ادبیات فرانسه در قرن نوزدهم

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۴:۰۵ توسط 127.0.0.1 (بحث) (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)

ادبیات فرانسه قرن نوزدهم

انقلاب كبير فرانسه ، اگر چه همه آرزوهاي انقلابيون را تحقق نبخشيد ، ولي داراي نتايج و عواقبي شگرف و بي سابقه بود، كه در زمينه هاي مختلف نمودار گرديد، و اينك ما آنچه را كه بيش و كم به جهان ادبيات مربوط است ، با نظري اجمالي مي نگريم. انقلاب كبير فرانسه پيوندهاي ادبيات با گذشته را به دلايل زيراز هم گسست:

1- با بستن سالن ها و محافل ادبي و ظريفان.

2- با معوق نهادن بررسي ادبيات كلاسيك كه آن همه مورد توجه خاص قرون پيش بود.

3- با افزايش معجزه آساي شمار خوانندگان كتاب.

خداوندان نظم و نثر كه از بند نظارت جامعه ظريف طبعان و اهل تصنع رسته و ديگر از كسي بجز ذوق خداداد و طبع خويش پند نگرفتند. قدرتي نوين گام به عرصه ظهور نهاد: قدرت شعر كه آرا و انديشه هاي ساخته و پرداخته اي براي خوانندگان بي تجربه فراهم مي آورد. اطلاعات روزمره خوانندگان جدي را از قيود عادات خويش، كه از نسل ها به يادگار مانده بود، آزاد كرد و ذوق ها و هيجان هاي خشن و شديدي به بار آورد. پهنه ادبيات بيرون از حد اعتدال گسترش پذيرفت. مسائلي كه تا بدان زمان در خور حوزه خاص سياست ، اجتماع و مذهب بود، آزادانه مورد پژوهش و كاوش قرار گرفت. نوع ادب جديدي با نظام هاي آزادي به منصه ظهور پيوست: همان نوع فصاحت و بلاغت سياسي، كه در آغاز ظهور خود خطيبي نابغه آسا به نام ميرابو[60](1791-1749) را به بار آورد0

سده نوزدهم را مي توان به سه دوره ممتاز بخش كرد:

1- از سال 1800 تا 1820 كه عصر ماقبل رمانتيسم است: عصر خلاقيت مادام دواستال[61] و شاتو بريان[62] و از 1820 تا 1851 عصر رمانتيك.

2- از سال 1850 الي 1880 عصر طبيعت گرايي و طبيعت پردازي ( ناتوراليسم).

3- از سال 1880 تا 1900 ، دوران آئين تمثيل گرايي( سمبوليسم).

زير و رو شدن جامعه بر اثر انقلاب و امپراتوري، ادبيات را از سد و بندهاي گذشته رهانيد.انقلاب با بستن محافل ادبي و سالن ها، جامعه ظرفا و طبقات ممتاز را منهدم كرد، همان سالن هايي كه از دو قرن ، نفوذي مطلقه و بلمنازع بر ادبيات اعمال مي كردند. مدت ده دوازده سال اين نفوذ از ميان رفت. هنگامي كه آن محافل دگرباره گشايش يافت، ديگر نتوانستقدرت گذشتهرا به دست آورد. نويسندگان ديگر براي سازگار شدن با ذوق طبقات ممتاز و خواص جامعه كوششي نكردند و ديگر آنان را ممتاز و از خواص نشمردند، و از آن پس از روحيات خاص خود الهام گرفتند. جامعه مهذب و ظريف طبع، يعني بانوان ديگر تاثيري در ادبيات نكردند. انقلاب به همراه طبقه ممتاز و اهل دنيا، بررسي هاي كلاسيك را هم به سوي فنا برد. درهاي مدارس بسته شد و وقتي بار ديگر گشوده شد، خواستاران خود را ديگر بود آن را علامت ننگ مي دانست، و منحصرا به آراستن روح خود مي پرداخت.

افزايش شگفت شماره خوانندگان، آزادي نويسندگان را به اوج خود رسانيد. پيش از آن بيشتر ارباب قلم براي خواص قلم مي زدند و هماهنگ شدن با ذوق آنان نسبتا كاري سهل و ساده بود. ولي اكنون با ذوق هايي سرو كار داشتند كه سخت ناهمگون بود، ذوق مردماني كه بي نهايت متنوع و پراكنده در سراسر نقاط كشور بودند.

با اين وصف قدرت جديدي بسيار زود وجود خود رانشان داد، قدرتي كه به رهبري افكار عمومي، در زمينه ادبيات و هم در عرصه سياست پرداخت: اين قدرت همان ژورناليسم(روزنامه نگاري) بود. روزنامه خود وارث بر حق سالن هاي ظريف طبعان بود و اقناع خوانندگان صاحب حسن نظر ولي بي بهره از صلاحيت فني را آسان كرد، خوانندگاني كه لازم نبود فلان كتاب رابخوانند و از آن لذت ببرند، وگرنه جز نابخردان به شمار مي آمدند. اين توسعه شگفت انگيز مطبوعات قطعا در ادبيات به انحاي مختلف تاثير مي كرد، اطلاعات روزمره و دمادم حس كنجكاوي را بر مي انگيخت و عادت تفكرات ممتد و طولاني آثار جدي را از آنان سلب مي نمود. در مقابل ، ذوق به احساسات خشن و شديد و هيجان هاي پر شور را رايج ميساخت و نويسندگان را به سوي به كار بردن مطالب هيجان انگيز پيش مي راند ، وگرنه آثارشان بي لطف شمرده مي شد.

حتي يك نوع ادب وجود دارد كه گسترش تازه خود را مرهون انقلاب كبير است: همان نوع فصاحت و بلاغت ، كه تا بدان زمان طرح مسائل سياسي بر آن تحريم شده بود. در عهد نظام قديم، نهادها به هيچ روي براي فصاحت و بلاغت سياسي مقامي قائل نبودند. اكنون، بر عكس اين نهادها به توسعه و يشرفت آن ياري مي رسانيدند.

تقسيم بندي هاي بزرگ سده ادبي نوزدهم

قرن ادبي نوزدهم، با شاتو بريان و مادام دواستال آغاز گرديد . با اين وصف اين دو نابغه تا سال 1820 منفرد و منزوي ماندند و كسي با آنان همنوايي نكرد . در اين سال بود كه مكتب رمانتيسم ظهور كرد. از سال 1820 تا 1850 بيش و كم، دوره رمانتيك است، هر نويسنده اي يكسره از قيد قواعد و قوانين سنتي آزاد است، وتنها به بيان روحيه خاص خود، به صورتي كه مناسب حال اوست مي پردازد. از سال 1850 تا 1880 واكنشي به وقوع مي پيوندد. ادبيات دگرباره غير شخصي مي شود و اين همان واقع گرايي (رئاليسم) است. ادبيات حتي در عدم حساسيت علوم هم نفوذ مي كند و اين همان طبيعت گرايي( ناتوراليسم) است. از سال 1880، واكنش جديدي عليه خشونت ها و ابتذال طبيعت گرايي روي مي دهد و بار ديگر برخي از عناصر رمانتيسم را اعتبار و منزلت مي دهد، و اين همان تمثيل گرايي( سمبوليسم) است. به حقيقت رمانتيسم، با عدم محدوديت و تعين خود‘ شامل همه عناصر مكتب هايي است كه مدعي مبارزه با آن و جايگزين شدن آن بودند: مكتب ها همه بدان مديونند و ما خود نيز وامدار آنيم.