اسلام و مسلمانان سوریه
اسلام در سوریه
نظام سیاسی و به تبع آن، ساختار اجتماعی سوریه، مانند ترکیه کنونی، مبتنی بر فرهنگ اسلام سکولار است. چهرهی عمومی اسلام هم، مانند اغلب کشورهای عربی، اسلام خلافتی است و نه امامتی؛ با اکثریتی تابع فقه حنفی و پس از آن شافعی.
از نظر تاریخی، گفتمان اسلامی در سوریه، همچنان اموی و توجه و احترام به صحابه است و سیره اهل بیت (ع)، در فقه و سیاست، با این که مورد احترام هستند، به جز در میان اقلیتی از شیعیان؛ اعم از اثنی عشری، طایفه علوی و اسماعیلیه، در حاشیه است.
به طور کلی، مسلمانان سنی، اکثریت قاطع این کشور ؛ یعنی 85 درصد از کل جمعیت سوریه را تشکیل میدهند و از قومیتهای مختلف هستند. اکثرشان بومی سوریه اند؛ اما در میان ایشان، تعداد قابل توجهی از کردهای سنی ، ترکمن/ترکمان، چرکس و همچنین پناهندگانی که به این کشور وارد شده اند؛ مانند عراقیها و فلسطینیها نیز وجود دارند.
جمعیت علاقهمندان به اهل بیت، متشکل از علویان با 7 درصد و پس از آنها، شیعیان اسماعیلیان؛ با 1 درصد و سپس شیعیان اثنی عشری قرار دارند؛ لازم به دکر است که هرچند که علویان خود را اثنی عشری میدانند؛ اما با ساختار مذهبی شیعه دوازده امامی مرسوم، تفائتهای عمدهای دارند.
برخی از فرقه های صوفیه از جمله نقشبندیه، قادریه، رفاعیه، شاذلیه و... در کشور فعال هستند و با این که اکثراً سنی هستند، گرایشات شدیدتری نسبت به اهل بیت دارند.
در این میان، دروزیها که شاخهای از اسماعیلیه محسوب میشوند، 3 درصد از کل جمعیت را تشکیل می دهند؛ ام به طور سنتی، مسلمان محسوب نمیشوند.
ایزدیان نیز که پیشتر مطالبی درباره ایشان بیان شد، بخشی از جمعیت سوریه در حاشیه هستند که علیرغم التقاط با فرهنگ اسلامی، قطعاً مسلمان نیستند.
سازمان امور اسلامی در این کشور توسط وزارت اوقاف اداره میشود.
اهل سنت
ساختار فکری و فرهنگی اهل سنت سوریه، تفاوتهای بسیاری با عرب حجازی و عراقی و به اصطلاح، عرب عاربه دارد؛ زیرا از سویی به شدت تحت تأثیر قرائت اموی - عثمانی بوده است و از سویی دیگر، در پیشانی ممالک اسلامی در مقابل غرب قرار داشته است؛ به همین دلیل، به راحتی لائیتیسهی مُنبعث از ترکیه و غرب، به سرعت در این کشور و نیز منطقه عمومی شام گسترش یافته است.
مذاهب فقهی رسمی اهل سنت، از زمان ممالیک و دقیقاً از زمان «مَلِک بیبَرْس» (Baibars)[41] در چهار شکل حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی، منحصر شدهاست. از این میان، چون امپراتوری عثمانی رسماً فقه حنفی را مبنای حکومت خود قرار داد، این مذهب شیوع بیشتری داشته است و در مصر و ترکیه و شام و نیز آسیای میانه و افغانستان؛ یعنی در ممالک نوعاً مستعربه، رتبه اول را دارد؛ کما این که خودِ «ابوحنیفه، تُعمان بن ثابت بن زوطا بن مرزبان» (80-150 هجری قمری)، مُبدع این مذهب فقهی، عرب نیست و اصالتاً کابلی؛ اما کوفه زاد است.
مشهور است که ابوحنیفه، با اهل حدیث اختلاف داشت و کمتر از حدیث تبعیت مینمود! با این حال، فقه حنفی منابع گستردهتری نسبت به سایر مذاهب دارد؛ مثل قیاس و رأی و استحسان؛ در واقع، فقیه حنفی با گشادهدستی بیشتری فتوا میتواند بدهد؛ از این جهت، تساهل منطقی خاصی در قاطبه گروههای اجتماعی پیرو این مذهب، مشهود است؛ مثلاً در باب نجاست منی، فتوای ابوحنیفه آن است که چه طور »نی میتواند نجس باشد؛ زیرا حیات بشری از این طریق منتقل میشود!
حنفیان در مخالفت با شیعیان هم، چندان متصلب نیستند؛ زیرا خود ابوحنیفه به خاندان رسولالله (ص) ارادت داشتهاست. تا جای که تنها ایشان را سزاوار امامت میدانست.[42] این رأی چه استبعادی دارد؛ آن هنگام که بدانیم ابوحنیفه از شاگردان امام باقر (ع)[43] و امام صادق (ع) نیز بوده است[44]؛ اما این، به معنی صحت مذهب و عقاید اونمیتواند باشد؛ زیرا از امام موسیبن جعفر (ع)، علیه او در «اصول کافی» که از کتب اربعه شیعه است، لعن صادر شده است.[45]