تاریخ دوران مدرن ژاپن
انتقال قدرت از ساموراییها به امپراتور پس از 700 سال دارای اهمیت زیاد بود. در نهایت این دایمیوهای توزاما[XXIII] یا دایمیوهای بیرونی بودند که این امر را محقق کردند. همچنین اتحاد بین قبایل جنوبی ساتسوما و چوشو، پس از نبرد سکیگاهارا در سال 1600 به کاهش قدرت حکومت مرکزی و توزیع مجدد زمینهای تحت سلطه حکومت انجامید که سرانجام امیرنشینان توزاما در جنگ بوشین[XXIV] به حکومت توگوگاوا پایان داد و امپراتور را به عنوان حاکم به قدرت بازگرداند. اتفاقی که در تاریخ ژاپن به اصلاحات میجی مشهور است[۱]. از جمله مهمترین نخبگان در عرصه تاثیرگذاری در صحنه تحولات جامعه ژاپن به خصوص در دوران اصلاحات میجی شخص امپراتور میباشد. امپراتور میجی به عنوان عالیترین مقام کشور منشاء بسیاری از دگرگونیها در نیمه دوم قرن نوزدهم شد. قبل از بررسی شخصیت و شیوه عملکرد او در این دگرگونیها، شایسته است به جایگاه امپراتوری در جامعه و تاریخ ژاپن پرداخته شود.
امپراتوری ژاپن را میتوان قدیمیترین مقام موروثی جهان و حکومت او در ژاپن را از دیرباز ترین حکومتها در جهان دانست. مقام امپراتوری یکی از منابع عمده مشروعیت در ژاپن است. این جایگاه و سمت از عوامل مهم وحدت و همگرایی و از عوامل تعیین کننده در فرآیند تغییر و توسعه بوده است. در واقع بنیاد امپراتوری و استحکام بی بدیل آن بیشتر ناشی از الوهیت و تقدس آن بوده است. قدرت و نیرویی که هیچ رقیب و بدیلی یارای مقابله و ریشهکنی آن را نداشته است. اساطیر الهه آفتاب یا آماتراسو را نیای نخستین امپراتور و مادر نخستین مردم ژاپن میدانند. نینگی نو میکوتو(ニニギノミコト/Ninigi no Mikoto) نواده پسر الهه آفتاب از آسمان به زمین فرستاده شد تا بر سرزمین برنج خیز ژاپن فرمانروایی کند و این که سعادت و پادشاهی همیشه در تبار او باقی خواهد ماند. امپراتوری واژهای بود محترمانه راجع به حکومت و معنای آن چنین بود که تمامی سرزمین ژاپن حتی جان مردمان ملک خصوصی حکومت به شمار میرود. به دلیل همین جایگاه امپراتور چه در زمانی که امپراتور هم مقام معنوی و هم مقام سیاسی و مادی داشت و چه در عصر شوگونها که میان قدرت معنوی امپراتور و قدرت سیاسی و حکومتی شوگون فاصله ایجاد شد، محترم بود. در ژاپن مذهب، آموزش، تجارت، همه زیر نفوذ حکومت قرار داشته است و حکومت ناچار نبودکه از دگرگونیهای این حوزه بترسد. در ژاپن اگر چیزی رخ میداد که با اندیشههای حکومت ناسازگار بود بیدرنگ ممنوع میشد [۲].
سال 1867زمانی که امپراتور وقت مرد، فرزند چهارده ساله او موتسوهیتو(睦仁/Mutsuhito) جانشین او شد. چهل و چهار سال دوران حکومت او چنان درخشان و همراه با ترقی بود که به قول نویسنده تاریخ معاصر ژاپن[92] شاید بتوان عصر ویکتوریای ژاپن دانست. آوریل 1868 همراهان و اطرافیان امپراتور که بیشترشان با دانش غربی و تجدد آشنا بودند در مراسم تحلیف، به دست این امپراتور چهارده ساله سندی حاوی پنج جمله نوشته بودند که در آن ایجاد مجلس مشورتی، تساوی طبقات، وضع قوانین عادلانه وعده داده میشد. در ماده پنجم آن آمده بود که برای استقرار امپراتوری به جستجوی دانش در سراسر جهان پرداخته خواهد شد. میجی به عنوان کارآمدترین نخبه و حامل محوریترین نقش در طبقه نخبگان و جایگاه او به عنوان منبع مهم مشروعیت دهی، در راس گروه نخبگان، خالق فرآیندی شدند که تقریبا بدون تخریب و خونریزی یک جابجایی مهم –تجدد- را در کشور موجب شدند [۲].
قاعده حکومت در ژاپن این است که هر شخصی که به مقام امپراتوری می رسد، نام جدیدی برایش انتخاب می کنند. به جز امپراتور ریوا که سال 2019 امپراتور شد و نامش از کتب کلاسیک ژاپنی انتخاب شد، نام همه امپراتورها از کتب کلاسیک چینی انتخاب می شد. نام امپراتور میجی هم از جمله ای از کتاب مقدس چینی ها یعنی «یی چینگ» انتخاب شد که معنی آن جمله این بود:
«به مقام امپراتوری می رسد، از آسمان می شنود و به سوی نور رهبری می کند»
دوران میجی
تشکیل ملیت در ژاپن تاثیر شگرفتری به نسبت بازگشت قدرت به امپراتور داشته است. زیرا در حالی که حکومت توکوگاوا کشور را یکپارچه کرده بود، حکومت هنوز ماهیتی نیمه فئودالی داشت و ساختار اجتماعی بر اساس سلسله مراتب شینوکوشو باقی مانده و اداره میشد. امپراتور در سال 1868 از کیوتو به ادو نقل مکان کرد و این شهر پایتخت رسمی شد. وظایف جاری حکومت، توسط یک گروه منتخب از مشاورانی انجام میشد که از امیرنشینهای جنوبی ساتسوما و چوشو برگزیده شده و نقش مهمی در شکلگیری دوران میجی ایفا کرده بودند. از بزرگترین چالشهای پیش روی دولت میجی، تاسیس ساختاری مبتنی بر قدرت مرکزی بود. اما حکومت جدید به جای اینکه برای رسیدن به ثبات طرح ریزی کند، پیش از هر چیز باید تلاش میکرد تا جایی که ممکن است حمایت امیرنشینهای بیشتری را به دست آورد. سوگندنامه پنج مادهای که ششم آوریل 1868 صادر شد، رویکرد کلی حکومت امپراتور میجی را نسبت به نزدیکان دربار و امیرنشینها به روشنی مشخص ساخت. در بند اول این سوگندنامه چنین نوشته شده است:
باید نشستهای زیادی برگزار و همه سیاستها بر اساس نظرات همگان اجرا شود.
این امر نشان میدهد که حکومت از حضور امیران امیرنشینها استقبال میکرد. حکومت جدید سپس بر اساس بیانیه عمومی از ساختار سیاسی جدید رونمایی کرد. در بند پنجم این بیانیه چنین آمده است:
هر استان و هر امیرنشین افرادی لایق را به عنوان عضو مجلس معرفی میکند.
مجلس برای تعیین مقدمات ساختار تشکیل میشود. در اصلاحاتی که در این زمان در ساختار سازمانی حکومت انجام گرفت، در درون شورای عالی دولت که به مثابه حکومت مرکزی بود، هفت دستگاه حکومتی واقع شده بودند.
در میان این نهادها، گیسِیکان(議政官/Giseikan) نقش قانونگذار، جوکیوکو(上局/Jōkyoku) نقش تصمیمگیرنده و کاکیوکو(下局/Kakyoku) نقش مشورتدهنده را داشتند که یک تا سه نفر از افراد لایق هر استان یا هان –امیرنشین- تشکیل دهنده کاکیوکو بودند [۳].
یکی از اولین اقدامات سیاست جدید دوران میجی اجرای سوگند جهت وفاداری به ساختار حاکمیت بود که به عنوان اولین قانون اساسی مدرن کشور از آن یاد میشود. اصول اساسی و مترقی این سوگند شامل پنج اصل بود:
1. مجالس مشورتی باید به طور گسترده و فراگیر تأسیس شوند و همه موارد مربوط به حاکمیت با بحث آزاد مورد تصمیمگیری قرار میگیرد.
2. همه طبقات فرادست و فرودست جامعه جهت حسن انجام امور دولت کاملا متحد شوند.
3. مردم عادی به اندازه مقامات کشوری و لشکری دارای حق پیگیری مطالبات خود هستند تا از ایجاد نارضایتی پیشگیری شود.
4. آداب و رسوم بیفایده و مضر گذشته باید کنار گذاشته شود و همه امور میبایست بر اساس قوانین عادلانه طبیعت شکل گیرد.
5. دانش را باید در سراسر جهان جستجو کرد تا بنیان حکومت امپراتوری را تقویت کند [۴].
اصل پنجم توجه ویژهای را میطلبد، زیرا زمینه را برای پذیرش دانش برتر فناوری و صنعتی قدرتهای غربی را فراهم میکرد. قانون اساسی به وضوح به سیاست انزواگرایی ژاپن پایان داد، این درحالی بود که اخراج بربرهای خارجی و اصل احترام به امپراتور، نقش مهمی در پایان حکومت توکوگاوا ایفا کرده بود.
ژاپن در این دوران تقریبا در همه زمینهها روند توسعه خود را طی میکرد. همه جنبههای حکومتداری و دولت اصلاح گردید. در بازسازی ارتش از فرانسه الگو گرفته شد و در زمینه توسعه نیروی دریایی از ناوگان انگلیس اقتباس شد [۴]. علاوه بر این تعداد زیادی از مشاوران خارجی به ژاپن آورده شدند تا در زمینههای مختلف از کشاورزی و پزشکی گرفته تا مهندسی و آموزش به ژاپنیها راهنمایی دهند. در این دوران شاهد گسترش صنایع معدنی، تولید فولاد، کشتی سازی، ریسندگی پنبه، منسوجات و ابریشم هستیم [۱].
به عنوان مثال تولید سالانه ذغال سنگ در سال 1874 ، دویست و ده هزار تن بود، اما در عرض ده سال به چهار میلیون تن رسید و هر دهه بیش از دو برابر افزایش مییافت، به طوری که در پایان جنگ جهانی اول به بیش از سی میلیون تن رسید. زنان در کارخانههای تولید ابریشم و منسوجات نقش اساسی داشتند و ساعتهای طولانی کار میکردند و اغلب در شرایط بسیار بدی بودند. در اواخر قرن نوزدهم، ابریشم ژاپن بیش از 25٪ از بازارهای جهان را تشکیل میداد. همچنین کارخانههای مشابهی در زمینههای گوناگون برای تشویق ژاپنیها به کارآفرینی و الگوبرداری برای مشاغل مشابه دیگر در سراسر کشور راه اندازی شد. رهبران جدید که در بند نتایج عملی بودند اندک اندک عناصر سازمان سیاسی غرب را برگزیدند و با احتیاط آنها را آزمودند تا طریقه کاربرد آنها را در ژاپن بیاموزند. وزارت مالیه از آنجا که محل خرج اعتبارات را معین میکرد، هسته اصلی دولت را تشکیل میداد. سیستم بانکی ابتدا مطابق طریقه غیر متمرکز آمریکایی و بعدا بر پایه سیستم بانکی متمرکز بلژیکی ایجاد شد. جریان پولی به صورت متحدالشکل درآمد و در سال 1871 ین به عنوان واحد ارزش پول پذیرفته شد [۵].
پیشرفت ژاپن نه تنها در زمینههای صنعتی، بلکه در مسائل اجتماعی نیز بود. ابتدا سلسله مراتب شینوکوشو برچیده شد و ساموراییها، کشاورزان، صنعتگران و بازرگانان وضعیت شهروندی یکسان بدست آوردند. حتی گروهی که هینین[XXVI] نامیده میشدند و در ساختار اجتماعی بسیار پایین به نظر میرسیدند و در سلسله مراتب شینوکوشو هیچ گونه جایگاه تعریف شدهای نداشتند نیز وضعیت شهروند عام را پیدا کردند. قانون خدمت سربازی سراسری که سال 1873 وضع شد، درواقع به انحصار ساموراییها در حق داشتن اسلحه پایان داد و جایگاه آنها را بیش از پیش تضعیف کرد [۶]. اصلاحات در زمینه مالیات زمین در همان سال باعث شد که تقسیمات امیرنشینها یا دایمیوها با تقسیمات جدید استان جایگزین و پیرو آن حق مالکیت خصوصی به قانون تبدیل شود.
ژاپن بر این واقعیت واقف بود که جهت توسعه پایدار کشور نمیتوان به مشاوران خارجی متکی بود، لذا برنامهای را جهت اعزام دولتمردان و دانشجویان ممتاز خود به خارج از کشور برای تحصیل با امید به بازگشت آنها و انتقال دانش خود به دیگران اجرا کرد. مشهورترین ماموریتی که در این زمینه اجرا گردید، هیأت اعزامی ایواکورا(岩倉使節団/Iwakura shisetsudan) نام داشت که بین سالهای 1871 تا 1873 افراد اعزامی خود را که شامل دولتمردان، دانش آموختگان و دانشجویان برجسته بود پیش از بازگشت از ایالات متحده، انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی، به مناطق دیگر جهان شامل شمال آفریقا و جنوب آسیا گسیل داشت تا تصویری جامع از اوضاع دنیا داشته باشند [۷].
در این دوره تحصیلات در مدارس اجباری شد به نحوی که میزان افراد تحصیل کرده و درحال تحصیل در اواخر قرن نوزدهم از کشورهای غربی پیشی گرفت. نیروهای تحصیل کردهای که در این زمان به وجود آمدند در طول قرن بیستم به شایستگی به کشور خود خدمت کردند. با همه این تحولات یک سوال فلسفی پیرامون این موضوع که به چه میزان میتوان به قدرتهای غربی نزدیک شد و چه میزان میتوان بر سنتهای گذشته همچون وفاداری به امپراتور ایستادگی کرد، ذهن نخبگان جامعه را به خود مشغول کرده بود، لذا در اواخر قرن نوزدهم گفتگوی قابل توجهی پیرامون نیاز کشور به امپراتور به وجود آمده بود.
ژاپن علیرغم ابراز نارضایتی از امضای پیمان هریس با ایالات متحده، حاضر به پذیرش هیچ توافقی مشابهی در روابط خود با کره نگشت. لذا جهت فشار بر کره برای عقد قرارداد تجاری، از دیپلماسی قایقهای تفنگدار و اعمال زور استفاده کرد. پیمان ژاپن و کره(日朝修好条規/Nichchō shūkō jōyaku) در سال 1876 به طور قطع نقطه آغاز جاه طلبیهای امپراتوری ژاپن است. کره منطقهای مناقشه انگیز بین ژاپن و چین بود. چین همواره بر استقلال و حق حاکمیت کره تاکید داشت، اما این کشور به وضوح مسئله مورد اختلاف بین دو کشور بود. در این دوره کودتای نافرجامی در کره روی داد و بهانه لازم برای از بین رفتن توافقات میان چین و ژاپن و شروع جنگ میان دو کشور را فراهم ساخت. ژاپنیها با ارتش آموزش دیده و تجهیزات نوین خود، به سرعت پیروز شدند [۶]. قبل از اینکه چینیها سال 1895 به صلح تن دهند، کره و بسیاری از مناطق منچوری به اشغال نیروهای ژاپنی درآمده بود.
ژاپنی ها امید داشتند حقوق آنها بر سرزمینهای تصرف شده به صورت رسمی پذیرفته شود و غرامت نیز دریافت کنند، اما این ادعا توسط سه قدرت روسیه، آلمان و فرانسه مورد مخالفت قرار گرفت و ناکام ماند. روسیه همچنین در شبه جزیره کره دارای منافعی بود که در نهایت آتش جنگ میان روسیه و ژاپن در سال 1904 را شعلهور ساخت. در این نبرد نقش نیروی دریایی ورزیده و مدرن ژاپن تعیین کننده بود و قبل از انهدام بقایای ناوگان روسیه در تنگه تسوشیما(対馬海峡/Tsushima Kaikyō) -بین جنوب ژاپن و کره-، به کشتیهای روسیه در پورت آرتور[XXVII] حمله غافلگیرانهای انجام داد که منجر به شکست نیروهای روس در آن شد [۱]. این اولین باری بود که در تاریخ معاصر، یک قدرت غربی توسط یک کشور آسیایی شکست میخورد که شوک و حیرت جهان را در پی داشت. دو پیروزی در نبرد نظامی بسیار قابل توجه بود و آثار متنوعی را برای ژاپن و دیگر کشورها در پی داشت، زیرا در کنار این پیروزیها، توسعه سریع اقتصادی در داخل این احساس را به ژاپنیها داد که از نظر اجتماعی، اقتصادی و فنی به اندازه کافی پیشرفت کردهاند تا از جانب قدرتهای غربی تهدیدی متوجه آنها نگردد و در موقعیت برابر و یکسان با آنها مواجه شود.
دوره تایشو؛ ژاپن و تاثیرات جنگ جهانی اول
ژاپن بنا به درخواست بریتانیا در آگوست 1914 به جنگ جهانی اول وارد شد و مستعمرات آلمان در چین را اشغال کرد [۸]. نقش برجسته و فعال ژاپن در همراهی با کشورهای پیروز در جنگ باعث شد تا در شورای جامعه ملل کرسی به دست آورد. ژاپن سرمست از جایگاه جدید خود در مناسبات بینالمللی به عنوان یک قدرت جهانی، به صورت مشخص به دنبال هدفی بود که بر ذهنیت تاریخی ژاپنیها از پیمان هریس سنگینی میکرد. این هدف "برابری" بود. لذا ژاپن درج عبارت "برابری" را در معاهده ورسای پیشنهاد کرد و بر آن اصرار ورزید [۱].
نکته قابل توجه در تصویب پیشنهاد ژاپن این بود که در صورت اجرای آن وضعیت قدرتهای استعماری در رابطه با اقمارشان چگونه خواهد بود -مثلا روابط میان انگلیس و هند-. لذا علی رغم موافقت اکثریت کشورهای حاضر در پیمان ورسای(Treaty of Versailles)، توسط انگلیس و آمریکا رد شد. این اولین مسئلهای بود که قدرتهای غربی از مواضع ژاپن دور شدند. سپس معاهده دریایی واشنگتن(Washington Naval Treaty) در سال 1922 بود که در آن مقرر شد میزان ناوهای جنگی سه قدرت دریایی -ایالات متحده، انگلیس و ژاپن- به نسبت 5، 5 و 3 باشد که عملا توانمندی دریایی ژاپن را در برابر دو قدرت دریایی دیگر کاهش میداد. به دنبال آن، قانون مهاجرت در سال 1924 توسط دولت فدرال ایالات متحده به منظور محدود کردن تعداد مهاجران وضع شد که در عمل مانع ورود ژاپنیها به این کشور میشد [۹]. این اقدامات توسط کشورهای غربی گونهای احساس عدم پذیرش جایگاه و نقش ژاپن را برای آنها به وجود آورد که پیرو آن منجر به انتقادات همه جانبه داخلی و دامن زدن به جنبشهای ملی گرایانه به طور گسترده گشت و بذر کینه روز افزونی را نسبت به قدرتهای غربی در میان مردم ژاپن کاشت که در نهایت منجر به کنارهگیری ژاپن از جامعه ملل در 1933 شد [۹].
دوره شووای قبل از جنگ؛ ورود ژاپن به جنگ جهانی دوم
دهه 1930 ژاپن شاهد افزایش آشفتگیهای سیاسی و وقوع ترورها در کشور بود و تعداد قابل توجهی از اعضای جناح راست که پیوندهای عمیق با ارتش داشتند به موقعیتهای بالا و نفوذ در دستگاه حاکمه دست یافتند. ارتش كوانتونگ(関東軍/Kantōgun/Kwantung Army) که بخشی از ارتش امپراتوری بود و وظیفه كنترل منچوری اشغالی را داشت، اعلام خودمختاری از سیاستهای دولت مرکزی در توکیو کرد. ابتدا حادثه منچوری[XXVIII] در سال 1931 اتفاق افتاد، انفجار در بخشی از خط راه آهن متعلق به منچوری جنوبی تحت اشغال ژاپن که توسط اعضای ارتش ژاپن به منظور فراهم آوردن بهانهای برای الحاق کردن شمال شرقی چین به ژاپن به راه افتاده بود [۱]. سپس حادثه پل مارکوپولو(盧溝橋事件/Rokōkyō) در سال 1937 اتفاق افتاد، که منجر به تبادل آتش بین نیروهای ژاپنی و چینی شد. واقعیتها در مورد علت دقیق این حادثه مورد اختلاف است، اما این حادثهای نبود که موجبات جنگ دوم چین و ژاپن را افزایش دهد. نیروهای ژاپنی بلافاصله به سمت جنوب سرزمین اصلی چین پیشروی کردند، این اقدام با فشار مقامات عالیرتبه نظامی صورت گرفت.
تجاوزات ژاپنیها در چین به ویژه هنگامی که اخبار مربوط به جنایات انجام شده توسط نظامیان ژاپن در نانجینگ(南京/Nanjing) منتشر شد، موجبات محکومیت ژاپن از سوی جامعه جهانی را فراهم آورد. آگوست 1941، وودرو ویلسون(Woodrow Wilson) رئیس جمهور وقت آمریکا به دنبال اقدامات ژاپنیها یک سری تحریمهای فزاینده سخت علیه این کشور وضع کرد که به موجب آن داراییهای ژاپن در خارج مسدود شد و تحریم کامل نفتی را علیه این کشور وضع کرد. این نکته قابل توجه است، زیرا حدود 80٪ نفت ژاپن از آمریکا وارد میشد [۱۰]. پاسخ نخستوزیر وقت ژاپن هیدهکی توجو(東条英機/Tōjō Hideki) آغاز یک حمله غافلگیرانه به پایگاه دریایی ایالات متحده در پرل هاربر(Pearl Harbor) در صبح 7 دسامبر 1941 با هدف از بین بردن احتمال دخالت ایالات متحده در جاه طلبی و توسعه طلبیهای امپراتوری ژاپن در آسیا بود. روز بعد از این اقدام، ایالات متحده به ژاپن اعلان جنگ داد [۱۱].
ژاپن در انجام اقدامات توسعه طلبانه خود در آسیا دست باز داشت، زیرا ایالات متحده تهدید جدی از جانب شرق احساس نمیکرد و قدرتهای اروپایی هم در کوران جنگ دوم جهانی و درگیریهای درون منطقهای بودند. لذا ارتش امپراتوری ژاپن در مدت زمانی کوتاه و ظرف چند ماه، در مناطق هنگکنگ، مانیل و سنگاپور پیشروی کرد و نیروهای خود را در سراسر منطقه گسترش داد [۱]. با وجود همه این تحولات، در اواسط سال 1942 معادلات قدرت به تدریج تغییر یافت و نیروی دریایی ژاپن در نبرد میدوی(ミッドウェー海戦/Middovē kaisen) با از دست دادن چهار ناو و یک رزم ناو خود، متحمل شکست سنگینی شد و با تصرف سایپان(Saipan) توسط نیروهای آمریکایی در سال 1944 سرزمین اصلی ژاپن در تیررس بمب افکن های B-29 نیروی هوایی ایالات متحده قرار گرفت [۱۲].
حملات هوایی توکیو که پس از این اقدام صورت گرفت، یکی از هولناکترین حملات تا آن زمان قلمداد میشود. عملیات فوریه سال 1945طی دو روز انجام شد که طی آن 300 فروند هواپیمای B-29 باعث ریختن تقریبا 2000 تن مواد منفجره روی شهرها گردید و منجر به مرگ بیش از یکصدهزار نفر و یک میلیون بی خانمان گردید. در ادامه این واقعه، نیروهای متفقین در حملات وحشیانه خود پس از ایئوجیما(硫黄島/Iōtō/Iōjima) و اوکیناوا ، تمرکز حملات خود را به سمت هونشو معطوف کردند [۱۳]. سپس صبح 6 آگوست 1945 انولا گی[XXIX] ، بمب اتمی موسوم به"پسر کوچک[114]" را روی هیروشیما انداخت. بمب اتمی 2000 فوت بالاتر از سطح زمین منفجر شد و هزاران نفر فورا کشته و هزاران نفر دیگر با سوختگی وحشتناک روبرو شدند. سه روز بعد یک بمب اتمی دیگر با اثرات مخرب مشابهی بر روی ناگازاکی انداخته شد. در پی این واقعه کودتای نافرجامی توسط برخی از اعضای دولت و ارتش در کشور رخ داد و طی آن در ظهر 15 آگوست، سخنان ضبط شده امپراتور هیروهیتو به زبان کلاسیک ژاپنیها -که برای برخی از ژاپنیها قابل فهم نبود- برای مردم پخش شد. وی توضیح داد كه دولت بدون قید و شرط تسلیم میشود و از آنها خواهش میكند؛ غیر قابل تحمل را ناگزیر پذیرا باشند و تاب تحمل رنجی را که برای آنها بسیار بزرگ است در خود ایجاد کنند. این اولین باری بود که مردم ژاپن صدای او را میشنیدند [۱۴].
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ (هِنشال، 2012: 4-147)
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ (دوازده امامی، 1396: 57-8)
- ↑ (کیتائوکا، 1399: 30-197)
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ (مرتون، 1364: 191-195)
- ↑ (اوری شاور، 1379: 88)
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ (پرز، 1998: 7-159)
- ↑ (روکستون، 1998: 35)
- ↑ (اونیل، 1993: 276)
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ (رجب زاده، 1365: 387)
- ↑ (والکر، 2015: 17-248)
- ↑ (نقیب زاده، 1383: 32-231)
- ↑ (مورتون و اولِنیک، 2004: 188)
- ↑ (اوریشاور، 1379: 51-150)
- ↑ (نِستر، 1996: 177)