پیشینه آموزش اسپانیا

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۴:۰۶ توسط 127.0.0.1 (بحث) (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)

پیشینه تاریخی

درسیستم آموزشی در اسپانیا از سال 1970 تغییرات بسیار زیادی ایجاد شده است؛ زیرا در آن زمان، بعد از ایجاد قانون ای.جی.بی[1]، تحصیل برای افراد زیر 14 سال اجباری و رایگان شد.

قانون ای.جی.بی: در سال 1970 به وجود آمد که فرصت تحصیل را برای همۀ افراد زیر 14 سال اجباری و رایگان می گرداند؛ یعنی تحصیل در مقاطع ابتدایی و متوسطه. دلیل ایجاد این قانون فراهم آوردن تحصیلاتی برابر برای همۀ دانش آموزان کشور بود تا بتوانند آینده ای بهتر بر پایۀ آموخته های خود داشته باشند. این قانون در اصل دو مرحله داشت. یک مرحلۀ آن برای سنین بین 6 تا 10 سال بود، و مرحلۀ دوم آن برای سنین بین 11 تا 14 سال. در سال 1970 این برنامۀ تحصیلی تغییر پیدا کرد. به این صورت که تصمیم بر آموزش اخلاق و قواعد مدنی به عنوان جایگزینی برای مذهب، و آموزش انگلیسی به جای زبان فرانسه گرفته شد.

با معرفی شدن این قانون، در طی 10 سال، تا سال 1995، هزینۀ آموزش برای دولت تقریباً سه برابر شد؛ یعنی به 5 درصد درآمد داخلی کشور رسید. این قانون در ابتدا به دلیل تلاش کشور اسپانیا برای مقایسه و برابری خود با سایر کشورهای توسعه یافته و پیشرفته ایجاد شد. در اوایل دهۀ 1990،  هزینۀ تحصیل برای هر دانش آموز در مقطع ابتدایی و نیز متوسطه، فقط 2840$ بود، در حالی که هزینۀ استاندارد 4700$ می بایست باشد. و نیز در مقطع سوم تحصیلی، این هزینه در مقایسه با استاندارد 10.030$، در حدود 3.770$ بود. درنیمۀ دهۀ 90، درصد افرادی که به دنبال تحصیلات می رفتند در حدود86 درصد بود که اسپانیا را برابر با فرانسه و حتی بالاتر ازژاپن قرار می داد. ولی در هر صورت عقب ماندگی دهه های قبل هنوز هم تأثیر خود را بر وضعیت تحصیلی افراد و میزان علاقۀ آنها به آموزش داشت. ولی تعداد بیشتری از جوانان نسبت به سال های قبل از 1970 به دنبال تحصیلات رفتند، و بی سوادی بزرگسالان به میزان چشم گیری پایین آمد؛ در گذشته فقط 25 درصد افراد بین سنین 25 تا 65 سال موفق به اتمام تحصیل خود در مقطع متوسطه می شدند، که در مقایسه با آمار 80 درصدی آلمان و آمریکا بسیار پایین بود. در سال های بعد از 1970، تغییرات زیادی با وضع قوانینی که در تضاد با قوانین گذشته بودند به وجود آمد. این تغییرات مورد مخالفت شدید کلیسا، احزاب راست گرا و اصول گرا، و نیز اقشار متوسط جامعه بود. ولی در هر حال تلاش برای تغییر سیستم آموزشی صورت گرفت؛ به این صورت که میزان یارانه های داده شده به مدارس خصوصی افزایش یافت و در نتیجه موانع اقتصادی و اجتماعی که بین بخش خصوصی و بخش دولتی بود برداشته شد. قانون مشخص کرد که تمام مدارسی که از دولت یارانه دریافت می کنند موظف به فراهم آوردن آموزش رایگان برای افراد زیر 14 سال هستند. این مدارس خصوصی می بایست تمام استانداردهایی که در مدارس دولتی رعایت می شد را در مدارس خود نیز رعایت می کردند. علاوه بر آن این مدارس توسط بازرسان دولتی کنترل می شدند، و می بایست نهادی به نام شورای مدرسه می داشتند که در آن اولیا و دانش آموزان نیز شرکت داشته باشند. این قانون باعث کنترل بیشتر دولت بر دو مقطع ابتدایی و متوسطه شد، ولی هنوز هم مسئلۀ کیفیت آموزش، که تا حد زیادی نا کارآمد بود، حل نشده  باقی می ماند. در سال 1994، تحقیقی که بین دانش آموزان سنین 13 تا 16 سال صورت گرفت، نشان داد که 45 درصد این دانش آموزان بر این باورند که استفادۀ اندکی از سیستم آموزشی برده اند، و این امر با میزان بالای شکست های تحصیلی در آزمون های مقاطع بالاتر و نیز میزان سال هایی که دانش آموزان تحصیلات خود را تکرار می کردند، به اثبات می رسید.

در سال 1990، تلاش هایی برای رفع مشکل ناکارآمدی سیستم آموزشی صورت گرفت، که قرار بود در سال 2000 این تغییرات لازم الاجرا شوند. یکی از تغییرات اساسی، افزایش سن تحصیل اجباری از 14 سال به 16 سال بود. علاوه بر آن تلاش زیادی برای متنوع و مدرن کردن برنامه های درسی صورت گرفت. تغییر مهم دیگری که صورت گرفت، تلاش برای سکولار کردن آموزش بود. در سال 1979 مباحث اخلاقی برای دانش آموزانی که علاقه ای به گذراندن واحد های دین و مذهب( که در زمان فرانکو گذراندن آن ها اجباری بود) نداشتند فراهم بود. طبق آمار فقط 10 درصد دانش آموزان مقطع ابتدایی و حدود 20 تا 30 درصد دانش آموزان مقطع متوسطه به این واحد ها علاقه نشان دادند. در سیستم آموزشی جدید، سعی بر این شد که مباحث دینی و اخلاقی تا حدی جدا ودور از سیستم آموزشی نگاه داشته شوند. ولی در سال 1996، با روی کار آمدن دولت محافظه کار، مباحث دینی و مذهبی دوباره در برنامه های درسی جای گرفت.

در سال 1992، فقط 3 درصد افراد بین سنین 25 تا 65 سال که شاغل بودند، موفق به اتمام آموزش حرفه ای شده بودند؛ این آمار در مقایسه به آمار 27 درصدی آلمان و فرانسه، بسیار نا امید کننده بود. حدود 80 درصد از نیروی کار، مشخصه های یک کارمند حرفه ای را نداشتند. ولی با معرفی سیستم آموزشی جدید که در تلاش برای رفع موانع برای آموزش های عالی و حرفه ای  بود، فرصت کارآموزی و نیز آموزش مدیریت و انواع زبان ها، برای افراد فراهم شد. در دهۀ 1990، حدود 92 درصد دانش آموزان بالای 8 سال، یک زبان خارجی، البته بیشتر زبان انگلیسی، می دانستند. فرصت آموختن زبان های خارجی برای بزرگسالان نیز، با پایه ریزی مدارس رسمی آموزش زبان[2]فراهم شد.

اکنون تحصیل رایگان در اسپانیا فقط تا پایان مقطع متوسطه است. در مقاطع دانشگاهی، هزینه های ثبت نام و آموزش باید توسط دانشجویان پرداخت شود. البته برای افرادی که درآمد خانواده هایشان پایین تر از 15000 پوند در سال است، بورسیه های دولتی در نظر گرفته می شود.

حدود 1.4 میلیون نفر در سال 1999 در مقطع دانشگاهی مشغول به تحصیل بودند.با وجود اینکه بیشتر از بیست دانشگاه جدید از سال 1970 ساخته شده بود، ولی هنوز هم مشکلی اساسی دانشگاه ها و کلاس های پرجمعیت وجود داشت. فقط دانشگاه کامپلوتیز در مادرید، حدود 13000 دانشجو داشت. کلاس های پرجمعیت، فراهم نبودن فرصت تماس و مشورت با اساتید برای دانشجویان، و نیز کمبود امکانات، به تظاهرات دانشجویی و تحصن و تحریم انجامید. با وجود اینکه دولت در اواخر 1980 برای دانش آموزان، آزمون های ورود به دانشگاه فراهم کرده است، ولی هنوز هم باور عمومی بر این است که این دانشگاه ها کیفیت مورد نیاز را ندارند. اسپانیا در اتحادیۀ اروپا، بالاترین آمار ترک تحصیل دانشجویان را دارد. فقط حدود 45 درصد دانشجویان تحصیلات خود را در سال های در نظر گرفته شده برای تحصیل در آن رشته، به اتمام رساندند؛ در حالی که این آمار در بریتانیا 90 درصد و در آلمان 70 درصد بود.

با وجود همۀ این ها باید گفت که دانشگاه ها در تحقیقات و ارائۀ نشریات بسیار فعال هستند؛ البته بیشتر انتشارات آنها در علوم انسانی است. با وجود تبعید بسیاری از متفکران در دوران جنگ داخلی، هنوز هم آثار بسیار ارزنده ای در زمینه هایی چون تاریخ، زبان شناسی، فلسفه، ادبیات و جامعه شناسی وجود دارد. دلیل اصلی تمرکز بر علوم انسانی، سرمایه گذاری اندک دولت در علم و تکنولوژی است. این در حالی است که در کشورهایی چون بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و آلمان، تعداد مهندسین و محققان بین سال های 1985 تا 1994 تقریباً دو برابر شد و به 42000 نفر رسید. در سال 1980 دولت به این نتیجه رسید که باید  در زمینۀ علوم و تکنولوژی سرمایه گذاری بیشتری بکند و یک استراتژی ملی در نظر بگیرد.  در سال 1986، قانونی برای این منظور ایجاد شد که فرصت تحقیقات در زمینه علوم و تکنولوژی را فراهم می کرد و سعی بر این داشت که کشور اسپانیا را به استاندارد های اتحادیۀ اروپا برساند.

در دهه 70، وزارت علوم در اسپانیا با این معضل روبرو بود که با توجه به اینکه آموزش ابتدایی رایگان و اجباری بود، کشور نمی توانست با ساختن سریع مدارس جدید و استخدام معلمان برای آموزش، به نیاز های رو به گسترش جامعه پاسخ دهد. این امر باعث شد که از یک طرف تعداد دانش آموزان بسیار بالا رود و از طرف دیگر مدارس کافی برای جای دادن آنها در خود وجود نداشته باشد. این مشکل با به وجود آمدن مدارس غیر انتفاعی یا خصوصی حل شد. در این مدارس، آموزش ابتدایی با هزینه ای اندک صورت می گرفت. در برخی شهرها همچون مادرید، حدود نیمی از دانش آموزان در مدارس خصوصی درس می خواندند. تا سال 1980 حدود 40 درصد از مدارس، خصوصی بودند. از این 40 درصد فقط نیمی از آنان توسط کلیسای کاتولیک اداره می شدند که حدود 1.2 میلیون دانش آموز ابتدایی و 230000 دانش آموز پایه دوم داشتند.

در این زمان مدارس مذهبی بسیار مورد قبول بودند، و باور مردم بر این بود که دروس ارائه شده توسط این مدارس بسیار بهتر از مدارس دولتی است. تفاوت در سایر مدارس خصوصی بسیار زیاد بود. برخی از آنان بسیارخوب و با کیفیت بودند ولی برخی دیگر از کمبود بودجه و کارمندان و معلمان نا کارآمد رنج می بردند. بین سال های 1977 و 1982، دولت بودجه مدارس خصوصی را سه برابر افزایش داد.

در سال 1982 تلاش های بسیاری برای ملایم کردن اختلافات بسیار بین مدارس صورت گرفت.سعی بر این بود که به نوعی مدارس خصوصی در سیستم آموزشی کشور ادغام شوند. دولت در سال 1984، سه نوع مدرسه را از هم باز شمرد: اول مدارسی که دولتی و رایگان بودند. در این مدارس هر نوع تدریسی می بایست به دور از مسائل ایدئولوژیکی و مذهبی صورت می گرفت. دوم مدارس خصوصی بودند که می توانستند توسط هر کسی تشکیل شوند ولی می بایست زیر نظر دولت باشند. این مدارس هیچ کمک مالی از دولت دریافت نمی کردند و همه مخارج از دانش آموزان گرفته می شد. و سوم مدارس مختلط بودند که معمولاً مذهبی بودند و بودجه آنها از دولت تأمین می شد. در این مدارس مدیر و کادر مدرسه توسط شورای همان مدرسه و نیز توسط اولیای دانش آموزان انتخاب می شدند. به هر حال در همه مقاطع، دانش آموزان از این که هیچ نوع دخالتی در عقاید مذهبی آنان صورت نمی گرفت، بهره مند می شدند.

با توجه به همه این تغییرات، اسپانیا توانسته است با بی سوادی 3 تا 6 درصدی خود مبارزه کند. در مقاطع متوسطه تحصیلی دست آوردهای چشم گیری به خصوص توسط زنان وجود داشته است. نباید از نظر دور داشت که فرصت آموزشی برای ناتوانان ذهنی و یا فیزیکی ، هم در بخش دولتی و هم در بخش خصوصی وجود دارد.