اسلام و مسلمانان فرانسه

از دانشنامه ملل
نسخهٔ تاریخ ‏۲ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۰۵:۵۸ توسط 127.0.0.1 (بحث) (The LinkTitles extension automatically added links to existing pages (https://github.com/bovender/LinkTitles).)

اسلام و مسلمانان

1-6-7- ارزيابي آمار مسلمانان فرانسه:غالبا گفته می شود که فرانسه کشوری است که در میان کشورهای اروپای غربی از بیشترین درصد جمعیت مسلمان برخوردار است و البته آمارهاي متعددي در اين خصوص توسط نهادهاي مختلف ارائه مي شود . یادداشت کوتاهی در تارنمای روزنامه لو فیگارو در آوریل سال 2012 میلادی با عنوان تعداد مسلمانان فرانسه چگونه تخمین زده شده است؟[15]  نوشته توماس وامپوئی[16]   به تبيين اين مساله مي پردازد:

در فقدان آمارهای مذهبی رسمی – ممنوع شده توسط قانون –  تفاوت های بسیار فاحشی را میان تخمین های موسسات نظرسنجی و آمارگیری مبتنی بر نمونه گیری های جمعیتی و تخمین های دولتی صورت گرفته از طریق ریشه جغرافیایی می توان شاهد بود. پرسش این است که چرا تعداد دقیق مسلمانان فرانسه را نمی دانیم.

قوانین فرانسه از سال 1872 پرسش از مذهب را در خلال سرشماری های صورت گرفته توسط موسسات عمومی ممنوع اعلام کرده اند. در حقیقت جمهموری سوم بر این باور بود که مذهب امری متعلق به حریم خصوصی است. چنین اصلی با قانون ششم ژانویه 1978 مورد تاکید مجدد قرار گرفت. بر اساس ماده هشت قانون مزبور « گردآوری یا پردازش اطلاعات و داده های شخصی که به شکل مستقیم یا غیر مستقیم ریشه های قومی یا نژادی، عقاید سیاسی، فلسفی و یا مذهبی ... را نشان دهند ممنوع می باشد.»

حال پرسش دیگری که مطرح می شود این است که چگونه می توان علیرغم قوانین صریح در این زمینه به ارقام مربوط به جمعیت مسلمانان دست یافت. در این زمینه باید خاطرنشان کرد که قانون ممنوعیت پردازش آمارهای مذهبی شامل نظرسنجی ها نمی شود و در قالب اینگونه نظر سنجی ها پرداختن به مقوله مذهب مجاز است. با این حال مشخص است که با توجه به مبتنی بودن نظر سنجی ها بر نمونه های جمعیتی محدود، هیچگاه دقت آنها به اندازه سرشماری های جمعیتی نخواهد بود.

در عین حال باید توجه داشت که قانون در این زمینه استثنائاتی را هم برای برخی موسسات عمومی پیش بینی می نماید تا « در مواردی که اهداف مورد نظر پردازش ایجاب می نماید »، «  پس از اخذ مجوز » از کمیسیون ملی اطلاعات و آزادی ها و شورای ملی اطلاعات آماری  چنین تحقیقاتی را انجام دهند. در هر حال می توان پرسید که در حال حاضر داده ها و اطلاعات کنونی ما در خصوص تعداد مسلمانان فرانسه چگونه اند.

بیشتر تحقیقات صورت گرفته توسط موسسات نظرسنجی، به شکل مستقیم پرسش مربوط به تعلق به یک مذهب را مطرح می نمایند. در این زمینه موسسه TNS Sofres در نظرسنجی سال 2007  خود، شمار مسلمانان فرانسه را تنها 3 درصد جمعیت فرانسه تخمین زده است. موسسه CSA آمار 4 درصد را صحیح می داند و در سال 2009 نیز موسسه IFOP رقم 5.8 درصد را مطرح کرد که نشان می دهد در بالاترین تخمین، جمعیت مسلمانان فرانسه از 3.5 میلیون نفر بیشتر نمی باشد.

آخرین مطالعه انجام شده در این زمینه به اکتبر سال 2010 با عنوان « خط سیرها و ریشه ها »  باز می گردد که توسط موسسه ملی مطالعات جمعیت شناختی  و موسسه ملی اطلاعات و مطالعات اقتصادی  صورت گرفته است. بر اساس مطالعات این دو موسسه عمومی، کشور فرانسه دارای 2.1 میلیون مسلمان اعلام شده  است.

اکنون پرسشی که به ذهن خطور می کند این است که رقم پنج یا شش میلیونی که معمولا مطرح می شود از کجا می آید. در حقیقت این رقم از ارزیابی وزارت کشور که در عین حال مسئولیت امور و مناسک مذهبی را هم بر عهده دارد نشات می گیرد. کلود گئان در ماه ژوئن 2010 اظهار می داشت که « امروزه، ارزیابی ما این است که نزدیک به 5 الی 6 میلیون مسلمان در فرانسه وجود دارد.» برای مطرح نمودن این ارزیابی، دولت فرانسه که از حق تفحص در خصوص تعلق مذهبی افراد برخوردار نیست از شیوه اتکا به ریشه جمعیت شناختی افراد استفاده می کند. در حقیقت مقامات دولتی با استناد به شمار افرادی که خود یا والدین اشان از کشورهای مسلمان می آیند به چنین رقم هایی دست می یابند. این در حالی است که به اذعان خود وزیر فقط 33 درصد از این 5 یا 6 میلیون مسلمان اعلام می دارند که تقید واقعی به اسلام دارند. با این حساب باید شمار مسلمانان فرانسه را حدود دو میلیون نفر دانست یعنی معادل همان رقمی که از تحقیقات موسسه ملی مطالعات جمعیت شناختی و موسسه ملی اطلاعات و مطالعات اقتصادی حاصل شده است.[17]

2-6-7- تاريخچه حضوراسلام و مسلمانان در جامعه فرانسه

در اروپاي غربي، فرانسه داراي بزرگ‌ترين رقم مسلمانان است.امروزه مسلمانان فرانسه، پس از مسیحیان کاتولیک بزرگترین جمعیت پیروان ادیان را تشکیل می دهند و اسلام دومین دین در فرانسه به شمار می رود.

اسلام در قرن هشتم ميلادي، پس از تسخير کامل جزيره العرب، در حال پيشروي و گسترش در پهنه جغرافيايي جهان بود و مسلمانان با شور و اشتياق براي ابلاغ پيام توحيد به سرزمينهاي دور دست پا گذاشتند و تا شرق و غرب عالم پيش رفتند و لشکر اسلام به فرماندهي " موسي بن نصير " از شمال افريقا به فرانسه رسيد. وي حکمران حجازي آفريقا بود که از همانجا به سوي فرانسه لشکر کشيد و از جنوب وارد فرانسه گرديد. مسلمانان پس از گذشتن از آبها ورسيدن به ساحل و مشاهده سرزمين فرانسه آن را  " ارض الکبيره " ناميدند.

موسي بن نصير مدتي اندک در فرانسه توقف نمود و سپس براي ديدار خليفه عازم دمشق شد، زيرا قصد اقامت طولاني در فرانسه نداشت و نيز بخاطر اختلافات داخلي و مشکلاتي که با دستگاه حکومت امويان داشت نمي توانست در فرانسه باقي بماند.

در سال 721 ميلادي ، پس از حصول آرامش نسبي در اندلس و اطمينان خاطر مسلمانان از وضعيت اسپانيا لشکر مسلمانان به فرماندهي " سمع ابن مالک خولاني " به سوي فرانسه لشکر کشيد و مسلمانان شهر " تولوز " را به محاصره در آوردند . در مسير اسپانيا به فرانسه ، تولوز اولين شهر بزرگي است که در اين مسير قرار دارد. پس از مدتي محاصره ، تولوز به راحتي فتح شد و مسلمان براي مسيحيان جزيه وضع نمودند. در نبرد بعدي که ميان مسلمانان و " دوک اودو "[18] رخ داد ، هر چند تعداد مسلمين اندک بود ولي بر اروپاييان پيروز شدند. عمده ترين دليل پروزي مسلمين ، عزم واراده استوار و از جان گذشتگي و فداکاري آنان در راه هدف مقدسشان بود. هر چند مسلمانان در اين نبرد پيروز شدند و " دوک اودو " را مغلوب نمودند ولي فرمانده مسلمين " سمع ابن مالک " کشته گرديد و " عبدالرحمن عافقي " جانشين او گرديد. سپس مسلمانان به پايتخت دوک بوردو  يعني شهر بوردو حمله برده وآنجا را فتح نمودند.

" دوک اودو " پس از اين شکست ، دست نياز و همکاري به سوي رقيب ديرين خويش ، " شارل مارتل "[19] دراز نمود. مارتل نيز که منتظر بود تا دوک تضعيف شود واو قدرت او در فرانسه تلقي گردد، خود را براي جنگ با مسلمانان آماده کرد.

از سوي ديگر ، عبدالرحمن پس از فتح بوردو به منطقه " بوآلون " وارد شد و سپس شهرهاي " ليون " و بزانسون " را فتح نموده و به صد مايلي پاريس رسيد. در مدتي کمتر از هشت ماه جنوب فرانسه يا به عبارت ديگر نيمي از اين کشور ، از شرق تا غرب ، تحت سلطه مسلمانان درآمد.

سرانجام در سال 733 ميلادي ( 114 هـ ) در نقطه اي از شهرپواتيه تور[20] نبرد ميان سپاه اسلام و سپاه شارل مارتل درگرفت . تعداد مسلمانان در اين نبرد از هشتاد هزار نفر تا چهارصد هزار نفر تخمين زده شده است. پيشقراولان لشکر اسلام در تشخيص موضوع و فاصله دشمن و در تخمين زدن تعداد آنان اشتباه نمودند و درحالي که مسلمانان در وضعيت نامناسبي بسر مي بردند جنگ درگرفت . بعد از هشت روز جنگ ، فرانسويان از پشت به خيمه گاه و محل غنائم مسلمين حمله بردند. مسلمانان براي دفاع از غنائم ، موقعيت نظامي خويش را از دست داده و شبانگاهان عقب نشيني نمودند و صبح روز بعد، که شارل مارتل فقط با انبوهي از مجروحين مواجه شده بود، از ترس آنکه مبادا مسلمين کمين گذشته باشند و عقب نشيني تاکتيکي نموده باشند، از تعقيب سپاه اسلام خودداري نمود و دستور داد مجروحين باقيمانده از سپاه اسلام را به قتل برسانند. اين جنگ به "جنگ پواتيه" معروف گرديد.جنگ پواتيه در سرزمين "تور" آخرين نقطه پيشروي مسلمين در خاک اروپا محسوب مي گردد.

البته ناگفته نماند که برخي از مورخان همچون گوستاولوبون  معتقدند مسلمانان از ابتدا قصد اقامت در فرانسه را نداشتند، زيرا هواي فرانسه سرد و نامساعد بود و فقط در جنوب فرانسه که هوا کمي معتدل تر بوده براي مدتي رحل اقامت افکندند.

فرانسويان بر خلاف اسپانيا ، نه از مسلمين استقبال نمودند و نه اسلام را پذيرا شدند..  در آن هنگام فقط کساني حاضر به همکاري با مسلمان شدند که معمولاً از افراد بي خانمان، بي دين و يا بي وطن بودند و چون از جايگاه مناسب اجتماعي برخوردار نبودند، به مسلمين پيوستند. به همين جهت آنها بزودي منحل شدند و نتوانستند در گسترش اسلام در آن منطقه موثر واقع شوند ولذا در سراسر فرانسه نشاني از ابنيه و يادگاري اسلامي مشاهده نمي شود. پس از تهاجم مسلمين به فرانسه و شکست آنان ، از آن زمان تا ابتداي قرن بيستم اسلام در فرانسه کاملاً متروک و مهجور بود به طوري هيچگونه تجمعي از مسلمين ديدده نشده و حتي يک مسجد نيز تاسيس نگرديد. جمعيت متفرق مسلمين در سالهاي آغازين قرن بيستم حدود يکهزار نفر حدس زده شده است. البته اين جمعيت در سال 1912 ميلادي به سي هزار نفر مي رسد. اين تعدادقليل و محدودوغير قابل توجه را تشکيل مي دادند که از هرگونه تحرک اجتماعي و فعاليت هاي مذهبي بي بهره بودند. [21]

پس از جنگ جهاني اول ، به خاطر نياز شديد فرانسه به نيروي ارزان و فراوان ، مهاجرت کارگران از مستعمرات فرانسه آغاز شد ودر راس مهاجرين ،الجزايرييان قرار داشتند که براي دسترسي به کار و رفاه بيشتر به فرانسه سرازير شدند . در سال 1924 جمعيتي معادل 120 هزار نفر مسلمان در فرانسه وجود داشت که اکثريت قريب به اتفاق آنان نيروي کارگران فرانسه محسوب مي شدند. به دنبال نوسانات اقتصادي اروپا، در سال 1936 و پس از رکود اقتصادي فرانسه وبي نيازي آن کشور به کارگران مهاجر ، نيروي کار خارجي تقليل پيدا کرد و به هفتاد هزار نفر رسيد . اما اندکي بعد و مخصوصا پس از جنگ جهاني دوم سيل مهاجرتها دوباره آغاز شد که در سال 1950 جمعيت آنان بالغ بر 240 هزار نفر گشت.

نکته اي که از آمار فوق بخوبي استفاده مي شود آن است که، تغييرات نرخ جمعيت مهاجرين مسلمان در فرانسه نسبت مستقيم با نيروهاي کار ارزان قيمت داشته و جرح و تعديل مهاجرت مسلمانان به هيچ وجه به گرايش هاي مذهبي و فعاليت سياسي آنان مربوط نمي شود زيرا از تواني براي سروسامان دادن به اوضاع خويش و تمرکز بخشيدن به فعاليتهاي مذهبي خود برخوردار نبودند و لذا مسلمانان پس از ورود به فرانسه تا سالهاي مديد از کمترين حقوق و امکانات بهره مند بودند و در معادلات سياسي نيز به حساب نمي آمدند.

مهاجرت مسلمانان مغربی تبار به فرانسه به ویژه از الجزایر، مراکش و تونس، ماندگاری نسل اول و پیدایی نسل های دوم و سوم مهاجران مسلمان، نیاز به شناخت اسلام را در فرانسه به ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل کرد. اسلام به رغم به رسمیت شناخته نشدن توسط سیاست های رسمی دولت تا دهه هشتاد میلادی، بر اساس منطق واقعیت اجتماعی و از پس پدیده های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی سر برآورد و حضور خود را اعلام کرد.

مسلمانان فرانسه بيشتر عرب اند ، ليکن شامل ترک ها ، آفريقاييان سرزمين هاي نيمه بري، پاکستاني ها و حتي فرانسويان گرويده به اسلام نيز مي شود. اينان در سه سطح هويتي تقسيم بندي شده اند که بعضا با هم تداخل مي کنند ولي هيچ گاه به طور کامل برهم منطبق نمي شوند . يکي سطح هويت قومي است که ويژگي آن زبان و زادگاه است ( مثلا عربي و ترکي ) ؛ ديگري هويت مذهبي با اسلام است  و سومي مليت است که داشتن گذرنامه معتبر ( فرانسوي و الجزايري ) از مشخصه هاي آن است . نوسان در ميان اين سه سطح موجب و انگيزه پيچيدگي مباحثات چاره ناپذيري شده که منعکس کننده سردرگمي اذهان خود اعضاي اين گروه ها است .

قبلا اصطلاح « مسلمانان فرانسوي » منحصرا به هارکي ها (سربازان الجزايري وفادار به فرانسه) [22]  و نوادگان ايشان اطلاق مي شد. هم اکنون 30درصد از مسلمانان ساکن فرانسه از اخلاف اينان هستند که در الجزاير متولد شده اند. نسبت اتباع فرانسه در ميان مسلمانان به دليل کنترل هاي مهاجرت و قبول تابعيت و تولد و تحصيل کودکان که خود به خود تابعيت فرانسه را به دست آوردند ، در حال افزايش است . تمايل براي کسب تابعيت فرانسه مخصوصا در ميان کساني که ريشه در مغرب ( الجزيره ، تونس و مراکش ) دارند ، بر خلاف مسلمانان ديگر يعني ترک ها و پاکستاني ها و مالي ها و نظاير آن بالاتر است ؛ زيرا اين سه گروه آخري هنوز هم روياي بازگشت را در سر مي پرورانند  و در حال حاضر هم چندان نگران استحاله خود نيستند . استفاده از زبان مادري و خودداري از ازدواج با فرانسويان و تقويت نظام هاي آموزشي قومي و اتکا به يکديگر سبب شده تا اين جوامع به رغم تبعيض اجتماعي دروني ( مثلا بهره برداري اعضاي قديمي از تازه واردان ) و انشعاب سياسي ( مثلا در ميان ترکها) همچنان زنده و در عين حال جداي از هم بمانند.

اعضاي نسل دوم مهاجران عرب حتي وقتي هم تبعه فرانسه هستند و تنها به زبان فرانسه سخن مي گويند باز هم بر خلاف امواج اوليه مهاجران اروپايي ( مثلا در آمريکا ) هنوز عرب و « گروه قومي» به شمار مي آيند .

با تصويب قانون 1905 ، اسلام حضور قدرتمندانه اي در فرانسه پيدا کرد .[23]مسلمانان فرانسه با استفاده از قانون 1905 ميلادي که ناظر بر جدايي دين و دولت از يکديگر است، به تاسيس مساجد در خاک فرانسه پرداختند.[24] با وجود تلاش مبلغان مذهبي و کوشش معدودي از متفکران اسلامي بايد گفت جامعه اسلامي فرانسه فاقد وحدت واقعي براي مباني قومي و زباني و بخش بندي هاي ملي است . قاعده کلي آن است که هر گاه امکان مالي و اداري ايجاد مسجد فراهم گردد معمولا يک مسجد براي ترکها ، يکي براي پاکستاني ها و چند تا براي اعراب بنا مي شود ؛ خط تقسيم اين الگو بيشتر « ايدئولوژيکي » است ( اصولگرايان در مقابل ميانه روها ) و نزد اعراب بر مبناي قومي است ( تونسي ها و مراکشي ها و نظاير آن ). نهاد هاي اسلامي جدا از هم عمل مي کنند و غالبا باشگاه هاي اجتماعي رقيب يکديگر به شمار مي روند . نهاد روحاني سازمان يافته و با رهبر بلا معارضي که فتواي مذهبي اش در فرانسه نافذ باشد به چشم نمي خورد.

3-6-7- برخورد دولت فرانسه با مسلمانان

فرانسه يکي از معدود کشور هاي اروپايي است  که اقليت مهمي از مسلمانان در آن زندگي مي کنند . لذا نحوه برخورد دولت فرانسه با مسلمانان اين کشور و بررسي ريشه اي آن مي تواند رهنمون مناسبي براي رهيافت شيوه هاي مشترک اعمال سياست هاي خاص از ناحيه ديگر دول اروپايي تلقي گردد . دولت فرانسه در نحوه برخورد خود با مسلمانان اين کشور در دوجهت مهم گام بر مي دارد . از يک سو سعي مي کند تا کانال هاي ارتباطي مسلمانان اين کشور را با کشور هاي به اصطلاح بنياد گرا قطع و آن را مخل منافع و امنيت ملي خود اعلام کرده و سرکوب نمايد . نظير دستگيري اعضاي جنبش نجات اسلامي الجزاير ، و از سوي ديگر سعي دارد تا با کنترل مسجد بزرگ پاريس که براي دولت اين کشور اهميت بسيار زيادي دارد ، اقليت مسلمان اين کشور را بتدريج وارد بافت جامعه غربي و غير مذهبي نمايد که اين امر در صورت تحقق موفقيت بزرگي براي فرانسه نه تنها در داخل اين کشور بلکه در کل اروپا تلقي خواهد شد .نحوه اقدامات دولت فرانسه طي سال هاي اخير مبين اين حقيقت بوده است که دولت اين کشور در هر دوجهت با قاطعيت موضع خود را تعقيب کرده است.

از سوي ديگر با توجه به روابط فرانسه با کشور هاي اسلامي و منافعي که بر اين روابط با وجود يک اقليت مهم مسلمان در اين کشور مترتب است ، دولت فرانسه مايل نيست علنا با اسلام مخالفت کند، لذا در اين امر کج دار و مريز رفتار مي کند .

از ديگر عواملي که باعث اتخاذ چنين نحوه برخوردي مي شود موضوع چهره فرانسه به عنوان کشور مهد آزادي است . لذا همواره سعي مي شود تا اين چهره مخدوش نشود . دولت فرانسه همچنين سعي مي کند تعدادي از اسلام شناسان برجسته فرانسوي و عرب را تشويق کند تا نوعي اسلام به اصطلاح پيشرو را که از جهات اعتقادي و عملي با رژيم غير مذهبي همساز باشد پايه ريزي نمايد و آن را به عنوان طريقه اي روشنفکرانه به جهان ارائه دهد تا به قول خودشان براي ديگر مسلمانان جهان الگو باشد . در اين راه اسلام شناسان مذکور دست اندر کار ابداع نوعي اسلام جديد و هماهنگ با دنياي امروز ند . در ضمن هر جا ندايي از اين گونه برداشت ها باشد بلافاصله آن را تاييد مي نمايند .

4-6-7- تصور فرانسويان از اسلام

به طور کلي دولت و مطبوعات فرانسه از هيچ کوششي در مشوه جلوه دادن چهره اسلام کوتاهي نمي کنند .علت اصلي اين عناد و ضديت با اسلام را بايد در سياست هاي مذهب زدايي جستجو نمود . دولت فرانسه دولتي لائيک است . در تعبيري که از اين واژه مي شود هنوز وحدت نظري ميان سياستمداران و فرهنگيان و ارباب جرايد وجود ندارد . هر قوم و گروهي معني خاصي را بر اين کلمه تحميل مي کنند .البته بيشتر دولتمردان فرانسوي لائيک بودن را جدايي دين از سياست مي دانند در عمل نيز تقريبا همين امر مشاهده مي شود و بارزترين محل ظهور اين تلقي مدارس است  . در اين کشور از حدود صد سال پيش تا کنون هيچ مدرسي حق نداشته در آموزشگاهها هيچگونه ديانتي را تبليغ کند و هر معلم يا دبيري که از اين شيوه تخطي نمايد بلافاصله از کارش معزول مي گردد. دولت فرانسه معتقد است در مدارس اين کشور بايد تنها علوم تدريس شود و از مذاهب فقط به آموختن تاريخ و سير تحول آنها اکتفا شود .

در نزد گروهي ديگر لائيک بودن  به معناي عدم مداخله در اعتقادات تعصب آميز و  تبليغ جهت اشاعه اين باور است. از جمله به هنگام بروز اختلاف در چند آموزشگاه دولتي در امر حجاب اسلامي دختران مسلمان، شوراي دولتي راي داد که رويه لائيک بودن با حجاب اسلامي در اصل مباينتي ندارد و هيچ کس را نمي توان به اين اتهام از آموزشگاه اخراج کرد. ولي روساي آموزشگاه ها حق دارند شخصا تصميم بگيرند در صورتي که پاره اي از اين گونه حرکات را مباين نظم موسسه تلقي کردند. بر مبناي اين اصل و با تبليغات منفي بيشتري که صرفا در باب اسلام در فرانسه صورت مي گيرد مردم اين کشور از اسلام تصويري منفي پيدا کرده و مطبوعات و رسانه هاي گروهي اين کشور نيز روز به روز بدان دامن مي زنند .

به طور کلي مردم فرانسه، که مطبوعات اين کشور در شکل گرفتن ذهنيت آنان از اسلام نقش به سزايي ايفا کرده اند ، اسلام را در ظلمت گرايي قرون وسطايي ، استبداد گرايي سياسي و مذهبي ، تعصب و جهاد ، عدم قبول عقايد ديگران ، تضييع حقوق زنان و غيره خلاصه مي کنند و گسترش اسلام را در فرانسه مترادف با به خطر افتادن امنيت ملي اين کشور تلقي مي کنند . در اين ميان مردم فرانسه اسلام را کماکان تمدن اعراب دانسته و حساسيت خاصي در قبال تحرکات ديني اسلامي از خود نشان مي دهند . از سوي ديگر پيشينه تاريخي مردم فرانسه در رابطه با اسلام جندان درخشان نبوده و از جنگ هاي صليبي تا به امروز و به ويژه مقاومت مردم مسلمان الجزاير، نسل کنوني فرانسه هنوز اين خاطرات را فراموش نکرده و به طور غريزي ديانت اسلامي را مخالف اعمال نفوذ و منافع خود در دنيا مي پندارد.

5-6-7- اسلام ستيزي در فرانسه

به نظر مي رسد با روش اسلام ستيزانه رسانه‌ها در غرب، به زودي وضعيت به صورتي در بيايد که مسلمانان جايگاهي در حد جايگاه يهوديان در سال‌هاي 30 ميلادي در اروپا پيدا کنند. رسانه‌هاي فرانسوي بي توجه به مفاهيم و عبارات از آنها استفاده مي‌کنند و تفاوتي ميان «اسلام گرايي» و « اسلام گرايي افراطي» قائل نمي‌شوند. رسانه‌هاي مکتوب تلاش بسياري کردند که شکلي متعادل و بدون غرض را از مضامين اسلامي ارائه دهند اما در مقايسه با ساير رسانه‌ها همچون راديو و تلويزيون که اسلام گرايي را مهمترين خطر معرفي کرده و حتي از آن به‌عنوان نبرد‌کننده با تمدن نام بردند! از تاثير گذاري کمتري برخوردارند. به‌عنوان مثال، راديو خبري فرانسه (فرانس انفو) ‌از مهمترين مراکز ايجاد اسلام هراسي است و پوشش خبري آن از موضوعات اسلامي بدترين نوع تبليغات محسوب مي‌شود.

«ولتر» فيلسوف قرن 18 ميلادي از عبارت فرانسوي «islamisme» براي اسلام گرايي استفاده مي‌کرد اما عبارتي که علوم سياسي فرانسه از آن استفاده و آن را منتشر کرد«islamiste» است که مفهوم افراط گرايي درون آن مستتر است. اين عبارات بويژه پس از «فروريزي ديوار برلين» در سال 1989 ميلادي توسط سياستمداران فرانسوي به‌کار رفت. فرانسه کوشيد تا به اين وسيله دشمن ديگري را بيايد و بودجه اختصاص يافته به بخش دفاعي خود را توجيه کند. امروز، از همين عبارت براي گروه‌هاي افراطي چون «القاعده» نيز استفاده مي‌شود. استفاده از عبارت يکسان براي مفاهيم متفاوت مسئله را پيچيده مي‌کند و تنها راه مقابله با آن، جدا سازي مفاهيمي هستند که ايجاد سردرگمي مي‌کنند. امروز مردم اروپا با هراس از اسلام سخن مي‌گويند. خصومت آنان فقط به کشورهاي مسلمان خلاصه نمي‌شود و مسلمانان ساکن اروپا را نيز شامل مي‌شود. امروز جايگاه مسلمانان در غرب، همان جايگاهي است که يهوديان در سال‌هاي 30 ميلادي از آن برخوردار بودند. مواضع متمايل به اسرائيل (رژيم صهيونيستي) در گروه‌هاي راست افراطي و موضع ضد اسلامي آنان، شاهد اين مدعا است؛ بويژه اقدامات حزب «جبهه ملي» فرانسه و شخص «مارين لوپن» رئيس اين حزب که مي‌کوشد به هر قيمتي با اسرائيل (رژيم صهيونيستي ) رابطه برقرار کند.

در مورد مسلمانان، اتهاماتي مطرح مي‌شود که در سال‌هاي 30 ميلادي در مورد يهوديان مطرح مي‌شد. گفته مي‌شود که آنها همانند ما نيستند و خطري براي جمهوري محسوب مي‌شوند. آنها با جامعه فرانسه تفاوت دارند، هرگز فرانسوي نبوده‌اند و بيگانه مي‌مانند! عباراتي که امروز براي تحقير اعراب و مسلمانان به‌کار مي‌رود، مارا به ياد عبارات تحقير آميزي مي‌اندازد که پيش از اين بر ضد يهوديان به کار مي‌رفت. اين عبارات نشان دهنده همان ميزان تنفر است، اما اين‌بار نسبت به اعراب و مسلمانان بيان مي شود. رواج نگاه ضد ديني و بويژه اسلام ستيزانه در غرب در دهه‌هاي اخير نمود آشکار تري يافته است. محافل رسمي در فرانسه، وجود جمعيت رو به ازدياد مسلمانان باقيمانده از اتباع مهاجر مستعمرات سابق اين کشور در آفريقا را يک خطر بالقوه قلمداد مي‌کنند و از همين رو در سال‌هاي اخير، مجموعه‌اي از تبليغات که در آنها چهره اسلام و پيروان آن منفي جلوه داده مي‌شود در اين کشور اروپاي غربي افزايش يافته است.