یهودی ها در اسپانیا
یهودیت
"یهودیان از زمان روم باستان در اسپانیا سکونت داشتند، اما هیچ گونه سوابق مکتوبی از این زمان از آنها در دست نیست و بر این اساس نمی توان تصویری از وضعیت شان در آن روزگار ارائه داد. در عصر ویزیگوت ها، از زمان حکومت سی سی بوت و به ویژه در زمان سلطنت اژیگا، قوانین ظالمانه ای برای یهودیان وضع گردید و به آنها برای تغییر کیش فشار آورده شد. درست است که این قوانین ضد یهودیت همیشه و با قاطعیت اجرا نمی شد و گاه در حکومت های بعدی دستخوش تغییراتی می شد، اما زیربنای آنها را نوعی نگرش نسبت به یهودیت تشکیل می داد که از زمان آگوستین در مسیحیت ریشه دوانده بود: یهودیت فقط باید وجود خارجی داشته باشد تا یهودیان با فرمانبرداری خود شاهدی بر حقانیت مسیحیت باشند. به این شکل، در اصل یک یهودی، مسیحیت را برای یهودیان دیگر تبلیغ می کرد. از سویی مسیحیت به حق حیات یهودیان احترام می گذاشت و از سوی دیگر نیز با تحقیر آنها می خواست یهودیان به تقوا (یعنی مسیحیت) روی آوردند. به این ترتیب قوانین مربوط به ایجاد محدودیت برای یهودیان ریشه در فرامین الهی مسیحیت داشت. در جامعه ی اسلامی اصول رفتار با یهودیان بسیار متفاوت بود. تا سده ی هفتم هجری، یهودیان که در جامعه ی اسلامی زندگی می کردند نسبت به یهودیان سرزمین های مسیحی از وضیعت بهتری برخوردار بودند. آن چنان که برای یهودیان اسپانیایی که پیش از فتح اندلس به دست مسلمانان در پادشاهی ویزیگوتی شبه جزیره ی ایبری (اسپانیا) می زیستند دورنمای زندگی در حاکمیت اسلامی بسیار مطلوب و خوشایند به نظر می رسید و با شنیدن خبر پیشروی های سپاهیان مسلمان خوشحالی و شادمانی خود را ابراز کردند. اگرچه وجود گزارش های قاطع مبنی بر تسلیم شهرهای اسپانیا از سوی یهودیان به سپاهیان مسلمانان هنوز از اعتبار کافی بی بهره است، این اعتقاد که یهودیان چنین کردند تقریباً به منزلة امری پذیرفته شده در تاریخ نگاری قرون میانه به چشم می خورد. این موضوع، اگر نگوییم که انعکاسی از اقدامات عملی یهودیان است، امکان دارد نشانه ای از دیدگاه های سیاسی آنها باشد. در حالی که منابع مربوط به تاریخ و فرهنگ اوایل دورة اسپانیای اسلامی نسبتاً فراوان است، تاریخ و فرهنگ یهودیان شبه جزیرة ایبری از زمان فتح آن به دست مسلمانان تا سدة چهارم تقریباً به طور کامل ناشناخته مانده است. ظهور جامعة یهودیان اندلس را می توان در اوایل دوره ی خلافت اموی در اندلس که عبدالرحمان سوم پایه گذار آن بودردیابی کرد، اما تصویری که از زندگی آنها موجود است حتی در دوران شکوفایی تمدن مسلمانان در اندلس، آن چنان که باید روشن و کامل نیست. دلیل این امر به منابع این دوره باز می گردد. منابع موجود در این دوره اساساً منابع ادبی است که از مقامات بعدی جامعة یهودیان سخن می راند، اما اطلاعاتی مربوط به زندگی عامه ی یهودیان در دست نیست تا بتوان تصویر کاملی از زندگی آنها در اسپانیا در سال های بین سدة هفتم تا پایان سدة نهم هجری داشت. بنابراین نمی توان وضعیت تمامی افراد جامعه یهودیان اسپانیا را فقط با بررسی اطلاعات موجود دربارة تعدادی از آنها که دارای موقعیتی مهم در اسپانیای اسلامی بوده اند به تصویر کشید. حاکمان اسلامی اسپانیا در دوران امویان، عامریان و ملوک الطوایف مشتاق بودند تا در امور سیاسی، مالی و اداری از یهودیان بهره گیرند؛ زیرا این اقلیت برخلاف مسیحیان و دیگر مسلمانان نمی توانستند خیال به دست گرفتن اقتدار سیاسی کشور را در سر بپرورانند و بنابراین نسبت به خود مسلمانان، که آرزوی حکومت در سر داشتند خطر کمتری داشتند. افزون براین برخلاف مسیحیان، هم کیشان یهودی در سرزمین های همسایه از حکومت و ارتشی بهره نداشتند که برای حکومت های اسلامی تهدیدی به شمار آیند. به این ترتیب هم یهودیان و هم مسیحیان به یک شکل اهل ذمه به شمار می آمدند، اما مسیحیان بالقوه ستون پنجم دشمنان حکومت اسلامی بودند، در حالی که یهودیان چنین وضعیتی نداشتند و سرانجام آنکه یهودیان معمولاً برای محافظت از خود در مقابل توده های مسلمان و مذهبی های افراطی چاره ای جز وابستگی به حکومت نداشتند. این گونه بود که نوعی پیوند طبیعی بین یهودیان و دربار برقرار شد. آن ها در مدت باز پس گیری اندلس به دست مسیحیان و بعد از آن نیز از وضعیت مشابهی برخوردار بودند؛ زیرا حاکمان مسیحی شبه جزیره ی ایبری اغلب به دلایل امنیتی ترجیح می دادند که یهودیان را به کارگیرند تا هم کیشان مسیحی خود را؛ زیرا یهودیان در مقابل هم کیشان مسیحی، دشمنان واقعی صاحبان قدرت نبودند. اما چگونه ممکن بود که یهودیان بتوانند موقعیت را حفظ کنند درحالی که قوانین اسلامی اعمال قدرت اهل ذمه را به مسلمانان ممنوع دانسته بود؟ بخشی از پاسخ به این پرسش، شاید شکایاتی باشد که به دلیل اهمال کاری و تساهل مذهبی ملوک الطوایف مطرح می شد، اما این اتهام بیشتر در دوره استیلای دوبارة مسیحیان (بازپس گیری) برای توجیه مذهبی سقوط اسپانیای مسلمان مطرح شده است به هر روی، ذکر این نکته مهم است که جمعیت سرزمین اندلس گروه های قومی بسیاری را دربرمی گیرفت و به رغم قوانین اسلامی در جلوگیری از اختلاط مسلمانان و غیر مسلمانان مراودات اجتماعی امری گریزناپذیر بود و حتی شکلی کاملاً طبیعی پیدا کرده بود. افزون براین ملوک الطوایف، دولت های متعدد و کوچکی بودند که افراد هوشمند و تحصیل کرده به اندازة کافی برای خدمت در همة این دربارها وجود نداشت. علت دیگر آن است که تعداد زیادی از یهودیانی که خواستار موقعیت های بالای دولتی بودند به پذیرش اسلام مجبور شدند. بااین حال موقعیت خاخام های یهودی در دربار از ثبات چندانی برخوردار نبود. اگرچه بی اعتباری موقعیت درباری شامل حال همگان می شد، جایگاه یک یهودی در دربار بی اعتبارتر و بی ثبات تر از موقعیت یک درباری معمولی بود؛ زیرا یهودی بودن او همیشه می توانست دستاویزی برای حذف او از دربار باشد. مصداق این امر را می توان در زمانی که وزیر زهیر حاکم المریه از حضور وزیری یهودی در دربار بادیس، یعنی ابن نغریله، در تبلیغاتش علیه زیری های غرناطه بهره برد مشاهده کرد. اگرچه وزیر زهیر از هر موقعیتی در مبارزه با زیری های غرناط استفاده می کرد، یهودی بودن ابن نغریله دستاویز ساده ای برای تبلیغات او به شمار می آمد. افزون بر این اهمیت اجتماعی و برتری اجتماعی تعدادی از یهودیان دربار منافع جامعه را تهدید می کرد. سقوط یوسف پسر و جانشین ابن نغریله در ۴۵۹ ق در مجموع برای جامعه ی یهودیان یک مصیبت بود. توده های مردم با خواندن اشعاری از ابوالاسحق البیری، فقیه غرناطه، علیه یهودیان به شورش دست زدند و هزاران تن از آنها را در یک قتل عام بی سابقه به قتل رساندند. عاقبت حملات مرابطون نوعی گسستگی در عصر طلایی یهودیان ایجاد کرد و با تهاجم موحدان این عصر طلایی کاملاً از میان رفت. موحدان، به دلیل داشتن تعصبات شدید مذهبی، هرگونه دینی به جز اسلام را در سرزمین تحت حاکمیت خود غیر قانونی اعلام کردند. تقریباً سه قرن و نیم پیش از فردیناد و ایزابل، موحدان بودند که برای نخستین بار یهودیان را مخیر ساختند که بین دست کشیدن از دین خود و مرگ یکی را انتخاب کنند و به این طریق بود که نخستین گروه بزرگ یهودیان مخفی در اندلس شکل گرفت. تعصب و جزمیت دینی تا به این حد شاید در کل تاریخ زندگی یهودیان زیر سلطة مسلمانان پدیده ای استثنایی بود، اما تأثیری دایمی بر جامعة یهودیان باقی گذاشت. بعضی از یهودیان حقیقتاً مسلمان شدند؛ یکی از مشهورترین یهودیان مسلمان شده در این دوران ابراهیم بن سهل اشبیلی (متوفی در ۶۵۷ ق) بود که در دربار موحدان خدمت می کرد و یکی از شاعران مهم اندلس به شمار می آمد که به زبان عربی شعر می گفت، اما بسیاری از یهودیان در این دوره به سرزمین های مسیحی نشین در شمال گریختند و نگرش آنها نسبت به مسیحیت و اسلام به نفع مسیحیت تغییر یافت."
5 "قتل عام های یهود که توسط کلیسا و پاپ همزمان با رواج مسیحیت در اروپا آغاز شده بود، با سقوط اندس و غلبة کاتالویک ها در اسپانیا نیز نمود فراوان داشت. در سال 1263 م. در بارسلون فرمانی صادر شد که به تمام يهوديان امر می کرد که نسخه هاي «تلمود»خود را به عمال دولت تحويل دهند و اعلام می کرد که مجازات متخلفين مرگ است. «رايموندو ثاپنيافورت»،که تصدي دستگاه تفتيش افکار را در«آراگون»و«کاستيل»بر عهده داشت،متعهد شد که همة يهوديان اين دو ناحيه را به پذيرفتن مسيحيت وادارد.در 1264م. يک هيئت کليسايي تمامي نسخه هاي تلمود يهود را در آراگون جمع آوري کردو همة عبارات ضد مسيحي را از بين بردو از آن حذف کرد.تعقيب و آزار يهوديان در همة سرزمين هاي مسيحرايج بود و در عرض شش ماه صدوچهل اجتماع مذهبي يهود به کلي نابود شد. دو شوراي مذهبي مسيحي و هر دو نيز به طور شگفت انگيز و معني داري در سرزمين اسپانيا بر پا شد و حرکت قاطع و تازه اي در زمينه ي محدود ساختن روابط بازرگاني و اجتماعي با مسلمانان و يهوديان پديد آورد؛ يکي در سال 1313م. در «زامورا»و ديگري در1322م. در «وایادوليد».
آداب و رسومي از مدت ها پيش متداول شده و رسميت يافته بودمبني بر اينکه عامة مردم مسيحي هم، پيوسته از پزشکان مسلمان و يهودي براي درمان خود استفاده کنندو حتي در طبقة اعيان و اشراف مقبوليت يافته و خود دربار نيز اين قاعده مستثني نبود. اجلاس مذکور به مبارزه با اين وضع پرداخت و بر عليه مسلمانان و يهوديان علناً رفتاري خشن و سرکوب گر پيشه ساخت و ريشة هر گونه همزيستي بين جوامع مسيحي و يهودي را سوزاند.در 30مارس 1492م. که يکي از سال هاي پرهياهوي تاريخ اسپانياست،فرديناند و ايزابل فرمان تبعيد عمومي يهوديان را صادر کردند.تمام يهودياناز خرد و کلان و توانگر و ناتوانمي بايست تا روز 31ژوئيه اسپانيا را ترک گويند و مجازات هر کسي که باز مي گشت مرگ بود.در اين مهلت کوتاهيهوديان مي بايست کل اموال و املاک خود را رها کنند و بروند. بسياري از يهوديان که نمي خواستند وطن مألوف را ترک کنند يا اموال خود را از دست بدهند مسيحي شدند.بسياري نيز در زندان هاي کليساي مقدس مردند يا سوزانده شدند.جمعي نيز سر به ديگر بلاد نهادند و رفتند.اما حتي يهودياني که مسيحي شده بودندنيز از تعقيب و آزار در امان نماندند زيرا به کوچکترين شبهه اي به زندان مي افتادند." 6