم­چون«هر کاری­ که مردان می‌­توانند انجام دهند، زنان نیز می­‌توانند»، و استفاده از لباس‌­های یکسان و معیارهای مردانه برای ارزیابی زنان، موجب خدشه دار شدن جایگاه زنان در این دوره شد.

(Wang Zheng. Maoism، 1997: 126-53)

اجرای اصلاحات اقتصادی از اواخر دهه­‌ی1970 نیز تغییرات و موفقیت­‌های فوق العاده‌­ای برای اقتصاد چین به ارمغان آورده است، ولی به نظر می‌­رسد که تأثیر اصلاحات برجایگاه اجتماعی زنان خیلی هم مثبت نبوده است. فرصت‌­های نابرابر شغلی و توزیع نابرابر درآمد میان زنان و مردان هم چنان معضل جدی اجتماعی است که دولت و سازمان­‌های بین المللی را وادار به اجرای طرح‌­ها و برنامه‌­های مختلفی برای کمک به زنان از کار بیکار شده از بخش اقتصاد دولتی که پس از اجرای اصلاحات به بخش خصوصی واگذار شده است، نموده است. مشکلات عمومی دیگری مانند فحشاء، افزایش نرخ طلاق، بالا رفتن سن ازدواج، کاهش تمایل به ازدواج و افزایش رویکرد زنان به زندگی مجردی و یا هم­خانگی با مردان بدون تقید به گذراندن مراحل ازدواج، اشتغال در مراکز کاری به­ دور از خانه و جداشدن از تنها فرزند، در مناطق شهری، و باز گشت به سنت قدیمی تقسیم کار براساس جنسیت در مناطق روستایی نیز از مشکلاتی است که پس از اجرای اصلاحات اقتصادی دامن‌گیر جامعه­‌ی زنان چین شده است.  

(Claudia, Broyelle، 1997)

با وجود مشکلات فوق، در این دوره(دوره­‌ی اصلاحات) هم پیشرفت­‌های تشویق کنند‌ه‌­ای در جنبش دفاع از حقوق زنان به وجود آمده است که مهم­‌ترین توسعه در عرصه­‌ی مطالعاتی پیرامون مسایل و مشکلات زنان و اعطای بورس تحصیلی در این زمینه­‌ها بوده است. نخستین مرکز مطالعات امور زنان در سال1987میلادی در دانشگاه جِنگ­جو(Zheng Zhou) در استان خِه­نان(Henan)راه اندازی شد. متعاقب آن برنامه­‌های مطالعاتی و مراکز مطالعاتی بیشتری در خصوص مسایل زنان به وجود آمدند که فدراسیون سراسری زنان در ایجاد، هدایت و فعال سازی این مراکز نقش مؤثری داشته‌­اند(Wang, 1997).

در میان چارچوب­‌های نظری مختلف دفاع از حقوق زنان، به احتمال زیاد، فمینیسم سوسیالیستی قابل انطباق ترین نظریه برای تشریح جایگاه زنان در چین به­ شمار می‌­رود. این نظریه استدلال می­‌کند که در جوامع سرمایه داری، کاپیتالیسم و مردسالاری همدیگر را تقویت و فضایی را به وجود می‌­آورند که در آن در سطوحی سازمان یافته و نهادینه شده­‌تر نسبت به دیگر نظام‌­های اجتماعی بر زنان اعمال کنترل می­‌کنند. به عبارت دیگر، در جوامع سرمایه­‌داری، زنان بیش از مردان مورد سوء استفاده قرار می­‌گیرند. (Hartmann, 1981)

بنابراین، باتوجه به دیدگاه فمینیستی، سوسیالیسم سیستم اجتماعی جایگزینی برای زنان در دستیابی به جایگاه برابر با مردان باشد. به همین دلیل، جمهوری خلق چین در 60سال گذشته، برنامه­‌ها و نهاد­های متعددی را برای حفاظت از حقوق و جایگاه زنان و از زیر سلطه خارج ساختن کامل آن­ها طراحی و به مورد اجرا گذاشته است، اگرچه مطالعات انجام شده نشان می­‌دهند که این کشور هنوز نتوانسته به هدف­‌های مورد نظرش در این زمینه دست یابد. (Wolf, 1985) استیسی این عدم موفقیت را ناشی از تسلط سیستم پدرسالاری در چین طی هزاران سال گذشته می­‌داند« انقلاب سوسیالیستی در چین یک انقلاب پدرسالارانه و تحولی رادیکال در شیوه‌­ی تولید در خانواده­‌ی پدرسالار روستایی بود. برای نخستین بار، به جای پدرسالاری کنفوسیوسی، پدرسالاری دموکراتیک و سپس پدرسالاری سوسیالیستی جایگزین شده است»(Stacey, 1983: 253.).

تبعیض جنسیتی در آموزش

علی­رغم بهبودهای چشمگیر حاصله در وضعیت و جایگاه زنان در چین پس از حاکمیت حزب کمونیست، به ویژه اجرای اصلاحات اقتصادی، هنوز هم جامعه­‌ی زنان این کشور تا حدودی با تبعیض‌­های جنسیتی در درآمد، اشتغال در بخش­‌های دولتی و بخش خصوصی، سطوح آموزشی، و نیروی کار، هر کدام در درجات مختلفی رنج می‌­برند(Yuhui Li, 2003). برای نمونه، بوِرلی هوپر که در سال1991میلادی پژوهشی پیرامون جنسیت و آموزش و پرورش در چین انجام داده، اشاره می­‌کند که از سال1949 تا کنون، در مدارس چین همواره تعداد دانش آموزان دختر نسبت به دانش آموزان پسر کم­تر بوده است. در سال1950 وقتی جمهوری خلق چین تازه تأسیس شده بود، 26درصد دانش آموزان مدارس ابتدایی، 26درصد مدارس متوسطه، و 23درصد دانشجویان مراکز آموزش عالی دختر بودند. با پایان دهه­‌ی1980(یک دهه پس از اجرای اصلاحات) این درصدها به ترتیب به 46، 41، و 33درصد افزایش یافت، این آمار نشان می­‌دهد که هنوز هم برای برابری آموزشی دختران در مراکز آموزش عالی مشکلاتی وجود دارد. (Hooper, Beverley , 1991 : 352-74)بالا بودن میزان حضور زنان در مؤسسات آموزش عالی در دوران انقلاب فرهنگی نسبت به پیش و پس از این دوران، به احتمال زیاد در نتیجه­‌ی دخالت مستقیم دولت و کنترل نهادهای آموزشی بوده است. در این دوران ورود به دانشگاه­‌ها براساس معیارهای در نظر گرفته شده توسط حزب کمونیست صورت می­‌گرفت که ایدئولوژی سیاسی، سابقه­‌ی انقلابی خانوادگی، و تجربه­‌ی کاری از جمله‌­ی این معیارها بود. هوپر، دلایل پایین بودن نسبت حضور زنان در دانشگاه­‌ها در این سال­‌ها، عدم کشش بازار برای جذب فارغ التحصیلان دختر نسبت به پسر، و فرهنگ و ایده‌­های سنتی پدرسالاری که در ساختار خانوادگی تحت عنوان«برای زنان فضیلت این است که با استعداد نباشند» نفوذ دارد می­‌داند. وی معتقد است، این نگرش جنسیتی عمیق و ریشه­‌دار است که زنان را از فراگیری علم دل‌سرد می‌­کند(Hooper,1991).

البته باید اشاره نمود که در سال­‌های اخیر، با توسعه­‌ی اقتصاد و گسترش فضای دانشگاهی در کشور چین، این تفاوت جنسیتی در امر آموزش در سطوح مختلف کاملا تغییر کرده و میزان حضور دختران در مدارس و دانشگاه‌­ها پایین­‌تر از پسران نیست. طبق آمار منتشره درسال2009میلادی، تعداد دانش آموزان و دانشجویان دختر در مدارس و مراکز آموزش عالی چین نسبت به کل دانشجویان به شرح زیر است:

تعداد دانش آموزان دختر نسبت به کل دانش آموزان در مدارس ابتدایی 27/46درصد؛ در مدارس ابتدایی بزرگسالان 90/53درصد؛ در مدارس معمولی راهنمایی 32/47درصد؛ در مراکز فنی و حرفه­ای 35/47درصد؛ در مقطع دبیرستان 58/45درصد؛ در سواد آموزی بزرگسالان 08/55درصد؛ در مراکز آموزش عالی براساس مقاطع تحصیلی لیسانس 04/47درصد؛ فوق لیسانس 63/49درصد؛ مقطع دکتری 86/34درصد؛ مقطع لیسانس بزرگسالان 33/52 درصد؛ و آموزش مجازی در مقاطع مختلف 75/48درصد بوده است که تقریبا مساوی با پسران و مردان است. (Chinese Statistical Year Book,2009)

تبعیض جنسیتی در نیروی کار و اشتغال 

اگر از میزان مشارکت نیروی کار زنان به عنوان شاخصی برای اندازه‌­گیری برابری جنسیتی استفاده شود، کشور چین یکی از مساوات طلبانه­‌ترین کشورهای جهان خواهد بود. مشارکت نیروی کار زنان در چین پس از تأسیس جمهوری خلق، به طور چشمگیری افزایش یافته و اینک تقریبا در سطح جهانی قرار دارد. براساس مطالعات انجام شده توسط بایر و همکاران، از میان زنانی که بین سال‌­های1966 تا1976(دوران انقلاب فرهنگی) ازدواج کرده­‌اند، 92درصد شاغل بوده­‌اند. (Bauer, 1992: 333-370)

 با این حال، اگرچه میزان مشارکت نیروی کار زنان در این کشور بالا است، ولی توزیع نیروی­ کار با توجه به گروه­‌های سنی، در میان زنان و مردان خیلی متفاوت است. آمار منتشره از سوی بایر و همکارانش نشان می­‌دهند که درصد شاغلان مرد و زن در سال1987 به ترتیب7/97درصد و 6/73درصد برای گروه­‌های سنی بین45 تا49 سال بوده است. این درحالی است که این میزان برای گروه­‌های سنی بین 55 تا59سال، 2/73درصد و 7/28درصد بوده است. به عبارت دیگر، زنان سالمند در مقایسه با مردان هم سن خود از شانس کم­تری برای اشتغال برخوردارند. این وضعیت پس از اجرای اصلاحات و کاهش تصدی دولت در بخش اقتصاد، بدتر هم شده است. در اواخر دهه­‌ی1970 و تمام دهه­‌ی1980، نسبت نیروی کار زنان همیشه کمی بیش از43درصد بوده است. ولی براساس گزارش منتشره از سوی ‌نیویورک تایمز، در سال1997«تنها 39درصد نیروی کار چین را زنان تشکیل می دادند، در حالی­ که آن­ها 61درصد کارگران از کار بیکار شده را به خود اختصاص می‌­دادند.  (Rosental, 1998)

اگرچه براساس قانون کار چین، تبعیض براساس جنسیت غیر قانونی است، به نظر می رسد با توجه به واگذاری بخش عمده­‌ی اقتصاد به بخش غیر دولتی که به طور فزاینده و قابل توجهی در اقتصاد چین تأثیر گذار هستند، و اتخاذ سیاست مبتنی بازار از سوی حکومت، دولت کنترلی بر استخدام‌­های بخش غیر دولتی و وضعیت شاغلان این بخش ندارد(Yuhui li, 2003.).

به هرحال، می‌­توان این ­گونه نتیجه گیری کرد که دولت چین و حزب کمونیست این کشور، تا حد زیادی هم در خصوص دستاوردهای حاصله برای جامعه‌­ی زنان در بیش از 60 سال گذشته و هم­چنین، مشکلاتی که امروزه  زنان این کشور با آن رو­به ­رو هستند، مستقیما نقش داشته و مسئول می­‌باشند. چون دولت این کشور براساس سیاست‌­های ترسیم شده از سوی حزب، سیاست­‌ها و برنامه­‌های اجرایی خود را تنظیم می­‌کند. لذا، گاهی اوقات در اجرای دستورات حزبی، منافع زنان قربانی شده و یا منجر به توقف و بازگشت از پیشرفت­‌های حاصله طی دهه­‌های گذشته در خصوص آزادی زنان می­‌شود. به عبارت دیگر، اجرای سیستم سوسیالیستی در چین لزوما به معنای ایجاد محیط لازم برای زنان جهت رسیدن به شرایط برابر با مردان نیست. بنابراین، وجود نابرابری جنسیتی در این کشور به انحای مختلف، در سطوح فردی و کلان هم­چنان موضوعی قابل بحث است.

تا پایان سال2002، جمعیت زنان چین جمعا به620 میلیون نفر رسید که این رقم شامل 5/48درصد از مجموع جمعیت چین می­‌شود. دولت چین به پیشرفت زنان بسیار اهمیت داده و برابری مردان و زنان یکی از سیاست­‌های اساسی برای کمک به پیشرفت جامعه­‌ی این کشور اعلام شده و تلاش دولت بر آن است تا سیاست کلان کشور، طبق اصول مشارکت برابری مردان و زنان پیش رود تا پیشرفت و بهره­‌مندی مشترک سیاسی و قانونی زنان تضمین شود. در این راستا، از اواسط دهه­‌ی90 قرن گذشته، دولت چین«طرح بزرگ پیشرفت زنان چین» را برای دو دوره­‌ی 5 و 10 ساله تنظیم و اعلان کرده است. با این کار، از حقوق قانونی زنان دفاع شده و محیط اجتماعی برای پیشرفت زنان چین بهبود یافته و پیشرفت همه جانبه­‌ی امور زنان وارد مرحله­‌ی مطلوب و بی سابقه‌­ای شده است. زنان چین از نظر قانونی، نه تنها در زمینه­‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و خانواده از حقوق برابر با مردان بهره‌­مند هستند، بلکه دفاع از حقوق ویژه­‌ی زنان، به­ عنوان یکی از بخش‌­های مهم حفظ و تضمین حقوق بشر اساسی چین، روزبه روز بیشتر مورد توجه دولت و جامعه قرار گرفته است. با تلاش­ مشترک دولت و محافل مختلف چین، جایگاه زنان چین به ­طور قابل ملاحظه‌­ای ارتقا و بهبود یافته و پیشرفت امور زنان وارد مرحله‌­ی مطلوب و بی سابقه­‌ای شده است. برای تحقق این هدف، از سوی دولت سازمان­‌ها و نهادهای مختلفی تشکیل شده است که مهم‌­ترین این نهادها، فدراسیون سراسری زنان چین است. [۱]

کتاب شناسی

  1. سابقی، محمد علی(1392). جامعه و فرهنگ چین. تهران: موسه فرهنگی، هنری و انتشاراتی بین المللی الهدی،جلد اول، ص321-335