اشکانیان در سوریه
اشکانیان/ پارتیها (Parthians) (247پ.م. – 224 م.)
بنيانگذار اين سلسله «اَرْشك/ اشک» (Arsaces) (پادشاهی: 247-217 پ.م.) است که در 250 پ.م. با همدستي برادرش «ارشک یا اشک دوم، تيرداد اول» (پادشاهی:211-248 پ. م.) ، با كشتن حكمران سلوکی منطقهی «پارت»[67]، «سلوكوس دوم» (Seleucus II) (حکمرانی: 246-225 پ.م.)، قیام خود را آغاز نمود ؛ پس از او تيرداد موقعيت پارتيان را تثبيت كرد و در دوران پادشاهان بعدي، پيشروي آنان تا اكباتان (همدان) و حوالي زاگرس، سلوكيان را مجبور به رسميت شناختن دولت پارت كرد.
اشكانيان در دوران «اشك ششم مهرداد اول» (137-171 پ.م.)، پارس، عيلام و بابل را نیز از سلوكيان باز پس گرفتند. «اشک هشتم مهرداد دوم» ( پادشاهی:123-91 پ.م.) بر «آنيتوخوس دهم» (Antiochus X Eusebes) (مرگ: 83 پ.م.) چيره شد و با سقوط کامل سلوكيان در غرب، توسط «پومپه» (Pompey)[68] (106-48 پ.م.) در سال 64 پ.م.، پارتيان، در مقابل روميها قرار گرفتند و سرزمینهای شرق مدیترانه و سوریه مدام بین آنها دست به دست میشد؛ با این حال، اشکانیان دو قرن تا زمان شکست پارتیان در «جنگ مهردادی سوم»[69] از پومپه، بر سوریه حکمفرمانی داشتند.
سرانجام این نبردهای متناوب و مستمر، موجبات تضعیف دولت اشکانی رافراهم آورد و دفتر تاريخ اشكانيان نیز با كشته شدن «اردوان پنجم» در «نبرد هرمرزدگان» در جنگ با «اردشير بابكان» (224م)
اشکانیان خوی شبانی و کوچ داشتند؛ بدین سبب چندان استکباری از خود بروز نمیدادند. آنان مطابق رسم عشايري هر ساله كوچ منظمي داشتند كه بر اساس آن پايتخت آنان از «اشكآباد» (عشقآباد) نسا در پارت تا قومس (هكاتوم پيلس/Hecatompylos ) در غرب خراسان و همدان (اكباتان) در ماد و بابل و تيسفون در بین النهرین، تغيير ميكرد.
نظام اداري اشكانيان مبتني بر سياست عدم تمركز، حكومت «کَتَگ خدایی/کدخدایی» یا «شاهکی» (ملوک الطوایفی) و دادن اختيار حكمراني به سران بومی مناطق فتح شده بود كه هر كدام تحت نظر شاهنشاه در منطقه خود حكومت ميكردند؛ این نظام هم با «نایکجانشینی» پارتیان مناسبت داشت و هم آزمودهای موفق و طولانی در دولتهای هخامنشی و سلوکی بود.
سياست عدم تمركز موجب صلح و سازش در مقابل فرهنگها و اديان مختلف بود؛ در نتيجه پيروان اديان و آئينهاي مختلف از زردشتي، مهرپرستي، زرواني و بودايي، يهوديت و مسيحيت در سرزمينهاي امپراتوري اشکانی، براي حفظ و پيروي از افكار و عقايدشان آزاد بودند و از این جهت، پذیرش مدیریت اشکانی، برای ایشان چندان ناخوشایند نبود.
در دوران اشكانيان فرهنگ، تمدن و زبان يوناني (هلني) متأثر از حضور طولاني يونانيان پس از حمله اسكندر (330 پم) در ايران، همچنان دوام داشت و ضرب سكه و خط و زبان رسمي امپراتوري تا مدتها يوناني بود. حتي پادشاهان اوليه اشكاني براي مجاب نمودن حكام بيگانه از عنوان فيلهلن (هلنوفيل = دوستدار يونان) استفاده ميكردند!
این تناقض را میتوان در این صحنه تاریخی مشهور به وضوح ملاحظه کرد که سر بريده «كراسوس» (Crassus) (114-53 پ.م.) سردار رومي، در حالي نزد «اشک سیزدهم اُرُد دوم» (پادشاهی: 55-37 پ.م.) برده شد[70] كه او مشغول تماشاي نمايشنامهاي يوناني بود!
در دوران «اشک 23 بلاش اول» (پادشاهی: 52-78م.)، فرهنگ و زبان ايراني جايگزين خط و زبان يوناني شد و اين پادشاه به جاي لقب «دوستدار يونان»، لقب «دوستدار ايران» را بر خود نهاد.
مطابق متون ديني زردشتي ظاهراً در دوران همين پادشاه، كتاب اوستا گردآوري شد. هنر معماري اشكاني تا حدود زيادي تأثير گرفته از هنر و معماري يوناني بود.
طرح شطرنجي شهر، استفاده از خشت در بنا به جاي سنگ، بناهاي ایواندار، نيم ستونهاي تزئيني، چهارستونهاي به همچسبيده، تزئینات گچي و آجری و همچنین تصاویر خدايان و چهره افراد در نماي ساختمانها و همچنین قلاع و برجهای حلقوی به جای استحکامات مستطیلی یونانی و رومی، از ويژگيهاي بارز معماري اشكاني است که آثاري از اين نوع معماري در بناهاي بازمانده از دوران آنها در سوریه وجود دارد؛ مانند پالمیرا و دورا اروپوس.
ناگفته نماند که آثار تمدن پارتی در آناطولی؛ خصوصاً در شمال شرقی در منطقه پادشاهی مهردادی (سلسله میتریداتیک) بسیار فراوانتر است که به مناسبت وضع این کتاب که در باب سوریه است، از طرح آنها خودداری میشود.
از اشکانیان اسناد مکتوب چندانی در خود ایران نیز برجای نمانده است و اطلاعات تاریخی ما درباره ایشان محدوداست. گروهي بر آن باورند كه كمبود منابع درباره اشكانيان ناشي از آن است که در دوران استکباری ساساني تمامي آثار و منابع مرتبط با اشكانيان به جهت یونانی مآبی و روحیه شبانیشان، از ميان برده شدهاست.