سینمای اسپانیا
سينما
سينماي صامت ( 1930-1896 )
سينما براي اولين بار در نمايشگاهي كه برادران لومير به سال 1896 در مادريد ترتيب داده بودند، به مردم اسپانيا معرفي شد. اولين فيلم تاريخ سينماي اسپانيا، بيرون آمدن ازدحام جمعيت از كليساي پيلار ساراگوسا[1] نام دارد، این فیلم توسط ادواردو خیمنو[2] فيلمبرداري شد و در سال 1896 به نمايش در آمد. اولين فيلم تخيلي سينماي اسپانيا، توسط فروکتوز گلابرت[3] با نام نزاع در كافه [4] در سال 1897 ساخته شد. در اواخر قرن نوزدهم و سال هاي آغازين قرن بيستم، سِگوندو دِ شومون[5] به طور مستقل بر روي تعدادي از حقه هاي سينمايي و جلوه هاي ويژه در فيلم هايش كار مي كرد. خلاقانه ترين اثري كه او آفريد، هتل الکتریکی[6] نام داشت كه در سال 1908 به روي پرده رفت كه در آن هتلي به تصوير كشيده شده بود كه تمام كار ها از اصلاح صورت تا شانه كردن مو ها، به صورت خودكار انجام مي گرفت. در اوايل سده نوزدهم، بارسلونا به عنوان معتبرترين مركز فيلمسازي شبه جزيره ايبري شناخته مي شد، اما اين وضع در سال 1915 و با تاسيس كمپاني كه بنیتو پروخو [7]به همراه برادرش در مادريد تاسيس كرد، دگرگون شد. اين دو برادر به عنوان تهيه كننده، كارگردان، نويسنده، بازيگر و فيلمبردار آثار بسياري را در حوزه هاي مختلف خلق كردند. بدون شك مهم ترين ويژگي سينماي صامت اسپانيا، توجه به فرهنگ بومي و محلي مناطق مختلفش است. اولين تلاش ها براي ايجاد سينماي فولكلور و اقتباس از نمايشنامه ها و كتاب هاي اسپانيايي را در فيلم ریکاردو بانوس[8] مي توان ديد، كه برداشتي از نمايشنامه ی دن خوان تنوریو[9] است.
برخي از هنرمندان عرصه سينما در اسپانيا كه از ستارگان دوره صامت بودند، توانستند در سينماي ناطق نيز به موفقيت دست پيدا كنند . فلوریان رِی[10] و خوان دِ اوردونا[11]هر دو فعاليتشان را به عنوان بازيگر در سينماي صامت آغاز كردند و سپس در سينماي ناطق به كارگرداني مشغول شدند. با اكران فيلم تولد یک ملت[12] در امريكا به عنوان سردمدار سينماي حماسي در سال 1915، سينماگران اسپانيايي نيز تحت تاثير اين فيلم، به خلق آثاري همچون زندگی کریستف کلمب و کشف آمریکا[13] دست زدند.
اولين دهه سينماي ناطق ( 1939-1929 )
اگرچه اولين فيلم ناطقي كه در اسپانيا تهيه شد، كاري ازفرانسیسکو اِلیاس[14]با نام معما در دروازه خورشید[15] بود، اما كيفيت صدا به خاطر تكنولوژي موجود بسيار پايين بود. به همين خاطر بسياري از فيلمسازان اسپانيايي در خارج از مرز هاي كشورشان به خصوص در فرانسه، به ساخت فيلم هایشان مشغول بودند كه مي توان به كارگرداناني همچون فلورين ري و پروخو اشاره كرد كه فيلم هايشان را در استوديو هايي در حومه پاريس مي ساختند. اما واقعه اي تلخ در اين دهه، ورود فيلم هاي ناطق هاليوودي بود كه در ساخت آن ها از موزيك هم استفاده مي شد، كه به شدت مورد استقبال مردم قرار گرفت. اين موضوع سبب ضربه زدن به فروش فيلم هاي سينماگران اسپانيايي شد. چهره شاخص فيلمسازي اين دوره و شايد تاريخ سينماي اسپانيا لوئيس بونیوئل است. او نيز كار هاي ابتدايي خودش را در پاريس آغاز كرد. ساخت فيلم سگ آندلسی و سپس عصر طلایی براي او اعتباري خاص در سينما به وجود آورده بود. بونیوئل اولين فيلم خودش را در اسپانيا، به سال 1933 ساخت. اين فيلم مستندي به نام زمين بدون نان[16] بود، او در این فیلم به اوضاع اسفناك اجتماعي سالامانكا که ابتدا توسط دولت جمهوري خواه و سپس رژيم فرانكو توقيف شد، می پردازد.
اولين استوديو ضبط صدا در اسپانيا نيز باز هم در بارسلونا ساخته شد و سپس دو استوديو ديگر در مادريد تاسيس گرديد. در طول سال هاي 1932 تا 1936 نزديك به 57 فيلم در استوديو هاي سراسر اسپانيا ساخته شدند كه تنها 28 فيلم، فقط در سال 1936 به پايان رسيد. در هياهوي جنگ داخلي، سينماي اسپانيا نيز دچار فعل و انفعالاتي شد كه تنها به لطف فروش خوب برخي از فيلم ها ی قبل از آغاز جنگ، توانست به حيات خود ادامه دهد.
دوره بعد از جنگ هاي داخلي ( 1951-1939 )
مشخص ترین نشانه سینمای بعد از جنگ و چیرگی فرانکو بر اسپانیا، سانسور است که در چندین سطح اعمال می شد. نکته دیگر که در این دوره به سینما افزوده شد، تعیین نظامی برای درجه بندی فیلم ها بود که این امر نیز تحت کنترل مستقیم دولت قرار داشت. در این دوره رژیم دیکتاتوری، سینما را وسیله ای برای ترویج ایدئولوژی خود می دانست؛ از این رو تمام بودجه سینما از سوی کمک های دولتی تامین می شد تا در مقابل، فیلم ها نیز اهداف مورد نظر نظام را تامین کند. این وضعیت برای چهار دهه حکومت فرانکو همچنان باقی ماند. از آنجا که اعمال سانسور مرز مشخصی نداشت و در حوزه های مختلفی صورت می پذیرفت، از این رو هنرمندان عرصه سینما به سمت نوعی خودسانسوری رفتند. در دوره بعد از جنگ، مجموعه ای از فیلم ها تولید شد که در آنها به تمجید و نمایش فرانکو به صورت شخصیتی اسطوره ای می پرداختند. در دهه 1940 گونه های مختلفی از فیلم های درام مورد توجه مردم قرار گرفت.یکی از زیر ژانر های سینمای درام به روایت زندگی قدیسین می پرداخت. فیلم هایی همچون ملکه قدسی[17] از رافائل گیل[18] ، وماموریت سفید [19]به کارگردانی خوان دِ اوردونا از آن دسته اند. گونه ای دیگر از این درام ها، فیلم هایی حماسی و تاریخی بود که نوعی فرار از واقعیت های اجتماعی بعد از دوره جنگ به شمار می رفت، که از موفق ترین آثار سینمایی ارائه شده در گیشه به شمار می رفتند. در دهه 40 همچنین اقتباس هایی از نوول های قرن نوزدهم به نسخه سینمایی تبدیل شدند. از مشهورترین این آثار می توان به رسوایی[20] از خوزه لوئیس سائنث[21] ، و چنگ[22] به کارگردانی رافائل گیل اشاره کرد.
دهه 1950
بعد از شکست آلمان نازی و ایتالیا در جنگ جهانی، اسپانیا به گونه ای مورد غضب اروپای دموکراتیک قرار گرفت؛ از این رو کمی از یکه تازی های فرانکو کاسته شد و این دهه با درگیری های دائمی میان محافظه کاران و نیروهای متجدد سپری شد. اصرار سنت گرایان در نمایش ارزش های فرهنگی قدیمی بود که در قالب ملودرام های مردم پسند ساخته می شدند. اما سینماگران نوگرا سعی داشتند تا با ارائه گونه ای جدید از کمدی، به نقد سیاست های دولت بپردارند. از بزرگان این گونه ی انتقادی، می توان فیلم های مشترک خوآن آنتونیو باردم و لوئیس گارسیا برلانگا را نام برد که از معروفترین آثار آنها می توان به زوج خوشبخت[23] اشاره کرد. در طول این دهه ، برلانگا در سینمای اسپانیا به خلق شاهکارهایش ادامه داد و در آخرین سال این دهه به کمک رافائل آزکونا[24] و مارکو فرری[25]، فیلمنامه ی دو فیلم را که از تلخ ترین کمدی های تاریخ اسپانیا محسوب می شوند، نوشت. فیلم های آپارتمان کوچک [26]و صندلی چرخدار[27] برلانگا آثاری بودند که در آن با الهام از سینمای نئورئال ایتالیا، وضعیت سخت اقتصادی طبقه کارگر روایت می شد.
سال های 1960 تا 1975
این دوره با موفقیت فیلم بیریدیانا ساخته ی لوئیس بونیوئل در جشنواره کن اغاز شد. بونیوئل که پس از مدت ها به کشورش بازگشته بود تا پروژه ای را با همکاری باردم به انجام رساند، موفق به دریافت نخل طلا شد. این فیلم در اسپانیا توقیف شد و کمپانی فیلمسازی باردم نیز منحل گردید. یک دهه بعد در حالی که فرانکو همچنان به قدرت تکیه زده بود، باری دیگر بونیوئل برای ساخت فیلمی به نام تریستانا به اسپانیا بازگشت. این فیلم بر اساس داستانی از نوولیست قرن نوزدهمی، بنیتو پرز گالدوس [28]ساخته شده بود. در دهه 1960 دسته ای از تکنوکرات های مترقی موفق به کسب سمت های کلیدی در کابینه دولت شدند. از جمله این افراد مانوئل فراگا ایرابارنه[29] بود که به عنوان وزیر اطلاعات و توریسم انتخاب شد که سانسور رسانه ها زیر نظر او صورت می گرفت. وی با استفاده از افرادی همچون گارسیا اسکودِرو[30] فضای مناسب تری را برای فعالان عرصه سینما مهیا کرد. این فضا سبب شد که سینمای اسپانیا به عرصه های بین المللی که مدت ها از آن دور افتاده بود، بازگردد و در جشنواره های مختلف جوایز فراوانی را کسب کند و سینمای مدرن اسپانیا را شکل دهد.
در این دوره نسلی از کارگردانان جوان اسپانیایی ظهور می کنند که شامل افرادی همچون کارلوس سائورا[31]، باسیلیو مارتین باتیلو[32] ، میگوئل پیکاثو[33] ، ماریو ساموس [34]و متنوئل سامرز[35] می شد. واقعه ی مهم دیگر این دوران، تشکیل مکتب سینمایی بارسلونا بود که بینشی جدید را به سینمای اسپانیا تزریق کرد. فیلمسازان این مکتب به شدت تحت تاثیر هنر های مدرن قرار داشتند.
1975 تا 1982
در این دوره که با مرگ فرانکو آغاز می شود ، اسپانیا روند دموکراتیزه شدن را سپری می کند. در این دوره سه دسته فیلم بیشتر در اسپانیا مورد توجه بود. دسته اول بازسازی های سینمایی از لحظات تاریخی حساس بود که اکثراً در مورد جنگ های داخلی بود. دسته دیگر مستندگونه هایی بود که اغلب به عواقب زندگی در سایه دیکتاتوری می پرداخت و آخرین دسته، کمدی های هتاکانه که با تاثیر پذیری از فیلم های دهه 70 امریکایی در این سبک ساخته می شد. در این دوره پدرو آلمودوار یکی از سرشناس ترین کارگردانان سینمای اسپانیا، فعالیت های خودش را آغاز می کرد.
1982 تا امروز
دراین سال ها در سایه آزادی های حاکم بر ساختار اجتماعی شاهد تغییر دیدگاه های موجود در سینما و نمایش مجددی از اسپانیای مدرن هستیم. پیوستن اسپانیا به اتحادیه اروپا و بی مرز شدن فرهنگ های این منطقه، مزید بر علت شد تا سینمای اسپانیا با فراغ بالی بیشتری در عرصه داخلی و خارجی به فعالیت بپردازد و به یکی از پویاترین کشور های دنیا در حوزه فیلم و سینما بدل شود.
در این دوره سینما در مناطق شمالی اسپانیا همچون کاتالان و باسک رونق مجدد می یابد و در حوزه های مختلفی از درام های تاریخی و کمدی های محلی، تا فیلم های گیشه ای موفقیت های فراوانی را کسب کردند. از جمله کارگردانان معروف که کارهای گیشه ای موفقی ساخته است، می توان به خوزه خوان بیگاس لونا[36] اشاره کرد که با فیلم، گوشت، گوشت[37] دو ستاره معروف اسپانیایی، یعنی خاویر باردم و پنه لوپه کروز را به دنیای سینما معرفی کرد. در این سال ها جایزه ای نبوده است که کارگردانان موفق اسپانیایی، همچون پدرو آلمودوار به دست نیاورده باشند و کلکسیونی از افتخارات را در ویترین سینمایی اسپانیا جای نداده باشند.[38] امروزه حدود 10 تا 20 درصد از فروش سینما های اسپانیا متعلق به فیلم های داخلی هستند و باقی درآمد حاصله از سینما متعلق به فیلم های خارجی هستند که در این کشور به روی پرده می روند. عده ای از صاحب نظران سینما اعتقاد دارند که این موضوع به سبب این است که در سال نهایتاً 5 تا 10 فیلم بزرگ در این کشور ساخته می شود. در کل سینمای اسپانیا از لحاظ کیفی در اروپا و دنیا در درجه اعتبار بسیار بالایی قرار دارد و این موضوع را در جشنواره های مختلف، بار ها و بار ها در سال های اخیر اثبات کرده است. اما به هر حال، با توجه به تعداد پایین ساخته ها از لحاظ کمی، نقش عمده ای را در نقل و انتقالات مالی صنعت سینما ایفا نمی کند.[39]